ارسالها: 2470
#81
Posted: 26 Jul 2011 20:47
چه خوشگل شدم امشب
.
همین!
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
ارسالها: 2642
#82
Posted: 30 Jul 2011 16:45
یه كسی بهم میگفت هیچ وقت اگه به كسی چیزی گفتی و اون گوش نكرد و بعدش به حرف تو رسید یا روزگار اونو به حرف تو رسوند، به روش نیار و هرگز بهش نگو كه دیدی گفتم!
ولی دیشب و امروز چند نفر خاص تو لوتی به این حرف من رسیدن. حرفی كه چند ماه پیش زده بودم و الان نمیتونم جلوی خودمو بگیرم كه بهشون نگم:
دیدید گفتم
مخاطبان من خودشون میدونن دارم به كیا اشاره میكنم
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
ارسالها: 2470
#84
Posted: 4 Aug 2011 14:12
زندگی با تمام بی معنی بودنش تنها چیزیه كه برامون مونده....صفحه هاشو كه ورق میزنیم میگیم حالا بزار صفحه ی بعد ببین چی میشه..عجب شاهكاری از اب در میاد...بعد وقتی زمان رو درک کردیم متوجه میشیم همه چیز مثل قبله..همه چیز...اونوقت از این پوسته ی خوش خیالی از این خوندن و ورق زدن حالمون به هم میخوره....اما ....اما نه!بزار صفحه ی بعد رو هم ورق بزنیم...همه چیز روبراه میشه..همه چیز درست میشه..فقط یك صفحه مونده..یك صفحه!
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
ارسالها: 2642
#86
Posted: 11 Aug 2011 08:54
خیلی سخته كه یه چیزی رو با دستای خودت بسازی ولی بقیه بیان گند بزنن توش. خیلی سخته كه وقتت و عمرت رو برای چیزی بذاری ولی بقیه با ندانم كاری و لج بازی و بچه بازی خرابش كنن. خیلی سخته كه ببینی با كسایی یكی شدی كه ...
و خیلی سخته كه به خاطر ضرر ندیدن جمع و نداشتن حوصله برای لج بازی و بچه بازی كوتاه بیای. در حالی كه خودتم میدونی اگه بخوای، میتونی در عرض سه سوت ...
آفریقایی ها یه ضرب المثل خیلی جالب دارن كه میگه:
در جنگلی كه شیر نداره، شغال سلطان میشه
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
ویرایش شده توسط: alinumber7
ارسالها: 2470
#88
Posted: 16 Aug 2011 22:20
si4v4sh: .چه اصراری دارم بنویسم نمی دونم..
چون میدونی تنها در نوشتن میشه اینقدر خندید..به همه چیز ..همه ی عقده ها..همه ی دورها و نزدیكهای ذهنمون...به همه ی اون چیزهایی كه میره تو مغزمون و اونو هی بیشتر و بیشتر به دقیقه ی انفجاز نزدیك میكنه..اره باید بنویسی تا بخندی ..اونقدر كه صدای قهقهه ات تموم كوچه ها رو پر كنه..بزار همه بفهمن نیمه های شب نشستی پشت سیستمت و داری با نوشته هات قهقهه میزنی..اینجا دنیای خنده های دیوانه وار ماست وقتی صدای ضجه هامون به گوش كسی نمیرسه...اینجا سرزمین كلمات ماست..سرزمین رهایی وقتی پشت چشمهات خنده ها منتظرن تا سرازیر بشن و بریزن رو لبهات و از لبهات با صدای بلند بچكند...اره سیاوش فقط بخند!
هیچ كس مثل ما معنی خنده هاتو نخواهد فهمید...من همشون رو فهمیدم..تمامشون رو..كلمه كلمه..چیزی برای رمزگشایی نیست..عریان ترین كلمات بودند...
حالا بلند..دیوانه وار..هذیان گونه و با بلندترین صدایی كه میتونی بخند..همین!
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
ارسالها: 2470
#89
Posted: 22 Aug 2011 17:01
اینروزها بیشتر از هر زمانی دلتنگم..دلتنگ شب هایی است كه با هم میرفتیم..
دور..دور..بی انتها..دور از همه ی ادمهایی كه سرزنشمان كنند و به دیوانگی هایمان بخندند....
اینروزها هر صبح كه می شوذ یاذ لحظه ای می افتم كه تو غمگین میشدی از رسیدن...
یاد شبهایی كه توی جاده های تاریك شعر می خواندیم..مثل دیوانه ها می خندیدم و توی خنكی سحر دوغ ابعلی میخوردیم...
صدای شاهین با دود سیگار و نفس های ما در فضای بسته ی ماشین می پیچید..
"به چای خوردن تو پیش آدم بعدی.."
من كه نیستم با چه كسی چای می نوشی..نیمه شب های تاریك به دنبال بستنی فروشی شهر را میگردی...با چه كسی............"كدام آدم بعدی با تو سفر می كند؟!"
وقتی من فرسنگها دور از اینجا هر شب در كابوسهایم و در ترسهایم به گریز فكر میكنم..به .........
مرا ببوس نازنینم!
بجای همه ی آن روزها و شب هایی كه نبوسیدی.
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
ارسالها: 2470
#90
Posted: 25 Aug 2011 19:23
1_
سالواتوره: کی اینو گفته؟ گری کوپر؟ جیمز استوارت؟ هنری فوندا؟ هان؟
آلفردو: نه! این دفه حرف خودم بود. زندگی مثل فیلم نیست. خیلی سخت تره!
(سینما پارادیزو/ جوزپه تورناتوره)
2_
امشب با یكی از دوستانم حرف می زدم كه یه سفر نگاهشو به زندگی عوض كرده بود.
راستی چی میشه كه ما در طول چند روز دیدمون به اطرافمون و نوع نگاهمون به دنیا تغییر میكنه..باید چه اتفاقاتی بیفته؟..ایا نزدیك شدن به خطر؟ایا دیدن آدمهای دیگه با عقاید دیگه؟ایا بودن در محیطی متفاوت و در دنیایی متفاوت باعث میشه؟یا برخورد با كسانی كه در این جابجایی باهاشون برخورد میكنن؟
احساس كردم چقدر در این یك هفته بزرگ شده و چقدر این بزرگ شدنش احساس خوبی به من داد و از درونم چقدر شاد بودم با كسی حرف می زنم كه داره نگاه جدیدشو به زندگی برام می گه..از اشتباهاتش میگه و از چیزهایی كه اینمدت رسیده...
شاید خوبه هر مدت یه بار ما هم یه تكونی به خودمون و به اندیشه هامون بدیم...نمیگم حتما سفر ولی گاهی جابجا كنیم زاویه ی نگاهمون رو...به چیزهای جدید..به آدمهای جدید..به تفكرات جدید یه نگاه واقع بینانه و جستجوگرانه بندازیم..
یه لحظه دلم خواست مثل اون یه كمی بزرگ تر بشم از اینی كه هستم...
باید به فكر نگاهم باشم...
3_
به سلامتی " کافری " که همه را به کیش خود پندارد....نه " مومنی " که خود را از
دیگران برتر می بیند.........!(اینو امروز تو فیس بوك دیدم خیلی حال كردم باهاش)
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!