انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
گفتگوی آزاد
  
صفحه  صفحه 74 از 77:  « پیشین  1  ...  73  74  75  76  77  پسین »

Daily Entries | روزنوشت ها


مرد

 
یکشنبه 22آذر1394: 4 سال پیش درچنین روزی به تهران رفتم وبرای اولین باردرصبح آن روز یکی را..عزیزی را از نزدیک دیدم ..سادگی وصداقتم را تقدیمش کردم و باسازهای او رقصیدم وازآبرویم خرج کردم وآن روزدردفترخاطرات شیرین زندگیم ثبت شد..اما مدتی بعدپس ازچند دیدار دیگر بازیچه اوشدم ..بازیچه کسی که دنیای مجازی را دین و دنیای خودمی دانست..شایدهم غرق دنیای دروغینی شده بود که نمی خواست دستش پیش من روشود..گاه فکرمی کنم که شاید اوشرمنده دروغهایش بوده ناخواسته به مرزجنونم رسانده بود
چهارشنبه 22 آذر96: هنوزدرشوک تبدیل خاطرات شیرین 2 سال قبل به تلخی وکشندگی زهربودم که خداوند به کمکم آمد ..همسرم را ازدست داده بودم ..مدتی بعد پدرم هم رفت ...انتظارداشتم که آن یارو یاور 94 همدمم باشد و دلداریم دهد او را در رویا و واقعیات زندگی خود می دیدم اما سوهان روحم شد صبورانه برای او جنگیدم اما نخواست و نشد که بشود آخرین ساعات 21آذر96 برای دیدن دختری به خانه شان رفتم ..مقدمه ای برای خواستگاری بود ..ساعاتی را با هم حرف زدیم ومعجزه اتفاق افتاد ..آن دخترکارمند فوق لیسانس ومودب زیبا سیرت و زیبا صورت که چند سال کوچکترازمن بود پذیرفت که همسرم شود ومن آن لحظات را هرگزفراموش نخواهم کرد ..ومن همیشه سپاسگزارخدای بزرگم هستم که پس از آن همه ناملایمات..مهربانی را سراغم فرستاد که چون مهربان 94 مهربانی های فوق العاده اش را تبدیل به نامهربانی ها نسازد درتالارخاطرات و داستانهای ادبی و تاپیک دلنوشته های ایرانی صفحه 60 و دردوپست از یکشنبه قبل تا جمعه بعد3 و 4 خاطرات 21و22آذر96 خود را شرح داده ام 22آذرشگفت زده ام کرد ..دست سرنوشت چه بازیها که نداره !ومن قدرآن بله و قدرروزهای خوش زندگی رامی دانم : ن ..ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
     
  ویرایش شده توسط: aliazad77   
مرد

 
سی ام آذز که شب یلدا را داریم و بعدش اول دی ماه سالروز عقد من با همسر دوممه ..دوم دی ماه هم که روز تولدشه و همون هفته اول دی ماه روز تولد عروسم یعنی مادر نوه من یا همون زن پسردوممه ..عجب هفته ای ! خدایا برسان گنج قارون را ..ولی گذشته ازاینادوشنبه سی ام آذریکی از این سالها هم برایم یک خاطره ای بود ..ساعاتی قبل از یلدای 1394 نازنینی را برای دومین بار و از نزدیک درتهران دیدم ..شرایط طوری شد که مثل دیدار اول و سوم طولانی نشد ولی بازهم خاطره ای شد ..برای آن نازنین آرزوی تندرستی می کنم ..چرخ بازیگر چه بازیها که ندارد !....ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
     
  
مرد

 
یکم دی ۹۸
صبح که بیدار شدم احساس کردم خوابم کامل نبوده و سرحال نیستم کمی تورختخواب ریلکس کردم و بعدش روزخوبی روشروع کردم..
بعد از مدتها صبحونه حلیم خوردم و خیلی دوست داشتم
عصری به دوستم که دخترش چندروزی بیمارستان بستریه زنگ زدم وبابغض گفت که تشخیص دکترش رماتیسمه وخیلی
ناراحت شدم..
هوا تلفیقی ازآلودگی ومه هست وشباهتی به هوای دونفره نداره وبرگشتنی ماسک گرفتم..
چندتاکارعقب افتاده دارم وبرای به تعویق انداختن‌ بهونه میارم اما امروز تصمیم کبری گرفتم هرطورشده به سرانجام
برسونمشون..
سری به توئیترزدم اما فقط پرشده از دعوای سیاسی برانداز وارزشی
کلیپ دورهمی مدیری رو دیدم باحال بود
دیدم شرایط اپلای برای تحصیل سخت شده تصمیم گرفتم تاسه سال آینده شرایطو مهیاکنم
غروب شیرکاکائوداغ خوردیم وچسبید..
دسترسی من به سایت غیرممکن شده..
وجود من خیلی چیزها به لوتی اضافه کرده بود وبدین ترتیب لوتی خودش رو از یک نعمت گرانبها و ارزشمند محروم کرد، حیف شد.
     
  ویرایش شده توسط: Steratulanch   
مرد

 
یکشنبه 4 بهمن 94 : چه روزبد و زجرآوری بود ! اندک امیدی هم که به چهارمین دیدار و ملاقات از نزدیک و رودررو با دوست نازنینی درتهران داشتم ازبین رفت .. آن دوست پس از آن همه دوستی طوری رفتارمی کرد که انگار مغزش فرمت شده باشد..البته هنوز به یادم می آورد ...هزارو یک بهانه ناپذیرفتنی آورد و چون دید که فایده ای ندارد گفت اشتباه کرده ایم و بازهم دید که فایده ای ندارد گفت اشتباه کرده است...دردنیای ما بازیگرانی هستند که نقششان می گیرد ..برای هرکه فیلم بازی کنند طرف باورمی کند که هرچه هست و نیست اوست تا مگر خلافش ثابت شود ...خود را برای بعضی ها بت نشان می دهند طوری که طرف فکر می کند که او خدایی ست که هرچه بگوید درست می گوید ..بعضی ها هم می دانند که این خدای ساختگی دروغ می گوید ولی نمی خواهند دروغهای نازنینانه اش راباورنکنند ...درهرحال از این روز به بعد این دوستی به شکلی سرد و تا ماهها به شکلی نوشتاری و خیلی کم و موردی به شکلی تلفنی ادامه داشت ..اومی خواست قانعم کند ..شاید این آخرین نفسهای وجدان و محبتش بود ..شاید هم مانع و دروغی بزرگ درزندگیش وجود داشت که وادارش کرده بود که این رفتار را با من داشته باشد ..منشا همه اینها عدم صداقت و راستگویی می باشد
دوشنبه 4 بهمن 95: یکسال از ان روزنحس که دربالا شرح داده ام می گذشت که پدرم دچار خونریزی مغزی شد ومدتی بعد درگذشت ..هرچند دراین فاصله چند بار چشمانش رابازکرد ومتوجه بعضی حرفهایم می شد اما نمی توانست چیزی بگوید و احتمالا قسمتی ازمغزش ازکار افتاده بود ..میگن بعضی روزها نحسن هرچند روزروزخداست و خدا نحس و غیر نحس جدانکرده ..یک 4 بهمن بد دیگه هم داشتم که فکر کنم به شدت بیمار شدم و حالا دقیقا خاطرم نیست فقط می دونم به سه تا رسیده و بازی شده ....سه هفته مونده به روز تولذم ..بچه روزعشق و والنتاینم ..امسال اگه دوسه تا کادو واسه تولدم بگیرم که اصلا به این چیزا فکر نمی کنم روزبعدش روزتولد حضرت فاطمه و روز زنه وحسابی باید دست و دلبازی خودمو نشون بدم ..لبخند از لباتون محو نشه دوستان ..شاد باشید دوست و برادرشما : ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
     
  ویرایش شده توسط: aliazad77   
مرد

 
جمعه 5 بهمن 1358: چهل سال پیش درچنین روزی اولین انتخابات ریاست جمهوری ایران برگزارشد ..مردم هنوز نسبت به این رزیم بد بین نبودند ..هنوز دزدی ها و اختلاسات رشد و نمو نیافته بود ..هنوز جنگ شروع نشده اعدام گسترده ای نداشتیم .البته اعدامهای ناجوانمردانه سران رژیم شاه و کشتارهای خلخالی و جنگ و نبرد پراکنده درکوههای کردستان نقطه سیاهی درانقلاب کذایی 57 بود اما هنوز ازادیهای سیاسی وجود داشت ..هنوز ملت در رفاه نسبی بوده از دستاوردهای قبل از انقلاب استفاده می کردند ...حمایت از مستضعفین و برچیدن زاغه نشین ها و حلبی آباد ها و رسیدگی به مناطق محروم ازشعارهای این نظام بود ..آن روزها چند قطب درکشور مطرح بودند ... گروه مشهور به لیبرال ها به فرماندهی بنی صدر که البته او خود را یک وطن پرست و ایراندوست و طرفدار مردم می دانست که به نظر من چنین بود و چنین هست هرچند مخالف رژیم سابق بود ..گروه حزب جمهوری و طرفداران دو آتشه خمینی و بهشتی ..که به نوعی می شد رفسنجانی مخفی کار و روباه و خامنه ای تازه کار و آشخور را در این گروه جای داد ..گروه مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی که طرفداران زیادی داشتند ولی به اندازه حزب اللهی های آن زمان طرفدار نداشتند ...چریکهای فدایی خلق هم خود را تا حدودی مطرح کرده بودند ...هریک کاندیدایی برای ریاست جمهوری معرفی کرده بودند حزب جمهوری.. اول جلال الدین فارسی را معرفی کرد که مخالفین گفتند این جلال الدین فارسی نیست و یک ریشه اش افغانیست و نمی تواند نامزد ریاست جمهوری شود ..دکتر حبیبی را جایش نشاندند ..بنی صدر آن روز ها محبوبیت زیادی داشت ..طبقه متوسط و آنهایی که مذهبی خشک نبودند از او حمایت می کردند ...آن روزها در انتخابات تقلبی درکار نبود و نیازی هم به تقلب نبود ...مردم هنوز دلشان خوش بود ...بنی صدر انتخاب شد ..مسعود رجوی کاندیدای مجاهدین هم رد صلاحیت شد..اما افرادی چون بهشتی ..رفسنجانی و به حمایت از آنان خامنه ای و مقدسهای خشک با بنی صدر مخالف بودند ...شرایط را برای آینده و دزدیهای خود خطرناک می دیدند ..کارشکنی می کردند و چماقداران و اراذل و اوباشی را وارد سخنرانی های بنی صدر می کردند ...این کارهایشان فایده ای نداشت بنی صدر اقدامات مثبت و سازنده ای را درجهت رفاه مردم انجام داد ..ناصر مکارم شیرازی هم حامی بنی صدربود ..وقتی دید کفه ترازو سمت مذهبیون خشک سنگینی می کند درآخرین لحظات تغییر موضع داد ..خمینی هم که ازخود اختیاری نداشت و علاوه بر آن که خود فریبکار بود فریبش هم می دادند این بار گول حرفهای دارو دسته شیادین و شیاطین را خورد ودستورعزل بنی صد را داد ...بنی صدر که از محبوبیت زیادی برخورداربود توسط کارکنان فرودگاه مهرآباد ازکشورخارج شد و به دروغ و مضحکانه اعلام کردند که او با لباس زنانه از ایران گریخته است ...بنی صدر ازانگشت شمار افرادیست که هرگز تغییر موضع نداده همیشه از عدم وابستگی ملت و دولت به کشورهای دیگر گفته است ..که البته درشرایط کنونی و با توجه به شرایط فکری و فرهنگی و خستگی و عدم اتحادو انسجام ملت ایران این امرامکان ندارد و از طرفی در حال حاضر هیچ کشوری در امور خود نمی تواند عدم وابستگی داشته باشد حتی ژاپن با آن همه عظمت و ملت یکپارچه و کوشایش وابسته به بسیاری ازکشورهاست ... ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
     
  
مرد

 
امروز ششم بهمنه ..سالروز انقلاب سپید شاه و ملت ..ستونهای ایران امروز بر این انقلاب بنا شده .. کسی که دردوران معاصر به دنیا آمده باشه و ارزش این روز رو ندونه وحس نکنه بی گمان درجهل مرکب به سرمی بره ..روحت شاد محمد رضا شاه آریامهر که ملت نمک نشناس و نادان قدرت را ندانست و ندانست که چه کرده ای ..مبارک باد این خجسته روز بی همتا درتاریخ ایران . ..ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
     
  
مرد

 
سه ساعت دیگه چهارمین سالگرد مرگ همسراولمه ...چهار سال قبل درچنین دقایقی درکلینیک زیر سرم بود رگهاش جرم گرفته بود و مجبورشدند نیمه کاره ولش کنن ..بردمش خونه ..قبلش سه تا آمپول بهش زدند ..کمی بهترشد ..ولی توی خونه حالش دوباره بدشد دوقدمی خونه اورژانس 115 بود ..هرچه درزدم کسی درو بازنکرد آمبولانس دم دربود .برگشتم خونه ... قلب همسرم از کار افتاد و قبلش همسایه مون رفته بود سراغشون ..سراغ امدادگران به زور اونا رو آورد ..درست درهمون دقیقه که قلبش ازحرکت ایستاده بود و ده دقیقه بعد دربیمارستان هرکاری کردند و بیست دقیقه بهش شوک دادند قلبش ..نفسش برنگشت ..لوپوس ..روماتیسم ...و به دنبال آن دیابت ..گشادی قلب ..رسوبات کلسیم و.....حداقل روزی 30 تا قرص می خورد ..حالا کجاست ..اون دنیا چه خبره ؟چهارسال گذشت ..پدرم سال بعد از مرگ همسرم فوت کرد ..پسرم قبل ازمرگ پدرم زن گرفت ..منم دوسال بعد از فوت همسرم ..ازدواج کردم...همسر بهشتی من نبود که نوه خوشگلشو ببینه که حالا سیزده ماهش شده .یه دختر ناز تپل بیشتروقتا خندون پرتحرک ..چه روزای سختی رو دراواسط دهه 90 پشت سرگذاشتم ..هرچند حالا یک همسر خوب و مهربون دارم ولی راضی نبودم که به این قیمت سرنوشتم به این شکل دربیاد ..بهشت باید به وجود همسر مرحومم افتخار کنه ..روحش شاد یادش گرامی باد ..ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
     
  
مرد

 

تمام قد می ایستم
به حرمتِ باورهای جسورانه ای که داشته ام و اهداف روشنی که در هزارتوی ذهنم انباشته ام
با تمام توانم به پیش می روم
زمین می خورم و دوباره می ایستم ، زخمی می شوم و ادامه می دهم
اگرچه چراغی نیست ، راهی نیست ، پناهی نیست ؛ من آرامم به اینکه سختی ها همیشه مرا قوی تر می کنند
من آدمِ تسلیم نشدنم ، آدمِ کم نیاوردن ، ایستادن ، فتح کردن
وَ همین روزها به مقصد می رسم
وَ همین روزها خودم را برای ایستادگی های مدام ، بغل می گیرم و در آغوشِ فراغتی عمیق
نفسی تازه می کنم ، خستگی می تکانم ؛ وَ در امنیتِ هیچ مقصدی متوقف نمی شوم ! من زنده ام به عبور و استمرار و رسیدن
زنده ام به کشف کردن
به مقصد می رسم اما توقف نخواهم کرد
اما ادامه خواهم داد
برای من هیچ مقصدی پایانِ راه نیست

این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
متاسفم برای کشوری که خودشو مدعی پرچمداربودن دموکراسی و احترام به مردم و رای آنان درجهان می دونه.... این که ترامپ ببره یا بایدن ...هیشکدوم مستقیما باعث سرنگونی رژیم فاسد ایران نمیشه و این مردم ایرانند که باید سرنوشت خودشونو تعیین کنند وبدونن که نمیشه از کشورهایی که خودشون نمی تونن درکشور شون عدالت رو پیاده کنن انتظار همراهی سازنده ومثبت داشته باشن...انگار همه مطبوعات و کله گنده های بی مغز امریکا بسیج شدن که نذارن ترامپ به قدرت برسه چون قدرت ترامپ یعنی ضعف وشکنندگی آنها ..ترامپ یک تنه با همه اونا در افتاده و اسیر سیاستهای چین نشده ..انتخابات اخیر امریکا تا این لحظه نشون داده که دیکتاتوری و بی قانونی دراین کشور بردموکراسی برتری داره میکرب چینی کووید 19 برای نابودی ترامپ و ایده های او به وجود اومده .اما چیزی که بیش از همه تاسف برانگیزه اینه که گروهی فاسد درمیان بی قانونی های امریکا مبارزه علنی خود با ترامپ را نشان می دهند ..به نقل قول از پسربزرگم این موضوع منو یاد یک استادی دردانشگاه آزاد میندازه که خیلی سختگیر بود و بیش از نیمی از دانشجویان از درسش نمره نمی گرفتند ..می گفت دانشگاه باید محل سواد آموزی باشه نه محل جمع آوری مدرک و...دانشجویان علیه اون بسیج شدند کارشکنی می کردند ..مسئولین دانشگاه آزاد هم که دیدند نارسایی درثبت نام پیش اومده و دارن ضرر میدن و بسیاری ازدانشجویان هم مشروط شده یا انصراف دادند با دیگر دانشجویان همدست و هماهنگ شده و محترمانه عذر آن استاد داناو توانا را خواستند ..استادی که فاسد نبود ..پول نمی گرفت تا نمره بده ....ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
     
  
مرد

 
حتی تا دیروز هم هیچوقت فکرشو نمیکردم بازم اینجا پست بزارم ... روزگار عجیب قاتل مرموز خوشی های زندگیه .... یعنی هنوزم از کسایی که هشت نه سال پیش اینجا باهاشون رفیق بودیم کسی هم مونده که همچنان باشه و فعال بمونه؟؟؟ اگر کسی هست واقعا باید مجسمه اش رو ساخت که در این ایران تونسته برا خودش وقت ازادی بدون دغدغه بزاره ....زندگی متاهلی و بچه و کار و زندگی .... واقعا بررسی نرخ دلار این روزا وقتی برای لذتای دیکه ی زندگی نمیزاره .... چیکار باهامون کردی انقلاب ... جوونی و خوشی و لذتمون رو گرفتی ...
مرور که میکنم شاید چند سال زندکیم رو بیش از ده ساعت در‌روز رو داخل لوتی میکذروندم ... الان با سی سال سن دیگه خجالت میکشم از روی خونواده که بخوام وقت ازادمو غیر از برای پر کردن شکمشون بزارم ... این از افتخارات حکومت اسلامی بود برا جوونایی که قرار بود اینده سازش باشن ...
بزرگترین دغدغه زندگیم این بود که فلانی چندتا ایدی داره یا فلانی پسره یا دختره چطور اسم یکی رو بزارم امضام و چطوری .... هییی امان از زمان ....یادمه یه روز بخاطر اینکه بن شده بودم گریه کردم .... سینا ماری موهان شاید از معدود ادمایی باشن که هنوز حرفاشون تو گوشمه ....و البته گیسوی عزیز که تنها کسیه که همیشه یادم میمونه بسکه این بشر خانوم و گل بود .... همیشه حتی بعد چندین ماه اگه لاگ این میکردم بهم پیام داده بود ... اینسری که بعد چند سال لاگ این شدم برا اولین بار دیدم بهم پیام نداده ... شاید اونم گرفتاری های زندگیش باعث شده نتونه زیاد اینجا بیاد ... به هرحال جزیی از زندگیم بوده و تاثیر گذار ... هرجا هست دمش گرم... شاید ماه ها و سال ها حتی اسم لوتی هم از ذهنم رد نشه ولی نمیشه که جزیی از زندگی سی ساله من نباشه ....
هله
     
  
صفحه  صفحه 74 از 77:  « پیشین  1  ...  73  74  75  76  77  پسین » 
گفتگوی آزاد

Daily Entries | روزنوشت ها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA