ارسالها: 3593
#231
Posted: 27 Jan 2017 12:33
وقتی که تو را دارم رود و دریا را یکی می بینم ..
وقتی که تو را دارم بوستان و صحرا را یکی می بینم
وقتی که تو را دارم مرگ و زندگی را یکی می بینم
وقتی که تو را دارم سیری گرسنگی را یکی می بینم
وقتی که تو را دارم عشق و بندگی را یکی می بینم ..
و من قطره ای هستم از اقیانوس بی نهایت وجود تو
وقتی که تو را دارم مرا از شیطان چه باک!
وقتی که تو را دارم چه آسمان چه خاک !
و تو یک نام به وسعت هستی هستی
خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدااااااااااااا ااااااااااااااااااا.........
ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3593
#232
Posted: 29 Jan 2017 23:22
خــــــــــداونــــــــــدا ! شانه هایت را می خواهم .. خسته شده ام از بس که بی تکیه گاه ( تنها ) گریسته ام ..
کسی نیست تا سر بر شانه اش بگذارم و بگریم (گریه کنم) ..
خــــــــــداونــــــــــدا ! بگذار سر بر شانه ات بگذارم .. بگذار بدانم یکی هست که دروغ نمی گوید .. تنهایم نمی گذارد .. همیشه دوستم می دارد .. اشکهایم را پاک می کند ..بر سرم فریاد نمی کشد .. طلبکارنمی شود .. مرا انکار نمی کند
خــــــــــداوتــــــــــدا ! بگذاربازهم با تمام وجود احساس کنم آن چه را که می دانم و آن چه را که تو به من آموخته ای ..که جز تو بخشنده ای درعالم نباشد و گذشت و بخشش های ظاهری ما آینه جود و کرامت وبزرگواری تو می باشد ..
خــــــــــداونــــــــــدا ! زندگی شیرین ترین هدیه ایست که به بشر بخشیده ای .. نگذار که آن را بر خود تلخ سازم ..کمکم کن .. همیشه کنارم باش .. بگذار لبخند رضایت تو را به سمت خود ببینم .. به خدا {دیگر } هیچگاه زندگی ام تلخ نخواهد شد
ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3593
#233
Posted: 30 Jan 2017 23:26
خــــــــــداونــــــــــدا ! همیشه گفته ام وقتی که تو هستی و همیشه هستی ..من هیچم اما پوچ نیستم ..
خــــــــــداونــــــــــدا ! آن چه که تو می افرینی پوچ نیست و من هیچی هستم که از بخشش تو به همه چیز می رسم
خــــــــــداونــــــــــدا! به خاطر نعمتهایی که به من داده ای سپاست می گویم ..
خــــــــــداونــــــــــدا! لحظه ای قبل از نگارش احساس می کنم ناتوانم اما یاد تو گلواژگان عشق و احساس رابه کویر ناتوانی من هدیه می دهد
خــــــــــداونــــــــــدا !دلم می خواهد چشمانم را ببندم و با دیدگان درون همراه با تو به
آسمانها پرواز کنم تا باز هم تو را ببینم .
خــــــــــداونــــــــــدا ! بگذار اشکهایم .. برای تو باشد ...نه برای دنیایم
ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3593
#234
Posted: 31 Jan 2017 23:28
ازتومی گذرم اگرخــــــــــدا بگذرد
دلم را جا می گذارم
اگر خــــــــــدابگذارد
باسکوتم فریاد می زنم
تنها خــــــــــداست که می ماند
و روزی
پا به سرزمینی خواهیم نهاد
که کس را از کس
نه گزیزی باشد نه گریزی
وخــــــــــداست داورعادل وبخشنده
ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3593
#235
Posted: 2 Feb 2017 00:06
خــــــــــداونــــــــــدا ! من آرامشم را از تو می خواهم همان که به من داده بودی و قدرآن را ندانسته بودم
خــــــــــداونــــــــــدا ! تو بخشنده ای ..تو می دهی ..نمی ستانی .. و من آن قدر بی لیاقتم که داده های تو را از دست می دهم
خــــــــــداونــــــــــدا ! به من نیرویی عطا فرما که قدر داده های تو را بدانم ازدستشان ندهم و با تمام وجودم آن چنان سپاست گویم که بر من خشم نگیری
خــــــــــداونــــــــــدا ! تو نه دیوی نه فرشته .. تو نه انسانی نه شیطان .. تو یک دوست مهربانی ..مهربان ترین دوست ..که راحت با تو سخن می گویم آن چنان که با یک دوست می گویم .. دوستی که بد نمی کند ..دروغ نمی گوید ..خیانت نمی کند .اگر به اشتباه بپندارم که بر من ستمی شده است روزی خواهد آمد که آن دوست عدالتش را نشان خواهد داد . تو دوستی هستی که می بخشی ونمی خواهی . تنها می خواهی بدانیم که تویی که همه اینها را بخشیده ای .. تو مغرور نمی گردی تا ما اسیر خودخواهی نگردیم .. مرا از هیچ به همه رسانده ای .. لذت لبخند ..آرامش اشک ..طعم شیرین عشق ونفسهای زندگی بخش را به من بخشیده ای .. تنهایم نگذار ..می دانم که تنهایم نمی گذاری ..می دانم کنار منی ..تو با همه بزرگی خویش مرا می بینی ..آن چنان کن که هرگز چشمانم به روی تو بسته نگردد .. بگذار با یاد تو .. با نام تو .. با وجود تو نفس بکشم زندگی کنم ..
خــــــــــداونــــــــــدا ! می دانم آن چنان مرا آفریده ای که هیچگاه نخواهم مرد .. این را تو خود گفته ای .. به من لیاقتی ده که همیشه باتو بمانم وآن گاه که مرغ جانم از قفس تن رها می گردد هراسان نگردم ....
ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3593
#236
Posted: 3 Feb 2017 01:18
خالی هستم .. هیچم ..اما بازیچه نیستم
بازی می کنم اما نمی بازم
هیچکس نمی بازد تا تو را دارد
هیچکس خاموش نمی گردد تا تو را می خواند
خالی هستم اماپرازنیازم
هیچکس نابینانیست تا تو را می بیند
هیچکس بیزار و گریزان ازعشق نیست
تا تو را دارد ...
ومن می نویسم ازتو
ای که بی توهیچم
قلمم تشنه محبت توست
تا با قلبم بنویسم ..
که دوستت دارم ای خـــــــــــــــدای یگانه عشق
ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3593
#237
Posted: 4 Feb 2017 22:14
پروردگارا ! سپاست می گویم به خاطر نعمتهایی که به من داده ای به خاطر فرصتهایی که به من داده ای
پروردگارا! نورامید به بخشش خود را در قلب من بتابان تا حسرت فرصتهای ازدست رفته را نخورم
پروردگارا ! ازنیش انسانهای زنبورصفت ومارخصلت به نوش تو پناه می آورم
پروردگارا ! توخودآگاهی که جز راستی توشه دیگری ندارم درستی راهم به راستی هایم بیفزای
پروردگارا ! بگذارنیکی کردن هایم و به خلق تو خدمت کردن هایم ..تنها برای رضای توباشد
پروردگارا ! جزتو امیدی ندارم .. تنها تو می توانی درمان قلب شکسته ام باشی
پرودگارا ! تنها تو می توانی آرامم کنی تنها تو می توانی همای خوشبختی را بر شانه ام بنشانی
پروردگارا ! تنها تو می توانی توانی به من ببخشی که افسونگرواژگان باشم
پروردگارا ! تو آن... منی هستی که درهمه من ها هستی ای هستی بخش و همه هستی من ! ای ناله مستی و همه سرمستی من!
پروردگارا ! یاربی وفای جفارکار به من وفادار پشت کرده اما تو آن قدرخوب و محبوبی که حتی بی وفایان به خود را هم تنها نمی گذاری
ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 439
#238
Posted: 4 Feb 2017 22:32
عجب
+ + آتیش پاره شیطون + +
ویرایش شده توسط: atish_pare
ارسالها: 3593
#239
Posted: 6 Feb 2017 01:35
خــــــــــدایـــــا ناتوانم
توانم ده
خاموشم .. زبانم ده
خــــــــــدایـــــا ! سکوت ..مرا شکسته است
سکوت مرا بشکن.. بیانم ده
نمی خواهم جهان را .. جانم ده
خــــــــــدایـــــا ! بی توسرگردانم
آشیانم ده
خــــــــــداونــــــــــدا
توانم ده ! زبانم ده ! بیانم ده ! جانم ده ! آشیانم ده !
ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3593
#240
Posted: 6 Feb 2017 21:43
نمی دانم برای که بنویسم
نمی دانم برای چه بنویسم
نمی دانم به چه بیندیشم
نمی دانم به کجا بروم
اما می دانم که تمام راهها ..
به تو ختم می شود
همان راههایی..
که از تو آغاز شده بود
از تو می نویسم و به تومی اندیشم
از تو که همیشه درقلب منی
ای خــــــــــــــــــــدای مهربان!
ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود