انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
گفتگوی آزاد
  
صفحه  صفحه 64 از 77:  « پیشین  1  ...  63  64  65  ...  76  77  پسین »

Daily Entries | روزنوشت ها


زن

 
سلام میخوام بنویسم از حس این روزام که واسم عجیبه خیلی فک کنم حسم عشق باشه یاچیزه دیگه یک پسره اس دوسش دارم ازخودم بیشتراعتماد دارم فک کنم عاشقشم دیروز یهویی ازجلوم درمیادخیلی خوشحال شدم خداکنه عشق باشه و بهش برسم سلامتی همه عاشقا
     
  
زن

 
https://www.looti.net/36_8094_1.html
امروز بیست و دوم مهرماه زادروز شهبانو فرح پهلویه .. دیگه کمتر ایرانی وطن پرستیه که ندونه این بانوی بزرگوار تا اون جایی که از دستش بر میومده چه کارا که واسه ملت نکرده !.. حالا یه عده مغرض به دنبال یه اشکال و ایرادی هستند که خد مات شایسته و ارزنده این بزرگ بانو رو به زیر سوال ببرند اون دیگه از بی انصافی خودشونه .. من خودم بچه بودم و شاهد اون بودم که این بزرگوارچه خالصانه تا اون جایی که می تونسته به درد مردم می رسیده ... شهبانوی عزیزم .. اون بالا داستانیه به نام من آمده ام که از زبون دل تو عزیز دلم نوشتم تقدیم تو باد !..گفته بودم که سال 94 یعنی اول همین سالی که گذشته با شاهزاده رضا یا همون پادشاه پرسپولیسی عزیزم بر می گردین ایران .. تقصیر من چیه ..کاش سالشو نمی گفتم و دماغ سوخته نمی شدم . چیکار کنم نه قلم ژول ورنو دارم نه زرنگی اونو . خلاصه دیر یا زود داره ولی سوخت و سوز نداره . عمرتو و شاهزاده رضا پهلوی .. ولیعهد عزیز طولانی بادو با عزت . فقط هر وقت تشریف آوردی یه وقتی منو با نمک نشناسان نمک دان شکن اشتباه نگیر..می دونم که می بخشی هرچند این خداست که می بخشد و تو بخشندگی را از خدا آموخته ای . تولدت مبارک ..!..دوست و دوستدار و برادر و هموطن و همراه تو ...ایرانی آریایی
     
  
زن

 
چه جالب ! پس از زاد روز شهبانو فرح پهلوی کسی این جا مطلب نذاشته ! از این نظر که بازم می خوام از اون بگم . دیشب خوابشو دیدم .. خواب دیدم که در کنار دو نفر دیگه داره پیاده از گوشه خیابونی تقریبا خلوت میره و ما مثلا در تهران هستیم . ملکه محافظ نداشت .. رفتم جلو سلام کردم ..
شهبانو : بفر مایید ..
بی مقدمه گفتم من ایرانی هستم .. هر جا توی لوتی آخر یه داستانی دیدی ایرانی من هستم ..
شهبانو : باشه هر وقت خوندم حواسم هست ..
من : همیشه از خد مات شما نوشتم .. از کار های بسیار و فوق العاده ای که برای مردم انجام دادید که امروز ارزش اون از کار هایی که انجام نداده اند و خیانتهایی که کرده اند مشخص میشه...
شهبانو : وظیفه من بود...
من : خانومی شما بود .. در ضمن من یک رمان نوشتم به نام من آمده ام از باز گشت شما به ایران به زبان خود شما که از خاطرات گذشته و زمان حاضر فرموده اید . البته این داستان من مربوط میشه قبل از تشریف فر مایی شما ..
شهبانو : لینکشو بفرست می خونم ...
اینو فرمود و رفت.....
نمی دونم علت این خواب چی می تونه باشه شاید علتش فیلمی باشه که این روزا تبلیغش از تلویزیون رژیم جمهوری اسلامی ایران و در خصوص ماجراهایی از زندگی روان شاد شاهنشاه آریا مهر محمد رضا شاه پهلوی پخش میشه ..معلوم نیست عشق به شاه از سوی ملت و حسرت گذشته ها تا چه اندازه رژیم را در مانده کرده که باز هم می خوان از این فیلمها پخش کنن .. شاید هم پخش این فیلمها رندانه باشه از سوی طرفدارانش .. به نوعی که مردم اون چیزی رو که حس می کنن به دیدنش یه حس دیگه ای بگیرن . چون همه مون می دونیم که این رژیم دزد و پلید و جنایتکاردر آمد ش هر قدر باشه نفت رو بشکه ای 50 دلار بفروشه یا 500 دلار وضع زندگی مردمش همونه .. دزدی هست .. جنایت هست .. دروغ و جاه طلبی هست ...
ای کاش روزی شهبانو رو از نزدیک ببینم و به خاطر خوبی هاش .. به خاطر مهربونی هاش ..و به خاطر اون که میلیونها دلو شاد کرده .. اجازه بده که دستاشو ببوسم . حالا هر کی ازش شاکیه ..گله ای داره حرف خودشو بزنه ..من نیمه پر تر لیوانو می بینم و اینو تاریخ به خوبی نشون میده . وقتی با این ملایان کثیف و دولتی های دزد و حزب الشیطانی های بی نام و نشان حرف می زنی و از خد مات ارزنده ملکه .. پرنسس .. شهبانو فرح پهلوی ... بانو فرح دیبا یاد می کنی ..میگن مگه اون از جیب خودش خرج می کرد ؟ ..بعد که یک پاسخ قانع کننده ای بهشون میدن ..میگن این شخص این کار ها را برای تبلیغات انجام می داد ... ای خاک بر سر شما آخوندای بی شعور و حزب الشیطانی های کثیف و خاک کثیف بر سر آنهایی که به دلایل مختلف هنوز از این دزدان حمایت می کنند که چند درصدی بیش نیستند . به امید رهایی ملت شریف و غیور ایران از زیر بار استعمار و استثمار و استحمار ..به امید آن روز .. دوست و برادر شما : یک مرد ایرانی آریایی
     
  
مرد

 
سلام

خوب من اصلا نمیخواستم این اتفاقی که برام افتاد رو بنویسم بعد گفتم بزار بنویسم کوتاه مختصر مفید


خوب اینی اتفاقی که برام افتاد برای صبح روز تاسوعا هستش

خوب از قبلش بگم درست یادم نیست چند روز قبل از تاسوعا بود من یه کاره بدی از نظر خودم که اون کار جزو نبایدهامو خط قرمز هام بود کرده بودم من هیت رو بهم زده بودم
خوب من یه نمه روانم ضعیفه خراب کاری زیاد کردم تو اعصبانیتم بعد به خودم اومدم عین سگ پشیمون شدم
بعد اینکه هیت رو بهم زدم یه جورایی حالم خیلی بد بود خیلی خیلی بد
تا حدی که باعثو بانیش رو بالنگه کفش زده بودم اما ته دلم راضیم نمیکرد بماند که چه نقشه ای واسه باعث بانی اون کارکشیده بودم چون میگفتم تا قبل از این اتفاق ولش کنم دروغ گفتم و بلا میخواستم سرش بیارم
کاری نداریم بعد اون شب دیگه من درستو حسابی هیت نرفتم یه جورایی همچین عذاب وجدان داشتم از خودم بدم میومد حالم از خودم بهم میخورد تا یه شب قبل از تاسوعا اونشب رفتم هیت نتونستم تو هیت بمونم زدم بیرون اومدم خونه هیچ کسی خونمون نبود پسر خالمم اومد خونه ما انقدر عصبی بودم انقدر حالم بد بود تا خوده صبح هر چی از دهنم در میومد به خدا میگفتم عربده میزدم فحش میکشیدم به خدا کاری ندارم اصلا یه بغضی ته گلوم گیر کرده بود
نمیتونستمم گریه کنم دم صبح خوابم برد به صدای گوشی که روز زنگ گزاشته بودم از خواب بیدار شدم چند روز قبلشم موتورمو از رفیقم گرفته بودم برای صبح تاسوعا که میخواستم سره کار برم باید میرفتم ۲ساعت می موندم تا اون کسی که قرار بود جای من وایسه بیادو من برگردم
تو راه که از شهرم دور بود یه نمه هی تو دلم میگفتم بیا اینم از محرم من اعتقاد شدیدی به یه شخصیتی دارم با اون داشتم تو دلم صحبت میکردم اینم یادم رفت بگم موتور ترمز اصلا نداشت بعد عین ادمم داشتم می رفتم صحبت کردن تو دلم یواش یواش گله شد اعصابم خراب شده بود حقیقتش گله هم تبدیل شد به گرو کشی تو دلم میگفتم مشتی من یه سال سرمو اندختم پایین عین ادم زندگی کردم اخرش چی شد تو نباید میزاشتی من اون کارو اونشب بکونم
مگه حواست به من نیست تو هم منو ول کردی کلا دیگه خر شدم گفتم نه خودتو میخوام نه خدای خدتو جمع کنید بابا اعصابم خورد تر شد دیگه کاملا خر شده بودم اون روزم کلی کار داشتم شبشم هیت قمه زنی بود قمه ها رو باید می شستم تیز میکردم وسایل پانسمان واسه کل بچه های هیت هماهنگی جاش شیر نذری واسه کسی بود باید هماهنگ میکردم گوله کردم شیرین ۱۱۰ یا ۱۰۰ سرعت رو داشتم پیچ اول نه پیچ دوم تو لاین روبه رو بودم یه هو دیدم ماشین داره میاد یارو منو دید ترسید کشید تو لاین من که مثلا من از لاین اون فرار کنم پشتم ماشین بود دیگه نفهمیدم چی شد زارت رفتم با ۱۰۰ تا ۱۱۰ تا سرعت تو شونه خاکی پره چاله چوله بعد چند دقیقه به خودم اومدم
دیدم بالا سرم اینایی که گفتم کمتر از ۲۰ ثانیه شداچنند نفرن راننده ماشین اولیه زده بود کنار از ترسش از ماشین پیاده نمیشد پیاده شده بود میلرزید گریه میکرد خدایش خودمم موندم زنده بودم اصلا یه چیزای تو مایه های هشدار برای کبرا ۱۱ یعنی یکی برای خودم تعریف کنه موتورو ببینم میگم چرت نگو با این موتور متور سوارش مرده دراین حد حالا کار خدا بود کار اونی که من دوسش داشتم بود که صد درصد همون بود صورت من سمت راشت کلا زخم کبود کتف سمت راستمو اون موقع اصلا تکونش نمی تونستم بدم
خودم کلا هنگ کرده بودم فقط دنبال سیگار بودم بعد همین اتفاقی که برام افتاده بود رو خدا شاهده به شرافت امام حسین به حضرت عباس که الان زندم دارم نفس میکشم صدقه سره اونه تو خواب دیده بودم قبلا قشنگ یادمه از خواب پریدم اولش ترسیده بود بعد کلی خندیدم اون روز پیش خودم گفتم من یه همچین جایی عمرا من چیکار دارم اونجا که بخواد اتفاق بی افته برام
کاری نداریم منو تا در کارخونه ای که توش کار میکردم یه وانتی رهگذر برد تو کارخونه سیگار پشت سیگار گریه میکردما یه جورایی هم عین سگ پشیمون بودم که چرا بدو بیراه گفتی چرا حرمت نگه نداشتی
من باورم این بود الانم همین هست پیش خودم گفتم ببین گفتی ولت کرده بیا مشتیه بابا کجا ولت کرده حواسش هست یه دقیقه ولت کرد دیدی چی شد خاک بر سرت رضا
موتور داغون شد خودم هنوز کتفم درد میکنه من باید میمردم یا با ید ضربه مغزی میشدم یا کتفم حداقل میشکست
با ۱۰۰ تا سرعت بری تو شونه خاکی میدونی یعنی چی شونه خاکیه چاله چوله پره سنگ پام فقط کبود شده بود
اون موقع یه اب به سرو صورتم زدم گفتم یا حضرت عباس دمتگرم هوامو داری منم دیگه نه گناه میکنم نه دعوا
گفتم برگردم خونه اون طرفم که باید میومد اومد
وایسادم تو خیابون بعد ۲ساعت یه وانتی وایساد سوار شدم تا سره خیابون خیلی راهه اوردتم تا سره خیابون که یه سه راهی بود پیاده شدم یه یارو هم وایساده بودم بهم خندید خاکی بودم سرو صورتم زخمی بادگیرم یه نمه پاره کلا خاکی بود رفتم جلو نه حرفی نه چیزی با دست چپ یه چک افسری بهش زدم گوش خودم سوت کشید
کاری نداریم یه کتک مفصلم خوردم ماشین اومد سوار شدم تو دلم گفتم یا حضرت عباس این داشت مسخره میکرد اینو نادیده بگیر دیگه دعوا نمیکنم قول دادم کاری نداریم بعد از اون روز تا امروز کلی دعوا کردم هر دفعه گفتم این اخریشه من ادم نمیشم دیگه دستم خودم نیست
اما خدای حضرت عباس شکرت
من نمیدونم با من پدر کشته گی داری چی داری دهنمو سرویس کردیا اما حال دادی منو خودت ادم کن من ادم بشو نیستم

خنده های زندگی را روزگار ازما گرفت
ای خوشا روزی که ماهم روزگاری داشتیم
     
  ویرایش شده توسط: charli1369   
مرد

 
بار این تاپیک خیلی سنگینه...خیلی
وقتی میای توش میشکنی...!
     
  

 
عضله ی قلبم ضعیف شده دیگه خون رو اونطوری که باید پمپاژ نمیکنه تبریک به عشقم...
     
  
زن

 
آن چه که به دست نمی آوریم با ان چه که از دست می دهیم تفاوت بسیار دارد . به خاطر آن چه که به دست نمی اوریم نباید زانوی غم در بغل بگیریم . قهر کنیم .. دیگران را مقصر بدانیم یا کینه ای از کسی به دل بگیریم . . باید بکوشیم تا آن چه را که در دسترس ماست حفظش کنیم . انسان نه مالک واقعی چیزیست نه صاحب کسی .همان گونه که من آزادم چیزی را دوست بدارم یا کسی را .. دیگران هم به همان نسبت آزادند و حق انتخاب دارند . خواسته ما در مورد داشتن یا جذب محبت کسی یک بعدی نیست که تا طالبش شدیم در اختیارش بگیریم .. آن شخص نیاز هاخواسته ها و احساساتی دارد .. منطقی دارد .. حال اشتباه می کند یا نه آن به خودش مربوط است .. البته علت اشاره به این موضوع اتفاقی بوده که در سازمانی که در آن کار می کنم روی داده .. یکی از همکاران به خواستگاری دختری میره که اونم همکار ما بود .. چند سال توی نخش بود خیلی هم در محیط کاری با هم صمیمی بودن ..پسر خب پیش خودش دیگه حساب می کرد با خواستگاری همه چی حله ... اما دختر و خونواده اش جواب منفی دادند ... یک ماه نشد که اون دختر به خواستگاری یک همکار دیگه ام پاسخ مثبت داد ... چه الم شنگه ای به پا شد .. اون مرد موفق نشده یکی دوبار که به روی اون مرد موفق شده آورد .. و پیش همه میگه نامرد عوضی رو دست من بلند شد .. نامرد از پشت خنجر زد ... دنیای بی وفا و... دختره منو می خواست .. زیر آب زنی کرد ... آخه برادر من اون دختره که ناقص العقل که نبود ..مثل خود تو کارمنده .. اداره تشخیص داد که استخدامش کرد ..حالا چهار تا کلام با هات گفته و محیط کاری بوده یه صمیمیت هایی هست .. و البته متانتشو هم حفظ کرده .. با هاش که رابطه عشقی نداشتی .. تو رو نخواسته .. تشخیص داده که به دردش نمی خوری شوهرش باشی و به نظر من خوبم تشخیص داده .. دیگه الم شنگه به پا کردن نداره ... تو که چیزی رو از دست ندادی .. اگه عشقت بود زنت بود ورفیقت از دستت در میاورد یه چیزی ..تازه می شد اون وقت عشق یا زنت رو هم مقصر دونست .. دو تایی شون خیلی هم رفیق و ندار بودن .. دیگه اون یاغی رو انتقال دادن به یک شعبه دیگه .... به نظر شما تو این دوره زمونه آدم باید بره خواستگاری کسی که تا به حال خواستگار نداشته ؟ یعنی باید اعلامیه و اطلاعیه داد ؟! ا...اعلم ..خدا بهتر می داند ... دوست و برادر شما : ایرانی
     
  
زن

 
امشب من و پسرم در حال بر گشتن از مهمونی بودیم . پای پیاده میومدیم . رسیدیم به زمین بایری که آماده ساخت و سازه . دیدیم مردی رو زمین نشسته و به یه کیسته پلاستیکی پر از ده دوازده تا پرتقال ریز که رو زمین قرار داره نگاه می کنه .. با دست بهم اشاره کرد .. ریش و سبیل داشت سیاه و پر مو ..لاغر بود و نازیبا .. پسرم وای نایستادو رفت جلوتر.. بچه هم اون بچه های قدیم . .. رفتم به سمت اون مرد که بهم اشاره می کرد ..پرتقال ها را به طرف من گرفت ... شایدم چند تا نارنج هم داخلش بوده .. با اشاره بهم گفت که ببرمش .. مال من .. .. گفتم چرا آخه .. خندید و با انگشت به پرتقال اشاره کرد و بعد به من . و با حرکت پشت دستش به من گفت برو .. یعنی اینو بگیر و برو .. اون کر و لال بود .. شاید کسی رو می خواست که محبت خودشو نشون بده . شاید کسی رو می خواست که بهش توجه کنه .. راستش من از بس پرتقال دوست دارم الان تمام گوشه و کنار خونه من پره از این میوه .. ولی دلشو نشکستم .. چون با عشق و لبخند نگام می کرد .. بغلش کردم . صورت پر از ریششو بوسیدم . خدایا من چیزی ندارم بهش بدم .. ولی خیلی خوشحال شده بود .. دوست داشتم که بگم منم دوستت دارم .. دنبال خوردنی های جیبم بودم .. یک لواشک کوچولو با دو تا شکلات پیدا کردم و دادم دستش قیمتش صد و پنجاه تومن هم نمی شد .. یک دهم قیمت پرتقال .. چقدر ذوق زده شد و حالا اون بود که منو می بوسید .. اشکش داشت در میومد .. چند قدم با هاش رفتم .. اون شکلات و لواشک کوچولو رو می بوسید و می خندید . و من یه بای بای باهاش کردم و از هم جدا شدیم .. نمی دونم اون کی می تونست باشه ؟ فقط می دونم مثل من آدم بود ... دوست و برادر شما : ایرانی
     
  
مرد

 
بازم امروز مثل شش سال و خورده ای همش فشار باشه رو ادم دیگه از فرد چیزی نمیمونه دیگه باید گفت بریدم هی خودتو دلداری بدی اما فایدش چی هستش...میگذره میگذره میگذره ...اما کی این گذشتن تموم میشه فقط اون بالایی میدونه...همیشه هم حوالت میدن به اون میگن اگه صلاح بدونه به خواستت میرسی نخاد نمیرسی...ولی بعضی مواقع میمونی که واقعا واسه بنده هاش یه اندازه بدبختی میفرسته واسشون...

بدبختی که بیاد بچه ، پیر و جوون نمیشناسه...به قول معروف هر کی خربزه میخوره پای لرزش میشینه شده حکایت من...اشتباه نوجوونی تا الان ادامه داشته که دارم درجا میزنم یه سال نه دو سال نه ۶ سال تموم هم نمیشه لعنتی صبر ایوب میخاد تحمل کردنش...هر روز فشار روحی به ادم بیاد خیلی حرفه فقط زودتر تمومش کن خدا فوق فوقش یه سال دیگه نمیکشم.میدونم اخرش خوشه اما خدا دیگه کاسه صبرم داره لبریز میشه این یک ماه رو هم بگذرون...
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
زن

 
هوا رو کاملا صاف و آفتابی می دیدم ... هنوز غروب نشده بود ... ولی با دلی گرفته رفتم بیرون . حوصله رفتن به قبرستون ها رو نداشتم . خودم یه نمادی از قبرستون بودم . اون هوای گرم و آفتابی رو ...به ناگهان خنک و غمگین وکاملا ابری و گرفته دیدم . هوا درست شده بود هوای دل من ... انگار هر لحظه می خواست که شب بیاد . تنها دلخوشی من به این بود که همه جا حالت تابستانی و زمستانی داشت . اثری از برزخ پاییز نمی دیدم . درختا یا لخت و بی برگ بودند یا سبز سبز .... انبوه برگها مرا به یاد بهار و تابستان مینداخت ...قدم زدن و نشستن و رفتن و موندن ...هیچی آرومم نمی کرد . برگشتم خونه ... رفتم به یه شیرینی فروشی .. کلوچه ای رو که می خواستم نداشت ... پرسپولیس ۱سایپا صفر ... اصلا اینا کی بازی داشتند و من خبر نداشتم ؟! نیمه اولش بود .. الان هم نیمه دوم شروع شده .. دو تا پست داستانی رو نوشته دارم حوصله ویراستاری و باز خونی ندارم .. چقدر لحظه ها دیر می گذره ؟! چرا دیگه نمی خندم ؟! چرا هی از خونه میرم بیرون و هی بر می گردم ؟!این روزا چقدر از اول شب می ترسم!... مثل شب اول قبر می مونه .. انگار میله های شب .. مثل یک زندون تنگ و تاریک می خواد استخونامو له کنه . آدم عادت می کنه به زنده نبودن ... ولی خیلی سخته در دنیای زنده ها عادت کردن به دروغ شنیدن وقتی که نخوای دروغ بگی ..... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 64 از 77:  « پیشین  1  ...  63  64  65  ...  76  77  پسین » 
گفتگوی آزاد

Daily Entries | روزنوشت ها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA