انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
گفتگوی آزاد
  
صفحه  صفحه 25 از 130:  « پیشین  1  ...  24  25  26  ...  129  130  پسین »

The sad news from Iran | اخبار تاسف بار از ایران


مرد

 
«واکس بیماری‌زا» روی پوست سیب در بازارهای ایران

برخی رسانه‌ها در ایران خبر داده‌اند که بخشی از سیب‌های موجود در بازار ایران آلوده به موادی غیر خوراکی و «سرطان‌» زاست؛ موادی که برای درخشندگی و لطافت پوست میوه‌هایی همچون سیب استفاده می‌شود.
برای نمونه روزنامه «کسب و کار»، چاپ تهران، در شماره روز دوشنبه هفدهم آذرماه خود خبر داده که بخشی از سیب‌های موجود در بازار ایران به «پارافین» و «واکس غیر استاندارد میوه» آغشته است.
این در شرایطی است که در تازه‌ترین واکنش‌ها به استفاده از پارافین در محصولات مرکباتی، وزارت جهاد کشاورزی در اطلاعیه‌ای آورده که سیب محصول ایران نیازی به استفاده از واکس ندارد.
در اطلاعیه وزارت جهاد کشاورزی آمده که «ایران یکی از کشورهای مهم صادرکننده سیب در دنیاست و سالانه به‌طور میانگین حدود ۳۰۰ هزار تن از این محصول به کشورهای دیگر صادر می‌شود اما تاکنون گزارشی درباره ارجاع محصول صادراتی به کشور به دلیل استفاده از واکس میوه ارائه نشده است.»
خبرگزاری فارس هم گزارش داده که مدتی است سیب‌هایی وارد بازار شده که دارای لعابی چرکین هستند که این لعاب‌ها به نوشته این خبرگزاری همان واکس‌های شیمیایی هستند که برای نگهداری از رنگ و پوست میوه و به ویژه سیب درختی استفاده می‌شوند.
این خبرگزاری برای نمونه به بازار میوه خوزستان اشاره کرده و خبر داده که عده‌ای از شهروندان در تماس با خبرگزاری فارس استان خوزستان، از وجود چنین مشکلی در بین سیب‌های خریداری شده گلایه کرده‌اند.
از دیگر سو، در شبکه‌های اجتماعی نیز برخی کاربران نسبت به وجود چنین موردی در بین میوه‌ها، هشدار داده‌اند و همدیگر را از خطر روی مواد خوراکی آگاه می‌کنند.
اما روزنامه کسب و کار در شماره روز دوشنبه خود از «سیب‌های پارافینی» به عنوان میوه‌هایی نام برده که «مسئولان عنوان می‌کنند تولیدکنندگان مرکبات برای بازارپسندی از پارافین غیرسمی برای براقی آن استفاده می‌کنند ولی برخی کشاورزان از واکس زدن میوه‌ها گلایه دارند و حتی آلودگی مواد شیمیایی آن را مطرح کرده‌اند.»
این در شرایطی است که به‌تازگی حسن قاضی‌زاده هاشمی، وزیر بهداشت ایران، به مردم توصیه کرده که «سیب را با پوست مصرف نکنند» و معتقد است که «مصرف مواد شیمیایی روی میوه‌ها مشکل جدیدی نیست، در واقع سال‌هاست که از مواد شیمیایی بر روی میوه‌ها استفاده می‌کنند و کمتر محصولی یافت می‌شود که از سم و کود در آن استفاده نشده باشد.»


مسئله «سرطان‌زا بودن» پارافین
مهدی اسماعیل‌زاده، پژوهشگر مواد غذایی و محصولات ارگانیک درباره واکس زدن به میوه‌هایی همچون سیب به روزنامه کسب و کار گفته‌است که «پارافین از مشتقات نفت است و به همین دلیل شکی در سرطان‌زا بودن آنها نیست».
او ادامه داده که «متاسفانه برخی افراد سودجو این موضوع را باب کردند برای جلا دادن به میوه از پارافین غیرخوراکی و سرطان‌زا استفاده می‌کنند. در صورتی که در گذشته تنها روی پرتقال این کار را انجام می‌دادند. طبیعتا کسی پوست پرتقال را نمی‌خورد اما خیلی‌ها سیب و خیار را با پوست می‌خورند.»
مهدی اسماعیل‌زاده درباره نیترات‌دار بودن میوه‌هایی مانند سیب و خیار و اظهارات وزیر بهداشت درباره این میوه‌ها نیز گفته است: «با وجود آنکه وزیر بهداشت درباره خیار و سیب صحبت کرده است اما تمام میوه‌هایی که با آب فاضلاب آبیاری و از کودهای شیمیایی غیراستاندارد و فراوان رشد یافته‌اند، دارای نیترات هستند که برای بدن بسیار مضر است و شامل چند میوه محدود نخواهد شد.»
اما یک کشاورز دماوندی نیز با اشاره به «فروش دو برابر قیمت سیب های پارفینی در بازار» به روزنامه کسب و کار گفته که «کشاورزان محصولاتشان را ارزان می‌فروشند اما تولید‌کنندگان سیب‌های واکسی، محصول خود را دو برابر می‌فروشند چون سیب‌های آنان براق‌تر و خوش‌رنگ‌تر است.»
موضوع سیب‌های آغشته، تاکنون با واکنش چندان روشن نهادها و سازمان‌های مسئول در حوزه صنایع قضائی همراه نبوده است.
از دیگر سو هفته گذشته یک وکیل دادگستری از احضار معاون وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و رئیس سازمان دارو و غذای این وزارتخانه به دادسرای کارکنان دولت خبر داد.
دلیل این شکایت به دستگاه قضا، نظارت نکردن بر تولید برنج مصنوعی، شیر آلوده به پالم و خمیر مرغ عنوان شد.
همچنین هفته گذشته هم خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا)، گزارش داد که انتشار خبرهایی درباره شیوع استفاده از شربت ذرت به عنوان جایگزین شیرین‌کننده در شیرینی‌سازی‌ها، «نگرانی‌ها» در این مورد و بیماری‌های ناشی از آن را افزایش داده است.
یک هفته پیش ازآن آزیتا حکمت‌دوست، عضو کمیته علمی نخستین کنگره بین‌المللی تغذیه در ایران، هشدار داده بود «شیرینی‌فروشی‌ها به جای شکر بیشتر از شربت ذرت که دارای نوعی قند است که فرد را در معرض خطر ابتلا به سندروم متابولیک و بیماری کبد چرب قرار می‌دهد، استفاده می‌کنند.»
برخی مطالعات بین‌المللی درباره شیوع بیشتر دیابت نوع دوم در پی افزایش استفاده از شربت ذرت هشدار داده‌اند.
بحث مربوط به استفاده از روغن پالم (نخل) در محصولات لبنی نیز در ماه‌های اخیر خبرساز شد و رسانه‌های ایران به آن پرداختند. در همین ارتباط، رسانه‌ها روز ۲۵ مردادماه از قضایی شدن این پرونده خبر دادند.
در این ارتباط، مقام‌های ایران از این نوع محصول به عنوان «بدترین نوع چربی صنعتی» نام بردند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
پایان تلخ طمع/ زندگی دختر دانشجو با بخشیدن دو مهریه 1765سکه ای، از هم پاشید

روزنامه ایران می نویسد : زن دانشجو که در آرزوی زندگی رؤیایی فریب دوستش را خورده بود از شوهر مهربانش طلاق گرفت تا با مردی کلاهبردار سر سفره عقد بنشیند.خرداد ماه سال جاری بود که زن جوانی با چهره‌ای پریشان راهی دادگاه خانواده ونک شد تا از شوهر کلاهبردارش طلاق بگیرد.
این زن وقتی روبه‌روی قاضی «عموزادی» از شعبه 268 ایستاد، گفت: شش سال پیش وقتی «بهرام» به خواستگاری‌ام آمد از همان ابتدا با مهربانی‌اش خود را در دل من و خانواده‌ام جا کرد. او مردی خوش‌قلب و مهربان بود. وقتی مراسم ازدواجمان برگزار شد و به خانه مشترکمان رفتیم بیشتر متوجه شدم بهرام همان مرد رؤیاهایم است که آرزویش را داشتم. شاید زندگی‌مان خیلی تجملاتی نبود اما با هم خوش و شاد بودیم. در مدت پنج سالی که با هم زندگی می‌کردیم حتی یکبار با هم بحث نکردیم و همیشه به یکدیگر احترام می‌گذاشتیم. زندگی‌مان زبانزد خاص و عام بود و همه آرزو داشتند جای ما باشند. در یکی از روزها به شوهرم گفتم می‌‌خواهم ادامه تحصیل بدهم و به دانشگاه بروم او هم نه‌تنها پذیرفت بلکه تشویق کرد که حتماً به این کار ادامه بدهم.
«بهناز»‌27 ساله با یادآروی خاطرات گذشته اشک می‌ریخت. با افسوس از دست دادن روزهای شیرین گذشته‌اش ادامه داد: همه بدبختی‌هایم از روزی شروع شد که پایم را در دانشگاه گذاشتم و با زن جوانی که خودش را دوست مهربانی‌ نشان می‌داد آشنا شدم.
«شیدا» در ابتدای دوستی‌مان با چرب زبانی‌هایش اعتمادم را جلب کرد، او به قدری دلسوزانه رفتار می‌کرد که من راجع به زندگی خصوصی‌ام همه چیز را به او گفتم. او وقتی فهمید در خانه‌ای 65 متری در منطقه‌ای نه چندان بالای شهر زندگی می‌کنم و همسرم تنها یک کارمند است و درآمد بالایی نداریم در گوشم زمزمه کرد که چرا با این بدبختی‌ها کنار می‌آیم. در ابتدا به او می‌گفتم که از زندگی‌ام راضی هستم ولی وقتی می‌گفت ساده و قانع هستم، دیگر نمی‌توانستم دفاعی کنم. او می‌گفت لیاقت من خودروی 206 همسرم نیست و می‌توانم با مرد ثروتمندی زندگی کنم تا در رفاه بیشتری باشم. شیدا هر روز گوشم را از حرف‌ها و وعده‌هایی پر می‌کرد که خودم نیز باورم شده بود که در زندگی با بهرام حیف شدم و لایق زندگی بهتری هستم. شیدا زندگی مشابه مرا داشت اما از وقتی طلاق گرفته بود زندگی بهتری برایش فراهم شد و آزادی بیشتری داشت. با وعده‌ها و حرف‌های شیدا وسوسه شدم و بداخلاقی‌هایم هر روز در خانه بیشتر می‌شد. سر هر مسأله‌ای بهانه می‌کردم و بهرام به آرامی از کنار آن می‌گذشت ولی من دیگر علاقه‌ای به او نداشتم. به همین خاطر تصمیم گرفتم خودم را از این زندگی نجات دهم. در یکی از روزها وقتی همسرم از سرکار به خانه آمد برخلاف همیشه به استقبالش نرفتم و گفتم دیگر دوستش ندارم و فقط طلاق می‌خواهم. بهرام از حرف‌هایم شوکه شده بود و باور نداشت این حرف‌ها از زبان من زده می‌شود اما من فقط طلاق می‌خواستم.
زن جوان با صدایی گرفته به قاضی عموزادی گفت: این درخواستم همه را متعجب کرده بود. انگار گوش‌هایم کر شده بودند و هیچ نمی‌شنیدم حتی مخالفت‌های جدی خانواده من و شوهرم بی‌فایده بود. با رفتارهایم همه را کلافه کردم. هر روز بداخلاقی‌هایم بیشتر می‌شد و وقتی بهرام اصرارم را دید دیگر پافشاری نکرد. راضی شد طلاقم بدهد و در ازای بخشیدن مهریه 400 سکه‌ای برگه طلاق را امضا کردم، بی‌خبر از این‌که بدانم چه عاقبتی پیش‌رویم قرار دارد.
بهناز ادامه داد: از این موضوع تنها شیدا خوشحال بود. برخلاف این‌که همه مرا طرد کرده بودند و حتی در خانه پدری‌ام جایی نداشتم ولی شیدا به تلافی بی‌مهری همه آن‌ها مرا در آغوش کشید و پناهم داد. در یکی از روزها شیدا به من گفت یکی از آشنایانش مرا همراه او دیده و خواهان ازدواج با من است. از این خبر خنده روی لبانم آمد، به خودم گفتم دیدی بالاخره آنچه می‌خواستی، شد.
به پیشنهاد شیدا با «فرید» آشنا شدم تا همدیگر را بیشتر بشناسیم. او مرد خوش‌تیپ و پولداری بود که شاید هر دختری آرزوی ازدواج با وی را داشته باشد. فرید هر روز با یک خودروی مدل بالا سراغم می‌آمد و به رستوران‌های مجلل دعوتم می‌کرد. از برخوردها و احترامش خیلی خوشم آمده بود. او می‌گفت به من علاقه‌مند شده و حاضر است برای به دست آوردنم هر کاری انجام دهد. وقتی به خانواده‌ام گفتم خواستگار دارم هیچ‌کس استقبال نکرد. من طرد شده بودم اما از شرایطم راضی بودم. فرید یک بنگاه املاکی در بالای شهر داشت، اوضاع مالی‌اش عالی بود. او هر روز از زندگی‌ای که قرار بود برایم فراهم کند می‌گفت.
به سلیقه من خانه مشترکمان را انتخاب کردیم، در آن روزها در پوست خود نمی‌گنجیدم. به قدری خوشحال بودم که به هیچ چیز دیگری فکر نمی‌کردم و پشیمان نبودم. شانس با من بود و بدون ذره‌ای دلنگرانی به عقد فرید درآمدم تا کارهای عروسی‌مان را انجام دهیم و به خانه‌مان برویم اما...
بعد از عقد دیگر از خودروهای مدل بالا خبری نبود و فرید که تعجب مرا می‌دید، می‌گفت خودرویش را فروخته تا بهتر از آن را بخرد. رفتار فرید هر روز سردتر و بی‌تفاوت‌تر می‌شد، دیگر از آن شور و شوق زندگی مشترک خبری نبود. او سر هر مسأله‌ای بداخلاقی و ناسزاگویی می‌کرد و دیگر از آن ابراز علاقه و عشق و مهربانی خبری نبود. حتی در اعتراضم برای رفتن به خانه‌مان بی‌تفاوت بود و گوشش هیچ یک از حرف‌هایم را نمی‌شنید. رفتارهای فرید شوکه‌ام کرده بود جالب این‌که شیدا هم دیگر جواب تلفن‌هایم را نمی‌داد و به دانشگاه نمی‌آمد. هر چه بیشتر می‌گذشت بیشتر می‌فهمیدم در چه منجلابی گرفتار شده‌ام. فهمیدن این‌که فرید اعتیاد دارد دنیا را بر سرم ویران کرد، آن‌ها برایم نقشه کشیده بودند. زن فریب‌خورده که اشک می‌ریخت، ادامه داد: من طمع کردم، زندگی‌ اولم را به خاطر توهمات و رؤیاهای تو خالی ویران کردم، و حالا هیچ راه برگشتی ندارم. هشت ماه منتظرم تا فرید پیدا شود و فقط طلاقم بدهد تا از شرش خلاص شوم. از این بلاتکلیفی خسته شدم. من قدر همسر اولم را ندانستم، کور و کر شده بودم و حالا موقعی چشمانم باز شده که هیچ راهی ندارم.
با شنیدن ادعاهای زن جوان، قاضی حسن عموزادی، مرد کلاهبردار را به دادگاه احضار و به دلیل عدم سازش حکم طلاق را صادر کرد.
بنابر این گزارش، در ازای طلاق توافقی بهناز تمامی حقوق قانونی از جمله مهریه 1365 سکه تمام بهار آزادی، اجرت المثل و... را به همسرش بخشید و به این سناریوی غم‌انگیز پایان داد.


هشدار قاضی
قاضی حسن عموزادی در رابطه با این پرونده گفت: زن جوان به دلیل بی‌احتیاطی و اعتماد بی‌جا به یک دوست زندگی‌اش را ویران کرد. مادیات چشمان او را کم سو کرده بود تا نتواند مهر و محبت همسرش را ببیند. حتی وی بی‌توجه به مخالفت‌های خانواده‌اش اصرار می‌کرد که فقط طلاق بگیرد، بدون داشتن هیچ دلیل و مدرکی همسرش را راضی کرد و طلاق توافقی گرفت و این بار در دام مرد شیادی افتاد که دیگر رحم و عاطفه‌ای نداشت.این قاضی با توصیه به جوانان گفت: افراد مادیات را تنها دلیل خوشبختی در زندگی مورد توجه قرار ندهند و در زمان ازدواج به اصولی مانند انسانیت، صداقت و درستی، پاکی و ایمان طرف مقابلشان توجه کنند و اسیر وعده‌های دروغین نشوند چرا که در این صورت نتیجه آشکار است و فرد طمعکار هرگز به جایی نخواهد رسید.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
نان را از هر طرف که بخوانی نان نیست : گزارش روزنامه شهروند از جنوب تهران که نان را نسیه می خرند

روزنامه شهروند می نویسد :«نان را از هر طرف که بخوانی نان نیست» * در کوچه‌های منتهی به جنوبی‌ترین مرزهای تهران، پشتِ دیوار خانه‌های ساده که با نماهای فرسوده و آجرهای رنگ‌پریده‌، شانه‌به‌شانه هم قد کشیده‌اند، حکایتِ نان، حکایتِ دیگری است. گفته بودند در گوشه‌ای از این شهر شلوغ آدم‌هایی هستند که نانِ ساده برای سفره‌های ساده‌شان نسیه می‌برند. نشانی آنها دورترین نشانی این شهر است، ساکنان دورافتاده‌ترین محله‌های پایتخت. آن‌جا که چند قدم مانده تا مرزهای تهران تمام شود، زندگی زیر خطِ فقرِ نان شروع شده است.
چراغ نانوایی را روشن کرده‌اند، شاطر یک ساعت دیگر نانِ ظهر را دست مردم می‌دهد و همان‌طور که بربری‌ها را آماده می‌کند تا به تنور بفرستد، می‌گوید: «کم نیستند. زیادند از بس نان نسیه دادیم حسابش از دستمان در رفته. این‌جا کارگرنشین است. دخل کارگری با خرج زندگی نمی‌خواند. نسیه می‌‌برند. بعضی‌ها، آخر ماه یا چند هفته بعد می‌آیند و پول نانشان را می‌دهند، بعضی‌ها هم نه. حتما ندارند. ما هم حرفی نمی‌زنیم. باز هم که بیایند حرفی نمی‌زنیم، نسیه می‌دهیم.»
شاطرِ محمود یک نان تازه را برمی‌دارد و می‌کوبد روی میخ درخت روبه‌روی نانواییِ خیابان عمرانی در محله اسماعیل‌آباد تهران. اسماعیل‌آباد بخشی از جغرافیای منطقه ١٨ است، جایی در جنوب شرقی تهران. از چند روز پیش پشت شیشه‌اش کاغذی چسبانده و روی آن نوشته «نان، ٧٠٠ تومان» و خودش می‌گوید: «اگر خشخاشی باشد می‌شود ١٠٠٠ تومان اما این‌جا خیلی خشخاشی نمی‌برند.»
دستش را در سطل پلاستیکی سفیدی فرو می‌برد و همین‌طور که خشخاش روی نان‌ها می‌پاشد، از نان خریدن مردم محل می‌گوید: «‌هزارتومان می‌آورند می‌گویند سه تا ما هم نمی‌گوییم که این پول دو تا نان است، سه تا نان می‌دهیم با این‌که ضرر ما می‌شود. الان هم که شده ٧٠٠ تومان خیلی‌ها نمی‌دانند گران شده با همان قیمت قدیم می‌آیند می‌خرند. این کاغذ را از دیروز که زدیم خیلی‌ها دعوا کردند. گفتند حلالتان نباشد... غیرقانونی می‌فروشید... از گلویتان پایین نرود... ما هم دیدیم وضع اینطور است، گفتیم هر چقدر می‌خواهید بدهید اصلا همان ٥٠٠ تومان را بدهید.»
چند کوچه بالاتر از خیابان عمرانی، در خیابان «سپیده»، پشت نرده‎های سفید یک نانوایی دیگر شاطر عباس، تازه تنورش را روشن کرده، بربری می‌پزد؛ از چند روز پیش هر بربری ٧٠٠تومان. برای او هم نانِ نسیه بردن اهالی محل حرف تازه‌ای نیست آن‌قدر که به کنایه می‌گوید: «تازه شنیده‌اید؟». مویی در آسیاب زندگی و پای تنور سپید کرده: «آدمی که نان را نسیه می‌خواهد حتما ندارد. من که نانِ زندگی‌ام را از نانوایی درآورده‌ام نمی‌توانم دست رد به سینه کسی بزنم. به معتادان نان نمی‌دهم اما بقیه اگر بیایند و نداشته باشند می‌گویم ببرید، هر وقت داشتید بیاورید. حساب دفتری هم ندارم آوردند که آوردند اگر نداشتند هم صلوات بفرستند. دینی به گردنِ ما ندارند.»
حکایت نانِ نسیه بر سر سفره‌های ساده، تنها روایت زندگی این روزهای محله اسماعیل‌آباد نیست. در یافت‌آباد شمالی، همانجا که نامش برای آدم‌های آن طرفِ شهر، برای ساکنان جغرافیای بالایِ خط فقر به‌معنای مرکزی برای خرید مبلمان لوکس و تکمیل تجملات زندگی است، آدم‌هایی زندگی می‌کنند که خیلی‌وقت‌ها برای خرید چند لقمه نان، دست‌هایشان خالی است. کنار همین خانه‌ها در یک نانوایی قدیمی، شاطر کمندعلی، نان تافتون می‌فروشد، هر تافتون ٤٢٥تومان و به آنهایی که با دست‌های خالی و صورت‌های سرخ می‌آیند نان، نسیه می‌دهد: «به روشان نمی‌آوریم. خیلی‌هاشون را می‌شناسیم؛ از ساکنان قدیمی این محله‌اند. هنوز اجاره‌نشینن. می‌دونم که وسعشان نمی‌رسد. می‌گم ببرین بعدا بیارین، نمی‌دونم که می‌یارن یا نه اما نمی‌گذاریم دست خالی برن.»
نان، این طرفِ شهر برای کارگرانی که بسیاری از آنها با ٦٥٠هزار تومان حقوق ماهیانه و مقرری یارانه‌هایشان زندگی می‌کنند، بخشی از مهم‌ترین مخارج ماهیانه است. آنها با احتساب خط فقر که در تهران یک‌میلیون و ٨٥٠‌هزار تومان اعلام شده و حقوق ٦٥٠‌هزارتومانی‌شان، ماهی یک‌میلیون و ٢٠٠‌هزار تومان از زندگی عقبند. ماه به نیمه برج نرسیده خرج زندگی دخلِ درآمد را آورده و اگر نسیه نباشد سیلی هم صورتِ بابای خانه را سرخ نمی‌کند: «گاهی هم بچه‌هایشان را می‌فرستند که «بابام گفته نون بگیرم خودش بعد می‌یاد حساب می‌کنه»، خودشان‌رو ندارند که بیایند. نه که ما چیزی گفته باشیم. خدا شاهده یک لقمه نان ارزش این حرف‌ها را نداره. اما برایشان سخته که بیان نان نسیه ببرند. بیشتر هم لواش می‌خورند. بربری و سنگک برایشان گران است، میهمان داشته باشند سنگک و بربری می‌برند. وقتی بیایند هم صاف و سرراست نمی‌گویند که نداریم نسیه می‌خواهیم. نان را که می‌گیرند شروع می‌کنند به گشتن جیب‌هایشان و می‌گویند: ‌ای وای کیفم جا موند یا پول خرد ندارم بعد می‌آرم...»
روایت سفره‌های خالی در خانه‌های ساده آدم‌های جنوب تهران تلخ است و تکان‌دهنده و شاید برای خیلی از ساکنان آن طرفِ شهر باورنکردنی. روایتِ کمتر شنیده‌شده از زندگی روزمره شهری است که اختلاف طبقاتی در آن به نقطه‌ای رسیده که عده‌ای در یک طرف روزشان را با انواع نان‌های فرانسوی و ایتالیایی، نانِ سیب و کشمش، نانِ گردو و غلات و نانِ نسکافه و قهوه شروع می‌کنند و آن طرف شهر عده‌ای دیگر برای آوردن نان ساده بر سر سفره‌های خالی نان را نسیه می‌برند. با همه اینها در کوچه پس‌کوچه‌های جنوبی تهران در محله‌های مناطق ١٧ و ١٨ و ١٩ یعنی همان مناطقی نان نسیه دادن به آدم‌ها بخشی از روزمرگی‌های بسیاری از نانوایی‌هاست کمتر مغازه‌ای هست که پشت شیشه‌اش نوشته باشد «نان نسیه نمی‌دهیم.»
علی‌اکبر شاطر یک نانوایی سنگکی در شادآباد می‌گوید زندگی در این محله‌ها فرق می‌کند، رابطه آدم‌ها با هم فرق دارد، اصلا مغازه‌ای نیست که حساب دفتری نداشته باشد. به گفته او تا چند‌سال پیش مردم کمتر نان نسیه می‌گرفتند: «‌آدم‌هایِ این‌قدر ضعیف که نان را هم نسیه ببرند کم بودند. چند ساله بیشتر. اگر این یارانه نباشد نان هم ندارند بخورند. اوایل خودم خجالت می‌کشیدم وقتی کسی می‌آمد و نان نسیه می‌خواست الان دیگر آن‌قدر آمدند و گرفتند عادی شده. اگر معتاد خیابان بودند آدم این‌قدر شرمنده نمی‌شد اما آدم‌های آبرودارند، خانواده دارند... زورشان نمی‌رسد دیگر.»
قصه نان در کوچه پس‌کوچه‌های جنوب تهران تنها روایت نداری و تنگدستی نیست، حکایت جوانمردی و بخشش هم هست. حکایتی که روی دیگری از زندگی اجتماعی را در جغرافیای فقرِ تهران نشان می‌دهد. روایتِ زنده‌ماندن روحیه جوانمردی در آدم‌هایی که دست‌هایشان هنوز بخشنده است.
آنها که بی‌نام و نشان می‌آیند و پول نانِ نسیه را می‌دهند. حسین، شاطرِ یک نانوایی سنگکی در حریم راه‌آهن در منطقه ١٧ آنها را خوب می‌شناسد: «افراد خیری هستند که ساکن همین محله‌اند و می‌دانند در خانه‌های مردم چه خبر است. از جاهای دیگر نه... کسی نمی‌آید. همسایه از حال همسایه خبر دارد وگرنه آنها که بالای شهرند از کجا بدونن مردم این پایین چطور زندگی می‌کنند؟ ما حساب دفتری نداریم که به‌نام کسی بنویسیم چقدر نان برده اما آنها به خواست خودشان می‌آیند حساب نان‌های نسیه‌ای که مردم می‌برند را می‌دهند مثلا می‌گوییم ٢٠٠ نان در ماه بوده یا سه تا تنور بوده. در یکی از نانوایی‌های ١٣ آبان خیری به مردم کاغذهایی را مثل کوپن می‌دهد که براساس آنها مثلا هفتگی می‌توانند نانشان را رایگان بخرند و آخر ماه طبق تعداد همین برگه‌ها هر چه باشد را پرداخت می‌کند.»
در محله‌های جنوبی تهران، جایی که نان خریدن در خرج و مخارج روزمره حساب و کتاب دارد، نان وعده قوت غالب و گاه تنها غذایی است که سر سفره بعضی خانه‌ها لقمه می‌شود و به گلو می‌رود.
مرکز آمار کشور پیشتر اعلام کرده بود ١٢‌درصد درآمد ماهیانه یک خانواده کم‌درآمد به نان اختصاص دارد. اما مصرف نان بین دهک‌های مختلف جامعه یکسان نیست و براساس نتایج آمارگیری مرکز آمار قشر کم‌درآمد به علت ناتوانی مالی برای خرید مرغ و گوشت بیشتر نان مصرف می‌کنند. طبق همین آمارها که خبرگزاری مهر منتشر کرده بود، در جوامع شهری در دهک اول ٢٩٧‌هزار تومان، دهک دوم ٣٨٣‌هزار تومان، دهک سوم ٤١٨ هزارتومان، دهک چهارم ٤٤١‌هزار تومان، دهک پنجم ٤٥٠‌هزار تومان، دهک ششم ٤٧٨‌هزار تومان، دهک هفتم ٤٨٧‌هزار تومان، دهک هشتم ٤٩٢‌هزار تومان، دهک نهم ٥٠٣‌هزار تومان و دهک دهم ٥٢٣‌هزار تومان سالیانه نان می‌خرند و خانواده‌های شهری به‌طور متوسط ٤٥٠‌هزارتومان در‌سال برای نان هزینه می‌کنند که حالا این روزها با افزایش ٣٠‌درصدی قیمت نان فشار بر دوش قشر کم‌درآمد جامعه از این هم بیشتر می‌شود.
اگرچه بسیاری از مسئولان وقتی حرف گرانی نان می‌شود، رسانه‌ها را به بی‌انصافی و جانبداری متهم می‌کنند و می‌گویند ٢٠٠ تومان اضافه‌تر که فشاری به خانواده‌ها نمی‌آورد اما آنچه در کوچه‌های دور و نزدیک این شهر می‌گذرد روی دیگری از زندگی را – آن هم در پایتخت- نشان می‌دهد که با این حرف‌ها و تحلیل‌ها سر سازگاری ندارد. کم نیستند آدم‌هایی که پیش از این بدون همین افزایش ٣٠‌درصدی هم نان رساندن سر سفره‎ها در خیلی از روزهای ماه برایشان آسان نبوده است و این نه روایت آدم‌هایی پراکنده در یک محله که حکایت زندگی آدم‌های زیادی در محله‌های پراکنده در جنوب تهران امروز که از چندین‌سال پیش است.
نانِ نسیه به خانه بردن در این محله‌ها چنان درد فراگیری شده که در چند‌سال اخیر تعدادی از سازمان‌ها و نهادهای عمومی بخشی از اعتباراتشان برای فعالیت‌های عام‌المنفعه و خیریه را صرف صاف‌کردن حساب نسیه مردم می‌کنند نه این‌که آنها بدانند، بی‌خبر و بی‌نام و نشان. افرادی به‌طور ناشناس و بدون این‌که کسی بداند از کجا آمده‌اند در اعیاد، در روزهای ماه رمضان و هر روزی از‌سال که بهانه‌ای برای کار خیر است می‌آیند و حساب نان نسیه مردم را در نانوایی‌ها و حساب نسیه آنها را در دیگر مغازه‌های محله‌ها در بقالی و قصابی صاف می‌کنند و می‌روند. یکی از این سازمان‌ها شهرداری تهران است که از چند‌سال پیش پول نان نسیه مردم را می‌دهد. ماجرا از آنجایی شروع شد که محمدباقر قالیباف، شهردار تهران در بازدید از یکی از مناطق جنوبی تهران دید که پشت شیشه نانوایی نوشته‌اند: «نان نسیه داده نمی‌شود». او بعدها در سخنرانی‌ای گفت: «از دیدن این جمله شوکه شدم و فکر کردم مگر کسی هم هست که نان نسیه بگیرد؟» از آن زمان تاکنون آدم‌هایی گاه‌و‌بیگاه به مغازه‌های جنوب تهران به نانوایی‌ها سر می‌کشند و حساب دفتری مغازه‌ها را ورق می‌زنند؛ ١٠‌هزار تومان، ٥٠‌هزار تومان، ٢٥‌هزار تومان و این خرده‌حساب را صاف می‎کنند و می‌روند.
در ماجرای نان نسیه خریدن مردم در این کوچه‌های پرت و محله‌های دورافتاده، فقط پای خیران و نهادهای اجتماعی مثل شهرداری تهران در میان نیست، پای مساجد هم در میان است. قربانعلی، شاطر یکی از نانوایی‌های بربری در خیابان زندیه از ژتون‌هایی می‌گوید که تعدادی از مساجد برای خرید نسیه به مردم نیازمند می‌دهند: «چند‌سال پیش در نانوایی لواشی کار می‌کردم که مسجد محلش پول نان نسیه مردم را سر ماه می‌پرداخت. این مسجد ژتون‌هایی به سرپرست خانواده‌های نیازمند داده بود که با آن تعداد مشخصی نان در ماه می‌گرفتند، زن و بچه‌هایشان هم خبر نداشتند. آخر ماه به تعداد ژتون‌ها پول نان را می‌دادند.»
آنطور که حجت‌الاسلام‌والمسلمین صفر شعبانی، دبیر دبیران شورایاری‌های منطقه ١٨ و امام جماعت مسجد ولی عصر در این منطقه به «شهروند» می‌گوید: هزینه خرید نان برای افراد نیازمند از محل خمس و زکات، نذورات و کفاره‌هایی که مردم به مساجد می‌دهند تأمین می‌شود: «هر مسجدی به شیوه خودش عمل می‌کند اینطور نیست که همه مساجد به مردم ژتون یا برگه کوپن بدهد و اگر هم می‌دهد برای روشن شدن حساب مسجد مثلا با نانوایی است که حقی از نانوا ضایع نشود. بیشتر مساجد مثلا با نانوایی‌ها توافق می‌کنند که چند تنور را در ماه نان نسیه بدهند یا مثلا معادل رقم مشخصی برای مثال ٥٠٠ هزارتومان نان به نیازمندان بدهند و بعد از مسجد بگیرند. خیلی‌وقت‌ها هم خیران از طریق مساجد بانی این کارند که نمی‌خواهند نام و نشانی هم از خودشان بگذارند.»
نذر نان که از قدیم بین ایرانیان رواج داشته هنوز هم در مناطق جنوبی تهران یک رسم مرسوم و شناخته‌شده است. پنجشنبه‌ها، ماه رمضان، تاسوعا و عاشورا افرادی هستند که یک تنور یا چند تنور نان نذر می‌کنند. میرزا شاطر یک نانوایی بربری در جنوب تهران می‌گوید: «نه همه پنجشنبه‌ها اما تقریبا یکی در میان افرادی هستند که می‌آیند یک تنور را نذر می‌کنند و می‌گویند صلواتی به مردم بدهید. تقریبا نصف نانِ یک تنور را صلواتی به همه مشتری‌ها می‌دهم و بقیه را کنار می‌گذارم برای کسانی که می‌دانم نیازمندند و نان نسیه می‌گیرند... می‌آیند و می‌برند.»
ظهر است و صدای اذان در کوچه‌های شهر پیچیده. آدم‌ها از خانه‌های دور و نزدیک بیرون آمده‌اند که نان ببرند. شاطرها می‌گویند نان نسیه را در خلوتی می‌برند. وقتی کسی نباشد، همسایه‌ای آشنایی. خیلی‌وقت‌ها هم شاطرها آبروداری می‌کنند و نانِ نسیه‌بران را کنار می‌گذارند که وقتی می‌آیند جلوی «در و همسایه‌ها سکه یک پول نشوند.»
حکایت نان نسیه در جنوب تهران، حکایت یک محله و یک نانوایی و یک کوچه نیست؛ واقعیت روزمره خیلی از کوچه‌های این شهر است. به این نقطه از تهران می‌رسی، «نان را از هر طرف که بخوانی نان نیست...» و به‌اندازه یک زندگی، به اندازه یک عمر آرزو و به اندازه دنیایی حسرت فرق است بین نان خشخاشی دوآتشه‌ای که شاطرهای نانوایی‌های شمیران به آتش تنور می‎‌سپارند و نان سنگک ساده‌ای که با دست‌های خالی سر سفره‌های ساده می‌رسد.
نان را از این طرفِ شهر که بخوانی یک واژه سه‌حرفی ساده نیست؛ ماجرایی دارد، قصه‌ای و اندوهی.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
خواهرم ازدواج نمی‌کرد، او را کشتم

فرهیختگان: برادر غیرتی که خواهر میانسالش را کشته و جنازه او را در حاشیه جاده رها کرده بود، با اعلام رضایت اولیای‌دم از جنبه عمومی جرم محاکمه شد.
این مرد گفت: «خواهر مطلقه‌ام حاضر به ازدواج با خواستگارانش نبود به همین خاطر او را کشتم.» بیست‌وپنجم فروردین 93 ماموران کلانتری 166 لواسانات هنگام گشت‌زنی در حوزه استحفاظی‌شان با جنازه یک زن میانسال روبه‌رو شدند که در حاشیه جاده تلو رها شده بود.
بررسی‌ها نشان می‌داد زن ناشناس با پیچیده‌شدن طناب به دور گردنش خفه شده است. جنازه با هماهنگی قضایی به پزشکی‌قانونی فرستاده شد و تلاش برای مشخص‌شدن هویت جنازه آغاز شد. دو روز از این ماجرا گذشته بود که مردی میانسال به نام سیروس به اداره آگاهی رفت و از ناپدیدشدن خواهر 54 ساله‌اش به نام سکینه خبر داد. این مرد گفت: «خواهرم پس از جدایی از همسرش به تنهایی زندگی می‌کند.چند روزی است از او خبری ندارم. وقتی مقابل خانه‌اش در تهرانپارس رفتم همسایه‌ها گفتند دو روز است که او را ندیده‌اند. حالا می‌ترسم بلایی سرش آمده باشد.»
اطلاعاتی که این مرد از خواهرش ارائه داد با جنازه زن ناشناس مطابقت داشت. به این ترتیب مرد میانسال به پزشکی‌قانونی رفت و جنازه خواهرش را شناسایی کرد.
در حالی که تلاش برای فاش‌شدن راز قتل زن میانسال ادامه داشت برادرزاده این زن به اداره آگاهی رفت و اطلاعات تازه‌ای به پلیس داد.این پسر گفت: «روز پنجشنبه 28 فروردین، به همراه دایی‌ام عطا به مراسم ختم یکی از بستگان می‌رفتیم.در میان راه من از ماشین دایی‌ام پیاده شدم و به بانک رفتم.همان موقع از پشت شیشه بانک متوجه شدم دایی‌ام چیزی را زیر صندلی سمت شاگرد راننده پنهان کرد. در راه بازگشت به خانه در فرصتی مناسب زیر صندلی را وارسی کردم و کارت شناسایی و طلاهای عمه‌ام را دیدم.»
به دنبال اظهارات پسر جوان، عطا 46 ساله بازداشت شد. او که سعی می‌کرد خودش را غم‌زده نشان دهد به ناچار لب به اعتراف گشود و گفت: «خواهرم پس از جدایی از همسرش، تنها زندگی می‌کرد. بارها به او گفته بودم بهتر است با من و خانواده‌ام زندگی کند، اما گوشش بدهکار نبود. آخرین‌بار وقتی شنیدم همسایه‌ها پشت سر خواهرم حرف می‌زنند، عصبانی شدم و تصمیم به قتل او گرفتم. ساعت 11 شب به بهانه صحبت کردن، او را سوار ماشینم کردم.پس از طی مسافتی نوشابه مسمومی را که از قبل تهیه کرده بودم به او تعارف کردم.خواهرم چند دقیقه بعد از خوردن ساندویچ و نوشابه بیهوش شد.من هم با طناب او را خفه کردم. بعد جنازه‌اش را در جاده تلو انداختم و برای گمراه‌کردن پلیس طلاهایش را برداشتم.»
به دنبال بازسازی صحنه جرم، کیفرخواست پرونده صادر و به شعبه 113 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. این در حالی بود که اولیای‌دم با مراجعه به دادسرا اعلام کردند از برادرشان هیچ شکایتی ندارند و از خون خواهرشان گذشت می‌کنند. با اعلام گذشت اولیای‌دم عطا دیروز به ریاست قاضی باقری و با حضور چهار قاضی مستشار از جنبه عمومی جرم پای میز محاکمه ایستاد.
این مرد گفت: «خواهرم خواستگاران زیادی داشت اما حاضر به ازدواج با آنها نبود.من و برادر بزرگم به او گفته بودیم بهتر است با ما زندگی کند اما قبول نمی‌کرد.از حرف‌های مردم خسته شده بودم. خواهرم هم قبول نمی‌کرد که با ما زندگی کند به همین خاطر تصمیم به قتل او گرفتم. بعد از قتل، جنازه‌اش را در حاشیه جاده انداختم تا پلیس او را پیدا کند.» او حالا مدعی شد که از کشتن خواهرش پشیمان است. در پایان این جلسه هیات قضایی وارد شور شد تا رای صادر کند. عطا با توجه به رضایت اولیای‌دم و مطابق ماده 612 قانون مجازات به سه تا 10 سال محکوم خواهد شد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
قتل هم‌خدمتی متعرض با سلاح گرم

سرباز وظیفه که در یک پادگان هم‌خدمتی‌اش را با شلیک گلوله به سرش از پا درآورده بود دیروز پای میز محاکمه ایستاد و گفت: «از قتل هم‌خدمتی‌ام پشیمان نیستم. او مدعی شد که مقتول او را مورد تعرض قرار داده بوده است.»
شامگاه هفدهم دی 92 صدای شلیک گلوله در یک پادگان نظامی در نسیم‌شهر شهرستان بهارستان پیچید و محمد 25 ساله در خون غلتید. همان‌موقع سربازان با رامین 22 ساله روبه‌رو شدند که اسلحه‌اش را به زمین انداخت و سعی کرد از پادگان بگریزد، اما به محاصره نگهبانان درآمد و تسلیم شد. این پسر گفت: «هم خدمتی‌ام را کشتم، چون مرا آزار داده بود.» به دنبال بازسازی صحنه جرم پرونده شلیک خونین در پادگان نظامی در دادسرای نظامی تحت رسیدگی قرار گرفت. در این بین پزشکی قانونی در گزارشی ادعای رامین مبنی‌بر آزار را تایید کرد. به این ترتیب پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و رامین دیروز پای میز محاکمه ایستاد.
در جلسه رسیدگی به این پرونده که به ریاست قاضی عبداللهی و با حضور چهار مستشار تشکیل شد، پدر و مادر محمد در جایگاه ویژه ایستادند و برای قاتل پسرشان حکم قصاص خواستند. مادر قربانی در این جلسه گفت: «رامین پسرم را قربانی کینه قبلی‌اش کرده و حالا به دروغ حرف‌هایی پشت سر پسرم می‌زند تا خودش را از مجازات مرگ نجات دهد. اما من به هیچ قیمتی حاضر به گذشت نیستم و او باید اعدام شود.»
سپس رامین پشت تریبون دفاع ایستاد و به تشریح جزئیات ماجرا پرداخت.
او گفت: «در پادگان خدمت سربازی‌ام را می‌گذراندم و با محمد که در گردان دیگری خدمت می‌کرد، دوست بودم. او مدام با من شوخی می‌کرد و حرف‌های نامربوطی به زبان می‌آورد. می‌خواستم دوستی‌ام را با او قطع کنم، اما قبول نمی‌کرد. او حتی چند بار مرا تهدید کرده بود که در این باره به کسی شکایت نکنم. عصر هفدهم دی برق آسایشگاهی که محمد در آنجا بود قطع شد، به همین خاطر گردان آنها به آسایشگاه ما منتقل شد. او در محل خلوتی مرا آزار داد و چون قوی‌هیکل بود و از او می‌ترسیدم نتوانستم مقاومت کنم. بعد از این اتفاق در حالی که کنترل اعصابم را از دست داده بودم و کینه او را به دل گرفته بودم، اسلحه‌ای را که در اختیار داشتم به سمت او گرفتم و یک تیر به سرش شلیک کردم. به محض اینکه محمد غرق خون روی زمین افتاد اسلحه‌ام را زمین گذاشتم تا هر طور شده از پادگان فرار کنم، اما نشد.»
این پسر ادامه داد: «من از کشتن محمد پشیمان نیستم و برای مرگ آماده‌ام. اگر بار دیگر به گذشته برگردم باز هم او را می‌کشم.» او در حالی که اشک می‌ریخت، گفت: «من اختلافی با محمد نداشتم. او خودش باعث شد تا با اسلحه به او شلیک کنم.»
در پایان این جلسه هیات قضایی وارد شور شد تا رای صادر کند.
در همین رابطه محمدسلطان همتیار، قاضی دیوان عالی کشور در گفت‌وگو با فرهیختگان گفت: «صرف نظر پزشکی قانونی در یک پرونده اثبات‌کننده جرم نیست، یعنی برای اثبات جرمی که از سوی مقتول صورت گرفته است فقط نمی‌توان به نظر پزشکی قانونی اکتفا کرد، بلکه برای اثبات آن نیاز به دلایل و قرائن دیگری نیز هست.»


قتل عمد و علم قاضی
علی‌اصغر تشکری، قاضی سابق دادگاه تجدیدنظر و وکیل پایه یک دادگستری نیز در رابطه با این پرونده به فرهیختگان گفت: «طبق قانون در صورتی که شخصی از طریق انجام اعمال منافی عفت درصدد تجاوز به حرمت اخلاقی، اجتماعی و شرعی برآید و در این حالت از طرف شخصی که ناموسش در معرض تعرض است مورد قتل و جرم قرار بگیرد، عمل دفاع‌کننده مشروع است، اما آنچه مهم است این است که دفاع مشروع باید در همان لحظه که تجاوز صورت می‌گیرد انجام شود تا فرد از مجازات قتل عمد در امان باشد. این پرونده بی‌تردید از مصادیق دفاع مشروع نیست، زیرا متهم پس از تجاوز محل را ترک کرده و پس از تهیه اسلحه به مقتول شلیک کرده است. بی‌شک این پرونده از مصادیق قتل عمد است، اما قاضی می‌تواند با علم خود در این رابطه تصمیم بگیرد.»
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
پایان تلخ یک ازدواج بچگانه/ قتل در کمتر از 20 ثانیه!

صبح دیروز در چهار راه تابلو گرگان، مردم این شهر شاهد قتل هولناک یک زن جوان 19 ساله بودند که توسط مرد جوانی با ضربات شدید چاقو به قتل رسید.
زن جوان که بلافاصله پس از وقوع حادثه توسط اورژانس 115 به بیمارستان پنجم آذر گرگان منتقل شد به دلیل شدت جراحات وارده جان خود را از دست داد.
مرتضی 32 ساله یکی از کسبه محل وقوع حادثه که شاهد ماجرا نیز بوده در گفت‎وگو با فارس اظهار کرد: صبح امروز حدود ساعت 8:35 دقیقه کنار خیابان در حال گفت‌وگو با یکی از دوستانم بودم که ناگهان متوجه شدم خانمی جوان در حال دویدن و فرار از دست مرد جوانی است که آن مرد نیز با چاقوی در دستش به دنبالش است.


دویدن برای فرار از مرگ
وی اضافه کرد: در مدت زمان کوتاهی که زن جوان از خیابان عبور کرد و دوباره برای فرار از دست آن مرد می‎خواست عرض خیابان را بدود، در بین خودروها تعادلش را از دست داده و مرد جوان نیز توسط چاقویی که در دست داشت تعدادی ضربه بسیار شدید از پشت بر روی بدن آن زن زد و بلافاصله از محل متواری شد.
مرتضی گفت: این اتفاق در کمتر از 20 ثانیه روی داد و پس از فرار آن مرد، مردم بلافاصله وی را در کوچه‎های پایین‎تر دستگیر کرده و موضوع را به پلیس 110 و اورژانس 115 برای اقدامات مربوطه اطلاع دادند.
جواد یکی دیگر از شاهدان حادثه در این گفت‌وگو بیان کرد: مردمی که در صحنه بودند بسیار تلاش کردند که با نگه داشتن محل جراحت جلوی خونریزی را بگیرند، اما تعداد ضربات چاقو به قدری شدید و زیاد بود که خون بسیار زیادی کف خیابان را پر کرده بود.
وی اضافه کرد: در تمام عمرم چنین صحنه ناراحت‌کننده‎ای را ندیده بودم و هر شخصی که این صحنه را دید بسیار متأسف و ناراحت بود و از لحظه وقوع حادثه کسبه و افرادی که صحنه را مشاهده کردند از نظر روحی بسیار آشفته هستند.
رضا 43 ساله و یکی دیگر از کسبه محل و شاهدان وقوع حادثه در گفت‎وگو با خبرنگار فارس اظهار کرد: من در حال حرکت به سمت محل کارم بودم که مشاهده کردم خانم جوانی از یک تاکسی پیاده شد و بلافاصله از خودروی پشت سر، یک مرد جوان از خودرو خارج و بلافاصله به سمت این خانم دوید و این خانم نیز در حال متواری شدن از دست این مرد جوان بود.
وی اضافه کرد: پس از مدت کوتاهی دویدن و تلاش آن زن برای فرار از چنگال مرد جنایتکار، به زمین افتاد و مرد جوان نیز با ضربات چاقو چند ضربه‎ای به پیکر این زن وارد و بلافاصله متواری شد که مردم وی را در خیابان پایین‎تر از وقوع حادثه دستگیر کردند.
رضا متذکر شد: تا رسیدن اورژانس در صحنه حاضر بودم و متأسفانه مشاهده کردم که این زن جوان حتی در خودروی آمبولانس نیز بسیار زجر کشیده و دست و پایش را تکان می‌داد.


فائزه 19 ساله با 3 ضربه چاقو جان داد
رئیس پلیس آگاهی استان گلستان نیز در خصوص زوایای دیگر وقوع این حادثه، اظهار کرد: صبح امروز و مقارن ساعت 8:45 دقیقه در پی اعلام مرکز فوریت‎های پلیسی 110 شهرستان گرگان مبنی بر وقوع یک مورد نزاع و درگیری در چهارراه تابلو گرگان مأموران بلافاصله برای بررسی صحنه به محل وقوع حادثه اعزام شدند.
محمدرضا اکبری متذکر شد: مأموران در هنگام رسیدن به صحنه جرم مشاهده کردند که شهروندان این فرد را دستگیر و تحویل مأموران دادند و یکی از شاهدان حادثه به مأموران اظهار کرد که فرد دستگیر شده با خانمی درگیر و با چاقو خانمی را مجروح کرده است و پس از این عمل چاقو را حیاط‎های اطراف پرت کرده و برای متواری شدن در حال دویدن بود که مردم وی را دستگیر کردند.
وی اضافه کرد: متهم پویا 23 ساله نیز برای بررسی زوایای مختلف موضوع و تکمیل شدن پرونده به پلیس آگاهی منتقل شد و با هماهنگی‎های انجام شده با مقام قضایی بازرسی از حیاط‎های اطراف محل حادثه برای کشف آلت جرم انجام شد.
رئیس پلیس آگاهی فرماندهی انتظامی استان گلستان تصریح کرد: مأموران در نهایت چاقوی مورد نظر را در حیاط یکی از محل‎های اطراف محل وقوع جرم کشف کردند که بر اثر شدت پرتاب شدن دچار شکستگی شده و در هنگام بازرسی مقدماتی از متهم نیز یک عدد پنجه‎بکس کشف و ضبط شد.
اکبری متذکر شد: مأموران برای بررسی وضعیت مجروح نیز به بیمارستان اعزام شدند که براساس اعلام کادر پزشکی، مجروح فائزه 19 ساله به علت شدت جراحات وارده بر اثر ورود 3 ضربه چاقو از پشت جان خود را از دست داد.


4 سال زندگی نافرجام و قتل پس از 3 ماه طلاق
رئیس پلیس آگاهی گلستان خاطرنشان کرد: متهم در اظهارات اولیه به پلیس گفته است که این خانم همسر وی بوده و در خیابان وی را با مردی غریبه مشاهده کرده و با آن مرد درگیر شده، اما همسرش برای مداخله وارد شده و ضربه چاقو به وی اصابت کرده است.
اکبری بیان کرد: در تحقیقات دیگر مأموران مشخص شد که مقتول(فائزه 19 ساله) همسر سابق پویا بوده و 4 سال پیش با یکدیگر ازدواج کرده بودند و به دلیل اختلافات خانوادگی 3 ماه گذشته در جلسه رسمی دادگاه از یکدیگر جدا می‌شوند.
وی اضافه کرد: با بررسی‎های تکمیلی در خصوص نحوه حادثه و با بررسی تصاویر ضبط شده توسط دوربین‎های مداربسته محل وقوع حادثه و تحقیقات میدانی مأموران مشخص شد که اظهارات متهم کذب بوده و در خصوص نحوه حادثه بسیاری از زوایای موضوع برای مأموران مشخص شد.
رئیس پلیس آگاهی گلستان در پایان عنوان داشت: با توجه به اهمیت موضوع و حساسیت پلیس در خصوص چنین جرائمی، تحقیقات گسترده و جدی پلیس برای مشخص شدن علل اصلی وقوع این جنایت هولناک و زوایای مختلف علت وقوع این قتل ادامه خواهد داشت.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
شگرد جوان خوش تیپ برای انتقال پول از کارت بانکی افراد

تبهکار شیک پوش با فریب دادن طعمه‌هایش به دزدی‌های لوکس دست زد. از روز 18 آبان‌ماه سال‌جاری ماجرای اقدامات سریالی یک تبهکار شیک‌پوش که در برابر عابربانک‌ها کمین می‌کرد پیش‌روی پلیس قرار گرفت.
با توجه به شگرد خاص این دزد لوکس، بازپرس ‌هادی از شعبه سوم دادسرای ناحیه 10 تهران دستور داد تیمی از پایگاه 8 پلیس آگاهی تهران دست به‌کار شوند.
زن جوان که فریب ظاهر مرد تبهکار را خورده بود، به کارآگاهان گفت: «برای انجام عملیات بانکی به دستگاه خودپرداز بانک شعبه امین‌الملک مراجعه کرده بودم، در همین زمان مرد جوانی نیز پشت سر من ایستاده و منتظر بود تا کار من تمام شود. زمانی که کارم تمام شد، وی که بسیار مؤدبانه صحبت می‌کرد ادعا کرد 200 هزار تومان از حساب عابربانک خود برداشت کرده اما نیاز به پول بیشتری دارد و به این بهانه از من خواست پولی از حسابش به حسابم واریز کند و من این میزان پول را به وی بدهم. برای کمک کردن به این مرد که ظاهری کاملاً آراسته داشت، درخواست وی را قبول کردم و حتی برای نشان دادن احترام به وی پیشنهاد دادم خودش اقدام به واریز و برداشت پول کند؛ در حالی که این مرد جوان در حال انتقال پول بود، ناگهان اقدام به خارج کردن کارت از داخل دستگاه کرد و مدعی شد موجودی حسابش کافی نیست و پس از عذرخواهی‌های زیاد کارت عابربانکم را پس داد.
زن جوان در خصوص چگونگی اطلاع از کلاهبرداری و برداشت سه میلیون تومانی از حسابش گفت: «هنوز یک ساعت نگذشته بود که از طریق پیامک بانکی متوجه شدم سه میلیون تومان از حساب من خارج شده و این در حالی بود که تا آن لحظه تصور می‌کردم کارت عابر بانکم داخل کیف است؛ بلافاصله به بررسی کارت عابربانک پرداخته و در کمال تعجب متوجه شدم کارت عابربانک من با کارت عابربانک دیگری تعویض شده است؛ آن زمان متوجه شدم که مرد جوان زمانی که پشت سر من ایستاده بود، در واقع اقدام به برداشتن شماره رمز عابربانک من کرده و همه آن رفتارهای مؤدبانه ترفندی برای سرقت کارت من بود.
باتوجه به شگرد کلاهبرداری، کارآگاهان به بررسی سرقت‌های مشابه پرداخته و اطلاع پیدا کردند که این پسر جوان در مناطق مختلف تهران با همین شگرد کلاهبرداری کرده است.
با توجه به شیوه و شگرد سرقت کارت‌های عابربانک متعلق به زنان و مردان که همگی آنها در برابر دستگاه های خودپرداز شعب مختلف بانکی صورت گرفته بود، کارآگاهان به بررسی تصاویر به دست آمده از شعب مختلف بانکی پرداخته و اطمینان پیدا کردند همه این اقدامات کلاهبرداری از سوی مرد شیک‌پوش صورت گرفته است.
همین تصاویر کافی بودند تا ردپای جوان شیاد در بانک اطلاعات مجرمان حرفه‌ای به‌دست آید و کارآگاهان خود را در برابر مرد تبهکاری ببینند که «حامد» نام دارد و بارها به‌خاطر کلکسیونی از جرایم روانه زندان شده است.
این شاخه تجسسی فاش کرد حامد سال 85 به خاطر اقدام مسلحانه برای جنایت و در حالی که قربانی‌اش را هدف گلوله قرار داده بود با نجات وی از مرگ روانه زندان شده و پس از آزادی در سال 90 به ‌خاطر افیون، در سال 92 به‌خاطر سرقت و در سال جاری به خاطر کلاهبرداری روانه زندان شده و هر بار پس از آزادی باز به جرایم خود ادامه می‌دهد.
کارآگاهان با پی بردن به اینکه حامد پس از آزادی مخفیگاه خود را تغییر داده و دیگر در بریانک زندگی نمی‌کند، ردیابی پاتوق‌های این دزد حرفه‌ای در دستور کار قرار گرفت.
همزمان با این اقدامات سرقت مشابه دیگری پیش روی تیم تحقیق قرار گرفت که بررسی تصاویر دوربین‌های مداربسته نشان داد حامد ساعت 11 شب با کرایه یک خودرو پیش از خروج یکی از طعمه‌هایش از داخل اتاقک دستگاه خودپرداز، بسرعت از محل گریخته است. با شناسایی این خودروی مسافرکش، کارآگاهان به تحقیق از راننده پرداخته و وی نیز پس از دیدن فیلم لحظه سوار کردن مسافر تبهکار بلافاصله حامد را شناسایی کرد و گفت وی اقدام به کرایه دربست خودرو کرده و در خیابان فلاح از خودرو پیاده شده است.
با توجه به این ردپا خیابان فلاح تحت نظر پلیس گرفته شد تا اینکه حامد 32 ساله سوار بر پژو 405 نوک مدادی صفر، دستگیر شد و مأموران با نفوذ به مخفیگاه این دزد حرفه‌ای خود را در برابر کارت های عابربانک زیادی دیدند که بررسی‌های بیشتر نشان داد همه کارت‌ها متعلق به طعمه‌هایی است که حامد اقدام به سرقت کارت‌ها و برداشت پول از حساب‌های بانکی آنان کرده است.
حامد چاره‌ای جز اعتراف نداشت و پذیرفت در تهران و همچنین سایر شهرها بویژه شیراز و اصفهان با همین شگرد و روش به سرقت پرداخته و با پول‌های بادآورده اقدام به خرید یک آپارتمان تجاری، یک پژو 405 و تعداد زیادی سکه طلا کرده است. بنابر این گزارش، باتوجه به شگرد خاص این دزد شیک‌پوش در فریب طعمه‌های خود، بازپرس پرونده خواستار انتشار عکس وی شد تا کسانی که در دام مشابهی گرفتار شده‌اند به پایگاه 8 پلیس آگاهی تهران در خیابان 12 فروردین مراجعه کنند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  

 
یک هزار و ۲۴۲ دانش آموز دختر در کرمانشاه از تحصیل باز مانده‌اند



خبرگزاری هرانا – مشاور امور بانوان آموزش و پرورش استان کرمانشاه اظهار داشت: یک هزار و ۲۴۲ دانش آموز دختر در سال جاری به عنوان بازمانده از تحصیل در استان شناسایی و با پشتیبانی اداره کل آموزش و پرورش استان بسیاری از آنان دوباره راهی مدارس شدند.

بنا به گزارش هرانا به نقل از ایلنا، معاون سیاسی و امنیتی استانداری کرمانشاه در مورد دختران بازمانده از تحصیل در شهر‌ها و روستا‌ها، گفت: باید با یک روش نوین و جدید زمینه‌ای فراهم شود که همه دختران در شهر‌ها و روستا‌ها قادر به ادامه تحصیل باشند و برخی‌ها به جهت برخی مشکلات از تحصیل باز نمانند.

وی همچنین خواستار در نظر گرفتن راهبرد‌ها و اهداف به صورت جامع به منظور تقویت باورهای بومی و محلی در جهت افزایش علم آموزی فارغ از مفهوم جنسیتی و کسب مهارت‌های زندگی در روستا‌ها به ویژه برای دختران روستایی شد.

وی آمار کل دانش آموزان استان را ۳۱۶هزار و ۹۹۳ نفر اعلام کرد که از این تعداد ۱۴۹هزار و۳۷۶ نفر دختر و۱۶۷هزار و۶۱۷ نفر پسر است.

به گفته این مسئول آمار کل دانش آموزان ابتدایی ۱۶۹هزار و ۹۷ نفر دانست که ۸۱هزار و۵۸۷ نفر دختر و مابقی که ۸۷هزار و۵۱۰ نفر می‌باشد، پسر هستند.

موسوی آمار دانش آموزان متوسطه اول را ۴۸هزار و هفت نفر و در متوسطه دوم ۶۸هزار و ۶۶۱ نفر اعلام کرد.

وی درپایان اظهار کرد: هزارو ۲۴۲ دانش آموز دختر در سال جاری به عنوان بازمانده از تحصیل در استان شناسایی شدند که با پشتیبانی اداره کل آموزش و پرورش استان خیلی از این افراد دوباره راهی مدارس شده‌اند.


منبع : هرانا
     
  
مرد

 
مرد مهندس با قتل همسر و دختر بچه اش در خیابان پاسداران تهران به زندگی خود پایان داد

این مرد بعد از کشتن اعضای خانواده‌اش با شلیک گلوله به زندگی خودش هم پایان داد. عامل این جنایت خانوادگی در وهله اول یک پدر بود. او تحصیلکرده و مرفه و مردم‌دار بود. با ‌این حال او در عرض چند ساعت به یک جانی تبدیل شد با این تفاوت که قاتل هم در کنار مقتولان جان سپرد.
او همسر و دخترش و درنهایت خودش را با شلیک گلوله از پای درآورد و تنها یک نامه دوجمله‌ای از خود بر جای گذاشت؛ نامه‌ای که هزاران سوال بی‌جواب و راز سر به مُهر از زندگی اجتماعی یک خانواده کم‌جمعیت و مرفه را به طرز غریبی به تصویر می‌کشید. این مرد نوشت: «با همه امکاناتی که داشتیم، نمی‌توانستیم خانواده خوشبختی باشیم.» حالا دیگر یاسی وجود ندارد تا به پدرش بگوید: «بگذار سرنوشت و تعریف از خوشبختی را خودم احساس کنم، بگذار بزرگ شوم، عاشق شوم؛ بگذار زنده بمانم.»


جنایت هولناک در بوستان دهم
ساعت ٥ بعدازظهر ١٨ آذرماه ماموران کلانتری ١٠٢ پاسداران در جریان جنایتی هولناک در خیابان ساقدوش قرار گرفتند. مردی از آن سوی خط با صدایی لرزان حرف می‌زد. او خبر قتل خانوادگی همسایه‌شان را داشت. این مرد ادعا می‌کرد وقتی در همسایگی‌شان صدای شلیک چندین گلوله به گوش رسید، به طبقه سوم ساختمان رفتند و بعد از باز کردن در خانه همسایه‌شان با اجساد خونین اعضای خانواده روبه‌رو شدند. دقایقی بعد با اعلام این خبر به قاضی کشیک ویژه قتل، بازپرس حسین‌پور به همراه تیمی از کارآگاهان جنایی و کارشناسان بررسی صحنه جرم، راهی محل جنایت در خیابان پاسداران، بوستان دهم شدند. خیابان شلوغ بود و مردم در مقابل یک آپارتمان شیک جمع شده بودند. همه از قتل حرف می‌زدند. ماموران با احتیاط وارد واحد طبقه سوم آپارتمان شدند. سکوت سنگین بر خانه حکمفرما و فضای خانه آکنده از بوی سیگار بود.
با آغاز تجسس‌های جنایی، کارآگاهان با صحنه هولناکی روبه‌رو شدند. ٢ اتاق خواب در گوشه سالن، محل‌های جنایت بود. لکه‌های خون در و دیوار اتاق‌ها را پوشانده بود. در یکی از اتاق‌ها مرد جوان موازی همسرش و درحالی‌که یک اسلحه کلت در دستانش بود، روی زمین افتاده بودند و در اتاق دیگر دختربچه‌ای، غرق در خون به کام مرگ فرو رفته بود. با پیدا شدن نامه‌ای روی میز آرایش اتاق‌خواب پرده از این جنایت خانگی برداشته شد؛ نامه‌ای که در آن مرد خانواده نداشتن احساس خوشبختی در خانواده‌اش را عامل این کشتار خانوادگی اعلام کرده بود. تحقیقات و بررسی اجساد نشان می‌داد که زن جوان اولین قربانی این جنایت بوده است. او درحالی‌که یک گلوله به قفسه سینه و یک گلوله به پیشانی‌اش اصابت کرده بود در اتاق خوابشان و در پایین تختخواب به قتل رسید. با تجسس‌های بازپرس پرونده مشخص شد پدر جنایتکار بعد از کشتن همسرش، به انتظار بازگشت دخترش از مدرسه می‌نشیند، سناریوی جنایت را مرور می‌کند، بی‌امان سیگار می‌کشد، اما هرگز لحظه‌ای از ادامه جنایتش پشیمان نمی‌شود.
یاسمین که به خانه می‌آید هرگز تصور نمی‌کند که پدرش با یک اسلحه در کمین اوست. پلاستیک خوراکی‌هایش را در دستانش نگه داشته و به سمت اتاقش می‌رود، پدر اما سایه‌به‌سایه تعقیبش می‌کند، هنوز کیفش در دستش است که ناگهان با شلیک گلوله پدرش قبل از هر واکنشی به کام مرگ فرو می‌رود.
پدر جانی شده بود، حالا گوشه‌گوشه خانه پر از خاطرات همسرش و یاسمین کوچولویش بود. تلفن را برداشت و برادرش را از راز جنایتش خبردار کرد و گفت: «زن و بچه‌ام را کشتم، خودم را هم می‌کشم.» تلفن قطع شد و صدای شلیک یک گلوله دیگر در فضای خانه پیچید. برادر این مرد که با شنیدن این ماجرا وحشت‌زده و مضطرب راهی خانه او شده بود وقتی به آن‌جا رسید که با جسد آنها روبه‌رو شد.
همسایه‌ها اولین افرادی بودند که با صدای شلیک گلوله برای رازگشایی از این ماجرا وارد صحنه جنایت شده بودند و به بازپرس پرونده گفتند: «این زن و شوهر تنها همین یک فرزند را داشتند، خانواده آرامی بودند اما امروز صبح صدای مشاجره و دعوای او با همسرش شنیده می‌شد.» با انتقال اجساد این خانواده ٣ نفره به پزشکی‌قانونی تحقیقات برای روشن شدن زوایای مبهم این کشتار خانگی ادامه دارد.


محل جنایت؛ بالای شهر
سال ٨٨ نیز مردی که تحصیلکرده دانشگاهی در آمریکا بود به خاطر ارثیه پدری دست به کشتار دسته‌جمعی خانواده‌اش زد. این حادثه در خیابان مقدس‌اردبیلی رخ داد. با بررسی پرونده‌های اینچنینی می‌توان گفت جنایت در همه جای شهر ریشه می‌دواند، جنایت ساخته دست بشر است. با آمار و ارقام نمی‌توان رنگ جنایت‌ها را در بالا و پایین شهر عوض کرد. بحران روانی که در انسان آغاز شود از جنوب‌ترین نقطه شهر تا ارتفاعات مرفه‌نشین شهر را نشانه می‌رود. بحرانی که اعتماد و اعتقادها را در هم می‌شکند و باعث می‌شود در پس همه روابط اجتماعی و انسانی یک فرد یک‌شبه جنایتکار شود. آن هم درست جایی که خیلی‌ها انتظارش را ندارند، خیابان پاسداران، بالای شهر تهران. اما واقعیت چیز دیگری است، در پشت دیوار تمام آپارتمان‌های شیک و آسمانخراش‌های گرانقیمت پایتخت قصه‌ای برای نوشتن وجود دارد. نه به این معنی که این قصه می‌تواند با جنایت پیوند بخورد اما مرگ روابط عاطفی در این قشر مرفه می‌تواند زمینه‌ساز وقوع جرم و جنایت شود.


خوشبختی رفاه مادی نیست
جنایت مرگبار خانه پاسداران بی‌شک برای هر شنونده‌ای همراه با این پرسش است: یک خانواده مرفه؟! دکتر سعید خراط‌ها آسیب‌شناس و مدرس دانشگاه در رابطه با این پرسش به «شهروند» گفت: «رفاه تنها به معنای سرمایه و قدرت مالی بالا نیست. رفاه در سلامت جسم و روان، همراه با فاکتورهای اخلاقی و اجتماعی معنا پیدا می‌کند. وقتی در روابط خانوادگی اعتماد، صداقت، تفاهم، تحلیل از بین می‌رود، رفاه در روابط خانوادگی دچار تزلزل خواهد شد. بنابراین در اجتماع شاهد جرایم مختلف در قشر مرفه جامعه هم هستیم. اما این تصور که مگر ممکن است در بالای شهر هم شاهد جنایت‌های اینچنینی باشیم، ریشه در انگاره‌های مادی مردم دارد.
این درحالی است که گاهی رفاه اقتصادی زمینه‌ساز طلاق‌های عاطفی، خیانت‌ها، سوءمصرف موادمخدر و بحران‌های روانی خواهد شد. در این مورد هم با توجه به این‌که هنوز زوایای مبهم این حادثه فاش نشده است نمی‌توان نظر قطعی داد، اما چیزی که از آغاز طراحی قتل و فاصله زمانی بین قتل اول و دوم رخ داد نشان می‌دهد قاتل ساعت‌های بحرانی را سپری کرده که به احتمال زیاد در همه این لحظات از لحاظ روانی دچار بحران غیرقابل کنترلی بوده است.
با این حال گاهی رفاه مادی افراد خانواده را از هم دور می‌کند، به همین خاطر است که بعضی اوقات از خیلی از مردم مرفه می‌شنویم که حاضرند همه زندگی‌شان را بدهند اما یک خانواده مستحکم بر مبنای روابط انسانی و عاطفی داشته باشند.»
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
جیب‌بری از سیاهپوشان مراسم تشییع خواننده سرشناس

جیب‌بر حرفه‌ای که از سیاهپوشان مراسم تشییع پیکر خواننده سرشناس سرقت می‌کرد، دستگیر شد.
این دزد حرفه‌ای برابر تالار وحدت تهران و لابه‌لای جمعیت پرسه می‌زد تا از حواس‌پرتی طعمه‌های گریانش برای اجرای نقشه شوم خود استفاده کند.
روز یکشنبه 25 آبان ماه سال جاری مراسم تشییع پیکر «مرتضی پاشایی» خواننده پاپ از مقابل تالار وحدت کلید خورد و گروه‌های مختلف مردمی از تهران و شهرستان‌ها برای شرکت در مراسم و ابراز همدردی با خانواده این هنرمند جوان در خیابان شهریار گرد هم آمدند، به‌گونه‌ای که خیابان‌های اطراف تالار وحدت کاملاً مسدود شد.
همزمان با سوگواری این سیاهپوشان، مرد جوانی رفتارهای مرموزی داشت و با استرس لابه‌لای جمعیت می‌چرخید.
هیچ‌کس نمی‌دانست که گروهی دزد و جیب‌بر می‌توانند از این فضای آشفته برای اجرای توطئه‌هایش استفاده کنند، همه گریه می‌کردند و بسیاری از شرکت‌کنندگان در این مراسم با موبایل‌هایشان تصویربرداری می‌کردند تا اینکه ناگهان در گوشه‌ای از خیابان شهریار خیلی اتفاقی گوشی تلفن همراهی از دست مرد جوانی به زمین افتاد و یکی از مردان که محو تماشای مراسم بود خود را در برابر جیب‌بری می‌بیند که موبایل وی را سرقت کرده بود و حالا کف خیابان قطعات جدا شده موبایلش دیده می‌شد.
جوان جیب‌بر که دید راز سرقت‌هایش فاش شده خواست فرار کند که خود را در حلقه محاصره جمعیت دید، روی زمین نشست و دقایقی بعد تحویل مأموران کلانتری 129 جامی شد.
این جیب‌بر حرفه‌ای که برای سرقت‌هایش از شهریار به تهران سفر کرده بود در شعبه بازپرسی دادسرای ناحیه 34 تهران تحت بازجویی قرار گرفت و پرده از راز چهار سرقت تلفن‌ همراه برداشت و گفت وقتی از تلویزیون شنیدم که 25 آبان ماه مراسم تشییع جنازه مرتضی پاشایی در برابر تالار وحدت برگزار می‌شود حدس زدم جمعیت زیادی آنجا حاضر باشند و فضای مناسبی برای جیب‌بری است، از آنجا که می‌دانستم طرفداران این هنرمند برای شرکت در مراسم او خواهند آمد در برابر تالار وحدت حاضر شدم. وقتی با ازدحام جمعیت روبه‌رو شدم فرصت را غنیمت شمردم و دزدی‌هایم را شروع کردم و توانستم از جیب شرکت‌کنندگان چهار گوشی موبایل سرقت کنم اما در آخرین سرقت ناکام ماندم و گوشی طعمه‌ام از دستم به زمین افتاد و صاحب آن متوجه شد و مرا دستگیر کرد.
با اعترافات این دزد حرفه‌ای، بازپرس پرونده وی را برای بررسی سرقت‌های احتمالی دیگر در اختیار اداره 18 پلیس آگاهی تهران قرار داد و تحقیقات ادامه دارد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
صفحه  صفحه 25 از 130:  « پیشین  1  ...  24  25  26  ...  129  130  پسین » 
گفتگوی آزاد

The sad news from Iran | اخبار تاسف بار از ایران

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA