ارسالها: 12930
#971
Posted: 26 Jul 2015 16:48
راه بسته فرار : مادر و خواهر با انکار نقش خود در قتل پسر خانواده را متهم به قتل پدر کردند
زن میانسال که متهم است با همدستی پسر و دخترش با نقشه از پیش طراحیشده، شوهرش را کشته، دیروز در حالی پای میز محاکمه ایستاد که دادستان برای او و همدستانش اشد مجازات خواسته است.
زن میانسال و دختر جوان که پیشتر بارها به مشارکت در جنایت اعتراف کرده بودند، در دادگاه، قتل را گردن پسر 16 ساله انداختند تا از مجازات قصاص در امان باشند.
در جلسه رسیدگی به این پرونده که دیروز در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی عزیزمحمدی و با حضور دو مستشار تشکیل شد، ابتدا نماینده دادستان کیفرخواست را خواند.
او گفت: «عصمت 41 ساله متهم است بامداد سیویکم مرداد 92 با همدستی پسر 16 سالهاش «محسن» و دختر 20 سالهاش «روناک» شوهر 46 سالهاش به نام «ابراهیم» را در خانهشان در ورامین کشته و سپس جنازهاش را در بیابانهای رمزآباد رها کردهاند. اکنون با توجه به درخواست دادستان که برای آنها اشدمجازات خواسته است، تقاضای کیفر دارم.»
سپس عصمت که پیشتر بارها در اداره آگاهی و مراحل بازجویی به مشارکت در قتل اعتراف کرده بود، پشت تریبون دفاع ایستاد و منکر دست داشتن در جنایت خانوادگی شد.
این زن گفت: «با آنکه شوهرم با زنان زیادی در ارتباط بود و به من و فرزندانم خرجی نمیداد، اما من با او اختلاف زیادی نداشتم و هیچوقت تصمیم به قتل او نگرفتم. پسرم خودش به تنهایی نقشه قتل پدرش را کشید و اجرا کرد.»
او در تشریح جزئیات ماجرا گفت: «شوهرم برای نماز صبح بیدار شده بود که محسن از پشتسر به او حمله کرد و گلویش را گرفت. سپس با چاقو چندین ضربه به شکم او زد. وقتی شوهرم جان سپرد من، محسن و دخترم از ترس جنازه را به بیابانهای رمزآباد بردیم و آنجا رها کردیم.»
او گفت: «من تحتتاثیر حرفهای پسرم قرار گرفتم و به او قول دادم اگر پلیس به ماجرا پی نبرد، همدستی در قتل را گردن بگیرم. من برای نجات پسرم از قصاص به دروغ گفتم که چندین ضربه چاقو به شوهرم زدهام. اما حالا میگویم بیگناهم. من باید سالها پیش از همسرم جدا میشدم تا خودم و فرزندانم اینطور گرفتار نمیشدیم.»
این زن در مقابل سوالات هیات قضایی درباره اینکه چرا در بازجوییهای مقدماتی به تشریح جنایت پرداخته و به مشارکت در قتل اعتراف کرده بود، پاسخهای ضد و نقیضی ارائه داد و خود را بیگناه خواند.
سپس محسن که حالا 18 سال دارد و در کانون اصلاح و تربیت نگهداری میشود به دفاع پرداخت و خودش را عامل قتل پدرش معرفی کرد.
این پسر گفت: «به خاطر رفتارهای بد پدرم نقشه قتل را کشیدم و خودم به تنهایی آن را اجرا کردم. مادر و خواهرم در این ماجرا دستی نداشتند. آنها برای اینکه من را از مجازات قصاص رها کنند به دروغ به همدستی در قتل اعتراف کردند.»
نوبت دفاع به روناک که رسید، گفت: «دانشجوی ترم سوم رشته حقوق بودم که برادرم پدرم را کشت و من هم به زندان افتادم اما دستی در این قتل نداشتم. صبح سیویکم مرداد 92 با صدای فریاد پدرم از خواب بیدار شدم و دیدم که پدر و برادرم با هم درگیر هستند. محسن گلوی پدرم را گرفته بود و سپس چند ضربه چاقو به او زد.»
در این بین رئیس دادگاه گفت: «تو قبلا چندین مرتبه در بازجوییها گفته بودی وقتی برادرت گلوی پدرت را گرفت، مادرت با چاقو به او ضربه زد. سپس محسن چند ضربه زد و چاقو را به تو داد تا تو هم به او ضربه بزنی اما ترسیدی و چاقو را زمین انداختی. حالا چه دفاعی داری؟» که روناک پاسخ داد: «بعد از قتل، برادرم گریه کرد و از من و مادرم خواست همدستی با او را گردن بگیریم. ما هم به خاطر نجات برادرم به مشارکت در قتل اعتراف کردیم.»
در پایان این جلسه هیات قضایی وارد شور شد و با توجه به مدرکهای موجود در پرونده و نبود اولیایدم و درخواست دادستان، عصمت را به قصاص و محسن را طبق ماده 91 قانون مجازات اسلامی جدید - که امتیازی نسبت به قانون پیشین برای محکومان زیر 18 سال که ماهیت جرم انجام شده یا حرمت آن را درک نکردهاند یا در کمال عقل آنها شبهه وجود دارد، در نظر گرفته است - به پرداخت دیه و پنج سال زندان محکوم کرد. روناک نیز به اتهام معاونت در قتل به سه سال زندان محکوم شد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#972
Posted: 26 Jul 2015 16:49
قتل خونین مادر در برابر دیدگان دخترش
مرد شیشهای که برای سرقت به خانه برادرزنش رفته بود، در برابر مقاومت عروس خانواده، وی را در یکقدمی دخترش به قتل رساند.از ساعت 6 عصر 21 تیرماه سال جاری وقتی ماجرای یک دعوای خونین به کلانتری 150 تهرانسر مخابره شد، مأموران خود را در برابر سرنوشت تلخ زن 39 سالهای دیدند که در خیابان پارک، فاز یک بشدت هدف ضربات چاقو قرار گرفته بود.وقتی این زن روی تخت بیمارستان تسلیم مرگ شد، ماجرای جنایت فامیلی به بازپرس احمدبیگی از شعبه 7 دادسرای امور جنایی تهران اطلاع داده شد و مأموران اداره 10 پلیس آگاهی نیز پای در قتلگاه گذاشتند.
کارآگاهان در نخستین اقدام به تحقیق از شاهدان صحنه جنایت که دختر 10 ساله و پسربچه 6 ساله و همسایه طبقه بالایی این زن بودند، پرداختند. پسر خانواده به افسر تحقیق گفت: «در حال بازی کردن در کوچه بودم که عمو سیاوش به سمت خانه ما رفت و وارد ساختمان شد.» دختر خانواده که صحنه مرگ مادرش را باور ندارد نیز گفت: «در زمان درگیری در داخل خانه بودم و دیدم مادرم چاقو خورد.» وی افزود: «با مادرم در داخل خانه بودیم که عمو سیاوش پشت در آمد و میخواست داخل بیاید اما مادرم جلوی او را گرفت. ناگهان عمو سیاوش با چاقو چند ضربه به مادرم زد و سپس از خانه فرار کرد.»پسر همسایه نیز به کارآگاهان گفت: «در داخل خانه بودم که با شنیدن صدای داد و فریاد و جیغهای زن همسایه به طبقه پایین آمدم که ناگهان جوانی 30 ساله در راهپلهها با هل دادن من به سمت دیوار بسرعت از ساختمان خارج شد. به سمت همسایهمان رفتم که دیدم زخمهای او خونریزی شدیدی دارد و چاقو نیز در پهلوی سمت چپ وی گیر کرده است. سریع با اورژانس و پلیس تماس گرفتم و وی را به بیمارستان انتقال دادیم.»کارآگاهان برای شناسایی عمو سیاوش دست به تحقیقات فامیلی زدند و پی بردند که قاتل داماد خانواده شوهر این زن است.این تجسسها نشان داد سیاوش از سه سال پیش با خواهرشوهر این زن ازدواج کرده است.سیاوش تحت تعقیب قرارگرفته شد و کارآگاهان به خانه وی در اندیشه رفتند و پی بردند قاتل دیگر به خانهاش نرفته و هیچکس از سرنوشت وی اطلاعی ندارد.پاتوقها و مخفیگاههای احتمالی سیاوش تحت نظر گرفته شدندتا اینکه قاتل فراری روز 31 تیرماه وقتی در بلوار حدادی کرج بود، در عملیات غافلگیرانه پلیس دستگیر شد.در حالی که پلیس اطلاع داد سیاوش شیشهای است، وی وقتی تحت بازجویی قرار گرفت، گفت: «من در کار نصب تجهیزات ماهوارهای مشغول به کار بودم اما از حدود چهار ماه پیش بیکار شدم. به همین خاطر تصمیم گرفتم تا با سرقت، هزینههای خودم را تأمین کنم. با اطلاع دقیقی که از وضعیت زندگی برادرزنم داشتم، تصمیم گرفتم تا به هر شکل ممکن طلا و جواهرات آنها را سرقت کنم.»وی افزود: «روز جنایت به خانه برادرزنم و خانوادهاش رفتم. پسر قربانی در داخل کوچه با دوستانش بازی میکرد و به همین خاطر در ورودی ساختمان باز بود. خودم را به واحد آپارتمانی برادرزنم رسانده و زنگ خانهاش را زدم. پس از باز شدن در خانه توسط قربانی، قصد ورود به خانه را داشتم که وی مانع شد اما من با قرار دادن پا در میانه در، مانع بسته شدن آن توسط قربانی شدم. در همین زمان وی شروع به داد و فریاد کرد و من نیز در حالی که خیلی ترسیده بودم با چاقویی که همراهم بود چند ضربه به سمت گردن و پهلویش پرتاب کردم که در اثر ضربهای که به پهلوی وی زدم، دسته چاقو شکست. در همین زمان یک پسر جوان از طبقه بالایی به پایین آمد که من او را به عقب هل داده و بسرعت از خانه خارج شدم.»
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#973
Posted: 26 Jul 2015 16:50
خودکشی ناکام قاتل پزشک اردبیلی
ایسنا : قاتل پزشک اردبیلی، در بازداشتگاه خودزنی کرد.
به گزارش ایسنا، ناصر عتباتی، دادستان اردبیل در گفتوگوی اختصاصی با روزنامه «اعتماد» با تأیید این خبر گفت: «متهم در بازداشتگاه اقدام به خودزنی کرد که با حضور به موقع مأموران این حادثه ختم به خیر شد.»
متهم به قتل جوانی 23 ساله است که پنجشنبه هفته گذشته، مقتول را به خانه خود کشاند و به دلیل آنچه از سوی دادستان اردبیل «خصومت شخصی» یاد شده، با ضربات چاقو به قتل رساند.
خودزنی متهم در حالی اتفاق افتاده است که پیش از این اخباری مبنی بر وجود رابطهای خاص بین مقتول و پزشک اردبیلی در شبکههای مجازی منتشر شده بود که دادستان اردبیل این اخبار را تکذیب کرد و گفت: «خبرهایی که درباره ارتباط خاص متهم با پزشک اردبیلی بر سر زبانها افتاده، صحت ندارد و جزئیات پرونده پس از تکمیل تحقیقات اعلام خواهد شد.»
روز گذشته رضا لاریپور، سخنگوی سازمان نظام پزشکی کشور نیز همراه با هیأتی متشکل از رییس سازمان نظام پزشکی کشور و سایر مسئولان ذیصلاح، برای رسیدگی به حادثه به اردبیل سفر کرد.
با اشاره به حضور این هیأت در مراسم ختم پزشک اردبیلی از برگزاری جلسهای درباره این حادثه با حضور رئیس سازمان نظام پزشکی کشور، مسئولان امنیتی، رئیس اطلاعات اردبیل و معاون سیاسی - امنیتی این استان خبر داد و به «اعتماد» گفت: «در این جلسه که صبح شنبه برگزار شد مشخص شد که این قتل به هیچوجه به رابطه پزشک و بیمار ارتباطی نداشته است.»
لاریپور از ادامه رسیدگی به پرونده در پلیس آگاهی اردبیل خبر داد و ذکر جزئیات حادثه را به آینده موکول کرد.
اقدام به خودزنی متهم در بازداشتگاه در حالی است که عموی مقتول درباره جزئیات حادثه به ایلنا گفت: «ما خودمان در شوک این حادثه هستیم. آنچه از مراجع ذیصلاح به ما گفتهاند این بوده که روز حادثه، قاتل به عنوان همراه بیمار با برادرزادهام تماس گرفته و ایشان نیز به عنوان پزشک به منزل او مراجعه کرده تا بیمار را ویزیت کند. در منزل قاتل، برادرزادهام مورد حمله قرار گرفته و ضربات چاقو به قلبش زده شده و توسط همان فرد به بیمارستان منتقل شده است.»
آقای پیرزاده وقوع حادثه را در کمتر از 15 دقیقه دانست و ادامه داد: «برادرزادهام در بیمارستان به دلیل شدت جراحات جان خود را از دست داد و متهم هم دستگیر شد. با این حال در رسانهها مطالب متفاوتی درباره حادثه منتشر شده و مردم هم حرفهای متفاوتی زدهاند که موجب آزردهخاطر شدن خانواده شده است.»
پنجشنبه هفته گذشته، اصغر پیرزاده، تنها پزشک سرطانشناس استان اردبیل در خانه یکی از بیماران خود توسط جوانی 23 ساله مورد اصابت ضربه چاقو قرار گرفت و بهشدت دچار جراحت شد. ضارب با پلیس و اورژانس تماس گرفت و پزشک مجروح به بیمارستان منتقل شد اما به دلیل شدت جراحات جان خود را از دست داد. متهم نیز توسط مأموران دستگیر شد اما هنوز انگیزه او از ارتکاب قتل، در هالهای از ابهام است.
کشته شدن پزشک اردبیلی واکنشهای بسیاری از سوی مقامات کشوری و مسئولان استانی و جامعه پزشکی به دنبال داشت. حسن قاضیزاده هاشمی، وزیر بهداشت، پس از حادثه، از تشکیل تیم بازرسی اداره نظارت این وزارتخانه برای بررسی موضوع خبر داد و از گسترش خشونت در جامعه به دلیل فقدان روابط اجتماعی نظاممند بر پایه گفتوگو انتقاد کرد.
عبدالرضا رحمانی فضلی، وزیر کشور نیز در واکنش به این حادثه از شورای تأمین استان اردبیل خواست تا این حادثه را با سرعت پیگیری کند. تعدادی از پزشکان نیز با انتقاد از نداشتن امنیت شغلی از مسئولان وزارت بهداشت خواستند تا برای تکرار نشدن حادثه مشابه تصمیمات مناسب را اتخاذ کنند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#974
Posted: 27 Jul 2015 16:13
برای یک لقمه نان : چاقوی کارتنخواب در بدن رهگذران و دوربینها در دست مردم
مرد میانسال با لگد، صورت و سینه دختر 24 ساله را نشانه میرفت و مردم نگاه میکردند. کمی بعد دختر را به زمین انداخت و کتک زدن را ادامه داد. مردم بیشتر جمع شدند و مغازهدارها از مغازههایشان بیرون آمدند و مشغول تماشا شدند. اما پسری با موتور جلوی مرد میانسال را گرفت و نگذاشت به کتک زدن دختر بیدفاع که حالا تقریبا از هوش رفته و کنار خیابان ستارخان افتاده بود، ادامه بدهد. مردم حالا تعدادشان به بیش از 300 نفر رسیده بود و همچنان غرق تماشای این صحنه بودند. مرد میانسال کارتنخواب قمهای را از لباسش خارج کرد و به شکم، گردن و پهلوی امید 30 ساله که به قصد کمک وارد معرکه شده بود، فرو کرد. مردم، این بار گوشیهایشان را در آوردند و مشغول فیلم گرفتن شدند تا حادثه میدان کاج بار دیگر تکرار شود.
خوردن مشت و لگد به جرم رد شدن از خیابان
ساعت3 بعد از ظهر یکشنبه 28 تیر بهناز به قصد رفتن به دندانپزشکی از منزلشان در ستارخان خارج شد و وقتی به سر کوچه رسید متوجه شد روپوشش را جا گذاشته است. در راه بازگشت به منزل، کارتنخوابی که 50 ساله به نظر میرسید از دختر جوان پرسید که چرا آنقدر میروی و برمیگردی؟ و وقتی با پاسخ بهناز که ارتباطی به او ندارد روبهرو شد شروع به کتکزدن دختر جوان کرد. بهناز محمودی درباره این ماجرا به فرهیختگان گفت: «من فقط گفتم چه ارتباطی به تو دارد که با ته کفش چندبار به صورتم کوبید و مرا به زمین انداخت.» بهناز محمودی ادامه داد: «من شوکه شده بودم و در مقابل او که تقریبا جثه بزرگی نیز داشت نمیتوانستم از خود دفاع کنم. با هر لگدی که به من میزد مردم بیشتر جمع میشدند و واقعا نمیدانم چرا هیچکس به کمکم نمیآمد.» قربانی این حادثه همچنین گفت: «این اتفاق جلوی بانک افتاد و نگهبان بانک و مردمی که در حال رفتوآمد بودند نیز ما را میدیدند، ولی هیچکس طرفمان نمیآمد و فقط تعداد افرادی که به ما نگاه میکردند هر لحظه بیشتر میشد. بدون اغراق میتوانم بگویم 10 دقیقه مرا مدام کتک میزد و انگار به قصد کشتنم داشت این کار را انجام میداد.»
بهناز همچنین گفت: «در این میان یک پسر حدودا 30 ساله با موتور به ما نزدیک شد و آمد بین من و مرد کارتنخواب قرار گرفت و از آنجا به بعد من دیگر کتک نخوردم و تقریبا در حالت نیمه بیهوش و درازکش گوشه خیابان، شاهد چاقو خوردن پسر جوان بودم. من مطمئن هستم اگر تا یک دقیقه دیگر امید شیرازی به کمکم نیامده بود من زیر مشت و لگدهای آن مرد کشته میشدم.»
دختر جوان را به بانک رساندم و از حال رفتم
امید شیرازی نیز درباره این حادثه به فرهیختگان گفت: «من ابتدا فکر کردم آنها پدر و دختر هستند یا نسبت دیگری با هم دارند که هیچکس مداخله نمیکند، اما به نظرم رسید حتی اگر نسبتی هم با دختر جوان داشته باشد باید کمک کنم تا حادثه میدان کاج تکرار نشود، چون دیگر کار از کتکزدن معمولی گذشته بود و واقعا به قصد کشت او را کتک میزد.» او ادامه داد: «با موتور جلوی این مرد ایستادم و به محض اینکه پرسیدم چرا این کار را میکند ناگهان حس کردم با مشت به زیر چانهام کوبید، ولی وقتی لباسم غرق خون شد فهمیدم چاقو در دست دارد. بلافاصله دختر را کشانکشان به بانک رساندم و او را داخل بانک انداختم تا خیالم از او راحت شود و بعد از آن به زمین افتادم.» امید همچنین گفت: «اما این پایان ماجرا نبود و این مرد با چاقو به سراغم آمد و شکم، گردن و پهلویم را مورد اصابت قرار داد. تازه همین موقعها بود که شنیدم مردم تصمیم دارند با پلیس تماس بگیرند.»
امید که به دلیل خونریزی زیاد از حال رفته بود نور قرمز گردان روی خودروی پلیس را نمیدید و فقط صدای آژیر این خودرو را میشنید که به او نزدیک میشد. یکی از شاهدان ماجرا که در سوپرمارکتی در همان محل فعالیت میکند به خبرنگار ما گفت: «دو خودروی پلیس آمدند و شش مامور از آنها پیاده شدند. با اینکه مرد کارتنخواب از محل فرار نکرده بود، اما هیچکدام از ماموران اقدام به دستگیری متهم نکردند و تنها جلوی او ایستادند و دستان خود را به یکدیگر دادند تا مرد کارتنخواب نتواند به پسری که روی زمین افتاده بود ضربه بزند. یکی دیگر از مغازهداران این خیابان نیز گفت: «مردم از ماموران سوال کردند چرا او را دستگیر نمیکنید و ماموران گفتند چون قمه دارد اجازه نداریم به او دستبند بزنیم.»
مردم هنوز از جنایتها فیلم میگیرند
به گفته شاهدان ماجرا، از زمانی که پلیس به محل حادثه رسید تا زمانی که با کمک یکی از شاهدان حادثه متهم دستگیر شد بیش از یک ربع ساعت زمان سپری شد. گفته میشود ماموران از یکی از شاهدان که جثه بسیار بزرگی داشته خواستهاند از پشت به مرد کارتنخواب حمله کند تا آنان زمانی که زمین افتاد به او دستبند بزنند. با این حرکت، مرد کارتنخواب غافلگیر شد، به زمین افتاد و درنهایت دستگیر شد.
گفته میشود از زمانی که مردم با اورژانس تماس گرفتند تا زمانی که اورژانس به محل رسید 50 دقیقه طول کشید تا درنهایت امید و بهناز را به بیمارستان منتقل کردند. بهناز محمودی که 24 سال دارد دچار تروما در ناحیه صورت، سینه و گردن شده است. امید شیرازی تا الان دو عمل جراحی انجام داده که جراحی گردن او هفت ساعت طول کشیده است. همچنین برای عمل روده، پرشکان از زیر جناغ سینه تا پایین شکم او را شکافته و عمل بسیار سختی انجام دادهاند.
میخواستم برای خوردن غذا به زندان بیفتم
به هر حال امید شیرازی و بهناز محمودی در حالی قربانی این ماجرا شدند که گویا همه چیز دست در دست هم داده بود که این حادثه تا این اندازه عمیق شود. از برخورد ماموران کلانتری که گفتهاند به متهمی که چاقو دارد دستبند نمیزنیم گرفته تا مرد کارتنخواب که در اعترافات خود پس از دستگیری گفته من سرپناهی نداشتم و میخواستم برای خوردن غذا به زندان بیفتم.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#975
Posted: 27 Jul 2015 16:15
قتل مهدیه کوچولو در کینه پسرعموی ۱۷ ساله
دختربچه 6 ساله به طرز هولناکی از سوی پسرعموی 17 سالهاش به قتل رسید. به گزارش شوک، عامل این جنایت هولناک که پسری نوجوان است و محمدرضا نام دارد در اعترافاتی به دادستان سبزوار گفت: چند سال پیش پدر و مادرم به خاطر اختلافهای خانوادگی و سر لج و لجبازی از هم جدا شدند.
بعد از طلاق آنها بود که عمویم قیم من شد. با مادرم در ارتباط بودم اما از روزی که او نیز ازدواج کرد امیدم از همه دنیا قطع شد. فکر میکردم به آخر خط رسیدهام و همه به چشم تحقیر نگاهم میکنند. البته عمو کاظم بیشترین سعی خود را داشت تا کم و کسری نداشته باشم اما من از زندگی کینه و نفرت به دل گرفته بودم تا این که آن روز دوشنبه 29 تیرماه فکری شیطانی ذهنم را به خودش مشغول کرد.
دختر عمویم را سوار موتورسیکلت کردم و به طرف منطقه صالحآباد حرکت کردیم. اصلاً نمیفهمیدم چه کار میکنم. یک لحظه به خودم آمدم که دیدم او را خفه کردهام. با دستهایم چالهای حفر کردم و پس از دفن بچه پا به فرار گذاشتم.
رئیس پلیس سبزوار در این باره به شوک گفت: روز 29 تیرماه مرد دامداری با مراجعه به پلیس آگاهی سبزوار از گم شدن دخترک 6 سالهاش خبر داد. سرهنگ سیدمحمد هاشمی افزود: تحقیقات پلیسی دراین باره بلافاصله آغاز شد اما هیچ اثری از کودک نبود و کارآگاهان با تمرکز علمی در پیگیری این پرونده به حرکات و رفتار نوجوان 17 سالهای که پسرعموی این کودک بود مظنون شدند. این پسر بازداشت شد و در تحقیقات ابتدایی به قتل هولناک دختربچه از روی کینهجویی اعتراف کرد.وی اظهار داشت: این پسر نوجوان قربانی طلاق است و تحقیقات از او ادامه دارد. قاضی حسینی دادستان سبزوار با هدایت کارآگاهان مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی بر روند پیگیری پرونده پس از اعترافات عامل جنایت دستور داد تا تیمهای امدادی برای کشف جسد کودک وارد عمل شوند. عقربههای ساعت سه بامداد چهارم مردادماه را نشان میدادند که مأموران جسد دخترک را در حالی که دست و پایش دیده میشد در بیابانهای اطراف شهر کشف کردند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#976
Posted: 29 Jul 2015 12:32
خونهای بی«ولی» : سرنوشت زن جوان در دستان دادستان
فرهیختگان : زن جوان که از سلطهگریهای مرد افغان خسته شده بود، او را کشت و جنازهاش را در خیابان رها کرد. این زن قرار بود دیروز محاکمه شود اما پروندهاش بهخاطر شناسایی نشدن اولیایدم به دفتر دادستان فرستاده شد تا این مقام قضایی درباره سرنوشت زن جوان اظهارنظر و به نمایندگی از اولیایدم برای او درخواست قصاص یا دیه را مطرح کند.
بامداد بیستوهشتم شهریور 92 عابرانی که از یکی از خیابانهای پاکدشت عبور میکردند، با صحنه وحشتناکی روبهرو شدند. جنازه خونین یک مرد در کوچه رها شده بود و شواهد نشان میداد این مرد در جای دیگری کشته و نیمهشب جنازهاش به خیابان منتقل شده است.
با تماس مردم، پلیس به محل رفت و در حالی که هیچ مدرک شناسایی همراه جنازه نبود، جسد به پزشکیقانونی منتقل شد.
دو روز از این ماجرا گذشته بود که مردی با اداره آگاهی تماس گرفت و از ناپدید شدن همکارش خبر داد. این مرد گفت: «همکارم محمد که اهل افغانستان است، دو روز پیش به دیدن زن مورد علاقهاش رفت و دیگر بازنگشت. هر چه با موبایل او تماس گرفتم پاسخی نداد. او مدتی است که با زن موردعلاقهاش زهره اختلاف دارد و زهره چندینبار او را تهدید به مرگ کرده بود.»
نشانیهایی که این مرد به پلیس داد با جنازه مرد ناشناس مطابقت داشت. به این ترتیب این مرد به سردخانه پزشکیقانونی رفت و جنازه دوستش را شناسایی کرد و تحقیقات وارد مرحله تازهای شد.
پلیس در گام دیگری از تحقیقات به بررسی فهرست مکالمات تلفنی محمد پرداخت و زن 26 ساله به نام زهره را شناسایی کرد. این زن پس از بازداشت مدعی بود هیچ ارتباطی با محمد نداشته است، اما وقتی فهمید دستش برای پلیس رو شده به ناچار لب به اعتراف گشود.
زهره در تشریح جزئیات ماجرا گفت: «دو سال پیش که از همسرم جدا شدم با وجود مخالفتهای خانوادهام یک خانه اجاره کردم و به تنهایی زندگی میکردم تا اینکه در خیابان با محمد آشنا شدم. او به من نگفته بود که اهل افغانستان است. او یک روز به خانهام آمد و مرا آزار داد. از آن روز به بعد سلطهگریهای محمد شروع شد و هربار به بهانهای به خانهام میآمد و مرا آزار میداد. او مرا تهدید کرده بود اگر از او شکایت کنم ماجرا را به خانوادهام میگوید و آبرویم را میبرد، به همین خاطر تصمیم به قتلش گرفتم.
متهم ادامه داد: «یک شب طبق نقشه، محمد را به خانهام دعوت کردم و در فرصتی مناسب با چاقو از پشت به سینهاش کوبیدم. سپس جنازه را با ماشینم به یکی از خیابانهای خلوت پاکدشت بردم و آنجا رها کردم.»
به دنبال اعترافهای این زن و بازسازی صحنه جرم، کیفرخواست صادر و به شعبه چهارم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. قرار بود این زن دیروز محاکمه شود، اما چون با گذشت دو سال از این جنایت، هنوز اولیایدم شناسایی نشدهاند، پرونده به دفتر دادستان فرستاده شد تا این مقام قضایی تقاضایش را از طرف اولیای دم، برای زهره اعلام و درباره این پرونده اظهارنظر کند.
پروندههایی که در آن اولیایدم شناسایی نمیشوند یا دسترسی به آنها ممکن نیست یا پروندههای جنایتهای خانوادگی که وراث خود از عاملان جنایت هستند و حق قصاص یا دیه از آنها طبق قانون گرفته شده و از اینرو، پرونده برای اظهارنظر به دادستان سپرده میشود، کم نیستند. در این پروندهها دادستان از طرف اولیایدم برای متهمان درخواست مجازات میکند؛ درخواستی که دیگر غیرقابل تغییر است و روزنه امیدی برای گرفتن رضایت در آن برای متهم وجود ندارد.
نمونههایی از پروندههایی که دادستان در آن اظهارنظر میکند
ورود دادستان به پرونده زن میانسال که با همدستی دختر و پسرش، همسرش را کشته بود، نمونهای از چنین پروندههایی است. در این پرونده به خاطر فوت پدر و مادر قربانی و همچنین دست داشتن دختر و پسر مقتول در این قتل، هیچ اولیایدمی وجود نداشت تا درخواستش را درباره خون ریختهشده مطرح کند. از اینرو دادستان برای عاملان این جنایت خانوادگی درخواست اشد مجازات را مطرح کرد و پرونده با صدور حکم قصاص برای زن میانسال و زندان و دیه برای دو فرزندش بسته شد.
پرونده دیگری که دادستان به آن وارد شد، مربوط به زن جوانی بود که با همدستی مرد موردعلاقهاش شوهرش را کشته بود. چون پدر و مادر قربانی در قید حیات نبودند و او خواهر، برادر و فرزندی نداشت تا صاحب خون او محسوب شوند، دادستان با توجه به اوضاع و احوال پرونده، برای عاملان جنایت اشدمجازات خواست.
اما درخواست دادستان همیشه مبنیبر درخواست قصاص نیست. در پروندهای دیگر که به دنبال درگیری آنی رخ داده و منجر به قتل یک مرد شده بود، چون ولیدم مجنون بود، دادستان وارد عمل شد و پس از بررسی پرونده به نمایندگی از دختر جوان که معلولیت ذهنی داشت، درخواست دیه را مطرح کرد تا از این طریق آینده او تا حدی تامین شود.
***
درخواست دیه به جای قصاص
عبدالصمدخرمشاهی، حقوقدان: مطابق ماده 356 قانون مجازات اسلامی، اگر مقتول «ولی» نداشته یا«ولی» او شناخته نشود یا به او دسترسی نباشد یا ولی دم صغیر یا مجنون است، «ولی» او رهبری است. رئیس قوه قضائیه با استیذان از ایشان و در صورت موافقت، اختیار آن را به دادستان مربوطه تفویض میکند.
مطابق ماده 357 نیز اگر مرتکب یا شریک در جنایت عمدی از ورثه باشد، ولیدم بهشمار نمیآید و حق قصاص یا درخواست دیه ندارد و حق قصاص را نیز به ارث نمیبرد. البته در اینباره اختیار از سوی ریاست قوه قضائیه به دادستانهای مربوطه تفویض شده است و در موارد یادشده دادستان به جانشینی اولیایدم اقدام میکند.
در این پروندهها لزوما دادستان تقاضای قصاص نمیکند بلکه میتواند در مورد پرداخت دیه نیز اظهارنظر کند. به این ترتیب دادستان که نماینده مدعیالعموم است با توجه به اوضاع و احوال پرونده، برای متهم درخواست قصاص یا دیه را مطرح میکند. اما زمانی که ولیدم صغیر یا مجنون باشد، مطابق ماده 357 «ولی» برای آنها انتخاب میشود و با رعایت مصلحت آنها، حق درخواست قصاص، گذشت یا مصالحه را مطرح میکند، یا میتواند تا زمان بلوغ آنها منتظر بماند.
در مجموع در پروندههایی که ولیدم وجود ندارد یا در دسترس نیست، دادستان که نماینده مدعیالعموم است، اظهارنظر میکند و غیر از این جایگزینی ندارد و در قانون، چارهای جز تعیینتکلیف از سوی دادستان نیست، اما به هر صورت دادستان میتواند با توجه به اختیارات و اطلاعاتش از پرونده، به جای درخواست قصاص، درخواست دیه را مطرح کند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#977
Posted: 29 Jul 2015 12:33
مرگ مرموز یک زن در آتشافروزی هولناک
روزنامه ایران : رازگشایی از سناریوی هولناک سوختگی مرگبار یک زن جوان پیش روی پلیس جنایی پایتخت قرار گرفت.مرد جوان در حالی که همسرش نزد پرستاران ادعا کرده قربانی آتشافروزی شوهرش شده است، میگوید بیگناه است.30 خردادماه سال جاری بود که شهرام پیکر نیمهسوخته همسر 34 سالهاش به نام زهرا را با آمبولانس اورژانس به بیمارستان سوانح سوختگی شهید مطهری تهران انتقال داد.خیلی زود وقتی پرستاران از زبان زن سوخته شنیدند که از سوی شوهرش به آتش کشیده شده است پلیس پایتخت در جریان این سناریوی سوزناک قرار گرفت.مأموران پلیس در بیمارستان به بازجویی از شوهر این زن دست زدند. این مرد گفت زهرا زمانی که کفشهای خود را پاک میکرده مقداری بنزین به قفسه سینهاش پاشیده و وقتی برای سر زدن به غذا به سمت اجاق گاز آشپزخانه رفته بود ناگهان شعلهور شده است و تا زمانی که من خودم را به او برسانم همه بدنش شعلهور شده بود.وی افزود: بسختی آتش را خاموش کردم و در تماس با اورژانس آنان را در جریان قرار دادم و زهرا را به این بیمارستان رساندم.مأموران وقتی شنیدند زهرا با 85 درصد سوختگی قادر به صحبت کردن و پاسخگویی به آنان نیست تا بهبودی نسبی این زن به انتظار نشستند اما زهرا نه تنها بهتر نشد بلکه شدت سوختگی به اندازهای زیاد بود که پس از 9 روز دست و پنجه نرم کردن با مرگ تسلیم سرنوشت سیاه شد.با مرگ این زن سوخته روی تخت بیمارستان، ماجرای مرموز به بازپرس جنایی تهران مخابره شد و وی دستور داد تیمی از اداره ویژه پلیس آگاهی تهران به رازگشایی از این حادثه مرگبار دست بزنند.
گفتوگو با مادر زهرا
مادر سیاهپوش زهرا گفت: زهرا فرزند دوم من بود که با برادرش دوقلو بودند. دخترم در ازدواج اولش موفق نبود و با وجود داشتن پسران دوقلو 13 ساله از همسرش طلاق گرفت.
وی افزود: آشنایی دخترم با همسر دومش روزهای خوش را از او گرفت. این مرد شوهر دوست زهرا بود. بعد از جدایی از شوهر اولش مدتی آنها با هم عقد موقت کردند و این در حالی بود که دامادم همسرش را طلاق داده بود.
مادر گریان ادامه داد: یک روز پیش از ماه رمضان زهرا با من تماس گرفت و گفت که شهرام او را شکنجه میدهد و حالا به مسافرت رفته است و خواسته من به خانه شما بیایم، میترسم او قفل درها را عوض کند. فردای آن روز تلفن زنگ خورد و دخترم گریهکنان خواست او را از خانه شوهرش نجات دهم. زهرا از سفتههایی میگفت که دست شوهرش است. وقتی تماس قطع شد تا 10 روز خبری از دخترم نداشتم، میترسیدم به او زنگ بزنم و شوهرش باز دعوایش کند. دهم ماه رمضان بود که شوهرش تماس گرفت و گفت زهرا به خاطر سوختگی در بیمارستان مطهری بستری است و خواست به ملاقاتش برویم چون تا حالا چند بار برای آزار ما گفته بود زهرا خودش را کشته یا مرده است باور نکردیم تا اینکه یک ساعت بعد دوباره زنگ زد و گفت به بیمارستان نروید زهرا را به سردخانه بردهاند.بعد از قطع شدن تلفن با بیمارستان شهید مطهری تماس گرفتیم و متوجه شدیم که او این بار راست گفته است.فوراً خودم را به بیمارستان رساندم، با ورود به پرستار بخش گفتم من مادر زهرا هستم، گفت همان زن جوانی که شوهرش او را سوزانده بود چقدر دیر آمدید زهرا هر روز که بیدار میشد سراغ شما را میگرفت، متأسفانه به خاطر سوختگی زیاد صبح تمام کرد و برای علت دقیق مرگ، جسد به پزشکی قانونی منتقل شد.
یکی از هم اتاقیهای زهرا که پسر جوانی بود و به علت برق گرفتگی دچار سوختگی شده بود نیز به من گفت زهرا تا لحظه آخر گفته که شوهرش او را سوزانده است. با شنیدن این حرفها اول به دادگاه ونک رفتیم بعد به دادسرای جنایی تا اینکه پرونده به اداره 10 پلیس آگاهی فرستاده شد.
مادر زهرا گفت: دخترم فقط به خاطر آبرو و سفتههایی که دست شوهرش داشت جرأت نمیکرد جدا شود یک بار وقتی زهرا، خانه را ترک کرد تا جدا شود دامادم از دخترم شکایت کرد و سفتهها را به اجرا گذاشت، پیش قاضی مدعی شده بود برای کارگاه تولیدی، این زن از وی پول گرفت و حالا که ورشکست شده پول وی را خورده است.تنها شانسی که آوردیم پرونده دزدی شوهرش از خانه همسایهاش زیر دست همین قاضی بود که توانست دخترم را تبرئه کند.همیشه دامادم به ما میگفت 50 میلیون به من بدهید از زهرا جدا میشوم و تمام سفتهها را هم جلوی چشمتان پاره میکنم.با تمام این اتفاقات فقط خواستار مشخص شدن حقیقت هستیم که اگر دامادم مقصر در مرگ دخترم است به سزای اعمالش برسد.خواهر داغدار زهرا نیز به شوک گفت: زهرا و شوهرش از یکماه و نیم پیش به عقد دائم هم درآمده بودند.در این مدت رفتارهای زهرا به کلی عوض شده بود یک بار با ما تماس میگرفت شروع به ناسزاگویی میکرد چند بار از خانه فرار کرد و به خانه من آمد که دیدم همه پاهایش چاقو خورده و لباسهایش پاره شده است هر بار که فرار میکرد با تلفن و تهدیدهای شوهرش مجبور بود که برگردد.
پرونده در اداره ویژه قتل
با توجه به تحقیقات پلیسی از پرستاران و کسانی که بعد از حادثه سوختگی مرموز زهرا از زبان وی شنیدهاند توسط شوهرش به آتش کشیده شده است پرونده در اداره ویژه قتل تحت پیگیری ویژه است.بازپرس پرونده برای مشخص شدن واقعیت حادثه از سوی پلیس و کارشناسان دستور تحقیق از شوهر این زن را صادر کرده است.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#978
Posted: 29 Jul 2015 12:34
حسادت خواهر شوهر دردسرهای بزرگی را رقم زد
رییس پلیس فتا فرماندهی انتظامی البرز گفت: خواهر شوهر یک خانم که به دلیل ناکامی در ازدواج به روابط صمیمانه برادر و همسرش حسادت می کرد، با بارگذاری شماره تماس همسر برادرش در سایت های همسریابی، برای عروس خانه دردسر ایجاد کرد.
سرهنگ یزدان نیکنام امروز در جمع خبرنگاران گفت: چندی پیش زن جوانی با در دست داشتن شکواییه ای از دادسرای رسیدگی به جرایم اینترنتی به این پلیس مراجعه و اظهار کرد که فرد ناشناسی شماره تماس او را در یک سایت همسریابی قرار داده است و روزانه ده ها نفر برای ازدواج با او تماس می گیرند.
وی افزود: به دنبال این شکایت تلاش های پلیس فتا برای شناسایی عامل بارگذاری شماره تلفن در سایت همسریابی آغاز شد و ماموران با استفاده از آخرین شیوه های نوین کشف جرم به اطلاعاتی دست یافتند که نشان از حضور یک زن در ماجرا را می داد.
رییس پلیس فتا البرز خاطرنشان کرد: پلیس با ردیابی و انجام تحقیقات شبانه روزی متهم را شناسایی و دستگیر کرد.
سرهنگ نیکنام گفت: متهم پس از دستگیری و انتقال به پلیس فتا، ابتدا منکر هرگونه اتهامی شد ولی پس از روبه رو شدن با شاکی پرونده، به ناچار لب به اعتراف گشوده و از یک حسادت زنانه پرده برداشت و گفت چند سال پیش از همسرم جدا شده و پس از جدایی در خانه پدرم زندگی می کردم، در این میان همیشه به زندگی عاشقانه برادرم با عروسمان حسادت می کردم تا اینکه یک روز مشخصات او را به همراه شماره تماسش در یکی از سایتهای همسر یابی ثبت کردم تا با این کار برادرم را مجبور به جدایی از همسرش کنم وبه خیال خودم به این زندگی رومانتیک خاتمه دهم.
رییس پلیس فتا استان البرز افزود: بر اساس قانون جرایم رایانه ای هر کس از طریق سامانه های رایانه ای و فضای مجازی موجبات هتک حیثیت شهروندان را فراهم کند، افزون بر اعاده حیثیت به حبس و جزای نقدی محکوم خواهد شد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#979
Posted: 29 Jul 2015 12:35
بازداشت یک پزشک در هنگام انجام وظیفه در فارس
فروغ رزمجویی جراح بیمارستان ولی عصر ممسنی به اتهام توهین به مامور دولت در اورژانس بیمارستان دستگیر و با دستبند به بازداشتگاه منتقل شد.
به گزارش پارسینه، شامگاه یکشنبه بیماری به علت اصابت چاقو به قفسه سینهاش به بیمارستان ممسنی منتقل میشود.
با رزمجویی جراح بیمارستان تماس گرفته میشود و وی بلافاصله بر بالین بیمار حاضر و اقدامات درمانی لازم را انجام میدهد و پس از آن در ایستگاه پرستاری مشغول نوشتن پرونده بیمار بوده که بازپرس پرونده وارد اورژانس میشود و اظهار میدارد بیمار بدحال است و جراح باید بالای سر بیمار باشد.
پزشک معالج به وی اطمینان میدهد که اقدامات لازم برای این بیمار انجام شده است.
وقتی توضیحات این پزشک بازپرس پرونده را قانع نمیکند، این پزشک از بازپرس میخواهد در امور درمان بیمار دخالت نکند.
عدم اجرای دستور بازپرس توسط جراح باعث میشود، وی فرمان بازداشت دکتر رزمجویی را صادر و تنها جراح این شهرستان در مقابل دیدگان بیماران و پرسنل بیمارستان با دستبند به بازداشتگاه منتقل شود.
به گفته منابع بیمارستانی وی تا 12 شب در بازداشت بوده و پس از آن به شرط مراجعه در روز بعد آزاد می شود.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#980
Posted: 29 Jul 2015 18:14
سرقتهای تازهداماد یک شب پس از عروسی
وقتی عروس در مراسم پاتختی بود، فکرش را نمیکرد که تازهداماد و برادرشوهرش در کمین طعمهای برای سرقت میلیونی هستند.
این دو برادر سارق که پیش از این بارها زندان را تجربه کردهاند سحرگاه دوشنبه در طرح پلیس آگاهی پایتخت در جنوب تهران دستگیر شدند. آنها از بهمنماه سال گذشته با شکایت مرد جوانی تحت تعقیب پلیس قرار گرفتند. شاکی در توضیح ماجرای سرقت گفت: از آنجا که شغلم آزاد است برای برداشت پول از حسابم به بانکی در جنوب غرب تهران رفتم. 37میلیون تومان از حسابم برداشت کردم و از بانک بیرون آمدم و به سمت ماشینم که در نزدیک آنجا پارک بود، رفتم. کیف پر از پول را زیر صندلی گذاشتم اما وقتی ماشین را روشن کردم و کمی از بانک دور شدم، یک دفعه احساس کردم که لاستیک ماشینم پنچر شده است. پیاده شدم تا نگاهی به لاستیک بیندازم که در یک لحظه جوانی از زیر صندلی کیف را برداشت و سوار موتوری شد و با همدستش فرار کرد.
با این شکایت، تیمی از مأموران پلیس آگاهی پایتخت با دستور قاضی نصرتی بازپرس شعبه اول دادسرای ناحیه 34تهران تحقیقات خود را در اینباره شروع کردند. هنوز بررسیهای پلیسی در این زمینه تکمیل نشده بود که شکایت دیگری پیش روی تیم تحقیق قرار گرفت. این بار هم شاکی که از بانکی در همان حوالی 12میلیون تومان پول گرفته بود پس از خروج از بانک در دام دزدان گرفتار شده بود.
به گفته مالباخته، سارقان که سوار بر موتور بودند هنگامی که وی قصد داشت سوار ماشینش شود در یک لحظه به سمت وی شیرجه رفته و کیف میلیونی را از دست او قاپیده بودند. آنطور که بهنظر میرسید دزدان بسیار حرفهای بودند و در شروع تحقیقات، تصاویر دوربین مداربسته بانکها بازبینی شد و تصاویر 2سارق موتورسوار بهدست آمد. مأموران در مرحله بعد سراغ آلبوم مجرمان سابقهدار رفتند و مشخص شد که 2 متهم با یکدیگر برادر بوده و پیش از این بارها به اتهام سرقت و درگیری به زندان رفته بودند. اسامی دزدان این پرونده در فهرست متهمان سابقهداری که قرار بود در طرح پلیس شناسایی و دستگیر شوند، قرار گرفت و آنها جزو همان 106سارقی بودند که در طرح روز دوشنبه دستگیر شدند.
جلسه بازپرسی
دو برادر سارق روز گذشته برای انجام تحقیقات به شعبه اول دادسرای ناحیه 34تهران منتقل شدند. برادر بزرگتر که 46ساله است پیش از این در سال 78به اتهام سرقت به زندان رفته بود. وی گفت: برای تأمین مخارج زندگی مسافرکشی میکنم اما پولی که بهدست میآورم کفاف زندگیام را نمیدهد. روز حادثه همراه برادرم بودم که او پیشنهاد سرقت داد. به بانک رفتیم و بعد از زاغزنی و شناسایی طعمه در فرصتی مناسب ماشینش را سرقت کردیم و 27میلیون تومان پول دزدیدیم.
برادرم پول را تقسیم کرد و 13میلیون و 500 هزار تومان سهم من شد که با آن بدهیهایم را پرداخت کردم و برای دخترم جهیزیه خریدم. به گزارش همشهری، این دو متهم برای انجام تحقیقات بیشتر درخصوص شناسایی همدستان احتمالی و جرایم دیگر در اختیار مأموران قرار گرفتند. چنانکه هرکس در دام آنها گرفتار شده میتواند برای شکایت به پایگاه سوم پلیس آگاهی تهران و یا شعبه اول دادسرای ناحیه 34تهران مراجعه کند.
برادر به برادر رکب زد
شاید باورتان نشود اما در این پرونده برادر به برادرش رکب زد آن هم برادر کوچکتر به برادر بزرگتر؛ داخل کیف نخستین مالباخته، 37میلیون پول بود اما برادر کوچکتر به دروغ به برادر بزرگ گفته بود که شاکی 27میلیون تومان از بانک پول گرفته است. متهم کوچکتر که 34ساله است، درست فردای شب عروسی زمانیکه نوعروس و خانوادهاش در مراسم پاتختی بودند سرگرم شکار طعمهای برای سرقت بود.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟