ارسالها: 201
#31
Posted: 4 Feb 2014 23:11
همسر
ازاین زمین نفرین شده
تاآسمون بکرراهی نیست
ارسالها: 2890
#32
Posted: 24 Nov 2014 02:55
جای انتخاب نداره ...
همسر جای خودش رو داره و با ورود بچه به زندگی یک عشق و یک محبت دیگه اضافه میشه ...
پس در نتیجه جای کسی تنگ نمیشه بلکه یک مهر دیگه اضافه تر میشه !
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود
ارسالها: 1135
#33
Posted: 25 Nov 2014 19:12
نمیدونم تو خودم نمبینم واسه زندگیه کسی بخوام تصمیم بگیرم
خنده های زندگی را روزگار ازما گرفت
ای خوشا روزی که ماهم روزگاری داشتیم
ارسالها: 378
#34
Posted: 27 Nov 2014 23:21
همسرم. چون اون تمام زندگی و هستی منه.. اون وجود و تمام دارایی منه.. اگر اون رو از دست بدم قادر به ادامه زندگی نیستم
حال همه ما خوب است ولی تو باور نکن...
ارسالها: 201
#35
Posted: 13 Dec 2014 19:08
همسرچون
همیشه باهاته تونداریت مریضیت غمت شادیت
ازاین زمین نفرین شده
تاآسمون بکرراهی نیست
ارسالها: 2890
#37
Posted: 20 Feb 2015 01:09
به قول ِ داوود رشیدی که ازش می پرسن همسرت یا دخترت ؟
میگه : محبت کم نمیشه ، در واقع تولد ِ فرزند یه محبتی ِ که به خانواده و حس ِ عاطفی ِ آدمی اضافه میشه !
چه نظریه ی قشنگی ِ این نظریه !
شدید موافقـــــــــم :
پس انتخاب کردن رو کسی دوست نداره و یا نمی تونه !
چراکه محبت کم نمیشه بلکه اضافه میشه !
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود
ارسالها: 1135
#38
Posted: 28 Apr 2015 23:06
LOVEBOY: همسرم. چون اون تمام زندگی و هستی منه.. اون وجود و تمام دارایی منه.. اگر اون رو از دست بدم قادر به ادامه زندگی نیستم
کجایی ارسطو
داداش خودمی زن زلیل
خنده های زندگی را روزگار ازما گرفت
ای خوشا روزی که ماهم روزگاری داشتیم
ارسالها: 66
#39
Posted: 28 Apr 2015 23:44
هر دو جایگاه خودشان را دارند . بچه ثمره عشق و دوستان پدر و مادر هستند و با تولد بچه شیرینی زندگی مشترک چندین برابر میشود
از آن زمان که آرزو چو نقشی از سراب شد/
تمام جستجوی دل، سوال بی جواب شد/
نرفته کام تشنه ای به جستجوی چشمه ها/
خطوط نقش زندگی، چو نقشه ای بر آب شد/
چه سینه سوز آه ها که خفته بر لبان ما/
هزار گفتنی به لب اسیر پیچ و تاب شد/
نه فرصت شکایتی، نه قصه و روایتی/
قرار عاشقانه ه