انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
گفتگوی آزاد
  
صفحه  صفحه 3 از 9:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  پسین »

دنیای معلولان


زن

 
فرصت های زندگی برای معلولان نا برابر است

اگر محیط فیزیکی و فرهنگی جامعه، مسکن و حمل ونقل، خدمات اجتماعی و بهداشتی، فرصت های شغلی و آموزشی، زندگی اجتماعی و فرهنگی و نیز تسهیلات ورزشی و تفریحی در دسترس همه افراد جامعه قرار داشته باشد، یعنی فرصت های زندگی در جامعه به صورت برابری تقسیم شده است. برای اظهار نظر دقیق در مورد وضعیت معلولان در ایران، باید بررسی کنیم که به صورت مشخص چه موانعی سر راه آنان در بهره گیری از امکانات جامعه وجود دارد. شاید برای پاسخ دقیق، بررسی این نکته ضروری باشد که اگر چنین موانعی برطرف شده بود، چه تفاوت مشهودی در وضعیت زندگی افراد کم توان می دیدیم و مشارکت آنان در اجتماع چگونه بود. منظور از مشارکت، دخالت مستقیم افراد در تصمیم گیری های اجتماعی است تا حقوق و آزادی های آنان از گزند کار و تصمیمات گروه های کوچک و دور از دسترس و اغلب ناشناس، در امان بماند. مشارکت در حقوق عمومی در چهار حوزه مشارکت اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و فرهنگی مطرح شده است؛...

فرصت های زندگی برای معلولان نا برابر است

الف) مشارکت اقتصادی که متضمن مداخله مستقیم افراد در مدیریت کار و فعالیت خود و نیز تقسیم منافع حاصل از آن است.
ب) مشارکت اجتماعی که طیف وسیعی از فعالیت ها را برای مداخله در اجتماعات و محیط اطراف و همچنین شرکت در فرآیند جامعه پذیری در اشکال مختلف همبستگی اجتماعی نظیر گروه های همسالان، NGOها و دیگر فعالیت های گروهی دربر می گیرد.
ج) مشارکت فرهنگی که این نوع مشارکت در گروه های هنرمندان و دوستداران هنر و نیز فعالیت های مراکز فرهنگی به عنوان راه هایی برای ترویج و شناسایی مشارکت اجتماعی در خلق اشکال جدید هنر و ارزش های فرهنگی نمود پیدا می کند.
د) مشارکت سیاسی که عنصر اساسی در ساختار جامعه در ارتباط با توزیع قدرت است. مشارکتی همه جانبه و در همه ابعاد از آن جهت اهمیت می یابد که حیات فرهنگی هر جامعه یی و میزان پویایی اش، به این طریق ارزیابی می شود. پویایی فرهنگی اجتماع با بررسی شاخص های مختلفی چون فعالیت مذهبی، فعالیت اجتماعی، فعالیت ورزشی، بازی، فعالیت هنری و دستی، کتاب و کتابخوانی، روزنامه و نشریات، رادیو و تلویزیون و فعالیت تفریحی (شامل استراحت، تفریح و گردش) اندازه گیری می شود. به نظر می رسد مشارکت معلولان جسمی - حرکتی، نابینایان و ناشنوایان در بسیاری از موارد پیش گفته، بسیار کم و موردی است، هرچند آنان (به خصوص در یک دهه اخیر) سعی در افزایش حضورشان داشته اند. رشد تشکل های معلولان (که طی یک دهه از پنج تشکل به بیش از ۳۰۰ تشکل غیردولتی در سطح کشور رسیده است) نشان می دهد آنها توانسته اند از طریق حضور در چنین مجامعی، بستر مشارکت اجتماعی خود را تا حدودی تحقق ببخشند اما به تاثیرگذاری و هماهنگی مناسبی برای پیشبرد اهداف شان دست نیافتند. حضور فرهنگی آنان نیز در سال های اخیر افزایش یافته، هنرمندانی که درگیر ناتوانی های مختلف جسمی هستند توانسته اند در رشته هایی چون نقاشی، شعر، موسیقی، تئاتر و... خود را مطرح کنند و صدای خود را گهگاه از طریق روزنامه ها و رسانه های دیگر به گوش مردم و مسوولان برسانند.
ناگفته نماند که تاکنون ورزش قهرمانی معلولان و جانبازان در رشته های مختلف توانسته است موفقیت های چشمگیری را کسب کند که با وضع دیگر حوزه های حضور اجتماعی آنان قابل قیاس نیست، اگرچه وضعیت ورزش عمومی نا توانان جسمی، چه به قصد درمانی و چه به منظور تفریح، اصلاً رضایت بخش نیست. اما اصلی ترین بعد فعالیت انسانی که اشتغال و کسب درآمد است، هنوز مغفول مانده و مشارکت اقتصادی شان عملاً تحقق نیافته است، چنان که طبق آمار بیش از ۹۰ درصد معلولان بیکارند. قیاس مع الفارق است که بگوییم اتحادیه اروپا قصد دارد تا سال ۲۰۱۰ نسبت معلولان شاغل خود را به ۷۰ درصد برساند. مشارکت در بدنه ساختار سیاسی و مدیریتی کشور نیز که می توانست از طریق حضور در شوراهای شهر و انجمن های محلی شورایاری اتفاق بیفتد، به دیدارهای پراکنده و لابی های ضعیف تشکل ها با مسوولان مختلف محدود شده است. حال با یک چنین پیش زمینه یی می توان روشن تر به موانع موجود در جامعه پرداخت. فراموش نباید کرد که گاه موانع فیزیکی با همیاری شخص و اطرافیانش قابل حذف و چشم پوشی است. به جز آن، چه پیش می آید که حضور فرهنگی - اجتماعی بخشی از اجتماع امکان پذیر نمی شود؟ آیا اصولاً در محافل عمومی جامعه بحث درباره عدم دسترسی معلولان و برابری فرصت های زندگی برای آنان، پذیرفته شده و اولویت دار است؟ آیا معلولان جامعه ایران به خودباوری کافی رسیده اند تا محرکی باشند برای خانواده و اطرافیان شان و در جهت رفع موانع محیط گام بردارند؟
در نگاه برخی، جامعه ما به مسائل فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مهم تری مبتلاست که اولویتی بالاتر از پرداختن به چنین حوزه یی دارد و با چنین توجیهی اجرای فعالیت هایی ساده جهت جذب بیشتر معلولان را به تاخیر می اندازند. بخش بزرگی از معلولان نیز (به عنوان بزرگ ترین اقلیت کشور) هنوز ضرورت و نیاز مشارکت عمومی در حوزه های مختلف را احساس نکرده اند وگرنه فشار اجتماعی یک چنین خواست فراگیری می توانست موانع بزرگی را از سر راه بردارد. مساله حتی فقدان قانون نیز نیست، مساله چگونگی اجرا یا حتی اجرا نشدن قانون موجود است چراکه قانون جامع حمایت از حقوق معلولان می توانست گام های مهمی را برای دسترسی همه جانبه به امکانات زندگی فراهم کند. تا زمانی که چنین فشار عمومی از بدنه جامعه بر مدیریت کشور وارد نشود، حتی الحاق به کنوانسیون بین المللی معلولان نیز چندان مثمرثمر نخواهد بود. برای اثبات این مدعا نگاهی می کنیم به ماده ۲ قانون جامع حمایت از حقوق معلولان، مصوب مجلس شورای اسلامی که از سه سال پیش می گوید؛ «کلیه وزارتخانه ها، سازمان ها و موسسات و شرکت های دولتی و نهادهای عمومی و انقلابی موظفند جهت طراحی، تولید و احداث ساختمان ها و اماکن عمومی و معابر و وسایل خدماتی به نحوی عمل کنند که امکان دسترسی و بهره مندی معلولان، همچون افراد عادی فراهم شود.» تبصره آن نیز بیان می کند؛ «وزارتخانه ها، سازمان ها و موسسات و شرکت های دولتی و نهادهای عمومی و انقلابی موظفند جهت بهره مندی معلولان از ساختمان ها و اماکن عمومی، ورزشی و تفریحی، معابر و وسایل خدماتی موجود را در چارچوب بودجه های مصوب سالانه خود مناسب سازی کند.» این قانون هیچ نتیجه ملموسی را در شهرهایمان موجب نشد جز آنکه زمستان سال ۱۳۸۴، شهرداری تهران طی دستوری، دو سال برای اصلاح ساختمان ها، معابر و پارک ها مهلت تعیین کرد و به طور محدود پیاده روهای برخی از مناطق شهری بهینه سازی شد. این درحالی است که هنوز ساختمان های عمومی نامناسب به جای خود باقی اند و ایستگاه های مدرن مترو بدون در نظر گرفتن دسترسی همگانی ساخته می شوند. نکته جالب اینجاست که شمار قابل توجهی از کسانی که مشکل دسترسی دارند، شهروندانی هستند که در دوران دفاع مقدس با هستی خویش از کیان کشور و آرمان های ملی و دینی دفاع کرده اند و جامعه وامدار آنان است. افزون بر آن شمار دیگری از شهروندان از جمله سالمندان، زنان باردار، کودکان و بیماران برای دسترسی به این فضاها با مشکل مواجهند. ظاهراً اراده ملی برای تحقق این ضوابط وجود ندارد. همه مسوولان این مساله را روی کاغذ قبول دارند اما در عمل نسبت به آن بی تفاوتند. پیش ترها، در آیین نامه اجرایی قانون برنامه سوم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مصوب بهمن ۱۳۷۹ در هیات وزیران، مهلتی دوساله برای مناسب سازی قسمت های عمومی ساختمان های دولتی، معابر اصلی شهرها، چراغ های راهنمایی، تلفن های عمومی قابل دسترس و سیستم حمل ونقل تعیین کردند که باز هم اجرایی نشد.
همچنین سال ها پیش از آنکه بحث کنوانسیون حقوق معلولان پیش بیاید، ایران به کنوانسیون حقوق کودک پیوسته است و طبق ماده ۹ قانون مدنی، اسناد الزام آور بین المللی در حکم قانونند. ماده ۲۳ کنوانسیون حقوق کودک می گوید؛ «کشورهای طرف کنوانسیون اذعان دارند کودکی که ذهناً یا جسماً دچار نقص است باید در شرایطی که متضمن منزلت و افزایش اتکا به نفس باشد و شرکت فعال کودک در جامعه را تسهیل نماید، رشد یافته و از یک زندگی آبرومند و کامل برخوردار شود.» حال آنکه کودکان ما از حق حضور در بسیاری اماکن تفریحی، سینماها و پارک ها محرومند. پس مشاهده می کنیم صرف وجود داشتن قانون، بدون داشتن عزم ملی و فشار اجتماعی برای اجرایش، گرهی از مشکلات باز نمی کند. جنبش های اجتماعی ملزم به شناسایی چنین مواردی و موضع متناسب و آگاهی بخش برای مردم و مسوولان هستند. فعالان جنبش معلولان می دانند جز موانع فیزیکی، عدم دسترسی به دانش و اطلاعات، موانع کسب و کار، موانع تصمیم گیری و رای و موانع تحصیلات نیز وجود دارند که شاید مدیریت دولتی از آن آگاه نباشد.
با شناسایی چنین موانعی و پیگیری و اطلاع رسانی آن است که NGOها نقش مثبت خود را در رفع موانع ایفا می کنند. آنان باید تلاش کنند احترام به شخصیت انسانی معلولان در همه اقشار جامعه ترویج شود و موجب گسترش آگاهی ها در این زمینه شوند. باید رسانه ها را نیز تشویق کرد به بحث رفع موانع شهری بیشتر وارد شوند. هدف، افزایش کیفیت زندگی است. پس خود معلولان و تشکل هایشان در آن نقش اساسی خواهند داشت. هدف ما این نیست که تفاوت هایی را برای معلولان ایجاد کنیم. هدف این است که تفاوت هایی به همراه معلولان ایجاد شود و آنها در همه سطوح مشارکت داشته باشند.

منبع:ویستا
     
  
زن

 
قانون منهای اجرا

بعد از گذشت چهار سال که از تصویب قانون جامع حمایت از حقوق معلولان می گذرد فکر می کنم تمامی معلولان شانزده ماده آن را حفظ باشند و همچنان منتظر اجرای این قانون. حال به طور اجمال می خواهم این شانزده ماده را مورد نقد و بررسی قرار دهم . تا شاید راه حلی که بر سر راه است بیابیم.
در ماده یک این قانون شانزده ماده ای که در تاریخ شانزدهم اردیبهشت ماه سال یکهزارو سیصدو هشتاد و سه به تصویب رسید به صراحت آمده و دولت را موظف داشته زمینه های لازم را برای تامین حقوق معلولان فراهم و حمایت های لازم را از آنها به عمل آورد حال از شما می پرسم کدام حمایت ؟ اصلا حمایتی وجود دارد و حامی و پشتیبانی در این میان به چشم می خورد؟ ...

قانون منهای اجرا

در ماده دو این قانون وزارتخانه ها، سازمانها، نهادهای عمومی و... را موظف کرده اند که طراحی ساختمانها و اماکن عمومی و معابر و مسایل خدماتی به نحوی باشد که امکان دسترسی و بهره مندی از آنها برای معلولان همچون افراد عادی فراهم باشد. در تبصره این ماده آمده که شهرداری پروانه ساخت آنها را در صورت رعایت نکردن مناسب سازی باطل خواهد کرد حال این سوال مطرح است چند در صد پروانه ها باطل شده اند؟ یا بهتر بپرسم چند درصد رعایت این قانون را کرده اند؟ اگر بگوییم هیچ، اغراقی نکرده ایم و نکته قابل توجه اینکه در این زمینه عملا هیچ نهاد پاسخگویی وجود ندارد.
در ماده سه سازمان بهزیستی موظف است در چارچوب اعتبارات مصوب در قوانین بودجه سالانه اقدامات را انجام دهد. آیا به راستی سازمان بهزیستی اقدامی در خصوص معلولان انجام می دهد؟ راستی این بودجه به کجا می رود؟ خدا بهتر می داند...
در ماده چهار معلولان می توانند از وسایل ورزشی، تفریحی و وسایل حمل و نقل دولت از تسهیلا ت نیم بها بهره برند این سوال پیش می آید آیا برای مناسب سازیی مترو فکری شده که بلیط نیم بها برای ما صادر شود؟ آیا ما می توانیم مترو سوار شویم؟ من به شما قول می دهم معلولان راضی اند بلیط تمام بها استفاده کنند و نیم بهای آن صرف مناسب سازی شهرشود نه اینکه از بلیطی که نمی دانیم چه رنگی است به صورت نیم بها استفاده کنیم.
در ماده پنج افراد تحت سرپرستی معلولان با معرفی سازمان بهزیستی تحت پوشش خدمات درمانی قرار می گیرند اصلا خود افراد معلول چقدر از این بیمه بهره می برند که افراد تحت پوششان بهره برند؟
ماده شش این قانون در مورد سربازی افرادی که فرزند یا همسر معلول دارد صحبت می کند خدمت سربازی به هر دلیلی ممکن است معافیت داشته باشد ضعیفی چشم، صاف بودن کف پا و..... پس این افراد نیز باید مسلما معاف شوند.
در ماده هفت دولت خود را موظف داشته جهت ایجاد فرصتهای شغلی برای افراد معلول تسهیلا ت ایجاد کند. اما کدام کار؟ چه زیباست این کلمه ولی آیا کسی را با معلولیت استخدام می کنند که تسهیلات در اختیارشان بگذارند؟
در ماده هشت معلولان واجد شرایط در سنین مختلف بامعرفی سازمان بهزیستی از آموزش رایگان بهره مند شوند ولی تا بهزیستی چه کسی را واجد شرایط بداند؟شاید از نظر بهزیستی کسی واجد شریط وجود ندارد.
در ماده ۹ وزارت مسکن موظف شده حداقل ۱۰% واحدهای استیجاری ارزان قیمت را به نیازمندان اختصاص دهد ولی آیا از دید وزارت مسکن نیازمندی یافت می شود؟کاش می شد معیار نیازمند بودن را از این نهاد پرسید.
در ماده ۱۰ میزان کمک هزینه پرداختی سازمان بهزیستی به مراکز غیر دولتی بابت نگهداری خدمات همه ساله بررسی می شود کدام خدمات و نگهداری؟ خود شما سری به آسایشگاهها بزنید آنوقت خدمات را از نزدیک ببینید. آیا شما اصلا به یکی از این آسایشگاهها مراجعه کرده اید ؟ مسلما نه، چون می دیدید عملا نگهداری و خدمات معنایی ندارد.
در ماده یازده مرکز آمار موظف است در هنگام سرشماری افراد معلول را با نوع معلولیت آنها مشخص کند مشخصا معلولیت را کسی درک نمی کند چه رسد به شمارش افراد معلول.
ماده دوازده سازمان صدا و سیما را موظف کرده دو ساعت در هفته را به برنامه های سازمان بهزیستی و توانمندی های افراد معلول اختصاص دهد. آیا به جز روز معلول شما صحبتی از توانمندی های معلولین می شنویدکه آن هم سازمان بهزیستی از توانمندی های این افراد به نفع خود سود می برد و کارگردانانی هستند که برای مطرح شدن خود از این افراد سو» استفاده می کنند.
ماده سیزده سازمان بهزیستی را موظف داشته با ایجاد سازکار مناسب نسبت به قیومیت افراد معلول اقدام کند.
هستند افراد معلولی که به حمایت همه جانبه سازمان بهزیستی نیاز دارند و شاید افرادی که بدون این حمایت در گوشه و کنار ایران عزیزمان زندگی می کنند کاش می شد به جای شعار دادن دست نیازشان را می دیدیم و به یاری آنها می شتافتیم.
در ماده چهارده مودیان مالیاتی که از طریق سازمان بهزیستی جهت احداث مرکز توان بخشی مورد نیاز افراد معلول اقدام نمایند به عنوان هزینه قابل قبول تلقی می شود. سوال اینجاست که آیا کسی حاضر می شود سرمایه اش را برای من و توی معلول به خطر بیندازد؟ قضاوت را به عهده خودتان می گذارم.
در ماده پانزده به منظور کمک به اشتغال معلولان و مددجویان رئیس سازمان بهزیستی مجاز است در جلسات شورای عالی اشتغال شرکت نماید این سوال پیش می آید کدام کار؟ پس می توان گفت که اصلا جلسه ای تشکیل نخواهد شد.
ماده شانزده فقط قسمت آخر و جالب آن را برایتان عرض می کنم آن تعداد از مواد این قانون که نیاز به اعتبار جدید داشته باشد مادامی که اعتبار لازم از محل منابع مذکور در این ماده تامین نگردد اجرا نخواهد شد که شامل تمامی مواد این قانون می شود چون هیچ کدام در طی این چهار سال اجرا نشده. اگر هفت کفش آهنی و هفت عصای آهنی هم پوسیده شود باز به جایی نخواهیم رسید البته امید بر جوانان عیب نیست.

منبع:ویستا
     
  
زن

 
انحلال بهزیستی مرگ اجتماعی معلولان

▪ سازمان بهزیستی کشور را میتوان از جمله بزرگترین سازمانهای دولتی چه بلحاظ نیروی انسانی و چه بلحاظ تنوع و حجم ارائه خدمات و چه بلحاظ جمعیت تحت پوشش دانست. تشکیل سازمان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و بر اساس مصوبه شورای انقلاب قابل تامل است و می توان آن را در زمره نهادهای مولود انقلاب دانست. خدمات ارائه شده در طول این سالها توسط همکاران سخت کوش بهزیستی برکسی پوشیده نیست، آنچنانکه ضعف های آن هم بر کارشناسان و دست اندرکاران مخفی نمانده است. اینکه امروز گروهی فریاد انحلال آن را سر داده اند نیاز به دقت و هوشمندی دارد که این دایه گان برتر از مادر از حب علی میگویند یا آنکه در پس ماجرا منافعی دنبال میشود...

انحلال بهزیستی مرگ اجتماعی معلولان

▪ سه حیطه مشخص برای ارائه خدمات سازمان وجود دارد که شامل حیطه های امور پیشگیری ، امور اجتماعی و امور توانبخشی یا همان ارائه خدمات موردنیاز به افراد دارای ناتوانی و معلولیت می باشد. دامنه ارائه این خدمات نه محدود به شهر تهران که به گستردگی کشور پهناور ایران است. مجتمع های روستایی د رحوزه امور اجتماعی و برنامه توانبخشی مبتنی بر جامعه در حوزه معلولان و توانبخشی یاد آور عدم فراموشی روستاها در ارائه خدمات از سوی بهزیستی تلقی می باشند. اینکه دراین گیرودار بحث انحلال، جناب شهردار تهران هم اعلام آمادگی برای قبول مسئولیت های بهزیستی می کند یا نشاندهنده عدم شناخت از گستره خدمات سازمان است یا ماجرایی سیاسی که در نگاه این مقاله نیست...
▪ در برنامه سوم توسعه ماده ای وجود داشت که خواهان تمرکز امور معلولان و توانبخشی در سازمان بهزیستی و تمرکز امور اجتماعی درنهادی دیگر شده بود. البته سرنوشت این ماده همچون برخی دیگر از مواد آن به عدم اجرا رسید. شاید این نقطه مهمی در بحث جاری باشد و می خواهم برای بحث انحلال از همین منظر نگاه کنم. آنچه نگرانی من را از بحث انحلال دامن می زند ، نه مربوط به حوزه اجتماعی که مرتبط با حوزه توانبخشی و امور معلولان است.
در حوزه اجتماعی همانگونه که این روزها د رسانه ها مشاهده میشود افراد و نهادها مختلف گوی سبقت در اعلام آمادگی برای پذیرش مسئولیت های بهزیستی را از یکدیگر می ربایند – هرچند در زمان حضور در بهزیستی و بعد از آن هم همیشه برایم این سوال مطرح بوده است که آن حلاوتی که این گونه افراد و سازمانها در این موضوع دنبال می کنند چیست؟ - و گویا حاضر به انجام هر کاری هم برای موفقیت در این امر هستند . اما در حوزه امور معلولان نه تنها کسی به انتظار ننشسته است بلکه باید د ر نهایت و به اجبار آن را بر دوش وزارتخانه ، سازمان یا نهادی قرارداد و این درست نقطه نگرانی من است. اگر هم در نهایت این وظیفه به وزارت بهداشت و درمان منتقل شود می توان بخوبی و از همین امروز تصور کرد که در صورت لطف آقایان، مدیرکلی برای این امر در حوزه سلامت در نظر خواهند گرفت و می توان از هم اکنون فاتحه ای برای امور توانبخشی و معلولان بر زبان جاری نمود. رفتن مجموعه برنامه های توانبخشی به وزارت بهداشت همان و انتظار برای مرگ اجتماعی معلولان همان...
▪ آمدن شهرداری برای ارائه خدمات اجتماعی چیز تازه ای نیست که آقایان کشف کرده باشند و براحتی می توان رد آن را در قوانین و برنامه های سابق پیدا نمود. سابقه همکاری بین بهزیستی و شهرداری و جود دارد اما نباید افراد ، نقشی موثر بر این همکاری داشته باشند و نظرات و گاه خصومت های شخصی عاملی برای انجام یا عدم انجام همکاری گاه پیش کشیدن بحث انحلال شود.
در واقع شهرداری ها وظایفی در همین حیطه امور معلولان دارند که نگاهی حتی خوشبینانه ، نمی تواند حاکی از کسب رضایت مندی برای حصول اندکی از آن موارد برای جامعه معلولان باشد. واقعا در همین شهر تهران تا چه اندازه آقایان از خجالت افراد دارای ناتوانی برای دسترسی به امکانات شهری برآمده اند که اینک ، اینگونه تمام بهزیستی را می خواهند.
بهتر است آقایان یک روز روی صندلی چرخدار بنشینند و تنها از منزل خود بیرون بیایند، جائی هم نروند در همان محله خود کمی تلاش کنند تا متوجه شوند که آیا امکانی برای حرکت خواهند داشت....آن مدیر محترم شهرداری هم که افاضه فرموده اند :" اگر بهزیستی به جای واگذاری یک سوم هزینه ها، همه اعتبار خود را به ما بدهد، قول می دهیم از لحاظ کمی و کیفی سه برابر و بسیار بیشتر از آنها عمل کنیم." بد نیست کمی به سابقه فعالیت خود در بهزیستی نگاه کند و ا ز سر انصاف با بهزیستی سخن بگوید .... فرصت همکاری با شهرداری بسیار مغتنم است و باید بدور از جنجال های سیاسی و شخصی برای توسعه خدمت رسانی به مخاطبین سازمان از آن بهره گرفت و این امر می تواند در بطن خود حل بسیاری از نابسامانی های شهری چه در حوزه امور اجتماعی و چه در حوزه معلولان به مراه داشته باشد...
▪ در اینکه سازمان بهزیستی باید فعالیت های خود را به بخش غیر دولتی واگذرا نماید ، شکی نیست و مگر نه این است که بهزیستی را شاید بتوان موفق ترین سازمان بویژه در حیطه توانبخشی در این امر دانست.
همینطور در اینکه سازمان باید از حجم نیروی انسانی خود بکاهد و یا در نیازمندی سازمان به دمیدن روح تازه ای برای خدمت رسانی بیشتر و ... در هیچکدام شکی نیست اما همه اینها دلیلی بر درخواست انحلال سازمان نمی تواند باشد، چه اگر اینگونه باشد مجموعه دولت بیشتر نیازمند انحلال است نه یک سازمان خاص. کمی اطراف خود را نگاه کنیم به وزارتخانه ها و سازمانها دقت کنیم ، براستی چه مقدار تفاوت با بهزیستی دارند. بله همه نیازمند تحول هستیم حتی خود برنامه تحول اداری که گاه احساس می کنم حیاتی تر از همه است...
راه حل انحلال سازمان نیست ، بلکه کمک به سازمان برای گسترش و بهبود ارائه خدمات است. بارها گفته ایم نیازهای افراد مخاطب سازمان بهزیستی همان نیازهای افراد عادی جامعه است . همه وزارتخانه ها و سازمانها و نهادهائی که نوعی خدمت به مردم ارائه می دهند، باید سهم افراد دارای ناتوانی و معلولیت و نیازمندان تحت پوشش را هم در برنامه های خود در نظر بگیرند .
وظیفه بهزیستی ساخت مسکن و مناسب سازی ساختمانها و معابر شهری و ایجاد اشتغال و... نیست. همانگونه که نهادهای مختلف این امور را برای افراد عادی در جامعه فراهم میکنند باید نقش خود را برای تامین آنها برای جمعیت نیازمند و افراد دارای ناتوانی هم برعهده بگیرند و بهزیستی در این بستر با ارائه نظرات کارشناسی بهترین شرایط را برای دسترسی مخاطبین خود به امکانات جامعه فراهم نماید. چشم میلیونها فرد دارای ناتوانی و معلولیت و خانواده های آنان به بهبود وضعیت زندگی و محسوب شدن به عنوان شهروندان این جامعه است نه به انحلال تنها نقطه اتکاء در این آشفته بازار و در نهایت آوارگی....

منبع:ویستا
     
  
زن

 
به بهانه روز جهانی عصای سفید تاریخچه آموزش و پرورش کودکان نابینا در ایران

روز ۱۵ اکتبر مصادف با (۲۴ مهرماه) از سوی سازمان علمی و فرهنگی یونسکو به عنوان «روز جهانی نابینایان» یا «عصای سفید» نامگذاری شده است. این نامگذاری تبلور قابلیت ها، توانمندی ها و شان و منزلت اجتماعی نابینایان است تا با اغتنام از این فرصت کوتاه نگرشی مطلوب در جامعه نسبت به نابینایان به وجود آید.
نخستین تلاش ها در زمینه آموزش نابینایان در ایران به سال ۱۲۹۹ شمسی مربوط می شود. در این سال کار تعلیم و تربیت دانشآموزان نابینا با جذب ۵ دانش آموز نابینا در مدرسه ای در تبریز آغاز شد و توسط شخصی به نام «پاستور ارنست کریستوفل» توسعه یافت...

به بهانه روز جهانی عصای سفید تاریخچه آموزش و پرورش کودکان نابینا در ایران

آموزشگاه نابینایان تبریز که تنها مرکز آموزش نابینایان در ایران محسوب می شد تا سال ۱۳۱۹ مشغول ارایه خدمات آموزش و تربیت حرفه ای به نابینایان بود و تعداد دانش آموزان نابینای تحت پوشش آن به ۴۵ نفر می رسید. در سال ۱۳۲۵ نیز خانمی انگلیسی به نام «گون گستر» آموزشگاهی برای دختران نابینا به نام نور آیین در شهر اصفهان تاسیس کرد.
کریستوفل آغازگر آموزش نابینایان در ایران که با شروع جنگ جهانی دوم مجبور به ترک ایران شده بود پس از پایان جنگ به ایران بازگشت و آموزش پسران نابینا را به عهده گرفت. با شروع آموزش نابینایان در اصفهان تعدادی از پسران نابینای تبریز به اصفهان آمدند و همچون دختران دانش آموز آموزشگاه نور آیین از امکانات خوابگاهی و حرفه ای ویژه نابینایان استفاده کردند در همین زمان بود که کریستوفل با همکاری یکی از فرهنگیان پرسابقه اصفهان، خط برجسته نقطه ای را در تطبیق با الفبای فارسی اصلاح و تکمیل کرد. او کتاب های درسی دوره ابتدایی را به خط ویژه برگرداند و تعدادی از کتاب های غیردرسی را نیز به خط بریل فارسی تبدیل کرد. گفتنی است خط فارسی بریل که درست مطابق حروف فارسی ماست در پنجاه سال پیش توسط یک آلمانی درست شده و از آن زمان رواج دارد.
نخستین کلاس درس نابینایان در تهران، سال ۱۳۲۹ در آموزشگاه رودکی تشکیل شد. آن روز ۵۹ تن از اطفال نابینای دختر و پسر در یک اتاق روی نیمکت نشسته بودند و با ترس و نگرانی به آینده مجهول خود می اندیشیدند. نه خود اطفال باور می کردند که ممکن است سواد پیدا کنند و نه اشخاص بینای اطراف آنها چنین تصوری داشتند.
در سال ۱۳۳۷ یکی از پیشکسوتان آموزش و پرورش تبریز آموزشگاهی به صورت ملی وغیر انتفاعی تاسیس کرد.
این آموزشگاه سه گروه از کودکان استثنایی از جمله نابینایان را در آن مجموعه جایگزین کرد. در این مجموعه دانشآموزان از کارگاه های کفاشی و حصیر بافی استفاده می کردند وطبق آمار سال تحصیلی ۵۶ حدود ۲۹ دانش آموز نابینا در آن مشغول تحصیل بودند.
نقطه شروع آموزش نابینایان در فارس به سال ۴۳ یعنی ۵ سال قبل از تاسیس دفتر آموزش کودکان استثنایی مربوط می شود. در آن سال، کلا سی مخصوص آموزش نابینایان تحت نظر اداره کل فرهنگ استان تاسیس شد و در سال ۱۳۴۹ آموزشگاه شوریده شیرازی افتتاح و شروع به کار کرد.
در سال ۱۳۴۸ یعنی یک سال پس از تشکیل دفتر آموزش استثنایی آموزشگاه نابینایان ابابصیر در اصفهان و به دنبال آن در سال ۵۶ آموزشگاه محمد خیابانی در شهر ری و سپس در سال ۵۸ آموزشگاه نابینایان پاسداران و دختران نرجس در شمال تهران ایجاد گردید.
با تاسیس سازمان آموزش و پرورش استثنایی، گروه آموزشی نابینایان و نیمه بینایان شروع به فعالیت نمود. برای این گروه از دانش آموزان چهار دوره پیش دبستانی، ابتدایی، راهنمایی تحصیلی و متوسطه پیش بینی گردید و به آموزش تلفیقی اهمیت خاصی داده شد این گروه از دانش آموزان که با شروع فعالیت سازمان در سال تحصیلی ۷۱-۷۰ تعداد ۲۰۶۷ نفر را تشکیل می دادند، درسال ۷۷-۷۶ به ۳۴۴۵ نفر افزایش یافت و اینک تعداد ۵۰۷۸ دانش آموز نابینا و نیمه بینا در ۴۹۲ کلا س درکشور مشغول تحصیل هستند.
با ابلا غ این طرح مدارس عادی موظف به پذیرش دانش آموزان نابینا به صورت تلفیقی درکلا س های مختلف درسی شدند و مدارس استثنایی مسوولیت یافتند برای تامین تجهیزات آموزشی و معلم رابط و ارایه مشاوره تحصیلی اقدام کنند. دراین راستا هم اینک تعداد ۲۶۹۲ دانش آموز نابینا و نیمه بینا، با اجرای طرح آموزش تلفیقی در بین دانش آموزان عادی تلفیق و مشغول به تحصیل هستند.

منبع:ویستا
     
  
زن

 
روز ایمنی نابینایان در شهر ناایمن

روز جهانی عصای سفید یا روز ایمنی نابینایان امسال در حالی فرا می‌رسد که امکانات پایتخت نشان می‌دهد مدیران شهری، نابینایان را از یاد برده‌اند و موجود زنده‌ای به نام شهر تهران که هر روز در حال رشد است برای نابینایان سال‌ها است جان باخته چون غیر از دردسرهای ترافیکی و خطرات گسترده، سهمی از این رشد شهر به آنها نرسیده است. سال ۱۹۵۰، سازمان آموزشی، علمی، فرهنگی ملل متحد (یونسکو) و شورای جهانی نابینایان در جلسه‌ای مشترک، قانون عصای سفید را بررسی و تصویب کردند و روز ۱۵ اکتبر، روز جهانی عصای سفید یا روز جهانی ایمنی نابینایان اعلا‌م شد. قانون عصای سفید تصویری جدید از نابینایان را در جامعه ترسیم می‌کند و از این افراد می‌خواهد به‌منظور حمایت از منافع خود از تمامی مفاد این قانون مطلع باشند...

روز ایمنی نابینایان در شهر ناایمن

در میان وسایل کمک‌حرکتی نابینایان می‌توان عصای سفید را به عنوان پرچم استقلا‌ل آنان قلمداد کرد. این ابزار حرکتی سودمند در صورتی کارا است که نارسایی‌های فیزیکی محیط زندگی افراد نابینا به کمترین حالت ممکن برسد یا به طور کامل حذف شود.
امسال که نگاهی به تقویم و نگاهی به شهر تهران می‌اندازیم، می‌بینیم ۲۴ مهرماه فرارسیده و از نارسایی‌های فیزیکی محیط زندگی افراد نابینا ذره‌ای کم نشده است. این اتفاق ممکن است در شهرهای دیگر قابل تحمل‌تر باشد اما در کلا‌ن‌شهری مثل تهران که هر روز در حال تغییر و تحول است، بسیاری از نابینایان حتی قادر نیستند برای انجام کارهای روزمره خود از خانه خارج شوند. عملیات‌های عمرانی، کنده‌کاری‌های پی‌درپی، پستی و بلندی‌ها، چراغهای عابری که پس از گذشت سال‌ها هنوز صدایی از آنها به گوش نمی‌رسد، تقاطع‌هایی که هیچ نشانی ندارند، جوی‌های روباز و... مجال آسوده زیستن در این شهر را از نابینایان گرفته است. در این میان خسرو دانشجو که سخنگویی شورای اسلا‌می شهر تهران و عضویت کمیسیون عمران را برعهده دارد علا‌قه‌ای به صحبت در مورد نقش شورای شهر و مدیریت شهری در مناسب‌سازی شهر برای نابینایان از خود نشان نمی‌دهد اما حسن بیادی نایب‌رئیس شورای اسلا‌می شهر تهران وقتی با چنین موضوعی روبه‌رو می‌شود حساسیت ویژه‌ای به خرج می‌دهد: <نابینایان مانند سایر شهروندان حق و حقوق مخصوص به خود را دارند و ضروری است شهرداری در فعالیت‌های عمرانی، مسائل این عزیزان را از طریق مناسب‌سازی معابر و سایر تاسیسات شهری در نظر گیرد.> او تاکید دارد: <لا‌زم است با همکاری سازمان نظام مهندسی نسبت به اجرای قوانین و مقررات مربوطه نظارت کامل لحاظ شود.> و توضیح می‌دهد: <شورای شهر دوم نسبت به ارائه طرحی با همکاری شهردار تهران و نظام مهندسی اقدام کرد که تقریبا شهرداری برای اجرای آن دست به کار شده است.>
او پیاده‌راه ولی‌عصر(عج) و انقلا‌ب را مثال می‌زد: <همانطور که مشاهده می‌کنید در این پیاده‌روها و در ایستگاه‌های اتوبوس و در برخی ساخت و سازهای شهری توانسته‌ایم بخشی از این مصوبات را به مرحله اجرا درآوریم، اما مشکلا‌ت زیادی برای این عزیزان همچنان باقی است.>
نایب‌رئیس شورای اسلا‌می شهر تهران یادآوری می‌کند: <در کشورهای توسعه‌یافته و در حال توسعه خدماتی که به معلولا‌ن و نابینایان داده می‌شود معادل افراد دیگر جامعه است> و از این گفته خود نتیجه می‌گیرد: <ما هم باید خود را با استانداردهای جهانی در این خصوص نزدیک کنیم، اگرچه هزینه زیادی در بر داشته باشد.>
نابینایان بسیار کمتر از معلولا‌ن جسمی و حرکتی مورد توجه مدیران شهری قرار گرفته‌اند و به همین دلیل با هر کدام از مدیران شهرداری که در این مورد صحبت می‌شود، تنها پیاده‌روسازی خیابان انقلا‌ب و ولی‌عصر(عج) را مطرح می‌کنند. یکی از این افراد مهدی گلشنی است که معاونت آموزش و امور مناطق سازمان زیباسازی شهر تهران را بر عهده دارد: <پیاده‌روسازی‌هایی که در راستای مناسب‌سازی مسیر برای کم‌توانان و نابینایان است شرایطی را برای آنها فراهم کرده تا بتوانند با کمترین امکانات آمد و شد کنند. این روند تبدیل به یک نهضت در پیاده‌روسازی در شهر تهران شده است که در آن محل مشخصی برای عبور نابینایان در نظر گرفته‌ایم.> او بیشتر توضیح می‌دهد: <در اجرای این طرح‌ها مصالح متفاوتی را در نظر گرفته‌ایم که وقتی نابینایان به تقاطع‌ها نزدیک می‌شوند، این موقعیت را راحت‌تر و سریع‌تر احساس کنند و بتوانند امتداد مسیر مناسبی داشته باشند. همچنین همسطح‌سازی پیاده‌رو و سواره‌رو در معابر انقلا‌ب و ولی‌عصر(عج) رفت و آمد نابینایان را ایمن و راحت‌تر کرده است.> او در پاسخ به این سوال که آیا در پیاده‌روسازی خیابان وحدت اسلا‌می هم این رویه رعایت شده است، می‌گوید: <پیاده‌راه‌سازی خیابان وحدت اسلا‌می را شهرداری منطقه ۱۱ انجام می‌دهد که یک‌سری مشکلا‌ت در آن وجود دارد، امیدواریم برطرف شود.
گلشنی هرچه فکر می‌کند غیر از پیاده‌روسازی اقدام دیگری را به یاد نمی‌آورد که برای آسودگی نابینایان توسط مدیریت شهری انجام شده باشد. و این اتفاق خوبی در شهر تهران نیست. مسوولا‌نی که بارها و بارها چشم خود را می‌بندند، ای کاش یک بار هنگام رفت و آمد در این پایتخت شلوغ حتی برای یک لحظه چشم بر هم بگذارند تا وضعیت نابینایان را به اندازه همان یک لحظه احساس کنند، البته اگر مثل معاون شهرسازی شهردار تهران نتیجه عکس نگیرد. شریفی، زمانی که به تازگی در جایگاه معاونت شهرسازی شهرداری تهران قرار گرفته بود در همایش مناسب‌سازی شهر برای معلولا‌ن از سوی تعداد زیادی معلول و جانباز دوره شد و در پاسخ به اعتراض‌های آنها، حرف‌های عجیبی را مطرح کرد، یکی از آنها را بخوانید: <تمامی طول پیاده‌رو خیابان ولی‌عصر را با ویلچر پیموده‌ام و این پیاده‌رو برای عبور معلولا‌ن کاملا‌ مناسب است>! در این حال یکی از معلولا‌ن سالمند با صدای بلند گفت: <امکان ندارد آقای مهندس! احتمالا‌ ویلچر شما پرنده بوده است.>

منبع:ویستا
     
  
زن

 
ماجرای عصای سفید

تاریخ انسانهای بزرگ را سراغ دارد که با وجودمحروم بودن از نعمت بینایی ، به مدارج عالی علمی و اخلاقی رسیده اند.عصای هور یا عصای بلند بعد از جنگ جهانی دوم به عنوان یک وسیله کمک حرکتی برای نابینایان ابداع شد.
فرد نابینا یا کم بینا عصا را بصورت قوس مانند حرکتمی دهد، به طوری که آهسته با نوک آن ضرباتی بر زمینی که روی آن راه می رود وارد می کند. عصای بلند به فرد این امکان را می دهد تا موانع و تغییرات موجود بر سر راه خود را تشخیص دهد...

ماجرای عصای سفید

روز ۲۳ مهرماه برابر با ۱۵ اکتبر، روز بزرگداشت عصایسفید و شأن و منزلت اجتماعی نابینایان است. عصای سفید نشانه ای بین المللی برای شناخت نابینایان است.در سال ۱۹۳۷ دو تن از نیک اندیشان امریکایی به نامهایدکتر ناول پری ریاضیدان و دکتر جاکوپس تن بروک حقوقدان،بیانیه ای در حمایت از حقوق نابینایان ارائه کردند و مواردی از حقوق اجتماعی آنان را با ضرورت رعایت فرصتهای برابربرای افراد بینا و نابینا مورد بحث و گفتگو قرار دادند .این برداشتها بتدریج به تدوین قانون عصای سفید یا روز جهانی ایمنی نابینایان منجر شد که در سال ۱۹۵۰ در نشست مشترک سازمان فرهنگی یونسکو و شورای جهانی نابینایان به کشورهایجهان ابلاغ شد.
امروزه بسیاری از کشورها مفاد این بیانیه را پذیرفته و تمام یابخشی از آن را به صورت قانون اجرا می کنند.
موارد مهم قانون عصای سفید بدین شرح است:
۱) دولت موظف است نابینایان و دیگر معلولان جسمی را برایشرکت در امور اجتماعی و اقتصادی تشویق کند و زمینه اشتغالآنان را فراهم آورد.
۲) نابینایان حق دارند آزادانه از خیابانها، پیاده روها و سایر اماکنعمومی و وسایل حمل و نقل استفاده نمایند و اگر در بعضی موارد،محدودیتی وجود داشته باشد باید این محدودیت قابل اجرا برایهمگان باشد .
۳) راننده ها موظف هستند که در صورت نزدیک شدن به نابینایی که از عصا استفاده می کند یا سگ راهنما به همراه دارد، احتیاطلازم را بکنند تا صدمه ای به فرد نابینا وارد نشود.
۴) هرگاه شخص یا سازمانی بخواهد محدودیتی غیرمجاز در استفاده فرد نابینا از تسهیلات همگانی ایجاد کند یا حقوق نابینایان را نادیدهبگیرد باید مجرم شناخته شود.
۵) همه ساله، مسئولان دولت باید روز ۱۵ اکتبر را به عنوانبزرگداشت عصای سفید به نحو شایسته ای ارج نهند و اهمیت قانون عصای سفید را مورد بحث قرار دهند و قدمهای مؤثریبرای آنها بردارند.
۶) دولت موظف است افراد نابینا را در بخشهای دولتی و مدارسبا شرایط مساوی همانند دیگر افراد جامعه بپذیرد. مگر اینکه معلولیتخاص آنها مانع انجام دادن کار در آن مرکز شود.
۷) افراد نابینا همچون دیگر افراد جامعه حق دارند که در کشور خود طبق شرایط و مقررات قابل اجرا برای همه، از خانه های مسکونیاستفاده کنند.
۸) نابینایان حق دارند که از امکانات و تسهیلات وسایل حمل و نقلهمگانی مانند هواپیما، قطار، اتوبوس، کشتی و مکانهای عمومی، هتلها و مراکز تفریحی و مذهبی استفاده کنند.
۹) افراد نابینا و کم بینا حق دارند که سگ راهنمای خود را بدون پرداخت وجه اضافی به اماکن عمومی و وسایل حمل و نقل همگانیببرنند.
قانون عصای سفید ، تصویری جدید از نابینایان را در جامعه ترسیممی کند و از افراد نابینا می خواهد که به منظور حمایت از منافعخود ، از تمام مفاد این قانون مطلع باشند.در میان وسایل کمک حرکتی نابینایان ، می توان عصای سفیدرا به عنوان پرچم استقلال آنان قلمداد کرد.البته این ابزار حرکتی سودمند ، در صورتی از کارایی برخوردارخواهد بود که نارساییهای فیزیکی محیط زندگی افراد نابینا تقلیل یابد یا به طور کلی حذف شود ، بنابراین علاوه برتوجه به مسائل عاطفی و احساسی ، کمترین هزینه و لحاظ کردن عوامل لازم ، ضروری است زمینه ای را برای تردد آسان آنان فراهم سازیم و کمک شایانی به استقلال حرکتی نابینایان بکنیم.
نگرش جامعه نسبت به روشندلان و همچنین برداشت آنها نسبت به خود که طبعا متاثر از برخورد جامعه و فرهنگ حاکم است، نقش بسیار مهمی در چگونگی تشکیل انگیزه ها ، توسعه و رشد استعدادهای نابینایان دارد. بنابراین ، جامعه، مدرسه وخانواده مسئولیت خطیری را درزمینه ایجاد و تقویت انگیزه های بالنده درنابینایان برعهده دارند.
وجود الگوهای رفتاری سازنده درمقابل نابینایان ، نقش بسزایی در آگاهی آنان و جهت دار شدن و تحقق یافتن انگیزه های ایشان دارد. نابینایی هرگز مانع رشد و ترقی نمی شود ، اگر فرد نابینا خود را باور داشته باشد و بداند که می تواند با وجود نابینایی به موفقیتهای فراوانی نائل شود.
تاریخ انسانهای بزرگ را سراغ دارد که با وجود محروم بودن از نعمت بینایی ، به مدارج عالی علمی و اخلاقی رسیده اند ؛ ابوالعلاءمعری، طه حسین، آیة الله حاج سید عبدالهادی شیرازی( از مراجع تقلید در نجف ) و مرحوم دکترمحمد خزائلی از جملهاین انسانهای بزرگ بوده اند.

منبع:ویستا
     
  
زن

 
در سکوت اهوراییم خدا را صدا می زنم

وقتی چشم هایم به روی دنیای خاکی شما باز شد، در برهوت نگاهم هیچ چیز آشنا نبود. همه چیز آنقدر بیگانه بود که حتی ندانستم مردمان خاکی این دنیا با من تفاوت دارند.
● دنیای من پر از سکوت بود و زبانم ناتوان!
دنیای پرهیاهوی آدم ها برای من عجیب بود و دنیای آرام و بی صدای من برای آنها عجیب تر!
من هیچ وقت آدم ها را برای شنیدن ناشنیدنی ها مواخذه نکردم و خودم را با دنیای ناشناخته آنها آشنا کردم اما در شهر شلوغ آدم های پرمدعا من یک غریبه بودم...

در سکوت اهوراییم خدا را صدا می زنم

غریبه ای که هیچ کس زبانم را نفهمید. اما من باید خودم را به زندگی ثابت می کردم. به او که به خاطر نشنیدن صدایم بارها با من کج خلقی کرده بود. اگر دنیا برای شنیدن صدای ضعیف من گوش شنوایی ندارد، من باید راه شنیدن حرف های دنیا را یاد بگیرم.
در دنیای ساکت من صدای قهقهه کودک ۹ ماهه ای که خود را در آغوش پدر انداخته بی معناست و من صدای شیون زنی را که در عزای عزیزش فریاد می کشد نمی شناسم اما چشم هایم دنیای ناشناخته آواها را برایم آشناترمی کند و من می توانم همچون تو از دیدن قهقهه کودکان شاد شوم و همراه با ناله های سوخته حنجره داغ دیدگان اشک بریزم.
من دنیای شما را زیباتر از آنچه که تصورش را بکنید لمس کرده ام و بیشتر از آنچه فکرش را بکنید در دنیای اصوات ناشناخته سیر کرده ام.
من صدای علف های باران خورده اردیبهشت را خوب می شنوم و آواز صدف های به خواب رفته در کنار ساحل را خوب می شناسم. در دنیای شفاف من صدای رقص گل های آفتابگردان به گوش می رسد و نغمه ماهی قرمز تنگ بیداد می کند.
آری من آوای خوش زندگی را بهتر از شما می شناسم و با صدای نسیم به زندگی سلا م می دهم و برای چتر طلا یی خورشید که هر صبح در سقف خانه ام پهن می شود سرود عشق می خوانم. من در سکوت اهوراییم خدا را صدا می زنم با صدای بلندتر از آواهای شناخته شده مادی! من صدای خدا را در آن کرانه دور، جایی که دریا به آسمان پیوند می خورد می شنوم و می دانم دنیای آرام من با تمام کاستی هایش هدیه ای از جانب خداست، پس شادمان زندگی می کنم و باور دارم که:
«سکوت تنها صدای خداست».
□□□
آرام در سکوتی سنگین کنار هم می نشینیم بدون اینکه صدایی شنیده شود; دست هایمان خطوطی را ترسیم می کند و نقطه ها به هم وصل می شود تا یک کلمه آفریده شود.
پی درپی خطوط نامرئی بر تخته سیاه مجازی ترسیم می کنیم و دنیایی از حروف با زبان اشاره کنار یکدیگر می چینیم تا جمله ای بسازیم که «معلولیت محرومیت است نه محدودیت»
● شنیدن مشکلات ناشنوایان گوش شنوا می خواهد
راست می گویند معلولیت، محدودیت نیست اما ای کاش همه مردم جامعه بدانند که ناشنوایان معلولا ن موضعی هستند و ناشنوا بودن دلیل بر ناتوانی و بی استعدادی نیست.
هشتم مهر به عنوان روز جهانی ناشنوایان نامگذاری شده. روزی که امید می رود تا افراد جامعه نسبت به مسائل معلولا ن توجه بیشتری داشته باشند و آنان را همچون دیگر اعضای جامعه به حساب آورند.
□□□
نریمان فرخی را سال هاست که می شناسم، پسرک بازیگوش همسایه که دیروز پسربچه پرشر و شوری بود و امروز برای خودش مردی شده.
به قدری راحت با اطرافیانش ارتباط برقرار می کند که خیلی وقت ها فراموش می کنم او یک ناشنواست.
وقتی با او حرف می زنم تمام حواسش را متمرکز می کند که جملا ت را از حرکت لب هایم بگیرد و جواب سوالا تم را بدهد.
بارها او را با دوستانش دیده ام و همواره این مساله توجهم را جلب کرده که تمام دوستان نریمان شنوا هستند و او به راحتی با آنها ارتباط برقرار می کند و دنیای آرام خود را با دنیای پرهیاهوی آنها پیوند می زند.
او که این روزها از رشته گرافیک فارغ التحصیل شده به گذشته برمی گردد و از دوران کودکی اش برایم حرف می زند، گفت وگو کردن با نریمان کار سختی نیست چون جای خالی حس شنوایی اش را با دیگر حس ها پر کرده و از خودش این گونه می گوید:
وقتی کوچک بودم، هیچ تفاوتی بین خودم و بچه های هم سن و سالم حس نمی کردم تا اینکه در سن ۶ سالگی مادرم مرا به مهدکودک استثنایی ها برد. آنجا بود که فهمیدم بچه های کلا س همه شبیه من هستند و ما با بقیه بچه ها کمی فرق داریم.
● پذیرفتم که ناشنوا هستم
نریمان با وجود مشکل شنوایی اش اعتماد به نفس قابل ستایشی دارد و مطمئنا این خصوصیت کمک بسیار زیادی به او کرده است، چنانکه خودش می گوید: وقتی خودم را شناختم و فهمیدم که یکی از حواس پنج گانه را ندارم با اینکه کمی برایم سخت بود اما این مساله را پذیرفتم و به خودم قول دادم هر کاری از دستم برمی آید انجام دهم تا با بقیه بچه ها برابر باشم.
نریمان دوران ابتدایی را در مدرسه ناشنوایان گذراند. اما پس از پایان کلا س پنجم به مدرسه عادی رفته است. با وجود اینکه درس خواندن در مدرسه معمولی برای او سختی هایی را به همراه داشته اما او هیچ گله ای از آن دوران ندارد و می گوید: برای اینکه بتوانم در جامعه زندگی کنم لازم بود راه ارتباط برقرار کردن با دیگران را یاد بگیرم وبهترین عاملی که می توانست در این راه به من کمک کند داشتن چند دوست خوب بود پس من از همان اول سعی کردم چند دوست خوب از بین بچه های عادی انتخاب کنم تا با کمک آنها راحت تر با مردم ارتباط برقرار کنم.
این روزها که صدای پای مهر کوچه و خیابان را پر کرده و شور و نشاط بچه ها در مدرسه دوباره زنده شده، نریمان از اولین روزی که قدم به مدرسه گذاشت برایم حرف می زند و می گوید: با اینکه از سال های قبل از مدرسه چیز زیادی به خاطر ندارم، اما اولین روزی که به مدرسه رفتم را خیلی خوب به یاد دارم.
این روزها خاطرات کلا س اول دبستان باز هم برایم زنده می شود و باز هم به یاد خانم مینو می افتم که اولین روزی که وارد مدرسه شدم با لبخند شیرینی از من استقبال کرد. نمی دانم خانم مینو الا ن کجاست و آیا اگر مرا در خیابان ببیند می شناسد یا نه اما برای من شیرین ترین لحظات مدرسه در کلا س اول و همراه با خانم معلم مهربانم خانم مینو اتفاق افتاد.
● مسوولین ما را نادیده نگیرند
نریمان ادامه می دهد: من پسربچه بازیگوشی بودم با این وجود رفتار معلم های دوران ابتدایی با من خیلی خوب بود و من از آن روزها خاطرات شیرینی در ذهن دارم.
او از رفتار مردم رضایت دارد اما از مسوولین بسیار گله مند است و می گوید: اکثر مردم شرایط ما را پذیرفته اند و خیلی راحت با افرادی نظیر من ارتباط برقرار می کنند چرا که این مساله در جامعه جا افتاده که کم داشتن یک حس دلیل بر کم استعدادی و ناتوانی نیست اما متاسفانه مسوولین آن طور که باید و شاید به فکر ما نیستند این در حالی است که بیشتر مشکلا ت ما به دست مسوولین حل می شود نه مردم و ما از مسوولین توقع داریم که اگر صدایمان را نمی شنوند لا اقل ما را نادیده نگیرند.
وقتی نریمان از تحصیلا تش صحبت می کند یک نارضایتی در چشمانش موج می زند. او فوق دیپلم گرافیک دارد اما دلش نمی خواهد در این مقطع باقی بماند و به شدت علا قه مند است ادامه تحصیل دهد اما مشکلا تی بر سر راه اوست که مانع از رسیدن او به آرزویش شده.
او می گوید: من در بعضی از درس ها ضعیف هستم و ضعیف بودن من هم به دلیل کم کاری نیست بلکه به خاطر موقعیت جسمی ام است. مثلا من در درس ادبیات ضعیف هستم و همیشه در کنکور با این درس مشکل دارم. چرا که درس ادبیات یکی از دروس پایه است و از ابتدا باید با تمرین و تکرار به دانش آموز تفهیم شود و زبان مادری ما که در کتاب ادبیات به شکل اصولی آموزش داده می شود از راه گفتن و شنیدن و تکرار در ذهن ها حک می شود اما متاسفانه ما این امکان را نداریم که کلمات را بشنویم و پایه آموزش ابتدایی ما هم آنقدر قوی نیست که این آموزش ها را برای ناشنوایان به گونه ای صورت دهد که اگر ناشنوایان نمی توانند در کلا س اول ابتدایی صدای کلمات را بشنوند و آنها را بخش و هجی کنند لااقل با تمرین و ممارست سر کلا س شکل کلمات را به ذهن بسپارند. اما متاسفانه این مساله در مورد من عملی نشد و من هنوز که هنوز است با درس ادبیات مشکل دارم و این مشکل بزرگترین مانعی است که مرا از ادامه تحصیل باز داشته و من امسال نتوانستم در کنکور کارشناسی پذیرفته شوم.
او دوست ندارد با زبان اشاره با او حرف بزنیم و وقتی کسی با زبان اشاره با او صحبت می کند دمق می شود چرا که ترجیح می دهد با او مثل سایر هم سن و سالا نش رفتار شود.
از نریمان در مورد آرزوهایش سوال می کنم اما او فقط نگاهم می کند و چیزی نمی گوید در اوج نگاهش پیداست که گوش های خاکی ما را لا یق شنیدن آرزوهایش نمی داند.
یقین دارم او هم مثل همه پسران ۲۲ ساله در دنیای ساکت خود یک قصر نقره ای از آرزو ساخته اما دلش نمی خواهد از آرزوهایش چیزی بگوید.
شاید نریمان در شب های ساکت و آرام که تمام مردم شهر به خواب فرو می روند و سکوت تمام شهر را پر می کند، آرزوهای بلورینش را روی پرهای حریر فرشته ها به آسمان می فرستد تا آرزوهایش بدون واسطه به گوش خدا برسد که او که تنها کسی است که آرزوهای نقره ای نریمان را که به رنگ ستاره هاست در سکوت شب بی صدا می شنود و دست های مهربانش را روی لب های خاموش نریمان می گذارد.
آنچه مسلم است اعتماد به نفس تحسین برانگیز نریمان، رفتار مناسب خانواده او و به خصوص مادرش را در پی دارد. مادر نریمان که در کنارش نشسته از تولد فرزندش حرف می زند و می گوید: سال ۶۴ بود که خدا نریمان را به ما عطا کرد.
خوب طبیعی است که در ظاهر او مثل همه بچه های عادی سالم به نظر می رسید و یک بچه دوست داشتنی بود و من هیچ وقت تصورش را هم نمی کردم که این نوزاد زیبا دارای مشکل باشد!
او ادامه داد: روزها گذشت و نریمان ۶ ماهه شد و من حس کردم او با صدای رادیو یا جاروبرقی از خواب بیدار نمی شود و در مقابل صدای شکستن چیزی هم از خودش عکس العمل نشان نمی دهد. با اینکه حدس هایی زده بودم اما به هیچ وجه نمی خواستم بپذیرم که پسرم ممکن است مشکل شنوایی داشته باشد. تا اینکه یک روز او را به مرکز شنوایی سنجی بردم و وقتی از دکتر شنیدم که شنوایی نریمان در حد صفر است تمام تنم یخ کرد.
دلم می خواست این حرف دروغ باشد. دلم می خواست گوش هایم اشتباه شنیده باشند اما متاسفانه این خبر درست بود و نوزاد من ناشنوای مطلق بود.
او ادامه داد: وقتی این خبر را شنیدم تا سه روز فقط اشک می ریختم و نمی خواستم باور کنم که چنین مشکلی برایم پیش آمده اما بعد متوجه شدم که این بی قراری من روی بچه های دیگرم هم تاثیر می گذارد به طوری که دو برادر دیگر نریمان بسیار عصبی شده بودند و من حس کردم باید کم کم این مساله را بپذیرم و با این مشکل کنار بیایم این بود که با پدرش صحبت کردم و گفتم که این بچه در دست ما یک امانت است و ما باید سعی کنیم از این امانت خدا تا جایی که توانش را داریم مراقبت کنیم و تمام هم و غم خود را پای او بگذاریم.
مادر نریمان در ادامه می گوید: آن روز بود که قسم خوردم دیگر هرگز و تحت هیچ شرایطی به خاطر ناشنوایی نریمان گریه نکنم و تمام زندگیم را پای فرزندم بگذارم تا او را به جایی برسانم و این بود که از یازده ماهگی او را به مهدکودک بردم و با وجود اینکه آنها او را نمی پذیرفتند با اصرار او را در مهد کودک گذاشتم. چرا که نریمان بچه بی قراری بود و در دوران کودکی بسیار ناسازگار بود و اطرافیان می گفتند که او غیر از مشکل ناشنوایی مشکلا ت دیگری هم خواهد داشت که خوشبختانه این طور نبود.
او می گوید: همه بچه های ناشنوا یک حالت عصبی دارند چرا که نمی توانند راحت ارتباط برقرار کنند وخواسته های خود را به اطرافیان تفهیم کنند. آنها آرزوهای کوچکی دارند و دست نیافتن به آن آرزوها ناراحتشان می کند.
خانم فرخی ادامه می دهد: یک بار از یکی از بچه های ناشنوا پرسیدم تو چه آرزویی داری؟ و او جواب داد: آرزو دارم برای یک بار هم که شده اخبار ورزشی را بشنوم.
او آهی می کشد و می گوید: این خواسته یک بچه ناشنواست. خواسته ای که شاید بسیاری از آدم های سالم هیچ وقت به آن توجه نکنند و به راحتی از کنارش بگذرند اما این آرزو تمام دنیای این بچه را در بر می گیرد و تمام فکر و ذکر او را به خود مشغول می دارد. اینها مشکلا ت ساده ای نیست. آنهایی که فرزند معلول دارند می دانند که دست نیافتن به این آرزوها تا چه حد در ذهن فرزندشان اثر می گذارد.
او ادامه می دهد: اینها بخشی از مشکلا ت ناشنوایان است و آنها علا وه بر مشکلا ت این چنینی با مشکلا ت مالی هم مواجه هستند چرا که یک فرزند ناشنوا علا وه بر هزینه های عادی یک فرد سالم هزینه های دیگری هم دارد که کلا س های گفتار درمانی و استفاده از سمعک خوب از آن جمله است که پرداخت چنین هزینه هایی برای خانواده ها با شرایط تورم و گرانی این روزها بسیار دشوار است.
او می گوید: البته استفاده از سمعک برای ناشنوایان مطلق به این معنی نیست که آنها قادر به شنیدن شوند بلکه این سمعک ها می تواند بازمانده شنوایی بچه های ناشنوا را حفظ کند.
خانم فرخی با اشاره به نریمان می گوید: نریمان یک فرد اجتماعی است با اعتماد به نفس بالا و تمام کارهایش را خودش انجام می دهد و نیاز به کمک ما ندارد. در حال حاضر هم در مجلا ت کودکان تصویرگری می کند و من فکر می کنم این مساله به رفتار ما برمی گردد چرا که ما از اول او را در خانه نگه نداشتیم و علی رغم مشکلا ت زیادی که ممکن بود بر سر راهش وجود داشته باشد او را در کلا س های مختلف درسی ثبت نام کردیم و از او می خواستیم مسیر خانه تا کلا س را به تنهایی برود چرا که من معتقد بودم تا زمانی که نریمان مشکلا ت جامعه را از نزدیک لمس نکند قادر به حل و فصل آنها نخواهد بود.
او معتقد است: ۹۰ درصد موفقیت بچه های معلول برعهده خانواده هاست چرا که کنار آمدن خانواده ها با مشکلا ت فرزندان و همکاری آنها با فرزندشان نقش بسزایی در سرنوشت او خواهد داشت.
خانم فرخی با بیان این مطلب اضافه کرد: البته ناگفته نماند خانواده ها به تنهایی قادر به حل مشکلا ت فرزندانشان نخواهند بود و حتما باید دولت به خانواده هایی که فرزند معلول دارند یاری رساند در غیر این صورت خانواده ها باید متحمل مشکلا ت فراوان شوند.
او می گوید: دولت باید شرایط ادامه تحصیل را برای معلولین هموارتر کند و سهمیه های خاصی را برای آنان در نظر بگیرد تا این گونه افراد در زمینه ادامه تحصیل مشکل نداشته باشند چرا که اگر به این بچه ها رسیدگی نشود، عواقب آنها در وهله اول متوجه خانواده آنها خواهد شد و سپس متوجه اجتماع.
مشکل اشتغال در جامعه ما مشکل تازه ای نیست و بسیاری از جوانان ما از مشکل بیکاری رنج می برند حال تصورش را بکنید در این آشفته بازار چه مشکلا تی گریبانگیر افراد معلول خواهد شد!
مادر نریمان می گوید: اکثر معلولین با مشکلا ت اشتغال دست و پنجه نرم می کنند چرا که بسیاری از اداره جات تمایلی به استخدام افراد معلول ندارند و افراد ناشنوا هم از این قاعده مستثنی نیستند.
او می گوید: افراد معلول در اجتماع وجود دارند و تعداد آنها کم هم نیست و هنوز هم بسیاری از مردم رفتار مناسبی با این افراد ندارند و مسوولین هم آن طور که شایسته است به این افراد رسیدگی نمی کنند این در حالی است که نمی توان از این افراد چشم پوشی کرد.
مادر نریمان از نحوه تدریس در مدارس ناشنوایان گله دارد. او می گوید: در مقطع ابتدایی کتاب فارسی به صورت کامل به بچه های ناشنوا آموزش داده نمی شود بلکه متون درسی خلا صه وار در کاغذهایی نوشته و به کتاب ضمیمه می شود و بچه های ناشنوا با اینکه کتاب های درسی بچه های معمولی را می خوانند اما روش تدریس در مدارس ناشنوایان بسیار ضعیف است و درس ادبیات که پایه همه دروس است به این بچه ها تفهیم نمی شود و در نتیجه بچه ها ما با پایه ضعیف بالا می آیند و در مقاطع بالا تر گرفتار می شوند.
او ادامه می دهد: مگر خانواده های ناشنوایان تا چه مقطعی می توانند فرزندانشان را در درس همراهی کنند؟ و چند درصد از خانواده ها این توان را دارند که یا خود این ضعف آموزشی را جبران کنند یا از معلم خصوصی استفاده کنند؟
مادر نریمان که هنوز خستگی زحمات چند ساله در چهره اش موج می زند در ادامه می گوید: همه خانواده هایی که فرزند معلول دارند خود را وقف فرزندشان نمی کنند و بوده اند خانواده هایی که فرزند ناشنوای خود را قبول نمی کردند و او را عضو خانواده نمی دانستند و هدف آنها از به مدرسه فرستادن فرزندشان این بود که او چند ساعتی را در خانه نباشد، همین! و در مقابل، برخی از خانواده ها تمام زندگی خود را نثار فرزند معلولشان می کنند و بر این باورند که اگر فرزندشان در زمینه تحصیلی موفق نباشد صدمات آن در درجه اول متوجه خانواده او خواهد بود و در وهله بعدی متوجه اجتماع!
حتما همه خانواده ها در خانه خود یک بچه کلا س اولی داشته اند و می دانند کلا س اول ابتدایی چه پایه حساسی است و همکاری خانواده ها در خانه تا چه حد می تواند ضروری باشد. به عنوان مثال دیکته شب که هر بچه کلا س اولی موظف است با کمک پدر و مادرش در خانه بنویسد از جمله همکاری های پدر و مادر با مدرسه است.
اما فکرش را بکنید که دیکته گفتن چقدر سخت خواهد بود اگر فرزند کلا س اولی شما ناشنوا باشد و زحمت یک چنین مادری چند برابر خواهد بود که بتواند هجی کردن کلمات را به فرزندش تفهیم کند.
مادر نریمان هم از این قاعده مستثنی نبوده است، اوهم پابه پای پسرش از کلا س اول ابتدایی درس ها را بارها وبارها تکرار کرده است تا تصویر کلمات در ذهن پسرش نقش ببندد و اکنون که او از دانشکده گرافیک فارغ التحصیل شده است، حس می کند هنوز نتیجه زحماتش را آن طور که باید و شاید نگرفته و راه ادامه تحصیل باید برای نریمان باز باشد تا او بتواند قد کشیدن پسرش را لحظه به لحظه در دنیای علم ببیند.
او می گوید: زمانی که نریمان به مدرسه عادی می رفت از معلم هایش می خواستم در صورت امکان او را در میزهای جلوی کلا س بنشانند و کمی شمرده تر صحبت کنند تا نریمان از حرکت لب های آنان درس را بگیرد.
نام باغچه بان برای همه کسانی که دنیای خاموششان از دنیای آدم های شنوا فاصله گرفته آشناست. مادر نریمان می گوید: خانم ثمینه باغچه بان، دختر آقای باغچه بان بود که او نیز چون پدرش در مدارس ناشنوایان فعالیت می کرد، خانم فرخی می گوید: در زمان ثمینه باغچه بان هیچ کدام از ناشنوایان حق نداشتند با لب خوانی صحبت کنند و همه آنها موظف بودند زبان اشاره را بیاموزند اما در حال حاضر بچه های ناشنوا لب خوانی را هم می آموزند.
مادر نریمان باز هم به گذشته برمی گردد و یادآوری برخی خاطرات ناراحتش می کند.
گاهی اوقات، بعضی حرف ها آنقدر دل آدم را می شکند که صدای شکستنش را سال ها بعد هم می توانی بشنوی. او می گوید: یک بار از یکی از مربیان نریمان شنیدم که این بچه ها هیچ وقت به جایی نمی رسند و اگر خانواده ها آنها را به مدرسه می گذارند فقط برای این است که وقتشان تلف شود وگرنه اینها هیچ وقت در مملکت کاره ای نخواهند شد.
او می گوید: شنیدن این جملا ت برای منی که یک مادر بودم و آرزو داشتم پسرم اگر معلول است، محدود نباشد، خیلی سنگین بود. لذا با تمام مشکلا تی که در سر راهم بود نریمان را به مدرسه عادی بردم تا به خودم ثابت کنم که من پسرم را فقط برای گذراندن وقت به مدرسه نمی فرستم.
او می گوید: در میان هم کلا سی های نریمان پسرکی وجود داشت که تا ساعت ۱۲ شب اطراف یکی از اتوبان های تهران، سیگار می فروخت. دیدن این صحنه برایم بسیار دردآور بود چرا که حس می کردم صحبت آن مربی در مورد برخی خانواده ها حقیقت دارد و آنها برای دور نگه داشتن فرزند معلولشان از خانه او را وادار به سیگارفروشی می کنند. این بود که یک روز به منزل آنها رفتم و با مادرش صحبت کردم و گفتم که این بچه نسبت به هم سن و سالا ن عادی خودش صدمه پذیرتر است و نباید با آنها این گونه رفتار شود.
او معتقد است: حمایت از خانواده های معلولین و جلوگیری از صدمه دیدن این بچه ها کار مردم نیست، وظیفه دولت است.
او می گوید: البته بچه های استثنایی پس از ۱۸ سالگی زیر نظر بهزیستی هستند و بهزیستی هم کمک های مالی به خانواده های آنان می کند اما این کمک به قدری ناچیز است که در دنیای پرتورم امروز حتی گوشه کوچکی از مشکلا ت آنها را نیز پر نخواهد کرد.
مادر نریمان در پایان گفت: درد دل من یعنی درد دل تمام مادرانی که فرزند معلول دارند و خواسته من این است که مسوولین این گونه افراد را نادیده نگیرند چرا که نادیده گرفتن آنها دلیل بر نبودنشان نیست.
مریم هم یک ناشنواست او هم یک دانشجوست اما دل مشغولی هایی دارد که آنها را این طور بیان می کند، علی رغم توانمندی ها و استعدادهای بسیار بالا ی معلولا ن متاسفانه وجود نگرش های منفی مانع از حضور ناشنوایان در جامعه شده و شاید بزرگترین مشکل افرادی مانند من، گوشه گیری وا نزوا طلبی به خاطر مشکلا ت ارتباطی آنها باشد. او معتقد است: رفتار جدی و توام با صبر و حوصله مردم می تواند کلیدی برای برقراری ارتباط ناشنوایان و گشودن درهای بسته موجود در جامعه به روی این گروه باشد.
مریم می گوید: اکثر ناشنوایان به علت محروم بودن از قوای شنوایی از اخبار بی اطلا عند و در ادارات و جامعه نیز با آنها برخورد خوبی نمی شود.
او که در حال حاضر به صورت قرار دادی مشغول به کار است مسئله اشتغال را از دیگر مشکلا ت جدی ناشنوایان می داند و خواستار رفع این مشکل است.
او می گوید: نخستین چیزی که کارفرمایان به آن توجه می کنند این است که فرد ناشنوا از قدرت تکلم نیز بی بهره است در حالی که همین فرد اگر در جای مناسب خود قرار گیرد دقت بیشتری در کار از خود نشان می دهد.
همچنین عباس هاشم پور پدر یک ناشنوا در این باره گفت: هنوز در جامعه ما ناشنوایان را به عنوان یک فرد توانا باور ندارند و این امر موجب شده تا این قشر علی رغم توانایی های بسیار از داشتن منبع درآمد وزندگی عادی محروم باشند.
او معتقد است: فقر فرهنگی و محدودیت های موجود در جامعه مشکلا ت ناشنوایان و حتی سایر معلولا ن را تشدید می کند.
هاشم پور می گوید: باید از طریق رسانه های جمعی این موضوع آموزش داده شود که سمعک هم می تواند مانند عینک باشد و نباید مورد اشاره یا توجه خاص مردم قرار گیرد.
او همچنین براین باور است که باید مراکزی برای آموزش اولیا در خصوص چگونگی ارتباط و رفع نیازهای عاطفی و فیزیکی فرزندان ناشنوا ایجاد شود.
یک شهروند هم در این باره می گوید: ناشنوایان نیازمند برقراری ارتباط مستقیم با جامعه هستند و باید درهای جام
     
  
زن

 
تنها نمان منتظرت هستیم

توانبخشی امروز مفهومی کاملا نوین به خود گرفته است به این معنی که هدف کلی از آن بالا بردن نقش اجتماعی ومشارکت فرد معلول در جامعه است.
زیرا در دنیای امروز آنچه که میزان توانایی وناتوانی افراد را تعیین می‌کند بستگی به عملکرد ونقش اجتماعی آنها دارد وافرادی ناتوان نامیده می‌شوند که نتوانند در یک سامانه اجتماعی نقشی را بپذیرند یا از قدرت نقش‌پذیری بسیار پایینی در جامعه برخوردار باشند.
ریشه این دستاورد فکری را می‌توان در ۲ گزاره جست‌وجو کرد که هر دوی آنها حاصل پیشرفت جوامع و ورودشان به دنیای مدرنیته است. نخست بالا رفتن سطح علمی جوامع ونگاه منطقی‌تر افراد به پدیده معلولیت ودوم انقلاب تکنولوژی که جوامع را هر روز با فناوری نوینی آشنا می‌کند...

تنها نمان منتظرت هستیم

حاصل این آشنایی تحولی است که در بکار گیری ابزار وامکانات پدید آمده واین فرایند به انسان این امکان را می‌دهد که با کمترین تحرک بیشترین استفاده را از ابزار ببرد.
این ۲ گزاره سبب شده که جوامع پذیرش بیشتری نسبت به معلولین داشته باشند و امکان مشارکت اجتماعی آنان را فراهم آورند و بپذیرند امروزه حاصل کار مهم است نه نوع عملی که یک فرد برای رسیدن به آن نتیجه انجام می‌دهد.
حاصل این اندیشه ظهور توانبخشی حرفه‌ای در جوامع است. توانبخشی حرفه‌ای می‌کوشد تا از طریق حرفه آموزی به فرد معلول او را برای داشتن یک شغل ودر نهایت پذیرش یک نقش اجتماعی آماده سازد.
در دهه‌های اخیر شاهد آن هستیم که در کشور مانیز سازمان‌های غیردولتی در این زمینه فعالیت چشمگیری داشته‌اند.به‌نظر می‌رسد عملکرد این گونه سازمان‌ها باید به گونه‌ای باشد که با عبور از توانبخشی صرفا پزشکی وبا تکیه بر توانبخشی حرفه‌ای فرد معلول را برای حضور در جامعه وتحقق توانبخشی اجتماعی آماده سازند.
بپذیریم که اگر قرارباشد به این روند یعنی توانبخشی حرفه‌ای منجر به توانبخشی اجتماعی نگاهی نوین وامروزی داشته باشیم نقد آن خالی از ضرورت نیست.
برای واضح‌تر شدن ضرورت این نقد به این نکته اشاره کنیم که در رویکردهای نوین به معلولیت تمام جنبه‌های روحی، روانی، اجتماعی وعاطفی یک معلول در نظر گرفته می‌شود وفردی می‌تواند به تعامل صحیح با دیگران بپردازد که در توسعه نسبی تمام ابعاد روحی و روانی خود کوشیده باشد.
از طرفی منظور از توانایی مشارکت اجتماعی تنها جنبه حرفه‌ای آن نیست وانسان برای داشتن مشارکت اجتماعی نیازمند توانایی‌های روحی وروانی نیز هست.یعنی به عبارتی در نقد سازمان‌هایی که با محوریت توانبخشی حرفه‌ای شکل می‌گیرند این سؤال مطرح می‌شود که آیا به موازات این توانبخشی حرفه‌ای اقداماتی جهت آماده‌سازی‌ روحی و روانی فرد معلول جهت مشارکت اجتماعی نیز صورت می‌گیرد یا خیر؟
اگر بخواهیم به نقد سیستماتیک این مسئله بپردازیم به ناچار باید سازمان‌های توانبخشی حرفه‌ای را به منزله یک سامانه در نظر بگیریم وفرد معلول متوجه با این سازمان‌هارا در دو مقطع زمانی ورود وخروج مورد مطالعه قرار دهیم. ساختار این مطالعه در ۳ فصل تدوین می‌شود فصل اول مطالعه فردی که در آستانه ورود به این سازمان‌هاست فصل دوم مطالعه فردی که با این سازمانها در حال تعامل است وفصل سوم مطالعه فرد معلولی که مدتی از خدمات این سازمان‌ها بهره گرفته واکنون قرار است جهت اشتغال واکتساب یک نقش اجتماعی وارد جامعه شود.
در فصل اول به مطالعه فرد معلولی خواهیم پرداخت که در آستانه ورود به توانبخشی حرفه‌ای‌ است که این توانبخشی حرفه‌ای قراراست منجر به حضور ومشارکت اجتماعی او شود وهمان‌طور که گفته شد این حضور اجتماعی ومشارکت علاوه بر توانمندی حرفه‌ای نیازمند توانمندی‌های روحی وروانی نیز هست.
حال برای آنکه بدانیم سازمان‌های مذکور تا چه اندازه در تقویت این توانمندی‌ها موفقند باید نخست سطح این توانمندی‌ها را در آستانه ورود فرد به این سازمان بسنجیم.
در اینجا توجه به این نکته ضروری است هر فرد دارای یک من یا شخصیت اجتماعی است که همزمان با فرد متولد ودر شرایط طبیعی همگام با او رشد می‌کند از بازی‌های کودکانه گرفته تا حضور در مقاطع مختلف تحصیلی تا تجربه بلوغ وبروز احساسات جنسی وعاطفی تا حضور در محافل سیاسی واجتماعی وتا انتخاب شغل و تشکیل خانواده همه وهمه در رشد این «من اجتماعی» فرد نقش مؤثر ومستقیم ایفا می‌کند و می‌‌توان گفت رشد شخصیت اجتماعی افراد در گرو به چالش کشیده شدن این من اجتماعی است.
روان شناسی سیاسی که تطبیق مراحل رشد انسان وجامعه است این مطلب را این گونه شرح می‌دهد که همان‌طور که یک کشور برای رسیدن به توسعه سیاسی واجتماعی نیازمند عبور از مرحله دیالکتیک احزاب ودر واقع چالش تئوری‌های سیاسی است یک فرد نیز برای رسیدن به تکامل نیازمند چالش‌های اجتماعی است ودرجریان بازخورد‌های اجتماعی است که شخصیت یک فرد به تکامل می‌رسد.
حال برمی گردیم به موضوع مورد مطالعه یعنی من اجتماعی فرد معلول در آستانه ورود به سازمان‌های توانبخشی حرفه‌ای. با توجه به اینکه پدیده جداسازی هنوز درجامعه ما بسیار پررنگ است و مسائل ثانویه همچون عدم مناسب‌سازی‌ محیط شهری وفقدان فرهنگ پذیرش معلولین از سوی جامعه بر این جداسازی دامن زده وانزوا وایزولاسیون معلولین را تاحد بسیاری بالا برده است شخصیت اجتماعی این افرادنیز معمولا با مشکل روبه‌روست.چون همان‌طور که گفته شد رشد شخصیت اجتماعی نیازمند تعامل وبازخوردهای اجتماعی است، حال آن‌که پدیده‌هایی همچون جداسازی وایزولاسیون فرصت‌های تعامل وبازخوردهای اجتماعی را ازفرد معلول می‌گیرد در نتیجه من اجتماعی یک معلول همپای رشد فیزیکی وسنی او رشد نخواهدکرد.
این‌چنین فردی معمولا وقتی وارد سازمان‌های توانبخشی حرفه‌ای می‌شود باچند حالت روبه‌روست اول آنکه به‌دلیل فرهنگ جامعه که دراین‌گونه سازمان‌ها نیز تسری پیدا کرده یک نگاه از بالا همواره بر فرد معلول حاکم است این نگاه از بالا موجب می‌شود تعاملات فرد معلول بازهم در یک چارچوب بسیار محدود وتعریف شده باشد.دومین حالت آن است که خود فرد معلول به‌دلیل سابق تربیتی که تعاملات اجتماعی را به خوبی تجربه نکرده در اینجا نیز رویه انزوا را پیش گیرد ومیلی به تعامل اجتماعی از خود نشان ندهد.
حالت سوم حالت رویارویی فرد معلول با افرادی است که آنها نیز به‌دلیل معلولیت غالبا از یک من اجتماعی رشدیافته وبالغی برخوردارنیستند در نتیجه تعاملات اجتماعی در این سازمان‌ها بسیار محدود است. جدا از این مباحث کاستی سازمانهای توانبخشی حرفه‌ای در پرورش من اجتماعی معلولین است به عبارتی این سازمان‌ها نمی‌توانند یک معلول را از نظر روحی وروانی آماده پذیرش جامعه کنند.
در اینجا می‌رسیم به فصل سوم مطالعه که با فرد معلولی مواجه هستیم که به تعبیر این سازمان‌ها کارآموخته و آماده ورود به بازار کاراست اما لوازم روحی وروانی این حضور اجتماعی در وی شکوفا نشده است.
یک فرد آماده ورود به بازارکار باید عموما از اعتماد به نفس بالا وتوانایی برقراری ارتباط با دیگران برخوردار باشد که متأسفانه این خصیصه در اکثر کارآموختگان این مراکز دیده نمی‌شود.باید پذیرفت که برپایی کلاس‌هایی همچون روابط عمومی ومهارت‌های زندگی شاید بتواند این نقیصه را تاحدی جبران نماید اما برای رفع این معضل اقدامات اساسی تری را باید مدنظر داشت.
اقداماتی که طی آن بتوان مقدمات بلوغ اجتماعی فرد معلول را فراهم آورد به این معنی که تعاملات اجتماعی را در این سازمان‌ها به‌صورت سیستماتیک درونی کرد وآنها را به یک جامعه مدل وفشرده شده بدل ساخت که افراد در آن با تعاملات اجتماعی مواجه شده وخود را آماده حضور در جامعه کنند.

منبع:ویستا
     
  
زن

 
عقب‌ماندگی و محدودیت عملکرد اجتماعی

عقب ماندگی ذهنی به معنای نقص هوشی در اوایل زندگی است که با محدود شدن عملکرد اجتمایی همراه است. با اقدامات آموزشی و اجتمایی می‌توان یک زندگی طبیعی در خارج از بیمارستان را برای این افراد فراهم کرد. این اقدامات شامل ثبت نام در مدارس ویژه, انجام کار‌های خانه داری و صنایع دستی و حمایت از افراد معلول و خانواده آنان است.
▪ آمار
در جمعیت ۱۵ تا ۱۹ سال شیوع موارد متوسط و شدید حدود ۳ تا ۴ مورد در ۱۰۰۰ است. این شیوع از سال ۱۹۳۰ ‌اندکی تغییر کرده، اما بروز موارد شدید به علت مراقبت‌های خوب نوزادی و جنینی تا حد یک سوم تا یک دوم کاهش یافته است. علت ثابت ماندن شیوع, زندگی طولانی‌تر افراد عقب مانده ذهنی است.‏ ...

عقب‌ماندگی و محدودیت عملکرد اجتماعی

▪ بیماریهای جسمی
شایع‌ترین حالت در موارد شدید و بسیار شدید عقب‌ماندگی ذهنی دیده می‌شود که اکثرا ناتوانایی‌های حسی یا حرکتی یا صرع دارند. فقط یک سوم این افراد تحرک دارند و یک چهارم به دیگران وابسته هستند. مشکلات شنوایی و بینایی مانع دیگری برای توانایی شناختی است. ناتوانی‌های حرکتی که شایع نیز است عبارتند از: اسپاستیسیتی، اتاکسی، آتتوز
▪ ‎اثر عقب ماندگی ذهنی بر‎ ‎خانواده
به محض تشخیص عقب ماندگی ذهنی در نوزاد والدین دچار استرس می‌شوند. برخی کودک را نمی‌پذیرند. گرچه این طرد کردن مدت طولانی دوام ندارد، معمولاً تشخیص پس از سال اول گذاشته می‌شود. والدین مجبورند امید‌ها و انتظارات خود را تغییر دهند که گاهی باعث افسردگی طولانی والدین همراه با احساس گناه، شرم و خشم می‌شود.
سرانجام اکثر والدین با وضع خود تطابق پیدا می‌کنند. این والدین نیازمند حمایت طولانی مدت هستند.
‎▪ واکنش‌ها به وقایع استرس زا
واکنش افراد عقب‌مانده مشابه افراد عادی است. با این حال آنان استرس را بیشتر در رفتار خود نشان می‌دهند تا در کلمات. تحریک‌پذیری، آژیتاسیون ترس یا رفتار‌های دراماتیک ممکن است نشانه یک اختلال حاد استرس باشد.
همیشه باید این نکته را در نظر داشت که گاهی این واکنش به یک بیماری جسمی تشخیص داده نشده است.‏
▪ ‎مشکلات رفتاری
مشکلات رفتاری کودکان عقب‌مانده ذهنی نسبت به کودکان عادی در سنین بالاتری رخ می‌دهند و بیشتر طول می‌کشند، گرچه طی زمان بهبود می‌یابند.بسیاری از عقب ماندگان ذهنی, پرفعالیت و حواس پرت تکانشی هستند. مشکلات جدی‌تر عبارتند از خود آزاری و رفتار‌های اوتیسمی
( مثل فعالیت‌های تکراری بی‌هدف) این مشکلات جدی در عقب ماندگان ذهنی شدید شایع است(۴۰ درصد کودکان و ۲۰ درصد بزرگسالان). در تعداد کمی از بیماران، رفتار‌های تهاجمی به حدی شدید است که احتمال آسیب به خود بیمار و مراقبت وی وجود دارد که به آن رفتار‌های چالشی برانگیز می‌گویند.‏
▪ ‎عقب ماندگی ذهنی خفیف‏
۸۰ ‎درصد افراد عقب ماندگی ذهنی‎ ‎در این گروه هستند. از نظر ظاهری طبیعی هستند و نقایص حسی و حرکتی آنان خفیف‎ ‎است. بنابراین عقب ماندگی ذهنی آنان تا شروع مدرسه تشخیص داده نمی‌شود. در سنین‎ ‎بزرگسالی می‌توانند زندگی مستقلی داشته باشند. گرچه در مواردی مثل خانه‌داری، ‎اشتغال و مواجهه با موقعیت‌های استرس زا نیازمند کمک هستند.‏
▪ ‎عقب ماندگی ذهنی متوسط‏
‏این گروه ۱۲‏‎ ‎درصد کل بیماران را تشکیل‎ ‎می دهند , یادگیری زبانی در حد برقراری ارتباط کافی است و اکثرا می‌توانند نحوه‎ ‎مراقبت از خود را یاد بگیرند. در دوران بزرگسالی اکثرا قادرند کارهای روزمره را‎ ‎انجام بدهند.‎
▪ ‎عقب ماندگی ذهنی شدید
‏ حدود ۷ درصد کل بیماران عقب‌مانده ذهنی، در این گروه هستند. رشد آنان در دوران پیش دبستانی شدید کاهش یافته است و بنابراین یادگیری آنان در مدرسه نیز همینطور است. البته بسیاری از آنان می‌توانند نحوه مراقبت از خود را بیاموزند و با جملات ساده ارتباط برقرار کنند. در بزرگسالی می‌توانند وظایف ساده‌ای را انجام دهند و فعالیت‌های اجتمایی محدودی دارند. بسیاری از آنان دارای مشکلات جسمانی هستند. تعداد‌اندکی از آنان توانایی شناختی ویژه‌ای دارند که در حالت طبیعی نیازمند هوش بالاست مثل محاسبات ریاضی ذهنی یا حافظه قوی.
▪ ‎عقب ماندگی ذهنی بسیار شدید
‏ یک در صد عقب ماندگان ذهنی در این گروهند. تعداد‌اندکی از آنان می‌توانند کاملا از خود مراقبت کنند و نیز تعداد کمی می‌توانند رفتار‌های اجتمایی یا توانایی سخن گفتن داشته باشند.
▪ ‎کودکان استثنایی
همواره یکی از دلایلی که ما نمی‌توانیم اطلاعات کاملاً‌ مربوط و جامعی در مورد کودکان و دانش آموزان استثنایی بدست بیاوریم اینست که معمولاً وقتی با کودک استثنایی مواجه می‌شویم ذهن ما به خاطر انباشته شدن، از غیر عادی بودن ذهنی یا جسمی کودک پیشداوری می‌کند و غالباً ویژگی‌های خاصی که کودکان استثنایی دارند (نابینایی ـ ناشنوایی ـ عقب ماندگی و...) مشخصه اصلی آنها می‌شود.‏ متأسفانه اکثر والدین از داشتن چنین فرزندانی احساس شرمندگی می‌کنند ودر قالب موارد سعی در مخفی کردن کودکشان در انظار عمومی دارند.‏
▪ ‎تعریف کودک استثنایی‎
کودک استثنایی، اول یک کودک است. (انسان است با همه خصوصیات و صفات یک انسان و بعد کودکی است با خصوصیات و تفاوت‌های استثنایی نسبت به سایر کودکان. و همین ویژگی‌ها و خصوصیات است که معلمان و اولیا باید خودشان را با آن سازگار کنند.‏ در واقع بین تمام خصوصیات روانی و جسمانی و تمام استعدادهای مختلف هر فرد تفاوت‌های مشهودی موجود است، پس می‌توان گفت که هر فرد نسبت به افراد دیگر استثنایی است و کلمه استثنایی به طور اعم و به معنای دقیق علمی خود نمی‌تواند فقط به گروههای خاصی از افراد جامعه اطلاق شود.‏ بنابراین آنچه که ما اصطلاحاً «کودک استثنایی» می‌‌نامیم، بدین معناست که کودک از نظر هوشی، جسمی، روانی و اجتماعی به میزان قابل توجهی نسبت به دیگر همسالان خود متفاوت است و نمی‌تواند به‌نحو مطلوب حداکثر استفاده از برنامه‌های آموزش و پرورش عادی ببرد.‏ در اینگونه کودکان واکنش‌ها، ویژگی‌های خاص دارد، بدلیل اینکه کودک رشد فکری کامل ندارد و به‌دلیل اینکه نمی‌تواند بر رفتارهای خود کنترل داشته باشد، یا اگر عمل خلافی از او سر زد احساس گناه و تقصیر کند، چون از نظر شخصیتی نارس و نابالغ است، ناگزیر نیازمند به توجه خاص و آموزش و خدمات فوق‌العاده‌ای است.‏ عنوان کودکان استثنایی در مکاتب امریکا و انگلستان فرق می‌کند. در امریکا به تمام کودکانی که به‌نحوی با کودکان طبیعی و همسن خود از نظر فکری، جسمی، عاطفی. عقلانی، رفتاری و... فرق داشته باشد، استثنایی گفته می‌شود و مسلماً با قبول این تعریف یک کودک نابغه، نابینا، ناشنوا و عقب مانده ذهنی همه استثنایی هستند.‏

منبع:ویستا
     
  
زن

 
جامعه آگاه معلولان توانا

خنده می بینی ولی از گریه من غافلی
کلبه من از درون ابر است و بیرون آفتاب
قرار است که معلولین بتوانند مستقل باشند و هویت و شخصیت خود را به دیگران اثبات کنند، ولی با کدام امکانات؟ با کدام حمایت ویژه؟ باکدام برنامه؟
در قانون جامعه حمایت از معلولان ، آمده است: سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلا می ایران موظف است حداقل دو ساعت از برنامه های خود را در هر هفته در زمان مناسب به برنامه های سازمان بهزیستی کشور و آشنایی مردم با توانمندی های معلولین اختصاص دهد. معلول در این قانون به افرادی اطلا ق می گردد که به تشخیص کمیسیون پزشکی سازمان بهزیستی بر اثر ضایعه جسمی، ذهنی، روانی یا توام، اختلا ل مستمر در سلا مت وکارایی عمومی وی ایجاد گردد به طوری که موجب کاهش استقلال فرد در زمینه های اجتماعی واقتصادی شود...

جامعه آگاه معلولان توانا

افراد معلول هر یک، دارای توانایی ها و محدودیت های خاصی است معلولین بهتر از هر کس دیگری می دانند که قابلیت و ظرفیتشان تا کجاست این عزیزان می دانند مادامی که خود همت نکرده و حرکتی نکنند، جایگاهی نمی یابند با این وجود نیازهایی از قبیل آموزش های علمی و فنی متناسب ، تهیه وسایل بهداشتی و کمکی، تلا ش برای بازپس گیری بخشی از توانایی ها، مشاوره های روانشناسی و تقویت اعتماد به نفس، دسترسی به دارو و درمان و امکانات پزشکی، مناسب سازی ساختمان ها و معابر، مهیا نمودن مکان ها و وسایل ورزشی، بالا بردن سطح آگاهی ها در رابطه با نحوه برخورد با افراد معلول و فرهنگ سازی توسط رسانه ها در مورد شان و منزلت این افراد وبسیاری دیگر عمدتا از عهده و اختیار معلولان خارج است و باید اراده مافوقی برای اعاده نمودن آنها سراغ گرفت.
ضمن آنکه باید برنامه هایی فراگیر، برای خارج کردن معلولین از انزوا و احساس بیهودگی و نزدیک کردن خود و خانواده هایشان به یکدیگر، به وسیله ابزارهایی مانند تشکیل سازمان های مردم نهاد یا از طریق فناوری های نوین ارتباطی وجود داشته باشد تا بلکه خود این افراد پیگیر حقوق خود باشند و از راه همدلی و همدردی با یکدیگر بخشی از آلا م ایشان نیز تسکین یابد. توانبخشی مبتنی بر جامعه، راهبردی برای ارائه خدمات توانبخشی درون جامعه با همکاری اعضای جامعه و خانواده ها است چرا که نکته مهم در توانمند سازی فرد معلول، دادن نقش های مختلف به او در خانواده و جامعه است. معلولیت در واقع در تعامل فرد با جامعه مفهوم پیدا می کند.
برای اینکه چرخه ورود روحی و روانی معلولان به اجتماع و گروه های دوستی با حفظ کرامت انسانی معلول فراهم شود اقداماتی همچون: رشد عاطفی، افزایش خلاقیت، توسعه مهارت های حرکتی و حرفه ای رفع تنش، رهایی از حالا ت خشم، آب درمانی، موسیقی درمانی، تئاتر درمانی، نقاشی، سرود، قصه خوانی، بازی درمانی می تواند اثربخش باشد. توان برنامه ریزی و آموزش ماست که ناتوان است وگرنه اکثر افراد معلول می توانند پس از آموزش لازم، بسیاری از فعالیت های عادی زندگی را با اندک تفاوت یا آهسته تر از دیگران انجام دهند. آنچه یک معلول نیاز دارد پذیرفتن و باور کردن توانایی های اوست نه غصه خوردن برای ناتوانی وی. در شهر بدون مانع، برنامه ریزی برای فردای معلولین در حال انجام است. همه امکانات به تساوی و عدالت بین همه تقسیم شده است. جامعه با آموزش اثربخش، پیام آور محیط سالم برای زندگی است. مساوی سازی فرصت ها و توجه به حقوق انسانی، مشخصه جامعه آگاه و معلولان تواناست. در واقع هر چه فرد معلول از خودباوری و عزت نفس بالا تری برخوردار باشد از موقعیت و عزت نفس بالا تری برخوردار بوده واز آسیب های روانی اجتماعی نیز مصون خواهد ماند و زندگی برایش سبز خواهد ماند. در جامعه آگاه مطالعه در وضع و حال معلولین مطالعه تفاوت هاست، مطالعه شباهت هاست. تفاوت ها در تفکر، دیدن، شنیدن، تکلم، اجتماعی شدن یا حرکت کردن و شباهت ها در خصوصیت ها و نیازها و شیوه های یادگیری راه رهایی از هر گرفتاری با برنامه ریزی و تقویت اراده میسر است. برنامه ریزی عملی جامعه و تقویت اراده معلول تابلویی است از افق دور، که روشن و باز است.

منبع:ویستا
     
  
صفحه  صفحه 3 از 9:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  پسین » 
گفتگوی آزاد

دنیای معلولان

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA