انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
گفتگوی آزاد
  
صفحه  صفحه 14 از 32:  « پیشین  1  ...  13  14  15  ...  31  32  پسین »

Do Not Be Disappointed | نا امید نباش


مرد

 
ادمی به امید زنده است
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
زن

 


اين بار كدامين سوژه را براي نوشتن شعر بيابم ...


سوژه اي نيست چون


بهانه اي نيست

صداي تپش قلبم


مجالي براي فكر كردن نمي دهد


امشب هوا باراني ست


بوي روزهاي رفته را برايم ياد آور ميشود


چند گاهي ست دلم ...


دلم ....


دلم ...

راستي دلم چه اش شده ؟


اين روز ها فقط با من اشك مبادله ميكند ...


ديگر دلم خيس خيس است ...

حتي چشم هايم هم هر صبح به راحتي باران ديشب را لوميدهد ....
     
  
زن

 

امروز هوای دلم بارونی بود هنوزم داره بارون میاد

بد جوری حالم گرفتست

همیشه وقتی بارون می اومد دوست داشتم

تو بارون قدم بزنم ولی امروز

هوای دلمم بارونی بود دلم برا همه اونایی که دوسشون دارم

ولی

پیششون نیستم تنگه ....

____

تـنـهـا

هنگامي كه خاطــرات

را مي بوسم

در مي يابم كه ديريست كه

مرده ام

چرا كه لبان خود را از پيشاني خاطره تو سرد تر مي يابم .

____

بنگر چقدر برایت دست تکان میدهم گویا مرا برای ودا آفریده اند ....
     
  
زن

 
مي تواني تو بيا و سر اين قصه بگير و بنويس

اين قلم اين كاغذ اين همه مورد خوب !!!

راستش ميداني طاقت كاغذ من طاق شده...

پيكر نازك تنها قلمم ، زير آوار غم و درد ببين خورد شده !!

مي تواني تو بيا سر اين قصه بگير و بنويس

مي تواني تو از اين وحشي طوفان بنويس!

من دگر خسته شدم

راست گفتند مي شود زيبا ديد ، مي شود آبي ماند !!!

اما ... تو بگو ، گل پرپر شده را زيباييست ؟!

رنگ مرگي آبيست ؟

مي توني تو بيا ، اين قلم ، اين كاغذ ...

بنشين گوشه ي دنجي و از اين شب بنويس

بنويس از كمر بيد شكسته و يك پنجره ساكت و بسته !!

از من !! آنكه اينگونه به اميد سبب ساز شكسته

هر چه مي خواهي از اين صحنه به تصوير بكش

صحنه ي پيچش يك پيچك زشت دور ديوار صدا ! حمله ي خفاشان !

جراتش را داري كه ببيني قلمت مي شكند ؟ كاغذت مي سوزد ؟


من دگر خسته شدم ، مي تواني تو بيا

اين قلم ، اين كاغذ ، اين همه مورد خوب .....

من دگر خسته ام از اين تب و تاب ...

تو بيا و بنويس


     
  
زن

 
معنا ...

به اندازه تموم ابرهای دنیا دلم گرفته ، نپرس چرا ، که نمیدونم ...

قبول که بازم یادت ، تو خاطرم عطر بودن پیچوند .

قبول که مهربونی چشمات ، خیالمو ستاره بارون کرد .

قبول که گرمی دستات ، منو تا لمس تموم یادها برد

اما به اندازه تموم ابرای اسمون دلم گرفته !

نمیتونم عطر یادها رو از چهار فصل دلم پاک کنم ، به فرض هم بهار با تموم خاطراتش داره میره .

بگذر تو هم بگذر مثل همه اون هایی که به آرومی از کنار من گذشتند !

هر چند من نمیدونم چطور این همه فاصله رو طی کنم تا تو ....

نمیدونم این همه فصل رو تا کی همش خط بزنم؟؟؟؟؟

واقعا نمیدونم قصه اینهمه دلتنگی رو با کدوم قلم با کدوم حس با کدوم احساس برات بنگارم

که حتی یه کلمشو نشنیده نگذری ؟ هان ؟ چیزی نمیگی ؟

میدونم باورت نمیشه قلمم در مقابل این همه بی قراری طاقت نداره

شاید .... نمیدونم فقط شاید .... شونه هاتو برای اینهمه بارش کم دارم

من رهوا رو مثل همیشه ارووم میکنم ، بی هیچ نیازی به عطرت به گرمای دستت

و یا حریم امن شونه هات .

میشه گذشت مثل همیشه ...



چی بگم



دلم تنگه ، تنگ روزهای بیخیالی ، تنگ روزهای ندانستن ...

تنگ روزهای خوابهای خرگوشی ، تنگ روزهای حفظ کردنهای اجباری ...

تنگ روزهای رفتن کنار آبی ترین آب به بهانه دلتنگی ...

دلم تنگ ثانیه ای از آن ساعتها خاموشی است همراه با عزیزترین همدردها ...

دلم تنگ است ، تنگ تنگ ...



الهی ....
     
  
زن

 
معنای من

بگذار یک بار دیگر در قلب تو به دنیا بیایم.

بگذار یک بار دیگر عاشق بشوم و پا برهنه در آسمان راه بروم.

این هوای دم کرده را کنار بزن !! بوسه های خاک گرفته را از پستو بیرون بیاور !!

دستی به صدای خسته ام بکش !!

بگذار یک بار دیگر به تو سلام کنم.

سلام به ساعت شش صبح که سایه تو از خورشید می گذرد و ستاره های خواب آلود را بیدار می کند.

سلام به یکایک انگشتهای تو که می تواند نقاشی های مغموم مرا از شیشه های مه گرفته پاک کنند.

سلام به اتوبوسی که نفسهای گرم تو را با خود به دور دست می برد.

بی تو به سفر نخواهم رفت نگاه تو در هیچ چمدانی جا نمی گیرد.

بی تو خوابهای مشوش من تعبیر نخواهد شد

و کسی ترانه هایم را در چهار راه خاطره زمزمه نخوا هد کرد.

بگذار کلمه های مرده ام را درون صدفهای صورتی جای دهم

و آنقدر نگاهت کنم که گونه هایم به رنگ نارنجها شوند.

بگذار قبل از اینکه آخرین سیب بر زمین بیفتد ، نام تو را یاد بگیرم.

بی تو بیدار نخواهم شد و صورتم را در رود خانه های عاشق نخواهم شست.

بی تو گیتارها گنگ خواهند شد و بوته های نعناع خشک خواهند شد.

بگذار دهان به دهان خوانده شوم تا به دهان شیرین تو برسم .

آنگاه شعر کوتاهی شوم در دفتر

خا طرات تو :

دلم خسته شد از بی همزبانی مبادا طی شود فصل جوانی

برای تو ، برای تو بمانم برای من ، برای من بمانی



چی بگم



زمان گذشت بدون توجه به چیزهای کوچکی که کم هم نبودند

چیزهای کوچکی که حداقل می توانستند تحمل کردن زندگی را آسان تر کنند

گاهی فرصت نبود

گاهی حوصله

و من خیلی دیر این را فهمیدم

خیلی دیر

هر چند که شاید هنوز هم پشت این همه سیاهی

کسی ، چیزی پیدا شود که نام من را از یاد نبرده باشد



الهی ....
     
  
زن

 
یه فصل دیگه هم گذشت

پاییزغوغایی بود و زمستان گرم و پرالتهابی !

و حالا بهار با همه عظمتش در خونه دلامون رو زد .

اشتباه نبود اینهمه بی تابی ام برای خواستنت

و شوق ارامشت از دیدن اینهمه بی تابی ...

نترس حجمی از یادت رو احتکار کردم برای روزهای نداشتنت

گفته بودم یادت هست؟

قشنگی بهار با حجم خواستن ها ، بودن ها و نگاه شکلاتی و ...

میخواستم ساده بگم عیدت مبارک ... تا تلونِ اب و هوا دلتو متلون نکنه .

من همیشه همون معنای بهارم و تو هم لطف کن و تابستانی بمان برای دلم ...

اونوقت میشه با گرمای این اتفاق به جنگ سرمای خزان و عشق زرد رفت .

دلت بهاری و نگاهت شکلاتی .

دست هات گرم و دل گفته هات تابستونی ...



چی بگم



هنوزم مثل همیشه مجهول زندگیم پر از عشقه

هنوزم یه سنگ جا خوش کرده اینجا ...

هنوزم پرم از منطق و پرم از استدلال .

هنوزم مثل همیشه عاشقم و هنوزم وفادار !

درک حضورت مرهم تمام زخم هائیه که بوده و هست و تسکین ناپذیرن .

من بی تابم

و مثل همیشه تو بی مضایقه هنوزم هستی

یاد میدهم تنگ نشود ... صدایش را در گلو خفه میکنم

یادش میدهم سنگ بماند و سنگ بمیرد



الهی ....
     
  
زن

 
چه سنگینند لحظه ها و چه لطیفند واژه ها ...
تو آسمون دلم یه تیکه ابر سرگردان مشغول گریستنه .
تو این شب که رویاهای اساطیری ام دنبال یه بهونه اند ،عشق تنها واژه ی روشن قلبمه ...

با این حال بیمناکم .
تو کوچه های دلم غزل دلتنگی میخونم و شونه به شونه تنهائی پیش میرم .

زمستان هم مثل من تنهاست با این حال بیمناکم .
باید پیدات کنم . شاید درک حضورت مرهم تمام زخم هامه ،

و من بی تابم و تو بی مضایقه همیشه هستی
چه هراس بیهوده ای ، تو بی دریغ حضور داری ، این منم که همیشگی نیستم
حس میکنم که اینجایی ...

پیشترها تو فراموش خانه ی احساسم هیچ رنگی نبود . اما حس می کنم یافتمت ،

پس بی مضایقه باش ... باش تا زمستان سرد رو طی کنم اصلا با تو به بهار بنشینم ،
باش تا رهایی پیدا کنم از من ، باش تا از کابوس ها فرار کنم ...

باش تا باشم ، باش تا بمونم…
حس میکنم که اینجایی ، نه نه ، حضورت که بی مهابا هست

اما این بار پایان قشنگی برای این عشق زرده .

و چه جالب که یه سنگ داره می تپه ...



چی بگم



خیالی نیست ...
میان این همه نااهلی .
اگر ، اهلی چشمانت شوم که عجیب نیست .
عجیب این همه تنهاییست ،

بعد از اهلی شدن ...



الهی ....
     
  
زن

 
برای من که زندگی وسوسه ی انداختن انار سرخ در بلور دل هاست ...

دیگه حرفی نمونده که جاری بشه ...

چرا که پاییز هم رفت ...

پاییز که فصل هرس رویاهای نارس بود !

فصل نمادهای زرد تنهایی ! فصل چشمهای قسم خورده ی همیشه منتظر !

فصل رگبار های هراس انگیز یک نگاه تازه !!

فصل ناله های یک رویای نیمه جان بود! فصل توبه ی بی فرجام از عشق بود !!

فصل قسم خوردن های بی هوا ! فصل تنهایی های گاه و بی گاه !

فصل یورش به قلب خاطره ها !!

پاییز فصل تکرار همیشگی یک خواستن بوده و هست !!

پائیز به سادگی رفت... با بوی بارون و انار و " تو"

حسرت رفتنشون رو نمیخورم .

پاییز باز هم می آید با بوی بارون و ...

اناردلم خالی است از هر چه خاطره ی پاییز .

دنبالشون نگرد....همه ی یاد ها را فدای سطل زباله کرده ام .

ساعت هم از 9 گذشت...

تمام شد...

خوش آمدی زمستان سپید دلم...



چی بگم



زمستان اومد با تموم سپیدی هاش ...

دوسش دارم بخاطر ماهیت سپیدش ! چون با شجاعت تونست زردیه خزان رو سپید کنه !!
شاید قشنگ باشه .

شاید آدم برفی ها حرف تازه ای در دل داشته باشند اما ...
نه نه کوتاه بیا معنا ...
شاید به قول عزیزی : اونقدر غرق در آرزوهای خودمونیم که یادمون رفته

آرزوی کس دیگه ای هستیم .
خوش اومدی عشق سپید.

دلامون به سپیدی این تحفه ...

     
  
زن

 
[b]روی خاطره با تو بودن لی لی میکنم...
جرئت گذشتن از خط تو را ندارم.....
نیمی از حجم تو را برای روزهای نداشتنت کنار گذاشته ام....

احتکارت میکنم... تا ترس نداشتنت کاهش یابد!!
با حجم یادت کشتی میگیرم....
میدانم که باز میگردی... و مرا می یابی... دلنگران رفتنت نیستم...

دلتنگ نداشتنتم... ولو اندک!!!
میدانم که اخرین پژواک خواستن هایم را میشنوی...
لازم نیست دوباره بگویمت: مهم توئی بقیه بهانه.....میدانم که میدانی....
میدانم که حرف نگاهم را میخوانی.....
میدانم که میایی به فتح رهوای امروز و همیشه ات...
میدانم که میمانی.....
حال در حسرت رویاهام غوطه ورم

انگار پاییز دلتنگی ام را فرصتی برای بهار شدن نیست ...

آنقدر در دلم باران می بارد که رخت های دلتنگی مرا مجالی برای خشک شدن نیست ...

هنوزم دلم مثل همون دیوارای کاه گلی ای که ساده میفته ... ساده میشکنه ...

اما بارون که می باره سفتش میکنه ... سختش میکنه ... سنگش میکنه...

درست زمانی که بارون تو رو برام میاره ...

عجب حکایتی شده معنا ...

اما رفتن پاییز درد عظیمیه که هوس بارون و انار رو تو دلم میزاره

تا پاییزی دیگه و انار و بارونی دیگه .



چی بگم



چنان تشنه بودن توام که شنیدن هر لحظه صدای تو هم سیرابم نمیکنه !!
نمیتونم به واژه ای پناه ببرم برای این همه آشفتگی !!
من مجنون قصه های شبونه ام ...
اونجا که یکی بود به یکی نبود میرسه ...
منو فریاد کن ...
[/b]
     
  
صفحه  صفحه 14 از 32:  « پیشین  1  ...  13  14  15  ...  31  32  پسین » 
گفتگوی آزاد

Do Not Be Disappointed | نا امید نباش

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA