ارسالها: 12930
#891
Posted: 5 Jul 2015 22:44
صیاد محکوم به نگهداری از جوجه چکاوکها شد
صیادی در استان همدان که چهار قطعه جوجه چکاوک طرقه ای را صید کرده بود، محکوم به نگه داری این پرندگان شد.
به گزارش خلیج فارس، رییس اداره حفاظت محیط زیست رزن به ایرنا گفت: «چکاوک طرقه ای از جمله پرندگان خوش صدایی است که افراد سودجو برای کسب درآمد اقدام به شکار جوجه های این پرنده می کنند.»
به گفته «جواد نوری»، شکارچیان با تعقیب والدین چکاوک طرقه ای، محل لانه را یافته و در یک فرصت، جوجه های این گونه زیبا و خوش صدا را به سرقت می برند.
وی افزود: «چندی پیش هنگام رصد منطقه حفاظت شده توسط محیط بانان، فردی که در حال صید این گونه پرنده بود، شناسایی شد. این فرد اقدام به صید شش قطعه چکاوک طرقه ای کرده بود که دو قطعه از آن هنگام تعقیب و گریز تلف شدند.»
پس از دستگیری شکارچی، فرد متخلف محکوم به نگه داری چهارقطعه جوجه چکاوک باقی مانده تا هنگام رسیدن زمان پرواز آن ها شد.
رییس اداره حفاظت محیط زیست رزن اضافه کرد: «دیروز شکارپی چکاوک ها را با صحت و سلامت کامل تحویل محیط زیست رزن داد که در منطقه ای امن رها سازی شدند.»
به گفته او، پرونده این شکارچی متخلف در مراجع قضایی در جریان است اگرچه به دلیل نگه داری این پرندگان، احتمال تخفیف در مجازات وجود دارد.
چکاوک طرقه یا همان «چکاوک گندم زار» 19 سانتی متر است که با اندازه بزرگ، جثه پر، منقار کلفت و زرد رنگ و نیم طوق سیاه مشخص در طرفین گردن تشخیص داده می شود.
شهرستان رَزَن در ۸۵ کیلومتری شمال شرقی همدان قرار دارد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#892
Posted: 5 Jul 2015 22:45
۴۶ دانشآموز در مشهد دچار مسمومیت غذایی شدند
معاون سیاسی و امنیتی فرماندار مشهد گفته است که ۴۶ دانش آموز که از قم به مشهد رفته بودند بر اثر استفاده «از غذای فاسد» دچار مسمومیت شده اند. گزارش ها حاکی است که ۲۷ نفر از این دانش آموزان روز پنجشنبه ۱۱ تیرماه از بیمارستان مرخص شده اند.
به گزارش ایسنا، عبدالله ارجاعی، معاون سیاسی و امنیتی فرماندار مشهد ، اظهار داشت: «این دانشآموزان از قم برای زیارت به مشهد آمده بودند که به دلیل کمتوجهی مسئولان، اسکان آنان در مکانی که مجوز نداشت انجام شد و از موادغذایی غیربهداشتی نیز استفاده شده است.»
وی اضافه کرده است:«این دانشآموزان موادغذایی تاریخ گذشته و شیرموز استفاده کردهاند که هنوز مشخص نشده مسمومیت به دلیل کدام یک از این مواد بوده است.»
در همین حال، به گزارش ایرنا، دکتر احسان بلوردی، مدیر بیمارستان «امام رضا» نیز گفته است که ۳۱ نفر از این دانش آموزان دچار مسمومیت شده اند.
این مقام بیمارستانی همچین افزوده است: این زائران که در یکی از حسینیه های مشهد اسکان داشتند بامداد پنجشنبه ۱۱ تیر ماه به علت استفاده از غذای فاسد به اورژانس عدالتیان بیمارستان امام رضا منتقل شدند.
وی اضافه کرده است:«با اقدامات و رسیدگی به موقع گروه پزشکی و پرستاری این بیمارستان هم اینک همه بیماران بهبود یافته لذا ۲۷ نفر آنان تاکنون از بیمارستان مرخص شده اند.»
دکتر احسان بلوردی شرایط عمومی چهار بیمار بستری در اورژانس را نیز رضایتبخش اعلام کرده و گفته است: این بیماران نیز پس از بهبودی کامل امروز مرخص خواهند شد.
در خردادماه سال جاری نیز ۲۳ زائر عربستانی در مشهد مسموم شدند که مسمومیت به مرگ سه تن از آنها منجر شد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#893
Posted: 5 Jul 2015 22:47
مجازات سنگین برای آدمربایان خانوادگی
راننده با عبور از کوچه پسکوچهها در مقابل خانهای توقف کرد. دو دختر جوان از خودرو پیاده شدند و با زبان عربی از سومین سرنشین خودرو خواستند که پیاده شود. راننده با دریافت کرایه محل را ترک کرد و مرد عرب که چند روزی برای تفریح به مشهد آمده بود، خوشحال از اینکه چند همزبان در دیار غریب پیدا کرده است وارد خانه شد، غافل از اینکه ماجرایی تلخ در پیشرو دارد.
دخترانی که در نقش همزبان با او تماس برقرار کرده بودند، اعضای باند باجگیری بودند؛ افرادی که با تحقیقات صورت گرفته بازداشت شده و در شعبه 133 مجتمع امام خمینی مشهد پای میز محاکمه رفتند. متهمان که اعضای یک خانواده بودند در دادگاه به دفاع از خود پرداختند و با توجه به جرایم مرتکب شده متهمان مرد این پرونده به 15 سال حبس و سه متهم زن آن به پنج سال حبس محکوم شدند.
نقشه عجیب
ماجرا برمی گردد به اواخر سال گذشته، زمانی که شکایت های متعددی درمورد خفتگیری های مسلحانه توسط دو مرد و سه زن به پلیس اعلام شد. زورگیری هایی که همراه با آدم ربایی بود و سوژه آنها عرب هایی بودند که برای مسافرت به مشهد آمده بودند.
نخستین شکایت در ارتباط با این خانواده اواخر سال گذشته اعلام شد؛ زمانی که مرد عرب زبانی به اداره آگاهی مشهد مراجعه کرد و از ربوده شدنش توسط اعضای خانواده ای خبر داد.
او به پلیس گفت: «چند روز پیش از یکی از کشورهای عربی به مشهد آمدم، امروز در خیابان با دو دختر جوان آشنا شدم که مسلط به زبان عربی بودند. از آنجایی که آنها هم زبان من بودند، با هم همراه شدیم و شام را در یکی از رستوران های مجلل خوردیم. آنها مرا به خانه شان دعوت کردند و من که صحیح نمی دانستم این دعوت را قبول نکنم، با آنها همراه شدم و به خانه شان رفتم. اما همین که وارد خانه شان شدم، با دو مرد و زن میانسالی مواجه شدم. یکی از مردها که میانسال بود و به نظر می رسید پدر مرد دیگر است کلت کمری به دست داشت و با تهدید از من خواست هر آنچه ریال، دلار و درهم همراه خود دارم به آنها تحویل دهم. من هم که لوله سلاح را روی شقیقه خود احساس می کردم، به ناچار هر آنچه را آنها گفتند انجام دادم.»
او ادامه داد: «بعد ازسرقت وسایلم، آنها چشم هایم را بستند و سوار بر خودرو کردند. چشمان من بسته بود و چیزی نمی دیدم، بعد از طی مسافتی خودرو توقف کرد و مرد میانسال به مرد جوان گفت او را از خودرو پیاده کن. بعد از چند دقیقه متوجه شدم که آنها آنجا را ترک کرده اند. با ترس چشم بندم را برداشتم و متوجه شدم در یکی از جاده های خارج از شهر مرا رها کرده اند و با کمک یک راننده عبوری به هتل برگشتم.»
با شکایت جهانگرد عرب رسیدگی به این پرونده آغاز شد و در ادامه بررسی ها، کارآگاهان مبارزه با جرایم جنایی با شکایت های مشابه مواجه شدند. شکایت هایی که در آن اعضای یک خانواده از جهانگردان عرب زبان سرقت مسلحانه انجام داده و چشم بسته در خارج از شهر رهایشان می کردند. در تمامی این پرونده ها، دو دختر جوان عرب زبان به بهانه های مختلف با آنها تماس برقرار و سناریوی سرقت هایشان را اجرا می کردند.
دستگیری 5 عضو خانواده
در حالی که تعداد شکات این پرونده به چهار نفر رسیده بود، بررسی های صورت گرفته نشان می داد که اعضای این باند، پنج عضو خانواده ای هستند که با نقشه ای از پیش طراحی شده از جهانگردان عرب زبان زورگیری می کنند. با توجه به اظهارات و کمک شکات محدوده خانه متهمان شناسایی شد و در عملیاتی ویژه پنج متهم این پرونده که دو دختر جوان، مادر، پدر و برادرشان بودند، دستگیر شدند. پس از انجام تحقیقات، متهمان به چهار فقره زورگیری و آدم ربایی با سلاح گرم اعتراف کرده و با قرار وثیقه تا فرارسیدن زمان دادگاهشان آزاد شدند.
اعتراف در دادگاه
اما زمانی که پرونده در اختیار قاضی امام وردی قرار گرفت، او به مطالعه پرونده پرداخت و پنج متهم پرونده را به دادگاه احضار کرد. متهمان در تحقیقات به دفاع از خود پرداخته و یکی از دخترهای این خانواده در رابطه با این ماجرا به قاضی امام وردی گفت: «از آنجایی که وضع مالی متوسطی داشتیم تصمیم گرفتیم به شیوه ای غیرقانونی پولدار شویم. ما عرب زبان هستیم و مدتی قبل از یکی از شهرهای جنوبی به اینجا نقل مکان کردیم. به دلیل تسلط مان به زبان عربی و از آنجایی که جهانگردان عرب پول خوبی همراه داشتند، می شد پول زیادی را سرقت کرد. البته این همه ماجرا نبود، آنها خارجی بودند و ناآشنا به شهر، برای همین اگر می خواستند شکایت کنند و راه خانه مان را به پلیس نشان دهند، با توجه به تاریکی هوا و کوچه پس کوچه ها نمی توانستند به راحتی خانه مان را شناسایی کنند. اما برعکس آنچه ما تصور می کردیم خیلی زود خانه مان شناسایی شد و پلیس ما را دستگیر کرد.»
با توجه به اعترافات صریح متهمان به آدم ربایی و سرقت با سلاح گرم، شکایت چهار شاکی پرونده، تحقیقات کارآگاهان پلیسی و بازسازی صحنه های سرقت توسط اعضای این باند، قاضی امام وردی متهمان را مقصر شناخته و رای آنها را صادر کرد.
طبق رای صادره با توجه به این که متهمان جرایم سنگینی مرتکب شده بودند، دو دختر جوان و مادرشان به پنج سال حبس و پدر و پسر به 15 سال حبس به اتهام حمل سلاح گرم، سرقت مقرون به آزار و آدم ربایی محکوم شدند. قاضی شعبه 133 مجتمع امام خمینی در این باره می گوید: «متهمان با صدور حکم و پس از تائید آن از سوی دادگاه تجدیدنظر روانه زندان شدند.»
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#894
Posted: 5 Jul 2015 22:48
شوهرم قاتل است اما دوستش دارم
جرمش همدستی با همسربرای قتل پدرخواندهاش و فروش اموال اوست.بعد از جلسه بازپرسی در راهروی دادسرا از خبرنگاران درخواست کمک میکند و میگوید قتل پدرخواندهاش اتفاقی بوده و نگران آینده شوهرش است. آتوسا 31 ساله، متهم است در قتل پدرخوانده 66 سالهاش با همسرش همکاری کرده است.
چرا پدرخوانده ات را به قتل رساندی؟
10 سال قبل فهمیدم پرورشگاهی هستم و رضا و همسرش من را از دو سالگی به عنوان فرزندخوانده بزرگ می کنند. تا وقتی پدرم سرکار می رفت همه چیز خوب بود، اما هفت سال قبل مادرخوانده ام از او جدا شد و من و رضا با هم زندگی می کردیم. اخلاق های او بسیار تند شده بود و حتی مرا تهدید به مرگ می کرد.
او را به خاطر همین تهدید کشتی؟
باور کنید قتل اتفاقی بود. آن روز مثل همیشه او مرا مورد ضرب و شتم قرار داد و با پیچ گوشتی دو ضربه به بدنم زد. عصر با همسرم بیرون رفتم و وقتی برگشتم پدرخوانده ام دوباره تهدیدم کرد. محمد که جلو در خانه بود سر و صدای من را شنید و برای کمک به خانه مان آمد. پدرم قصد خفه کردن من را داشت که او با گلدان به سرش زد و رضا بی هوش شد. من به خانه دوستم رفتم و همسرم مدعی شد جسد را به خارج از خانه برده و دفن کرده است.
می دانستی قبر پدرت کجاست؟
ابتدا گفت او را در حوالی کارخانه اش در پاکدشت دفن کرده، اما هربار از او می خواستم مرا به محل دفن جسد ببرد او بهانه می آورد تا این که وقتی دستگیر شدیم متوجه شدم جسد را داخل اسید سولفوریک انداخته است، اما او هم ترسیده بود و نمی دانست چکار می کند. ما قاتل بالفطره نیستیم.
چرا موضوع را به بقیه فامیل نگفتی؟
مادرخوانده ام در جریان اذیت های پدرم بود. حتی عمه و عمویم هم می دانند. یک بار عمو مهرداد از دانمارک به ایران آمد تا با پدرم در این مورد حرف بزند، اما او خودش را به خواب زده بود تا نشنود. من هر بار که پدرم اذیتم می کرد مجبور بودم چند روز یا چند هفته به خانه دوستانم بروم تا او و خودم آرام شویم و دوباره به خانه باز می گشتم. من در کنار درس دو جا مشغول کار بودم تا باری روی دوش پدرخوانده ام نباشم. او بازنشسته بانک بود و با حقوق بازنشستگی زندگی می کرد. من هم خرج خود را درمی آوردم.
بعد از قتل چگونه خانه را فروختی؟
وقتی در خانه تهران نو ساکن شدیم، پدرخوانده ام پشیمان شد و قصد فروش آنجا را داشت چون حوصله کارهای اداری را نداشت با گرفتن 300 میلیون سفته وکالت فروش خانه را به من داده بود. بعد از فوتش چون همیشه می ترسیدم خانه را 270 میلیون فروختم و با مقداری از پول آن خانه ای را اجاره و با محمد به زندگی ادامه دادیم.
برای سرقت دست به قتل زدید؟
باور کنید نه. شوهرم کارخانه بلورسازی دارد و درآمدش هم خوب است. تمام این اتفاقات در یک لحظه اتفاق افتاد و ما احتیاجی به پول پدرخوانده ام نداشتیم. ما حتی قصد قتلش را هم نداشتیم.
بعد از قتل به کجا فرار کردید؟
حدود یکسالی را در خانه ای اجاره ای در تهران زندگی کردیم و بعد با بقیه پول فروش خانه یک ویلا کوچک در چمستان خریدیم و در آنجا ساکن شدیم.
می دانی چه سرنوشتی در انتظارت است؟
باور کنید ما قاتل نیستیم و از قبل نقشه ای برای قتل پدرخوانده ام نداشتیم. نگران شوهرم هستم، او فردی متین است و علاوه بر دکتری تاریخ هنر دو مدرک مهندسی نیز دارد. محمد در خطاطی، نقاشی و موسیقی بسیار تواناست. امیدوارم خانواده پدر خوانده ام ما را درک کنند و همسرم را ببخشند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#895
Posted: 5 Jul 2015 22:50
روشی عجیب برای سرقت ماشین های شاسی بلند
رییس پلیس آگاهی پایتخت گفت: سارقی که به هیچ وجه توانایی رانندگی نداشت، به شیوهای عجیب اقدام به سرقت دهها ماشین شاسی بلند و انتقال آنها به غرب کشور کرده بود، بازداشت شد.
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین؛ در پی وقوع سرقتهای مشابه چندین دستگاه خودرو جیپ، پاترول و تویوتا لندکروز در منطقه یوسف آباد و قلهک که در آن سارق یا سارقان با خودروهای نیسان یدک کش (جرثقیل ویژه حمل خودرو) اقدام به سرقت خودروها کرده بودند، پروندهای ضمن اخذ دستور قضایی از شعبه ششم بازپرسی دادسرای ناحیه 4 تهران با موضوع «سرقت خودرو» جهت رسیدگی ویژه در پایگاه سوم پلیس آگاهی تهران بزرگ تشکیل شد.
کارآگاهان تیم مبارزه با سرقت خودرو پایگاه سوم پلیس آگاهی با مراجعه به محلهای سرقت و انجام تحقیقات از تعدادی از کسبه محل و بهره گیری از تصاویر دوربینهای مداربسته تعدادی از مراکز تجاری موفق به شناسایی تعدادی از خودروهای یدک کشی شدند که اقدام به انتقال خودروها به مکانهای دیگر کرده بودند.
با شناسایی تعدادی از خودروهای یدک کش، تحقیق از رانندگان در دستور کار قرار گرفت و مشخص شد که تمامی آنها پس از تماس تلفنی فردی ناشناس با لهجه غلیظ متعلق به غرب کشور و واریز پول کرایه جرثقیل به حساب آنها از طریق سیستم شتاب و پیش از هرگونه انجام کار، اقدام به انتقال خودروها به تعدادی از باربریهای جنوب شهر تهران به ویژه در مناطق اتوبان آزادگان، مولوی و شوش کرده بود.
رانندگان خودروهای یدک کش در اظهاراتی مشابه عنوان کردند: فرد ناشناسی طی تماس تلفنی- شمارههای تماس رانندگان بر روی خودروهای یدک کش آنها درج شده است - عنوان میکرد که ماشینش دچار نقص فنی شده و سپس هزینه انتقال خودرو را میپرسید؛ پس از آن شماره حسابهای ما را میگرفت و پول انتقال خودروها را پیشاپیش واریز میکرد و مجدداً تماس میگرفت و آدرس دقیق محل پارک خودرو را به ما میداد؛ ما هم که در آن شرایط پول کرایه جرثقیل و حمل خودرو را دریافت کرده بودیم و به نوعی در عمل انجام شده قرار گرفته بودیم، به محل پارک خودروها مراجعه کرده و صرفاً پس از مطابقت مشخصات ظاهری خودروها با مشخصات اعلام شده از سوی فرد تماس گیرنده اقدام به انتقال آنها به مراکز باربری جنوب تهران میکردیم و پس از آن هیچ اطلاعی از خودروها نداریم.
در ادامه تحقیقات و با شناسایی باربریهای محل انتقال خودروهای سرقت شده، کارآگاهان به این مراکز مراجعه کرده و به تحقیق از مدیران آنها پرداختند؛ در بررسی اطلاعات مدیران پایانههای باربری، اظهارات رانندگان خودروهای یدککش تأیید و مشخص شد که به همان شیوه، فردی ناشناس در طی تماس تلفنی با پایانه باربری و در ادامه واریز پول به حساب از آنها درخواست میکرد تا خودروهای منتقل شده به گاراژ آنها را به سایر شهرهای کشور به ویژه در شهرهای مرزی غرب کشور انتقال و در آنجا تحویل داده شوند.
در شرایطی که سارق اصلی در هیچکدام از سرقتها و حتی در انتقال خودروها به شهرهای مرزی کشور حضوری مستقیم نداشت و صرفاً از طریق تماسهای تلفنی و نهایتاً پرداخت هزینه انتقال خودروها اقدامات مجرمانه خود را انجام داده بود، کارآگاهان تحقیقات خود را بر روی آن دسته سارقان خودرو حرفهای متمرکز کردند که در سالهای گذشته و دقیقاً به همین شیوه و شگرد سرقتهای خود را انجام داده بودند.
با توجه به کمترین اطلاعات موجود در خصوص هویت متهم پرونده و تنها در شرایطی که تنها سرنخ موجود مربوط به لهجه خاص فرد تماس گیرنده بود، سرانجام کارآگاهان با بررسی سوابق مجرمان سابقهدار، یکی از مجرمان سابقهدار در زمینه سرقت خودرو به نام «صباح» (43 ساله) را شناسایی کردند.
بررسی سوابق وی حکایت از آن داشت که او در سال 1386 به همین شیوه و شگرد اقدام به سرقت خودروها و انتقال آنها به شهرهای مرزی غرب کشور کرده بود که در همان سال توسط اداره مبارزه با سرقت خودرو پلیس آگاهی تهران بزرگ شناسایی، دستگیر و روانه زندان شده است؛ در بررسی سوابق زندان متهم مشخص شد که وی در اوایل سال 1393 از زندان آزاد شده است و با تغییر محل سکونت سابق خود در محدوده میدان راه آهن پس از متارکه از همسرش، به مکان نامعلومی نقل مکان کرده است.
با توجه به احتمال طراحی و در واقع انجام سرقتها توسط «صباح . ع»، کارآگاهان با بهره گیری از اطلاعات موجود در سوابق وی با اخذ نیابت قضایی به مرزهای غربی کشور اعزام و در تحقیقات پلیسی اطلاع پیدا کردند که صباح از چندی پیش اقدام به فروش انواع خودروهای پاترول، جیپ و به ویژه تویوتا لندکروز در برخی شهرهای مرزی و به افرادی خاص کرده است.
با بهرهگیری از اطلاعات به دست آمده، تعدادی از خودروهای مسروقه در همان شهرهای مرزی شناسایی و در بررسی سوابق آنها مشخص شد که تمامی خودروها دارای سابقه سرقت به همان شیوه و شگرد «انتقال با خودروهای ویژه حمل خودرو» هستند که ضمن انجام هماهنگیهای لازم این خودروها توقیف، به تهران منتقل و خریداران خودروها نیز به اتهام خرید خودرو مسروقه دستگیر و در تحقیقات صراحتاً به اطلاع داشتن از موضوع سرقتی بودن خودروها و خرید خودروها به قیمت چند میلیون تومان (2 الی 3 میلیون تومان) از «صباح» اعتراف کردند.
در تحقیقات از این افراد مشخص شد که خودروهای سرقتی جهت انتقال محمولههای قاچاق و به ویژه «سوخت قاچاق» مورد استفاده قرار میگرفتند و در صورتیکه خودروهای استفاده شده در زمان انجام قاچاق کالا توسط پلیس شناسایی میشدند، بلافاصله نسبت به رهاسازی آنها اقدام و مجدداً خودروی دیگری را جهت اقدامات غیرقانونی خود تهیه میکردند.
پس از به دست آمدن این اطلاعات، کارآگاهان با اطمینان از ادامه فعالیت و حضور «صباح» در شهر تهران، اقدامات ویژهای را جهت شناسایی مخفیگاه وی در دستور کار قرار داده و نهایتاً موفق به شناسایی مخفیگاه وی در یک مسافرخانه در خیابان مولوی شدند؛ سرانجام در ساعت 5 صبح روز بیست و ششم خرداد ماه و در شرایطی که متهم در حال استراحت بود، کارآگاهان خود را به بالای سر وی رسانده و او را دستگیر و به پایگاه سوم پلیس آگاهی تهران بزرگ منتقل کردند.
«صباح» که به هیچ عنوان قادر به رانندگی با خودرو نیست پس از انتقال به پایگاه سوم پلیس آگاهی صراحتاً به دهها فقره سرقت به همین شیوه و شگرد و همچنین فروش خودروهای مسروقه به قاچاقچیان سوخت و کالا در غرب کشور اعتراف کرد؛ متهم در خصوص نحوه شناسایی خودروها نیز به کارآگاهان گفت: به صورت پیاده در کوچهها و خیابانها پرسهزنی میکردم تا خودرویی را پیدا کنم که بررسی شواهد خودرو حکایت از آن داشته باشد که مالک آن مدت زمانی نسبتاً طولانی به آن مراجعه نکرده باشد؛ سپس با شماره تماس خودروهای ویژه حمل خودرو تماس گرفته و خود را به عنوان مالک ماشینها معرفی و ...
سردار عباسعلی محمدیان رئیس پلیس آگاهی تهران بزرگ، با اعلام این خبر گفت: در بازرسی از مخفیگاه متهم و همچنین بررسی سوابق سرقتهای مشابه به عمل آمده و همچنین اسناد و مدارک به دست آمده از پایانههای باربری و ...، اسناد و مدارک زیادی متعلق به جابجایی دهها دستگاه خودرو مسروقه به مرزهای غربی کشور کشف و متهم نیز صراحتاً به دهها فقره سرقت خودرو و فروش آنها به افرادی خاص اعتراف کرده که با انجام تحقیقات پلیسی، ضمن شناسایی و دستگیری تعدادی از این خریداران خودروهای سرقتی و معرفی آنها به دستگاه محترم قضایی بیش از 40 دستگاه خودرو مسروقه از آنها کشف، توقیف و به پلیس آگاهی تهران بزرگ منتقل شده است.
رئیس پلیس آگاهی تهران بزرگ با اشاره به انجام عمده سرقتها در مناطق جنت آباد، یوسف آباد، قلهک، نظام آباد، نیروی هوایی، نارمک، دیباجی، سهروردی، رسالت، تهرانپارس، میدان امام حسین در پایان عنوان کرد: با توجه به سوابق متهم در انجام سرقت به این شیوه و شگرد و احتمال ارتکاب سرقتهای بیشتر توسط این متهم حرفهای، قرار بازداشت قانونی از سوی مقام قضایی صادر و متهم جهت انجام تحقیقات تکمیلی و شناسایی دیگر جرائم ارتکابی در اختیار پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفته است.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#896
Posted: 6 Jul 2015 00:10
دسیسه مادر و دختر در قتل زن همسایه
مادری با دختر 18 سالهاش نقشه مرگباری را برای سرقت طلاهای زن همسایه طراحی کرد.
«لیلا» 37 ساله که مدرک تحصیلی ابتدایی دارد، پنج سال پیش با خانوادهاش از تبریز برای زندگی به مشهد رفت. او و دخترش به خاطر قتل زن همسایه دستگیر شدهاند و جزئیات جنایت را فاش کردند. مادر توطئهگر در کلانتری بانوان مشهد گفت: شوهرم کارگاه تولیدی لباس داشت اما ورشکسته شد، وضعیت مالی ما به هم ریخته بود. او به عنوان شاگرد یک کارگاه تولیدی پوشاک مشغول کار شد و دیگر از پس خرج و مخارج زندگیمان برنیامد.
وی افزود: خانوادهام مرتب سرزنشمان میکردند که چون ولخرج هستید زندگیتان به این حال و روز افتاده است. این حرفها عذابمان میداد، به فکر راه چارهای بودم تا اینکه طلاهای زن همسایه را دیدم. پیرزن سالخورده تنها زندگی میکرد. تصورم این بود که شاید پول نقد هم در خانه داشته باشد، نقشه سرقت طلاها را کشیدم.
آن روز بعد از ظهر با دخترم به خانهاش رفتیم، قرص خوابآور در آبمیوه و غذای او ریختیم، با خوردن آن گیج شد. در آن لحظه با شال به او حملهور شدم و اصلاً نمیفهمیدم چه میکنم. خفهاش کردم، رفتم سراغ کمد و هرچه طلا و پول داشت جمع کردم، شلنگ گاز را هم بریدیم و با دخترم فرار کردیم. حال دخترم «کوثر» خیلی بد بود، به خانه رفتیم. باورش نمیشد آدم کشته باشیم، ترسیده بود و هذیان میگفت. او را به درمانگاه بردم. وقتی برگشتیم، دیدم خودروی پلیس، آتشنشانی و آمبولانس جلوی در خانه زن همسایه است.
چند روزی از ماجرا گذشت، طلاها را بردم فروختم، آن هم به قیمت سه میلیون تومان. تازه فهمیدم به کاهدان زدهایم. من احمق فکر کردم با سرقت طلاها میتوانم زمینی بخرم و خانهدار شویم.
لیلا اشکهایش را پاک کرد و افزود: حدود یک ماه از قتل گذشت، پلیس سراغمان آمد و من و دخترم دستگیر شدیم. بیچاره شوهرم بعد از دستگیری ما فهمید چه کردهایم. طمع به مال مردم آن هم زنی تنها و مهربان گریبانگیرمان شد و با این کار سرنوشت دختر 18 سالهام را تباه کردم.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#897
Posted: 6 Jul 2015 00:11
دستگیری زورگیر ۱۶ ساله در پایتخت
روزنامه ایران : چشم تو چشم بودن بهانهای بود که عضو 16 ساله باند زورگیری به سرقت از پسران نوجوان در شمال پایتخت دست بزند.از روز 13 اردیبهشت ماه سال جاری وقتی دو پسرنوجوان در شمال تهران از سوی سرنشینان یک خودروی نوک مدادی هدف زورگیری قرار گرفتند تیمی از مأموران پایگاه یکم پلیس آگاهی تحت نظر بازپرس شعبه 4 دادسرای ناحیه 34 وارد عمل شدند تا این دزدان موبایلهای گرانقیمت را به دام اندازند.دو نوجوان که هنوز شوکه بودند تحت تحقیق گرفته شدند.
یکی از آنان گفت: با پای پیاده بودیم که ناگهان نوجوانی 16 ساله به بهانه «چشم تو چشم شدن» خود را به ما رساند. ناگهان چاقویی را از زیر لباسش بیرون کشید و با تهدید چاقو گوشیهای تلفن همراه ما را گرفت. سپس سوار یک خودروی نوک مدادی شد و با راننده گریختند. یکی از پسران نوجوان که در سرقت مشابهی هدف ضربه چاقوی زورگیری قرار گرفته بود نیز گفت: زمانی که دزد سوار خودروی نوک مدادی رنگ شد، من به تعقیب او پرداختم و خودم را به خودرویشان رساندم. حتی توانستم دستگیره در خودروی دزدان را هم بگیرم که ناگهان راننده که سن بیشتری از دزد اصلی داشت فریاد زد که با چاقو بزن و پسر نوجوان نیز با چاقو ضربهای به من زد. از ترس ضربات دیگر چاقو مجبور شدم دستگیره را رها کنم.
تیزبینی پلیس
در حالی که هیچ ردی از زورگیر خشن نبود روز 27 اردیبهشت ماه مأموران کلانتری 163 ولنجک هنگام گشتزنی در خیابان دانشگاه شهید بهشتی به رفتارهای غیرعادی سرنشین یک خودروی نوک مدادی برخوردند و دستور ایست دادند.فرهاد 33 ساله وقتی در خودرویش لوازمی پیدا شد که نشان میداد وی تبهکار است و به سرقت از داخل خودروها دست میزند بازداشت شد و در بازجوییها به دستبرد از داخل خودروها و انبارکردن اموال سرقتی در منطقه سرآسیاب اعتراف کرد. در حالی که هنوز مشخص نبود این مرد همان زورگیر موبایلهای پسران نوجوان است در بازرسی از مخفیگاه وی گوشیهای تلفن همراه سرقتی به دست آمد که فرهاد اصرار کرد همه آنها را از داخل خودروها دزدیده است اما این دروغگویی وی زود برملا شد چرا که بررسی گوشیهای سرقتی نشان داد که آنها از پسران نوجوان زورگیری شدهاند.
همدست 16 ساله
فرهاد در این مرحله چارهای جز اعتراف نداشت. وی زورگیری از پسران نوجوان شمال شهر را با همدستی یکی از بچه محلهای خود به نام محمدحسین 16 ساله به گردن گرفت.خیلی زود مخفیگاه محمدحسین در سرآسیاب شناسایی شد و وی نیز روز 9 خردادماه به دام افتاد و گفت: در همه سرقتها، فرهاد راننده بود و من با پای پیاده اقدام به زورگیری گوشیهای تلفن همراه از همسن و سالهای خودم میکردم.محمدحسین افزود: ابتدا به بهانههای مختلف با طعمههایمان درگیر میشدیم مثلاً یکبار در شهرک اکباتان در حال چیدن گل بودم که نوجوانی به این موضوع اعتراض کرد و همین بهانه درگیری من با او و سرقت گوشی تلفن همراه شد اما بیشتر اوقات به بهانه «چشم تو چشم شدن» با آنها درگیر می شدم».
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#898
Posted: 6 Jul 2015 00:39
دوئل نافرجام یک زن با طلاق
روزنامه ایران : زن جوان که در مسیر پر پیچ و خم ازدواجش تلاش میکرد تا زندگی اش را حفظ کند در دوئل با طلاق تسلیم شد.
«من تاوان اشتباه خودم و اصرار خانوادهام را میدهم و به ناچار مجبورم در این سن مُهر طلاق به شناسنامه ام زده شود» این حرفها را تازه عروسی میزند که روی صندلی دادگاه خانواده ونک نشسته تا منشی شعبه نامش را صدا بزند. این زن 23ساله در حالی که گریه میکند در جریان شرح ماجرای زندگیاش به شوک گفت: از 18 سالگی زمزمههای اینکه باید ازدواج کنم در گوشم خوانده میشد. خانوادهام اصرار داشتند هرچه زودتر ازدواج کنم. نمیتوانستم خیلی در برابر اصرارهای آنها مقاومت کنم. هر طوری بود دوران مدرسه را گذراندم و در رشته مورد علاقهام که روانشناسی است قبول شدم و مدرک کارشناسیام را گرفتم. روزهای سختی را میگذراندم، دلم نمیخواست ازدواج کنم. دوست داشتم درسم را ادامه دهم و در همان رشته ام شغلی را انتخاب کنم ولی تا کارشناسی را هم بسختی توانستم ادامه دهم. ندا در ادامه افزود: نیما یکی از خواستگارانم بود که در همسایگی ما زندگی میکرد. از آنجایی که من و نیما چندین سال در یک محل بودیم و گاهی همدیگر را میدیدیم مهرمان به دل هم افتاده بود. او وقتی به همراه خانواده اش به خواستگاریام آمد مطمئن شدم احساسهایمان دوطرفه بوده و باهم ازدواج میکنیم و خوشبخت میشویم، ولی خانوادهام تنها به دلیل ظاهرش که کمیتیپی امروزی داشت مخالفت کردند. شرایط خیلی سختی بود آنها حتی اجازه ندادند کمی با هم آشنا شویم. شاید ظاهر دلیلی بر بد بودن نباشد اما بیفایده بود. با اینکه نیما و خانوادهاش همه تلاششان را میکردند تا نظر خانوادهام را جلب کنند اما همه راهها به بن بست خوردند. به ناچار من هم به خاطر خانوادهام پا روی دل و احساسم گذاشتم و نیما را فراموش کردم. تا اینکه در یکی از روزها مادرم گفت یک خواستگار دارم که در شأن خانواده ما است. وقتی حامد را دیدم اصلاً از او خوشم نیامد هیچ کدام از رفتار و برخوردهایش به دلم نمینشست؛ اما بشدت مورد سلیقه خانوادهام بود و مادرم هربار سعی میکرد مرا متقاعد کند که حامد مرد زندگی و اهل خدا و دین است و میتواند خوشبختم کند ولی در رفتارهای حامد یک دوگانگی وجود داشت که اصلاً نمیتوانستم آن را درک کنم. به اصرار خانوادهام این بار به جواب خواستگاری حامد «بله» را گفتم. دوران نامزدی خیلی بدی را گذراندیم دائم با هم و خانوادههایمان دعوا داشتیم اما میگفتند ازدواج کنیم مشکلات حل میشود. حتی حاضر نبودند نزد مشاور برویم و کمک بگیریم و من هم عروسک دست اطرافیانم شده بودم. این زن جوان که با یادآوری خاطرات گذشتهاش اشک در چشمانش جاری شده بود ادامه داد: در طبقه اول آپارتمان مادرشوهرم زندگی مان را شروع کردیم. حامد خیلی اهل کار نبود و بیشتر چشمش به دست خانواده اش بود که همین برایمان مشکل ایجاد میکرد و باعث میشد آنها دائم در زندگی ما سرک بکشند. اما سعی کردیم بتوانیم با کمک هم به زندگی مان سر و سامان بدهیم. رابطه مان با هم خوب شده بود و در دو ماه اول زندگی احساس خوشبختی میکردیم اما یک روز همه چیز تغییر کرد؛ جشن تولد زن برادرم بود. حامد خانه نبود و پدر و مادرم به دنبالم آمدند. من هم آماده شدم و با آنها رفتم اما... حامد روزگارم را سیاه کرد و بعد از برگشتن به خانه کتک مفصلی خوردم. شوکه شده بودم بدون آنکه بدانم ناخودآگاه زندگیام زیرو رو شد. خواهرشوهر و مادرشوهرم بدون اجازه ام وارد خانه شده بودند و لباسها و وسایلی را که برای هدیه عروسی ام گرفته بودند بردند. این ماجرا به گوش خانوادهام رسید و آنها سر رسیدند و به جای پادرمیانی در مدتی کوتاه اسباب و اثاثیهام را جمع کردند و با قهر راهی خانه پدریام شدم. از این وضع خسته شده بودم عقلم به جایی نمیرسید حرفهای بی سر و ته و قضاوتهای نادرست، زندگی مان را نابود کرده بود. بزرگان فامیل وساطت کردند تا یک فرصت بدهند تا با حامد آشتی کنیم. در این مدت با همسرم خیلی صحبت کردم. با هم نزد مشاور رفتیم و تصمیم گرفتیم زندگی مان را سروسامان دهیم. این بار خانوادهام بودند که راضی به ادامه زندگی نبودند و میگفتند باید طلاق بگیرم. ولی من گفتم بار نخست حامد را خودم انتخاب نکردم ولی این بار خودم میخواهم حامد را انتخاب کنم و به اوفرصت بدهم. این بار نه وسیله ای برای زندگی داشتیم و نه سرپناهی خودمان بودیم و خودمان. جهیزیهام جلوی چشمان خودم به کمترین قیمت فروخته شد و حق استفاده از آنها را نداشتم، اما اینها مانع تصمیمم نمیشد چون میخواستم زندگی ام را با حامد ادامه دهم. با سختی توانستیم خانه کوچکی اجاره کنیم و وسایل ضروری را فراهم کنیم. در شرکتی مشغول کار شدم و حامد هم شغلش را تغییر داده بود و کار میکرد. شرایط خیلی سختی بود اما همین که رابطه مان با هم خوب بود دلگرمی و امید داشتیم. به مرور زمان وقتی به حامد میگفتم پیش خانوادهمان برویم و دلم برایشان تنگ شده بدخلقی میکرد و من سکوت میکردم. او دیدن خانوادهام را منع کرده بود در صورتی که میفهمیدم خودش پنهانی به خانوادهاش سر میزند. هیچ راهی نداشتم نه روی برگشت پیش خانوادهام نه تحمل ادامه این زندگی سخت! به 6 ماه نکشید دوباره کتک زدنهای حامد شروع شد و سرانجام تصمیم گرفتم برای همیشه به این زندگی پایان دهم و درخواست طلاق دادم ولی حامد راضی به طلاق نبود و از این طریق بیشتر اذیتم میکرد تا اینکه تصمیم گرفتم مهریهام را ببخشم. این تازهعروس وقتی روبه روی قاضی شعبه 268 دادگاه ونک قرار گرفت با بیان شرح ماجرا گفت: دیگر تحمل تحقیر و بدرفتاریهای این مرد را ندارم. آبرویم را برده است. برای ساختن و نگهداشتن این زندگی خیلی تلاش کردم اما دیگر نمیتوانم. او هر روز به بهانههای مختلف مرا تهدید میکند و کتک میزند دیگر نمیتوانم به این زندگی بیروح ادامه دهم. حامد نیز در ادامه به قاضی عموزادی گفت: من هم تحمل این زندگی را ندارم. برای خودمان خانه و زندگی داشتیم ولی بهانههای ندا ما را عاصی کرد و باعث رنجش و ناراحتی مادر و خواهرم شد. تا جایی که توانسته ام برای حفظ زندگی تلاش کردم ولی این زندگی بی فایده است از دست غر زدنها و بیحرمتیهای او خسته شدم. بنابر این گزارش، قاضی عموزادی با شنیدن اظهارات زوج جوان و سازش نداشتن آنها، حکم طلاق را صادر کرد و زن جوان در ازای طلاق توافقی همه حقوق قانونی، مهریه 124 سکهای، اجرتالمثل و جهیزیه را به همسرش بخشید و از وی جدا شد.
هشدار قاضی
قاضی شعبه 268 دادگاه خانواده ونک در این باره با هشدار به خانوادهها گفت: متأسفانه بعضی از خانوادهها به دلیل ناآگاهی، رفتارهایی را انجام میدهند که تا آخر عمر عواقب آن همراهشان خواهد ماند. از آنجایی که هنوز خانوادهها نیاموختند که باید قبل از ازدواج آموزشهای لازم را بگذرانند در عصر جدید همچنان شاهد برخوردهای ناآگاهانه از سوی آنها هستیم. اگر دختر و پسر نیز قبل از ازدواج مهارتهای درست زندگی کردن و هنرهای همزیستی و.. را بیاموزند مطمئناً با درایت و دیدی منطقی قدم در زندگی شان میگذارند و بهترین راه را برای حل مشکلات خود انتخاب میکنند. همچنین قرار گرفتن افراد در روند مشاوره و کمک از متخصص باعث میشود زوجها اگر هم با مشکلی روبرو شوند به جای مطرح کردن آن موضوع با خانواده یا افراد ناآگاه نزد مشاورشان بروند و از راه درست مشکلشان را حل کنند. قاضی عموزادی ادامه داد جوانان و خانوادههایشان باید این موضوع را جدی بگیرند چرا که صرفاً ازدواج کردن ملاک نیست بلکه نگهداری و داشتن رابطه سالم اهمیت بسزایی دارد. در این صورت شاهد کاهش پروندههای طلاق در دادگاههای خانواده خواهیم بود و بالطبع کودکان نیز بدون پدر یا مادر بزرگ نمیشوند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#899
Posted: 6 Jul 2015 00:42
فیلمبرداری از صحنه قتل همسر نامهربان
روزنامه ایران : مرد عرب که همسر ایرانیاش را به قتل رسانده است از صحنه جنایت فیلمبرداری کرد.
این مرد با نجات از قصاص نفس به تحمل زندان و پرداخت دیه محکوم شده است.
اواسط تیرماه سال 92 با ادعاهای پدر نگران که دامادش را قاتل دخترش میدانست پلیس پایتخت به تجسسهای ویژهای برای پرده برداشتن از سرنوشت زن گمشده دست زد.
پدر آشفته وقتی پیش روی بازپرس ایستاد، گفت: «سال 90 یک مرد عراقی به خواستگاری دخترم آمد. وقتی پرسوجو کردم و دیدم که مرد زندگی است، پذیرفتم و دخترم را به عقد وی درآوردم. هنوز دو سال از زندگی مشترک داماد و دخترم نگذشته بود که متوجه اختلافات شدید آنان شدم تا اینکه چند روز پیش برای دیدن دخترم به خانه آنها رفتم. وقتی دیدم دخترم در خانه نیست و عثمان به تنهایی در خانهشان است به وی مشکوک شدم و سراغ دخترم را گرفتم اما او طفره رفت. چند بار به موبایل دخترم زنگ زدم وقتی دیدم از دسترس خارج است دلواپس شدم تا اینکه موبایلش هم خاموش شد.»
وی افزود:« ابتدا احتمال دادم به خانه آشنایان رفته باشد. وقتی پرسوجو کردم دیدم کسی از دخترم خبری ندارد. نگران هستم که گرفتار سرنوشت بدی شده باشد چرا که او و دامادمان با هم اختلاف داشتند.» با ادعاهای پدر نگران تجسس برای افشای راز گمشدن زن جوان آغاز شد.
کارآگاهان ابتدا مرد عرب را تحت تحقیق گرفتند. این مرد عراقی وقتی نزد پلیس رفت در همان بازجوییهای نخست از راز جنایت هولناک خود پرده برداشت و گفت: وقتی به خواستگاری رفتم پس از عقد، خودش به من گفت که باید در مورد موضوع مهمی با من صحبت کند.
او گفت که با دوست من به نام فرمان رابطه دوستی داشته است.
با شنیدن این ادعا شوکه شدم و میخواستم از وی جدا شوم اما او التماس کرد که رهایش نکنم چرا که اگر خانوادهاش بفهمند او را خواهند کشت و از سویی آبرویش به خطر میافتد.
من نیز از سر دلسوزی پذیرفتم و زندگی زیر یک سقف را با وی آغاز کردم اما با گذشت دو سال فهمیدم که وی باز هم با فرمان دوستی پنهانی دارد. او هفتهای سه روز به بهانه اینکه کار میکند شبها به خانه نمیآمد. وقتی به محل کارش زنگ زدم متوجه شدم که ماهها است با آنجا تسویه حساب کرده و به من دروغ میگوید.
مرد عرب گفت آخرین بار وقتی همسرم را با فرمان دیدم خیلی ناراحت شدم و به پلیس 110 زنگ زدم. پلیس هر دوی آنان را بازداشت کرد و پس از چند روز هر دو آزاد شدند تا اینکه هفتم تیرماه وقتی از محل کارم به خانه رفتم به او گفتم که برایت هدیهای خریدهام و به این بهانه ابتدا چشم، دست و پاهایش را با دستمال بستم سپس خواستم او را خفه کنم اما نتوانستم و یک میله آهنی برداشتم و با آن ضربهای به سرش زدم.
وقتی مطمئن شدم که او را کشتم جسدش را به بیرون انتقال داده و دفنش کردم و از همه این صحنهها فیلمبرداری نیز کردم.
با اعترافات این مرد عرب در قتل همسرش فیلم صحنه جنایت نیز به دست آمد تا اینکه صبح دیروز عثمان در شعبه دوم دادگاه کیفری یک از سوی قاضی عزیزمحمدی و دو قاضی مستشار تحت محاکمه قرار گرفت.
در ابتدای جلسه پدر قربانی تقاضای قصاص دامادش را کرد سپس مرد عرب وقتی پشت تریبون دفاع ایستاد، گفت: من به همسرم خیلی علاقه داشتم اما او قدر محبتهایم را ندانست و به اشتباهات گذشتهاش ادامه داد.
روز حادثه تصمیم گرفتم که او را بکشم و نقشهام را عملی کردم چرا که در زندگی برایش هیچ چیز کم نگذاشته بودم و همه امکانات رفاهی را داشت اما او در مدت دو سال زندگی مشترکی که داشتیم فقط به من دروغ گفت.
بنابر این گزارش، سه قاضی عالیرتبه جنایی پس از بررسی تخصصی قصاص مرد همسرکش را منتفی دانستند و وی را به 10 سال زندان و پرداخت دیه کامل محکوم کردند
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#900
Posted: 6 Jul 2015 00:43
اعترافات قاتل شمشیرزن
قاتل شمشیرزن که در قدرتنمایی شبانه جوان بیگناهی را کشته بود جنایت شبانه را به گردن گرفت.از ساعت 11/5شب 22 خردادماه سال جاری وقتی دعوای خونینی از سوی گروهی مرد خشمگین در محله مرتضیگرد رخ داد تجسسهای پلیسی کلید خورد.
در نخستین دقایق این حادثه مأموران کلانتری 171 مصطفی خمینی پی بردند جوانی 27 ساله به نام مصیب که با خونریزی شدید رانپای راست به بیمارستان انتقال یافته بود به کام مرگ فرو رفته است.
تجسسهای میدانی پلیس نشان داد که در قدرتنمایی شبانه چهار جوان شرور جنایت خونینی رخ داده بهگونهای که مصیب سعی داشته فضای وحشتآور را آرام کند و هدف حمله قرار گرفته است.
خیلی زود سهیل و مهدی 21 و 24 ساله در حالی که عقربههای ساعت 2 بامداد 23 خردادماه را نشان میداد در خانههایشان واقع در خیابان پیروزی محله مرتضیگرد به دام افتادند.
این دو شرور وقتی مشخص شد که مصیب 27 ساله جان باخته است در برابر اتهام قتل قرار گرفته و با دستور قاضی شعبه 101 دادگاه بخش آفتاب پیش روی تیمی از اداره 10 پلیس آگاهی تهران ایستادند تا پرده از این جنایت خونین بردارند.سهیل و مهدی پذیرفتند که در قدرتنمایی شبانه محله پلائین و درگیری مرگبار شرکت داشتهاند.سهیل گفت: من و مهدی همراه یکی دیگر از دوستانمان که حسین نام دارد و 23 ساله است از سوی اصغر به قدرتنمایی در محله پلائین تحریک شدیم اما درگیری با مصیب از سوی اصغر 24 ساله صورت گرفت و او با شمشیری که در دست داشت، ضربهای به پای مصیب زد و پس از آن همهمان فرار کردیم.
مهدی نیز گفت: اصغر روز حادثه به سراغ ما آمد و ادعا کرد ظهر 22 خرداد با چند پسر از محله پلائین درگیر شده و کتک خورده برای انتقامگیری از آنها سوار بر موتور من در حالی که یک شمشیر و دو چوب دستی همراه خود برداشته بودیم، به پلائین رفتیم. اصغر در حالت غیرعادی بود و با شمشیرکشی به قدرتنمایی و عربدهکشی پرداخت. مصیب که به همراه اعضای خانوادهاش در مقابل در خانهشان ایستاده بود، به اصغر نزدیک شد و از وی خواهش کرد تا آنجا را ترک کند که ناگهان اصغر به سمت او حملهور شد و با شمشیر ضربهای به پای راست او زد سپس شیشه یک خودرو عبوری را نیز شکست و پس از آن همه گریختیم.
در این تجسسها سهیل لو داد که شمشیر نزد وی است و کارآگاهان شمشیر را که هنوز خونآلود بود از خانهاش به دست آوردند سپس حسین را 26خردادماه به دام انداختند که وی نیز ادعاهای مشابهی کرده و اصغر را قاتل شمشیرزن معرفی کرد.
کارآگاهان جنایی که در تعقیب قاتل شمشیرزن بودند، دریافتند اصغر به شمال کشور گریخته است تا اینکه وی به خانهاش بازگشت و مأموران روز 6 تیرماه قاتل فراری را دستگیر کردند.
اصغر ابتدا اصرار بر بیگناهی کرد اما وقتی در برابر سه دوستش قرار گرفت، گفت: با چند پسر در منطقه پلائین به خاطر چشم تو چشم شدن درگیر شدم و کتک خوردم به همین خاطر با دوستانم تماس گرفته و موضوع را با آنها در میان گذاشتم و به همراه یکدیگر، پس از تهیه شمشیر و چوبدستی از خانه یکی از آنها، با موتور به محل درگیری رفتیم. زمانی که به محل رسیدیم، هیچکدام از کسانی که مرا کتک زده بودند حضور نداشتند، به همین خاطر من شروع به داد و فریاد کردم تا شاید آنها خودشان را نشان بدهند یا حداقل موضوع به گوش آنها برسد. در همین زمان مصیب به من نزدیک شد و خواست تا دست از ناسزاگویی بردارم که با او درگیر شده و ضربهای با شمشیر به پایش زدم.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟