ارسالها: 1095
#111
Posted: 2 Jun 2012 10:00
horinaz: باور داشتن یک قدم از دوست داشتن بالاتره
دوست داشتن مثل عشق یا مثل یک هموطن؟
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 103
#112
Posted: 2 Jun 2012 10:03
horinaz: چون میدونستم عشق چیزی نیست که از سرآدم به این زودیها بره و تو ...
پس وقتی میدونی چرا باورش نداری؟جملت رو کامل کن.
این كاربر به علت تخلف در قوانین انجمن بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
ارسالها: 1095
#113
Posted: 2 Jun 2012 10:07
بچه ها فعلا بای من باید برم ببخشید ناقص موند بحثمون
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 103
#114
Posted: 2 Jun 2012 10:08
داداش قاسم منم دقیقا مثل تو هستم.
خدافظ فرشاد جان.مواظب خودت باش.
این كاربر به علت تخلف در قوانین انجمن بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
ارسالها: 6116
#115
Posted: 3 Jun 2012 02:19
پشت هر جنگل سبز
سبزه زاریست پر از یاد خدا
و در آن باغ کسی میخواند
که خدا هست دگر غصه چرا؟
عشق را دوست دارم ولي نه در قفس بوسه را دوست دارم نه در هوس تو را دوست دارم تا آخرين نفس
ارسالها: 1095
#116
Posted: 6 Jun 2012 03:48
ای امید ناامیدی های من............فریدون مشیری
ای امید ناامیدی های من
بر تن خورشید می پیچد به ناز
چادر نیلوفری رنگ غروب
تک درختی خشک در پهنای دشت
تشنه می ماند در این تنگ غروب
از کبود آسمان های روشنی
می گریزد جانب آفاق دور
در افق بر لاله سرخ شفق
می چکد از ابرها باران نور
می گشاید دود شب آغوش خویش
زندگی را تنگ می گیرد به بر
باد وحشی می دود در کوچه ها
تیرگی سر می کشد از بام در
شهر می خوابد به لالای سکوت
اختران نجوا کنان بربام شب
نرم نرمک باده مهتاب را
ماه می ریزد درون جام شب
نیمه شب ابری به پهنای سپهر
می رسد از راه و می تازد به ماه
جغد می خندد به روی کاج پیر
شاعری می ماندو شامی سیاه
دردل تاریک این شب های سرد
ای امید نا امیدی های من
برق چشمان تو همچون آفتاب
می درخشد بررخ فردای من
دوست
همه ذرات جان پیوسته با دوست
همه اندیشه ام اندیشه اوست
نمی بینم به غیر از دوست اینجا
خدایا این منم یا اوست اینجا؟
چشم من روشن
آخر ای دوست نخواهی پرسید
که دل از دوری رویت چه کشید
سوخت در آتش و خاکستر شد
وعده های تو به دادش نرسید
داغ ماتم شد و بر سینه نشست
اشک حسرت شد وبر خاک چکید
نه همه عهد فراموشت شد
چشم من روشن روی توسپید
جان به لب آمده در ظلمت غم
کی به دادم دسی ای صبح امید
آخر این عشق مرا خواهد کشت
عاقبت داغ مرا خواهی دید
دل پردرد فریدون مشکن
که خدابرتو نخواهد بخشید
دیوانه
یکی دیوانه ای آتش برافروخت
زآن هنگامه جان خویش را سوخت
همه خاکسترش را باد می برد
وجودش را جهان از یاد می برد
تو همچون آتشی ای عشق جانسوز
من آن دیوانه مرد آتش افروز
من آن دیوانه آتش پرستم
دراین آتش خوشم تازنده هست
بزن آتش به عود استخوانم
که بوی عشق بر خیزد زجانم
به غیر از مردن و از یاد رفتن
غباری گشتن و بر باد رفتن
دراین عالم سرانجامی نداریم
چه فرجامی؟که فرجامی نداریم
لهیبی همچو آه تیره روزان
بساز ای عشق و جانم را بسوزان
بیا آتش بزن خاکسترم کن
مسم در بوته هستی زرم کن
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#117
Posted: 6 Jun 2012 11:07
دلم برای خودم تنگ شده...
برای ذوق نوشتن...هوای رفتن
خروار خروار امید
ودلخوشی.....
ما بزرگ تر می شویم و دنیا برایمان کوچکتر...
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#118
Posted: 6 Jun 2012 11:13
از گابریل گارسیا مارکز می پرسند اگه بخوای یه کتاب صد صفحه ای در مورد امید بنویسی، چی می نویسی؟ می گه 99 صفحه رو خالی می ذارم. صفحه ی آخر سطر آخر می نویسم امید آخرین چیزی است که می میرد.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#119
Posted: 6 Jun 2012 11:13
بیشتر آدم ها زمانی نا امید می شوند که چیزی به موفقیتشان نمانده است
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#120
Posted: 6 Jun 2012 11:13
امید ، دارویی است که شفا نمی دهد ولی درد را قابل تحمل تر می کند.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد