ارسالها: 3666
#761
Posted: 23 Mar 2022 01:09
به پوتین بگو با همه استعمارگری و دیکتاتوری و کلاه گشادی که سر دولت و ملت ایران گذاشتی ولی خوب بازارکرونا و کووید رو با عملیات نابودی گلوبالیستها و مافیای جهانخوارخرابش کردی و روبوسی ها در دید و بازدید عید دوباره داره مدمیشه
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3666
#762
Posted: 11 Apr 2022 18:33
به پدرم بگو پنج سال گذشت ..پنج سال است که شعرنمی خوانی و خاطره نمی گویی .
پنج سال است که ازگذرعمر و دنیای استواربربادنمی گویی .
به پدرم بگو دلم برایت تنگ شده ..انگارلبخند تصویرروی مزارت با من از رازهای زندگی می گوید
هنوز رفتنت راباورندارم
ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 7125
#765
Posted: 12 May 2022 00:43
بهش بگو...
به همه پرستاران بگو...
دوازدهم ماه مه،روز جهانی پرستار بر شما مبارک باد.
خواستم چند جمله ای بنویسم،اما در این شب کشیک حسش نیست،پس یکی از نوشته های دلیم در تایپک «هر چه میخواهد دل تنگت بگو» رو انتخاب کردم که حس و حال خودمه و بس و اون رو اینجا کپی میکنم.
همیشه پرستار دیگران بودم.زخمهای زیادی رو مرهم گذاشتم.چه زخمهای جسمی و چه روحی.در حالی که خودم زخمی و آش و لاش بودم.
هیچکس رو زخمای من مرهم نزاشت.همه یا نمک پاشیدن یا تماشا کردند.
همه میخواستنم.فقط برا جنسیتم.برا اینکه یه شب بام بخوابند و بس.
به هر کس تونستم کمک کردم.هر جا تونستم درمان کردم.کمک کردم.عشق دادم و محبت پاشیدم.سر کسی کلاه نزاشتم.یک ریال از کسی نگرفتم.همیشه با سیلی صورتم رو سرخ کردم.تو عمر کوتاهم یک عمر زحمت کشیدم.همیشه هشتم گرو نهم بود.
منتی رو سر کسی ندارم.طلبکار کسی نیستم.اما نمیدونم چرا بدهکار عالم و آدمم.
این روزها احساس فرسودگی میکنم.احساس ویرانی.حس میکنم که تو بدنم مشکل بزرگی به وجود اومده.حس میکنم دیگه اون آدم قبلی نیستم.خیلی سیگار میکشم...
خوب نیست...
خوب نیستم...
💔تو زمستون داره چشمات...❤️🩹
ویرایش شده توسط: Streetwalker
ارسالها: 7125
#767
Posted: 19 May 2022 23:23
Ameeer:
بهش بگو روزت مبارک مدیر با ذوق و سلیقه
بهش بگو
ممنونم از مهربانیت...
💔تو زمستون داره چشمات...❤️🩹
ویرایش شده توسط: Streetwalker
ارسالها: 3666
#770
Posted: 19 Jun 2022 17:52
بهش بگو تولدت مبارک ای ازدیده برفته ازدل نرفته !ای ملکه همیشه حاضردرصحنه ها !
بهش بگو ای حضرت آغای فرمانده وامانده پسمانده درمانده !تاکی می خوای سرمنقل چرت بزنی و درعالم هپروت سیرکنی ؟ای ننگ دیروز و امروز و فردا !بترس ازآن روزی که درزباله دان تاریخ هم جایی نداشته باشی ..پس زودترگورت راگم کن ...(یعنی گورت راپیداکن )....
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود