ارسالها: 2470
#681
Posted: 30 Nov 2016 23:58
1_
شاهد بوده ای
لحظه تیغ نهادن بر گردن کبوتر را؟
و آبی که پیش از آن
چه حریصانه و ابلهانه، می نوشد پرنده؟
تو، آن لحظه ای!
تو، آن تیغی!
تو، آن آبی!
من!
من، آن پرنده بودم . . .
""سید علی صالحی"""
2_
من!
من، آن پرنده بودم........
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
ارسالها: 22
#682
Posted: 1 Dec 2016 03:51
ظهور کردم از مادر سادگی
سقوط کردم از کوه بی باکی
عبور کردم از رود ناراستی
گذر کردم از کوچه نامردان
هبوط کردم از ابر کذابان
سرود خواندم از دفتر مصیبت
رهبر سمفونی بینوایانم امروز،،،
""آوا""
گاهی باید عبور کرد سقوط کرد گذر کرد هبوط کرد فقط باید کرد،،،
به دنبال تولدی دیگر نیستم
من به نیروانا نخواهم رفت
من در ”آنجا بودن”نیستم
من از اشراق سخنی ندارم
ابرمرد خود را به دار آویختم
من از هستندگی نیست گشتم
من از "ترکیب" پندی نگرفتم
””آوا””
ارسالها: 22
#683
Posted: 3 Dec 2016 06:58
میرسد اجدادم به مشتی کاه در انبار
پدرم مرا داد به دست باد ناآرام
من از ازل حیران بودم در کویر
سنگسار باورهای تو شدم !
غلتان در خون خودم از درد...
تو غرق شهوتی از درد!
عریان میکنم این سینه های زندگی را
صدای سکوتم پیداست امروز،،،
حسرت لحظه های نافرجام
تیریست در خاطرات تاریکی ام،،،
""آوا""
نمیدانم به دنبال چه هستم فقط میدانم روزی باید میرفتم فقط میرفتم شاید بهترین درمان رفتنی ابدیست شاید !!!
به دنبال تولدی دیگر نیستم
من به نیروانا نخواهم رفت
من در ”آنجا بودن”نیستم
من از اشراق سخنی ندارم
ابرمرد خود را به دار آویختم
من از هستندگی نیست گشتم
من از "ترکیب" پندی نگرفتم
””آوا””
ارسالها: 22
#684
Posted: 4 Dec 2016 17:24
شاید زندگی رو بشه در سه مفهوم بیان کرد اولش صبر دومش خنثی و سومش شادی
در لحظات خوب شادی میکنی
در لحظات بد و دردناک باید صبر کنی
اما در لحظات خنثی باید چیکار کرد ؟؟،،اصلا تا الان لحظات خنثی داشتید ؟؟؟
من ذره ای هستم از بنیان خاک نادیده ام
من مسافر ابر سبکبار سیاست بوده ام
میزگردی از خوکها
نجس کردند لباس عمرم را!!!
""اوا""
به دنبال تولدی دیگر نیستم
من به نیروانا نخواهم رفت
من در ”آنجا بودن”نیستم
من از اشراق سخنی ندارم
ابرمرد خود را به دار آویختم
من از هستندگی نیست گشتم
من از "ترکیب" پندی نگرفتم
””آوا””
ارسالها: 22
#685
Posted: 6 Dec 2016 17:13
انگیزه و امید دو محرک زندگانی هستند انسان بدون این دو محرک یک مرده ی متحرک محسوب میشود در بدترین حالت نباید امید خود را از دست بدهیم این سخنی ساده است اما بسیار ظریف .
به دنبال تولدی دیگر نیستم
من به نیروانا نخواهم رفت
من در ”آنجا بودن”نیستم
من از اشراق سخنی ندارم
ابرمرد خود را به دار آویختم
من از هستندگی نیست گشتم
من از "ترکیب" پندی نگرفتم
””آوا””
ارسالها: 14491
#687
Posted: 10 Dec 2016 18:18
گاهی باید فراموش کرد .
فراموش که نه ، به فراموشی زد و فرار کرد !
فرار کرد از جنسیت ، تبعیض ها ی مغرضانه ، اجحاف های بی اساس ، نگاه های هرزه ، اذهان بیمار و متوهم و حتی آزادی ...
باید پنهان شد پس از فرار .
پنهان شدم ، پشت یک مونیتور و کیبرد
دیدم دم از آزادی زدند
آزادی نا مأنوس ...
در جامعه ای که اسید می پاشند بر صورت زنان ، چه توقعی از مجازی ؟!
دنیای واقعیست ، مردانگی واقعیست،اسید واقعیست ، می ریزند ، میسوزد ، آزادند .
دنیای مجازیست ، مردانگی مجازیست ، کلام و فکرتان مثل اسید است ، می ریزید ، می سوزانید و آزادید.
آزادی نا مأنوس ...
مرد ، مجازی و واقعی ندارد، مرد ، مرد است ! چه با اسید چه با متن ... می سوزاند.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 1135
#688
Posted: 10 Dec 2016 22:09
nazi220
رفــــیــــق
مـبـادا گـرفـتـه بـاشـی
کــه شـهـری را بـه نـمـاز آیـــات وا مــیــدارم
خنده های زندگی را روزگار ازما گرفت
ای خوشا روزی که ماهم روزگاری داشتیم
ارسالها: 22
#690
Posted: 17 Dec 2016 08:48
جاده ای بلند در انتظار توست
مسیر ناپیدا
سیگارت در دست
دود میکنی لحظه های رنج را...
به دنبال تولدی دیگر نیستم
من به نیروانا نخواهم رفت
من در ”آنجا بودن”نیستم
من از اشراق سخنی ندارم
ابرمرد خود را به دار آویختم
من از هستندگی نیست گشتم
من از "ترکیب" پندی نگرفتم
””آوا””