انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
گفتگوی آزاد
  
صفحه  صفحه 42 از 130:  « پیشین  1  ...  41  42  43  ...  129  130  پسین »

The sad news from Iran | اخبار تاسف بار از ایران


مرد

 
بررسی یک پرونده جنایی : زنده‌به‌گور

اگر پدر و مادر امیر از هم جدا نمی‌شدند، اگر پدر حمید فوت نمی‌شد، اگر مادر حضانت بچه‌ها را قبول می‌کرد و آنها مجبور نبودند تنها زندگی کنند، اگر خواهر حمید مجبور نمی‌شد بعد از ازدواج، برادرش را تنها بگذارد، اگر حمید از نوجوانی به کشیدن حشیش روی نمی‌آورد، اگر آن تصادف اتفاق نمی‌افتاد و حمید مجبور نمی‌شد برای گذراندن دوران نقاهت در خانه خاله‌اش بماند، اگر شوهرخاله آنقدر پول داشت که مجبور به نگهداری از نوزادی بی‌نشان نبود، اگر مادر نوزاد از دست ناپدری فرار نکرده ‌بود، اگر دختر فراری مجبور به ماندن در خانه مردان غریبه نمی‌شد، اگر برای تامین هزینه‌های زندگی‌اش تن‌فروشی نمی‌کرد، اگر وقتی باردار شد مسوولیت کودکش را قبول می‌کرد و آن را به خانواده‌ای فقیر نمی‌سپرد، اگر پدر کودک مسوولیت نگهداری او را به عهده می‌گرفت و اگر ده‌ها «اگر» دیگر نبود، حالا نه امیر به قتل نوزاد بی‌نام متهم بود و نه طفل چهارماهه جان باخته ‌بود.
مسوولان حراست بیمارستانی در جنوب تهران١١ اسفند سال ٨٧ به پلیس گزارش ‌دادند نوزادی چهار ماهه جانش را بر اثر خونریزی مغزی از دست داده ‌است. در این گزارش اعلام شد: «جوانی ٢٢ساله به نام امیر نوزاد چهارماهه‌ای را به بیمارستان آورد و مدعی ‌شد شیر داخل گلوی طفل پریده ‌است اما وضعیت بچه نشان می‌داد او دچار آسیب مغزی شده‌ است. وضعیت مردمک چشم، تنفس و سردی بدن کودک نشان می‌داد امیدی به زنده ماندن او نیست. نوزاد ساعاتی بعد جانش را از دست داد.»
ماموران بعد از حضور در بیمارستان و تنظیم گزارش اولیه باید برگه‌ مشخصات متوفی را تکمیل می‌کردند: نام، نام خانوادگی، نام پدر... اما این‌بار هیچ‌‌کدام از نقطه‌چین‌ها پر نشد؛ نوزاد چهار‌ماهه پسر بود، فقط همین، بدون پدر و مادر و نام و نام‌خانوادگی. امیر در بازجویی‌ها به ماموران گفت خاله‌اش از کودک نگهداری می‌کرد و هنوز نامی برایش انتخاب نکرده‌ بودند. پدر و مادر واقعی نوزاد هم معلوم نیست کجا هستند. به این ترتیب، کودک‌ بی‌نام به پزشکی قانونی منتقل شد و متخصصان بعد از انجام آزمایش‌های لازم تایید کردند او بر اثر ضربه مغزی جانش را از دست داده‌ است. امیر در اولین‌ بازجویی‌ها درباره نحوه مرگ کودک بی‌نام توضیح داد وقتی صدای گریه بچه بلند شد او عصبانی شد و چند ضربه به نوزاد زد اما بچه آرام نشد و او کودک را به گوشه‌ای انداخت، بنابراین ممکن است هنگام پرت‌کردن بچه سرش به جایی برخورد کرده‌ باشد. این جوان در مراحل بعدی، اظهاراتش را تغییر داد: «خاله‌ام و شوهرش برای خرید بیرون رفته ‌بودند، من در خانه خوابیده ‌بودم که بچه گریه کرد. خواستم به او شیر بدهم. شیشه را آماده کردم و در دهانش گذاشتم. او را بغل کرده ‌بودم. شیر را که می‌مکید یکدفعه سیاه ‌شد. پایم شکسته‌ بود و قدرت حرکت نداشتم با این وجود به سختی به خانه همسایه رفتم و کمک خواستم. همسایه گفت حال این بچه بد است او را به بیمارستان ببر. با همان پای شکسته به سمت بیمارستان رفتم؛ نمی‌توانستم تند حرکت کنم. آرام قدم برمی‌داشتم اما پایم سر خورد و به زمین پرت شدم؛ بچه ‌هم بغلم بود و با هم زمین خوردیم اما اصلا متوجه نشدم سرش به جایی خورده‌ باشد. به بیمارستان که رسیدم گفتند بچه مرده ‌است.»
امیر حالا می‌گوید: «نمی‌دانم چطور این اتفاق افتاد. قبول دارم بچه را زدم البته این کار را وقتی انجام دادم که حس کردم شیر داخل گلویش پریده و راه نفسش را بسته ‌است. بچه‌داری بلد نیستم. قبلا بچه‌ای را بغل نکرده یا به او شیر نداده بودم. فقط می‌دانستم وقتی شیر به گلوی بچه می‌پرد، پشتش می‌زنند تا نفسش برگردد، من حتی به صورتش هم زدم.»
اظهارات متهم با برخی مدارک پرونده همخوانی ندارد. نظریه پزشکی قانونی و گزارش پرستاران بیمارستان نشان می‌دهد شیر داخل گلوی بچه نپریده و او مشکل تنفسی نداشته بلکه دچار خونریزی مغزی‌ شده‌ و نسج مغزی‌اش از بین رفته‌است بنابراین پلیس احتمال داد حادثه این‌طور اتفاق افتاده که وقتی بچه گریه کرده امیر عصبانی شده، طفل را کتک زده و در این میان سر نوزاد به جایی برخورد کرده‌ و همین برخورد باعث خونریزی مغزی او شده و جانش را از دست داده اما امیر بلافاصله از کارش پشیمان شده و او را به بیمارستان رسانده است.
امیر با این فرضیه به دادسرا معرفی و درنهایت کیفرخواست قتل عمد علیه‌اش صادر شد اما در دادگاه جرمش را انکار کرد. او می‌گوید: «من با این بچه دشمنی نداشتم حتی اسمش را هم نمی‌دانستم. یک ماه بود که مادرش او را به خاله‌ام سپرده و ٤٠٠هزارتومان هم بابت هزینه پوشک داده ‌بود. مادر بچه به خاله‌ام گفته ‌بود یا بعد‌از‌این به حساب پول می‌ریزد یا جلوی در می‌آورد. وضع مالی خاله‌ام خوب نیست به همین دلیل قبول کرد از بچه نگهداری کند. به‌هر‌حال برای آنها، هم منبع درآمد بود هم اینکه یک بچه داشتند، این‌طوری بهتر می‌توانستند زندگی کنند. خاله‌ام بچه ‌نداشت. او تازه ازدواج کرده‌ بود. خاله‌ام می‌گفت مادر بچه به او گفته چون نوزاد نامشروع است نمی‌تواند او را نگه دارد. من زیاد به خانه خاله‌ام نمی‌رفتم اما چند روز قبل از این حادثه تصادف کردم و پایم شکست. باید مدتی را در خانه می‌ماندم. برایم سخت ‌بود در خانه خواهرم زندگی کنم؛ او بچه ‌داشت و خودش مشکلات زیادی داشت. به خانه خاله‌ام رفتم تا آنجا استراحت کنم. آن موقع بود که فهمیدم آنها یک بچه‌ آورده‌اند و از او نگهداری می‌کنند. من هم در آن خانه بودم و مشکلی نداشتیم تا اینکه مرگ بچه اتفاق افتاد.»
خواهر امیر که پرونده برادرش را پیگیری می‌کند، درباره اینکه بچه از کجا و چگونه وارد زندگی آنها شد، توضیح می‌دهد: «یکی از آشنایان شوهرخاله‌ام او را معرفی کرده‌ و گفته ‌بود زنی هست که بچه ‌دارد و حاضر است ماهانه پولی بپردازد تا از بچه مراقبت کنند. خاله‌ام هم این پیشنهاد را قبول کرد. مادر کودک را نمی‌شناسیم فقط می‌دانیم اسمش شیداست. وقتی برای اولین دیدار به خانه خاله‌ام رفته، گفته ‌بود نباید هیچ‌ سوالی از من بپرسید. نمی‌توانم بگویم پدر بچه کیست و چه اتفاقی افتاده است. من جوابی برای این سوالات ندارم فقط هر ماه پولی به حساب شما واریز می‌کنم تا کمک خرج پوشک و شیرش بشود. خودتان می‌دانید اسم این بچه را چه بگذارید و با او چه کار کنید. فقط مراقبش باشید. خاله‌ام که زن جوانی است قبول کرده ‌بود چون فکر می‌کرد پولی که از مادر نوزاد می‌گیرد، کمک خرجش می‌شود. آن‌طور که ما متوجه شدیم شیدا نشانی مشخصی نداشت. یکی از آشنایان شوهرخاله‌ام گفته ‌بود شیدا زمانی که نوجوان بود از خانه فرار کرده و در تهران مشغول به کار شده‌ است؛ او تن‌فروش بود و از این راه زندگی‌اش را تامین می‌کرد. بعد از مرگ بچه با دایی‌ام همه شهر را زیر پا گذاشتیم تا پیدایش کنیم. چند ماهی بود که پولی به حساب خاله‌ام نریخته ‌بود، در واقع هروقت دوست داشت پول واریز می‌کرد. جا و مکانی نداشت تا اینکه وقتی من و دایی‌ام بعد از دستگیری امیر دنبال او می‌گشتیم به صورت کاملا اتفاقی در خیابان شناسایی‌اش کردیم و به پلیس خبر دادیم. او را بازداشت کردند و به زندان انداختند تا اینکه یک نفر کفیلش شد. البته به ما گفته ‌بود کسی را ندارد، بعد که آزاد شد متوجه شدیم در زندان با چند زن آشنا شده و آنها هم شخصی را معرفی کرده‌اند تا کفیلش بشود. آن شخص هم با کارت ملی آمده و کفیل شده‌ اما حالا شیدا دوباره گم شده است و کفیلش هم می‌گوید برای رضای خدا این کار را کرده بود و حالا نمی‌داند شیدا کجاست.»
شیدا در بازجویی‌ها به ماموران گفته‌ بود نمی‌داند پدر فرزندش دقیقا چه کسی است. او چند مرد را به ماموران معرفی کرده بود اما هیچ‌یک از این افراد شناسایی نشدند. او قبل از اینکه با قرار کفالت آزاد شود، درباره زندگی‌اش به ماموران گفته‌ بود: «از نوجوانی در خیابان زندگی می‌کنم. وقتی باردار شدم یادم نیست دقیقا با چه کسی بودم البته چند ماه اول متوجه نشده‌ بودم باردار هستم. ماه چهارم بود که متوجه بارداری‌ام شدم. تصمیم گرفتم بچه را سقط کنم اما نشد. نتوانستم بر احساساتم غلبه کنم، ماه‌های آخر خیلی به من سخت می‌گذشت. آن زمان با چند زن دیگر زندگی می‌کردم و روزهای سختی داشتم تا اینکه درد زایمان شروع شد و بچه به دنیا آمد. نمی‌خواستم مثل من بدبخت بشود. دوستش داشتم؛ بچه‌ام بود و می‌خواستم خوشبخت بشود اما هیچ‌ بچه‌ای با مادر تن‌فروش خوشبخت نمی‌شود. از طریق دوستی متوجه شدم خانواده‌ای هستند که حاضرند فرزندم را قبول کنند. آن خانواده را نمی‌شناختم اما اعتماد کردم و بچه را به آنها دادم، قرار بود در قبال گرفتن پول، بچه را نگهداری کنند.»
این زن درباره اینکه چرا برای فرزندش شناسنامه نگرفته یا برای او اسمی انتخاب نکرده‌، گفته بود: «دوست داشتم نامش را فرهام بگذارم اما چون نمی‌خواستم بچه را نگه دارم اسمی برایش انتخاب نکردم، از طرفی چون پدر نداشت و من هم شناسنامه نداشتم دیگر دنبال گرفتن شناسنامه هم نرفتم.»
شیدا در ماجرای قتل فرزندش به زنای منجر به تولد طفل متهم شده‌ است اما بعد از آزادی با قرار کفالت ناپدید شد و دیگر کسی خبری از او ندارد و پرونده‌اش همچنان باز است. از طرفی این زن ولی‌دم کودک بی‌نام نیز محسوب می‌شود و غیبتش در روند رسیدگی به پرونده مشکل ایجاد می‌کرد به همین دلیل دادستان تهران به‌عنوان ولی‌قهری وارد پرونده شد و برای امیر درخواست قصاص کرده‌. درخواست دادستان بر اساس ماده ٣٥٦ قانون مجازات اسلامی است که عنوان کرده است: «اگر مقتول یا مجنی‌علیه یا ولی‌دمی که صغیر یا مجنون است، ولی نداشته باشد یا ولی او شناخته نشود یا به او دسترسی نباشد، ولی او، مقام رهبری است و رییس قوه‌قضاییه با استیذان از مقام‌رهبری و در صورت موافقت ایشان، اختیار آن را به دادستان‌های مربوط تفویض می‌کند.»
امیر حالا در زندان است. او هفته جاری محاکمه شد اما دادگاه هنوز حکمی صادر نکرده است. متهم این پرونده نیز مانند مقتول زندگی سختی داشت. پدر و مادر امیر سال‌ها قبل از هم جدا شدند و امیر از بچگی تنها بود. او درباره زندگی خانوادگی‌اش می‌گوید: «پنج سالم بود که پدر و مادرم از هم جدا شدند. ما ساکن کرمانشاه ‌بودیم. خواهرم سه‌سال از من بزرگ‌تر بود، با پدرمان به تهران آمدیم و زندگی‌مان را شروع کردیم. چند سال بعد پدرم فوت شد، من ماندم و خواهرم. با هم زندگی می‌کردیم و خرجی‌مان را فامیل می‌دادند. چند سال بعد خواهرم ازدواج کرد. فکر می‌کنم آن موقع ١٥ سالش بود. بعد از آن من خیلی تنها شدم؛ هرچند بیشتر در خانه خواهرم می‌ماندم اما او هم مشکلاتی داشت. بچه‌دار شده بود بعد هم شوهرش فوت شد. وقتی پدر و مادرم جدا شدند و ما به تهران آمدیم، به عنوان شاگرد کفاش کار می‌کردم و پول خیلی کمی می‌گرفتم. به خاطر اینکه کسی درست و حسابی بالای سرم نبود مدرسه هم نرفتم و سواد ندارم. بعد از مرگ پدرم بیشتر با فامیل مادرم رفت‌وآمد می‌کردیم. مشکلاتم در این سال‌ها کم نشده ‌بود و کم‌کم به سمت مواد کشیده ‌شدم. از نوجوانی حشیش می‌کشیدم، تنها خلافم همین بود. حالم که خیلی بد می‌شد حشیش مصرف می‌کردم. روزها سر کار می‌رفتم و وقتی برمی‌گشتم شب بود و می‌خوابیدم. هیچ تفریحی نداشتم. وقتی تصادف کردم و قرار شد مدتی را در خانه بمانم منزل خواهرم را ترک کردم و تصمیم گرفتم برای مدتی خانه خاله‌ام بمانم که این اتفاق افتاد.»
شوهرخاله امیر در یک دفتر پیک موتوری مشغول به کار است و تا قبل از حادثه مرگبار، تنها منبع درآمد خانواده، موتور و کودک بی‌نام بودند، با این حال قبول کرده‌ بود امیر مدتی در خانه او میهمان باشد. خواهر امیر می‌گوید: «نمی‌دانم چرا امیر از خانه من رفت. شاید به این خاطر که می‌دید من یتیم دارم و خودم نمی‌توانم خرج خودم را دربیاورم. وقتی نوجوان بودم ازدواج کردم و شوهرم چند سال بعد به خاطر بیماری قلبی فوت شد؛ حالا مستمری او را می‌گیرم اما بیشتر امیر به داد ما می‌رسید و پول می‌داد. وقتی که دیگر نتوانست کار کند گفت مدتی را خانه خاله می‌ماند که این اتفاق افتاد و گرفتار شد.»
پاییر سال ١٣٨٥ پرونده‌ای مشابه قتل این کودک بی‌نام در دادگاه کیفری‌ استان تهران مطرح شد با این تفاوت که قاتل کودک مادر او بود، زنی که خود را سهیلا قدیری معرفی کرده بود. این زن حاضر نبود پدر فرزندش را معرفی کند. آن مقتول نیز نوزادی بی‌نام بود که پنج ماه بعد از تولد به دست مادرش به قتل رسید. سهیلا هم زنی تن‌فروش بود که بعد از بارداری، خانه مردی را که با او زندگی می‌کرد ترک کرد و فرزندش را در یکی از مراکز بهزیستی به دنیا آورد. در آن زمان دادستان به جای پدر کودک برای متهم درخواست قصاص کرد و این حکم در سال ٨٨اجرا شد. اکنون این دومین نوزاد بی‌نام در چند سال اخیر است که به قتل می‌رسد و دادستان به عنوان ولی‌قهری، درخواست قصاص را مطرح می‌کند. امیر می‌گوید: «در دادگاه از من پرسیدند اگر پرونده به جایی برسد که دیه بخواهند آیا مالی دارم تا به دادستانی بسپرم؟ جواب من خیر بود. من هیچ ‌چیز ندارم هیچ‌کس را هم ندارم که کمکم کند. نه پدری دارم که برایم خانه‌ای بفروشد نه فامیل پولداری دارم که به من پولی قرض بدهند و نه اینکه خودم پس‌اندازی دارم اما در نهایت در دادگاه قبول کردم اگر به پرداخت دیه محکوم شدم آن را بپردازم چون وکیلم گفت ممکن است با خطر قصاص روبه‌رو شوم و در این صورت جلب رضایت دادستان به دلیل اینکه مرجع قانونی است بسیار سخت است.»
بعد از اینکه مادر نوزاد بی‌نشان با قرار کفالت آزاد شد برای همیشه خودش را از چشمان خانواده امیر دور کرد. خواهر امیر می‌گوید: «ما خیلی تلاش کردیم دوباره آن زن را پیدا کنیم. در این مدت بارها مناطقی را که می‌گفتند محل کارش است گشتیم اما پیدایش نکردیم مردان فامیل شب‌ها هم در خیابان به دنبال این زن بودند. سراغ کسی رفتیم که کفیلش شده بود. می‌گوید برای رضای خدا این کار را کرد و اصلا این زن را نمی‌شناسد و نمی‌داند کجاست، حتی می‌گوید ممکن است اسمش درست نباشد یا اینکه حالا با اسم دیگری جایی دیگر زندگی کند. او در بازجویی‌ها چند مرد را معرفی کرده‌ بود که یکی از آنها راننده تاکسی بود. سراغش رفتیم اما زیربار نرفت. گفت برایش حرف درآورده‌اند و اصلا چنین زنی را نمی‌شناسد. بعد به ما گفتند یک سوپر‌مارکتی‌ هم بوده‌، سراغ او هم رفتیم. او گفت آن زن دروغ گفته حتی منکر شد که شیدا را می‌شناسد. شیدا می‌ترسید به خاطر رابطه نامشروع زندانی شود به همین دلیل خودش را گم‌‌و‌گور کرده‌ است. ما خیلی امیدوار بودیم پیدایش کنیم. کسی از او خبری ندارد این‌طور زن‌ها اگر بمیرند هم کسی باخبر نمی‌شود.»
خواهر متهم ادامه می‌دهد: «سرنوشت من و برادرم از اول سیاه‌ بود. برادرم بچگی که نداشت جوانی هم نتوانست بکند. از وقتی زندان رفته دیگر حشیش مصرف نمی‌کند. ترک کرده و داروهای آرام‌بخش استفاده می‌کند. امیر از اول بچگی‌اش بدبختی زیادی تحمل کرد، نه مادر بالای سرش بود نه پدر؛ ما دو بچه بودیم که خودمان بزرگ شدیم.»
او می‌گوید خودش را به هر دری می‌زند تا برادرش قصاص نشود اما اگر دادستان درخواست دیه کند باز هم کار برای آنها آسان‌تر نخواهد شد: «وقتی می‌گویند دیه بده، خب بیایند وضع زندگی ما را نگاه کنند و ببینند ما از بدبختی به این روز افتاده‌ایم. اگر آدم بدبخت نباشد به‌خاطر ٤٠٠هزار تومان بچه یک زن فاسد را نگهداری می‌کند؟ برادر من می‌خواست به آن بچه کمک کند. من آن موقع خانه خاله‌ام نبودم تا ببینم واقعا کتکش زده یا نه اما خودش می‌گوید این کار را نکرده ‌است. فقط چند ضربه به صورت بچه زده تا بتواند نفس قطع‌ شده بچه را سرجایش بیاورد. او نمی‌خواسته بچه را بکشد. مگر وقتی که من و برادرم تنها در خانه مانده بودیم، پدرمان مرده ‌بود و بدبخت شده‌بودیم، کسی سراغمان آمد؟ همیشه این بدبختی‌ها برای ما بدبخت‌هاست.»
شرایط دشوار زندگی، خواهر امیر را به جایی ‌رسانده که می‌گوید شاید اگر او هم در کودکی می‌مرد برایش بهتر بود: «گفتنش سخت‌ است اما واقعیت این است که اگر من و امیر هم در بچگی می‌مردیم این همه سختی نمی‌کشیدیم. من در دادگاه متوجه شدم برادرم وکیل دارد. می‌گویند وکیل را دادگاه انتخاب کرده‌ است. او خودش سواد ندارد حتی یک کلاس هم درس نخوانده من نمی‌دانستم دادگاه برایش وکیل می‌گیرد. فکر می‌کردم همه وکیل‌ها پولی هستند به خاطر همین اصلا پیش وکیل نرفتیم. کاش همان موقع که ما بدبختی می‌کشیدیم سراغمان می‌آمدند و دادگاه وکیل برایمان می‌گرفت. باز به دیه هم راضی هستم. از کمیته امداد و چند موسسه خیریه وام می‌گیرم، هر چقدر از پول را که بتوانم می‌دهم. فقط خواهش می‌کنم برادرم را اعدام نکنند. من یک دختر و یک برادر دارم. خودم از برادرم مراقبت کرده‌ام، لباس‌هایش را شسته‌ام، برایش غذا درست کرده‌ام و با هم دعوا و آشتی کرده‌ایم. قصاص او یک بدبختی به بدبختی‌هایم اضافه می‌کند. چرا فقط امیر را محاکمه می‌کنند؟ مادر بچه چرا نباید محکوم شود؟ آن بچه را هیچ‌کس نمی‌خواست، نه مادرش نه پدرش. امیر برادر من است؛ او را به خاطر بدبختی‌هایش اعدام نکنید.»
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
دزد پرحرف در نقش هنرجوی بازیگری دست به سرقت می‌زد

وقتی مرد جوانی که طعمه دزدان قرار گرفته بود پیش‌روی تیمی از اداره 18 پلیس آگاهی تهران قرار گرفت، گفت: «ساعت سه بعد ازظهر 23 آذرماه جوان ناشناسی وارد آموزشگاه هنرهای نمایشی در خیابان شریعتی، خیابان موسیوند شد و خواست در رشته بازیگری ثبت‌نام کند. وی مدام در حال صحبت کردن با موبایلش بود، برای آوردن مدارک ثبت‌نام به داخل یکی از اتاق‌ها رفتم و پس از مراجعه به پشت میز کارم دیدم این جوان رفته است. چند دقیقه‌ای نگذشته بود که متوجه سرقت گوشی تلفن همراهم شدم! وقتی میز کارم را وارسی می‌کردم دیدم لپ‌تاپ، شش میلیون و 400 هزار تومان پول داخل میز و چند کارت بانک با رمزهایشان متعلق به آموزشگاه سرقت شده است. بلافاصله تصاویر دوربین‌های مداربسته داخل آموزشگاه را بازبینی کرده و در کمال تعجب دیدم که همان جوان در زمانی کمتر از یک دقیقه اقدام به این سرقت کرده است.
در حالی که پلیس در فیلم دوربین مداربسته چهره جوان تبهکار را به‌دست آورده بود شکایت‌های مشابهی از سوی مدیران برخی مراکز تجاری و خدماتی تهران به پلیس ارائه شد.
مدیر یکی از آژانس‌های مسافرتی به کارآگاهان گفت: «یک ناشناس به آژانس من در خیابان سهروردی آمد و در نقش مسافر در یک لحظه اقدام به سرقت گوشی تلفن همراه یکی از کارمندان کرد.»
مدیر یک دفتر بیمه در خیابان شهید بهشتی نیز به کارآگاهان گفت: «یک مرد وارد دفتر بیمه‌ام شد و همزمان با ورود وی به داخل تماسی با دفتر برقرار شد مبنی بر اینکه یک بسته پستی از سوی بیمه مرکزی توسط مأمور پست به مقابل ساختمان آورده شده است؛ برای تحویل گرفتن بسته مقابل ساختمان رفتم اما دیدم از مأمور پست خبری نیست.
وقتی به دفترم برگشتم دیدم از جوان مرموز اثری نیست و گوشی تلفن همراه و پول داخل کشوی میز به سرقت رفته است. وقتی دوربین‌های مداربسته داخل دفتر را بازبینی کردم متوجه انجام سرقت توسط این جوان شدم که در همه مدت حضورش در دفتر مرتب با گوشی تلفن همراه خود صحبت می‌کرد».
کارآگاهان که با دزدی‌های سازمان‌یافته روبه‌رو شده بودند در بررسی‌هایشان پی بردند همه سرقت‌ها از سوی مرد جوانی رخ داده است. در مقایسه این تصویرها با بانک مجرمان قدیمی خیلی زود «علیرضا» 37 ساله که بارها به خاطر کیف‌قاپی و سرقت از مغازه‌ها و شرکت‌ها روانه زندان شده بود، شناسایی شد. کارآگاهان، علیرضا را تحت تعقیب قرار دادند تا اینکه مخفیگاهش را در خیابان شهید ابراهیمی محله شوش به دست آوردند و ساعت 8 شب 5 بهمن ماه وقتی می‌خواست سوار خودرویش شود وی را غافلگیر و دستگیر کردند.
علیرضا که باور نمی‌کرد بازداشت شود ابتدا ادعای بی‌گناهی کرد اما وقتی تصاویر خود را در دوربین‌ها دید و با طعمه‌های خود روبه‌رو شد چاره‌ای جز اعتراف نداشت و پذیرفت با این شگرد دست به دزدی می‌زد. بنابر این گزارش، بازپرس شعبه 4 دادسرای ناحیه 34 تهران با توجه به اقدامات زنجیره‌ای این تبهکار خواستار انتشار تصویر وی شد تا کسانی که در دام مشابهی افتاده‌اند با مراجعه به اداره 18 پلیس آگاهی تهران به طرح شکایت بپردازند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
سرقت از پدر بزرگ برای مسافرت نوروزی

پیرمرد وقتی متوجه شد که ۲۷ میلیون تومان پول از حسابش سرقت شده تصمیم به شکایت گرفت، غافل از اینکه پشت پرده ماجرا نوه‌هایش هستند.
چند روزی بود که پیرمرد 90 ساله پیامک‌هایی دریافت می‌کرد مبنی بر اینکه از حسابش پول برداشت شده است. او ابتدا تصور می‌کرد که پیامک‌ها مربوط به خریدها و سودبانکی‌اش است اما وقتی متن پیامک‌های بانکی را به یکی ازآشنایانش نشان داد متوجه شد که در این مدت 27 میلیون تومان پول از حسابش برداشت شده است.
برای همین راهی بانک شد و با عصبانیت پیامک‌ها را به کارمند بانک نشان داد و مدعی شد که در این مدت پولی از حسابش برداشت نکرده است. آنجا بود که فهمید برداشت پول به‌صورت اینترنتی بوده است. همین باعث شد که با راهنمایی کارمند بانک وی به طرح شکایت بپردازد.
با شکایت او، تیمی از مأموران پلیس فتا تحقیقات خود را در این زمینه شروع کردند. با توجه به اینکه سارق یا سارقان اینترنتی رمز دوم حساب بانکی پیرمرد را داشتند فرضیه سرقت از سوی آشنا قوت یافت. بنابراین کارآگاهان به ردیابی دست زدند تا اینکه سرانجام در اقدامات اطلاعاتی خود دریافتند که پشت پرده ماجرا 2نفر از نوه‌های پیرمرد هستند.
آنها که خواهر و برادر بودند بازداشت شدند. هرچند در ابتدا خود را بی‌گناه می‌دانستند اما وقتی شواهد و مدارک را علیه خود دیدند لب به اعتراف گشودند و به سرقت اینترنتی اعتراف کردند. پسرجوان به مأموران گفت: پدربزرگم سنش بالا بوده و دارای اختلال حواس است. از سوی دیگر ثروت زیادی دارد. برای همین من و خواهرم از مدت‌ها قبل نقشه کشیدیم تا از حسابش پول برداشت کنیم و اصلا تصورش را نمی‌کردیم او متوجه شود.
ما همه هدفمان این بود که پول پس انداز کنیم تا همراه خانواده به سفر نوروزی برویم. وی ادامه داد: برای اجرای این نقشه یک روز به خانه پدربزرگم رفتیم و وقتی او خوابیده بود همراه خواهرم همه اتاقش را گشتیم تا کارت عابربانکش را پیدا کردیم سپس به نزدیک‌ترین خودپرداز محل رفتیم و رمز دوم از حسابش گرفتیم. وی ادامه داد: بعد از آن به‌مدت 10روز دست به برداشت پول از حسابش به‌صورت اینترنتی زدیم.
وی ادامه داد:27میلیون تومان پول از حسابش سرقت کردیم و قرارمان این بود که یک خودرو بخریم و با بخشی از آن پول برای عید نوروز به سفر برویم که لو رفتیم. سرهنگ سلمان آدینه وند فرمانده انتظامی پاکدشت با اعلام این خبر به همشهری گفت:این خواهر و برادر بعد از اعتراف به سرقت در درنیای مجازی از حساب پدربزرگ 90ساله خود در اختیار قاضی پرونده قرار گرفتند. این در حالی است که تمامی مبلغ 270میلیون ریال که از حساب پیرمرد برداشت شده بود به‌حساب پیرمرد برگردانده شد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
سرقت ۱۲ میلیارد تومانی از یک شرکت مواد غذایی

دزدان نقابدار در حمله سازمان‌یافته به یک شرکت موادغذایی 12 میلیارد تومان پول و چک‌های تضمینی به سرقت بردند.
روز 15 مهرماه سال جاری مأموران کلانتری 105 سنایی در جریان سرقتی در خیابان خالد اسلامبولی قرار گرفتند که در آن دو مرد نقابدار با قمه و شمشیر به شرکتی تجاری در طبقه دوم ساختمانی رفته و پس از بستن دست و پای خدمتکار و رئیس شرکت اقدام به سرقت چهار میلیارد تومان چک‌های تضمینی بین بانکی بوده و 8 میلیون تومان پول نقد از داخل گاوصندوق کرده بودند.
تحقیقات میدانی مأموران نشان داد دزدان به گوشی‌های موبایل خدمتکار و رئیس شرکت هم رحم نکرده‌اند و سوار بر موتورسیکلتشان گریخته‌اند.با توجه به شگرد دزدان که وحشت‌آور بود بازپرس شعبه 5 دادسرای ناحیه 34 تهران دستور داد تیمی از پایگاه سوم آگاهی تهران وارد عمل شوند.
کارآگاهان در تجسس‌های خود پی بردند این شرکت در زمینه صادرات و واردات موادغذایی فعالیت گسترده‌ای داشته و همیشه پول زیادی داخل شرکت جابه‌جا می‌شد به همین خاطر و در طول مدت زمان فعالیت روزانه، در ورودی شرکت همیشه بسته بوده و مراجعه‌کنندگان به شرکت نیز آشناها بوده‌اند.از آنجا که ویژگی‌های این شرکت طوری بود که دزدان باید با شکستن در ورودی وارد شرکت می‌شدند اما بررسی‌ها نشان داد مردان نقابدار براحتی داخل دفتر شرکت رفته و هیچ شکستگی‌ای روی قفل درها وجود ندارد، عجیب اینکه زمان حمله دزدان نیز به‌گونه‌ای بود که بجز مدیرعامل شرکت و یک خدمتکار هیچ‌کس در آنجا حضور نداشت.
با توجه به پول میلیاردی سرقتی که نشان از اطلاع دزدان از وجود این میزان ثروت در شرکت می‌داد کارآگاهان اطمینان پیدا کردند طراحی توطئه سرقت باید با همدستی یکی از کارکنان صورت گرفته باشد ، همین فرضیه کارکنان شرکت موادغذایی تحت تجسس قرار گرفتند و کارآگاهان دریافتند تا سه سال پیش کارمندی 33 ساله به نام «ضیاء» که افغان بود پس از 13 سال کار در این شرکت به خاطر اعتیاد به شیشه اخراج شده است.
نقش احتمالی ضیاء در سرقت میلیاردی برجسته‌تر شد و کارآگاهان دریافتند با وجود اخراج وی این مرد همچنان ارتباط دوستانه‌ای با یکی از همکاران قدیمی و همسن و سال خود به نام «حمید» داشته است.
از سوی دیگر تیم پلیسی از رئیس شرکت شنید که دزدان نقابدار لهجه افغانی داشته‌اند و عجیب اینکه وقتی حمید تحت تحقیق گرفته شد ادعا کرد هیچ ارتباطی با ضیاء ندارد.
با این اصرار دروغ، کارآگاهان با دستور قضایی سراغ حمید رفتند و روز 11 آبان‌ماه وقتی وی را غافلگیرانه دستگیر کردند و در بازرسی از حمید سه چک سرقتی از شرکت به دست آمد نشان می‌داد وی نیز با دزدان شمشیرزن همدست بوده است.این در حالی بود که مدیرعامل شرکت پیشتر ادعا می‌کرد اطمینان کاملی به حمید دارد و زمانی که راز تبهکاری حمید نیز فاش شد رئیس شرکت که متأثر شده بود عنوان کرد بیشترین حمایت مالی را در میان پرسنل شرکت از حمید انجام داده است.رئیس شرکت گفت: چند سال پیش حمید قصد خرید خانه‌ای داشت و به همین خاطر 30 میلیون تومان به صورت قرض‌الحسنه به او دادم و این پول را به صورت ماهانه و با توافقی که با حمید انجام داده بودم، به‌گونه‌ای از حقوق حمید کسر می‌کردم که هیچ فشار مالی به وی وارد نشود.حمید که می‌دید رازش فاش شده است در بازجویی‌ها طراحی سرقت به همراه ضیاء را پذیرفت و پلیس خیلی زود چک‌های زیادی که از سوی نقابداران به سرقت رفته بود را از خانه حمید پیدا کرد.طراح سرقت به کارآگاهان گفت: با فرصتی که در زمان سرقت به دست آورده بودم، این چک‌ها که بیش از 60 چک بین بانکی است بدون اطلاع سایر همدستان خودم برداشته و در فرصت مناسب و بدون آنکه کسی مطلع شود، از شرکت خارج کردم و قصد داشتم با توجه به اینکه همه چک‌ها متعلق به گروهی از تجار سرشناس تهران هستند، آنها را در سطح بازار خرج کنم.
حمید افزود: در مدتی که با ضیاء پس از اخراجش رابطه داشتم، همیشه درخصوص وضعیت مالی رئیس شرکت و این که همیشه پول زیادی به صورت میلیاردی در شرکت جابه‌جا می‌شود، با هم صحبت می‌کردیم تا اینکه سرانجام تصمیم به سرقت از شرکت گرفتیم، قرار شد ضیاء همراه یکی از دوستان افغانش سرقت را انجام دهند و من نیز با توجه به اینکه در شرکت مشغول به کار بودم، زمان دقیق سرقت را از لحاظ وجود پول زیاد و همچنین خالی بودن شرکت از کارکنان به آنها اطلاع دهم. سرانجام روز سرقت رسید و پس از آنکه همه کارکنان از شرکت خارج شدند، در ورودی شرکت را به‌گونه‌ای باز گذاشتم که رئیس شرکت متوجه باز بودن آن نشود، پس از آنکه ضیاء و دوستش با صورت‌های پوشیده به داخل شرکت آمدند، آنها دستان هر دوی ما را با نوار چسب بسته و داخل یکی از اتاق‌های شرکت زندانی کردند و با سرقت پول‌های گاوصندوق هر دوی آنها از شرکت خارج و با یک موتور که برای سرقت تهیه شده بود از محل گریختند. با توجه به اعتراف حمید، مخفیگاه ضیاء در یک ساختمان در منطقه زعفرانیه که در آنجا سرایدار بود شناسایی شد و در بازرسی از مخفیگاهش 80 چک سرقتی بین بانکی به ارزش دو میلیارد تومان به دست آمد. ضیاء نیز که چاره‌ای جز اعتراف نداشت همدستش به نام «محمد»‌ را لو داد و این پسر نیز در منطقه شوش شناسایی شد. کارآگاهان وقتی پی بردند خانه محمد پاتوق برای گروهی تبهکار است دست به عملیات ویژه‌ای زدند و توانستند وی و هم‌پاتوقی‌هایش که همگی افغان بوده و از کیف‌قاپان خیابانی بودند را دستگیر کنند. شناسایی طعمه‌های این باند نشان داد که آنها در مناطق مختلف شهر تهران بویژه در مناطق مرکزی شهر، پل چوبی، میدان سپاه، هفت‌تیر، کریم‌خان، میدان امام حسین و ولیعصر زورگیری و موبایل‌قاپی می‌کنند و گوشی‌های میلیونی را به قیمت 150 تومان می‌فروشند تا هزینه اعتیادشان را تهیه کنند. بنابر این گزارش، ضیاء و محمد نیز پذیرفتند با نقاب زدن به صورتشان دست به این سرقت میلیاردی زده‌اند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
دختر فال‌فروش همزاد دخترک گمشده

روزنامه ایران: دخترک فال‌فروش در ایستگاه متروی تجریش همزاد دختر گمشده‌ای بود که پلیس و پدر نگرانش در جست‌وجوی او هستند.
در حالی که برق شادی به چشمان پدر «سلیمه» نشسته بود او با دیدن نگاه‌های غریبانه دخترک فال‌فروش ناامیدانه با دو دست به سرش کوبید و روی زمین نشست
پدر دلشکسته در تجسس دختر گمشده‌اش به دختری فال‌فروش رسید، او همانند سلیمه لباس مدرسه به تن داشت و بالای پله‌های ایستگاه مترو نشسته و در حالی که دفتر مشق‌اش روبه‌رویش قرار داشت همزمان فال می‌فروخت. مرد با چهره‌ای نگران و پایی لرزان به دخترک نزدیک شد و آرزو داشت دختر فال‌فروش همان سلیمه باشد. پدر به سمت دختر رفت، وقتی نگاهشان به‌هم گره خورد باور نمی‌کرد این چشمان، نگاه‌های ناآشنایی داشته باشد.


سرنوشت دختر دانش‌آموز
ساعت هفت غروب پنجشنبه چهارم دی‌ماه سال‌جاری بود که دختربچه‌ای 10 ساله با پوشیدن مانتوی مدرسه آماده شد تا از خانه مادربزرگش در باقرشهر به خانه‌شان در محله قمصر برگردد اما ساعت‌ها گذشت و این دختر افغان به خانه‌شان نرسید و به‌طرز مرموزی ناپدید شد.
پدر سلیمه وقتی دید خبری از دخترک نشد همه‌جا را زیر پا گذاشت تا ردی از او به‌دست آورد اما هیچ‌کس از سرنوشت وی خبر نداشت تا اینکه مأموران پلیس برای بررسی ماجرا واردعمل شدند و تجسس‌های میدانی خود را آغاز کردند. تحقیقات شبانه‌روزی کارآگاهان برای یافتن سرنخی از سرنوشت دختر کوچولو بی‌نتیجه ماند.


تماس تلفنی با روزنامه ایران
ماجرای گم‌شدن سلیمه با مانتوی مدرسه که روز 21 دی‌ماه سال‌جاری در صفحه شوک روزنامه ایران انتشار یافت با تماس‌های تلفنی بسیاری همراه بود که با خانواده سلیمه ابراز همدردی می‌کردند.
در یکی از تماس‌ها مردی ادعا کرد دخترک گمشده را در یکی از خطوط مترو دیده است که هر روز سر ساعت مشخصی در آنجا فال می‌فروشد. وقتی پدر سلیمه در جریان فال‌فروشی دخترک قرار گرفت در حالی که سر از پا نمی‌شناخت سریعاً به مترو تجریش رفت و دخترکی را دید که انگار همزاد سلیمه بود، این شباهت دختر فا‌ل‌فروش به سلیمه شوک‌آور بود اما پدر به آرزویش نرسید و...


پدر سردرگم
«عبدالخالق ابراهیمی» در این خصوص به شوک گفت: دختر فال‌فروش خیلی شبیه سلیمه بود اما او نبود. دخترم آخرین بار با لباس مدرسه که مقنعه‌اش به رنگ آبی‌ روشن و مانتو آبی با راه‌های سفید به تن داشت خانه مادربزرگش را ترک کرد، از آن روز همه جا را زیر پا گذاشتم تا شاید کسی خبری از او داشته باشد اما هیچ‌کس نمی‌داند سلیمه کجاست؟! وی ادامه داد: وقتی متوجه شدم دختری با مشخصات سلیمه در مترو فال‌فروشی می‌‌کند با اینکه هزاران سؤال در ذهنم بود خودم را سریعاً به آنجا رساندم اما در کمال ناباوری دیدم دخترک فال‌فروش سلیمه من نیست.
در همان مترو عکس سلیمه را همه جا پخش کردم. در مسیر بازگشت به خانه بودم که یکی از مأموران مترو صدایم زد و گفت مژده بدهید دخترکت پیدا شده، بار دیگر نور امیدی در دلم روشن شد و همگام مأمور مترو شدم اما جالب اینکه مأمور مترو هم گمان می‌کرد سلیمه همان فال فروش است.
ای کاش نگاه‌های دخترک فال‌فروش آشنا بود، دستش را می‌گرفتم و با سلیمه‌ام به خانه برمی‌گشتیم تا پسرم دیگر بی‌تابی خواهرش را نکند اما افسوس که هنوز از سلیمه خبری نداریم.
بنابر این گزارش، کسانی که سرنخی از سرنوشت دختر گمشده دارند می‌توانند با شماره 1-88761620 شوک روزنامه ایران تماس بگیرند یا به پلیس 110 و پایگاه نهم تهران در شهرری مراجعه کرده و خانواده‌‌ای را از نگرانی نجات دهند
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
متهم به قتل :به خاطر طلب ۳۰۰ هزار تومانی دوستم را کشتم

فرهیختگان : نگهبان یک گاراژ که به خاطر طلب 300 هزار تومانی دوستش را کشته و جنازه کارتن‌پیچ را در خیابان رها کرده بود، دیروز پای میز محاکمه ایستاد و به قصاص محکوم شد.
مهرداد 47 ساله که دیروز در شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی عزیزمحمدی و با حضور چهار مستشار محاکمه شد، نیمه‌شب بیستم خرداد 92 دوست30 ساله‌اش به نام مجید را با ضربه‌های چاقو کشت و جنازه‌اش را در خیابان کمیل پشت یک پارک رها کرد. این مرد پای میز محاکمه گفت: «از رفتارهای دوستم خسته شده بودم. او پولم را پس نمی‌داد، به همین خاطر کنترل اعصابم را از دست دادم و او را کشتم.»
مهرداد با حکم پنج قاضی دادگاه به قصاص محکوم شد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
آلودگی هوا؛ قاتل خاموش مردم ایران

با ارائه نتایج تحقیقات علمی توسط سازمان‌های بین‌المللی، دیگر مشکل بتوان گفت رابطه معناداری میان آلودگی هوا و مرگ و میر شهروندان وجود ندارد؛ وقتی تنها در عرض یک ماه بیش از پنج هزارنفر در تهران براثر ایست قلبی می‌میرند.
گزارشی که سازمان بهداشت جهانی در سال ۲۰۰۵ (۱۳۸۴) منتشر کرد، خط بطلانی بود بر این فرضیه که "رابطه معناداری میان مرگ و میر و آلودگی هوا وجود ندارد".
بر اساس این گزارش که آژانس محیط زیست اروپا در گزارش سال ۲۰۱۳ خود بدان استناد کرده، آلودگی هوا در زنان حامله می‌تواند سبب بروز کاهش رشد جنین، زایمان زودرس و سقط جنین باشد.
آلودگی هوا برای زنان حامله همچنین خطر ابتلای کودک به آلرژی و آسم در سنین بالا را افزایش می‌دهد.
غیر از زنان حامله، آلودگی هوا می‌تواند در سایر افراد امکان ابتلا به بیماری‌های سیستم عصبی را افزایش دهد، به عنوان مثال بروز اختلالات شناختی می‌تواند در اثر آلودگی هوا رخ دهد.
این گزارش تصریح کرده که آلودگی هوا می‌تواند باعث مرگ و میر شود.
روزنامه شرق نیز در گزارشی که روز دوشنبه ۱۳ بهمن (دوم فوریه) منتشر کرد، دی ماه را "ماه مرگ" برای تهرانی‌ها نامید.
"صدرا محقق" تهیه‌کننده این گزارش با ارائه آمار مرگ ومیر از فروردین ۱۳۹۰ تا دی ماه ۱۳۹۲ و نیز میزان آلودگی هوای تهران به تفکیک ماه در همین بازه زمانی، نشان داده که بین میزان آلودگی هوا و میزان مرگ و میر شهروندان تهرانی رابطه معناداری وجود دارد.
بر اساس این آمارها، دی‌ماه آلوده‌ترین ماه سال در تهران است و بیشترین میزان مرگ در اثر ایست قلبی نیز در همین ماه رخ می‌دهد. تنها در دی‌ماه سال ۱۳۹۲، پنج هزار و ۵۱ نفر در تهران بر اثر ایست قلبی درگذشته‌اند.


"شهرداری و شورای شهر مقصرند"
روز هفتم بهمن ماه (۲۷ ژانویه) گروهی از مردم تهران به دعوت فعالان محیط زیست مقابل شورای شهر تهران تجمع کردند.
به گزارش سایت معماری نیوز، در بین معترضان چهره‌هایی چون محمود کاشانی، استاد حقوق و صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی نیز حضور داشتند. از میان مسئولان تنها شهرام گیل آبادی رئیس مرکز ارتباطات راهبردی و امور بین‌الملل شهرداری تهران در میان معترضان حضور یافت و به سخنان آن‌ها گوش داد. هیچیک از اعضای شورای شهر تهران در این تجمع حاضر نشده و به پرسش‌های تجمع‌کنندگان پاسخ ندادند.
محمود کاشانی در سخنانش در این تجمع، مشکلات آلودگی شهر تهران را متوجه قالیباف، شهردار این شهر و نیز شورای کنونی شهر تهران دانست و تصریح کرد که تا مدیریت قالیباف و شورای کنونی در تهران باشند، مشکل آلودگی تهران حل نخواهد شد.
یکی از موارد اعتراض تجمع‌کنندگان، فروش تراکم توسط شهرداری تهران بود. در پلاکارهایی که در دست معترضان بود نوشته شده بود:
"در بودجه سال ۹۴ تهران ۱۰ هزار میلیارد تومان تراکم در تهران فروخته خواهد شد".
"از زمان شروع تراکم فروشی در تهران در دوره کرباسچی تا به حال، پنج هزار هکتار از باغات شهر نابود شده است. اینک در تپه‌های عباس‌آباد حتی بر خلاف دستور رهبر، پروژه عظیم تجاری اطلس پلازا در حال ساخت است."
"در طرح تفصیلی جدید تهران بسیاری از باغات شهر تغییر کاربری داده شده و اجازه برج سازی گسترده در بسیاری از خیابان‌های مهم شهر چون ولیعصر و شریعتی صادر شده است".
"باغات تهران با مجوز شهرداری و حمایت شورای شهر برای ساخت برج‌ها تخریب می‌شود".
"بودجه عمرانی شهر تهران در سال ۹۲ معادل بودجه (تخصیصی) عمرانی کشور ایران بوده است".


آلودگی در سایر شهرها
اما آلودگی هوا تنها مختص تهران نیست، حتی به شهرهای بزرگ یا کلان‌شهر هم محدود نمی‌شود. اراک و اهواز دو نمونه از شهرهایی هستند که نه کلانند و نه ابرشهر ولی جزو آلوده‌ترین شهرهای ایرانند.
استقرار صنایع بزرگ مثل پتروشیمی، پالایشگاه و نیروگاه اتمی، استقرار صنایع کوچک پراکنده با تکنولوژی پایین مثل ریخته‌گری‌ها و ضایعاتی‌ها و و جود کوره‌های آجرپزی از جمله دلایلی است که کارشناسان برای آلودگی هوای اراک ذکر کرده‌اند.
شهرداری این شهر اخیرا با انتشار فهرستی از صنایع آلوده‌کننده در این شهر، از طرح انتقال این مراکز خبر داده است.
اهواز اما عمده علت آلودگی‌اش وجود ریزگردها و گرد و غبار است که مشکلی نه فقط مختص این شهر بلکه گریبان‌گیر تمام استان خوزستان است. میزان گرد و غبار در شهرهای این استان گاه به چند ده برابر حد مجاز می‌رسد.
پنج‌شنبه گذشته (۹ بهمن/۲۹ ژانویه) میزان گرد و غبار در شهر اهواز به ۶۰ برابر حد مجاز خود رسید.
وضعیت استان ایلام هم بهتر از خوزستان نیست. هفته گذشته گردوغبار در این استان به حدی رسید که زندگی روزمره شهروندان شهر مرزی دهلران را مختل و مدارس این شهر را تعطیل کرد.
شبکه‌ی بهداشت و درمان استان ایلام نیز با صدور بیانیه‌ای از شهروندان به ‌ویژه افرادی که از بیماری‌های تنفسی یا قلبی رنج می‌برند، خواست منازل خود را ترک نکنند.
کلان‌شهرهای اصفهان و مشهد هم سهم زیادی از آلودگی هوا دارند. هفته گذشته در یک روز اصفهان از نظر میزان آلودگی گوی سبقت را از تهران هم ربود.
در همان روزها مرکز اطلاع رسانی آلودگی هوای اداره کل حفاظت محیط زیست استان اصفهان، وضع کیفی هوای شهرهای اصفهان، خمینی شهر و شاهین شهر را برای گروه‌های حساس، ناسالم اعلام کرد.
هوای شهر مشهد نیز در روز ۱۴ بهمن (سوم فوریه) به دلیل وارونگی هوا در مرز هشدار قرار گرفت و به بیماران قلبی، زنان باردار و کودکان توصیه شد که از خانه بیرون نروند.


بنزین آلوده یا خشکسالی؛ کدام مقصرند؟
لااقل در شهرهای بزرگ، یکی از دلایل عمده آلودگی هوا، رفت و آمد بیش از حد خودروهاست. کمبود وسایل حمل و نقل عمومی و نیز فرهنگ مردم ایران در ترجیح استفاده از خودروی شخصی به جای وسایل نقلیه عمومی، شهرهای بزرگ را به جنگلی از وسایل نقلیه موتوری تبدیل کرده است.
این در حالی است که این وسایل نقلیه اکثرا از سوخت‌هایی استفاده می‌کنند که از نظر کیفیت بسیار پایین‌تر از استانداردهای جهانی هستند. در دولت احمدی‌نژاد به دلیل تحریم فروش بنزین به ایران، طرح ضربتی تولید بنزین در داخل کشور به اجرا گذاشته شد. براساس این طرح، شش مجتمع پتروشیمی در نقاط مختلف کشور مامور تولید بنزین و گازوئیل شدند. مصرف سوخت تولید شده در این مجتمع‌ها، منجر به افزایش چشمگیر آلودگی هوا در تهران و شهرهای بزرگ کشور شد.
میزان آلاینده موسوم به "بنزن" در این نوع بنزین که به بنزین پتروشیمی معروف است، ۱۰ برابر بیش از استانداردهای جهانی است. این آلاینده، بسیار خطرناك و سرطان‌زاست. هم‌چنین میزان گوگرد موجود در بنزین پتروشیمی تا۲۰ برابر و در گازوئیل تا بیش از ۸۰۰ برابر میزان استاندارد است. به‌رغم چنین پیامدهای زیانباری، تولید و توزیع این محصولات تا اواخر سال ۱۳۹۲ ادامه یافت.
با افزایش نگرانی‌ها و هشدارهای پی در پی کارشناسان درباره عواقب مرگ‌زای تولید و توزیع سوخت‌های آلاینده، معصومه ابتکار، رئیس سازمان حفاظت از محیط زیست ایران، در اواخر بهمن‌ماه ۹۲ اعلام کرد که تولید و توزیع بنزین پتروشیمی کاملا متوقف می‌شود.
از اوایل سال جاری که توزیع بنزین با استاندارد یورو چهار آغاز شد، شهرهای بزرگ کمی نفس کشیدند.
در زمان‌هایی که منشأ آلوگی هوا ریزگردها یا ذرات معلق گرد و غبار هستند، خشکسالی متهم ردیف اول است چرا که خشکسالی می‌تواند باعث افزایش این ذرات شود، در حالی‌که بارش باران می‌تواند از میزان این ذرات بکاهد.
معصومه ابتکار، رئیس سازمان حفاظت محیط‌زیست ایران چندی پیش اظهار داشت که بر اساس پیش‌بینی‌های انجام‌شده، خشک‌سالی و کاهش نزولات جوی در ایران تا سال ۲۰۵۰، یعنی ۳۵ سال دیگر، ۱۱ برابر شرایط فعلی خواهد شد.
به گزارش سایت وزارت نیرو، سال جاری هفتمین سالی است که میزان بارندگی در ایران از حد میانگین کمتر است. معاون هماهنگی و پشتیبانی شرکت مهندسی آب و فاضلاب ایران (آبفا) چندی پیش گفته بود، در ۳۰ سال گذشته کاهش بارندگی در کشور بی‌سابقه بوده به طوری که سال به سال بر این محدودیت‌ها افزوده شده است و امسال با مشکل جدی خشکسالی و کاهش شدید بارندگی مواجه هستیم.
خشکسالی، کمبود بارش، بنزین آلوده، هرچه که هست آلودگی به سم خاموش مردم اکثر شهرهای ایران تبدیل شده است. نویسنده‌ای در سایت عصر ایران درباره آمار مرگ و میر در اثر آلودگی هوا نوشته بود: «بگذاريد صريح بگوييم؛ اين‌ها درگذشت نيست، قتل است، نام قاتل هم آلودگی است. اما اين آلودگی كجا می‌بالد و از كجا می‌آيد؟ اگر به جای مرگ، از واژه "قتل" استفاده كنيم آن گاه بهتر و بيشتر در می‌يابيم كه آلودگی قاتل است و توليد كنندگان آلودگی مسئولند، اگر ملاحظه كنيم و نگوييم قاتل‌اند».
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
وحشت‌های مرگبار در بانک : سارقان به ٢ بانک در درچه و نکا دستبرد زدند

شهروند :سرقت از ٢ بانک در نقطه‌های مختلف کشور، طی ٢ روز متوالی زنگ خطری بزرگ است تا مسئولان نسبت به این جرایم حساسیت بیشتری نشان دهند. این درحالی است که یکی از این سرقت‌ها ناکام و دیگری با قتل پیوند خورد. با این حال جدا از سرقت‌های مسلحانه و خشن، نداشتن سیستم‌های امنیتی مجهز به تکنولوژی‌های پیشرفته یکی از دلایل مهم طراحی سرقت توسط تبهکاران می‌شود.


سرقت مسلحانه از بانک ملت
٢ سارق مسلح تنها برای ٧‌میلیون ٩٥٠‌هزار تومان دست به سرقت مسلحانه زده و یکی از مشتریان بانک را به قتل رساندند.عقربه‌ها ساعت ٣٥: ٠٨ دقیقه صبح را نشان می‌داد.کارمندان بانک ملت سه راهی خمینی‌شهر خیابان آتشگاه -سه راه درچه- پشت باجه درحال رسیدگی به مشتریان بودند که ناگهان ٢ مرد تبهکار با اسلحه کلت کمری و قمه وارد بانک شدند. وحشت به راه افتاده بود و مردان سارق، مشتریان وکارمندان بانک را تهدید می‌کردند. چند دقیقه بعد صدای شلیک گلوله در میان فریاد مشتریان وحشت زده بانک گم شد و سارقان با سرقت پول‌های بانک، پا به فرار گذاشتند. وقتی ماموران پلیس ١١٠ در جریان این سرقت مسلحانه قرار گرفتند، بلافاصله به بانک ملت اعزام شدند. تحقیقات اولیه کارآگاهان نشان می‌داد در جریان این سرقت خشن یکی از مشتریان بانک به کام مرگ فرورفته و یک مشتری و یک کارمنددیگر به خاطر شلیک گلوله مجروح شده بودند. سرهنگ خسرو احمدی فرمانده انتظامی شهرستان خمینی‌شهر در رابطه با اقدامات پلیسی برای دستگیری این سارقان مسلح گفت: «ماموران پلیس ۱۱۰ بلافاصله پس از اطلاع از این سرقت در محل حاضر شدند و پس از بررسی اوضاع به تعقیب متهمان پرداختند. پرونده این سرقت در پلیس آگاهی استان اصفهان با جدیت، سرعت و دقت خاصی تحت پیگیری است و تلاش‌های کارآگاهان پلیس استان برای دستگیری سارقان ادامه دارد. سرنخ‌های خوبی نیز در این زمینه به دست آمده و در روزهای آینده خبرهای خوبی به اطلاع مردم خواهد رسید.»
سرهنگ حسین حسین زاده جانشین فرمانده انتظامی استان اصفهان هم در رابطه با این خبر گفت: « ساعت ٣٥: ٠٨ دقیقه صبح روز چهارشنبه ١٥ بهمن ماه ٢ سارق مسلح به یکی از شعبه‌های بانک ملت واقع در بلوار الغدیر خمینی شهر هجوم بردند.این سارقان با استفاده از یک عدد موتورسیکلت و با دارا بودن سلاح‌های سرد و گرم کارمندان و مشتریان بانک را تهدید کردند. در حین سرقت ناگهان با شلیک یک گلوله یکی از مشتریان بانک به قتل رسید و یکی دیگر از مشتریان و یکی از کارمندان بانک نیز مجروح شدند.تحقیقات تکمیلی نشان می‌داد سارقان مسلح در این حادثه٧‌میلیون و ۹۵۰‌هزار تومان پول نقد را از بانک سرقت کرده‌اند، سپس با یک خوردوی وانت پیکان از محل متواری شدند.»


سرقت از بانک ملی
دزدان ناشناس با نفوذ شبانه به بانک ملی شهرستان نکاء دست به سرقت زدند. سرقتی که این بار بدون سلاح انجام شد و عجیب آن‌که ناکام ماند.
وقتی کارمندان بانک ملی شهرستان نکا شعبه امامت به محل کار خود رفتند با وضعیت به هم ریخته محوطه داخلی بانک روبه رو شده و فهمیدند سرقتی رخ داده است. در بررسی‌های اولیه مسئولان بانک مشخص شد این حادثه شبانه رخ داده اما هیچ پولی از بانک سرقت نشده و دزدان حتی به گاوصندوق دستبرد نزده‌اند. ماموران آگاهی نکاء که با تماس رئیس شعبه در جریان وقوع این حادثه قرار گرفته بودند بلافاصله راهی بانک شده و تحقیقات خود را آغاز کردند. در نخستین بررسی‌های پلیسی مشخص شد دزدان با قطع کردن برق و دزدگیر از قسمت پشتی بانک وارد بانک شده‌اند. در حالی که مسئولان بانک هنوز از میزان دقیق پول‌های به سرقت رفته اطلاع نداشتند کارآگاهان وارد عمل شدند. تا این‌که در جریان تحقیقات پلیسی مشخص شد هیچ پولی از بانک سرقت نشده و سارقان ناکام از محل سرقت گریخته‌اند. سرهنگ عظیمی رئیس پلیس آگاهی مازندارن در تشریح جزییات دستبرد سارقان به بانک ملی شهرستان نکا گفت:
« صبح روز پنجشنبه کارمندان بانک ملی شعبه امامت شهرستان نکا به محض ورود به بانک متوجه شکسته شدن در پشتی بانک و بهم ریختگی شده و به همین خاطر موضوع را به پلیس گزارش دادند. با دریافت این خبر بلافاصله تیمی از کارآگاهان پلیس در محل حاضر شده و تحقیقات و بررسی‌های خود را آغاز کردند. تحقیقات ماموران نشان می‌داد که سارقان حرفه‌ای ساعت ٣٠: ٢٣ دقیقه ١٦ بهمن ماه با قطع کردن برق بانک توانسته بودند بدون هیچ‌گونه مشکلی از درب پشتی وارد بانک شوند، ولی دزدان پس از پیدا نکردن پول نقد به سرعت از محل گریخته بودند و سراغ گاو صندوق نرفتند.البته صدمات وارد شده به خودپرداز بانک نشان می‌دهد که سارقان قصد سرقت داشتند که ناکام مانده بودند.» این سرقت شبانه درحالی رخ داد که گفته می‌شود سیستم برق پشتیبانی هنگام قطع برق راه را برای ورود سارقان به داخل بانک آسان کرده بود. با این حال پلیس بر این باور است دزدان حرفه‌ای بوده و تحقیقات برای دستگیری آنها ادامه دارد.


سیستم‌های امنیتی یا نا امن؟!
درحالی‌که طی سال‌های گذشته این چندمین بار است که دزدان شب رو با بهره گیری از ضعف سیستم‌های امنیتی برخی از بانک‌ها نقشه‌های سرقت خود را به اجرا می‌گذارند. هر چند بعد از گذشت مدتی کارآگاهان آگاهی با دستگیری متهمان می‌توانند آنها را به مجازات برسانند اما این هرگز عامل بازدارنده‌ای برای ارتکاب این نوع جرای توسط تبهکاران نیست. ضرورت بازنگری در سیستم‌های امنیتی بانک‌ها بیش از گذشته احساس می‌شود، اما نکته قابل توجه این ماجرا قرار گرفتن بانک در جاده اصلی شهرستان و مقابل فرمانداری این شهر است. با این حال این سرقت‌ها چه مسلحانه و چه غیرآن زنگ خطری است تا درباره به روز کردن سیستم‌های امنیتی بانک‌ها با حساسیت بیشتری عمل شود.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
توطئه جنایی برای ثروت «کانجی»

روزنامه ایران : توطئه قتل یکی از سرشناس‌ترین تجار ایرانی پس از گذشت سه سال پیش روی بازپرس جنایی تهران قرار گرفت.در حالی که تصور می‌رفت «محمدحسین کانجی» در بستر بیماری درگذشته است مدارکی به دست آمده که نشان می‌دهد این بازرگان بین‌المللی به قتل رسیده است.


مرگ در خاموشی
در سال 1389 محمدحسین کانجی با همسر و پسر ناتنی‌اش برای سرکشی به یکی از هتل‌های خود راهی مشهد شد و در 85 سالگی دچار سکته مغزی شده و به تهران بازگردانده شد.
وقتی 48 ساعت بعد از بازگشت به تهران مرد ثروتمند به بیمارستان مهراد انتقال یافت، پزشکان متوجه شدند خانواده کانجی با وجود اینکه می‌توانستند وی را در مشهد و بلافاصله پس از سکته مغزی به بیمارستان انتقال دهند اما با تأخیر اقدام به این کار کرده‌اند و کانجی به کما فرو رفته است.
تاجر سرشناس ایرانی با حالت کما در بیمارستان بستری شد و چون مشکلات تنفسی شدیدی داشت وی تحت عمل جراحی قرار گرفت و در حالی که لوله‌ای در گلویش برای رفع مشکلات تنفسی قرار گرفته بود همسر و پسر خوانده‌اش با وجود بی‌هوشی کانجی وی را ترخیص کرده و با مهیا کردن سی‌سی‌یوی خانگی کانجی را به خانه‌اش در زعفرانیه انتقال می‌د‌‌هند.
این تاجر چای و کنف در حالی که پرستاری شیفتی از بیمارستان و یک فیزیوتراپ مدام وی را تحت نظر داشتند در بی‌هوشی و کمای مطلق به سر می‌برد و تنها به کنش‌های سخت و دردناک واکنش‌های کوچکی نشان می‌داد تا اینکه روز 6 مردادماه سال 90 به کام مرگ فرو می‌رود.
در حالی که تصور می‌رفت به خاطر سرشناس بودن کانجی در دنیای تجارت، هتلداری و اقدامات خیرخواهانه در ساخت مدارس و زائرسراها تشییع جنازه باشکوهی برای مرگ وی برگزار شود به خاطر نبود اطلاع‌رسانی همسر و پسر خوانده‌اش، کانجی در خاموشی به خاک سپرده می‌شود.


سفر وراث از پاکستان به ایران
محمدحسین کانجی در پاکستان خواهری داشت و وی وراث اصلی این تاجر به حساب می‌آمد.
این خواهر که در جریان سکته برادرش قرار گرفته بود در تماس با تهران جوابی‌ قانع‌کننده در خصوص مرگ و ارثیه برادرش نمی‌گیرد و دو سال از مرگ کانجی نگذشته بود که این زن نیز در پاکستان می‌میرد و از آنجایی که 9 دختر و پسر داشت آنان که خود را وارث بخش اصلی دارایی‌های نجومی دایی‌شان می‌بینند از پاکستان به ایران سفر می‌کنند.
با این اقدام وقتی خواهرزاده‌های مرد بازرگان خودشان به پرس‌وجو پرداختند به موارد مشکوکی برخوردند که نشان می‌داد دایی‌شان با مرگ طبیعی و برخلاف گواهی فوت به خاطر کهولت سن نمرده است و همین کافی بود تا با وجود گذشت دو سال پرونده مرگ مشکوک تاجر سرشناس پیش روی بازپرس حسین‌پور در دادسرای امور جنایی تهران قرار گیرد.


تحقیقات جنایی
بازپرس پرونده پس از مطالعه پرونده بالینی محمدحسین کانجی در بیمارستان مهراد و روند سکته مغزی وی در مشهد و نحوه انتقال این تاجر به تهران برای رازگشایی از این معما به تحقیقات از شاهدان و مطلعان پرداخت.بازپرس جنایی که با یک معمای عجیب روبه‌رو شده بود ابتدا به بررسی شخصیت کانجی پرداخت و خود را در برابر یکی از تاجران بزرگ دنیا در زمینه چای و واردکننده کنف دید که تشییع جنازه بی‌سر و صدای وی می‌توانست پررمز و راز باشد.
این شاخه تجسسی نشان داد کانجی صاحب شرکت‌های بزرگی در ایران بود و همزمان سهامدار شرکت‌های سرشناسی در سریلانکا و دوبی بود و در تهران، مشهد و چالوس دارای املاک و مستغلات نجومی‌ای بود.
بدین ترتیب بازپرس با مرگ مرموز مردی روبه‌رو شد که از خیرین مدرسه‌ساز، احداث‌کننده یتیم‌خانه و مؤسس بنیاد خیریه‌ای به نام خانه زائران شاه‌خراسان بود که مسافرخانه‌هایی در تهران، مشهد و قم را شامل می‌شود تا جایی که سفیر پاکستان در ایران به واسطه اقدامات انساندوستانه وی در سطح بین‌الملل نشان ستاره قائد اعظم در زمینه بشردوستی را در حضور کمال خرازی وزیر امورخارجه وقت به وی اهدا کرده بود.


ازدواج در 70 سالگی
کانجی صاحب فرزندی نشده بود و در سن 70 سالگی و اردیبهشت ماه سال 74 با زنی که همسرش فوت کرده بود، ازدواج کرد و این در حالی بود که این زن چند فرزند داشت و پسرجوانش در امریکا زندگی می‌کرد.پس از ازدواج بود که پسرش از امریکا به ایران بازگشت و تحت حمایت جدی کانجی قرار گرفت. این مرد که در غربت شرایط سختی را می‌گذراند در شرکت پدرخوانده‌اش اختیاراتی گرفت و با حمایت کانجی یکی از باشکوه‌ترین مراسم عروسی را برای خود تدارک دید.بازپرس در تحقیق از شاهدان و مطلعان پی برد در زمان مرگ کانجی، همسر و پسرخوانده‌اش در سفر مشهد بودند و تنها عروس خانواده در خانه حضور داشته است.


اشک‌های پنهان
بازپرس حسین‌پور که به دنبال سرنخی از وقوع یک قتل بود، در این شاخه تحقیقی به زنی با نام سکینه برخورد کرد وی مدت 23 سال در یکی از شرکت‌های کانجی کارکرده اما پس از مرگ وی به‌طرز مرموزی اخراج شده بود.
سکینه وقتی در برابر بازپرس جنایی قرار گرفت، گفت: «من یک زن پاکستانی ایرانی‌تبار هستم و در 23 سال کارم در اتاقی کنار دفتر اصلی «کانجی» حضور داشتم و به گفته خود وی من محرم رازش بوده‌ام.»
وی افزود: «کانجی وقتی زنده بود هیچ‌گاه به عملکرد من ایرادی وارد نکرد و با اعتماد به امانتداری‌ام همیشه سپاسگزارم بود.
کانجی که به خاطر موفقیت‌هایش همیشه مردی سربلند بود بارها به‌ خاطر رفتارهای پسر ناتنی‌اش نزدم گریه کرد و از ازدواج خود راضی نبود.شاهد بودم پسرناتنی‌اش را از روی دلسوزی به شرکتش پذیرفت و بزرگترین جشن عروسی را برایش مهیا کرد .»
وی افزود: «بعد از مرگ کانجی، آنها به جای اینکه پزشک معالج خود وی را بر بالینش ببرند از پزشک موردنظر خودشان استفاده کردند.»
سکینه گفت:آنها به من تهمت زدند که فاکتورهایی در شرکت را آتش زده‌ام یا آنها را در اختیار دیگران قرار داده‌ام سپس از من در دادسرای ناحیه 3 تهران شکایت کردند و یک روز مأموران به شرکت آمده و مرا بازداشت کردند. در دادسرا بازپرس برایم وثیقه میلیاردی در نظر گرفت، چهار روز زندانی شدم تا توانستم وثیقه را تهیه کرده و آزاد شوم و دیدم از شرکتی که سال‌های زیادی در آنجا کار کرده‌ام اخراج شده‌ام و پسر ناتنی و مادرش مدیریت کامل همه دارایی‌های کانجی را برعهده گرفته‌اند.


اسناد و مدارک
همزمان با تجسس‌های بازپرس ویژه قتل در زمینه مرگ مشکوک تاجر سرشناس وقتی وراث اصلی ثروت کانجی متوجه اسناد و مدارک مرموزی شدند که در آن همه دارایی‌های دایی‌شان یکی پس از دیگری و در زمان‌های مختلف به نام پسر ناتنی‌اش، همسرش، عروس خانواده و حتی کودک آنها سند خورده بود در دادسرای ناحیه یک تهران به طرح شکایت مبنی بر تحصیل مال نامشروع دست زدند.
در این مرحله سرپرست دادسرا وقتی در بررسی این شکایت پی برد که پرونده دیگری مبنی بر مرگ مشکوک کانجی در دادسرای امور جنایی تهران مطرح است خواستار تجمیع این دو پرونده در شعبه ویژه قتل شد که با دستور دادستان تهران این اقدام صورت گرفت و شاخه‌های تازه‌ای پیش ‌روی بازپرس حسین‌پور و تیمی از مأموران اداره 13 پلیس آگاهی تهران باز شد که نشان می‌داد پیش و بعد از مرگ تاجر ثروتمند مانورهای متقلبانه‌ای از سوی همسر و پسرخوانده‌اش صورت گرفته است. این سری از تحقیقات در اختیار مأموران اداره 13 که متخصص پرونده‌های جعل اسناد و مدارک هستند قرار گرفت و در نخستین مراحل مشخص شد که پسر ناتنی تا 18 ماه بعد از مرگ کانجی و در دفعات زیادی مرتب در حال انتقال اسناد ملکی و شرکت‌های مرد بازرگان بوده است.
کارآگاهان دریافتند پسرخوانده کانجی، گلچینی از مهم ترین اموال این تاجر ثروتمند شامل 23 برند معروف چای و شرکت‌های آن، هتل 5 ستاره ای در مشهد، پاساژهای تجاری در چالوس و سهام‌ پرارزش و میلیارد دلاری شرکت‌ها، آپارتمان‌ها و پنت‌هاوس در زعفرانیه و سهام شرکت‌های داخلی و خارجی را با همکاری گروهی محضردار، اعضای خانواده خود و یکی از کارمندان متخلف شرکت کانجی به‌نام خود، مادر و اعضای خانواده‌اش انتقال داده است.


بازداشت پسرخوانده
تیم اداره تخصصی 13 پلیس آگاهی که تحت نظارت مستقیم سرهنگ عباسعلی محمدیان رئیس پلیس آگاهی تهران اقدامات اطلاعاتی، کارشناسی و پلیسی را آغاز کرده بود و با مدارکی که افشاکننده قتل خاموش بازرگان کانجی برای بالا کشیدن ثروت نجومی وی با جعل گسترده اسناد بود روبه‌رو شدند. همین یافته‌ها کافی بود تا دستور بازداشت پسرخوانده مرموز کانجی صادر شود. اواخر دی‌ماه سال جاری پسر ناتنی پس از احضار به پلیس آگاهی تحت بازجویی قرار گرفت. این مرد 46 ساله در بازجویی‌ها یک وکالتنامه به امضا و اثر انگشت کانجی را ارائه داد که متعلق به سال 86 بود و در آن وکالت کلی و کاری به وی داده شده بود. در حالی که صحت و سقم این وکالتنامه مورد تردید قرار داشت، کارآگاهان تحقیقات خود را روی این شاخه متمرکز کردند و عجیب اینکه بررسی‌ها نشان داد وی بعد از مرگ کانجی اگر وکالتنامه واقعی بوده و جعلی در کار نبوده است باتوجه به باطل شدن آن اجازه نقل و انتقال‌های محضری را نداشته و تحصیل مال نامشروع کاملاً آشکار است چرا که تا 18 ماه بعد از درگذشت مرد بازرگان این پسر ناتنی به وکالت از وی که دیگر زنده نبود در حال جابه‌جایی اسناد و املاک میلیاردی بوده است. پسر ناتنی در این سری از بازجویی‌ها گفت: «اشتباه کرده‌ام و نمی‌دانستم این وکالتنامه از درجه اعتبار ساقط شده است و من بعد از مرگش دیگر وکیل وی نبوده‌ام.» همین اقرار کافی بود که بازپرس حسین‌پور با عنایت به اینکه وی در مسائل کاری وکیل داشت و حتی از قوانین رایج کشورمان مطلع بود دستور بازداشت موقت وی را صادر کند.


اقدامات کارشناسانه
بازپرس حسین‌پور در این مرحله دستور داد تیمی از کارشناسان زبده دادگستری تهران به بررسی اسناد مکشوفه که هزاران برگ است دست بزنند تا پرده از جزئیات این توطئه شوم برداشته شود. از سوی دیگر باتوجه به مدارک و اظهارات شاهدان درخصوص مرگ مرموز کانجی، کمیسیونی از پزشکی قانونی در حال بررسی‌های تخصصی برای افشای جزئیات توطئه قتل بازرگان سرشناس است.


بازداشت و ممنوع‌الملاقات
بازپرس ویژه قتل باتوجه به جنایی بودن مرگ کانجی و یک توطئه تریلیاردی، پسر ناتنی را با قرار بازداشت موقت که در آن نمی‌توان با سپردن وثیقه آزاد شد وی را ممنوع‌الملاقات در اختیار کارآگاهان قرار داد. بنابر این گزارش، مادر وی به همراه یکی از کارمندان شرکت کانجی نیز در این پرونده ممنوع‌الخروج هستند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
قتل جوان ۲۴ ساله برای ۵ میلیون تومان

فرهیختگان : جوانی که پس از فروش خودروی پراید خود در حال بازگشت به خانه بود، ازسوی زورگیران منطقه ملارد با 14 ضربه چاقو به قتل رسید. مهدی 24 ساله که روز حادثه با پنج میلیون تومان در حال تردد در خیابان ساسانی بود در حالی به قتل رسید که متهمان به قتل هنوز دستگیر نشده‌اند. گفته می‌شود زورگیران که برای به دست آوردن پنج میلیون تومان جوان 24 ساله را به قتل رسانده‌اند سه نفر بوده‌اند که پس از وارد کردن ضربات چاقو، از محل حادثه گریختند.


وام برای ازدواج یا پول خودرو؟
جسد مهدی که در خیابان ساسانی ملارد کرج در اواسط بهمن‌ماه امسال پیدا شده در حالی اکیپ تخصصی بررسی صحنه جرم را به محل وقوع قتل کشاند که هوا تاریک بوده و افراد کمی در خیابان ساسانی در حال تردد بوده‌اند.
هنوز 12 بهمن‌ماه امسال به پایان نرسیده بود که عابران خیابان ساسانی کرج متوجه سروصداهایی در گوشه‌ای از این خیابان شدند و سه نفر را دیدند که با موتور از محل گریختند. ساعتی بعد گروهی از اکیپ ویژه بررسی صحنه قتل، تیم کارشناسان پزشکی قانونی، کارآگاهان ویژه قتل و بازپرس کشیک قتل بالای سر جسد مهدی در خیابان ساسانی در ملارد کرج حضور داشتند. مهدی که به گفته همسایگانش مجرد بوده، آن روز خودروی پرایدش را فروخته بوده و پولی که از فروش ماشین گرفته بود را به همراه داشته است. این گفته‌ها در حالی است که یکی از کسانی که با مقتول صمیمیت بیشتری داشت به خبرنگار ما گفت: «مهدی قصد ازدواج داشته و این پولی که روز حادثه به همراه داشته وامی بوده که برای ازدواج از بانک گرفته بوده است.»


ضاربان سه نفر بودند
یکی از شاهدان این ماجرا در این‌باره به خبرنگار ما گفت: «هوا تاریک بود و نمی‌توانستیم چهره ضاربان را ببینیم، اما متوجه شدیم سه نفر هستند.» او با بیان اینکه دیر وقت بود و در خیابان هم عابری نبود، گفت: «متوجه نشدیم که مهدی نیز جزو کسانی بود که سرو صدا از سمت‌شان می‌آمد یا نه ولی فردای همان روز شنیدیم یک جنازه در همان نقطه پیدا شده است.» یکی از راننده‌های موسسه کرایه تاکسی که در همان حوالی فعالیت می‌کند در این باره به فرهیختگان گفت: «مهدی در آژانس ما اشتراک بود و خیلی از راننده‌های آژانس ما او را می‌شناختند. پسر آرامی بود و بعید می‌دانم با کسی درگیر شده باشد و قطعا به‌خاطر پول‌هایش به او حمله کرده‌اند.»
یکی دیگر از راننده‌های تاکسی سرویس نیز در این‌باره به خبرنگار ما گفت: «تا جایی که من می‌دانم پنج میلیون تومان همراه داشته و این پول را از مشتری خودرویش گرفته بود.»


کشف جسد در خیابان ساسانی ملارد
رئیس مرکز اطلاع‌رسانی پلیس کرج درباره این قتل گفت: «فعلا و تا زمانی که تحقیقات‌مان درباره پرونده کامل نشود نمی‌توانیم اطلاع‌رسانی کنیم و تنها چیزی که می‌توانیم بگوییم این است که یک جوان در این خیابان کشته شده است.» وی درباره اینکه چه اقداماتی برای شناسایی و دستگیری متهمان انجام شده؟ گفت: «سرنخ‌های خوبی به دست آورده‌ایم و تحقیقات فنی کارآگاهان در حال انجام است. به صورت ویژه بررسی این پرونده را در دستور کار قرار داده‌ایم.» این مقام انتظامی درباره اینکه آیا این خیابان به دوربین مداربسته مجهز است یا خیر نیز حاضر به اطلاع‌رسانی نشد و تنها به گفتن انجام تحقیقات پلیسی اکتفا کرد. یکی از کاسبانی که در این خیابان فعالیت می‌کند به خبرنگار ما گفت: «چند مغازه در این خیابان به دوربین مدار بسته مجهز هستند، اما نمی‌دانم دقیقا محل حادثه نیز در دید دوربین بوده یا نه.» او همچنین در رابطه با اطلاعاتی که درباره این اتفاق به دست آورده بود، گفت: «من چون خبر موثقی از این ماجرا نشنیده‌ام نمی‌دانم باید به کدام خبر اعتماد کنم، اما آنچه مطمئن هستم و از تمام کاسبان این محل شنیده می‌شود این است که جنازه او در این خیابان پیدا شده است.»
به هر حال تحقیقات برای شناسایی متهمانی که برای پنج میلیون تومان اقدام به این قتل کرده‌اند ادامه دارد. این در حالی است که متهمی که پارسال در خیابان فردوسی تهران در صرافی امین اقدام به قتل دختری 30 ساله کرد هنوز دستگیر نشده است.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
صفحه  صفحه 42 از 130:  « پیشین  1  ...  41  42  43  ...  129  130  پسین » 
گفتگوی آزاد

The sad news from Iran | اخبار تاسف بار از ایران

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA