ارسالها: 489
#61
Posted: 22 Dec 2012 09:10
نماینده مجلس: قوه قضاییه با احمدی نژاد برخورد کند، اظهارات او تشویش عمومی است
چکیده : اگر روزی که ایشان در مناظرهها آنطور صحبت میکرد با وی برخورد میشد الان این حرفها را...
عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس در خصوص اظهارات اخیر احمدینژاد با این مضمون که ۶۰ درصد مطالبات در دست ۳۰۰ نفر در کشور است گفت: اگر روزی که ایشان در مناظرهها آنطور صحبت میکرد با وی برخورد میشد الان این حرفها را نمیزد.
پیش از این نیز علی مطهری بارها تاکید کرده بود که دلیل اصلی نارضایتی های بعد از انتخابات اتهام زنی های احمدی نژاد به مسئولان نظام در مناظره های تلویزیونی بود.
وی افزود: در قوه مجریه، بر اساس قوانین دائمی یا بودجه سالیانه، تصویب میشود که تسهیلاتی به افرادی برای ایجاد اشتغال و مواردی از این قبیل پرداخت شود.
حیدرپور در همین راستا به ایلنا اظهار داشت: تنظیم کننده این تسهیلات و پول، مسئولین دولت زیر نظر رئیس دولت هستند بنابراین اگر این حرف درست باشد مسئولیتش با شخص رئیس دولت است.
وی ادامه داد: مسئول اعطای وام و تسهیلات بانکی وزارت اقتصاد و پیشتیبان آن هم (چه ریالی و چه ارزی) بانک مرکزی است که باید بستههای پولی را فراهم کند. مسئول این اتفاق احمدینژاد است و او باید مسئولیت پذیر باشد و بگوید ما مسئولیت میپذیریم.
عضو کمیسیون امنیت ملی با تاکید بر اینکه این گفته وی فرار به جلو است یادآور شد: اتفاقی افتاده است و مسئولین دولت کوتاهی کردهاند و الان میخواهند این مساله را پنهان کنند.
وی در پاسخ به این سوال که اگر ایشان لیستی دارد چرا این افراد را به قوه قضائیه معرفی نمیکند؟ خاطرنشان کرد: اگر اسامی را منتشر کند، ممکن است دوستانش جزو این افراد باشند. بنابراین اسامی را منتشر نمیکند و او فقط برای مصارف انتخاباتی در این ایام این حرفها را مطرح میکند.
حیدرپور با اشاره به اینکه بانکها در تابعیت وزیر بودند و وزیر در تابعیت رئیس دولت افزود: هم وزارت اقتصاد و هم بانک مرکزی در تابعیت رئیس جمهور هستند. او باید به عنوان تظلم خواهی نام این افراد را معرفی کند و این تشویش اذهان عمومی است که بگویند ما لیستی داریم اما منتشر نمیکنیم چراکه با این کارها و حرفها از جمهوری اسلامی چیزی باقی نمیگذارد.
وی در پایان با تاکید بر اینکه این رفتارها پتک کشیدن به بدنه جمهوری اسلامی است خاطرنشان کرد: از قوه قضائیه میخواهیم با این نگاه رئیس دولت و این مدل از حرفهای وی برخورد کند.
حیدرپور در پایان گفت: اگر روزی که ایشان در مناظرهها آنطور صحبت میکرد با وی برخورد میشد الان این حرفها را نمیزدند.
اشتراکگذاری:
همه از آدمای عوضی بیزارن غافل ازاینکه خودشون آدم عوضی قصه زندگی یکی دیگه ن.
ارسالها: 489
#62
Posted: 23 Dec 2012 09:48
اولین مرخصی محمدصدیق کبودوند، فعال حقوق بشر از زندان اوین
محمدصدیق کبودوند، فعال حقوق بشر محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین دقایقی پیش پس از پنج سال و نیم به مرخصی آمد.
به گزارش خبرنگار کلمه، محمدصدیق کبودوند، فعال حقوق بشر و رییس سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان با تودیع وثیقه ۷۰۰ میلیون تومانی پس از پنج سال و نیم از زندان اوین به مرخصی آمد.
این فعال حقوق بشر و رییس سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان، از دهم تیر ماه سال ۱۳۸۶ بازداشت شده و در دادگاه انقلاب تهران به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از طریق تشکیل و اداره سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان به ده سال حبس و از بابت تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی از طریق ارتباط و مراوده با سازمانهای بینالمللی حقوق بشر و ارتباط و مکاتبه با شخص کوفی عنان دبیرکل سازمان ملل متحد و گفتگو با رسانههای عمومی به یکسال حبس و جمعاً به یازده سال حبس محکوم شده که در شعبه ۵۶ دادگاه تجدیدنظر استان تهران ده سال حبس از بابت تاسیس سازمان، مورد تایید قرار گرفته و قطعی شده است.
همه از آدمای عوضی بیزارن غافل ازاینکه خودشون آدم عوضی قصه زندگی یکی دیگه ن.
ارسالها: 489
#63
Posted: 23 Dec 2012 09:51
» دیدار مادران پارک لاله با خانواده وبلاگ نویس منتقدی که در زندان کشته شد
مادر ستار بهشتی: نتوانسته بود درست بنویسد، انگشتانش را شکسته بودند
چکیده :روزی که ستار را بردند سه شنبه بود، من واقعا از سه شنبه ها بدم می آید. از همان روزی که او را بردند، من با خود گفتم دیگر ستارم را بر نمی گردانند. همه اش ستار با لباس سفید جلوی چشم ام می آمد. یک هفته بعد همان روز سه شنبه دامادم را خواستند و به او گفته بودند قرص خورده و مرده. به او گفتند برو مادر و خواهرش را آماده کن و قبر بخرید... خودش را ندیدم و فقط دامادم او را دید و تمام کفن اش پر خون بود، کسی که او را شسته بود گفته بود، بدنش خیلی آزرده بود. گویا چند تا انگشت و پایش شکسته بود چون من خط اش را می شناسم چیزی که نوشته بود معلوم بود که نتوانسته درست بنویسد. گناه بچه من چه بود؟...
تعدادی از مادران پارک لاله در گزارشی از دیدار خود با مادر و خواهر ستار بهشتی نوشته اند:
ما تعدادی از مادران پارک لاله به دیدار مادر و خواهر ستار بهشتی رفتیم، پس از طی مسافتی طولانی به رباط کریم رسیدیم. ابتدا به خانه ستار رفتیم ولی مادرش در خانه نبود، می خواستیم به خانه دخترش برویم که همسایه ها گفتند مادر ستار در همین حوالی است و به او خبر دادند که برایت مهمان آمده است.
مادر ستار تا ما را دید برق در چشمان اش درخشیدن گرفت و ما نیز بسیار خوشحال که او را یافتیم. از کوچه ای باریک وارد خانه شدیم. مادر با جثه ظریف و لاغرش ولی محکم و استوار با روحیه ای عالی قدم بر می داشت و وارد خانه شد و ما به دنبالش، حیاطی بسیار کوچک، عرض حیاط دو درب کوچک بود که یکی توالت و دیگری حمامی ساده بود. سمت چپ تنها یک اتاق بزرگ و آشپزخانه ای کوچک با وسایلی بسیار ساده تمام این خانه بود. چند گلیم توی خانه پهن شده بود و دور تا دور دیوار خانه را با عکس های ستار پر کرده بودند. گوشه ای از اتاق تنها یک تلویزیون ساده بود که روی آن را با پارچه ای سیاه پوشانده بودند و در گوشه دیگری یک بخاری روشن بود و این فضای بسیار ساده دل ما را به درد آورد. همه با تعجب به یکدیگر نگاه می کردیم! چگونه می توانند با مردمی این چنین ساده زیست، آن چنان بی رحم باشند، حاکمانی که خود را حامی مستضعفان نام گذارده اند. نفرین بر این دروغ!
تک تک مادر را در آغوش گرفتیم و بوسیدیم و او هم ابراز خوشحالی می کرد. او به زمین نشست و ما نیز دورش حلقه زدیم، سپس بلافاصله شروع به صحبت کرد که چگونه به خانه اش آمدند و ستارش را بردند و از همان موقع او لباس سیاه پوشیده بود، چون احساس کرده بود که پسرش دیگر باز نمی گردد. می گفت ستار با من خیلی حرف می زد و می گفته طول زندگی خیلی مهم نیست و باید هر انسانی عمری مفید داشته باشد. او از زندگی مردم برایم می گفت که چرا برخی اینقدر دارند که نمی دانند چه گونه خرج کنند و برخی باید اینقدر سخت زندگی کنند.
مادر ستار در ادامه گفت: “یک آقایی دم در اومد و سراغ ستار را گرفت، من گفتم ستار خانه نیست و در را می خواستم ببندم که در را هل داد و دستم لای در ماند و با یکی دیگر که قدش هم بلند بود وارد خانه شدند و ستار شوکه شد. دستش را از پشت بستند. گفتم پسرم شما مجوز دارید و کت اش را عقب زد و اسلحه اش را نشان داد، باز دوباره پرسیدم شما مجوز دارید و باز اسلحه اش را نشان داد. می خواستند ستار را با همان لباس خانه ببرند، ستار گفت من با این شلوار و دمپایی حتی تا سر کوچه هم نمی روم و بالاخره گذاشتند شلوارش را عوض کند ولی هنوز کمربند شلوارش را نبسته بود که او را هل دادند تا زودتر راه بیفتد. خواست دستشویی برود ولی نگذاشتند. گفتم بچه من را کجا می برید؟ گفت بچه شما معتاد است، گفتم بچه من از سیگار هم بدش می آید.”
مادر ادامه داد: “اون روزی که ستار را بردند سه شنبه بود، من واقعا از سه شنبه ها بدم می آید. از همان روزی که او را بردند، من با خود گفتم دیگر ستارم را بر نمی گردانند. همه اش ستار با لباس سفید جلوی چشم ام می آمد. یک هفته بعد همان روز سه شنبه دامادم را خواستند و به او گفته بودند قرص خورده و مرده. به او گفتند برو مادر و خواهرش را آماده کن و قبر بخرید. وقتی این خبر را به من دادند، آنقدر کل کشیدم تا خدا بداند. گفتم اگر او را به من بدهند به تمام اعضای بدنش بوسه خواهم زد، ولی ندادند و خودش را ندیدم و فقط دامادم او را دید و تمام کفن اش پر خون بود، کسی که او را شسته بود گفته بود، بدنش خیلی آزرده بود. گناه بچه من چه بود؟ اگر قانونی وجود داشت و جرمی مرتکب شده بود، می توانستند او را زندانی کنند ولی چرا او را کشتند؟ می خواهم دستان آن مرده شور را ببوسم که بدن پسر مرا شست. گویا چند تا انگشت و پایش شکسته بود چون من خط اش را می شناسم چیزی که نوشته بود معلوم بود که نتوانسته درست بنویسد چون او همیشه بعضی حروف را شکسته می نویسد و معلوم بود که راحت نتوانسته این کار را بکند. وقتی خبرش را شنیدم همه لباس هایش را دادم بیرون چون ما رسم داریم چون می گوییم ممکن است، بدون لباس بماند و سردش شود. دیروز رفتم سر قبرش و ساعت ۴ به خانه بازگشتم. چطور می توانم بدون ستار زندگی کنم. من و ستار با هم زندگی می کردیم و حالا دیگر ستارم نیست.”
البته مادر ناله و گریه نمی کرد، ولی صحبت هایش طوری بود که اشک همه را در آورده بود ولی خودش را کنترل می کرد که اشک نریزد. گویی فکر می کرد اگر اشک بریزد، ستارش ناراحت می شود.
به دخترش زنگ زد و بلافاصله او خود را با بچه خردسال اش رساند. این دختر با صدایی رسا و محکم آنقدر انرژی با خودش همراه داشت که همه را ساکت کرده بود. یکایک ما را با صمیمیت بوسید و تشکر کرد. گویی سال ها بود که همدیگر را می شناختیم.
هر چه بیشتر جنایت می کنند مردم را به هم نزدیک تر می کنند. ما کجا و خانواده ستار کجا؟ اگر این اتفاق نمی افتد، ما از کجا چنین خانواده ای را در منطقه ای دور افتاده می شناختیم. خیلی از ما شاید در تمام طول زندگی مان یک بار هم به این منطقه نرفته بودیم.
مادر باز ادامه داد: “ما را تهدید کردند که اگر از شکایت خود صرف نظر نکنید، دخترت را بازداشت خواهیم کرد و من هم شکایت خود را به خدا بردم. می دانم بالاخره روزی اینها باید پاسخ گوی اعمال خود باشند و می دانم این شکایت ها نیز هیچ کدام به نتیجه ای نمی رسد. ولی نه من و نه دخترم و هیچ کدام از اعضای خانواده اینها را نمی بخشیم و جای ستار را گرفته ایم و حالا هر کدام از ما ستاری دیگر شده ایم.
ما هم گفتیم یک ستار را کشتند و هزاران ستار جایش را پر می کنند. مادر گفت: “ستار با هر نوع وسایل اضافی ای در خانه مخالف بود. او عاشق زندگی ساده بود و می گفت مادرجان معلوم نیست ما چقدر عمر می کنیم و نباید دور و بر خود را از وسایل اضافی پر کنیم”
خواهر ستار که آمد دیگر مادر ساکت شده بود و دخترش با چنان هیجانی صحبت می کرد که همه را به شکفتی واداشته بود. او می گفت من گریه نمی کنم چون می دانم ستار در راهی کشته شده است که خودش انتخاب کرده و من در مراسم اش نیز گفتم ستار نمرده است، امروز عروسی ستار است و از همه خواستم لباس سیاه نپوشند و عزاداری هم نکنند. مادر می گفت گاهی بدون اینکه ستار بداند می رفتم و در خانه مردم کار می کردم تا بتوانم کم و کسری خانواده را جبران کنم پسرم هم کارگری می کرد.
واقعا چگونه می توانند اینقدر راحت آدم بکشند، جوانی که نان آور خانواده بود و توقع زیادی هم از زندگی نداشت و فقط اعتراض اش را بیان کرده بود. ستار با اینکه تحصیلات بالایی نداشت، ولی آگاه بود و از همین آگاه بودنش ترسیدند. ستار و ستارها را کشتند، ولی در هر گوشه از این شهر و شهرها و روستای های دیگر ایران هزاران ستار هستند که بالاخره روزی صدای شان در می آید. چقدر می توانند بکشند؟ یکی، دو تا، هزار تا؛ ولی همه مردم را که نمی توانند بکشند.
همه از آدمای عوضی بیزارن غافل ازاینکه خودشون آدم عوضی قصه زندگی یکی دیگه ن.
ارسالها: 489
#64
Posted: 23 Dec 2012 19:39
مرگ مشکوک نیما نهاوندیان مجری ورزشی شبکه 2 در منزل شخصی اش
امروز یکشنبه سوم دیماه در پی تماس تلفنی با مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰، فوت فردی بنام «نیما» از مجریان صدا و سیما در منزل شخصیاش اعلام شد.
ایلنا: مرکز اطلاع رسانی فرماندهی انتظامی تهران بزرگ، صبح امروز از کشف جسد یکی از مجریان صدا و سیما در منزل شخصیاش خبر داد.
به گزارش ایلنا به نقل از بر اساس گزارش مرکز اطلاع رسانی فرماندهی انتظامی تهران بزرگ بامداد امروز یکشنبه سوم دیماه در پی تماس تلفنی با مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰ مبنی بر فوت فردی بنام «نیما» از مجریان صدا و سیما در منزل شخصیاش، بلافاصله مامورین کلانتری ۱۳۷ شهرآرا و کارآگاهان جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ در محل حاضر و ضمن حفظ صحنه، به بررسی در این خصوص پرداختند.
شایان ذکر است، جسد متوفی جهت تشخیص علت فوت به پزشکی قانونی منتقل و تحقیقات قضایی و پلیسی در این زمینه ادامه دارد.
پایان پیام
همه از آدمای عوضی بیزارن غافل ازاینکه خودشون آدم عوضی قصه زندگی یکی دیگه ن.
ارسالها: 489
#65
Posted: 28 Dec 2012 17:40
سارینا رسول زاده درکنار همکلاسی خود، سیران یگانه آرام گرفت
آقای وزیر، آیا هنوز هم حاضر نیستید
کرسی وزارت را رها کنید؟
نوگلی دیگر پرکشید و خانواده ای داغدار شد، با هزاران خاطره شیرین از دخترکی زیبا و شاد و خندان، سارینا رفت و تمامی آمال و آرزوهای پدر و مادرش را با خود دردل خاک سرد گور برد، فردای های سارینا به انتها رسید و فرداهای سوگ و ماتم مادرش آغاز شد ........
اما آقای حاجی بابائی بدون کوچکترین شرم و حیائی همچنان با لبخند و شوخی بوزارت ادامه میدهد و به فرداهای خود و خانواده اش میاندیشد.
بیگمان تا یکی دوروز دیگر هم مصاحبه ای کوتاه انجام خواهد شد و ابراز تاسف و باز هم انگشت اتهام بسوئ مظلومان و محرومانی که باید لاجرم برای امرار معاش زیر سلطۀ چکمه پوشان نظام سکوت کنند:
مدیر، ناظم، معلم، فراش مدرشه، سرایدار، و در نهایت معاون وزیر وایشان همچنان لبخند میزنند!
همه از آدمای عوضی بیزارن غافل ازاینکه خودشون آدم عوضی قصه زندگی یکی دیگه ن.
ارسالها: 489
#66
Posted: 7 Jan 2013 08:18
شکایت یک دختر جوان از یکی از نمایندگان مجلس به اتهام تجاوز به عنف
روز دوشنبه ۷-۱-۲۰۱۳ به شکایت یک دختر جوان از یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، رسیدگی خواهد شد. این دختر، نماینده مجلس را به تجاوز به عنف به خود متهم کرده است.
به گزارش ''بولتن نیوز'' چندی پیش دختر جوانی با هویت "ل.م" از یک نماینده مجلس به اتهام "تجاوز به عنف" به مقامات قضایی و امنیتی شکایت کرد.
از همین رو پرونده ای در این خصوص تشکیل و حتی در محافل سیاسی و برخی رسانه ها نیز این خبر منتشر شد.
لرپایه این گزارش، دختر جوان مدعی است که پس از طرح شکایتش، نماینده مذکور تمام تلاش خود را انجام داده است که با تطمیع و تهدید او را از ادامه پیگیریهایش منصرف کند اما وی زیر بار این مسئله نرفته و رسما شکایت خود را از طریق مرجع قضایی دنبال کرده است.
وی در عین حال ادعا میکند که به جهت رعایت حفظ مصالح و وجهه مسئولین، از طرح شکایت کیفری از نماینده مذکور صرف نظر کرده و دادخواست حقوقی با عنوان "اثبات علقه زوجیت" را به دادگاه ارائه داده که این پرونده قرار است در ساعت 10:30 روزدوشنبه در محکمه حقوقی یکی از مراکز استانها رسیدگی شود.
سایت بولتن نیوز تاکید کرده است که جهت منع انتشار اسامی متهمان تا پیش از صدور رأی قطعی دادگاه و همچنین از آنجایی که معلوم نیست ادعای دختر جوان تا چه اندازه صحت داشته باشد، از انتشار نام متشاکی و جزئیات بیشتر این پرونده معذور است.
همه از آدمای عوضی بیزارن غافل ازاینکه خودشون آدم عوضی قصه زندگی یکی دیگه ن.
ارسالها: 489
#67
Posted: 7 Jan 2013 08:19
شکایت از حسینیان به خاطر ارتباط با یک زن شوهردار
از روح الله حسینیان یک شکایت در رابطه با یک امر اخلاقی در دادگستری مطرح شده است.
طبق همین شنیده روح الله حسینیان با یک زن شوهردار ارتباط غیراخلاقی داشته است. شوهر این خانم به ریخت و پاش های مالی همسرش مشکوک می شود و او را زیر نظر می گیرد.
یک بار در میان وسایل کیف خانمش یک قطعه چک به نام روح الله حسینیان می بیند.
طبق این شنیده این خانم بعد از اینکه مسئله لو میرود موضوع را به حسینیان اطلاع میدهد. گفته میشود براثر این شوک حسینیان به هم می ریزد و بیمار میشود.
همسر این خانم هم شکایتی به دادگستری می برد و هم اکنون این پرونده به صورت بی سروصدا در دادگستری در جریان است.
همه از آدمای عوضی بیزارن غافل ازاینکه خودشون آدم عوضی قصه زندگی یکی دیگه ن.
ارسالها: 489
#68
Posted: 10 Jan 2013 09:20
اینو به گی باید بگیم؟؟؟؟؟
کجایین مسئولین بلند مرستبه و رسمی کشور؟
اگه پسر خودتون بود چی کار میکردین؟
؟؟؟؟
مادر ستار بهشتی: دادگاه فرزندم باید علنی باشد
خبرگزاری هرانا - مادر ستار بهشتی، وبلاگ نویس مقتول در بازداشتگاههای ایران گفت: "من میخواهم زودتر پرونده پسر مرا به دادگاه بفرستند. دادرسی باید علنی باشد. تمام خبرنگارها هم باشند. داغ آن بچه دارد مرا میسوزاند."
خانم گوهر عشقی در گفتگو با رادیو فردا تاکید کرد: "بچه مرا سالم از خانه بردند و کشتهاش را به من دادند. اگر آنها میگویند که ما نفهمیدیم ستار چطور مرده است، پس چرا جنازهاش را به ما نشان ندادند؟ چرا صورتش را به من نشان ندادند؟"
گزارش درگذشت ستار بهشتی، وبلاگنویس منتقد حکومت، در زندان، روز یکشنبه ۱۷ دی ماه ۱۳۹۱ در صحن علنی مجلس قرائت شد.
به نوشته خبرگزاریها، در این گزارش آمده است که علت قطعی فوت از لحاظ پزشکی مقدور نیست، اما محتملترین علت منجر به فوت میتواند «پدیده شوک» باشد.
در این میان، محمدرضا تابش، نماینده اصلاحطلب مجلس از اردکان، گفت که "بخشهایی از این گزارش حذف شده است."
ستار بهشتی بهواسطه فعالیتهای اینترنتی خود روز نهم آبان ۱۳۹۱، توسط پلیس سایبری ایران، فتا، بازداشت شد و ۱۳ آبانماه تحت نظر پلیس فتا درگذشت.
گوهر عشقی، مادر ستار بهشتی در گفتوگو با رادیو فردا در مورد گزارش قرائت شده در مجلس میگوید:
گوهر عشقی: بچه مرا کشتهاند. بچه مرا کشتهاند. بچه مرا سالم از خانه بردند. بیگناه بود. وابسته به هیچ جا نبود. من هیچیک از این حرفها را قبول ندارم.
در این گزارش گفته شده است که پسر شما متهم به فعالیت تبلیغی علیه نظام، توهین به ارزشهای نظام و اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشور بوده است؟ نظرتان در مورد این اتهاماتی که به پسرتان وارد شده است، چیست؟
من هیچ کدام از اینها را قبول ندارم. پسر من اصلا وابسته به کسی نبود، وابسته به خودش بود. بچه من ایرانی و ایرانپرست بود و در راه ایران کشته شد.
در مورد مرگ فرزند شما در زندان صحبتهای زیادی از طرف مقامهای رسمی شده است از جمله در همین گزارش مجلس.
من از متهمی که آورده بودند پرسیدم میخواهم بدانم ستار بهشتی وقت بازجویی چه میگفت؟ به من جواب داد ما او را میزدیم و او میخندید. بچه من زیر شکنجه مرده است. او را کشتهاند. اگر نکشتهاند پس چرا جنازهاش را به ما ندادند تا خودم بدنش را شستشو دهم؟
کسی که برای عذرخواهی از شما آمده بود، گفت که ما ستار بهشتی را میزدیم و او میخندید؟
بله. یک بار هم بیشتر او را ندیدم. گفتم من یک کلام بیشتر با شما صحبت ندارم. میخواهم ببینم شما که بچه مرا شکنجه میدادید، چه میکرد؟ جیغ میزد؟ گریه میکرد؟ ناله میکرد؟ گفت نه. ما میزدیم و او میخندید. گفتم بنازم به او که شیر بود و شما روباه بودید.
مشخص شده است که چند نفر در ضرب و شتم فرزند شما در زندان دخالت داشتهاند؟
فکر میکنم یک نفر بوده است. یک نفر را به ما نشان دادند و گفتند تا آخرش این بوده است.
خبر دارید که پرونده اتهام علیه کسی که خودش اعتراف کرده که فرزند شما را مورد ضرب و شتم قرار داده و متهم است، در محاکم قضایی به کجا رسیده است؟
نه. این جور که من شنیدهام الان در مجلس مطرح است.
از مقامهای قوه قضائیه و سایر مقامات کشور در مورد پرونده پسرتان چه درخواستی دارید؟
من از آنها خواهش میکنم، تمنا میکنم که دادگاه فرزند من علنی باشد، نه مخفی. تمام خبرنگاران هم آنجا باشند. رسیدگی به پرونده بچه من علنی باشد. باید هر چه زودتر این پرونده را به دادگاه بفرستند.
آیا بعد از اینکه فرد متهم را پیش شما آوردند تا از شما عذرخواهی کند، از سوی مقامهای قوه قضائیه یا نیروی انتظامی و سایر نهادها در رابطه با پرونده مرگ فرزندتان با شما تماسی گرفته شده است؟
نه. کسی نیامد عذرخواهی کند. هیچ کس نیامده است. از مقامهای ایرانی یا ملل متحد خواهش میکنم که به این موضوع رسیدگی کنند. دستهای تکتکشان را میبوسم. پرونده بچه من را زودتر به نتیجه برسانند اما به طور علنی باشد.
یک مادر داغدار اینجاست. یک مادری که سرپرستش را از دست داده است. مادری هستم که الان با عکسهای فرزندم زندگی میکنم.
با مریضی خودم دارم دست و پنجه میزنم. ستار پرستارم بود. یک موضوع دیگر را هم بگویم. وقتی که چهلم ستار تمام شد مرا گرفتند و زدند. موهای سرم را کشیدند. روسریام را کشیدند و حرفهای نامربوطی به من زدند. با دختر من هم همین طور برخورد کردند. او سید اولاد پیغمبر است و نباید روسری و چادر او را میکشیدند. تازه ما عزادار هم بودیم. پسرهای مرا هم گرفتند و زدند. آیا باید با یک مادر داغدیده این طور رفتار کنند؟
آیا شما در همین ارتباط شکایتی مطرح کردهاید؟
نه اصلا شکایتی مطرح نکردیم. به ما گفتند که اصلا با جایی مصاحبه نکنید ما خودمان رسیدگی میکنیم. اما چه رسیدگی کردند؟ هیچ کس نیامد دم در خانه من را باز کند و حتی یک تسلیت خشک و خالی بگوید.
بچه مرا سالم از خانه بردند و کشتهاش را به من دادند. اگر آنها میگویند که ما نفهمیدیم ستار چطور مرده است، پس چرا جنازهاش را به ما نشان ندادند؟ چرا صورتش را به من نشان ندادند؟
خبرنگار رفته و از مردهشورخانه پرسیده است. به او گفتهاند بدن آقای ستار بهشتی آنقدر آزرده بوده که به سختی شستشو داده شده و حتی قابل شستشو نبوده است.
خود متهم گفت که پسر شما زیر شکنجه کشته شده است. من از آنها میخواهم زودتر پرونده پسر مرا به دادگاه بفرستند. دادرسی باید علنی باشد. تمام خبرنگارها هم باشند. داغ آن بچه دارد مرا میسوزاند.
همه از آدمای عوضی بیزارن غافل ازاینکه خودشون آدم عوضی قصه زندگی یکی دیگه ن.
ارسالها: 489
#70
Posted: 12 Mar 2013 21:24
marjan1369: مرگ یک دختر 23 ساله تهرانی به دست دوست پسرش رو پل اتوبان..
داستان به این شرح است که دختر و پسری باهم دوست بودند؛ اون دوتا خیلی همدیگه رو دوست داشتند و عاشق هم بودن و 4 سال باهم رأبطه داشتند؛ بعد از 4 سال دختره ازدواج میکنه و وقتی پسره قضیه ازدواج دختره را میشنوه قاطی میکنه و یه روز یواشکی با ماشین میاد جلو در خونه دوست دخترش و منتظر میشه بیاد بیرون! دختره میاد بیرون و پسره با ماشین میافته دنبالش و به زور سوارش میکنه؛دختر و پسره تو ماشین دعواشون میشه و صداشون از ماشین میزنه بالا..دختره داد میزنه و میگه ماشین رو نگه دار میخوام پیاده بشم؛پسره ماشین رو نگه میداره و میگه تو باید زنم بشی و از اون پسره طلاق بگیری! دختره میگه برو گم شو و پیاده میشه و از کنار اتوبان با چشمان گریان راه میره؛ پسره چاقوشو درمیاره و میافته دنبال دختره و چندتا ضربه چاقو میزنه تو شکم دختره و چاقو رو تو قلبش فرو میکنه و دختره در جا میمیره
منبعش کجایه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
همه از آدمای عوضی بیزارن غافل ازاینکه خودشون آدم عوضی قصه زندگی یکی دیگه ن.