ارسالها: 3593
#251
Posted: 1 Mar 2017 00:03
خــــــــــداونــــــــــدا ! امشب تو را درچشمان پدرم دیدم . احساس می کنم که او قلب و دستهای مراخوانده است .
خــــــــــداونــــــــــدا !چقدر این گونه نگاهش را دوست می دارم .. آخر تو را دوست می دارم
خــــــــــداونــــــــــدا ! امشب لبخند تو را بر لبان و صورت پدرم دیدم .چه سود و سرمایه ای بیشتر و بهتر و بالاتر از این ؟!
خــــــــــداونــــــــــدا ! همچنان با تمام وجود صادقانه و خالصانه صدایت می زنم وسپاست می گویم همچنان تنهایم نگذار!
ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3593
#252
Posted: 6 Mar 2017 22:49
خــــــــــداونــــــــــدا ! من ازخود به تو رسیده ام .. من از تو به دین رسیده ام ..از دین به تو نرسیده ام. پس حق است آن چه که فرمایی
خــــــــــداونــــــــــدا ! دلتنگم .. دلتنگ آنانی که دلشان برای من تنگ نمی شود ..می دانم دنیای تو جای دلبستن ها نیست .. جای دل کندن هاست ..تنها تویی که دل از ما نمی گیری و روی از ما بر نمی تابی ..ناتوانم .. درمانده ام ..خسته ام ..دلم می خواهد بگریزم . درامتداد تو ..باتو و برای تو ..... ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 24568
#253
Posted: 7 Mar 2017 20:08
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 3593
#254
Posted: 10 Mar 2017 08:31
خــــــــــداونــــــــــدا !
دستم نه به زندگانت می رسد نه به مردگان .. می دانم که چگونه با انسانها تاکنم اما به من بگو با آنان که من و کمرم را تاکرده اندچه کنم ؟!
خــــــــــداونــــــــــدا !
دستم به تو می رسد .. دستم را رها نکن ! دستم را بگیر و به من بیاموز رهایی را
خــــــــــداونــــــــــدا!
بهارتو از راه می رسد باقلب پاییری خودچه کنم ؟!
ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 1135
#255
Posted: 10 Mar 2017 23:34
خدای مهربانم
شاهدی که راضیم به رضایت
تسلیم خواسته توام
من انی را میخواهم که تو به ان رضا هستی
نه انی که خود خواهم
ایمان دارم مطلوب تو بهترین خواهد بود
فقط از تو یک صبر طلب میکنم
صبری که در سایه ان به منزل ارامش برسم
دلم به مهربانیت قرص است
به تمام ان لحظات اخر که تو به داد دلم
رسیدی و نامش را شانس گذاشتم
برس به داد دل این مضطر تنها
مهربانم
خنده های زندگی را روزگار ازما گرفت
ای خوشا روزی که ماهم روزگاری داشتیم
ارسالها: 3593
#256
Posted: 13 Mar 2017 01:05
خــــــــــدایــــــــــا ! این روزها بیشتر با منی ..چه آن زمان که پدر.. مظلومانه و بی خبر از دنیا آرمیده !.... چه آن زمان که اخمها و لبخند های خاص خود را نثارمن می سازد! ..
خــــــــــدایــــــــــا ! مرا از صراط سیزده بعد بگذران ! تو خود شاهدی که چه روزهای پرعذابی را باید بگذرانم
خــــــــــدایــــــــــا ! می دانم که تو از ما دور نمی شوی این مائیم که به تو نزدیک نمی شویم
ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3593
#257
Posted: 15 Mar 2017 17:07
خون چشمم از خون دلم می گوید خــــــــــداونــــــــــدا ! سبزم کن ! اگرشادی ها را به سراغم نمی فرستی لبخند رضایتت را به آسمان وجودم بفرست تا با تمام وجودم همه جا را نورانی ببینم .... ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3593
#258
Posted: 24 Mar 2017 01:19
خــــــــــدایــــــــــا ! کمکم کن . با چشمانی پراشک به بستر می روم یا آرامم کن یا چشمانم را برای همیشه به روی خورشیدفرداببند !.... ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3593
#259
Posted: 25 Mar 2017 01:42
درنقطه تاریک زندگی من .. تنها یک روزنه وجود دارد .. روزنه ریز امید .. شاید آن هم رویایی بیش نباشد . اشتباه ما آدمها این است که رسیدن را ماندن می دانیم ..حال آن که رسیدن به آن چه که می خواهیم تازه آغاز یک حرکت است حرکت برای حفظ آن چه که به آن رسیده ایم و حرکت درکنار آن که به آن رسیده ایم و حرکت برای رسیدن به آن چه که باید به آن برسیم . ..
خــــــــــدایــــــــــا ! قدر داشته هایم را ندانستم آن چنان کن که حسرت نداشته هایم رانخورم ... ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 24568
#260
Posted: 25 Mar 2017 11:53
خدایـــا ببخش
خدایــا ببخش
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند