ارسالها: 12930
#901
Posted: 6 Jul 2015 15:14
مرگ کودک ۵ ساله در استخر / کسی به پدری که پشت در استخر بود خبر نداد
شاید در نگاه اول، بیشتر یک شوخی به نظر بیاید که پدری پشت در استخر منتظر فرزندش باشد و پرسنل استخر فرزند حادثه دیده را بدون اطلاع به پدر، به بیمارستان انتقال بدهند. بعد هم از بیمارستان با منزل امیرعلی تماس بگیرند و بگویند: «برای بردن پسرتان به سردخانه بیایید.» اما این حادثه شایعه نیست و دوشنبه هفته پیش در بلوار فردوس آریاشهر اتفاق افتاده است. پرسنل استخر ابتدا با ورود پدر امیرعلی به داخل کلاس آموزشی مخالفت کردهاند و پدر پشت در منتظر پایان کلاس فرزندش بود، در حالی که امیرعلی پنج ساله دچار سانحه شده و او را بدون اینکه به پدرش بگویند، با خودروی شخصی به بیمارستان انتقال دادهاند.
صدای فریاد «کمک کمک» پسربچههای پنج تا 10 ساله از همه جای استخر تختی در آریاشهر به گوش میرسید. عدهای گریه میکردند و تعدادی هم برای نجات امیر علی به آب پریدند. چند نفر از بچهها غریق نجاتها را باخبر کردند و بالاخره امیرعلی با کمک مربیها کنار استخر خوابانده شد و از آنها تنفس مصنوعی گرفت. دقایقی بعد پرسنل استخر تختی منتظر رسیدن اورژانس نشدند و با خودروی شخصی کودک را در حالی به درمانگاه الزهرا در بلوار فردوس انتقال دادند که پدر امیر علی پشت در استخر منتظر امیرعلی بود؛ ولی پرسنل استخر به او خبر ندادند. چند دقیقه بعد تلفن منزل خانه امیرعلی به صدا درآمد. کسی از درمانگاه گفت: «پسر شما در سردخانه است».
ساعت 18 دوشنبه گذشته بدترین لحظات برای خانواده خواجوی بود که صاحب دو فرزند پنج و سه ساله هستند. پدر امیرعلی پسرش را برای شرکت در کلاس آموزشی به استخر برده بود و تصمیم داشت مانند همیشه لبه استخر بنشیند و مواظب او باشد، اما این بار با مخالفت متصدی استخر روبهرو شد. به او گفتند خانوادهها در نوع آموزش دخالت کردهاند و مربیها به ورود پدرها اعتراض کردهاند و قرار است دیگر هیچ خانوادهای وارد فضای آموزشی نشود. خواجوی پدر امیرعلی در اینباره به فرهیختگان گفت: «حتی اجازه نشستن در سالن به من ندادند و گفتند از این به بعد باید بیرون از استخر منتظر بچهها باشید. من نیز در داخل خودروی شخصیام نشسسته بودم و بیخبر از همه جا از منزل با من تماس گرفته شد و این خبر را به من دادند.» این کارمند سایپا همچنین ادامه داد: «آنها شماره موبایل من را داشتند و بارها از استخر با من تماس گرفته بودند اما روز حادثه بدون اینکه به من بگویند چه اتفاقی برای پسرم افتاده او را با خودروی خودشان به درمانگاه بردند.»
فقط میخواهم مادر دیگری جز من داغدار نشود
مادر امیرعلی نیز که هنوز در شوک از دست دادن کودک خردسالش است به فرهیختگان گفت: «من واقعا نمیدانم چرا وقتی پدر این بچه بیرون بود باید خودشان او را میبردند و بعد هم زنگ بزنند و به ما بگویند بچهمان در سردخانه است.»
او همچنین ادامه داد: «من چند روز بعد از این ماجرا بهعنوان فردی ناشناس با استخر تماس گرفتم و از آنها خواستم بگویند ماجرای بچهای که غرق شده چیست؟ آنها پاسخ دادند: «این موضوع شایعهای بیش نیست» و من صدای ضبط شده آنها را نیز دارم که زیر خاک رفتن پسر پنج ساله من را شایعه اعلام میکنند.» مادر امیرعلی همچنین گفت: «اگرچه دیگر پسر من زیر خروارها خاک خوابیده و نمیتوان برای او کاری انجام داد اما خواهش من این است که کاری انجام شود تا مادر دیگری داغدار نشود.» او به نقل از پسر عموی فرزندش که در همان کلاس آموزشی بوده است، گفت: «امیرمحمد که هفت سال دارد میگوید امیرعلی سیاه شده بود و روی آب آمد که او را بیرون آوردند، در حالی که در همان ابتدا به ما گفتند سرش به لبه استخر خورده و زمین خورده است. همچنین به ما گفتند پسر این خانواده ناراحتی قلبی نیز داشته است.»
داشتن ناراحتی قلبی امیر علی یا زمین خوردن این کودک در استخر در حالی از سوی کارمندان استخر مطرح شده که اولا پزشکی قانونی فوت این کودک را خفگی اعلام کرده، ثانیا پیش از فوت این کودک پیشنهاد پیوند دریچه قلب به خانواده امیر علی از سوی بیمارستان داده شده و این به این معنی است که ناراحتی قلبی وجود نداشته است.
امیرعلی خارج از منطقه آموزشی غرق شد
مدیریت استخر نیز درباره این موضوع به فرهیختگان گفت: «20 سال است این استخر در همین مکان فعالیت دارد و تاحالا برای هیچکس کوچکترین اتفاقی نیفتاده است و تمام ماجراهایی که درباره فوت کودکان دیگر میگویند پس از این حادثه تلخ ساخته شده و شایعهای بیش نیست.»
او همچنین با اظهار تاسف به خاطر اتفاقی که افتاده ادامه داد: «آنقدر پیرامون این حادثه شایعهپراکنی شده و آنقدر این شایعهها با جزئیات است که من اگر خودم آن ساعت در استخر نبودم باور میکردم. اما حقیقت آن است که پنج دقیقه پیش از این حادثه، امیرعلی از مربی اش برای رفتن به دستشویی اجازه گرفته بود. حتی مربیاش گفته تا زمانی که از حوضچه کلر هم عبور کرد او را دیده است.» مدیر استخر ادامه داد: «ماجرا از زمانی آغاز شده که امیرعلی به استخر بازگشته ولی به جای رفتن به منطقه آموزشی که مربیها نیز بودهاند، به قسمت دیگری رفته است. امیر علی در آن قسمت که اصلا مخصوص به آنها نبوده افتاده و غرق شده است و اصولا مربی امیرعلی متوجه بازگشت او نشده بود.»
اورژانس گفت دیر میرسیم خودتان به بیمارستان بروید
او راجع به علت انتقال دادن امیرعلی با خودروی شخصی نیز گفت: «ما با اورژانس ساعت 17:20 دقیقه تماس گرفتیم و آنها به ما گفتند به کتفهای کودک ضربه وارد کنیم اگر پلک او تکان خورد و عکس العملی داشت منتظر اورژانس نمانیم و او را به بیمارستان انتقال بدهیم.» وی ادامه داد: «ما هر ضربهای که به امیرعلی وارد کردیم عکسالعمل نشان داد و تمام آبی که خورده بود هم از دهانش خارج شد. او حتی در بیمارستان حالش بهتر شده بود؛ نمیدانم چرا این اتفاق افتاد.»
خانواده خواجوی در حالی این روزها عزادار کودک خردسال شان هستند که اقدامات لازم را برای شکایت از مدیریت این استخر دنبال میکنند. به هر حال اگرچه امیرعلی اولین کودکی نبوده که چنین اتفاقی در استخر برایش افتاده باشد اما برای اینکه آخرین کودکی باشد که در لیست قربانیهای استخر قرار میگیرد، لازم است توجه و نظارت بیشتری از سوی مسئولان در مورد چگونگی و نحوه کار پرسنل استخرها صورت گیرد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#902
Posted: 7 Jul 2015 13:23
قاتل باپرداخت۴۰۰میلیون تومان به خانواده مقتول از قصاص نجات یافت/پایان خونین یک رابطه خیابانی وخیانت
روزنامه ایران نوشت: عصر 18 مردادماه سال 90 اهالی محلهای در نسیم شهر رباطکریم جیغهای زنی را شنیدند و وقتی مغازهداران به خیابان ریختند خود را با صحنه هولناک قتل دختر جوانی روبهرو دیدند. چشمهای جستوجوگرانه رهگذران روی پسری با چاقوی خونآلود که در سوی دیگری از خیابان خودزنی میکرد، خیره ماند.
این ماجرای مرگبار خیلی زود به کارآگاهان پلیس مخابره شد و پسرجوان به نزدیکترین بیمارستان انتقال یافت.
دقایقی بعد بازپرس ویژه قتل پای در قتلگاه دختر جوان گذاشت و به تحقیقات میدانی پرداخت.
تیم جنایی در تحقیقات نخست پی برد قربانی زهره نام دارد و نیم ساعت پیش با مادرش برای خرید از خانه بیرون آمده و در خیابان پسرجوانی با چاقو به وی حملهور شده و سپس خودش نیز اقدام به خودزنی کرده است.
کارآگاهان در ادامه تحقیقات از مادر قربانی به سرنخ جدیدی از یک آشنای انتقامجو رسیدند که نشان میداد زهره قربانی کینهتوزی شده و کامران در برابر دیدگان مادر وی و رهگذران دست به خودکشی نافرجام زده است.
کامران که در بیمارستان نجات یافته بود در بازجوییهای پلیسی، قتل زهره را به گردن گرفت و انگیزهاش را از این جنایت دخالتهای زهره در زندگیاش دانست.
کامران پس از محاکمه در شعبه 74 دادگاه کیفری استان تهران از سوی قاضی عبداللهی و چهار قاضی مستشار به قصاص نفس-اعدام- محکوم شد.
این پسرجوان که در آستانه اعدام قرار گرفته بود با پرداخت 400 میلیون تومان دیه از خانواده زهره رضایت گرفت و از مجازات مرگ نجات یافت.
صبح دیروز کامران برای رسیدگی به جرم خود از جنبه عمومی در شعبه 4 دادگاه یک کیفری از سوی 3 قاضی عالیرتبه جنایی برای دومین بار محاکمه شد. کامران پشت تریبون دفاع گفت: یک سال پیش از جنایت در خیابان شهید چمران در حال عبور بودم که خیلی اتفاقی با زهره آشنا شدم. مدتی با هم تلفنی در ارتباط بودیم تا اینکه با هم قرار ملاقات گذاشتیم. قبل از این آشنایی من به خواستگاری دختری در شمال رفته و چون کاری نداشتم پدر آن دختر با ازدواجمان مخالفت کرد.
وقتی با زهره آشنا شدم موضوع شکست در خواستگاریام را برای او تعریف کردم. مدتی گذشت توانستم برای خود مغازهای اجاره کنم، از آنجا که به اکرم در شمال خیلی علاقهمند بودم تصمیم گرفتم دوباره به خواستگاریاش بروم و در این مورد با زهره صحبت کردم. احساس کردم که وی ناراحت شده است. بعد از آن زهره با من قهر کرد، چند باری زنگ زدم تا او را آرام کنم. زهره گفت به اکرم زنگ میزند و میگوید که من با وی ارتباط دوستی دارم. التماس کردم درباره رابطهمان به اکرم حرفی نزند اما وی به حرفهایم هیچ اعتنایی نکرد. بعد از چند روز به اکرم زنگ زدم، او به من گفت که زهره با من تماس گرفته و همه چیز را برایم گفته است. اکرم ناراحت بود که چرا به وی خیانت کردهام. در حالی که خیلی ناراحت بودم به زهره زنگ زدم و گفتم چرا این کار را کرده است. ناگهان زهره ناسزاگویی کرد. خیلی عصبی بودم نمیدانستم چه کنم چراکه اکرم حاضر نبود با من ازدواج کند.
وی افزود: روز جنایت سرکوچه آمدم، از یک مغازه چاقویی خریدم به سمت خانه زهره حرکت کردم، وقتی آنجا رسیدم زهره با مادرش از خانه بیرون رفته بود. سمت آنان رفتم دیدم تلفنی ماجرای من و اکرم را برای دیگری تعریف میکند!
به او گفتم چرا به اکرم زنگ زدی؟ چرا آیندهام را خراب کردی؟ در جواب گفت خوشم آمد! به وی التماس کردم که با اکرم تماس گرفته و حرفهایش را پس بگیرد اما اعتنایی نکرد.
خیلی عصبانی بودم با چاقویی که همراه داشتم سه ضربه به زهره زدم. همزمان چند ضربه نیز به خودم زدم، میخواستم به زندگی خودم هم پایان دهم. همان لحظه نیز به دختر مورد علاقهام زنگ زدم و از او خداحافظی کردم چرا که تصور نمیکردم خودم زنده بمانم.
بنابر این گزارش، پس از محاکمه با توجه به اینکه کامران یک هزار و 415 روز در زندان بوده است حکم به آزادی وی دادند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#903
Posted: 7 Jul 2015 13:25
زن و مرد کلاهبردار، سهام بیمارستان معروف تهران را فروختند
زوج کلاهبردار به بهانه فروش سهام بیمارستانی در تهران دو میلیارد تومان پول بادآورده به جیب زدند.
از اواخر سال 93 پلیس با کلاهبرداریهای مشابهی روبهرو شد که در آن زوج جوانی به بهانه «فروش سهام بیمارستانی در تهران» به اغفال طعمههایشان دست زده و پس از گذشت ماهها و بدون آنکه سهامی به مالباختهها بدهند، خود را پنهان کرده بودند.
ردیابی این زوج شیاد با دستور قاضی شعبه 101 دادگاه عمومی بخش آفتاب پیشروی اکیپی از پایگاه نهم پلیس آگاهی تهران قرار گرفت و آنان برای یافتن سرنخی از تبهکاران فریبکار به تحقیق از مالباختگان پرداختند.
همه فریبخوردهها ادعا کردند که زوج جوان به نامهای «زهره» و «محسن» با ادعای اینکه کارمند بیمارستان جم هستند و میتوانند سهام بیمارستان را به دیگران واگذار کنند از هر کدام پولهای بالای 10 میلیون تومان دریافت و گاهی در چند نوبت پولهایی را تحت عنوان سود سهام به آنها پرداخت کرده و سپس گریختهاند.
یکی از این طعمهها گفت: «از طریق بستگان و بچهمحلهای منطقه مرتضیگرد اطلاع پیدا کردم که زن و شوهری در این منطقه که گویا پرسنل بیمارستانی در تهران هستند، برای تعدادی از اهالی اقدام به خرید سهام بیمارستان کرده و در چند ماه نیز پولهایی را به عنوان سود سرمایهگذاری به آنها پرداخت کردهاند، از طریق یکی از دوستان که او نیز پسانداز خود را در قالب خرید سهام در اختیار این زن و شوهر قرار داده بود و در یک سال گذشته نیز سود خوبی به او پرداخت شده بود، به آنها معرفی شدم. با اصرار من زن و شوهر پذیرفتند تا من را نیز به عنوان سهام گذار بپذیرند. با توجه به اطلاعاتی که در خصوص سابقه و بویژه شهرت بیمارستان تهران پیدا کرده و تصور میکردم که فرصت مناسبی برای سرمایهگذاری به دست آوردهام، اقدام به پرداخت 107 میلیون تومان به این زن و شوهر کردم؛ پس از مدتی وعده و وعیـد، پولهایی به عنوان سود به من پرداخت شد اما پس از چند ماه ناگهان این دو تبهکار ناپدید شدند و هیچکس از آنها اطلاعی نداشت.»
کارآگاهان با مراجعه به بیمارستان جم تهران و بررسی سوابق پرسنل آن اطمینان پیدا کردند که محسن 30 ساله و زهره 27 ساله هیچگاه در بیمارستان مورد نظر کار نکردهاند.
بدینترتیب شناسایی خانههای محسن و زهره در مرتضیگرد آغاز شد و پلیس دریافت این زن و شوهر هیچ رابطهای با خانوادههای خود ندارند.
در حالی که هیچ ردپایی نبود کارآگاهان توانستند مخفیگاه زوج جوان را در شهرری شناسایی کنند و هر دو متهم با دیدن پلیس به این کلاهبرداریهای سریالی اعتراف کردند.
در بازجویی از این زوج شیاد مشخص شد که آنان در بیش از یک سال با گرفتن پولهای میلیونی از طعمههای سادهلوح، با انجام مانورهای متقلبانه قسمتی از اصل پول را در قالب پرداخت سود سرمایهگذاری به آنها بازپس میدادند تا به این شیوه و شگرد اقدام به فریب سایر طعمهها کرده و از سوی دیگر نیز مانع از طرح شکایت توسط آنها شوند. محسن گفت: وقتی دو میلیارد تومان به دست آوردیم، در اواخر سال گذشته گریختیم و تصور میکردیم کسی نمیتواند ما را به دام اندازد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#904
Posted: 7 Jul 2015 13:26
دزدی ۵۰۰ میلیونی حسابدار زن از مدیر رستوران
وسوسه سرقت از حساب بانکی مدیر رستوران مثل موریانه فکر و ذهنش را لحظه به لحظه میخورد. دختر 31 ساله که حسابدار یک مجموعه پذیرایی بود تسلیم این وسوسهها شد و به سرقت 500 میلیون تومانی از حساب بانکی مدیرش دست زد.
«رؤیا» حدود یک سال پیش به استخدام یک مجموعه پذیرایی در مشهد در آمد و با جلب اعتماد مدیر رستوران اقدام به صدور چکهای بلامحل و جعل امضای صاحب کار خود کرد. مدیر رستوران پس از گذشت چند ماه وقتی به بانک مراجعه کرد تا صورت حساب بگیرد متوجه شد حسابدار سرش کلاه گذاشته است و بلافاصله با تنظیم دادخواستی از این دختر جوان شکایت کرد. افسران آگاهی کلانتری احمد آباد مشهد در پی دریافت این گزارش تحقیقات خود را آغاز و مظنون پرونده را دستگیر کردند و رؤیا در بازجوییها اعتراف کرد گردش مالی حساب بانکی مدیر رستوران خیلی زیاد بود و از طرفی میدانست سر از کار حساب و کتاب در نمیآورد.
وی افزود: نقشههای زیادی برای به جیب زدن یک پول زیاد در سر داشتم تا اینکه بالاخره تصمیم گرفتم از حساب بانکیاش پول برداشت کنم. وسوسه شدم که این کاررا انجام بدهم. من 500 میلیون تومان اختلاس کردم و با پولی که به جیب زدم یک خودروی لوکس و یک آپارتمان شیک خریدم. اما از کرده خودم پشیمانم. مدام واهمه داشتم و میدانستم که بالاخره موضوع لو خواهد رفت. سرهنگ «حجت نیکمرام» رئیس پلیس مشهد گفت: با اعترافات این زن شیاد، پرونده به مراجع قضایی معرفی و وی با قرار قانونی روانه زندان شد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#905
Posted: 7 Jul 2015 22:46
هنرمندان و روزنامه نگاران به خانه اولیای دم رفتند تا برای محیطبان دنا تقاضای بخشش کنند
ایران وایر- عصر روز شنبه عده ای از هنرمندان و اصحاب قلم و فرهنگ کهگیلویه و بویراحمد به خانه پدر «مجتبی رضایی»، جوانی که هنگام شکار کشته شده بود رفتند تا از آن ها تقاضای عفو محیط بان محکوم به اعدام دنا را کنند.
به گزارش بویرنیوز به نقل از مهر، پدر مجتبی و دیگر بزرگان طایفه هم به گرمی و با خوش رویی جمعیت میهمان را پذیرفتند و سنت زیبای ایل را به جای آوردند.
«سید محمود موسوی پور»، از پژوهش گران فرهنگ بومی در حضور میهمانان گفت: «در کهگیلویه و بویراحمد ریش سفیدانی داشتیم که اگر در روستایی کوچک ترین اختلاف و مشکلی پیش می آمد، قدم پیش می گذاشتند و مساله را حل و فصل می کردند.»
او از سنت های ایلی سخن گفت و قصاص را حق خانواده رضایی دانست: «دین این حق را به اولیای دم داده اما تاکید هم کرده که بخشش و گذشت بهتر است.»
او خانواده رضایی را یک خانواده فرهنگی، ریشه دار و با اصالت دانست و از طرف جمع حاضر درخواست کرد: «به حرمت این ماه مبارک و در راستای عمل به ارزشهای دینی و ایلی قاتل فرزند خویش را عفو کنند.»
پس از او، پدر مجتبی رضایی به احترام جمع حاضر بلند شد و دلایل خود را برای عدم رضایت شرح داد:« اگر به صورت مردانه پیش میآمدند، شاید در همان روزهای اولیه رضایت میدادم زیرا نقطه سفیدی از این حادثه در دل داشتم و آن هم عدم کینه و مشکل قبلی بود که ما و خانواده قاتل با یک دیگر نداشتیم. در همان سال اول که در بدترین شرایط بودم، از من خواستند که رضایت دهم و من هم گفتم که چند نفر از جامعه محیط زیست و طایفه قاتل بیایند و به اشتباه خودشان اقرار کنند و بیش تر از این من را عذاب ندهند. من هم به جان فرزندانم قسم خوردم که قاتل را ببخشم اما پس از آن مسوولان گذشته محیط زیست برعکس عملکرد کردند و از یک قتل بیش تر به من فشار آوردند. کاری کردند که این قضیه به رسانههای بیگانه هم کشیده شد و در این میان توهین های بسیاری به من و خانواده ام شد.»
وی با بیان این که اگر دروغ و خیانت نمیدیدم و نمیشنیدم، تاکنون رضایت داده بودم، افزود: «اکنون نیز مترصد تصمیم خویشاوندان و بزرگان هستم و هر تصمیمی که آنها بگیرند، اطاعت می کنم و چنانچه فرجی در زمینه بخشش حاصل شود، جامعه هنرمندان و اصحاب فرهنگ و رسانه هم برای ما محترم هستند.»
رضایی به عشق و علاقه خود به محیط زیست اشاره کرد و گفت: «در کنار خانه من پارکی است که هر روز صبح به آن آب می دهم و چندین درخت به یاد پسرم در آن کاشتم و در این زمینه در محله فرهنگ سازی کردم تا کودکان محله نیز در نگه داری از این پارک تلاش کنند.»
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#906
Posted: 8 Jul 2015 15:06
باجگیری مرگبار در پاتوق شیشهایها
باجگیر پاتوق شیشهایها در کانال فاضلاب پرده از قتل خاموش یک جوان مسافر برداشت.این مرد میخواست از دیگر معتادان زهر چشم بگیرد که دست به قتل پسرجوان زد.از ساعت 10 شب 12 بهمن ماه سال گذشته وقتی جسد ناشناسی داخل حفره فاضلاب واقع در اتوبان یاسینی پیدا شد پلیس تهران خود را در برابر جنایتی خاموش دید.
بررسی در صحنه پیدا شدن جسد مشخص کرد قربانی پسرجوانی است که دست، پا و گردنش از پشت سر با پارچه و کمربند بسته شده است. همزمان با انتقال جسد جوان ناشناس به پزشکی قانونی و بررسیهای تخصصی وقتی مشخص شد که علت مرگ خفگی بوده است با دستور بازپرس شعبه 6 دادسرای امور جنایی تهران تیمی از اداره 10 دست به کار شدند تا رازگشایی کنند.کارآگاهان جنایی در نخستین اقدام توانستند علیرضا 32 ساله را شناسایی کرده و پی ببرند خانواده این پسر در یکی از شهرهای شمالی کشور زندگی میکنند.
تحقیقات از خانواده علیرضا نشان داد که قربانی چند روز پیش از پیدا شدن جسدش از محل کارش که در یک پیتزافروشی در نارمک تهران بود مرخصی گرفته و به نزد خانوادهاش رفته و روز 12 بهمن در حالی که 400 هزار تومان پول نقد و یک گوشی تلفن همراه به ارزش یک میلیون تومان همراه خود داشته به تهران بازگشته است.
کارآگاهان که با سرقت پول و موبایل علیرضا مواجه شده بودند برای ردیابی عاملان جنایت تجسسهای خود را روی شخصیت پسرجوان متمرکز کرده و پی بردند وی با وجود اینکه خانوادهاش اصرار داشتهاند علیرضا اعتیاد به شیشه را ترک کرده بود اما در پاتوق معتادان رفت و آمد داشته و جسدش نیز در نزدیکی همان محله افیونیها پیدا شده است.کارآگاهان با انجام تحقیقات پلیسی اطلاع پیدا کردند جوانی به نام کاظم 30 ساله با وجود شیشهای بودن قدرت بدنی خوبی دارد و در بین شیشهایها قدرتنمایی کرده و به زورگیری از آنان و همپاتوقیهایشان واقع در حفره فاضلاب دست میزند. همین کافی بود تا کاظم تحت تجسس قرار گرفته و مشخص شود که او یکی از مجرمان قدیمی در زمینه زورگیری و موادمخدر بوده که به تازگی از زندان آزاد شده است.خانه کاظم در تهرانپارس و خیابان 216 شرقی شناسایی شد و وی روز 13 تیرماه سال جاری به دام افتاد. کاظم در بازجوییها خیلی زود اعتراف کرد که با علیرضا در حفره فاضلاب درگیر شده است و گفت: زمانی که به داخل حفره فاضلاب رفتم از طریق معتادان که در آنجا زندگی میکنند شنیدم جوانی که گویا پیش از این نیز شیشه میکشیده برای مصرف مواد به آنجا رفته است. با مشاهده به این جوان و دیدن ظاهر مرتب وی اطمینان پیدا کردم که او حتماً با خود پول و اموال باارزشی دارد و به همین خاطر تصمیم به زورگیری گرفتم اما او در برابر من مقاومت کرد. به همین خاطر و برای آنکه از بقیه معتادان زهر چشم بگیرم با او درگیر شدم و پس از آنکه با تهدید چاقو گوشی موبایل و پولهایش را گرفتم، دست، پا و گردن وی را با پارچه و کمربند بسته و در همان وضعیت رها کردم و دیگر معتادان در صحنه را نیز تهدید کردم که کسی حق کمک کردن به او را ندارد و دیگر اطلاعی از مرگ وی ندارم.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#907
Posted: 8 Jul 2015 15:08
دست جیببر در جیب مسافر گیر کرد!
مردی که در محدوده میدان کمرگ دست به جیب بری میزد، در آخرین سرقتش توسط مالباخته دستگیر و تحویل ماموران انتظامی شد.
به گزارش جام جم آنلاین به نقل از پلیس آگاهی تهران بزرگ، ظهر روز پنجشنبه 4 تیرماه امسال از طریق مرکز فوریت های پلیسی 110 ، یک فقره دستگیری سارق توسط شهروندان به کلانتری 115 رازی اعلام شد.
با حضور مأمورین کلانتری در ایستگاه BRT در میدان گمرک ، فردی که توسط مسافرین اتوبوس BRT به اتهام «جیب بری» دستگیر شده بود به کلانتری منتقل شد.
پرونده در پایگاه هشتم پلیس آگاهی تهران بزرگ
با تشکیل پرونده مقدماتی با موضوع «جیب بری» و به دستور شعبه سوم بازپرسی دادسرای ناحیه 11 تهران، پرونده جهت رسیدگی در اختیار پایگاه هشتم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت.
اظهارات شاکی پرونده
شاکی پرونده پس از حضور در پایگاه هشتم پلیس آگاهی تهران بزرگ به کارآگاهان گفت: در داخل اتوبوس متوجه شدم که شخصی که در کنار من ایستاده، دست خود را در داخل جیب من کرده اما به علتی نامشخص قادر به بیرون آوردن آن نیست !! زمانیکه متوجه شدم که او قصد جیب بری داشته مانع از پیاده شدن او در ایستگاه شدم و با کمک سایر مسافرین او را دستگیر و در ایستگاه میدان گمرک او را به مأمورین تحویل دادیم.
تحقیقات پلیسی
متهم که در کلانتری خود را بنام «علیرضا رضایی» معرفی کرده بود، در اظهارات اولیه منکر هرگونه سرقت شده و اظهار کرد: در داخل اتوبوس در حال چرت زدن بودم که روی شاکی افتادم و به همین دلیل ایشان مدعی است که بنده جیب بر هستم.
در ادامه تحقیقات و با شناسایی هویت واقعی متهم بنام «یارمراد» (متولد 1358)، مشخص شد که او یکی از مجرمین سابقه دار در زمینه جیب بری است که از سال 1379 تاکنون 21 بار به اتهام جرایم مختلف دستگیر شده که هشت فقره آن مربوط به جیب بری است.
همچنین در بررسی دو عدد کارت عابر بانک بدست آمده از متهم نیز مشخص شد که آنها نیز دارای سابقه سرقت به شیوه جیب بری هستند.
در ادامه رسیدگی به پرونده، یارمراد که چاره ای جز اعتراف و بیان حقیقت نداشت صراحتا به دهها فقره جیب بری بویژه سرقت گوشی تلفن همراه اعتراف و انگیزه خود را تأمین هزینه مصرف موادمخدر اعلام کرد.
سرگرد کارآگاه قباد برجی، سرپرست پایگاه هشتم پلیس آگاهی تهران بزرگ با اعلام این خبر، افزود: با توجه به سوابق متعدد متهم در ارتکاب جرایم مختلف بویژه سرقت به شیوه جیب بری و اعتراف صریح متهم به دهها فقره جیب بری در خطوط اتوبوس های BRT و به جهت شناسایی سایر شکات و مالباختگان، دستور انتشار بدون پوشش تصویر متهم از سوی مقام محترم قضایی صادر شده است لذا از کلیه شکات و مالباختگانی که موفق به شناسایی تصویر متهم شدند دعوت می شود تا جهت پیگیری شکایات خود به نشانی پایگاه هشتم پلیس آگاهی تهران بزرگ واقع در میدان حر – خیابان 12 فروردین مراجعه کنند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#908
Posted: 8 Jul 2015 23:12
استخدام رفتگرانی با مدرک لیسانس و فوقلیسانس در خرمآباد
هیچ شغلی عیب نیست. اما وقتی خبر میدهند که در بین رفتگرانی که اخیرا در خرمآباد استخدام شدهاند، ۲۳ نفر مدرک لیسانس و فوقلیسانس داشتهاند، جای بسی تامل است.
خبرگزاری ایرنا به نقل از شهردار خرمآباد مینویسد، در بین ۱۵۰ نفری که اخیرا توسط بخش خصوصی "برای رفتگری و خدمات تنظیف" این شهر استخدام شدهاند، ۲۳ نفر دارای مدرک لیسانس و حتی فوقلیسانس بودهاند. خبر استخدام این افراد پیشتر توسط برخی از سایتها در ایران منتشر شده بود.
علت را باید در پدیده مهار نشده بیکاری در استان لرستان جستجو کرد. بیکاری در این استان بیداد میکند و لرستان تا همین چندی پیش از حیث آمار بیکاری در رتبه نخست کشوری قرار داشت. هنوز هم اقدام جدی برای کاهش بیکاری در این استان صورت نگرفته است.
استخدام جوانانی با مدرک لیسانس و فوقلیسانس برای "رفتگری و تنظیف" شهر خرمآباد نشانه بارز نابسامانی حاکم بر بازار کار این استان است.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#909
Posted: 9 Jul 2015 11:39
آتشافروزی مرگبار پدرخوانده مهربان
پدرخوانده مهربان که با آتشافروزی در پاتوق شیشهای پسر ناتنی و دوستان تبهکارش وی را به قتل رسانده است اشکریزان از خود دفاع کرد.
ساعت 4 عصر 11 آذرماه سال 91 ماجرای آتشسوزی مرگباری در خیابان سبلان شمالی به پلیس و آتشنشانی مخابره شد. پس از عملیات آتشنشانان مشخص شد پسر صاحبخانه با دو دوستش دچار سوختگی شدید شده اند و با مرگ دست و پنجه نرم میکنند.کارشناسان آتشنشانی در همان صحنه حادثه اعلام کردند که آتشسوزی عمدی بوده است.
بدین ترتیب مأموران پلیس وقتی به تحقیق از سه جوان سوخته دست زدند پسر 34 ساله صاحبخانه به نام محمد در جملات کوتاهی گفت: غروب بود به همراه داود و شیرین در زیرزمین سرگرم مصرف شیشه بودیم که داود گفت بوی بنزین میآید. همزمان اتاق منفجر شد و همه جا آتش گرفت.پدرخوانده 78 ساله محمد که حسن نام دارد در حالی که اشک میریخت در بازجوییها گفت: خوابیده بودم که با صدای داد و فریاد بیدار شدم و دیدم خانهام آتش گرفته است.تحقیقات کارآگاهان پلیس درباره زوایای پنهان این ماجرا در حالی ادامه داشت که محمد در بیمارستان تسلیم مرگ تلخی شد و با جنایی شدن ماجرای آتشسوزی، تیمی از اداره ویژه قتل مأمور رازگشایی از جنایت آتشین شد.تجسسها نشان داد زیرزمین خانه پاتوقی برای مصرف شیشه بوده است و افراد معتاد زیادی با پسر صاحبخانه رفت و آمد داشتهاند و همین موضوع باعث اعتراض همسایگان و ناپدریاش شده بود.کارآگاهان در ادامه تحقیقات میدانی به محسن که پدرخوانده محمد (قربانی) بود، مشکوک شده و وی را تحت بازجویی گرفتند.
این مرد 78 ساله سرانجام با گذشت سه ماه از این جنایت آتشین لب به اعتراف گشود و گفت: پس از مرگ همسر اولم حدود 15 سال پیش با مادر محمد ازدواج کرده و از محمد و خواهرش نگهداری و آنها را بزرگ کردم چرا که همیشه فکر میکردم آنان بچههای خودم هستند اما محمد به مواد اعتیاد شدیدی داشت و کار به جایی کشید که با افراد معتاد دست به سرقت میزد و اموال سرقتی را در خانهام بین خودشان تقسیم میکردند. بارها به او تذکر دادم که از کار خلاف دست بکشد و حتی برایش یک خانه خریدم و خواستم که همراه همسر و بچهاش برای زندگی آنجا برود اما بیفایده بود. وقتی به وی اعتراض میکردم من و مادرش را به باد کتک میگرفت.این اواخر کار به جایی کشید که همسایهها نیز به ستوه آمده بودند و اعتراض میکردند. روز حادثه تصورم این بود که اموال سرقتی در زیرزمین خانه است به خاطر همین بنزین داخل لوله بخاری ریختم و حتی کبریت روشن نکردم بلکه تنها قصد ترساندن محمد و دوستانش را داشتم تا دیگر برای مصرف موادمخدر به خانه من نیایند.باور کنید من قصد کشتن کسی را نداشتم اما خانهام پاتوق افراد دزد شیشهای شده بود.
با این اعترافات پدرخوانده آتشافروز این مرد در شعبه 74 دادگاه کیفری استان تهران به خاطر قتل شبه عمد و مصدومیت یک پسر و دختر شیشهای تحت محاکمه قرار گرفت و از آنجایی که خانواده قربانی نیز اعلام گذشت کرده بودند، پدرخوانده آتشافروز به خاطر قتل شبهعمد به پرداخت دیه سهم صغیر، حبس و به خاطر صدمات وارده به دو همپاتوقی دیگر به پرداخت دیه و حبس محکوم شد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#910
Posted: 9 Jul 2015 18:22
دزدی برای ازدواج با دختر ثروتمند
پلیس، پسر جوانی را که برای ازدواج با دختر مورد علاقهاش دست به دزدی از بنگاه املاک زده بود بازداشت کرد. مردی که صاحب بنگاه معاملات املاک است چندی پیش به دادسرای ناحیه پنج تهران رفت و در شکایتی گفت: «پسری که مدتی برایم کار میکرد با سرقت ٤٠میلیون تومان پول پیش یکی از خانههای اجارهای فرار کرده است».بنابراین موضوع در دستور کار مأموران قرار گرفت و تلاشها برای دستگیری متهم آغاز شد. پسر جوان بعد از بازداشت در بازجوییها ضمن اعتراف به جرم خود گفت: «یک سال پیش از طریق آگهی روزنامه، مشغول بهکار شدم. صاحبکارم مرد خوبی بود و زود به من اعتماد کرد و تمام حسابوکتاب بنگاه را به من سپرده بود. حتی کلید گاوصندوق هم دست من بود تا اینکه از چندماه پیش با دختری آشنا شدم و از همان لحظه اول بهشدت به او علاقهمند شده و تصمیم گرفتم با وی ازدواج کنم».متهم ادامه داد: «وقتی دوستیام با این دختر شروع شد متوجه شدم او دختر ثروتمندی است. او در یک خانواده پولدار به دنیا آمده بود و همیشه در رفاه کامل بود، بههمیندلیل برای بهدستآوردن وی، مجبور بودم خودم را از لحاظ مالی همسطح او کنم. خجالت میکشیدم به او بگویم وضع مالی خانوادهام خوب نیست. برای اینکه ادعای خود را ثابت کنم به خودروی مدل بالا نیاز داشتم و برای اینکه بتوانم از او خواستگاری کنم تصمیم به دزدی گرفتم».بنا به این گزارش سارق با قرار قانونی روانه زندان شد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟