ارسالها: 110
#71
Posted: 3 Sep 2014 13:54
عشق رویای نیمه تمامی بود که به شیرینی آغاز شد و به تلخی گذشت...
وقتی تموم شد تازه دونستم که این ماهیت عشقه که با رسیدن به آخر می رسه
بیخود نبود که گفته بودند وصال مدفن عشقه...
آنها که خواندهام همه از یاد من برفت
الا حدیث دوست که تکرار میکنم
ارسالها: 268
#72
Posted: 15 Sep 2014 20:51
tooska: عشق رویای نیمه تمامی بود که به شیرینی آغاز شد و به تلخی گذشت...
وقتی تموم شد تازه دونستم که این ماهیت عشقه که با رسیدن به آخر می رسه
بیخود نبود که گفته بودند وصال مدفن عشقه...
از اول مرده بود اون عشق ، فقط وقتی بهش رسیدی تونستی نبض بگیری بفهمی که مرده. یا به عبارتی دیگر از اول معلوم بود که عمرش چقدر کوتاه است ولی گاهی از دید ما مخفی است
به نظر من هیچ انسانی نمی تواند مقصد و مقصود نهایی انسانی دیگر باشد. شاید وقتی انسانی جلوتر از انسانی دیگر به سمت مقصود باشد حرکت به سمت آن انسان جلوتر، با حرکت به سمت مقصود در یک راستا قرار بگیرد ولی خود آن انسان مقصد و مقصود نخواهد بود. البته بر فرض اینکه انسان جلویی در راستای مقصود باشد
بنظرم زمانی که دو انسان مقصدشان را یکدیگر قرار می دهند و به سمت یکدیگر حرکت می کنند نهایتا چیزی جز این اتفاق نمی افتد که یا با یکدیگر برخورد می کنند یا دست روزگار آنها را جدا می کند. و تنها زمانی دو انسان همیشه درکنار هم باقی خواهند ماند که در یک مسیر پایدار همسفر شوند. ممکن است این همسفری در کنار هم باشد یا دست در دستان یکدیگر باشد یا در آغوش هم باشند یا در مرتبه ای بالاتر اینقدر به هم نزدیک شوند که در یک واحد به سمت مقصد حرکت کنند گرچه از هم مجزا هستند.
بنظرم بالاترین مرتبه ی عشق در رابطه ی زناشویی همین است که هر دو در یک واحد به سمت مقصدی در حرکت باشند. حال هرچقدر این مقصد پایدار تر باشد واحد آنها پایدارتر است و هر چه مسیر زیباتر باشد واحد آنها همراه با زیبایی های بیشتر خواهد بود. این نهایت نزدیکی و عشق پایدار در رابطه ی زناشویی است. همسرانی که راه خود را به مقصد زیبایی ها پیدا کرده اند و در یک واحد در مسیری زیبا به سمت مقصدی پایدار و زیبا می روند به لذتهای بزرگ و پایدار دست پیدا کرده اند و در این مسیر هر روز فضای جدیدی را تجربه خواهند کرد و هیچگاه برای هم تکراری نمی شوند چرا که هر روز که به هدف و مقصود نزدیکتر می شوند زیباتر و بزرگتر می شوند پس هر روز در آغوش انسانی بزرگتر و در مسیری جلوتر و زیباتر از دیروز قرار دارند.حتی اگر رشدی هم نبود باز هم این انسان تکراری نمیشد
وقتی دو انسان هر کدام یکدیگر را مقصد می گیرند عاقبتی ندارد پس چقدر خنده دار است که ما جسم و ظاهر افراد را مقصد بگیرم و انتظار داشته باشیم عشقی پایدار بماند. چقدر مسخره است که شهوت مقصد باشد و انتظار داشته باشیم عشقی پایدار بماند. و باز هم مرتبه ی پست تری می شناسم آنجا که مقصد نه هدفی زیباست نه جسم و مادیات است نه شهوت است بلکه شهوتی است بر پایه ی بیماری. اینجا می رسد به جایی که مرضش را که خالی می کند رها می شود از آنچه در جستجویش بود و می رسد به ارضای شهوتِ بیماری که دنبالش بود و تمام می شود. نمیدانم چه واژه ای بکار ببرم برای وقتی که ما از عشقی که بر پایه ی شهوتِ بیمار درست شده بخواهیم پایدار بماند. شاید بپرسید مگر شهوت بیمار و شهوت و مادیات، عشق درست می کند؟
آری!!
وقتی انسانی در درونش نیازی داشته باشد چه آنکه این نیاز بر اساس بیماری باشد یا بر اساس حسی پاک و پایدار باشد وقتی کسی را می بیند که آن نیاز را برآورده می کند به دنبالش می دود. واین نیاز و دویدن به دنبال معشوق باعث تصوراتی در ذهن می شود که این تصورات گاهی اینقدر در دل عاشق تکرار می شود که ملکه ای از نیاز به معشوق در دل عاشق ایجاد می کند.این ملکه همان چیزی است که ما به آن عشق می گوییم. گاهی یک تعلق خاطر کوچک اینقدر در دل کسی تکرار می شود تا به عشق می رسد تا جایی که ممکن است آن شخصی که در دل عاشق است بسیار متفاوت از معشوق واقعی در بیرون از دل عاشق باشد. اما این تصورات وقتی با واقعیت روبرو می شوند و یا اینکه آن هدف سطحی و یا بیمار گونه به وصال می رسد و ارضا می شود کم کم و یا گاهی به یکباره همه چی رنگ عوض می کند
پس نیازی بیمار گونه می تواند جرقه ی عشقی باشد و با ادامه ی تصورات در دل عاشق، عشق ایجاد کند که مسلما ناپایدار است به همان اندازه که هدف ناپایدار بود. متاسفانه اینجا گاهی عاشق دقیقا دلیل نیاز و خواهش دلش را نمی داند و شاید دقیق تر این باشد که خودش را گول میزند. گاهی یک بیماری دلیل شروع تصورات عشقی می شود ولی عاشق خودش را گول می زند مثلا هستند دخترانی که وقتی ماشین گران قیمت را می بینند احساس عاشقی به آنها دست می دهد واین قدر به این احساس پر و بال می دهند و تقویتش می کنند که واقعا عاشق می شوند در حالی که آغاز این احساس از یک اتومبیل بوده و این خواهش دل، از آن اتومبیل است که در وجود طرف پرورده می شود تا به عشق می رسد.و در واقع این دختر از این به بعد در حال توجیه معشوق است نه شناخت معشوق. به عبارتی بعضیا وقتی اتومبیل گران قیمت را می بینند تازه چشمشان به روی خوبی ها و ذات پاک مرد رویاهایشان باز می شود و میفهمند که اِواااایییی چه مرد خوبی می تونه باشه. یا پسری که با نگاهی جنسی احساس عشق می کند و نیازش را اینقدر در وجود خود می پروراند تا واقعا عاشق می شود ولی عشقی ناپایدار به اندازه ی هدف ناپایدارش. به عبارتی با نگاه جنسی به عمق عرفان و کمال رفتاری دختر نفوذ می کنند. وهمانطور که عرض کردم متاسفانه گاهی باور اینکه اینهمه احساس ما بر پایه ی مادیات و شهوت است سخت می شود و ما باور نمی کنیم احساس ما از کجا پروبال گرفت و پیوسته برای خود دلیل می آوریم که ما به خاطر شهوت یا پول یا ازین چیزها عاشق نشدیم. گرچه گاهی هم این مادیات برای مدتها در دنیا پایدار می ماند و دل ما همچنان به سمت آنها کشیده می شود ولی آخرش
انسان در جایی آرام می گیرد که آن جایگاه شایسته ی روح بزرگش باشد.
وقتی خواهشِ عشقی آغاز می شود خوب است از خودمان بپرسیم بر چه پایه است؟
بیماری های شهوانی و غیره؟
شهوت
جسم و مادیات؟
آیا انسانی هدف انسانی دیگر شده است؟
ویا یک همسفر برای هدفی پایدار و مسیری پایدار پیدا کرده ایم؟ هر چه این هدف و این مسیر زیباتر باشد همسران می توانند در یک هم آغوشی و یا یک واحد لذت بخش تر مسیر را طی کنند.
البته من این را هم بگویم زیبایی ظاهر و مادیات تا حدودی معقول است ولی منظورم درجه ی اهمیت و جایگاه معیار است که گاهی اشتباه می شود.
در گذشته ی نه چندان دور زندگی ها پایدار تر بود. آنان که تحقیق کرده اند می دانند زندگی ها بعضا بسی شیرین تر بود گرچه بسیاری از رفتارها ارثی و ناخودآگاه بود و همین ارثی بودنش باعث کم اثر شدنش و زوال تدریجی شد. ولی بعضی از آداب اجتماعی ناخودآگاه برای انسانها مسیر لذت بخش تری فراهم می کرد. امروز که جامعه دچار از هم گسیختگی فرهنگی شده ما ناچاریم خودمان تک تک این آجرهای زندگی را بچینیم بلکه از نگاهی دیگر فرصتی است تا دوباره زندگی را بسازیم و اینبار بیشتر قدر بدانیم
(عشق در لغت معنای خاصی دارد که آن در اجتماع ما مصطلح نیست و منظور من همان معنای عرفی بود)
AMIRSOBHANI
اینجا عمومیه اگر خواستی بعدا که خصوصیت باز شد بیشتر حرف میزنیم
خدا کند مهربانی رسمی شود که از قلبهای پاک میجوشد نه آنکه فریب و دروغی باشد که بر زبانها جاری می شود
------------------
ارسالها: 1135
#73
Posted: 24 Dec 2014 16:58
از عشق خود بنویسید
بله عشق من ۲تا چرخ داره ۲تا کمک ۲۵۰ هی انداختم زیرش لاستیک جلوش ۹۰درصده لاستیک عقب ۱۰ درصد ایران یاساست صفحه تازه انداختم براش لامصتب هاره هار باکش مشکی سبزه عشق من وقتی داغ میشه هار مسشه عشق من دوست دارم سی دی ای زاپن
خنده های زندگی را روزگار ازما گرفت
ای خوشا روزی که ماهم روزگاری داشتیم
ارسالها: 175
#74
Posted: 25 Dec 2014 21:20
به نام خدا
تا حالا عشقی نداشتیم
...
مطمئنم اگه اسم من مراد بود... الان دنیا بر وفق هوشنگ بود!
ارسالها: 23330
#77
Posted: 26 Dec 2015 21:28
خوبی دنیای مجازی اینه که کسی نمیشناسه تو رو راحت میتونی بنویسی.
به قول مهدی احمدوند: میگن هیچ عشقی تو دنیا مثل عشق اولین نیست...میگذره یه عمری اما از خیالت رفتنی نیست
هنوزم که هنوز وقتی دارم با خاطراتش زندگی میکنم واسه من همه چیز تموم بوده و خواهد بودتنها بدی رابطمون از نظر خانوادش بزرگتر بودنش از من بود ولی پشیمون نیستم چون بهترین روزای عمرمو باهاش گذروندم.بعضی خاطرات جایگزینی ندارند از بس بی ریا و پاکن واست.یعنی رابطه با فرد دیگه هم فقط برای سعی کردن اینکه بخوای گذشته شیرین با سرانجام تلختو فراموش کنی اما هر چقدر سعی کنی بدتر به یادت میادش...
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 84
#78
Posted: 26 Dec 2015 22:06
دل من مونده پیشت گر چه پاهام مسافره
تجربه کن نه به هر قیمتی
وفادار بمون نه به هر کسی
ارسالها: 84
#79
Posted: 26 Dec 2015 22:07
دل من مونده پیشت گر چه پاهام مسافره.
تجربه کن نه به هر قیمتی
وفادار بمون نه به هر کسی