ارسالها: 1796
#621
Posted: 31 Jul 2015 23:31
امروز خبر رسید رفیقم فوت شده ! ی لحظه تموم خاطرات گذشتمونو مرور کردم و واقعا درک کردم دنیا چقد بی ارزشه !
اندوه بزرگی ست انبوه انتظار
ارسالها: 1131
#622
Posted: 15 Aug 2015 02:31
امروز خورشید مثل هر روز از شرق بیرون پرید و پشت کوه های غرب غروب کرد ولی موقع صبحانه خوردن فهمیدم این فقط ما آدمها نیستیم که روزامون با هم فرق داره.
گربه ای که هر روز میومد روی پشت بوم همسایه روبرویی و منتظر میموند تا من مونده های غذا براش بریزم تو باغچه، امروز دیگه نیومد. شاید صبحانه ی بهتر و خوشمزه تری پیدا کرده.
اصن امروز هیچ مطلبی هم نتونستم کامل کنم، پول باد هوا. انگار امروز خدا از دنده چپ پا شده باشه!
سونجور بابا ولی، ااااااااا...
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 531
#625
Posted: 4 Sep 2015 20:47
چرا زندگی گاهی اینقدر ناعادلانه میشه؟
چند روز هست از دیدن عکس کودکانی که در مسیر راههای قاچاق به اروپا غرق شده اند حالم بد هست. برای بعضی ها دنیا واقعا جای خوبی برای به دنیا آمدن نیست. دلم به شدت گرفته و بغض توی گلوم آزاد نمیشه. مرده شور اون سیاست بازان کثیفی رو ببرن که قاتل این مردم و کودکان هستند. کودکانی که به دنیا امده اند تا در دریا بمیرند...
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
ارسالها: 5428
#626
Posted: 8 Sep 2015 22:43
امروز رفتم توفکر قدیما ... اون روزایی که تو فیلما دیدمش یا از حرفای مادر بزرگم به خاطر دارم .
قدیما سادگی هم واسه خودش یه نعمتی بود . وقتی یکی ساده بود می گفتند چقدر بی شیله پیله هست یکرنگه ..تو دار نیست .. می خواست دروغ بگه سختش بود حرفای دیگرانو باور می کرد .. حتی اگه روزی ده مدل حرف می زدن .. هیشکی رو از اول دروغگو نمی دونست مردا زنای ساده رو دوست داشتن .. و زنا هم از مردای ساده خوششون میومد . اگه به آدمای ساده یه دروغی گفته می شد واسه دروغ بعدی یه عذاب وجدانی بود . حالا اگه دروغ نگی بهت دروغ میگن .. توی سرت می زنن .. اگه ساده باشی بهت میگن احمق .. یه بچه هم میاد واست خالی بندی می کنه و تو هم حرفاشو توی خونه دلت جا میدی .. دروغا رو می شنوی و میگی خدا رو شکر که دروغ نمیگم . زیر پاتو خالی می کنن و میگی خدا رو شکر که زیر پای کسی رو خالی نکردی .. در حقت نامردی می کنن و میگی خدا رو شکر که در حق کسی نامردی نکردی .. واست مایه میان و تو دوست نداری زیر آب همونا رو بزنی
قدیما شب که می شد یه شمعی روشن می شد یه چراغی ..یه پروانه ای دورش می گشت .. آدم یادش میومد یه عاطفه ای هست .. یه همسایه ای هست که شاید داره گرسنه می خوابه .. حالا میگن تا نخوابیده لقمه رو از دهنش بکش بیرون ..
قدبما بوی دودهیمه بوی زندگی بود ... حالا دیگه اون بو دود شده و رفته پیش خدا .. ..
قدیما وقتی از کسی یه چیزی می خواستی اگه می تونست و مشکلی نبود واست انجامش می داد .. اگه امانتی پیش یکی می ذاشتی حتی اگه یک حرف .. یک راز بود تا پای جان حفظش می کرد .قول ها قول بود ..
حالا دیگه از اون قدیما فقط آسمونش مونده ..این روزا باید دروغ بگی تا احمق نباشی .. تا واست کف بزنن ... این روزا باید دروغ بگی تا حرفاتو باور کنن ..
قدیما آدمای ساده خیلی راحت زندگی می کردن .. این روزا زندگی واسه آدمای احمق خیلی سخت شده .. این روزا اگه می خوای ثواب کنی میگن برو عمو کباب نکن این روزا اول محکومت می کنن بعد می برنت واسه محاکمه ..
قدیما شاید یه گوشه کنارایی سر هم کلاه می ذاشتند اگه یه ضرری بود می شد اون کلاه رو فروخت .. حالا کلاه از سر هم می گیرن . آره این روزا باید دروغ بگی تا حرفاتو باور کنن .. منم این حرفام دروغ بود باورکنین راست میگم ... . . دوست و برادر شما : ایرانی دروغگو
ویرایش شده توسط: shahrzadc
ارسالها: 1135
#628
Posted: 10 Sep 2015 20:48
۳یا ۴ روز سرمو انداختم پایین دارم زندگیمو میکنم
سرکارمو میرم
نمیدونم دیروز سره کار بودم یهو زیده قدیمم که ولم کرده بود این پیامو فرستاد
گاهی وقت ها فراموش کن کجایی
به کجا رسیدی و به کجا نرسیدی گاهی وقت ها فقط زندگی کن
یاد قول هایی که به خودت دادی نباش
یه وقت هایی شرمنده خودت نباش تقصیر تو نیست
تو تلاشتو کردی اما نشد
یه وقت هایی جواب خودتو نده هرکی پرسید اینجای زندگی چرا گیر کردیلبخند بزن و بگو کم نذاشتم اما نشد
یه وقت هایی فقط از زنده بودنتلدت ببر
از بودنت لذت ببر ازبودنت کنار کسایی که دوستشون داری دوستت دارن
زدنگیتون پر از اتفاقات قشنگ
نمیدونم من دهنم سرویس شد اینو فراموش کردم پیش خودش چه فکری میکنه من تازه داره یادم میره
تو روی خودم وایسادم نمی خواستم ولش کنم
نمیدونم چرا این کارو کرده
ادم نیست حیونه عین منه یعنی چی نمیفهمم
خدایا تو شاهدی چه بدمستی هایی که نکردم
چقدر تو روی خودم وایسادم
اولین روزشو یادش رفته باهم رفاقت کردیم
نمیدونم خیلی خدایش سخت بود گفتم پیش خودم اگه خودت یه خواهر داشتی یه روز یکی عین خودت میومد
خواستگاری میدادی نه خودمو کردم زیر علامت سوال میتونم خوشبختش کنم نه میتونم خوب باهاش برخورد کنم همیشه نه عصبیم هزارتا چیز دیگه گفتم این همه حرکت براش کردی چرا ول کرد دلم گرفت خودم تو روی خودم وایسادم گفتم مگه نگفتی واسه دلت کردی خفه شو بشین سره جات کار داری نه کارت پایان خدمت داری نه پس انداز داری نه
برام درد بود دلم گرفت حالم از خودم بهم خورد چیکار کردم بازندگیم همه چی رو خراب کردم
خدا اون بالا سری شاهدی که چند روز حالم خراب بود
راستشم راضی نمیشدم اخر مادرم کار خودشو کرد گفت دختره الان ناموس کس دیگس چرا ولش نمیکنی
اگه ناموس میفهمی چیه ولش کن بشین سره جات نه نمیفهمی لباساتو جمع کن برو بیرون من بچه ای که چشمش دنبال ناموس کسی باشه نمیخوام
حالم بد بود ااینم که گفت دنیا خراب شد رو سرم
دیگه مجبور شدم خفه خون بگیرم بتمرگم سره جام
تو امام حسین ولم کن چی رو میخوای ثابت کنی اینکه باختم این که خرابم اینکه ادم نبودم باشه من با خودم با بدختی کنار اودم ولم کن
شب میخواستم برم زندگیشو به گه بکشم گفتم ول کن چی رو میخوای ثابت کنی زور چی رو میزنی
واسم دعا کنید واسه اون دعا کنید دیگه کرم نریزه میترسم از خودم میترسم
خنده های زندگی را روزگار ازما گرفت
ای خوشا روزی که ماهم روزگاری داشتیم
ارسالها: 1135
#629
Posted: 26 Sep 2015 19:35
امروز غروب سوسکی وار داشتم قدم میزدم با پسر خالم
اقا یهو چی شد سره خیابون تصادف من که خیلی کم فضولی میکنم
یهو خیلی فضولیم اومد به پسر خالم گفتم بریم ببینیم چه خبره
پسر خالم گفت رضا به توچه مگه تو فضولی پلیسی دکتری چیکار داری
اقا یهو به خودم اومدم نمه فکر کردم دیدم راست میگه به من چه ربطی داره؟
تو همون حال گفتم ببین یه کلمه دیگه حرف بزنی این کله اومده تو دماغت بریم ببینیم چه خبره؟
یعنی فضولیم گل کرده بود هزارتا
رفتیم اقا هنوز نرسیده ازاین سرباز هاهستن واسه راهنمایی رانندگی گیر داده اقا برو جمع نشو !!!
هزار نفر وایسادن من پسر خالم خوار شدیم رفتیم تو چشم اون گفتم بزار برسیم بعد بگو فرار کن بابا گفت چییییییییییییی؟(خیلی باحال لاتیشو پر کرد)گفتم ببین دوست نداری جلو اینا کتک بخوری که انتنو کج کن اون طرف خیلی عادی باش
کاری نداریم خودش فهمید میخواستم بزنمش هنوز نرسیده گیر داده به ما
خیلی باحال بود
دختره با دوست پسرش بود (اینایی که میگم خودم پرسیدم از پسره که دختره باهاش بود تصادف کرده بود)
دختره رو زمین نشسته بود روز لب (ماتیک زده بود این تو دهنش پخش شده بود عین خون اشام شده بود اینور اونور رو نگاه میکرد بعضی وقت ها ای پام میگفت (خدایییش هیچیش نشده بود )
پسر خالم گفت هیچیت نشده پاشو برو این بدبخت تاکسی هستش بره به کارش برسه (دختره گفت فضولی تو خیلی پرو بود گفتم ما فضولیم با هم هستیم )
کاری نداریم اورزانس ۱۱۰ مامور راهنمایی رانندگی یه سربازشون هم از اول اون جا بود اول باهاش دعوام شد بعد رفیق شدیم میگفت به جون مادرم ماشین اصلا بهش نخورد من حواسم بود
گفتم حواستون باشه همچین اورزانس میگفت هیچی نشده دختره میگفت پام شکسته پدرتو در میارم به من نمیگفت به راننده میگفت
پسر خالمم میگفت فیلمتو گرفتم میدم منو تو پخش کنن ابروت بره :-
من از خنده مرده بودم D
چند تا از اینا پسر جو گیر هاهستن یه نمه باشگاه رفتن اومدن مثلا بیان گوشی یا چیزی پسر عموم داره ازش بگیرن
دختره بهشون گفت منم خندم گرفته بود البته اون اولش بود هنوکسی اون طوری جمع نشده بود مامور هم نیومده بود گفتم خدا شاهده پیامبران هم در جریان هستن دست به این بزنید ناموس خواهر مادرتونو یکی میکنم حواستون باشه(خودمونیم گوشی پسر خالم از این چراغ قوه دار ها هست اصلا دوربین نداره
خلاصه دختره عجب شارلاتانی بود حواستون خیلی جمع باشه فکر کنم از دست منم ناراحت شد بهم گفت بی ناموس حالا این وسط من با قام اشتی کردیم من نمیرفتم با پسر خالم خونه اقام میگفت بیا شر درست میکنی الان بیا
خنده های زندگی را روزگار ازما گرفت
ای خوشا روزی که ماهم روزگاری داشتیم
ارسالها: 1135
#630
Posted: 29 Sep 2015 00:32
خوب حالا باید دیروزمو توضیح بدم
نه برا کسی نوشتم نه چیزی نه از کسی ناراحتم نه دلخورم اصلا هیچی
گفتم بنویسم که نوشته باشم
اگه قضاوتی شده که شده دلخور نیستم من خودمم قضاوت نمیگم زیاد نمیگم کم اما میکنم قضاوت میکنم پس دلخور نیستم به خودم همچین اجازه ای نمیدم
خوب من یه جا مشغول به کار شدم نگهبانی تو یه شرکت بزرگ یه بنده خدایی هم معرفیم کرد حقیقت یکی از بچه های همون جاست
رفتم صحبت طرف قبول کرد گفتم پسر خالم هست لازمه بیارم گفت اونم بیار گفتم مشتی هستی دمت گرم
گفت یه نفر از کجا گیر بیارم هیچکی نمیاد گفتم نمیخواد من هستم پسر خالمم هست ردیفه نمیخواد کس دیگه ای گیر بیاری اگه گیر اوردی بیار نه زور نزن
خوب یه شیفت نگهبانی کلا اخراج شده بود ۲نفرشون الان اب خنک میخورن یه نفرم بیرونه فرار بخاطر دزدی
طرف بچه مایه دار اما حالیشه خدایش دیگه ادم دروغ چرا بگه
پسر خالم کاری نمیکنه اصلا حال نداره که بکنه بازم دمش گرم قبول کرد من بودم شاید برا نگهبانی نمیکردم هچین کاری رو
خوب من اولین روز رفتم رو ۴نفر شک کردم چیزی نگفتم بهشون باز خدا روشکر این پسر خاله من من بهش میگفتم فلانی شیش میزنه حواست باشه
نگو این اقا رفته اون ۲نفری که حدس میزدم از این ۴نفر رو خفت کرده ازشون پول گرفته واقعا ۲نفرشون دزد بودن
خوب چند روز پیش ها یکی از این ۲نفر رو خفت کردم گزاشتم همه رفتن اینو گفتم وایسا سوار سرویس نشو کارت دارم نگهش داشتم گفتم تو کوله پشتیت چیه خندید گفت هیچی کاری ندارم مچشو گرفتم گفت سهم تون رو دادم گفت به کی گفت همکارت اصلا من موندم کپ کردم یه جورایی اعصابم خورد شد یارو زد زیر گریه زن دارم بچه دارم بیکار بشم کار نیست گفتم باشه بیخیال شتر دیدی ندیدی خیالت تخت برو دیگه چیزی کار نگیر بیخیال نمیشما سری بعد
گذشت این عین ادم میره میاد ۲تا شیفت قبل این یکی رو خفت کردم قبلش داداش داداش میکردم سرویس رو فرستادم رفت اینو نگه داشتم گفتم چی دار تو اون نایلونت گفت هیچی بیخال منو میخوای بگردی تو بمیری چیزی نیست گفتم بریز بیرون نریخت گفت مامور گاهی هستی مگه جمع کن بابا اوسگول خیز ورداشتم منایلون رو پاره کردم
کلی وسیله بود توش گفت به همکارت که پسر خالته پول دادم شما هم دستتون تو کاسس گفتم جواب اونو من میام میدم دفعه اخرت باشه دیگه یه جور دیگه باهات برخورد میکنما گفت هیچ گوهی نمیتونی بخور گفتم حالا تو ببین میخورم یا نه گفت پایین تو راه خفتت میکنم حقمه دارم میبرم گفتم تونستی تو بکش خفتم نکن گذشت رفت اما نزاشتم چیزی ببره
تا دیروز یه ساک اورده پر کرده داره میبره نزاشتم با سرویس بره
گفتم وایسا کارت دارم
همه رفتن من موندم و اون هی شاخو شونه اینور اون ور بیا ببینم چند چندی گفتم برو پول نمیدن دعوا کنم اینجا حواسم باید به وسایل باشه حالا خدایش من سرمو انداختم پایین دارم تو سره کار زندگیمو میکنم
این فکر کرده من مظلومم گفتم ببین برو با گندتون بیا دعوا ندارم اما باج نمیدم
پیرهنشو در اورده ۴تا خط داره ۴تا خالکوبی مثلا منم باید بترسم بگم عجب شزنیه
گفتم ببین زیر این پراهنو استیناش از اینای که تو داری زیاده قرار بود با ۴ تا خط ۴تا خالکوبی بترسم زندگیمو باید باج میدادم
یه کلمه از اخر هرجوری بود خودمو جمع کردم دعوا نکنم بهشم گفتم شیفت بعد من دوست دارم وجود داشته باشی
تو خودت ببینی وسایل بخوای ببری ببین تیکه پارت میکنم خارت میکنم جلو ۲۰۰ نفر ادم یا نه حالا شیفت بعد فرداست
خنده های زندگی را روزگار ازما گرفت
ای خوشا روزی که ماهم روزگاری داشتیم