ارسالها: 23330
#111
Posted: 11 Jun 2014 15:08
دلـمـ کـمـی خـدا مـی خـواهـد
کـمـی سـکـوت. . .
دلـمـ ،دل بـُریدن مـی خـواهـد . . .
کـمـی اشـک . . .
کـمـی بـهـت . . .
کـمـی آغـوش آسـمـانـی . . .
کـمـی دور شـدن از ایـن جـنـس آدمـ . . .
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#112
Posted: 19 Jun 2014 21:05
چه دلپذیراست
اینکه گناهانمان پیدا نیستند
وگرنه مجبور بودیم
هر روز خودمان را پاک بشوییم
شاید هم می بایست زیر باران زندگی می کردیم
و باز دلپذیرو نیکوست اینکه دروغهایمان
شکل مان را دگرگون نمی کنند
چون در اینصورت حتی یک لحظه همدیگر را به یاد نمی آوردیم
خدیا تو را به خاطر این همه مهربانی ات شکر
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 24568
#113
Posted: 24 Jun 2014 18:29
نداشته ها و تنهایی های کوچک با چیزها و آدمهای کوچک پر میشوند
نداشته ها و تنهایی های خیلی خیلی خیلی بزرگ ، فقط با خدا ...
مهم نیست در این زمین خاکی چقدر تنها باشیم و چقدر حرفهایمان برای دیگران غیر قابل فهم باشد و
وقت انسانها برایمان کم ...
شکر که خدا هست و او جبران تمام دلتنگی ها و مرهم تمام زخمهاست ...
هر وقت دلت خواست ، مهمانش کن در بهترین جایی که او می پسندد ، در قلبت ...
و به دستان خالی ات نگاه نکن ، تو فقط خانه ی دلت را برایش نگهدار ، اسباب پذیرایی با اوست ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#114
Posted: 5 Jul 2014 17:56
گلايه دكتر شريعتي از خدا و جواب سهراب سپهري از زبان خدا
خدايا کفر نميگويم،
پريشانم،
چه ميخواهي تو از جانم؟!
مرا بي آنکه خود خواهم اسير زندگي کردي.
خداوندا!
اگر روزي ز عرش خود به زير آيي
لباس فقر پوشي
غرورت را براي تکه ناني
به زير پاي نامردان بياندازي
و شب آهسته و خسته
تهي دست و زبان بسته
به سوي خانه باز آيي
زمين و آسمان را کفر ميگويي
نميگويي؟!
خداوندا!
اگر در روز گرما خيز تابستان
تنت بر سايه ي ديوار بگشايي
لبت بر کاسه ي مسي قير اندود بگذاري
و قدري آن طرفتر
عمارتهاي مرمرين بيني
و اعصابت براي سکه اي اين سو و آن سو در روان باشد
زمين و آسمان را کفر ميگويي
نميگويي؟!
خداوندا!
اگر روزي بشر گردي
ز حال بندگانت با خبر گردي
پشيمان ميشوي از قصه خلقت، از اين بودن، از اين بدعت.
خداوندا تو مسئولي.
خداوندا تو ميداني که انسان بودن و ماندن
در اين دنيا چه دشوار است،
چه رنجي ميکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است...
دکتر علي شريعتي
منم زیبا
که زیبا بنده ام را دوست میدارم
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود
تو غیر از من چه میجویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت
که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که
وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد
تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت
وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تو را از درگهم راندم؟
که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور؟!
آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت.خالقت. اینک صدایم کن مرا.
با قطره ی اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟
بگو جز من کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن.
بدان آغوش من باز است
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسبهای خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد
برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان. رهایت من نخواهم کرد
سهراب سپهری
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 23330
#115
Posted: 12 Jul 2014 22:19
خدایا
ﺍﻣﺸﺐ خیلی ها ﺩﺍﺭند ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺻﺪﺍیت می کنند:
یک نفر ﺭﻭی ﺗﺨﺖ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ
یک نفر داخل یک سلول ﺯﻧﺪﺍﻥ
یک نفر ﮐﺎﺭتن خواب ﮔﻮﺷۀ ﺧﯿﺎﺑاﻥ
یک نفر ﺗﻨﻬﺎیی در ﺍﺗﺎﻗﺶ و خیلی های دیگر...
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺩلهایشان ﮔﻮﺵ ﺑﺪﻩ و ﺣﺮفهایشان را بشنو...
ﺧﯿﻠﯽ ها به تو ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭند...
ﺩﺳﺘﯽ ﺑﻪ ﺯندگی هایشان ﺑﮑﺶ...
خدایا امشب خیلی ها دستهاشون به سمت اسمونت بلنده...
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 24568
#116
Posted: 29 Jul 2014 22:00
نفس هايم زخمى و در جاده ى مرگ راهى شده اند
بنما راه كسانى كه آن ها را عشق داده اى
راه كسانى كه آن ها را مشق خاكبازى مشق داده اى
راه كسانى كه قلب هاى آن ها را نور هديه داده اى
نورى را كه چون خورشيدى است بى غروب و نور ديگرى را بر آن سايه داده اى
راه كسانى كه دو چشم بر دل آن ها نهاده اى
چشمانى كه معناى پلك زدن را در آن دو بى معنا نهاده اى
تا تو را هميشه و هميشه ببينند
و حتى براى يك لحظه هم پشت "نديدن" ننشينند
راهى كه در آن به خشم آلوده است
راهى كه دو چشم كور پيموده است
خاموش كن آن دو راه را بر من
ترسم ز هر آن چه غير تو بوده است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#117
Posted: 17 Aug 2014 20:27
خدایا چنان نزدیکی که نمیتوانم ببینمت
صدای تو هر لحظه با من سخن میگوید
اما من ان را نمیشنوم
مرا به عمق درونم ببر
تا شکوه بی پرده ی جمال تو را بشنوم
مرا بیاموز پیوسته تو را بجویم
و همواره به عنوان یگانه پناهگاهم به تو رو کنم .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 455
#118
Posted: 20 Aug 2014 00:19
خدایا خسته ام...
از بد بودن هایم
از اینهمه تظاهر به خوب بودن هایی که نیستم...
از آفرینش کوه ها و آسمانها و هستی که سختتر نیست!
خوبم کن. . .
فقط همین. . .
من سالها عاشق شدم بی او ...
ی حس بی تفسیرِ وحشتناک . . .
ارسالها: 23330
#119
Posted: 20 Aug 2014 23:48
خداوندا؛
دقیق یادم نیست آخرین بار؛
کی خود را پیدا کردم؛
اما خوب یادم هست؛
هر گاه که گم شدم؛
دستم در دست تو نبود ...
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 24568
#120
Posted: 27 Aug 2014 21:03
خدایا
جای سوره ای به نام عشق در قرآنت خالی است
که اینگونه آغاز گردد
و قسم به روزی که قلبت می شکند
و جز خدا مرهمی نخواهی یافت ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند