ارسالها: 3119
#21
Posted: 10 Dec 2011 04:31
نام روزهای هفته در ايران کهن
کیوان شید = شنبه
مهرشید = یکشنبه
مه شید = دوشنبه
بهرام شید = سهشنبه
تیرشید = چهارشنبه
هرمزشید = پنجشنبه
ناهیدشید یا آدینه = جمعه
اينک با بررسی ريشههای اين واژگان به اين برآيند ساده میرسيم:
کیوان شید = شنبه
Saturday = Satur + day
Saturn = کیوان
------------------------------------------------------------------------------
مهرشید = یکشنبه
Sunday = Sun + day
Sun = خور (خورشید) = مهر
------------------------------------------------------------------------------
مه شید = دوشنبه
Monday = Mon + day
Moon = ماه
--------------------------------------------------------------------------------
بهرام شید = سهشنبه
Tuesday = Tues + day
* Tues = god of war = Mars = بهرام
*
Tuesday
O.E. Tiwesdæg, from Tiwes, gen. of Tiw "Tiu," from P.Gmc. *Tiwaz "god of the sky," differentiated specifically as Tiu, ancient Germanic god of war, from PIE base *dyeu- "to shine" (see diurnal). Cf. O.N. tysdagr, Swed. tisdag, O.H.G.ziestag. The day name (second element dæg, see day) is a translation of L. dies Martis (cf. It. martedi, Fr. Mardi) "Day of Mars," from the Roman god of war, who was identified with Germanic Tiw (though etymologically Tiw is related to Zeus), itself a loan-translation of Gk. Areos hemera. In cognate Ger. Dienstag and Du. Dinsdag, the first element would appear to be Gmc. ding, þing "public assembly," but it is now thought to be from Thinxus, one of the names of the war-god in Latin inscriptions.
---------------------------------------------------------------------------
تیرشید = چهارشنبه
Wednesday = Wednes + day
* Wednes = day of Mercury = Mercury = تیر
*
Wednesday
O.E. Wodnesdæg "Woden's day," a Gmc. loan-translation of L. dies Mercurii "day of Mercury" (cf. O.N. Oðinsdagr, Swed.Onsdag, O.Fris. Wonsdei, M.Du. Wudensdach). For Woden, see Odin. Contracted pronunciation is recorded from 15c. The Odin-based name is missing in German (mittwoch, from O.H.G. mittwocha, lit. "mid-week"), probably by influence of Gothic, which seems to have adopted a pure ecclesiastical (i.e. non-astrological) week from Greek missionaries. The Gothic model also seems to be the source of Pol. sroda, Rus. sreda "Wednesday," lit. "middle."
--------------------------------------------------------------------------
هرمزشید = پنجشنبه
Thursday = Thurs + day
* Thurs = Thor = day of Jupiter = Jupiter = هرمز
*
Thursday
O.E. Þurresdæg, perhaps a contraction (influenced by O.N. Þorsdagr) of Þunresdæg, lit. "Thor's day," from Þunre, gen. ofÞunor "Thor" (see Thor); from P.Gmc. *thonaras daga- (cf. O.Fris. thunresdei, M.Du. donresdach, Du. donderdag, O.H.G.Donares tag, Ger. Donnerstag "Thursday"), a loan-translation of L. Jovis dies "day of Jupiter," identified with the Gmc. Thor (cf. It. giovedi, O.Fr. juesdi, Fr. jeudi, Sp. jueves), itself a loan-translation of Gk. dios hemera "the day of Zeus."
-------------------------------------------------------------------------
ناهیدشید یا آدینه = جمعه
Friday = Fri + day
* Fri = Frig = day of Venues = Venues = ناهید
*
Friday
O.E. frigedæg "Frigga's day," from Frige, gen. of Frig (see Frigg), Germanic goddess of married love, a West Germanic translation of L. dies Veneris "day of (the planet) Venus," which itself translated Gk. Aphrodites hemera. Cf. O.N. frijadagr, O.Fris. frigendei, M.Du. vridach, Du. vrijdag, Ger. Freitag "Friday," and the Latin-derived cognates O.Fr. vendresdi, Fr.vendredi, Sp. viernes. In the Germanic pantheon, Freya (q.v.) corresponds more closely in character to Venus than Frigg does, and some early Icelandic writers used Freyjudagr for "Friday." Black Friday as the name for the busy shopping day after U.S. Thanksgiving holiday is said to date from 1960s and perhaps was coined by those who had the job of controlling the crowds, not by the merchants; earlier it was used principally of days when financial markets crashed.
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#22
Posted: 10 Dec 2011 04:37
اعتراف می کنم که... همه ی ما سوتی می دهیم، ردخور ندارد. حتی بعضی وقت ها سوتی های بدی هم می دهیم اما می گذاریم لای سبیل و صدایش را درنمی آوریم اما با اینحال بعضی وقت ها توی جمع های خودمانی تعدادی از همین سوتی ها را تعریف می کنیم. پس چرا وقتی کسی اسم ما را نمی داند، سوتی مان را تعریف نکنیم تا بقیه هم لبخندی بزنند؟! اینجا دقیقا برای همین کار است. البته منظور از سوتی می توانند گاف، یا هر کار، باور و فکر خنده داری باشد که وقتی یادش می افتیم خنده مان می گیرد شما هم اعتراف های خودتان را بفرستید. ما هم البته اعتراف می کنیم که بیشتر مطالب این بخش را از شبکه های اجتماعی و وبلاگی با همین موضوع کپی زده ایم، البته آنها اسمش را گذاشته اند؛ "اعتراف های احمقانه شما" ولی به نظر ما این اعتراف ها بیشتر صمیمانه هستند تا احمقانه!
- اعتراف می کنم که: به این سن که رسیدم هنوز وقتی می خوام از در خونه برم بیرون اگه جورابم سوراخ باشه عوضش می کنم با این فکر که اگر تصادف کردم و آمبولانس اومد و منو گذاشتن رو برانکارد و مردم دورم جمع شدن سوراخ جورابم ضایع نباشه...
- اعتراف می کنم که: امشب بعد از 1 سال به این معما پی بردم که آقاجونم مسواکش رو کجا قایم می کنه که من نمی بینم. بارها دیدم که داره مسواک می زنه اما به محض اینکه بعدش می رم مسواک بزنم مسواکش غیب می شه. خب زیاد پیچیده نیست از مسواک من استفاده می کرده!
- اعتراف می کنم که: هفته قبل یکی از فامیل هامون اومده بود ایران و اصلا فارسی بلد نبود. من رو برد که از سوپرمارکت سر کوچه سیگار بگیریم. منم گفتم آقا یه بسته سیگار کنت با یک دونه اسپری مو بدید. بنده خدا پرسید این چیه؟ منم خیلی خونسرد گفتم این جایزه سیگاره!
- اعتراف می کنم که: اولین باری که ویندوزم پرید من کل سیستم از مانیتور گرفته تا موس رو بردم شرکت تا برام ویندوز عوض کنند. بی معرفت ها بهم نگفتند که فقط باید کیس رو بیارم. این کار یه دو سه بار دیگه هم تکرار شد!
- اعتراف می کنم که: تو اسباب کشی همسایه مون من نشسته بودم پشت وانت یه طرفم گلدونشون بود یه طرف هم تلویزیون. ماشین که رفت تو چاله من گلدونه رو محکم گرفتم و تلویزیونه پخش شد کف آسفالت!
- اعتراف می کنم که: تا سن 13-12 سالگی با روسری می نشستم جلو تلویزیون مخصوصا از ایرج طهماسب خیلی خجالت می کشیدم. زیاد می خندید، فکر می کردم بهم نظر داره.
- اعتراف می کنم که: بچه که بودم خیلی وراج بودم. برای همین تا از مدرسه می اومدم همه خودشون رو به خواب می زدن.
- اعتراف می کنم که: رفته بودم واسه امتحان رانندگی، خیلی هم استرس داشتم. نوبت من که شد افسر بهم گفت دنده عقب برو. من هم که کلی هول شده بودم به جای اینکه دستم رو بذارم پشت صندلی و برگردم عقب رو نگاه کنم دستم رو انداختن پشت گردن افسر و محکم داشتم می کشیدمش طرف خودم!
- اعتراف می کنم که: اولین باری که رفتم کارواش من هم همراه کارگرها داشتم ماشین رو می شستم که مسئول کارواش اومد خجالت زده جمعم کرد! خوب چی کار کنم فکر کردم زشته اونا ماشین من رو بشورن و من وایستم نگاه کنم.
- اعتراف می کنم که: بزرگترین لذت دوران بچگی من این بود که روزهای بارونی تو راه مدرسه با او چکمه طوسی پلاستیکی که تا زیر زانوم بود مثل خل ها از جاهایی رد می شدم که آب جمع شده. وقتی قابلیت چکمه هام رو می دیدم که تا عمق زیاد هم پام خیس نمی شه کلی کیف می کردم. حس ماشین شاسی بلند بهم دست می داد.
- اعتراف می کنم که: 2 ماه به همه گفتم خطم سوخته. خواهرم نگاه کرد دید سیم کارت رو برعکس انداختم تو گوشی.
- اعتراف می کنم که: مامان بزرگ خدا بیامرزم توی 95 سالگی فوت کرد. صبح روزی که مامان بزرگم فوت کرده بود همه دور جنازش نشسته بودیم و همه داشتن گریه می کردن. جمعیت هم زیاد بود. من و داداشم تو بغل هم داشتیم گریه می کردیم. اشک فراون بود و خلاصه جو گریه بود. یکهو دختر خالم که تازه رسیده بود اومد تو حیاط و با جدیت داد کشید: مامان بزرگ زود رفتی! این رو که گفت کل خونه رفت رو هوا... حالا خندمون قطع نمی شد.
- اعتراف می کنم که: یکی از شب های قدر ساعت 4 صبح داشتم از مسجد برمی گشتم خونه، توی کوچه مون دوستم رو از پشت دیدم که داره لواشک می خوره و هدفون تو گوششه. گفتم حالش رو بگیرم، دویدم و با تمام قدرت یه اردنگی نثارش کردم. برگشت و با چشمانی بهت زده نگاهم کرد. چند ثانیه تو چشمای همدیگه خیره شده بودیم، به خودم گفتم: اه این که امیر نیست!
- اعتراف می کنم که: من نماینده کلاسم و هفته پیش امتحان باکتری شناسی داشتیم. قبل از اومدن استاد عکس باکتری رو کاملا خنده دار رو تخته کشیدم و نوشتم بچه ها امتحان باکتریه. وسط امتحان، استاد باکتری دست گذاشت رو شونه ام و گفت: من این شکلی ام؟ من هم هول شدم گفتم بله. دیدم مثل عقاب بهم زل زده. اومدم درستش کنم گفتم بچه ها اینجوری میگن. فکر نکنم کسی از 8 نمره بیشتر از 3 بگیره!
- اعتراف می کنم که: موقع رانندگی تو میدون داشتم می پیچیدم که یکی خیلی بد پیچید جلوم. منم عصبانی شدم داد زدم: بیا، یهو بیا تو خیابون! هنوزم نمی دونم چی می خواستم بارش کنم که این رو گفتم: بنده خدا هنگ کرده بود.
- اعتراف می کنم که: بچه که بودم وقتی فیلم می دیدم، همش با خودم می گفتم چرا هرکی از جلو تیر می خوره، از پشت می افته؟ یعنی روی سمتی که تیر خورده نمی افته. با خودم می گفتم لابد نمی خوان بیشتر تیر بره تو تنشون و دردشون بگیره دیگه...
- اعتراف می کنم که: دوستم زنگ زد خونمون گفت علیرضا امروز میای سر کار؟ گفتم نه شهرستانم! بعدش فهمیدم چه گندی زدم چون به خونه زنگ زده بود نه موبایل!
- اعتراف می کنم که: بچه بودم یه کارتون نشون می داد که مورچه زیره فیله یه سوزن می زاره و فیله میره هوا. منم زیره یه بنده خدایی سوزن گذاشتم که بره هوا، جیغ زد ولی متاسفانه نرفت هوا!
- اعتراف می کنم که: من بودم که روی صندلی معلم کلاس پنجم پونیز و آدامس می چسبوندم، من بودم که همه گچ های پای تخته رو می پیچوندم، من بودم که وقتی یه کلاس خالی گیر می آوردم با گچ روی دیوارهاش برای معلم ها و مدیر و ناظم فحش می نوشتم. من بودم که می رفتم دستشویی مدرسه تمام شیرهای آب رو تا ته باز می کردم و در می رفتم، من بودم که زمستون ها به شوفاژهای کلاس ویکس می مالیدم که حال همه بهم بخوره و کلاس تعطیل بشه...
- اعتراف می کنم که: همین که چشم مامانم رو دور می دیدم، هرچی تور و پارچه خوشگل داشتیم اعم از سفید و سبز و سرخابی جمع می کردم. یه لحاف کوچولو هم داشتم خیلی خوشگل بود. بعد می رفتم تو اتاق همه این ها رو با هم می انداختم روی سرم، کلی حال می کردم که مثلا عروس شدم. اون زیر از گرما و کمبود اکسیژن خفه می شدم. می اومدم بیرون نفس می گرفتم، بعد دوباره به عروس بودنم ادامه می دادم! مامانم که وضع رو اینجوری دید یه لباس به اصطلاح عروس واسم خرید...
- اعتراف می کنم که: بچه که بودم دوس داشتم 20 قلو دختر داشته باشم!
- اعتراف می کنم که: بچه که بودم هدیه روز مادر به مامانم شناسنامش رو دادم. با این توضیح که توی تموم برگه هاش نقاشی کشیده بودم که خوشحال شه!
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 106
#23
Posted: 11 Dec 2011 18:12
زنی که انسانها را از موم باز آفرید
"مادام توسو" که دویست و پنجاه سال پیش چشم به جهان گشود، به جایی رسید که هیچکس گمان نمیبرد
موزههای "مادام توسو" یکی از دیدنیهای شهرهای مهم جهان است. تندیسهای مومی از افراد مشهور چنان به واقعیت شبیهاند که حیرت بازدیدکنندگان را بر میانگیزند. اما زنی که پشت نام "مادام توسو" به شهرت رسیده، چه کسی بوده است؟
توریستهایی که به لندن، آمستردام یا برلین سفر میکنند، برای دیدن موزهی "مادام توسو" از لحظاتی پیش از باز شدن درهای موزه، جلوی ورودی آن صف میکشند. نگاههای کنجکاو و علاقمند منتظرند تا به دیدن چهرههای سرشناس هالیوود یا دنیای موسیقی و مد و سیاست بروند و در کنار آنها عکسهای یادگاری بگیرند.
وقتی نام "مادام توسو" به زبان میآید، همه به یاد تندیسهای مومی افراد مشهور میافتند که تشابه آنها به واقعیت چنان است که مشکل بتوان باور کرد اینها تنها مجسمههایی ساخته شده از موم هستند.
گالری عکس: تندیسهای مومی ستارگان و چهرههای سرشناس در موزه مادام توسو
در این میان بازدیدکنندگان مشتاق چنان غرق در دنیای ستارگان میشوند و به دنبال عکس گرفتن هستند که کمتر به تندیس مومی بانویی سالخورده توجه میکنند که در گوشهای جای گرفته و شاهد این هیاهوست؛ بانویی به نام "مادام توسو" که دویست و پنجاه سال پیش چشم به جهان گشود و به جایی رسید که هیچکس گمان نمیبرد.
معجزه تندیسهای مومی
در زمانهای که زندگی روی خوشش را تنها به طبقه مرفه جامعه نشان میداد، "ماریا آنا گروسهولتز" به هنگام تولد شانس چندانی نداشت. نوزادی که پدر را، که او هم در خانوادهای نه چندان خوشنام متولد شده بود، خیلی زود از دست داده بود و مادرش نیز به عنوان خدمتکار خانه مشغول کار بود.
[
آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان (چپ) در کنار تندیس مومیاش در موزه مادام توسو
ماریا روز ۷ دسامبر ۱۷۶۱ در استراسبورگ چشم به جهان گشود و مانند شمار زیادی از کودکانی که در خانوادههای فقیر به دنیا میآمدند، هیچ آینده ویژه و منحصر به فردی برایش پیشبینی نمیشد. اندکی پس از تولد او، مادرش شغلی را در خانهی "دکتر فیلیپ کورتیوس" پیدا کرد و در آنجا مشغول به کار شد.
دکتر کورتیوس مهارت خاصی در ساخت تندیسهای مومی داشت و مشهور بود که تندیسهای وی بسیار به آناتومی بدن شباهت دارند. ماریای کوچک ساعات زیادی را در کارگاه دکتر سپری میکرد و رفته رفته با ظرافتهای ساخت این تندیسها آشنا میشد. او یاد میگرفت که ترکیب کدام رنگها طبیعیترین رنگ پوست انسان را به دست میدهند، چگونه میتوان به بهترین وجه تارهای مو را درون موم جای گذاری کرد و کدام فرم دندان مناسب صورت است.
در سال ۱۷۶۳ دکتر کورتیوس به پاریس نقل مکان میکند و مدتی بعد ماریا و مادرش نیز به او میپیوندند. پایتخت فرانسه در آن سالها دوران شکوه سلطنتی را از سر میگذراند و مردم عامی که دستشان به تاج و تخت نمیرسید، علاقمند دیدن تندیسهای مومی خاندان سلطنتی بودند که بر سر میز شام یا در سالنهای اشرافی خانهشان بازسازی شده بودند.
کسب و کار دکتر کورتیوس در پاریس رونق میگیرد و مردم هر روز برای دیدن این تندیسها روانهی کارگاهش میشوند.
پس از وقوع انقلاب فرانسه و برچیده شدن نظام سلطنتی در این کشور، حالا دیگر این چهرههای انقلابی هستند که میان مردم محبوب میشوند. سرهای کسانی که به زیر گیوتین رفته بودند، با موم بازسازی میشوند.
سردمداران جدید، حالا در نظر دارند که با به سر نیزه زدن این سرها و گرداندنشان در خیابانهای شهر عاقبت مخالفان را نشان دهند. از آنجایی که بیم آن میرود که سرهای اصلی به این ترتیب زود پوسیده شوند، از سرهای مومی که ساختهی کارگاه ماریا و دکتر کورتیوس است، استفاده میشود. همین امر را نیز شاید بایستی دلیل اصلی جان سالم به در بردن این دو از خشم انقلابیون آن زمان به شمار آورد.
مهاجرت به جزیره
پس از مرگ دکتر کورتیوس، ماریا وارث تندیسهای مومی او میشود. در این میان او با فرانسوا توسو ازدواج کرده و با نام مادام توسو شناخته میشود. ثمره این ازدواج ناموفق دو پسر هستند.
[
کیم کارداشیان، ستاره تلویزیونی در آمریکا (چپ) در کنار تندیس مومیاش
مادام توسو پس از جدایی از همسرش در سن ۳۳ سالگی به انگلستان مهاجرت میکند و در آنجا تندیسهای مومیاش را به نمایش میگذارد. هنر او که در فرانسه دیگر با کم اقبالی روبرو شده بود، به مذاق انگلیسیها خوش میآید و از این راه درآمد قابل توجهی کسب میکند که با آن توانایی برپا کردن یک نمایشگاه دائمی در لندن را به دست میآورد.
در کنار چهرههای خاندان سلطنتی بریتانیا، او تندیسهای مومی شماری از جنایتکاران سرشناس آن زمان را در بخشی به نام "خانه وحشت" به نمایش میگذارد.
مادام توسو به همراه پسرانش تا به هنگام مرگش در سن ۸۹ سالگی نمایشگاه تندیسهای مومی را اداره میکرد. آخرین تندیسی که او پیش از مرگ به اتمام رساند پرترهای از خود است؛ تندیس زنی سالخورده در شبکلاهی سفید پارچهای و لباسی سیاه رنگ که هم اینک در تمامی ۱۳ شعبه موزه مادام توسو در سراسر جهان به چشم میخورد.
.:. خاموشی به هزار زبان در سخن است .:.
ارسالها: 3119
#24
Posted: 14 Dec 2011 04:47
به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید ارباب.
نخند!
به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری.
نخند!
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چندثانیه ی کوتاه معطلت کند.
نخند!
به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه ی پیراهنش جمع شده.
نخند!
به دستان پدرت،
به جاروکردن مادرت،
به همسایه ای که هر صبح نان سنگک می گیرد،
به راننده ی چاق اتوبوس،
به رفتگری که در گرمای تیرماه کلاه پشمی به سردارد،
به راننده ی آژانسی که چرت می زند،
به پلیسی که سرچهارراه با کلاه صورتش را باد می زند،
به مجری نیمه شب رادیو،
به مردی که روی چهارپایه می رود تا شماره ی کنتور برقتان را بنویسد،
به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته و درکوچه ها جار می زند،
به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد،
به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی،
به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان،
به پسری که ته صف نانوایی ایستاده،
به مردی که در خیابانی شلوغ ماشینش پنچر شده،
به مسافری که سوارتاکسی می شود و بلند سلام می گوید،
به فروشنده ای که به جای پول خرد به تو آدامس می دهد،
به زنی که با کیفی بر دوش به دستی نان دارد و به دستی چند کیسه میوه و سبزی،
به هول شدن همکلاسی ات پای تخته،
به مردی که در بانک از تو می خواهد برایش برگه ای پرکنی،
به اشتباه لفظی بازیگری در یک نمایش تاتر،
نخند، نخند که دنیا ارزشش را ندارد که تو به خردترین رفتارهای نابجای آدمها بخندی!
که هرگز نمیدانی چه دنیای بزرگ و پر دردسری دارند!
آدمهایی که هر کدام برای خود وخانواده ای همه چیز و همه کسند!
آدمهایی که به خاطر روزیشان تقلا می کنند،
بار می برند،
بی خوابی می کشند،
کهنه می پوشند،
جار می زنند،
سرما و گرما می کشند،
و گاهی خجالت هم می کشند ...،
بیائیم و هرگز به دیگران نخندیم و زمانی لب به خنده باز کنیم که خودمان را
در شادی و خوشبختی دیگران سهیم بدانیم و بقولی
"به دیگران نه، ولی با دیگران بخندیم"
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#25
Posted: 16 Dec 2011 05:07
10 شیوه مدرن سوء استفاده مالی دختران از پسران
1- همراه کردن طرف مقابل در مراکز خرید. شاید یکی از بارزترین و تکنیکی ترین روش سوء استفاده مالی همراه بردن فرد مورد نظر به مراکز خرید و فروشگاه های مختلف است. "من عاشق خریدم، تو دوست داری با ما بیای؟" بعد از بازدید از چندین مغازه: "وای! چقدر این لباسه قشنگه چقدر نازه! بریم اینو ببینیم؟" به فروشگاه وارد میشوند، خانم لباس را پرو کرده و "بهم میاد عزیزم؟ دوسش داری؟"، "آره خیلی خوبه مبارکت باشه"، خانم با وجد شروع به برانداز کردن لباس میکند و وقتی آنرا تحویل گرفت بصورتی کاملاً نمایشی کیف خود را آرام و آهسته باز نموده و با لبخند نیم نگاهی به آقا می اندازد و باقی ماجرا... آقایون باید باهوش باشند و بدانند وقتی به مرکز خریدی دعوت میشوند نتیجه نهایی آن چه خواهد شد.
2- کادوی تولد و مناسبات دیگر. در لحظات اولیه آشنایی ناگهان خانم تاریخ تولد خود را که احتمالاً تا 10 روز آینده است یادآور میشود. برخی به همین مقدار بسنده میکنند اما برخی نوع هدیه ای که دوست دارند را بصورت تلویحی مشخص میکنند: "این گوشی موبایلم واقعاً دیگه خستم کرده! 5 ساله دارمش، خیلی قدیمی شده!"، "دوست پسر قبلیم پارسال واسم یک کفش شانل خرید زیاد ازش راضی نبودم!"
3- نیاز به قرض پول اورژانسی. یکباره خانم تماس میگیرد و ابراز میکند که "یک کار فوری پیش اومده باید به کسی پول میدادم کم اوردم، میشه 300 تومن بهم بدی تا 2 یا 3 روز دیگه نهایتاً بهت برمیگردونمش." نه کاری فوری پیش آمده و نه پس دادنی در کار خواهد بود...
4- شارژ تلفنهای همراه و تماسهای همیشه یکطرفه. طبیعی است که خانم برای پرسیدن حال آقا و جویا شدن از موقعیت مکانی وی نیاز به تماسهای مکرر دارد ولی دو نکته وجود دارد. نکته اول: "من و بگیر" یا "میس کال" یعنی معمولاً چون خونم "وظیفه" آقا میداند که همیشه او تماس گیرنده باشد، شماره او را گرفته و به محض برقراری ارتباط بدون سلام و احوال پرسی با آقا به جمله "من و بگیر" یا "من و بگیر شارژ ندارم" بسنده کرده و مکالمه را قطع میکند و یا با انداختن یک "میس کال" به آقا فرمان تماس میدهد. نکته دوم اینکه خانم معمولاً هر 2 روز یکبار نیاز شدید و فوری به شارژ پیدا میکند و آقا نیز موظف است در اسرع وقت ماموریت خود را انجام دهد. نتیجه: درحالی که همیشه تماس را آقا برقرار میکند، این شارژ خانم هست که به اتمام میرسد!
5- رستورانهای چند ملیتی. زمانی که نوبت رفتن به رستوران میشود آقا نظر خانم را جویا شده و خانم نیز لیستی کامل از انواع رستورانهای ایتالیایی، ژاپنی، مکزیکی، چینی، هندی،...به همراه آدرس دقیق و نوع غذاها به عرض آقا میرساند تا شام لذت بخشی را در کنار هم در فضایی عاشقانه صرف کنند.
6- نحوه پشتیبانی دوست پسر قبلی. این یکی از سیاستهای محافظه کارانه است که خانم ممکن است استفاده کند: "دوست پسر قبلیم عابر بانکش همیشه پیش من بود،" "پول بنزین ماشین منو همیشه اون حساب میکرد،" "کارش فقط این بود که پول بریزه به حسابم،" "وقتی تولدم میشد واسم سرویس طلا میگرفت، کادوهاش دیگه از 500 تومن کمتر نبودن." اینگونه خانم پیش زمینه ای از "وظایف مالی" آقا را به او بصورت غیر مستقیم گوشزد میکند.
7- تهیه لیست سوغاتی. برای آقا مسافرتی پیش آمده که مجبور است علارغم میل باطنی خود چند روزی از عشقش دور باشد. در این هنگام عشقش به دلیل اینکه جای او در مسافرت خالی نباشد لیستی بلند بالا از اقلام مورد نیازش تهیه کرده و در اختیار آقا قرار می دهد تا آنها را به عنوان سوغات خریداری کرده و بیاورد!
8- برگزاری میهمانی ها و جشنها در منزل آقا. وقتی تولد و یا مراسمی در خانه آقا برگزار شود چندین مزیت برای خانم خواهد داشت. اول اینکه کلیه هزینه ها مانند تهیه غذا، خدمتکار و سایر مسائل بر عهده آقا بوده و دوم پس از مهمانی احتمالاً نظافت، شست و شو و برگرداندن خانه به حالت اول را نیز آقا متقبل خواهد شد.
9- برخی قبوض و شهریه ها. "عزیزم، قبض موبایم اومده الان دسترسی به اینترنت ندارم اگه پرداخت نکنم تا فردا قطع میشه، میتونی برام پرداخت کنی بعداً باهات حساب کنم؟"، "میخوام برم ثبت نام ترم جدید کلاس زبان، عشقم! میتونی 200 تومن بریزی به این حساب قول میدم تا فردا پولتو بدم الان خیلی دیرم شده وقت ندارم برم پول جور کنم!"
10- آرایشگاه و لوازم آرایشی. به یک مهمانی دعوت شده اید، ناگهان خانم با کمی لبخند شیطنت آمیز میگوید: "عزیرم میدونم دوست داری من از همه جذاب تر باشم پس باید هزینشم پرداخت کنی میخوام امشب بهترین باشم فکر نکنم بیشتر از 150 تومن بشه!" خرید لوازم آرایش هم که "برای زیبا شدن فقط بخاطر تو" صورت میگیرد گاهی هزینه های زیادی برگردن آقا تحمیل خواهد کرد.
موارد ذکر شده بالا لزوماً به این معنی نیست که با خانمی که در ارتباط با او هستید فقط به انگیزه های مادی با شما آشنا شده است حتی برخی از این موارد در روابط بلند مدت و پس از ازدواج میتواند به عنوان وظایف یک مرد به عنوان حمایت کننده مالی همسرش تلقی گردد اما اگر رابطه شما کوتاه مدت است و تعداد زیادی از این مسائل بصورت همیشگی تکرار شد باید در ادامه رابطه تان تجدید نظر کنید.
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#28
Posted: 22 Dec 2011 04:24
تست زن ذلیلی و مرد سالاری؟
1. با خانومت داری از یه مغازه لباس فروشی دیدن می کنی و ایشون از یه لباس 250000 تومنی خوشش میاد:
الف- زود با هم میرین تو مغازه و تمام حقوق یه ماهتو دو دستی تقدیم صاحب مغازه می کنی و تا آخر اون ماه غذاهای طبیعی از قبیل باد و نور و هوا و ... می خورین!
ب- تا خانوم میاد اون لباسو نشونت بده خودتو به کوچه علی چپ میزنی انگار نه انگار که با تو بوده ! یه جوری مثل برق و باد از اونجا دورش میکنی و تا اون لباس از مد نیفتاده به اون منطقه بر نمیگردی!
2. با خانومت داری میری رستوران, موقعی که به رستوران می رسید:
الف- مثل زن ذلیلا میری جلو و دو دستی درو براش باز میکنی که احتمالاً اونایی که از اونجا رد میشن فکر میکنن جنابعالی پادو تشریف دارید!
ب- بهش دستور میدی هر چه زودتر درو باز کنه !
3. خونتون مهمون دارید:
الف- زود پا میشی و واسه خنده مهمونا هم که شده مثل دست و پا چلفتی ها واسشون چایی میریزی و میاری.
ب- با قیافه کاملاًجدی و مردانه(جنم دار) اشاره میکنی خانومت هر چه زودتر واسه شما و مهمونا چایی بیاره.
4. یه روز تعطیل باحال:
الف- با همسرت میری بیرون و اون روز مثل علاف ها تو خیابون ول میگردید! و شب گرسنه و تشنه میاین خونه و یه چیز حاضری میخورین تا صبح کله سحر برید سر کار!
ب- بدون توجه به همسرت شب قبل از روز تعطیل, با دوستات قرار میزاری تا فردا برید گردش و کلی حال کنید و بعد از ظهرشم برید استخر و اگه زنت هم زیاد حرف زد فوری می فرستیش خونه مامانش اینا!
5. خانومت رفته عروسی و تو با دوستات تو خونت جمع شدید که یه دفعه خانومت مثل جن بسم الله ضاهر میشه:
الف- یهویی خودتو گم میکنی و به دوستات میگی اصلا ًنخندن و زود میری پیش خانومت و التماس میکنی آبروتو جلو دوستات نبره!
ب- اصلاً انگار نه انگار خانومت اومده. با دوستاتون میگید و میخندید و خانومت حتی جرأت نمیکنه بیاد سلام کنه!
6. داری تو تراس سیگار میکشی که ییهو خانومت سر میرسه:
الف- خودتو گم میکنی و نمیدونی چیکار کنی. شایدم سیگارو قورت بدی! اونوقت باید پول 100 باکس سیگاررو بدی واسه دوا درمون!
ب- برمیگردی و با قیافه حق به جانب به خانومت دستور میدی یه لیوان چایی واست بیاره(چایی بعد از سیگار خیلی فاز میده!)
7. امروز قراره مادر زنت با شصتاد تا از فامیلاش مثل قوم تاتار حمله کنن خونتون واسه ناهار:
الف- اون روزو مرخصی میگیری و همش تو خونه میمونی و به همسرت کمک میکنی تا مادر زن و قومش بیان واسه قتل و غارت و چپاول...
ب- ساعت 2 اون روز که خانومت زنگ زد : کجا موندی؟ بهش میگی امروز سرت شلوغه و رییس گفته باید امشب تا ساعت 11 اضافه کار بمونی وگرنه اخراجی!!!
8. تو شرکت نشستی و داری با منشی خوشگلت گل میگی و گل میشنوی که یهو خانومت بدون در زدن وارد اتاقت میشه:
الف- جلو منشیه به تته پته میفتی و رنگت مثل چغندر سرخ میشه
ب- خانومتو از اتاق میفرستی بیرون و بهش گوشزد میکنی وقتی میخواد بیاد تو باید در بزنه (اصل اول تمدن!)
9. ساعت 2.30 نصفه شب صدای بچه 4 ماهتون از خواب بیدارت میکنه و پی میبری که آقا پسر گلت دسته گل به آب داده:
الف- زود پا میشی و در یک حرکت برق آسا بچه رو عوض میکنی طوری که خانم محترمت اصلاً نفهمه وخواب شیرینش قطع نشه و تا صبح بوی خوب آقا پسر تو مشامت بمونه!
ب- هماهنگ با بچه شروع میکنی به داد زدن و این کارو اینقدر ادامه میدی تا بالاخره خانومت بیدار بشه و همه کارا رو انجام بده، چون هر چی باشه اونه که بچه رو به دنیا آورده و خودشم مسئول خرابکاری هاشه!!!!!
توضیحات: برای هر پاسخ الف 0 امتیاز و برای هر پاسخ درست (ب) 2 امتیاز در نظر بگیر.
اگه امتیازت 15 به بالا بود:
آقا تبریک میگم! شما یه مرد نمونه هستی. در عین حال انسانی فهیم ، منطقی ، تابع نظم، با کمالات،
شریف و خانواده دوست هستی! همسرت بهت افتخار میکنه!!
ایول بابا تو دیگه کی هستی! تو تمام مراحل زندگیت موفق هستی!
اگه امتیازت بین 15-5 بود:
شما مردی هستی که یه کم به همسرت رو میدی.در عین حال مرد چندان موفقی نیستی و تزلزل شخصیت
داری! دلیلش هم گوش کردن به حرف همسرته ! باید به خودت بیای و شکوه و اقتدار یه مردو به خاطر بیاری !
اگه امتیازت کمتر از 5 بود:
خاک بر سرت! آخه به تو هم میگن مرد؟!؟! آبروی هر چی مرده بردی... مرده! جسد..خجالت نمیکشی
نشستی اینجا واسه من تست هم میدی؟!؟!؟
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#29
Posted: 26 Dec 2011 10:08
تفـاوت های زنـانه و مردانـه !
آینده:
یـک زن تــا زمانیکه ازدواج نکرده نگران آینده است. یک مرد تا زمانیکه ازدواج نـکرده هــرگز نگران آینده نخواهد بود.
دست خط:
مردها زیاد به دکوراسیون دست خطشان اهمیت نمیدهند. آنها از روش "خرچنگ قورباقه" استفاده میکنند. زنان از قلم های خوشبو و رنگارنگ استفاده کرده و به "ی" ها و ن" ها قوس زیبایی میدهند. خواندن متنی که توسط یک زن نوشته شده، رنجی شاهانه است. حتی وقتی می خواهد ترکتان کند، در انتهای یادداشت یک شکلک در انتهای آن میکشد.
اسامی مستعار:
اگر سارا، نازنین، عسل و رویا با هم بیرون بروند، همدیگر را سارا، نازنین، عسل و رویا صدا خواهند زند. اگر بابک، سامان، آرش و مهرداد با هم بیرون بروند، همدیگر را هرکول، بادام زمینی، تانکر و لاک پشت صدا خواهند زد.
حمام:
یک مرد حداکثر 6 قلم جنس در حمام خود دارد. مسواک، خمیر دندان، خمیر اصلاح، خود تراش، یک قالب صابون و یک حوله. در حمام متعلق به یک زن معمولی بطور متوسط 437 قلم جنس وجود دارد. یک مرد قادر نخواهد بود اغلب این اقلام را شناسایی کند.
خواروبار:
یک زن لیستی از جنسهای مورد نیازش را تهیه نموده و برای خریدن آنها به فروشگاه میرود. یک مرد آنقدر صبر میکند تا محتویات یخچال ته بکشد و سیب زمینی ها جوانه بزنند. آنگاه بسراغ خرید میرود. او هر چیزی را که خوب بنظر برسد می خرد.
بیرون رفتن:
وقتی مردی میگوید که برای بیرون رفتن حاضر است، یعنی برای بیرون رفتن حاضر است. وقتی زنی میگوید که برای بیرون رفتن حاضر است، یعنی 4 ساعت بعد وقتی آرایشش تمام شد، آماده خواهد بود.
گربه:
زنان عاشق گربه هستند. مردان میگویند گربه ها را دوست دارند، اما در نبود زنان با لگد آنها را به بیرون پرتاب میکنند.
آینه:
مردها خودبین و مغرور هستند، آنها خودشان را در آینه چک میکنند. زنان بامزه اند، آنها تصویر خود را در هر سطح صیقلی بازدید میکنند. آینه، قاشق، پنجره های فروشگاه، ته دیگ و ماهیتابه، حتی سر طاس آقای زلفیان.
تلفن:
مردان تلفن را به عنوان یک وسیله ارتباطی برای ارسال پیامهای کوتاه و ضروری به دیگران در نظر میگیرند. یک زن و دوستش می توانند به مدت دو هفته با هم باشند و بعد از جدا شدن و رسیدن به خانه، تلفن را برداشته و به مدت سه ساعت دیگر با هم شروع به صحبت کنند.
آدرس یابی:
وقتی یک زن در حال رانندگی احساس میکند که راه را گم کرده، کنار یک فروشگاه توقف کرده و از کسی که وارد است آدرس صحیح را میپرسد. مردان این را به نشانه ضعف میدانند. آنها هرگز برای پرسیدن آدرس نمی ایستند و به مدت دو ساعت به دور خودشان میچرخند و چیزهایی شبیه این میگویند: "فکر کنم یه راه بهتر پیدا کردم،" و "میدونم که باید همین نزدیکی باشه"، اون مغازه طلا فروشی رو میشناسم.
پذیرش اشتباه:
زنان بعضی اوقات قبول میکنند که اشتباه کردند. آخرین مردی که اشتباهش را پذیرفته 25 قرن پیش از دنیا رفته است.
فرزند:
یک زن همه چیز را در مورد فرزندش می داند: قرارهای دکتر، مسابقات فوتبال، دوستان نزدیک و صمیمی، قرارهای رمانتیک، غذاهای مورد علاقه، اسرار آرزوها و رویاها. یک مرد بطور سربسته و مبهم فقط میداند برخی افراد کم سن و سال هم در خانه زندگی میکنند.
لباس شیک پوشیدن:
یک زن برای رفتن به خرید، آب دادن به گلهای باغچه، بیرون گذاشتن سطل زباله و گرفتن بسته پستی لباس شیک می پوشد. یک مرد فقط هنگام رفتن به عروسی و یا مراسم ترحیم لباس رسمی برتن میکند.
شستن لباسها:
زنان هر چند روز یک بار لباسهایشان را میشویند. مردها تک تک لباس های موجود در کمد، حتی روپوش و اونیفرم جراحی هشت سال پیش خود را می پوشند و هنگامیکه لباس تمیزی باقی نماند، یک لباس کثیف بر تن نموده و کوه ایجاد شده از لباسهای چرک خود را با آژانس به خشک شویی منتقل میکنند.
عروسی:
هنگام یاد کردن از عروسی ها، زنان در مورد "مراسم جشن" صحبت میکنند، اما مردان درباره "میهمانی های دوران مجردی" !
سبیل:
بعضی از مردان مانند هرکول پوآرو با سیبیل خوش تیپ میشوند. هیچ زنی وجود ندارد که با سبیل زیبا بنظر برسد.
اسباب بازی:
دختران کوچک عاشق عروسک بازی هستند و وقتی به سن 11 یا 12 سالگی میرسند علاقه شان را از دست میدهند. مردان هیچگاه از فکر اسباب بازی رها نمیشوند. با بالا رفتن سن آنها اسباب بازی هایشان نیز گران قیمت تر و پیچیده تر میشوند. نمونه های از اسباب بازیهای مردان: تلویزیون های مینیاتوری و کوچک، تلفنهای اتومبیل، مخلوط کن و آب میوه گیری، اکولایزرهای گرافیکی، آدم آهنی های کنترلی، گیمهای ویدئویی، هر چیزی که روشن و خاموش شده، سر و صدا کند و حداقل برای کار کردن به شش باتری نیاز داشته باشد.
پرداخت صورتحساب میز:
وقتی صورتحساب را می آورند، با اینکه کلا 15هزار تومان شده، بابک، سامان، آرش و مهرداد هر کدام 10 هزار تومان روی میز میگذارند. وقتی دختران صورتحساب را دریافت میکنند، در ابتدای دست به کیف شدن اول ماشین حسابهای خود را بیرون می آورند.
گل و گیاه:
یک زن از شوهرش میخواهد وقتی مسافرت است به گل ها آب دهد. مرد به گلها آب میدهد. زن پنج روز بعد به خانه ای پر از گلها و گیاهان پژمرده برمیگردد. کسی نمیداند چرا این اتفاق افتاده است.
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 8724
#30
Posted: 27 Dec 2011 14:27
باهوش ترین مردم دنیا و رتبه ایرانیان
نقشه ای که می بیند میانگین آی-کیو IQ مردم دنیا را نشان می دهد این نقشه بر اساس اطلاعات ارائه شده در کتاب IQ and Global Inequality در ویکی پدیا منتشر شده است. نشان دهنده بالاترین میانگین آی کیورنگ بنفش می باشد و قرمز تیره پایین ترین میانگین آی کیو را نشان می دهد.
بحث بهره هوشی ملل و عوامل دخیل در آن ، مخصوصا تاثیر عمده نژاد و ژنتیک ، همیشه یکی از بحثهای مورد نظر بسیاری دانشمندان بوده است. پس در این مورد می توان گفت که هوش هم تحت تاثیر عوامل ارثی(ژنتیکی) است و نیزبه عواملی مانند سطح آموزش، وضع اقتصادی، شرایط بهداشتی و تغذیه ای بستگی دارد.
در جدول زیررتبه بندی کشورها ابتدا براساس متوسط بهره هوشی (IQ)نشان داده شده است ، همچنین میزان برابری قدرت خرید (PPP) و کیفیت زندگی ( QHC ) کشورها نیز برای مقایسه درج شده است . البته که نژاد و ژنتیک مهمترین عامل دخیل بر بالا بودن آی کیو می باشد. اما کیفت زندگی بهتر (وجود شرایط عالی آموزشی و بهداشتی ) در بالا بردن آی کیو مردم آن کشور سهم بسزایی دارد . اما دراین لیست کشورهایی را می بینیم که از نظر اقتصادی و شرایط زندگی جز کشورهای درجه سوم وحتی چهارم هستند ولی از نظر هوش و ذکا در رتبه های بالاتری جایی دارند . (با این حال تاثیر عمده اقتصاد برتر کشورها دربالا میزان IQ را نمی توان نا دیده گرفت .)
باهوش ترین مردم دنیا هنگ هنگها هستند .
پایین ترین ضریب آی کو هم ازآن مردم گینه می باشد .
کشورهایی که از نظر کیفیت ( QHC ) در پایین ترین جایگاه قرار دارند. اما از نظر ضریب آی کیو در رتبه هایی قابل توجهی قرار گرفته اند :
سنگاپور ( رتبه :2) - کره شمالی ( رتبه : 3) - مغولها ( رتبه : 10 )
ضریب هوشی ایرانیان
ایرانیان با ضریب هوشی 84 تقریبا در رتبه 98 دنیا قرار دارند. از جمله مللی که از نظر ضریب هوشی با ایرانیان در یک رده قرارگرفته اند می توان به :افغانی ها با ضریب هوشی 84 پاکستانی ها با ضریب هوشی 84 کلمبیایی ها با ضریب هوشی 84 و چند کشور عربی دیگر از جملهعربستان - امارات – و ... اشاره کرد .
(ایران از نظر کیفیت زندگی تقریبا در رتبه 110 دنیا قرار دارد. )
ضریب هوشی همسایگان ایران
ترکها با ضریب هوشی 90 تقریبا در رتبه 59 دنیا قرارگرفته اند.
عراقی ها با ضریب هوشی 87 تقریبا در رتبه 76 دنیا قرار گرفته اند .
ترکمنها با ضریب هوشی 87 تقریبا در رتبه 76 دنیا قرار گرفه اند .
Country/Region
IQ (2002)
IQ (2006)
PPP-GNI per capita 2002
QHC
1. Hong Kong
107
108
27,490
60.8
2. Singapore
103
108
23,730
60.7
3. North Korea
105*
106*
1,000
38
4. South Korea
106
106
16,960
75.4
5. Japan
105
105
27,380
71.4
6. Taiwan
104
105
23,400
79.4
7. China
100
105
4,520
39.7
8. Italy
102
102
26,170
78.9
9. Iceland
98*
101
29,240
80
10. Mongolia
98*
101*
1,710
48.1
11. Switzerland
101
101
31,840
82.2
12. Austria
102
100
28,910
80.7
13. Luxembourg
101*
100*
53,230
76.4
14. Netherlands
102
100
28,350
82.8
15. Norway
98
100
36,690
89
16. United Kingdom
100
100
26,580
76.7
17. Germany
102
99
26,980
78
18. Belgium
100
99
28,130
84.1
19. Canada
97
99
28,930
77.8
20. Estonia
97*
99
11,630
64.5
21. Finland
97
99
26,160
85.1
22. New Zealand
100
99
20,550
76.2
23. Poland
99
99
10,450
62.7
24. Sweden
101
99
25,820
82.9
25. Andorra
N/A
98*
19,000
58.7
26. Spain
99
98
21,910
75.8
27. Australia
98
98
27,440
82.8
28. Czech Republic
97
98
14,920
64.5
29. Denmark
98
98
30,600
85.4
30. France
98
98
27,040
78.1
31. Hungary
99
98
13,070
64.1
32. Latvia
97*
98*
9,190
65.5
33. United States
98*
98*
36,120
86.6
34. Belarus
96*
97*
5,500
57.2
35. Malta
95*
97
17,710
66.4
36. Russia
96
97
8,080
64.5
37. Ukraine
96*
97*
4,800
61.8
38. Moldova
95*
96*
1,600
46.2
39. Slovakia
96
96
12,590
63.2
40. Uruguay
96
96
7,710
64
41. Israel
94
95
19,000
75.3
42. Portugal
95
95
17,820
67
43. Armenia
93*
94*
3,230
50.2
44. Georgia
93*
94*
2,270
51.2
45. Kazakhstan
93*
94*
5,630
49
46. Romania
94
94
6,490
53
47. Vietnam
96*
94*
2,300
39.6
48. Argentina
96
93
10,190
64.7
49. Bulgaria
93
93
7,030
59.1
50. Greece
92
92
18,770
76.1
51. Malaysia
92
92
8,500
78.5
52. Ireland
93
92
29,570
52.1
53. Brunei
92*
91*
19,210
50.8
54. Cambodia
89*
91*
1,970
28.6
55. Cyprus
92*
91*
18,650
67.6
56. Lithuania
97*
91
10,190
65.4
57. Republic of Macedonia
93*
91*
6,420
54.4
58. Thailand
91
91
6,890
50.3
59. Albania
90*
90*
4,960
51.2
60. Bermuda
N/A
90
36,000
75.8
61. Bosnia and Herzegovina
N/A
90*
5,800
51.4
62. Chile
93*
90
9,420
59.5
63. Croatia
90
90
10,000
61.7
64. Kyrgyzstan
87*
90*
1,560
48.1
65. Turkey
90
90
6,300
50.2
66. Mexico
87
90
12,500
52.9
67. Cook Islands
N/A
89
5,000
45.7
68. Costa Rica
91*
89*
8,650
53.7
69. Laos
89*
89
1,660
24.9
70. Mauritius
81*
89
10,820
52.2
71. Suriname
89
89
6,590
50.6
72. Ecuador
80
88
3,340
47.4
73. Samoa
87
88
5,570
49.7
74. Azerbaijan
87*
88*
3,010
47.2
75. Bolivia
85*
87
2,390
49.7
76. Brazil
87
87
7,450
51.1
77. East Timor
N/A
87*
3,940
46.7
78. Guyana
84*
87*
3,070
40.2
79. Indonesia
89
87
1,600
28.1
80. Iraq
87
87
1,027
30.7
81. Myanmar
86*
87*
930
42.4
82. Tajikistan
87*
87*
1,640
27.5
83. Turkmenistan
87*
87*
4,780
41.7
84. Uzbekistan
87*
87*
1,640
39.4
85. Kuwait
83*
86
17,780
49.9
86. Philippines
86
86
4,450
51.6
87. Seychelles
81*
86*
18,232
60.6
88. Tonga
87
86
6,820
40.5
89. Cuba
85
85
5,259
46.2
90. Fiji
84
85
5,330
51.9
91. Kiribati
84*
85*
800
37.1
92. New Caledonia
N/A
85
21,960
54.9
93. Peru
90
85
4,880
49.2
94. Trinidad and Tobago
80*
85*
9,000
52
95. Yemen
83*
85
800
24.5
96. Afghanistan
83*
84*
700
13.2
97. Belize
83*
84*
15,960
56.1
98. Colombia
88
84
5,490
44.2
99. Federated States of Micronesia
84*
84*
6,150
48.4
100. Iran
84
84
6,690
40.2
101. Jordan
87*
84
4,180
43.4
102. Marshall Islands
84
84
1,600
44.2
103. Morocco
85
84
2,000
39.9
104. Pakistan
81*
84
3,730
31.7
105. Panama
84*
84*
1,960
26.2
106. Paraguay
85*
84
6,060
56.6
107. Puerto Rico
84
84
4,590
45.2
108. Saudi Arabia
83*
84*
15,800
63.6
109. Solomon Islands
84*
84*
12,660
44.1
110. The Bahamas
78*
84*
1,590
41.5
111. United Arab Emirates
83*
84*
24,030
48.8
112. Vanuatu
84*
84*
2,850
31.4
113. Venezuela
88*
84
5,220
47.4
114. Algeria
84*
83*
5,530
39.9
115. Bahrain
83*
83*
16,190
49.3
116. Libya
84*
83*
7,570
49.3
117. Oman
83*
83*
13,000
40.6
118. Papua New Guinea
84*
83
2,180
38.4
119. Syria
87*
83
5,348
38.9
120. Tunisia
84*
83*
6,440
40.6
121. Bangladesh
81*
82*
1,720
29.8
122. Dominican Republic
84*
82
6,270
46.8
123. India
81
82
2,650
36.3
124. Lebanon
86
82
4,600
55.8
125. Madagascar
79*
82
730
28.6
126. Egypt
83
81
3,810
37.3
127. Honduras
84*
81
2,540
41.9
128. Maldives
81*
81*
4,798
38.5
129. Nicaragua
84*
81*
2,350
41.3
130. Northern Mariana Islands
N/A
81
12,500
51.3
131. Barbados
78
80
14,660
60.9
132. Bhutan
78*
80*
1,969
24.1
133. El Salvador
84*
80*
4,790
42.6
134. Guatemala
79
79
4,040
34.6
135. Sri Lanka
81*
79
3,510
47.7
136. Nepal
78
78
1,370
26.9
137. Qatar
78
78
19,844
45.6
138. Comoros
79*
77*
1,640
24.6
139. Cape Verde
78*
76*
4,920
40.5
140. Mauritania
73*
76*
1,790
20.5
141. Uganda
73
73
1,360
25.4
142. Kenya
72
72
1,010
27.3
143. South Africa
72
72
9,810
38.3
144. Tanzania
72
72
580
23.2
145. Ghana
71
71
2,080
33.7
146. Grenada
75*
71*
6,600
45.3
147. Jamaica
72
71
3,680
46.5
148. Saint Vincent and the Grenadines
75*
71
5,190
48.4
149. Sudan
72
71
1,740
24.6
150. Zambia
77
71
800
21.8
151. Antigua and Barbuda
75*
70*
10,390
53.2
152. Benin
69*
70*
1,060
20.5
153. Botswana
72*
70*
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***