ارسالها: 8724
#81
Posted: 2 Jun 2012 20:00
طنز دانشجویی
بدون شرح
این منم ، تازه از سر جلسه امتحان بلند شدم
همه چی عادیه ، هیچ چیز غیر طبیعی نمیبینید !
پوشک دانشجویان ایزی لایف مخصوص امتحانات !
شیر یا خط دانشجویی :
اگه شیر اومد میخوابم !
اگر خط اومد فیلم میبینم !
اگه راست ایستاد درس میخونم !!
دانشجو
دانشجو های عزیز هیچ کس از شما توقع نداره!
امید امام هم به دبستانی ها بود.
استاد زرنگ و دانشجوهای تنبل
مچ گیری استاد !
چهار دانشجو كه به خودشان اعتماد كامل داشتند يك هفته قبل از امتحان پايان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر ديگر حسابي به خوشگذراني پرداختند. اما وقتي به شهر خود برگشتند متوجه شدند كه در مورد تاريخ امتحان اشتباه كرده اند و به جاي سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراين تصميم گرفتند استاد خود را پيدا كنند و علت جا ماندن از امتحان را براي او توضيح دهند. آنها به استاد گفتند: « ما به شهر ديگري رفته بوديم كه در راه برگشت لاستيك خودرومان پنچر شد و از آنجايي كه زاپاس نداشتيم تا مدت زمان طولاني نتوانستيم كسي را گير بياوريم و از او كمك بگيريم، به همين دليل دوشنبه دير وقت به خانه رسيديم.»
استاد فكري كرد و پذيرفت كه آنها روز بعد بيايند و امتحان بدهند. چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر يك ورقه امتحاني را داد و از آنها خواست كه شروع كنند....آنها به اولين مسأله نگاه كردند كه 5 نمره داشت. سوال خيلي آسان بود و به راحتي به آن پاسخ دادند.....سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتيازي پشت ورقه پاسخ بدهند كه سوال اين بود: «كدام لاستيك پنچر شده بود؟»!!!
خر زدن چیست؟؟؟
” خر زدن ” فرایندی که طی اون یک دانشجو از حالت طبیعی خارج شده و زمان زیادی رو به مطالعه میپردازه ؛ خر زدن شرط لازم و نه کافی برای استاد دانشگاه شدن هست ؛میشه اون رو جز آلرژی های فصلی به حساب آورد (فصل امتحانات) ؛ خر زدن در شبهای امتحان به صورت فراگیری در دانشجو ها ظاهر میشه و مهمترین علامت اون علاقه شدید به کتب درسی بخصوص کتبی هست که در طول ترم تمایل چندانی به اون ها نداریم ؛ از عوارض جانبی خر زدن میشه به سرخی چشم ها ، گودی و سیاهی زیر چشم و موارد مشابه صورت آرایش نشده در خانوم ها و موهای ژل نزده در آقایون اشاره کرد ؛ این مشکل نیاز به داروی خاصی نداره و بلافاصله بعد از اتمام فصل امتحانات بخودی خود برطرف میشه .
آموزش گام به گام تقلب
مواد مورد نیاز:
۱-کاغذ مناسب، به اندازه نیاز (در صورت امکان از آ۴-کاغذ کاهی از کیفیت مطلوبی برخوردار نیستند.)
۲-خودکار مرغوب(مشکی بهتر است-نوک خودکار باید ریز باشد و خودکار های بیک اصلا مناسب نیستند)
*شاید خیلی از شما عزیزان در هنگام تقلبی به خاطر بزرگ بودن کاغذ تقلبی،لو رفته باشید؛اندازه کاغذ بسیار مهم است.
بهترین اندازه۵×۳.۵ سانتی متر است. با این اندازه شما می توانید کاغذ را در هر جایی،قرار دهید.
نگران این نباشید که تعداد کاغذهایتان زیاد شود!
**در این مرحله باید دست خط خیلی خوبی داشته باشید؛دست خطی که هم خوانا باشد و هم ریز که کاغذ زیادی مصرف نشود!
***حال نوبت به این می رسد که کاغذ را جا سازی کنید.شما می توانید کاغذ را به انتهای مانتو و یا پیراهن با کمک سوزن ته گرد نصب کنید.
سوزن را باید طوری قرار داد که از رو هیچ چیز مشخص نباشد.
****و در آخر باید منتظر باشید که مراقب ازشما دور باشد و در اینجا پاهای خود را روی هم گذاشته و به طور ماهرانه شروع به تقلبی کنید.
نظرات جمعی از دانشجویان ساکن در یک خوابگاه دانشجویی در مورد سوسک
دانشجوی علوم ارتباطات : تا او هست، هیچکس تنها نیست.
دانشجوی حقوق : با اینکه همیشه شاهد اعمال دانشجویان است ولی هیچوقت و در هیچ دادگاهی علیه آنان شهادت نمی دهد !
دانشجوی مهندسی : شجاعتش برایم قابل تحسین است چون ماکت هر پل یا ساختمانی را که می سازم بدون توجه به احتمال تخریب آن ، به رویش می رود و افتتاحش می کند !
دانشجوی پزشکی : تنها موجودی است که از تیغ تشریح من هراسی ندارد و به طرفم می آید تا با فدا کردن جانش موجب پیشرفت علم پزشکی شود !
دانشجوی مدیریت : با آن جثه کوچک، آنچنان خانواده پر جمعیتش را مدیریت و اداره می کند که انگار مدیر بودن باید در خون هر کس باشد و درس خواندن بی فایده است !
دانشجوی زبان و ادبیات فارسی : او هیچوقت حرفی نمی زند. ولی با سکوتش هزاران حرف را به من می آموزد !
دانشجوی روانشناسی : درون گرا، خجالتی، کم حرف، یک شخصیت منحصر به فرد !
دانشجوی علوم سیاسی : به هیچ دسته و گروهی وابسته نیست، تک و تنها برای هدفش تلاش می کند !
دانشجوی برق : وقتی روشنایی و خاموشی در نحوه حرکت او بی تاثیر است، من را متوجه نیرویی فراتر از برق می کند !
دانشجوی کامپیوتر : مغز کوچک او با آن همه ذخایر اطلاعاتی بسیار پیشرفته تر از فلش ۳۲ گیگ است !
دانشجوی فیزیک هسته ای : زندگی در خوابگاه حق مسلم اوست !
دانشجوی تربیت بدنی : آنقدر عضلاتش نیرومند است که می تواند از دیوار راست هم بالا برود !
دانشجوی زبان شناسی : هیچکس زبانش را نمی فهمد !
دانشجوی علوم تربیتی : شیوه تربیتی او در تعلیم فرزندان بی شمارش برایم قابل احترام است. چرا که تمام آن فرزندان بی چون و چرا ادامه دهنده راه او می باشند !
دانشجوی زمین شناسی : کاش می توانستم به مانند او به اعماق زمین بروم و ندیدنی ها را ببینم !
دانشجوی زبان انگلیسی : ! It is always silent
دانشجوی تاریخ : گذشت اعصار و قرون نتوانسته هیچ تاثیری در ظاهر و عقاید و شیوه زندگی او بگذارد !
دانشجوی فلسفه : همیشه فلسفه وجودی او برایم سوال بوده. ولی مطمئنم که درپس خلقتش هدفی والا نهفته است !
دانشجوی هنر : هیچوقت منتظر نمی شود تا بتوانم پرتره اش را تمام کنم !
دانشجوی مکانیک : با الهام از او توانستم خودرویی بسازم که هم در آب و خشکی حرکت کند و هم بتواند از سطوح صاف و صیقلی بالا برود !
دانشجوی آمار : بدون شک از یک روش آماری قوی برای محاسبه تعداد فرزندانش بهره می برد !
دانشجوی اخلاق : آنقدر با مرام و پایبند به اخلاقیات است که تا به حال نگذاشته هیچکس اشک او را ببیند. حتی زمانیکه فرزندش را جلوی چشمانش له می کنند !
دانشجوی جغرافیا : مکان ، آب و هوا و شرایط محیطی در او تاثیری ندارد. چون او همه جا هست !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 6216
#82
Posted: 4 Jun 2012 09:41
دانشمندان مدت زمان زیادی است که به دنبال راهی برای استفاده از یک آسانسور (بالابر) هوافضایی برای ارسال فضانوردان و توریستان فضایی و حتی ماهواره ها و … به فضا هستند. زیرا اینکار علاوه بر راحتتر کردن سفرهای فضایی,نیاز به استفاده از سوخت موشک را برطرف میکند که میتواند تاثیر به سزایی در محیط زیست و حتی قیمت تمام شده سفرهای فضایی و ارسال ماهواره ها داشته باشد.
حال شرکت The Obayashi اعلام کرده است که برنامه ریزی های لازم را برای ساخت این آسانسور تا سال ۲۰۵۰ آغاز کرده است. این آسانسور قرار است ۲۰,۰۰۰ مایل (یعنی چیزی معادل ۳۲,۰۰۰ کیلومتر) از سطح زمین بالا رود!
این طرح هنوز در مرحله برنامه ریزی است اما طبق مشخصات ارائه شده توسط شرکت مذکور, این آسانسور طوری طراحی میشود که بتواند ۳۰ مسافر را در هر سفر جابجا کند. همچنین سرعت آن ۱۲۵ مایل در ساعت خواهد بود. که البته با این سرعت رسیدن به ارتفاع ۲۰,۰۰۰ مایلی ۱۶۰ ساعت طول میکشد! البته گفتنی است در داخل این آسانسور امکانات لازم برای زندگی چند روزه افراد تا رسیدن به مقصد در نظر گرفته میشود.
کل این سفر ۸ روز به طول انجام خواهد کشید که از روز ۵ام به بعد مسافران بی وزنی را تجربه خواهند کرد.
به گفته متخصصین برای ساخت کابلهای این آسانسور از نانوتیوبهای کربنی استفاده خواهد شد که علاوه بر مقاومت بسیار زیاد نسبتا وزن کمی دارند. البته با تکنولوژی امروزی این کابلها هنوز از مقاومت کافی برخوردار نخواهند بود اما با توجه به سرعت پیشرفت تکنولوژی تخمین زده میشود که تا سال ۲۰۵۰ ساخت این کابلها با مقاومت بسیار بالاتر امکان پذیر خواهد بود.
هزینه اجرای این طرح و ساخت آسانسور ۶ میلیارد دلار برآورد شده است. شاید بتوان از روی این هزینه, قیمت بلیط آسانسور را تخمین زد!
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 6216
#83
Posted: 4 Jun 2012 09:47
ساده ترین روشهای اندازه گیری ارتفاع یک برج
راه های متعددی برای اندازه گیری ارتفاع ساختمان / برج وجود دارد که با توجه به محل قرارگیری آن میتوانید یکی از این راه ها را انتخاب کنید. روشهایی که در این مقاله برای اندازه گیری ارتفاع ساختمانها شرح داده میشود را میتوان برای اندازه گیری ارتفاع درختان, کوه ها و تقریبا هر چیز بلند دیگری استفاده کرد.
روش اول:
اگر برج مورد نظر در وسط یک زمین هموار قرار داشته باشد احتمالا ساده ترین راه اندازه گیری ارتفاع آن, استفاده از سایه آن در یک روز آفتابی است. لوازم مورد نیاز برای این روش عبارتند از: یک چوب بلند و صاف – یک چکش و یک متر. چوب بلند را به وسیله چکش بصورت قائم در زمین بکوبید تا حداقل چند سانتی متری داخل زمین فرو رود. سپس طبق گامهای زیر عمل کنید:
۱- سایه چوب را بر روی زمین بوسیله متر اندازه گیری کنید.
۲- نسبت طول آزاد چوب را به طول سایه آن بدست آورید. (تقسیم دو اندازه)
۳- سایه برج را بر روی زمین اندازه گیری کنید.
۴- با ضرب نسبت بدست آمده از گام ۲ در اندازه سایه برج, ارتفاع برج را بدست آورید.
روش دوم:
برای روش دوم شما به یک نی نوشیدنی – یک نقاله زاویه سنج – چسب نواری و یک متر نیاز دارید.
نی را بر روی زاویه ۴۵ درجه نقاله بچسبانید. سپس نقاله را از طرف صافش موازی خط افق بگیرید و سپس به میزانی جابجا شوید که بتوانید در این حالت از داخل نی نوک برج را نگاه کنید. توجه کنید قسمت صاف نقاله از حالت موازی با خط افق جابجا نشود. با توجه به اینکه شما نوک برج را از زاویه ۴۵ درجه میبینید, فاصله شما تا برج درست برابر ارتفاع برج است (قانون فیثاغورس مثلثهای قائم). به همین دلیل با اندازه گیری فاصله خودتان تا برج, ارتفاع برج بدست می آید.
روش سوم:
برای روش سوم شما به یک نقاله – یک نی نوشیدنی – یک متر و یک ماشین حساب نیاز دارید. جایی بایستید که بتوانید به راحتی فاصله خودتان تا برج را اندازه بگیرید. از داخل نی به نوک برج نگاه کنید و سپس زاویه نی را در همان حالت با خط افق بوسیله نقاله اندازه بگیرید. فرض کنید زاویه ۵۵ درجه بدست آمد و فاصله شما تا برج نیز ۱۰۰ متر باشد. پس طبق رابطه زیر داریم:
ارتفاع برج = فاصله تا برج * تانژانت زاویه
پس برای این مثال داریم:
ارتفاع برج = ۱۰۰ * Tan(55) = 142.8 متر
یعنی در این مثال ارتفاع برج ما ۱۴۲٫۸ متر است.
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 8724
#84
Posted: 22 Jun 2012 04:40
خالق شخصیت های کارتونی محبوب چه کسانی بودند ؟
مت گرونینگن خالق خانواده آقای سیمپسون (The Simpsons)
استَن لی خالق مرد عنکبوتی (Spiderman)
مرد عنکبوتی شخصیتی خیالی با قدرت ابرانسان، سرعت، هوش و سرعت عکسالعمل بالا در سری داستانهای کمیک مارول است. استن لی و استیو دیکتو این شخصیت خیالی را خلق کردهاند.
باب کِین خالق بَت من (Batman)
تمن یا مردخفاشی توسط باب کین و بیل فینگر آفریده شده است. این شخصیت ابرقهرمان، همچنین با القاب "جنگجوی شنل پوش"، "بزرگ ترین کارآگاه دنیا" و "شوالیه سیاه" نیز یاد می شود. در نسخه اصلی داستان و بیشتر بازنویسی ها، شخصیت مخفی بتمن، "بروس وِین" است. یک میلیونر دخترباز آمریکایی، (وبعد ها میلیاردر)، صنعتگر و نیکوکار. هنگامی که در کودکی به جرم قتل پدر و مادرش مورد اتهام قرار گرفت، سوگند خورد که از بزهکاران انتقام خواهد گرفت. سوگندی که بعدها به شکلی آرمانی از عدالت بدل شد. وین خود را هم به صورت جسمانی و هم روانی تربیت می کند و لباسی با شمایل خفاش به تن کرده و به نبرد با تبهکاران می پردازد.
اِلسی سِگار خالق ملوان زبل ( Popeye)
ملوان زبل (Popeye، به معنی چشمبرجسته) یک شخصیت پویانمایی و داستان مصور است که توسط الزی کرایسلر سگار خلق شده است. شخصیت ملوان زبل نخست در تاریخ ۱۷ ژانویه ۱۹۲۹ در کتابچه مصور روزانه "تیمبل تیَتر" به تصویر کشیده شد و پس از آن از محبوبیت زیادی برخوردار شد. ملوان زبل از سال ۱۹۳۳ همچنین در کارتونهای مختلف ساخته استودیوی ماکس فلایشر و دیو فلایشر نیز ظاهر شده است.
ملوان زبل در داستانهای پویانمایی، عاشق یک دختر خانم است و با یک ملوان قویهیکل و بدشکل رقابت دارد. هر بار که این فرد قویهیکل مزاحم آنان میشود ملوان زبل با خوردن اسفناج او را به دور پرتاب میکند و او را شکست میدهد. ملوان زبل همیشه پیپی به دهان دارد و خلقیات او شبیه به ملوانها است.
ویلیام هانا و جوزف باربارا خالق تام و جری Tom & Jerry
تام و جِری، کارتون تلویزیونی و برنده جایزه اسکار آمریکایی است. اولین قسمتهای این پویانمایی بین سالهای ۱۹۴۰ تا ۱۹۵۷ میلادی توسط مترو گلدوین مایر در هالیوود تولید شد و خالق آنها ویلیام هانا و ژوزف باربارا بودند، که آن را نویسندگی و کارگردانی میکردند. این کارتون تلویزیونی در مورد موشی به نام جری (Jerry) و گربهای به نام تام (Tom) بود، که از قسمتهای کوتاه ساخته میشد. تام و جِری از شخصیت های کارتونی هستند که شهرت جهانی دارند.
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 6216
#86
Posted: 10 Jul 2012 09:01
مردانی كه دو صورت داشتند !
- عجیب بودن مرداک به دلیل داشتن توانایی خاص یا انجام کارهای شگفتانگیز نبود بلکه این مرد انگلیسی دارای دو صورت بود.
همشهری سرنخ: ادوارد مورداک یکی از عجیبترین انسانهایی بود که در قرن نوزدهم زندگی میکرد. عجیب بودن مرداک به دلیل داشتن توانایی خاص یا انجام کارهای شگفتانگیز نبود بلکه این مرد انگلیسی دارای دو صورت بود.
مورداک در یکی از خانوادههای ثروتمند انگلیسی متولد شده بود اما با تمام ثروتی که خانوادهاش داشت و در آینده به او به ارث میرسید وی هیچگاه احساس خوشبختی نکرد زیرا یک صورت اضافی و بسیار زشت و تو رفته در پشتسر او وجود داشت.
البته صورت دوم مورداک نه میتوانست صحبت کند و نه چیزی بخورد، اما در نهایت شگفتی میتوانست بخندد یا گریه کند و مثل یک صورتک همیشه به پشت سر او چسیبده بود و او را همه جا همراهی میکرد.
ادوارد که جوانی ۲۰ ساله بود، به هیچعنوان مانند همسنوسالهایش نمیتوانست خوش باشد و از زندگیاش لذت ببرد چرا که کمتر کسی حاضر به دوستی با مورداک بود و وی همیشه در تنهایی به سر میبرد. کودکان با دیدن او پا به فرار میگذاشتند و از نگاه مردم کوچه و خیابان معلوم بود که هیچکس تمایلی به صحبت با او ندارد.
مورداک نه تنها روزها از دست سر خودش آرامش نداشت، بلکه شبها هم نمیتوانست سر راحت روی بالشت بگذارد. با رسیدن شب وقتی همه به خواب فرو میرفتند، همیشه از اتاق مورداک صدای نجواهی عجیبی به گوش میرسید، صداهایی که بیشتر شبیه زمزمه بود تا صحبت کردن.
مورداک کاملاً در خواب بود و با نجواهایی که از پشتسرش میآمد از خواب میپرید، این صدای وحشتناک از دهان صورت دوم مورداک خارج میشد. هرشب، صورت دوم او شروع به گفتن جملات عجیب و غریب میکرد و مورداک به هیچعنوان نمیتوانست مانع این کار شود و هیچ کنترلی روی صورت خود نداشت.
مورداک ثروتمند بود و برای جدا کردن صورت دوم خود به هیچعنوان مشکل مالی نداشت از این رو تصمیم گرفت شر صورت مزاحم را از سر خودش کم کند چرا که معتقد بود صورتش جملات شیطانی به زبان میآورد. او نزد چندین پزشک رفت و برای آنها توضیح داد که چگونه این صورت زندگی آرام را از او گرفته و التماس کرد هرطور شده این صورت شیطانی را از او جدا کنند اما هیچ پزشکی راضی به انجام این کار نشد.
تحمل چنین زندگیای برای مورداک بسیار سخت شده بود، او سعی میکرد با یاد گرفتن موسیقی فکرش را از صورت مزاحم منحرف کند اما مزاحمتهای صورتش آنقدر زیاد شده بود که دیگر نمیتوانست تحمل کند و برای همین در ۲۳ سالگی اقدام به خودکشی کرد.
درباره چگونگی خودکشی مورداک اطلاعات زیادی در دست نیست، بعضیها میگویند که او با خوردن سم، خود را کشت و بعضی دیگر نیز میگویند که وی با شلیک گلوله به پیشانیاش جان خود را گرفت. اما شیوه خودکشی مرد بیچاره هرچه بود که او پیش از مرگ وصیتنامهای نوشت و خواست که پیش از دفن کردنش حتماً صورت شیطانی او را کاملاً از بین ببرند تا مبادا در گور هم باعث آزاد و اذیت او شود.
درباره جزئیات زندگی ادوارد مورداک اطلاعات بسیار اندکی در دست است و حتی زمان تولد و مرگ او دقیقاً مشخص نیست. مورد عجیب درباره او زمانی اتفاق افتاد که علم پزشکی پیشرفت چندانی نکرده بود و اطلاعات به جا مانده از او نتیجه داستانهایی است که سینه به سینه از مردم نقل شده است.
در بعضی از داستانها آوردهاند که صورت دوم ادوارد چهره یک دختر زیبا بود اما به عقیده پزشکان که احتمال میدهند صورت دوم ادوارد قل انگلی او بود چنین داستانی کاملاً اشتباه است زیر معمولاً قلهای انگلی از یک جنسیت هستند.
مرد صورت دندانی
چانگ زوپینگ یکی دیگر از مردانی بود که با دو صورت متولد شد. چانگ اهل چنین بود و ۴۰ سال با صورت اضافه خود که در سمت راست سرش قرار داشت زندگی کرد تا اینکه در اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ یک سرباز آمریکایی به صورت تصادفی با چانگ برخورد کرد.
صورت اضافه چانگ شمال دهان، زبانی ناقص و بدریخت، چندین دندان، قسمتی از پوست سر و قسمتهای نه چندان کاملی از دیگر اعضای صورت میشد. گلو و لبهای صورت دوم چانگ بهطور مستقل نمیتوانست فعالیت داشته باشد. اما وقتی چانگ دهانش را باز میکرد، دهان دوم او نیز تا حدودی عکسالعمل نشان میداد.
وقتی سرباز آمریکایی چانگ را ملاقات کرد به او پیشنهاد داد برای جراحی و خلاص شدن از صورت دوم، همراه او به آمریکا برود. چانگ پس از بستری شدن در بیمارستان مورد عمل جراحی قرار گفت. تمامی مراحل جراحی او به صورت مستند و زنده از شبکه تلویزیونیای به نام «این باورکردنی نیست» پخش شد.
مرد سربهسر
«پاسگال پینون» سال ۱۸۸۹ متولد شد. وقتی او به دنیا آمد هیچکس نمیتوانست چهره پاسگال را باور کند، او یک غده بسیار بزرگ روی پیشانیاش داشت و برای همین بعدها نام پاسگال را «مرد مکزیکی دو سر» گذاشتند. دهه ۱۹۰۰ بود. پاسگال کارگر ایستگاه قطار در تگزاس بود که یکی از مسافران به محض دیدن پاسگال توجهش به چهره عجیب او جلب شد.
مرد مسافر سیرک داشت و با خودش فکر کرد که میتواند از چهره پاسگال، پول خوبی به دست آورد. او در ازای دریافت مبلغ چشمگیری به پاسگال پیشنهاد کرد که در سیرک او مشغول کار شود البته با یک شرط بسیار مهم و آن اینکه پاسگال اجازه دهد روی غدهاش با موم، صورت انسان بسازند و در پوسترهای تبلیغاتی سیرک بنویسند که پاسگال مرد دو سره است.
جالب اینجاست که در بعضی گزارشها آمده است که این سر از جنس نقره بود و در یک عمل جراحی زیر پوست پاسگال گذاشته شده بود. پاسگال سالها در سیرک نمایش اجرا کرد و بعد ازتمام شدن مدت قراردادش مدیر سیرک سرمصنوعی را از روی پیشانی او برداشت و پاسگال به تگزاس برگشت.
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 320
#87
Posted: 17 Jul 2012 16:44
وصیتـی زیبـا و مانـدگار از آلبـرت انیشتیـن
روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار می گیرد و آدم هایی که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند.
آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است.
در چنین روزی، تلاش نکنید به شکل مصنوعی و با استفاده از دستگاه، زندگیم را به من برگردانید و این را بستر مرگ من ندانید. بگذارید آن را بستر زندگی بنامم. بگذارید جسمم به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند.
چشمهایم را به انسانی بدهید که هرگز طلوع آفتاب، چهره یک نوزاد و شکوه عشق را در چشم های یک زن ندیده است.
قلبم را به کسی هدیه بدهید که از قلب جز خاطره ی دردهایی پیاپی و آزار دهنده چیزی به یاد ندارد.
خونم را به نوجوانی بدهید که او را از تصادف ماشین بیرون کشیده اند و کمکش کنید تا زنده بماند تا نوه هایش را ببیند.
کلیه هایم را به کسی بدهید که زندگیش به ماشینی بستگی دارد که هر هفته خون او را تصفیه می کند.
استخوان هایم، عضلاتم، تک تک سلول هایم و اعصابم را بردارید و راهی پیدا کنید که آنها را به پاهای یک کودک فلج پیوند بزنید.
هر گوشه از مغز مرا بکاوید، سلول هایم را اگر لازم شد، بردارید و بگذارید به رشد خود ادامه دهند تا به کمک آنها پسرک لالی بتواند با صدای دو رگه فریاد بزند و دخترک ناشنوایی زمزمه باران را روی شیشه اتاقش بشنود.
آنچه را که از من باقی می ماند بسوزانید و خاکسترم را به دست باد بسپارید، تا گلها بشکفند.
اگر قرار است چیزی از وجود مرا دفن کنید بگذارید خطاهایم، ضعفهایم و تعصباتم نسبت به همنوعانم دفن شوند.
گناهانم را به شیطان و روحم را به خدا بسپارید و اگر گاهی دوست داشتید یادم کنید.
عمل خیری انجام دهید، یا به کسی که نیازمند شماست، کلام محبت آمیزی بگویید.
اگر آنچه را که گفتم برایم انجام دهید، همیشه زنده خواهم ماند ...
دیوانه ام
کــم دارم،
دو تختــه
کــه زيــر ســر تــو بگــذارم!
مــوهــايــت را بــه آن بــا فــاصلــه ببنــدی،
تــا مــن
گيتــار بــه دســت ِ ديــوانــه ای بــاشــم
کــه سمفــونــی خنــده هــايــت را بــه
بتهــوون، فخــر بفــروشــم
ارسالها: 2554
#88
Posted: 22 Jul 2012 17:36
قدیما هر کس گاو نر حسابی داشت همه اهالی روستا ها دور و اطراف ماده گاوها رو میاوردن با اون جفت بشن تا گوساله مشتی بزارن ضمنا برای صاحب گاو نر هم یک هدیه میبردن یکروز مش حسن از ده پایین با گاو ماده اش و یک کله قند راه افتاد طرف گاو نره و مش قاسم وقتی رسید کله قند رو داد و گاوش رو حاضر کرد و گاو نر سوار ماده شد واما به جای سوراخ اصلی رفت تو کون گاو ماده و گاو ماده دادی زد و در رفت و چون اب گاو نر امده بود هرچی مش حسن التماس کرد مش قاسم نذاشت دوباره بکنه و گفت هدیه دوباره باید بدی و مش حسن دست از پا درازتر برگشت موقع برگشت دوستش مش حسن رو دید و پرسید سلام حاجی چه خبر مش حسن گفت هیچی گاوم یک کون بدهکار بود خودم هم یک کله قند رفتیم دادیم و داریم برمیگردیم
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 1131
#90
Posted: 22 Jul 2012 19:26
ناگهان سر میرسد عزراییل
ناگهان وقت مردنت باشد
سنگ هم گریه میکند وقتی
موقع سنگسار کردنت باشد
بقیش رو بعدا" مینویسم
حوصلش اصلا" الآن نیست
خودتم بکشی نمینویسی
اگه وقت، نانوشتنت باشد
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...