انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
گفتگوی آزاد
  
صفحه  صفحه 73 از 77:  « پیشین  1  ...  72  73  74  75  76  77  پسین »

Daily Entries | روزنوشت ها


مرد

 
دوسال پیش چنین دروزی ..روزپدربود ..روزتولد حضرت علی ..پدرم دربستر بیماری و تقریبا درحالت کما بود ..بااین حال هدیه ای براش گرفته و درهمون حالت خواستم بدم بهش ..تا بدونه که فراموشش نکردم تا وقتی بیدارمیشه بدونه که ازیادش نبردم.ولی اون دیگه چشاشو بازنکرد .. چه لحظات تلخی بود ..سه سال پیش درچنین روزی همسراولم وقتی که رفت خمام و زیردوش ..آب که به انگشت کوچیکه دستش خورد یک بندش قطع شد و افتاد .. اون لوپوس و روماتیسم و رینود داشت ..رینود یک بیماریه که به علت جرم زیادرگها خونرسانی به انگشتان خوب انجام نمیشه وکبود و سیاه می کنه اونا رو..طفلک چه زجری کشید و درست یک هفته بعد قلبش ازحرکت ایستاد ...سال گذشته هم درست درهمین روزیکی ازبستگان بسیار نزدیک و درجه یکمو ازدست دادم ...به نحسی اعتقادی ندارم ولی چه روزنحسی بود 22 فروردین درسالهای 95و96و97...خوشبختانه امروز رو به هرکلکی بود گذروندم ..حدود بیست دقیقه به پایان 22فروردین 98مونده ..دارم به خط پایان نزدیک میشم ..هورااااااااا....ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
     
  
مرد

 
سه ساعت مونده به سومین سال درگذشت همسراولم ...چه شب تلخ وزجرآوری بود!بارها و بارها دراین مورد نوشتم ..فکرکردن به اون لحظات آزارم میده ..ابرو باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم داده بودند تا همسرمو تحویل خدای بهشت و بهشت خدابدن .روحش شاد یادش گرامی باد .. ایرانی [b][/b]
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
     
  
مرد

 
اینم از سالروز ازدواجم با همسر دومم ..سال گذشته درچنین روزی باکسی که حدود پنج ماه قبلش عقدکرده بودم ازدواج کردم ..یک سال گذشت ..زودگذشت ولی خدابه من و همسردومم بچه ای نداده و هنوزخبری نیست..هرچند دوپسر ویک نوه دخترازپسردومم دارم که برمی گرده به همسر اول وخدا بیامرزی ام ولی خیلی دلم می خواد شریک جدید زندگی من هم حس مادرانه ای داشته باشه که به بارنشسته اونو به زندگی دلگرم ترکنه ..
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
     
  ویرایش شده توسط: aliazad77   
مرد

 
امروز و چند روزه حالم خوب نیست سطح انرژیم کم شده و به یک معلق شده گی دچار شدم، بحران آقا دیگه ناشی از خیلی چیزها ناشی از تنهایی، نبود شادی شنیدن مکرر خبرهای بد، برخورد روزانه با آدم‌های بی شعور و.. خیلی تلاش می کنم که از این حالت بیرون بیام ولی گاه غرقم می کنه. جذابیت خیلی کارها از بین رفته به امید روزهای خوب برای خودم و همه دوستان اندکی که دارم.
ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را رسیدن بودی
     
  
مرد

 
[quote=aliazad77]سه ساعت مونده به سومین سال درگذشت همسراولم ...چه شب تلخ وزجرآوری بود!بارها و بارها دراین مورد نوشتم ..فکرکردن به اون لحظات آزارم میده ..ابرو باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم داده بودند تا همسرمو تحویل خدای بهشت و بهشت خدابدن .روحش شاد یادش گرامی باد .. ایرانی [b][/b]
خوش به سعادتش به آرامش ابدی رسید.
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را رسیدن بودی
     
  ویرایش شده توسط: Arman06   
مرد

 
فوق العاده بود.کارت درسته
     
  
مرد

 
I could have been many things but
i chose to be me.

من میتونستم خیلی چیزا باشم،
اما انتخاب کردم خودم باشم
     
  ویرایش شده توسط: kingbing   
زن

 
گاهی از محبت خارها گل نمی شود، فقط بدهکارتر میشوی..چند ساله تمرین سنگ شدن میکنم.از دوستانم شروع کردم موفق شدم اما امروز روز خاصی بود، باید با خانوادم این کارو میکردم.گذشت خیلی هم خوب نیست‎.‎همه تنبیه های کودکیم یادآور شد.امروز مادروپدر معنای هیولا میداد فریاد کشیدم نفرین کردم حقیقت هارو توی صورتشون کوبیدم.مادرم بغض کرد زجه زد.پدرم دستشو گرفت و ترکم کردند.باز فریاد زدم:مگر شما همیشه از هم متنفر نبودید؟مگر نه اینکه روزی صدبار من را از داشتن شریک زندگی میترساندید.پس چه شد؟!
امروز ترد شدم و ترکم کردند و تنهاییم کامل شد..
مطمئنم هنوزم از هم متنفرند فقط بی تکیه گاهی باعث میشه به هر کسی تکیه کنی
امروز از خودم راضیم..باید فریاد میزدم باید انتقام میگرفتم
و اینکه خوشحالم چند روزی صاحب خانه ای باشم که باید روزی به اجبار ترکش کنم
‏(امیدوارم قانون فکری هم برای آینده دختران مجرد بکنه ومجبورشون نکنه منزل پدریشونو ترک کنن و این همه پریشونشون نکنه)
تنها باش چون واست مفیده
     
  ویرایش شده توسط: Raha62   

Streetwalker
 
الان ساعت 2:30 بامداده و من بینهایت پریشون.
دارم فکر میکنم که من تو زندگیم علی رقم تمام شایستگیها و تحصیلات شکست مطلقی خوردم.شکست مطلق در زندگی خانوادگی و شکست مطلق در زندگی حرفه ای.
الان فکر میکنم که تا کی و کجا میتونم ادامه بدم.متاسفانه تمام راهها بسته است.
الان داشتم فیلم کورسک رو تماشا میکردم.ملوانانی که پشت دریچه نجات کورسک گیر افتادند واقعا خیلی شجاع بودند ولی متاسفانه دیگران برای زندگیشون تصمیم گرفتند و تصمیم اونها هم مرگ بود و اونها پشت دریچه نجات مردند.حسی که من دارم.


💔تو زمستون داره چشمات...❤️‍🩹
     
  ویرایش شده توسط: Streetwalker   
مرد

 
Streetwalker
چرا پریشونی نامید نباش درست میشه
     
  
صفحه  صفحه 73 از 77:  « پیشین  1  ...  72  73  74  75  76  77  پسین » 
گفتگوی آزاد

Daily Entries | روزنوشت ها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA