ارسالها: 140
#31
Posted: 31 May 2013 21:21
خدایا
به بودنت
به وجودت و
موجودیتت
خواست هایه همه رو
گوش کن و مرحمت کن
من در حال حاضر گیر درس شدم و دلم میخواد تو این سکوت فقط به این فکر کنم و ازت بخوام که زودتر درسم تموم بشه طبق برنامه هام پاییز ترم آخرم باشه و بدون دردسری تمومش کنم و ادامه زندگی و از همه مهمتر خلاصی از اینهمه فکر و اضطراب ...
تـ کـیـه بـر دوسـتــــ مـکـن مـحـ ـرم اسـرار کـسے نـیـسـت ... مـا تـجـ ـربـه کـردیـم کـسے یـار کـسے نـیـسـت
ارسالها: 3650
#32
Posted: 10 Jun 2013 23:11
شب سردی است، و من افسرده
راه دوری است، و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
می کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من آدمها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غمها
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر سحر نزدیک است
هر دم این بانگ برآرم از دل
وای این شب چقدر تاریک است
خنده ای کو که به دل انگیزم؟
قطره ای کو که به دریا ریزم؟
صخره ای کو که بدان آویزم؟
مثل این است که شب نمناک است
دیگران را هم غم هست به دل
غم من، لیک غمی غمناک است.
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 455
#35
Posted: 29 Jun 2013 14:01
چه دلپذیراست
اینکه گناهانمان پیدا نیستند!
وگرنه مجبور بودیم
هر روز خودمان را پاک بشوییم
شاید هم می بایست زیر باران زندگی می کردیم. . .
و باز دلپذیرو نیکوست اینکه دروغهایمان
شکل مان را دگرگون نمی کنند
چون در اینصورت حتی یک لحظه همدیگر را به یاد نمی آوردیم
خدای مهربان!
تو را به خاطر این همه مهربانی ات سپاس. . .
من سالها عاشق شدم بی او ...
ی حس بی تفسیرِ وحشتناک . . .
ارسالها: 24568
#36
Posted: 30 Jun 2013 21:43
از ابوسعيد پرسيدند ؛ اي شيخ " او " را كجا بجوييم؟
فرمود : كجايش جستي كه نيافتي؟
اگر قدمي از روي راستي برداري٬ در هرچه بنگري او را بيني
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 6368
#38
Posted: 7 Jul 2013 10:26
خـــــــــــدايــــــــا !!!
به يك اتفاق خوبـــــــ...
جهت افتادن
نيازمنديم !
***
خــــدا !
یادت باشد ...
برای بعضی وقت ها که خیلی خسـته ام
یک بغـل محکـم ، به مـن بدهکاري ...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ویرایش شده توسط: anything
ارسالها: 24568
#40
Posted: 24 Jul 2013 21:58
دلیل تنهاییم را تازه فهمیدم
وقتی محبت کردم و تنها شدم،
وقتی دوست داشتم و تنها ماندم...
دانستم;
باید تنها شد و تنها ماند تا خدا را فهمید
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند