ارسالها: 1131
#102
Posted: 21 Dec 2014 02:16
تا به یاد صمیمیت آن روزها می افتم، دوست دارم چنگ بیندازم بر صفحه ی سینه ام و قلبم را از درون بیرون بیفکنم تا دیگر نتپد!
امروز هم دوستانی داریم صمیمی و خاکی که از شبنم زلال تر و از برگ گل های رازقی پاک ترند ولی شمایان دگرانی بودید و اینان دگران! همین که قهر و آشتی هایت را به یاد می آورم، همین که کافه به هم ریختن هایت را به یاد می آورم، همین که دوغ به چلو کباب بستن هایت را به یاد می آورم، دلم رنج می کشد لوتی...
هر کس پی کاری؛ شاید پی پاره نانی، دوستان را در زندان سینه حبس کرده و از اینجا رمیده در جاده ی زیستنگاه قدم می زند آرام!
به امید روزی که فراغتی حاصل کند و دل در صفحات لبریز از عشق بندد.
چه بی رحمانه فراموش کردم تو را که فراموش کنی مرا!
فکاهه نشد به درک!
دلم گرفته و طنز سرش نیست که خواهر می خواهد این برادر؛ که یاور می خواهد این تنها!
ببخشید که دلم گرفته بود و دوایش نوشتن
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ویرایش شده توسط: ellipseses
ارسالها: 268
#103
Posted: 20 Mar 2015 00:19
چند وقت پیش اشتباها شایا خانم رو شایان خانوم نوشتم که باعث خنده و خوشحالی زیادی برای دوستان شد. منکه نمی دونستم یه همچین سوتی می تواند اینقدر باعث خوشحالی باشد به نظرم رسید یه سوتی اساسی تر تعریف کنم بلکه موجبات خوشحالی دوستان بیشتر فراهم شود
من وقتی فعالیت در لوتی را شروع کردم که شناخت چندانی به جو اینجا و کاربران اینجا نداشتم. اسم کاربران و امضا و اینکه چرا بعضی نامها در بعضی امضا ها هست را دقیق نمی دانستم. دیده بودم که بعضی از دوستان اسم خودشان در امضایشان وجود دارد ولی شناخت دقیقی نداشتم. (البته الان هم شناخت زیادی ندارم) زیر امضای کاربر نیشا یا همون فرید اسمی به نام آترین جون بود. منم فکر می کردم این اسم خودشه. و جالب اینجاست که پیش خودم گفته بودم این چرا عین دخترا برای اسمش جون گذاشته؟! با توجه به اسم کاربریش و حدود اختیارات شخصی پذیرفتیم
خلاصه گفتیم اینطوری دلش خواسته دیگه و یادم هست در یک موضوع خبری بود که با فرید هم پست شدم و آنجا مثلا خواستم با اسم اصلیش صداش کنم چند بار بهش گفتم آترین که حالا خوبه آترین جون نگفتم. هنوز نمی دونم چرا نگفت من آترین نیستم و منم بی خبر ماندم تا اینکه یک بار آیدی آترین جون رو دیدم و همونجا مغز باهوشم به کار افتاد که نکند این آترین آن آترین باشد. و پس از مقداری جستجو متوجه شدم ظاهرا ایشان فرید هستن . خلاصه خصوصی به فریادمون رسید و به خانوم اندیشمند گفتم میشه بی صدا درستش کرد یا نه؟
حالا برانکه زیادی نخندین مطلبی رو جهت اطلاع بگم که بنده یک آشنای آقایی داشتم که اسمش آترین بود یا حداقل اطرافیان ایشون رو آترین صدا می کردن. و به خاطر همین و یه شوخی که ظاهرا فرید کرده بود و حالا توضیح بدم زیاد میشه اشتباه کرده بودم. وقتی خانوم اندیشمند اصرار کردن که آترین فقط اسم دختر هستش دوباره یه تحقیق جزئی کردم به این نتیجه رسیدم که تا همین چند سال پیش ها آترین هم اسم دختر بوده و هم اسم پسر ، و از چند سال پیش دیگه ثبت احوال برای پسر اسم آترین قبول نمی کنه و دیگه مخصوص دختر شده. از نظر تاریخی هم اینطور که نقل شده آترین هم اسم بزرگان مرد بوده و هم اسم بزرگان زن گذشته. خلاصه وقتی دیدم اینطوریه یه کم خیالم راحت شد و از بار سوتی کم شد
خدا کند مهربانی رسمی شود که از قلبهای پاک میجوشد نه آنکه فریب و دروغی باشد که بر زبانها جاری می شود
------------------
ارسالها: 3598
#108
Posted: 27 Apr 2017 18:42
من خاطرات زیادی دارم .. چند نفر نوشته های منو بدون اشاره به نام نویسنده کپی می کردند در لوتی .. اما کینگ صفر پنج عزیز و بعد ها آره داداش گل با زدن تو دهنی به این افراد که حرف حساب سرشون نمی شد راه رو برای اومدن من به لوتی هموار کردند .. با شهرزاد عزیز که عاشق داستان های من به خصوص داستان نقاب انتقام شده بود آشنا شدم .. اون کاربری خودشو داد به من .. خودش از لوتی رفت .. سکسی و غیر سکسی می نوشتم که بعد ها سکسی نویسی رو کنار گذاشتم .. بعد ها وارد تاپیک چاق سلامتی شدم ... اولین بار فکر کنم با علی جیگر طلای گل .. شایای نازنین و شاه ۲۰۰۰ عزیز و انیسا ی گرامی و چند نفر دیگه همکلام شده بودم .. یادش به خیر .. علاوه بر رمان نویسی و نوشتن مطالب متفرقه در تاپیک دل نوشته های ایرانی در تاپیک های متفرقه هم پست می ذاشتم .. خیلی اومدن .. خیلی ها رفتن .. خیلی ها بهم بد می گفتن خیلی ها ازم تعریف می کردن .. اما به کسی بد نگفتم . کاربری شهرزاد از یک نظر یه پیچشی هم واسم درست کرده بود .. اونایی که بار اول آواتار منو می دیدند فکر می کردند که صاحب آیدی یک زنه بهم خصوصی می دادند که دوست دخترم شو .. خلاصه خاطرات یا خاطره خیلی زیاده ... باشه سر فرصت بیشتر از این سالها میگم .. فقط در مورد قسمت اعظم سال ۹۴ از اواخر مرداد به بعدش رو نمیشه عمومی گفت ... البته موارد عمومی هم زیاد هست .. در هر حال این جا هم مثل خونه ماست مثل محیط زندگیه .. آدماش علاوه بر کارای خوب اشتباهاتی هم دارند . حتی شاید نپذیرند که کاراشون اشتباه بوده .. میگن هرکی خربزه می خوره پای لرزش هم می شینه .. ولی در رابطه با مسئولین این جا و اونایی که این خونه عشق و محبت رو ساختند بدون تعارف همینو بگم که تا زمانی که ازت بدی و لغزشی نبینند باهات سر جنگ یا تنبیه ندارند .. هر بلایی که سرمون بیاد هر واکنشی که ببینیم مقصرش خود ما هستیم .. رفتار های ماست .. اگه باعث میشیم که در مورد ما حتی گاه به اشتباه قضاوت شه مقصرش خود ما هستیم . و من خوشحالم که امروز این جام .. به بیمارستان بردن های پی درپی همسرم .. مرگ او .. مرگ پدرم .. ضربه ای که یک بی مرام و رفیق نیمه راه در سال ۹۴ بهم زد .. اینا هیشکدوم سبب نشد که من از این جا برم .. عزت و شرف و افتخار و سر بلندی رو خداست که به آدم میده و رفتار درست ما .. بهتره که به خودمون بیائیم همدیگه رو دوست داشته باشیم و داشته هامونو حتی اگه شد اندیشه هامونو با هم قسمت کنیم .. اگه ریاضی بلد باشیم و اگه منطق ..همه مون می رسیم به ننه حوا و بابا آدم .. وقتی که من و تو یکی هستیم چرا از هم فاصله بگیریم ؟ !
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود