انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
گفتگوی آزاد
  
صفحه  صفحه 4 از 9:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  پسین »

دنیای معلولان


زن

 
دست‌هائی رو به آسمان

چه فرقی می‌کند که نزدیک‌ترین دوستت باشد یا غریبه‌ای که برای اولین‌بار نگاهت به چشمانش گره خورده است. تفاوتی نیست که هم‌محلی قدیمت باشد یا هم‌وطنی از شهری دور که به هزار امید و آرزو ورود به پایتخت را به جانش خریده، هر که هست او حالا روی صندلی چرخ‌دار است و تو به این فاصله‌های کوتاه بین ایستادن و نشستن فکر می‌کنی و به‌دست‌هائی که گرچه به ناچار روی پاهایشان آرام گرفته ولی از انتهاء وجود به آسمان بلند است...

دست‌هائی رو به آسمان

● جاده، با طعم مرگ:
همه آنها هم‌سفرهایشان را دیده‌اند که از کنارشان به آسمان پر کشیده‌اند. عجیب نیست که هر سه‌شان قربانی جاده‌هائی هستند که بالاترین آمار مرگ و میر را در تمام دنیا دارد. سهیل آریانی ۲۴ ساله، آخرین بار دو سال پیش، قبل از سفر به اصفهان روی پا ایستاده است و بعد خاطره تلخ و مبهمی از چند بار پیچ خوردن و چشم باز کردن به دنیای جدیدی که بی‌خواهر است و بدون توانی برای ایستادن. با یک نشان جدید، ضایعه‌ای نخاعی از کمر.
مونا طراوت ۲۲ ساله، ۷ سال است که نشستن روی این صندلی‌های دو چرخ و بیشتر از آن خوابیدن مداوم به روی تخت را تجربه می‌کند. درست از وقتی که سفرشان از شمال کشور به مشهد مقدس ناتمام ماند. انگار تازه پاترولشان را خریده بودند که بی‌توجهی راننده‌ای دیگر زندگی‌شان را مثل ماشینشان واژگون کرد. مادربزرگ و دخترعمه‌اش را از دست داد و زندگی جدیدش را با نخاعی کوفته شده از ناحیه گردن شروع کرد.
همه می‌گویند اگر پزشک اول کارش را درست انجام می‌داد حالا او روی پاهایش ایستاده بود، اما حالا بعد از چند عمل تنها می‌تواند دست‌هایش را تا ناحیه مچ حرکت دهد. خیرالنساء خوش‌نیت، ۳۹ ساله، گناه او این است که جزء ممتازترین دانشجویان دانشگاه آزاد واحد شیروان بوده است. به‌همین دلیل به همراه یک‌سری از دانشجویان نمونه، با یک مینی‌بوس عازم مشهد شدند. می‌توانید حدس بزنید که آنها هم تصادف کردند و او حالا با همه آدم‌های مثل خودش که دچار محدودیت شده‌اند، هم‌ردیف شده است. محدودیت‌هائی که خودشان در ایجادش هیچ نقشی نداشته‌اند، حتی چیزی کمتر از هیچ!
● هستید؟! انگار که نیستید!
اگر فکر می‌کنید ماشین شما بیمه شخص ثالث دارد پس وقتی تصادف می‌کنید کسی هست که به دادتان برسد، باید بگویم روی تنها چیزی که اصلاً نمی‌توانید حساب باز کنید، حداقل برای دو ـ سه سال اول که بیشترین نیاز را به کمک دارید، پول بیمه‌تان است. از سهیل آریانی می‌پرسم آیا بیمه مبلغ موردنظر را به آنها پرداخت کرده است؟ جواب سهیل بعد از گذشت نزدیک به دو سال، بیشتر از ”نه“ نیست.
او می‌گوید پدرش بارها و بارها مسیر تهران تا شاهین‌شهر را برای انجام کارهای اداری بیمه طی کرده و او هم بارها مورد آزمایش‌های مختلف قرار گرفته است اما هنوز هم از مبلغی که بیمه وظیفه دارد در کوتاه‌ترین زمان ممکن بپردازد، خبری نیست. دو نفر دیگر هم همین را می‌گویند، خانم خوش‌نیت که به قول خودش ۳ سال و ۴ ماه و پنج روز و ۷ ساعت از تصادفش گذشته و خانم طراوت هر دو برای گرفتن حق بیمه‌شان چند سال معطل مانده‌اند.
خانم خوش‌نیت غیر از این از بی‌مهری‌های دیگری نیز شکایت دارد و می‌گوید: با آنکه در آن زمان هم مثل امروز معلم بوده اما وزارت آموزش و پرورش در آن زمان تنها با این بهانه که او از طرف دانشگاه به سفر مشهد اعزام شده حاضر به هیچ کمکی نشده است. خرج مسئولان دانشگاه هم از چند کیلو پرتقال برای این بیمار ضایعه نخاعی فراتر نمی‌رود. از سوی دیگر اگر در تصادف، طرف مقابل شما مقصر باشد با اینکه شما صاحب حق هستید، ولی انگار که نیستید. خانم طراوت می‌گوید با وجود مقصر شناخته شدن طرف مقابل از سوی دادگاه، او با یک حرکت ساده مثل انتقال مالکیت اموالش به بستگان، از دادن دیه فرار کرده و حالا قرار است برای مدتی که حساب کردنش سخت است، ماهی ۵۰ هزار تومان را به‌عنوان دیه به‌طور مشترک به او و عمه‌اش که مانند او از همان تصادف دچار ضایعه نخاعی است، بدهد.
همین ۵۰ هزار تومان هم ماه‌هاست داده نمی‌شود و البته کسی نیست که بخواهد حق آنها را بگیرد. خود خانم طراوت اعتقاد دارد پارتی طرف مقابل آن‌قدر کلفت است که می‌تواند از همین حالا قسط ماهانه دیه‌اش را ندهد و آب هم از آب تکان نخورد. نتیجه همه حرف‌ها این می‌شود که اگر شما بیمه، حق دادگاهی و یا دوستان زیادی دارید، در موقع حادثه انگار که هیچ‌کدام را ندارید، پس لطفاً زیاد رویشان حساب نکنید.

● هزار و یک‌شب، مصیبت
آنچه بر مونا طراوت گذشته آن‌قدر فاجعه‌بار است که می‌تواند شما را خیلی بیشتر از هزار شب بیدار نگه‌دارد اما شهرزاد قصه این‌بار روی صندلی چرخ‌دار است و سخت حرف می‌زند چون وقتی می‌نشیند توان تنفسی‌اش به مقدار قابل توجهی کاهش می‌یابد. پزشکان می‌گویند مدارک پزشکی‌اش نشان می‌دهد که اگر نخستین پزشک که البته پزشک شهر ری است، کارش را درست انجام می‌داد، می‌توانسته راه برود اما او برخلاف گفته‌اش هیچ‌کدام از پیچ و مهره‌های پلاتینی را که خانواده‌اش تهیه کرده بودند، در گردن او جاگذاری نمی‌کند. نتیجه این می‌شود که نخاع بیشتر از یک‌سال تحت فشار شدید قرار می‌گیرد و با وجود خرج‌های چند صد میلیونی خانواده‌اش، نمی‌تواند هیچ حرکتی را تجربه کند. تنها یک اتفاق باعث می‌شود آنها متوجه شوند نخستین پزشک به آنها دروغ گفته است.
یک خرج میلیونی دیگر و خطر یک عمل مجدد تنها می‌تواند دست‌های او را به راه بیندازد. اما سهیل آریانی وضعیت بهتری دارد. از ابتدا مراقبت‌های لازم را دریافت کرده و به‌واسطه داشتن بیمه تکمیلی مناسب در ابتداء درمان مشکل خاصی را تجربه نکرده است، اما داستان به اینجا ختم نمی‌شود. مسئله مشترک در او و خانم خوش‌نیت امیدی است که برای عمل جراحی ترمیم نخاع به آنها داده شده است.
این برای خانم خوش‌نیت حاشیه بیشتری را به‌همراه داشته، او به امید این عمل به‌همراه همسر و فرزندش راهی تهران شده و از تیرماه سال پیش تا همین چند هفته پیش، ترس زندگی در این شهر بزرگ و هراس‌انگیز را به جان خریده است. از یک‌سو سختی‌های گرفتن انتقالی از آموزش و پرورش شیروان به تهران و هزینه‌های سرسام‌آور زندگی در این شهر و از سوی دیگر ناامید شدن و نتیجه نگرفتن از عمل سخت و یک‌سال فیزیوتراپی، هیچ‌کدام نتوانسته است لبخند را از روی صورتش بردارند.
سهیل نیز گرچه راه ساده‌تری را برای تحت عمل جراحی قرار گرفتن در بیمارستان امام طی کرده است اما در نتیجه نگرفتن از عمل جراحی با خانم خوش‌نیت فصل مشترکی دارد. شاید جالب باشد بدانید سهیل همان پسری است که هر چند وقت یک‌بار تلویزیون او را در حالی که روی دوچرخه ثابت رکاب می‌زند نشان می‌دهد. تأثیر تبلیغات تلویزیونی تا حدی بود که حتی آشنایان سهیل نیز با او تماس می‌گرفتند و گله می‌کردند که چرا سهیل آنها را از آثار عمل بر روی توان حرکتی‌اش باخبر نکرده، غافل از این‌که آن دوچرخه ثابت برقی است و رکاب‌هایش بدون احتیاج به هیچ نیروی خارجی حرکت می‌کند. واضح است که چنین وسیله‌ای برای کسانی‌که دنبال تبلیغ‌های تلویزیونی هستند چه ارزشی دارد.
● نقش‌هائی بر روی آب!
چند وقت که از حادثه می‌گذرد وقتی که دور و برت خالی می‌شود، تازه متوجه می‌شوی چه اتفاقی افتاده است. تازه حواست به تغییرات شگرفی که در نوع زندگی کردنت افتاده است جمع می‌شود. هزینه‌هائی که اداره این نوع زندگی بر روی دوشت می‌گذارد، سرسام‌آورتر از آن است که بتوانی تصور کنی. همین را از آنها می‌پرسم.
اینکه به‌واسطه شرایطشان ماهانه چه خرج‌های اضافی را متحمل می‌شوند. خانم طراوت می‌گوید چیزی نزدیک به یک میلیون! آقای آریانی و خانم خوش‌نیت هم کم و بیش به همین مبلغ اشاره می‌کنند. هزینه‌های بالای فیزیوتراپی، وسائل پزشکی مصرفی که به‌طور روزانه مورد استفاده آنها قرار می‌گیرد، هزینه وسائلی که گرچه مصرفی نیستند اما فرسوده‌شدنشان آنها را مجبور به تعویض کردنشان می‌کند. در کنار این‌ها، هزینه‌های درمانی ناشی از بیماری‌های مزمنی که به سراغ این افراد می‌آید هم بگذارید.
بیماری‌هائی مثل زخم بستر، عفونت‌های ادراری، بیماری‌های ناشی از استراحت‌های طولانی بر روی تخت مثل گرفتگی ناگهانی رگ‌های ریه، مغز و هزار چیز دیگر. همه اینها را که می‌گویند از بهزیستی سئوال می‌کنم. اینکه دولت چه کمکی به آنها می‌کند؟ پوزخند دسته‌جمعی، اولین جوابی است که از آنها می‌گیرم. البته روی کاغذ وضعیت نابه‌سامانی آنچه در واقع اتفاق می‌افتد، نیست.
بهزیستی قرار است خدماتی مثل هزینه درمان تا سقف ۵۰۰ هزار تومان، تهیه وسیله ایاب و ذهاب برای بیماران تا ۶ بار در هفته، برقراری جلسات فیزیوتراپی، تأمین هزینه دانشگاه و حتی دادن وام به افرادی که به هر نوع دچار چنین محدودیت‌هائی هستند ارائه دهد اما از زبان این افراد قضیه جور دیگری است. سهیل آریانی می‌گوید: از ۲۵ نوبتی که برای استفاده از ماشین‌های بهزیست کار تماس داشته است، با وجود هماهنگی قبلی تنها توانسته از ۱۴ نوبت استفاده کند. سهیل تقریباً هر روز به دانشگاه می‌رود. می‌توانید تصور کنید وقتی قرار است ماشین بهزیست کار تا نیم‌ساعت دیگر در خانه‌تان باشد تا شما را به دانشگاه انتقال دهد و حتی دو ساعت بعد از آن زمان هم خبری از آن نشود، چه احساسی به شما دست می‌دهد؟
این اتفاقی است که بارها و بارها برای سهیل تکرار شده اما چیزی که مونا طراوت می‌گوید حتی از اولی فاجعه‌بار‌تر است، اینکه به تازگی چهل ماشین کاروان به منظور تجهیز سرویس حمل و نقل معلولان تهیه شده اما چون این ماشین‌ها بالابر ندارند برای کسانی مثل او قابل استفاده نیست. او راست می‌گوید، یک آدم سالم هم به زحمت می‌تواند سوار این ماشین‌ها شود. تنها ماشین‌هائی که آنها برای جابه‌جائی در اختیار دارند ۶ ماشین ون است که به ماشین‌های آبی معروف هستند.
طنز تلخ این ماجرا اینجاست که از این ۶ ماشین هم، یکی مدت‌هاست که خراب است، یکی همین چند هفته پیش خراب شد و یکی را هم پلیس به خاطر جریمه ۶۷۰ هزار تومانی‌اش خوابانده است. تنها ۳ ماشین برای انتقال همه معلولان این‌چنینی تهران بزرگ باقی می‌ماند، خانم خوش‌نیت می‌گوید: تازه برای هماهنگ کردن همین چند بار محدود هم باید یک صبح تا غروب پای تلفن همیشه اشغال شرکت ”بهزیست‌کار“ که به سازمان بهزیستی وابسته است، بنشیند. در کنار این، بهزیستی قرار است هر ۳ ماه یک‌بار! وسائلی را مثل دستکش استریل، گاز استریل، و... را در اختیار معلولان قرار دهد، اما سهیل آریانی می‌گوید به تازگی زمان بین تحویل کالاها به آنها زیاد شده و از طرف دیگر مقدار وسائلی که در اختیار آنها قرار می‌گیرد کم شده است.
● به‌دنبال یک تکیه‌گاه!
داستان نابسامانی‌ها در عرضه خدات به معلولان تمامی ندارد. بهزیستی موظف است که در سال تنها تا ۵۰۰ هزار تومان از هزینه درمان و بستری آنها را بپردازد اما به‌گفته مونا طراوت همین مبلغ ناچیز هم به‌علت بدهی سازمان بهزیستی به شرکت بیمه موردنظر، پرداخت نمی‌شود. سهیل آریانی از معدود چیزهای خوب هم می‌گوید.
اینکه بهزیستی بیشتر هزینه دانشگاه آنها را گرچه با یک ترم تأخیر، تقبل می‌کند و هر ۵ـ۴ ماه یک‌بار هم یک دکتر عمومی و یک دکتر عمومی و یک روانشناس را برای بررسی وضعیت آنها به خانه‌شان می‌فرستد، برای جلسات فیزیوتراپی هر چند ماه یک‌بار ۱۰ جلسه وقت به هر نفر اختصاص پیدا می‌کند، هر چند که به‌علت غیرمداوم و کم‌بودن تعداد جلسات، هیچ دردی را از آنها دوا نمی‌کند. در کنار همه اینها ناهموار بودن معابر و مناسب نبودن وسائل حمل و نقل عمومی برای این‌گونه افراد را به تمام مشکلات اضافه کنید تا بفهمید یک فاصله چند ثانیه‌ای چگونه می‌تواند همه چیز را به سخت‌ترین وضعیت ممکن تبدیل کند. از آنها سئوال می‌کنم که هیچ سازمان مخصوص و یا گروه خاصی برای حمایت و دفاع از حقوقشان وجود ندارد؟ اسم چند نهاد را می‌برند اما سهیل آریانی بیشتر از همه روی گروهی از بچه‌های کم‌توان تأکید دارد که دور هم جمع‌ شده‌اند و حالا ساختار مشخصی را سامان داده‌اند که نامش ”باور“ است.
● چه کسی باورش می‌شود؟
قبل از اینکه خانم قنبری را ببینم فکر نمی‌کردم که کارشان زیاد جدی باشد. آرزو قنبری همان کسی است که در زمان انتخابات ریاست‌جمهوری به تمام کاندیداها نامه نوشت تا اگر پرنده بخت روی شانه‌شان نشست و بر مسند قدرت جای گرفتند، به فکر اجرائی کردن قانون جامع حمایت از معلولیت باشند.
وقتی محمود احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور شد، جواب نامه او را داد که چشم و ما به فکر شما هستیم! اما وقتی از خانم قنبری درباره تغییرات ایجاد شده در طول این دو سال می‌پرسم، می‌گوید: ”شاید من بی‌خبرم، اما همه چیز همان‌طور است که پیش از این بود“. پی‌گیر این قضیه نمی‌شوم. می‌خواهم از خودشان و برنامه‌هایشان بپرسم و او از ابتدا برایم تعریف می‌کند: ”درست آذرماه سال ۱۳۸۳ بود که جمعی از بچه‌هائی که مشکل جسمی داشتند دور هم جمع شدند و پایه گروهی را ریختند که حالا شده است ”باور“. آن موقع محمد مقدم‌شاد که دانشجوی روان‌پزشکی بود و به‌علت میوپاتی دچار کم‌توانی شده بود طرحی را به نام باور ارائه داد که اساسش آموزش مهارت‌های زندگی به چنین افرادی بود اما بعد این طرح پخته‌تر شد و مسائلی مثل توانمندسازی، فرهنگ‌سازی و پی‌گیری حقوق معلولان، بر مبنای قانون جامع را در برگرفت.
او در ادامه از دوستی اولیه‌شان گفت، اینکه با همکاری مرکز مدیریت و توسعه زندگی شهرداری منطقه ۷ و بعد از چندین ماه نامه‌نگاری و تلاش توانسته‌اند محلی را برای برگزاری جلساتشان در همان مکان، مناسب‌سازی کنند. از برنامه‌هایشان گفت که سال به سال گسترده‌تر می‌شود و اصولی که روی آنها هم‌قسم شده‌اند: ”ما از همن ابتدا با هم عهد کردیم کار خیریه نکنیم. خیلی‌ها هستند که به اسم کار برای معلولین، از مردم پول می‌گیرند و کسی هم نیست که بررسی کند این پول‌ها چگونه خرج می‌شود اما ما تنها روی حمایت چند نفر آشنائی حساب می‌کنیم که براساس شناختشان بعضی از هزینه‌ها را تقبل می‌کنند“. آرزو قنبری در ادامه از همایش‌های ماهانه‌شان گفت که در واقع اولین فعالیتشان نیز بوده است. در ”باور“ هدف اصلی فرهنگ‌سازی است و بیشتر بچه‌ها که اهل قلم و هنر نیز هستند روی این جنبه تأکید دارند.
گرچه این تنها کار باوری‌ها نیست. جشنواره فرهنگی ـ هنری باور که به‌صورت دوسالانه برگزار می‌شود، تشکیل گروه اینترنتی برای ارتباط بچه‌ها با یکدیگر که نزدیک به ۲۰۰۰ نفر عضو دارند، همایش‌های سالانه، فیلم‌سازی مستند و داستانی، راه‌اندازی یک نشریه درون‌گروهی به همه این‌ها برقراری برنامه‌های تفریحی برای معلولان و تشکیل کمیته‌های توانمند بازسازی برای کمک به آنهائی که هنوز با مشکلشان کنار نیامده‌اند را هم اضافه کنید.
● ثانیه‌هائی که در گذرند!
آرزو قنبری راست می‌گفت. حرفش این بود که معلولیت یک شانس برابر است. اتفاقی که برای همه امکان وقوع دارد و البته هیچ‌کس فکر نمی‌کند چنین چیزی یک روز دامن خود او را بگیرد. فاصله بین من و شما با سهیل، مونا، خانم خوش‌نیت و هزاران فرد دیگر که دچار محدودیت هستند چیزی کمتر از ثانیه است. ثانیه‌های بی‌شماری که هزاران بار در روز تکرار می‌شوند و باز فردا هزار بار دیگر. چشم‌پوشی بر مشکلات بزرگ‌ترین اقلیت موجود در تمام جهان در کشورمان ناشکری آشکار است و ما را مستوجب هر عقوبتی می‌کند. پس وظیفه دینی، اخلاقی، اجتماعی و قانونی خود را در پاس‌داشت حقوق افرادی که هم‌نشینی تلخی را با ثانیه‌ها آغاز کرده‌اند، پاس بداریم. ثانیه‌هائی که برای ما نیز درگذرند.

منبع:ویستا
     
  
زن

 
چشم بگشا بر نابینایان

در تامین حقوق اجتماعی افراد نابینا و كم بینا، دست اندركاران امر همواره با این سؤال مواجه بوده اند كه مناسب ترین راه برای تامین مطالبات اجتماعی این گروه از توانخواهان چیست و چگونه می توان آنان را برای كسب استقلال در زندگی و پای نهادن به عرصه تعاملات انسانی یاری كرد؟ در پاسخ به این پرسش اساسی، نظرات متفاوتی مطرح می شود.
گروهی برای اصلاح جامعه و تغییر نگرش آحاد مردم نسبت به افراد نابینا و باور به توانمندی ها و قابلیت های آنان تاكید می ورزند. گروه دیگر مؤكداً بیان می دارند ...

چشم بگشا بر نابینایان

كه حمایت از نابینایان تنها تحت لوای قانون و اهرم های قدرت در جامعه امكان پذیر خواهد بود. اما دسته ای دیگر ضمن درنظرداشتن مقوله قانون و اهمیت آگاه سازی جامعه، می كوشند تااصلاح شیوه های مدیریتی در امور نابینایان را سرلوحه كار خود قرار دهند، چرا كه امروزه اعتقاد غالب این است كه عمده ترین مشكلات فراروی افراد نابینا و كم بینا، ناشی از ناكارآمدی شیوه های مدیریتی در ارائه خدمت رفاهی، آموزشی و اجتماعی به گروه مزبور است. آنچه این ادعا را تایید می كند، مقایسه تحلیلی شیوه اداره امور نابینایان در كشورهای توسعه یافته و جوامع در حال توسعه است. با انجام چنین مقایسه ای به وضوح درمی یابیم كه در جوامع پیشرفته، نوع ساختار تشكیلاتی مركز توانبخشی و سازمان های متولی این امر، به گونه ای است كه اصول علمی مدیریت سازمانی در آن كاملاً مشهود است.
تجربه كشورهایی چون انگلستان، اسپانیا، آلمان و... نشان می دهد كه چنانچه ارائه خدمات اجتماعی و آموزشی به افراد نابینا و كم بینا به صورت تمركزیافته و تحت یك ساختار سازمانی صورت گیرد، سرویس دهی به توانخواهان مزبور در تمامی زمینه ها- اعم از رفاهی و آموزشی- به گونه منسجم تری صورت می پذیرد. برای نمونه در كشور انگلستان، اداره سازمان امور نابینایان زیرنظر عالی ترین مقام مملكتی یعنی ملكه انجام می شود كه به این ترتیب، این سازمان از جهت ساختار اداری، عملاً به نیرومندترین اهرم قدرت(دربار) وابسته خواهد بود كه این خود در گسترش اختیارات متولیان امور نابینایان تاثیر به سزایی خواهد داشت. در كشورهای مورد بحث، ارائه خدمات خاص مانند آموزش مهارت های مربوط به خواندن و نوشتن، مهارت های روزمره، خدمات مشاوره ای و... كه به شكل كاملاً تخصصی صورت می گیرد، توسط سازمان امور نابینایان انجام می شود. بخش دیگری از خدمات اجتماعی كه از ماهیت عام تری برخوردارند، مانند امكانات بهداشتی و بیمه از سوی دولت به این افراد ارائه می شود.
بخشی از اعتبارات موردنیاز سازمان های متولی امور نابینایان به ویژه در حوزه خدمات خاص، توسط دولت و مراجع رسمی تامین می شود، لیكن نكته قابل توجه این است كه در كشورهای توسعه یافته، تشكل های فعال در زمینه مسائل و مشكلات افراد نابینا و كم بینا این امكان را یافته اند كه با دریافت حق انحصار پاره ای فعالیت های تجاری و نیز جلب كمك هایی از سوی افراد خیر، بخش عمده ای از هزینه های خود را تامین كنند. سازمان های امور نابینایان عمدتاً به صورت هیات امنایی اداره می شوند. هسته مركزی این تشكل ها را افرادی تشكیل می دهند كه به صورت ثابت یا استخدام دائمی به كار مشغولند اما در بخش خدمات خاص، از نیروهای داوطلب نیز استفاده می شود.
در كشورهای اروپای شرقی همانند روسیه و اوكراین نیز شاهد وضعیت مشابهی هستیم؛ در این دسته از كشورها، دولت ها كوشیده اند تا ضمن ارائه خدمات عام به افراد نابینا، با قراردادن پاره ای فعالیت های اقتصادی در انحصار سازمان های امور نابینایان، منابعی را به منظور درآمدزایی برای این موسسات فراهم كنند؛ چنان كه كمك به كانون های موردنظر جهت تشكیل تعاونی های خاص، كارگاه های تولیدی، معافیت های مالیاتی و... از جمله مساعدت هایی است كه در راستای تقویت بنیه اقتصادی موسسات امور نابینایان صورت می گیرد.
در ایران، سازمان بهزیستی و سازمان آموزش وپرورش استثنایی به عنوان اصلی ترین متولیان آموزش، توانبخشی و تأمین امكانات رفاهی توانخواهان نابینا و كم بینا محسوب می شوند. سازمان استثنایی به عنوان زیرمجموعه ای از تشكیلات وزارت آموزش وپرورش، بر حسب وظیفه در راستای آموزش دروس مدرسه ای و تامین نیازهای تحصیلی نابینایان، در مقاطع پیش از دانشگاه گام برمی دارد. سازمان بهزیستی نیز می كوشد تا در تامین تجهیزات كمك آموزشی و كمك توانبخشی، ارائه خدمات توانپزشكی و توانبخشی آموزشی و اجتماعی، اعم از بریل آموزی، آموزش مهارت های روزمره، مهارت های زندگی، فنون خودیاری و نیز تامین امكانات شغلی و حرفه آموزی و... برنامه هایی را تدوین و اجرا نماید. پرواضح است كه محدودیت های اجرایی سازمان های مزبور از سویی و وسعت دایره مخاطبان از سوی دیگر، موجبات ناكافی بودن خدمات موجود را فراهم آورده است. هر چند واگذاری بخشی از فعالیت های مربوط به امور معلولان و نابینایان به تشكل های غیردولتی، زمینه مناسبی را برای این تشكل ها جهت انجام تلاش های موازی فراهم آورده است، لیكن عدم بضاعت مالی و محرومیت از حمایت های قانونی مراجع رسمی موجب شده است تا موسسات غیردولتی نیز نتوانند چنانكه باید، در راستای تأمین مطالبات اجتماعی افراد تحت پوشش گام بردارند. حال سؤال اینجاست كه برای بهبود شرایط موجود و تغییر شیوه ارائه خدمات به افراد نابینا و كم بینا چه باید كرد؟
چنانكه گفته شد تغییر و اصلاح شیوه های مدیریتی امور نابینایان، عمده ترین راه حل در رفع موانع موجود است. به نظر می رسد كه تشكیل سازمان امور نابینایان زیر نظر عالی ترین مقام رسمی و اجرایی كشور یعنی ریاست محترم جمهور و متمركزساختن تمامی فعالیت ها و خدمات مربوط به این گروه از توانخواهان در این تشكیلات، زمینه مساعدی را جهت بهبود كیفیت اداره امور نابینایان و ارائه خدمات خاص به آنان فراهم خواهد ساخت. به طور كلی فواید تشكیل سازمان امور نابینایان را می توان به شرح زیر بیان داشت:
۱- ایجاد وحدت رویه در ارائه خدمات رفاهی، آموزشی و اجتماعی مورد نیاز افراد نابینا و كم بینا
۲- پیگیری دقیق تر امور نابینایان؛ چه در بخش خدمات خاص و چه در زمینه خدمات عام
۳- تسهیل ارتباطات برون سازمانی به منظور جلب هر چه بیشتر مشاركت سایر سازمان ها در ارائه خدمات عام به افراد نابینا و كم بینا؛ به ویژه در زمینه اشتغال، امكانات بهداشتی، خدمات بیمه ای و سایر خدمات مربوط به امكانات زندگی شهری
۴- نظارت و ارزیابی دقیق بر نحوه ارائه خدمات مورد نیاز افراد نابینا و كم بینا و نیز چگونگی عملكرد متولیان امر و نیز نظارت گسترده تر بر عملكرد سایر سازمان ها در انجام وظایف محوله در راستای تامین مطالبات اجتماعی نابینایان
سازمانی كه تحت عنوان سازمان ملی نابینایان از آن یاد می شود، دارای تشكیلاتی غیردولتی است كه كلیه امور مربوط به افراد نابینا اعم از خدمات توانبخشی، توانپزشكی، رفاهی و حمایتی در آن تمركز می یابد. شكی نیست كه در چنین سازمانی، آموزش نیروی انسانی، دارای اهمیت به سزایی است؛ از بخش های خدماتی گرفته تا مقاطع كارشناسی و حتی رده های مدیریتی، همه و همه باید به فراخور حال، آموزش هایی را در خصوص چگونگی ایجاد ارتباط با افراد نابینا و كم بینا و نحوه ارائه خدمات خاص به آنان فراگیرند.
در ساختار اداری سازمان ملی نابینایان، می تواند یك هسته مركزی ایجاد شود كه متشكل از نیروهای استخدامی باشد، اما در سایر بخش ها می توان از نیروهای موقتی یا داوطلب خدمت استفاده كرد.
عمده ترین منابع اعتباری سازمان مزبور می بایستی از سوی دولت تامین شود. علاوه بر آن، برای تامین هزینه های جانبی می توان از طریق جلب مشاركت های مردمی و نیز پاره ای فعالیت های اقتصادی خودجوش همانند خرید سهام، ایجاد تعاونی های خاص و به ویژه ارتباط با مجامع بین المللی فعال در امور نابینایان و دریافت كمك از این سازمان ها اقدام كرد.
استراتژی های سازمان ملی نابینایان را نیز می توان تحت عناوین زیر بیان كرد:
الف- جمع آوری و تدوین اطلاعات مختلف مربوط به توانخواهان نابینا و كم بینا به صورت طبقه بندی شده و نیازسنجی دقیق از این گروه از معلولان جهت برنامه ریزی و ارائه خدمات خاص به آنان
ب- ایجاد ارتباطات برون سازمانی جهت تسهیل ارائه خدمات عام به افراد نابینا و جلب مشاركت فعال سایر سازمان ها در تامین مطالبات این قشر از افراد جامعه
ج- تدوین لوایحی در خصوص حقوق اجتماعی نابینایان و ارائه آن به دولت و همیاری جهت تصویب این لوایح و تحكیم پشتوانه های حقوقی در خصوص فعالیت های اجتماعی معلولان به ویژه افراد نابینا و كم بینا
د- برنامه ریزی در جهت آگاه سازی خانواده های دارای فرزندان معلول بینایی و نیز عموم آحاد مردم نسبت به قابلیت های افراد نابینا از طریق ارتباط با رسانه های گروهی
ه- نظارت و ارزیابی دقیق نسبت به عملكرد سایر سازمان ها درخصوص تامین حقوق افراد نابینا و نیز ایجاد هماهنگی و وحدت رویه بین این سازمان ها به منظور انسجام تلاش های انجام شده
بر اساس آنچه گفته شد، حال به سهولت می توان بر ضرورت تشكیل سازمان ملی نابینایان در كشور تاكید كرد. لذا جا دارد تا صاحب نظران و اندیشمندان نابینا با همفكری و تلاش، زمینه مناسبی را جهت تدوین طرح ها و لوایحی در این راستا فراهم سازند تا در سایه این تلاش ها، شاهد بروز تحولات بنیادی در زندگی افراد نابینا و ارتقای سطح پایگاه اجتماعی آنان باشیم.

منبع:ویستا
     
  
زن

 
درد پنهان است در سینه سوخته

گروه اجتماعی؛ وقتی ابر خردل فرود آمد بر سر «سردشت» زندگی پایان یافت. تاول جنگ نشست روی دست، روی سینه، روی ریه؛ سینه سوخت. نفس کشیدن عذاب شد و دیدن، یک رویا. تاریکی آمد سراغ زندگی. شیون حبس شد در قفس سینه که تاول مجال برون آمدن نمی داد. آوار خردل نشانی از تاول کاشت برهستی. نشانی که تا امروز باقی است. سینه می سوزد هنوز؛ در سرما، در گرد و غبار، در تکاپوی زندگی. ریه آرامش می خواهد. عزلت پیشه می کند، زندگی خفه می شود در حصار تنگ یک اتاق. درد پنهان است در سینه سوخته...

درد پنهان است در سینه سوخته

گرد پیری بر صورتش نشسته است آنچنان که غبار خردل بر جگرش. یوسف محمدی جانباز ۵۵ درصد است. او در جریان حمله شیمیایی عراق به منطقه مسکونی سردشت از ناحیه ریه، چشم و پوست دچار صدمه شده است. شال سیاه از کمر باز کرده و تاول نشان ها را هویدا می کند. اسپری اکسیژن همراه همیشگی او است. می گوید؛ «هیچ کاری نمی توانم بکنم. بالا رفتن از پله برایم دشوار است و پس از بالا رفتن از یکی دو پله باید استراحت کنم.»
عکس های آویخته بر سینه دیوار از تاول ها و زخم های پشت و پهلوی جمشید حیدری جانباز شیمیایی ۵۰ درصد حکایت می کند. زخم هایی که پس از ۱۵ سال از فاجعه شیمیایی سردشت، دوباره بر تن او روییده اند و مشکلات را دوچندان کرده اند. می گوید؛ «وضعیت درمانی سردشت بسیار نامناسب است. متخصص ریه، چشم و پوست- بیماری هایی که در بین جانبازان شیمیایی رایج است- نداریم. وقتی پس از ۱۵ سال دوباره تاول در پشت و پهلویم بالا زد، خیلی عذاب کشیدم تا خودم را به بیمارستان ارومیه رساندم. وضعیت کوچه ها و خیابان های شهر نیز نامناسب است و اغلب خاکی است. گرد و خاک هم که سوهان جسم ماست. متاسفانه مسوولان شهرداری و سایر مسوولان به این مساله توجه نمی کنند و تاکنون برای آسفالت خیابان ها اقدامات ضروری صورت نگرفته است.» حیدری که طی ۲۰ روز نخست شیمیایی شدن از دیدن محروم شده بوده و در حال حاضر نیز از ناحیه چشم دچار بیماری است، می گوید؛ «زمستان ها حال و روز جانبازان شیمیایی وخیم تر از همیشه است. سرما ریه های ما را آزار می دهد و سرفه های شدید و پی در پی امان از ما می گیرد حتی ما را از زندگی با زن و بچه خود محروم می کند. برای آنکه آنها عذاب نکشند با دستگاه اکسیژنم به اتاقی می روم و از آنها فاصله می گیرم. خارش پوست عرصه را بر ما تنگ می کند. اینقدر پوست را می خارانم تا خون جاری شود.
مسائل متعددی وجود دارد که ما را مجبور به انزوا می کند. فرار از گرد و غبار خیابان و فرار از جمع دوستان که معمولاً سیگار می کشند و ما نمی توانیم دود آن را تحمل کنیم. همه چیز دست به دست هم داده است تا خانه نشین شویم. مسافرت با اتوبوس هم برای ما غیرقابل تحمل است من قبل از جانباز شدن، مربی فوتبال بودم. آرزو دارم دوباره به میدان فوتبال بازگردم اما محکومم به خانه نشینی.» او که ۴۹ سال دارد ادامه می دهد؛ «متاسفانه گاز خردل اثرات منفی روی نسل های بعدی می گذارد. مثلاً پسر برادرم که شهید شد، دچار بیماری خونی است و دکترها مجبور به تعویض خون او شده اند. مشکلات ما با افزایش سن بیشتر می شود، نیاز داریم که دوباره در کمیسیون های پزشکی بنیاد شهید برای تعیین مجدد درصد جانبازی حاضر شویم، اما طوری ما را ترسانده اند که به این کمیسیون ها مراجعه نمی کنیم. نیاز ما به تعیین درصد به خاطر پول نیست. بلکه می خواهیم از خدمات درمانی مناسب تری استفاده کنیم. من حاضرم تمام زندگی ام را بدهم تا پزشکان من را از این وضعیت خارج کنند.» حسن خلیلی یکی از معلم های شهر سردشت می گوید؛ «طی چند سال گذشته دو نکته ذهن مردم را به خود مشغول کرده است. دو سال است که ۴۶۰۰ نفر از مردم سردشت با خرج و مخارج خود انواع آزمایشات را انجام داده اند و دوبار در کمیسیون پزشکی بنیاد حاضر شده اند، اما برخلاف وضوح آزمایشات، سیتی اسکن و اسپرومتری که از وجود مشکلات در وضع ریه این افراد حکایت می کنند، بنیاد به مردم جواب قانع کننده ای مبنی بر شیمیایی بودن یا نبودن نداده است. اما نکته دوم این است که طی سال های گذشته بسیاری از افراد با رنج ها و دردهای ناشی از گازهای شیمیایی فوت کرده اند، اما هیچ گونه اقدامی برای شناسایی شدن این افراد قبل از فوت آنان صورت نگرفته است. برای مثال پدرم با بیماری ریه فوت کرد و در اواخر عمرش در سال ۷۹ وقتی سرفه می کرد تکه های شش از دهانش خارج می شد. افزون بر این موارد باید گفت که طی بیست سال گذشته آمار مرگ و میر در این شهرستان به ویژه مرگ و میرهای ناشی از سرطان و سکته قلبی بیش از حد شایع شده است. این موارد در حالی اتفاق افتاده است که آب و هوای سردشت به لحاظ طبیعی بسیار سالم است. از این رو بدون شک تاثیر گاز های خردل همچنان قربانی می گیرد اما متاسفانه کسی توجه نمی کند.» حسن حداد جانباز شیمیایی ۳۰ درصد و ۴۸ ساله است. دو فرزند دارد. یکی اول دبیرستان است و دیگری در کلاس های پیش دانشگاهی حاضر می شود. می گوید؛ «هر دو فرزندم از مشکلات خونی، کلیه و چشم رنج می برند. همسرم نیز پس از به دنیا آوردن فرزندانم، دیگر قادر به باردار شدن نیست.»
تراژدی مصطفی اسدزاده جانباز شیمیایی ۲۵ درصد و تنها بازمانده یک خانواده ۱۱ نفره برای تمام کسانی که حتی یک بار به سردشت سفر کرده اند، آشناست. تراژدی او با از دست دادن پدر، مادر، خواهران و برادران و مادربزرگ در یک شبانه روز شروع می شود و با بی پناهی و تنهایی شبانه در شهری که چیزی جز آواز مرگ و دلتنگی از آن به گوش نمی رسد، ادامه می یابد. او ساعت ۱۰ شب پس از فراغت از دفن کردن خانواده در خانه ویران خود از فرط ناتوانی و خستگی جسمی و روحی به خواب می رود. اما پس از ساعتی با احساس خارش در پهلوها و سوزش چشم و... از خواب بیدار شده و به دنیای مصدومان شیمیایی وارد می شود. اما این پایان تراژدی نیست. او می گوید؛ «هم اینک سه فرزندش دچار ناراحتی های عصبی هستند.»
«درد پنهان است در سینه ها و کسی نمی تواند آن را ببیند. درد پنهان است.» این را مصطفی جانباز ۲۵ درصدی می گوید.

منبع:ویستا
     
  
زن

 
جایی برای دیده شدن

معلولان به‌عنوان بزرگ‌ترین اقلیت کشور با مسائل و مشکلات گسترده‌ای در حوزه‌های مختلف اجتماعی، فرهنگی، حقوقی مواجه هستند.
دستگاه‌ها و سازمان‌های رسمی خود را متولی ساماندهی بخشی از این مشکلات می‌دانند و برخی مسائل و مشکلات دیگر را وا می‌نهند یا در اولویت قرار نمی‌دهند. همین مسئله زمینه‌ای را برای شکل‌گیری انجمن‌ها و سازمان‌های مردم‌نهاد با هدف رفع بخشی از مشکلات فراهم کرده است...

جایی برای دیده شدن

یکی از انجمن‌هایی که چندی است در حوزه مسائل اجتماعی، علمی و فرهنگی معلولان شکل گرفته، انجمن علمی و فرهنگی معلولان است. جهت شناخت بیشتر این انجمن و فعالیت‌های آن با مهندس برجیان مدیرعامل این انجمن به گفت‌وگو نشسته‌ایم.
مهندس برجیان در کنار اقدامات و فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی برای معلولان اقدام به انتشار کتاب معرفی معلولان خلاق و نوآور باعنوان «نخبگان معلول» کرده است. حاصل گفت‌وگوی ما با مدیرعامل انجمن علمی و فرهنگی معلولان را می‌خوانید.
▪ انجمن علمی و فرهنگی معلولان چه اهدافی را دنبال می‌کند؟
ـ نخبگان، هنرمندان و فرهیختگان علمی و فرهنگی، دارای معلولیت، شهروندان طلایی هستند که در یک رقابت سالم در زندگی علاوه بر داشتن مشکلات و محدودیت‌های بسیار پیوسته با تلاش و پشت کار سعی کرده‌اند علاوه بر اینکه تحمیلی بر زندگی دیگران نباشند بلکه خود منشأ خدماتی به دیگر افراد جامعه باشند و این عزت نفس و روح والای انسانی قابل ارج خود یکی از اهداف شکل‌گیری این انجمن بوده است.
هدف دیگر آن، بالابردن سطح فرهنگ جامعه درخصوص شناخت معلولان و ارتقای این فرهنگ با چاپ کتب مرتبط، به‌قلم گروه هدف برای معلولان و دیگر اقشار جامعه و در نهایت فرهنگ‌سازی به معنا حقیقی آن است.
از طرف دیگر در ارتباط با مسائل علمی، فرهنگی و هنری معلولان تاکنون انجمن و اصولاً‌ گروهی اعم از دولتی، خصوصی و مردم‌نهاد کاری نکرده و اگر کاری انجام شده بازتاب نداشته است.
▪ اساساً کار علمی و فرهنگی برای معلولان یعنی چه و کدام فعالیت‌ها را شامل می‌شود؟
ـ اصولاً کارهای علمی و فرهنگی برای کلیه اقشار جامعه یکسان است و تفاوتی برای گروه خاصی ندارد. ولی چون در ارتباط با معلولان و مسائل ویژه آنان توجهی به خدمات علمی، فرهنگی و هنری آنان نشده است، لذا توجه به آن از اهمیت خاصی برخوردار است.
▪ آیا این امر با فرهنگ‌سازی برای معلولان تفاوت ماهیتی دارد؟
ـ نه.
▪ مطلع هستیم که انجمن در زمینه چاپ و نشر آثار معلولان نیز فعالیت دارد چند نمونه از این آثار را می‌توانید نام ببرید؟
ـ برخی از آثار منتشرشده توسط انجمن عبارتند از:
۱) نوابغ و مشاهیر معلول جهان
۲) مناسب‌سازی اماکن عمومی و تجاری (برای افراد دارای معلولیت)
۳) راهنمای ضایعات نخاعی
۴) کم‌شنوایی و سمعک
۵) مادران معلول و پرورش کودکان
۶) مسائل جنسی در ضایعات نخاعی
۷) معلولان، شهروندان طلایی (شامل ۱۲ عدد کارت و بروشور)
برگزاری جشنواره رودکی معرفی نخبگان علمی، فرهنگی و هنری و چاپ بخشی از آثار آنان به ۲زبان‌فارسی و انگلیسی از جمله دیگر فعالیت‌های انتشاراتی انجمن است.
▪ یکی از برنامه‌های انجمن شما، فعالیت در زمینه حمل‌ونقل معلولان اعلام شده است. چه کاری در این زمینه انجام داده‌اید؟
ـ این انجمن سعی کرده با توجه به مشکل ایاب و ذهاب معلولان، نبود وسائط نقلیه عمومی مناسب‌سازی شده، عدم‌امکان استفاده معلولان از این وسایل و از طرف دیگر اهمیت و تاثیر وجود وسیله حمل‌ونقل و جابه‌جایی برای انجام امور روزمره (از جمله رفتن به مدرسه، دانشگاه، محل کار یا حتی مراجعه به مراکز درمانی و فیزیوتراپی) با کمک شهرداری نسبت به ایجاد وراه‌اندازی ناو حمل‌ونقل ویژه معلولان اقدام کند.
خوشبختانه این ناوگان حمل‌ونقل تحت عنوان «خدمات آسایش» توانسته منشأ خدماتی ویژه و ارزنده‌ای باشد. جا دارد که مسئولان حمل‌ونقل کشور و دیگر سازمان‌های ذی‌ربط و ارگان‌های مرتبط، ما را در اجرای کامل‌تر این طرح که حقیقتاً در شرایط فعلی بسیار کارآمد و کارگشاست یاری و مساعدت فرمایند. تا ان‌شاءالله به امید روزی که سامانه حمل‌ونقل شهری مناسب‌سازی شده و دیگر به ارائه خدمات جداگانه نیازی نباشد و این امر محقق نمی‌شود مگر با همکاری و حمایت مسئولان از این طرح ویژه و تلاش برای اصلاح سامانه موجود.
▪ آیا این فعالیت می‌تواند به‌عنوان رقابت با شرکت بهزیستکار قلمداد شود؟
ـ به اعتقاد من رقابت از نوع سالم آن بسیار سازنده خواهد بود همان‌طوری‌که در این اقدام عملاً مشاهده شده است که اتومبیل‌های خدمات آسایش کاملاً مناسب‌سازی شده و دارای تجهیزات ویژه هستند. از طرف دیگر این قبیل خدمات فقط از انحصار خارج شده است و رقابت سازنده به ارتقای خدمات کمک خواهد کرد. این امرنشان از آگاهی و توجه به نیاز معلولان و جانبازان است و هنوز برای اینگونه خدمات و توسعه آن جای کار بسیار وجود دارد.
▪ بزرگ‌ترین مشکل جامعه معلولان ایران چیست؟
ـ به‌نظر من عدم‌مناسب‌سازی محیط به معنای حقیقی آن یکی از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین مشکلات جامعه معلولان ایران است؛ چرا که وقتی امر مناسب‌سازی صورت نگیرد چگونه شما می‌توانید مشارکت و حضور فعال معلولان و جانبازان را در جامعه شاهد باشید. متأسفانه مناسب‌سازی در کشور ما جدی گرفته نشده و در بعضی موارد صرفاً ساخت یک سطح شیبدار یا رمپ را هم به‌صورت غیراستاندارد اجرا کرده و فکر می‌کنند مناسب‌سازی کرده‌اند. مناسب‌سازی باید در اماکن شهری، عمومی، تجاری و سامانه ناو حمل‌ونقل کشوری، مبلمان شهری و غیره به‌صورت جدی و اساسی انجام شود.
لازم می‌دانم توجه ستاد مناسب‌سازی کشور را به جدیدترین طرح افتتاح شده به‌نام سینمای آزادی جلب کنم و بگویم که متأسفانه ورود به این سینما برای عزیزان معلول - این بزرگ‌ترین اقلیت کشور - مناسب و علمی نیست.
اگر امر مناسب‌سازی به‌صورت جدی و اصولی پیگیری و اجرا شود و ما شاهد حضور فعال معلولان و جانبازان در سطح جامعه باشیم تأثیر روحی، روانی و توانبخشی مبتنی بر جامعه و در نهایت استفاده و بهره‌مندی از این نیرو را در سطح جامعه خواهیم بود

منبع:ویستا
     
  
زن

 
روح و جسم متناقض

می خواهند زندگی کنند، آنگونه که دوست دارند، می خواهند قفس جسم را بشکنند و در آبی آسمان پرواز کنند، می خواهند از پیله رها شوند و زندگی کردن را با شیرینی ها و تلخی ها یش بچشند. ظهر یکی از روزهای گرم تابستان با سه تا از بچه های TS درباره «زندگی کردن» حرف می زنیم. علی دو سالی می شود که از دختر بودن فاصله گرفته است و اکنون یک پسر کامل است. سوگند، پسری بوده است که پس از عمل جراحی به یک دختر تمام عیار تبدیل شده است و افسانه، پسری که هنوز در میانه است و در رویای یک روز بزرگ در زندگی اش.
علی ۲۶ سال دارد و دانشجوی رشته پزشکی است...

روح و جسم متناقض

او یک سال و نیم پیش با یک عمل جراحی موفق شد جسم و روح خود را یکسان کرده و به یک پسر تبدیل شود، می گوید؛ خیلی ها فکر می کنند که ما دوجنسیتی هستیم، در حالی که این یک اشتباه مصطلح است. در واقع، ما دگر جنس گرا یا تراجنسیتی هستیم. در این حالت ظاهر و باطن فرد با یکدیگر مطابقت ندارد و خواسته های فرد چه از لحاظ جنسیتی چه رفتاری متفاوت از جنسیت ظاهری اوست.
علی می گوید؛ مهمترین مشکل ما خانواده هاست. آنها به خاطر عدم آگاهی صحیح، زمانی که با این مشکل فرزندان خود مواجه می شوند، برخورد مناسبی نشان نمی دهند. معمولاً پیش آمده است پسرانی که می خواهند تغییر جنسیت دهند، خانواده آنها را طرد کرده است.
او که خود عمل جراحی را انجام داده است، در این باره می گوید؛ درصد ریسک این جراحی بسیار بالا و حتی بالاتر از عمل قلب است. در ایران چون متخصص خوبی برای این بیماری وجود ندارد و اکثراً به صورت تجربی این کار را آموخته اند، اکثر بچه ها از عمل خود ناراضی هستند. البته آنهایی که از وضعیت مناسب تری برخوردارند، عمل خود را در تایلند و یا اروپا انجام می دهند. علی در خصوص چگونگی راضی کردن خانواده به تغییر جنسیتش می گوید؛ راضی کردن خانواده برای این عمل بسیار مشکل بود اما من به آنها زمان دادم تا به درستی با مشکل من آشنا شوند. مهمترین مشکل آنها این موضوع است که چگونه باید برای فامیل توضیح بدهند.
علی می گوید؛ اکنون هم فامیل و هم دوستانم مرا با این هویت تازه پذیرفته اند. فکر می کنم جامعه جوان ما چون آگاهی و انعطاف فکری بیشتری دارند راحت تر با این پدیده کنار می آیند. او که خود دانشجوی پزشکی است می گوید تفاوت و تضاد اصلی که در وجود ترانس سکشوال ها شاهد هستیم، در واقع ناشی از ذهن آنها است.
می گوید؛ می خواهم تحصیلم را در این رشته ادامه بدهم تا بتوانم یک جراح خوب در این زمینه بشوم. شاید امروز نتوانم به دوستانم کمک کنم، اما در آینده خواهم توانست به دیگر کسانی که با این مشکل مواجه هستند کمک کنم.
● منتظر چنین اتفاقی بودند
سوگند نام زن جوان و متاهلی است که روبه رویم نشسته است، وقتی از او می پرسم که آیا همسرش می داند که تغییرجنسیت داده است، می گوید؛ ما ۵ سال است که با همدیگر آشنا هستیم و اکنون دو ماه است که با هم زندگی می کنیم. آشنایی و ازدواج ما هم یک پروسه طولانی بود. مادر و برادرهای همسرم به شدت مخالف این ازدواج بودند، اما امروزه ازدواج ما را پذیرفته اند و مسلماً با گذشت زمان این روابط بهتر و بهتر هم خواهد شد.
او می گوید؛ وقتی خصوصیات ظاهری پسرانه ام آشکار می شد، مثلاً وقتی موهای صورتم در می آمد یا صدایم کلفت می شد اذیت می شدم. سعی می کردم هر طور شده است آنها را به گونه یی بپوشانم و برای همین به وسایل آرایشی متوسل می شدم. کرم پودر می زدم تا سبزی صورتم پس از اصلاحم مشخص نباشد و ... همین مساله آرایش کردن موجب می شد مشکلاتی در وهله اول در خانواده ایجاد و سپس به مدرسه و کوچه و خیابان بکشد.
سوگند می گوید؛ این مشکلاتی است که قابل حل کردن نیست و فرد با تحمل و گذشت زمان می تواند بر آنها فائق شود. او می گوید؛ دوستانم منتظر چنین اتفاقی بودند. او در مورد نشست های بچه ها در این مرکز می گوید؛ در اینجا بچه ها با هم می نشینند و مشکل خود را با یکدیگر در میان می گذارند. این گفت وگوها باعث می شود اندکی از اندوه و فشارهای روانی کاسته شود و بچه ها تجربیات خود را با هم تقسیم کنند.
● روح تشنه
افسانه ۲۲ سال سن دارد. این نامی است که خود برای خود انتخاب کرده است. با نگاه اول نمی توان حتی حدس زد که او یک TS باشد. آرام و موقر درباره زندگی اش و احساساتش می گوید. او با اینکه دو سال دانشجو بوده است به خاطر اینکه نمی توانست با وجود مشکلش دانشگاه را ادامه بدهد، آن را به کناری گذاشت. می گوید؛ من هم مثل اکثر دوستانم مشکلات بسیاری را تحمل کردم. خیلی وقت ها ناخودآگاه به سمت جعبه آرایش کشیده شدم، اما هنگامی که با واکنش و برخورد منفی خانواده روبه رو شدم، مجبور به پذیرش نظر آنها شدم. افسانه می گوید؛ خواهر و برادرهایم این مساله را پذیرفته اند، شاید به خاطر اینکه آنها جوان تر هستند و با انعطاف بیشتری با این مساله برخورد می کنند. او معتقد است؛ اگر یک فرد TS قبل از عمل جراحی و تغییر ظاهرش کارنامه مثبتی از خود در نظر خانواده داشته باشد، آنها نه تنها مشکل او را زودتر می پذیرند، بلکه حامی اش نیز می شوند و اگر برعکس این قضیه عمل کند با واکنش شدید حتی طرد از سوی خانواده مواجه می شوند.
افسانه می گوید؛ البته این حرف ها را من می زنم که تحملم بالا است و حتی در اتاقم آینه ندارم، اما باید به طریقی تشنگی روح مان را نیز برطرف کنیم، برای همین وقتی تنها هستیم به سمت وسایل آرایش جذب می شویم. یا حتی برخی از دوستانم وقتی تنها هستند لباس جنس مخالف را بر تن می کنند تا اندکی روح شان آرام بگیرد.
افسانه می گوید؛ من هر چه فیلم هم بازی کنم و بخواهم ادای پسرها را در بیاورم باز در مقاطعی که ناخودآگاه فعال می شود، نمی توانم آن را پنهان کنم، مثلاً چند روز پیش نزدیک بود با یک خودرو وسط خیابان تصادف کنم، در این لحظه من جیغ کشیدم، کنترلی بر اعصابم نداشتم و چهره واقعی ام نمایان شد.
از او درباره خدمات این مرکز و میزان رضایتش می پرسم، می گوید؛ از خدمات اینجا راضی هستم، بهزیستی سعی دارد ما را به مردم معرفی کند و تنها پشتوانه و پل ارتباطی که ما دور هم جمع شده ایم همین مرکزی است که زیر نظر سازمان بهزیستی فعالیت می کند. همچنین این مرکز قسمتی از هزینه درمان مبتلایان به TS را تقبل می کند و در این زمینه هم به مدد ما می آیند. افسانه می گوید در نگاه کارکنان و افراد این مجموعه همواره احترام را می توان یافت، برای همین این مرکز را واقعاً دوست دارم.

منبع:ویستا
     
  
زن

 
کودکان سرطانی در حسرت چشیدن طعم سلامتی

سرطان در کودکان کشورهای در حال توسعه رو به افزایش است به طوری که از هر یک میلیون نفر کودک زیر ۱۴ سال سالانه ۱۶۵ کود ک در کشورهای رو به رشد به سرطان مبتلا می شوند این در حالی است که تغذیه نادرست جهش های ژنتیکی و کاهش سن مصرف دخانیات از اصلی ترین عوامل ایجاد این عارضه به شمار می رود. از سوی دیگر فقر که یار با وفای گهواره ای این کودکان است و در نتیجه آن ناآگاهی یا عدم توان خانواده ها نسبت به انجام معاینات به موقع و یا درمان مطلوب عمده ترین عامل در تقویت ریشه های این بیماری در جان کودکان است. اما نقش ما ●چگونه در قطع این ریشه ها برجسته می شود ؟...

کودکان سرطانی در حسرت چشیدن طعم سلامتی

سالانه بیش از ۳ هزار کودک ایرانی به سرطان مبتلا می شوند لذا سرطان را به طور متوسط سومین عامل مرگ در کشور اعلام کرده اند. در این میان لوسمی حاد شایعترین نوع سرطان کودکان است. اما باید توجه داشت که علاوه بر عامل جهش های ژنتیکی که مصرف الکل و دخانیات در والدینی که قصد باردار شدن دارند احتمال ایجاد آن را افزایش می دهد کاهش سن مصرف مواد مخدر و حتی الکل در بین کودکان و نوجوانان، مصرف بیش از حد غذاهای پرچرب، سرخ شده، شور و در نتیجه آن چاقی و همچنین شیوع استرس و افسردگی از عوامل ایجاد کننده سرطان و ناآگاهی والدین در توجه به علائم هشداردهنده و یا نداشتن استطاعت کافی مالی برای انجام اقدامات درمانی مناسب از علل تشدید این بیماری در کودکان محسوب می شوند.
●زنده ماندن کودک هفت ساله ام با خداست
«استفراغ های مکرر و سردردهای مداوم و شدید ما را به شک انداخت. کاش هرگز نگین من مبتلا نمی شد.»
این جمله را از زبان س. ر مادر ۲۵ ساله نگین. ن می شنویم که به گفته خود یک ماه است که فرزندش را از کرمانشاه برای درمان رادیوتراپی به نقاهتگاه مرکز خیریه حمایت از کودکان سرطانی (محک) در تهران آورده است.
نگاهی غمناک و پر از هزاران حرف نگفته بین او و کودک رد و بدل می شود که سرآغازی برای بیان حرف دل مادر است.
نگین دو هفته سردرد شدید و استفراغ های مکرر داشت و پس از مراجعه به دکتر مشخص شد که یک تومور مغزی بزرگ در کودک من ریشه دوانده است.
کودک دیگری ملتمسانه دستان مادر را به سمت اتاق بازی می فشارد.
«این دخترت هم مبتلاست؟»
نه. اما...
تا چند ثانیه از دیدن چهره این زن که در سکوت بغض جاری در اشک هایش در گریبان خود فریاد می زند محروم می شویم.
اما من فقط همین دو بچه را دارم که یکی از آنها مادرزادی مبتلا شد. در صورتی که در فامیل ما اصلا سابقه سرطان وجود ندارد.
کودک که در گوشه ای از دیوار خزیده است انگشت خود را بر روی رنگ سبز دیوار در یک خط مستقیم به جلو می برد!
رنگ سبز که مکتب یونگ (فیلسوف سوئیسی) با امید و رستاخیز تداعی می شود در اینجا به خطی از قطع ضربان بدل شده است اما به کدامین گناه؟!
«چقدر امیدواری؟»
«گفتند با خداست، برای نگینم دعا کنید ... »
هر سه به سمت اتاق بازی می روند اما چه عظمتی در صبر این مادر نهفته است!
پزشکان ایرانی خیلی به ما محبت کردند
«استعجل، ابنی، استعجل یا محمدی!»
به سمت یکی از اتاق ها در وسط سالن دراز نقاهتگاه می رویم کودکی شتابان از پشت با ما برخورد می کند اما بی اعتنا به آنچه روی داده است می خندد و به پیش می رود.
مادر آهسته نزدیک می شود. با زبان بی زبانی عذرخواهی می کند و به ما می فهماند که عرب است اما می تواند دست و پا شکسته انگلیسی صحبت کند.
درباره کودک از او سوال می کنیم که اکنون به کنار مادر بازگشته است.
Coming from Iraq. Mohammad majed. ۳ Years old. one year I am in Iran
ایمان می گوید که وقتی محمد ۲ ماهش بوده است دو لکه سفید در وسط دو چشمش دیده است و از آن به بعد نوزاد از مکیدن سینه مادر سرباز زده است.
مادر در هنگام صحبت بر سر محمد که تنها چند تار مو بر آن باقی مانده دست می کشد. چشمان محمد منحرف شده است.
معصومیت در چهره این کودک سه ساله عراقی جنگ زده بیداد می کند. آیا تا کنون از برخورداری از نعمت سلامتی شرمگین بوده اید. شرم از این که کودکی تنها دو ماه طعم گس این نعمت را چشیده باشد؟
« الان یک سال است که ۱۰ روز به ایران می آیم. محمد را شیمی درمانی می کنند و دوباره برای مدتی به عراق بر می گردم.»
بغض خود را در گلو خفه می کند و در جست وجوی واژه های بیشتر در زبان بیگانه و با جمله های نیمه تمام ادامه می دهد: «من همین یک پسر را دارم. از پزشکان ایرانی و خدمات خوبی که در اینجا به ما ارائه می شود بسیار متشکرم. اشکر برضاک یا الله»
ایمان محمدش را در آغوش می گیرد و می گرید.
نقاهتگاه انجمن حمایت از کودکان سرطانی که از سال ۱۳۸۲ تاسیس شده است با ظرفیت ۳۰ تختی ۱۵ تخت برای اقامت کودکان با مادرانشان و ۱۵ تخت برای اقامت پدران با فرزند بیمارشان را در خود جای می دهد. به سمت اطلاعات بخش می روم که مرد میانسالی از آسانسور خارج می شود.
بچه ها در مدرسه هلش دادند و بعد علائم بیماری ظاهر شد
«آقا شما چه جوری فهمیدید فرزندتون مبتلا شده و الان چند وقته اینجا هستید؟»
- دو سه روزه اینجا هستیم. در حیاط مدرسه بچه ها دخترم را هل دادند و بعد از مدتی علائم تومور استخوان فرزندم ظاهر شد که درد شدید یکی از این علائم بود.
پدر! واژه ای که همواره حمایت و دلگرمی و اطمینان از داشتن یک پشتیبان محکم را به یاد می آورد.
اسماء ۹ ساله با یک روسری گلدار بر سر به پدر ملحق می شود. دست در دست پدر از سالن عبور می کنند.
عبارت معروفی هست که می گوید: «پدرها برای دخترانشان هزاران آرزو دارند.»
هزاران آرزو که برای این پدر به یک آرزو خلاصه شده است.
قایق زندگی قاسم کی به ساحل می نشیند؟!
به اتاقی در انتهای سالن سر می زنیم مادری برای کودکش که مشخص نیست پسر است یا دختر قصه می خواند. قصه بیماری فرزندش را برایم بازگو می کند.
«اهل شاخه هستیم. قاسم دو سال و سه ماهش بود که شروع به استفراغ های شدید کرد. بعد از ۳ ماه استفراغ مداوم پزشک اطفال گفت باید سی تی اسکن انجام بدهیم اما چیزی مشخص نشد. تا این که تشنج کرد و دکترها گفتند که باید سریع در بیمارستان بستری شود چون آب بدن بچه به شدت از دست رفته و لاغر شده است. بعد از سی تی اسکن مجدد تومور مغزی بدخیم پسرم خودش را نشان داد. قاسم من دوباره تشنج کرد و هر دو چشمش منحرف شد و بعد از آن هم همچنان در بیمارستان بستری ماند و برایش شنت گذاشتند و الان هم که در این نقاهتگاه هستیم.»
قاسم نقاشی می کشید. قایقی کج و معوج بر روی یک زمینه آبی حرکت می کرد.
درباره دستگاه شنت از او سوال کردیم.
«رگ مغزی متصل به مثانه بچه هایی که تومور مغزی دارند می میرد و بنابراین مغز آنها آب جمع می کند. برای همین یک رگ مصنوعی برایشان می گذارند تا آب اضافی مغز با ادرار دفع شود. چون اگر مغز آنها آب جمع کند بزرگ می شود»
این مادر خوزستانی تحصیلکرده آشنایی خوبی با بیماری کودکش داشت. مادر نقاشی قاسم را به دیوار می چسباند و او را تشویق می کنیم. با آن همه رنج خداحافظی می کنیم اما به راستی قایق زندگی این کودک کی به ساحل خواهد نشست؟!
فردا یا شاید یک سال دیگر! اما بدانیم که همه این کودکان نیازمند محبت و دست نوازش ما هستند تا چند روز از عمر باقیمانده را اندکی در آرامش و شادی دنیای کودکانه خود بگذرانند.
«شکرانه نعمت سلامتی خود را از این کودکان دریغ نکنیم.»

منبع:ویستا
     
  
زن

 
شهر من پاهای ناتوانم را در نمی یابد

در گوشه و کنار شهر حتما افرادی را مشاهده کرده اید که به دلیلی، با نام معلول شناخته می شوند. این افراد اگرچه ممکن است در قسمتی از بدن دارای نواقصی باشند، اما قطعا دارای قابلیت های دیگری هستند حال سوال این است که به لحاظ شهرسازی، امکانات و وسایل اجتماعی به گونه ای طراحی شده که معلولین بتوانند از آنها استفاده کنند و با توجه به مشکلا تی که دارند با موانعی روبه رو نباشند؟...

شهر من پاهای ناتوانم را در نمی یابد

● قادرسازی
قادرسازی عبارتی است که در دهه های اخیر در بسیاری از کشورهای دنیا مطرح شده است. با تغییر نگرش و وسعت دید جوامع مختلف نسبت به مسئله معلولیت، این عبارت نیز در عالم توانبخشی جایگاه خاصی را به خود اختصاص داده است. باید اشاره کرد که قادرسازی تنها در زمینه توانبخشی معلولین مطرح نمی شود، بلکه در نگرش های جدید علوم اجتماعی، قادرسازی به هر نوع قابلیت برای بهزیستی عموم مردم جامعه اشاره دارد. «هر نوع توانایی که تغییرات جدیدی را در زندگی افراد جامعه، اعم از سالم یا ناسالم منجر شود و نهایتا چالش با مشکلا ت قدیم زندگی روزمره راتسهیل سازد قادرساز نام می گیرد.»
معلولیت عارضه ای اجتماعی است. درجامعه های گوناگون به صورت های متفاوت پدیدار می شود. آمار نشان می دهد که در اکثر کشورهای جهان، حداقل یک دهم از جمعیت به نوعی از عارضه معلولیت رنج می برند.
ورزش به عنوان وسیله ای حرکتی - درمانی می تواند نقش ارزنده ای در بهبودی و استقلا ل معلولا ن ایفا کند. به این سبب باید مورد توجه معلولا ن، مراقبان و به ویژه سازمان های مربوطه قرار گیرد. بر اساس تعریف انجمن بین المللی توانبخشی، معلولیت عبارت است از: «عارضه ای که در نتیجه یک نقص به وجود می آید و انجام فعالیت های طبیعی فرد را به طریقی محدود می کند یا با مانع مواجه می سازد.»
● تلا ش برای بهبود شرایط محیط کار
با توجه به این مسئله که امروزه در جوامع مختلف، پیش آمدها همچون جنگ و معلولیت های مادر زادی و ضایعات فیزیکی گوناگون در اثر تماس انسان با ماشین ایجاد می شود و با بالا رفتن سن و از کارافتادگی سنی، ضایعات و صدمات فرسایشی زیادی پیش می آید لذا باید افرادی که درگیر مسائل درمانی و رفاهی جانبازان و معلولین هستند، در جهت بهبود شرایط محیط کار، زندگی و درمانی و تفریحی آنها بکوشند و تدابیری ایجاد کنند تا برقراری رابط از سوی آنان با جامعه از هر جهت سهل و آسان شود تا آنان بتوانند تمامی نیازهای زندگی خود را شخصا برآورده کنند و در نتیجه منزوی نشوند افراد معلول و جانباز برای برطرف کردن نیازهای مادی و معنوی فردی و در دست گرفتن امور زندگی خویش لا زم است به خود متکی باشند تا بتوانند جلوی دلسوزی های بیهوده افراد دیگر را بگیرند، این ها همانند همه مردم برای رفع احتیاجات خود باید بتوانند در سطح شهر حرکت کرده و به موسسات اجتماعی و واحدهای خدماتی مختلف مراجعه نمایند لیکن برای این امر با مشکلا ت گوناگونی از جمله عدم تناسب اماکن عمومی و معماری شهری و حتی میادین ورزشی و غیره روبه رو بوده اند از این رو در جامعه غربی بعد از جنگ دوم جهانی و به جا ماندن گروه بیشماری معلول نیاز به توجه و رعایت ضوابطی در طراحی شهری احساس گردید و بعد از آن، این روند رو به توسعه گذاشت.
عمده ترین مسئله معلولین مشکلا ت روحی، روانی و بیش از همه عدم اعتماد بنفس، بیکاری و از نظر اجتماعی مشکلا ت از قبیل استفاده از وسایل ایاب وذهاب و مشکل عدم بهره مندی از امکانات ورزشی و تفریحی است جامعه شناسان ثابت کرده اند که مشکلا ت روانی یک فرد معلول که زائیده عدم آمیختگی او با محیط اطراف است سبب انزواطلبی و گوشه گیری آن فرد می شود که می تواند اثرات جبران ناپذیری بر جامعه و مناسبات حاکم بر آن داشته باشد، برای معلولا ن کافی نیست که در مسکنی راحت زندگی کنند ولی منزوی و دور از دیگران باشند پس، چه به جاست تغییرات ساده ای در معماری و شهرسازی و وسایل عمومی داده شود تا این افراد مسلما با تکیه بر روحیه قوی که در خود دارند بتوانند از عهده امور زندگی و ایجاد محیط مناسب برای خود برآیند یکی از این محیط ها میادین ورزشی و ورزشگاه ها بوده که همواره مامنی برای تمامی اعضای جامعه، برای گذران ساعات فارغ از هیاهوی زندگی و مشکلا ت عدیده آن می باشد که با برنامه ریزی صحیح در طراحی تمامی اماکن و امکانات شهری به ویژه میادین ورزشی می شود موجبات احساس امنیت و آسایش آنها را فراهم کنیم با توجه به نیاز مبرم به توسعه بیش از پیش فعالیت های ورزشی در سطح کشور و به خصوص اهمیتی که در پیشبرد و تداوم سالم سازی فکر وروان معلولین و جانبازان وجود دارد، لذا برای دستیابی به بهبود عملکرد فضاهای ورزشی، ایجاد ضوابط طراحی جدید برای اماکن ورزشی ضروری است.
امروزه متاسفانه بسیاری از ورزشگاه ها و مراکز ورزشی کشورمان از نظر ساختمان سازی و معماری برای استفاده معلولین در نظر گرفته نشده است و روشنگر ناسازگاری و نداشتن تطبیق اصولی آنها، با وضعیت جسمی معلولا ن است. لذا در ایجاد ورزشگاه های جدید التاسیس مدیریت شهری باید نقشه های این ساختمان ها را با معیارهای استاندارد مناسب سازی محیطی برای معلولین تطبیق دهند و در زمینه ورزشگاه های قدیمی نیز باید آنها را تا جایی که امکان دارد برای استفاده جانبازان و معلولین بهبود و اصلاح کنند و نهایتا این که برای بازگشت جانبازان و معلولین به عرصه فعالیت و زندگی اجتماعی، نیازمند مناسب سازی محیط اجتماعی و شهری به ویژه مناسب سازی ورزشگاهها و میادین ورزشی بوده تا از این طریق بتوان شرایط لا زم جهت بازگشت جانبازان و معلولین را به جامعه و مشارکت فعال آنها را در زندگی اجتماعی فراهم کرد.
از این رو لا زم است که درباره وسایل ارتباطی، اماکن و مراکز عمومی و تفریحی و ورزشی همچون پارک ها و ورزشگاه ها و میادین ورزشی تدابیری به عمل بیاید که افراد معلول بتوانند به راحتی نیازمندی های خود را برآورده کنند. در همین راستا رفع موانع معماری و ساختمانی در مراکز عمومی کشور می تواند خود کمک موثری در برآورده شدن نیازهای معلولین به خصوص معلولا ن جسمی و حرکتی و جانبازان باشد.
● مشخصات تجهیزات شهری
▪ ایستگاه های اتوبوس: در پایانه های اتوبوسرانی درون شهری و شهرک های ورزشی احداث محل انتظار ایستگاه اتوبوس ویژه معلولین با عرض ۱۵۰ سانتیمتر و همسطح با کف اتوبوس با حفظ اصول اتصال پیاده رو به سواره رو باید ایجاد شود و نیمکت هایی با ارتفاع ۴۵ سانتیمتر از کف زمین، ایجاد شود.
▪ توقفگاه های وسایل نقلیه: برای توقف وسایل نقلیه به منظور پیاده و سوار شدن معلولین از وسیله نقلیه در خیابان های اصلی ایجاد محلی به عمق حداقل ۳/۶ متر و طول حداقل ۱۲ متر در ارتباط مناسب با پیاده رو ایجاد شود و همچنین اختصاص قسمتی از ایستگاه های عمومی به معلولین جسمی حرکتی با نصب علا مت مشخص شود و حداقل اختصاص دو پارکینگ ویژه وسایل نقلیه معلولین صندلی دار با نصب علا مت مخصوص در کنار خیابان در هر ۵۰۰ متر با عرض حداقل ۳/۵ متر برای محل پارکینگ، باید در نظر گرفته شود در ضمن برای دسترسی به وسایل نقلیه سواری و اتوبوس و پارکنیگ، باید محل سوار شدن در مجاورت در ورودی میادین ورزشی باشد.
▪ محل عبور پیاده در سواره رو: برای عبور جانبازان و معلولین از سواره رو به طرف پیاده رو باید با ایجاد خط کشی عابر پیاده در سواره رو در کلیه تقاطع ها و حداکثر در هر ۵۰۰ متر محل عبور عابر پیاده ایجاد شود و در محل خط کشی عابر پیاده، جداول اول خیابان حذف شود. در ضمن پیش بینی دستگاه تولید صدا خبر دهنده و نصب کلید دستی برای چراغ سبز و استفاده از مصالح متفاوت در کف سازی محل عابر پیاده برای تشخیص نابینایان ضروری است.
▪ پلهای ارتباطی بین پیاده رو و سواره رو: پیش بینی پلهای ارتباطی بین پیاده رو و سواره رو حداکثر در هر ۵۰۰ متر در امتداد خط کشی عابر پیاده و همراه با نصب علا ئم حسی قابل تشخیص برای نابینایان ضروری است این پلها باید بدون اختلا ف سطح بوده و در غیر این صورت از سطح شیب دار با حداکثر شیب ۱۰/۱ استفاده شود و عرض آن حداقل ۱۵۰ سانتیمتر و جنس پلها از مواد غیرلغزنده و چنانچه از نرده های فلزی ساخته شده است باید فاصله نرده های آن بسیار کم باشد.
▪ پیاده روها: رویه پیاده روها باید محکم، صاف و غیر لغزنده از موادی مانند موزائیک شیاردار، بتون یا بتون آسفالتی باشد و نباید پیچ و خم های زیادی و تغییر مسیرهای ناگهانی در گذرگاه ها داشته باشند و تغییر سطح در مسیر پیاده روها باید صرفا با استفاده از سطح شیبدار مناسب انجام شود و شیب نباید از ۲۰/۱ بیشتر باشد و در شرایط محدود حداکثر تا ۱۲/۱ می تواند باشد و حداقل عرض برای عبور جانبازان با صندلی چرخدار ۱/۲ متر و برای عبور همزمان دو صندلی چرخدار از کنار یکدیگر دو متر می باشد در مسیر پیاده روها از نصب هر نوع مانع غیرضروری مانند صندوق پستی، سطح زباله، آبخوری و غیره باید خودداری شود و ایجاد جدول به ارتفاع حداقل ۵ سانتیمتر بین پیاده رو و باغچه یا جوی کنار پیاده رو الزامی است و استفاده از هرگونه شبکه و اجزای تاسیساتی و شیرفلکه و غیره در کف پیاده رو غیر اصولی بوده و در صورت اجبار در به کار بردن آنها، باید دارای سرپوش هم سطح با کف پیاده رو باشد و نیز از علا ئم حسی در کف پیاده رو به شعاع ۹۰ سانتیمتری از مانع و حذف حفرات و درزها در پیاده روها برای نابینایان الزامی می باشد به علا وه در پیاده روهای بلند باید به وسیله نرده های اطمینان برای پیشگیری از سقوط جانبازان استفاده شود.
▪ سطوح شیبدار: استفاده از سطوح شیبدار یکی از تدابیر در جهت ایجاد سهولت برای جانبازان و معلولین در رفت و آمدهای شهری می باشد که اهمیت زیادی به ویژه برای اماکن عمومی همچون مساجد، ادارات، بانکها، ورزشگاه ها و ... دارد اندازه عرض سطح شیبدار حداقل ۱۲۰ سانتی متر و حداکثر شیب ۸ درصد برای سطح شیبدار از طول ۳ تا ۹ متر لا زم است، سطوح شیبدار ورودی ساختمان باید مسقف وبا نصب نرده در طرفین سطح شیبدار با ارتفاع ۶۰ الی ۸۵ سانتی متر و قطر ۳/۵ سانتی متر و حداقل ۴ سانتی متر فاصله از دیوار ایجاد شود، همچنین جداولی با بلندی ۵ سانتی متر جهت حفاظت و کمک در طرفین سطح شیبدار الزامی است و برای هر شبیراه باید یک پاگرد به اندازه ۱۸۰ الی ۲۰۰ سانتی متر مربع درهر ۱۰ متر طول یا
۸۰ سانتی متر ارتفاع ایجاد شود.
▪ پله ها: در صورت اجبار برای نصب پله و استفاده از آن، پله ها باید دارای کف به اندازه ۲۸ الی ۳۲ سانتی متر وارتفاع ۱۵ سانتی متر و عرض حداقل ۱۲۰ سانتی متر به صورت یکنواخت و بدون پخ در لبه پله و غیرلغزنده باشد واز اختلا ف رنگ بین کف و پاخور پله ها استفاده شود و نرده های مناسب به ارتفاع ۶۰ الی ۸۵ سانتی متر و قطر ۳/۵ سانتی متر در دو طرف راه پله و در راه پله های عریض در وسط آن نصب گردد.
همچنین از علا ئم حسی در کف راه رو قبل از ورود به قفسه پله برای هشدار به نابینایان استفاده شود ودر کنار عرضی پله تعبیه لبه مخصوصی برای جلوگیری از لغزش عصا لا زم است در ضمن حداکثر تعداد پله بین دو پاگرد ۱۲ عدد می تواند باشد و هر پاگرد حداقل عمقی برابر با ۱۲۰ سانتی متر باید داشته باشد.
● ورزش معلولین
امروزه فعالیت های ورزش معلولین برای معلولین نقش تعیین کننده ای به خود گرفته و از یک وسیله تفریحی و درمانی پا فراتر گذاشته و به عنوان عاملی درجهت تکامل نارسایی های جسمانی روانی آنها مدنظر قرار گرفته است. در شرایط کنونی، معلولین به دلیل کوشش خارق العاده در فعالیت های ورزشی توانسته اند حقارت های ناشی از معلولیت را از بین برده و به عنوان افراد برجسته در اجتماع نمایان شوند. ورزش اعتماد به نفس معلولا ن را افزایش می دهد به طوری که آنان می توانند بر افراد دیگر اجتماع اثر گذارند. فراهم کردن بستر مناسب در زمینه ورزش جهت استفاده معلولین بهترین عامل جذب معلولین در جوامع است.
مسوولین سازمان های ذی ربط در شهرها لا زم است با تدوین ضوابط و معیارهای ساختمانی و فنی موجبات شرکت افراد دارای معلولیت های جسمانی را در فعالیت های اجتماعی و ورزشی سهل تر کنند، تا از این طریق امکان سهیم بودن آنها درجامعه فراهم آید.
● ورزش
در نگرش عامه ورزشکار یعنی کسی که بدنی سالم دارد، یا کسی که از رفتاری سالم و مناسب برخوردار است، یا فردیکه از وجهه اجتماعی خوبی برخوردار است.
این خاصیت ورزش است. ورزش جدای از تاثیراتی که برجسم فرد می گذارد نفوذی که در روحیه افراد دارد بیشتر از یک غذای خوب، یک خواب خوب یا مسافرت خوب است. معلولا ن به علت شرایط خاص بدنی و روحی خود فعالیت بدنی کمتری نسبت به افراد سالم دارند. بخش مهمی از این مسئله به عدم مناسب سازی محیط در جهت کشاندن معلولا ن به محیط های ورزش بر می گردد که خود این امر باز خورد منفی بر باور و نگرش و اعتماد به نفس معلولا ن و کمرنگ شدن انگیزه های آنها برای فعالیت های ورزشی دارد که منجر به رکود روحی، تحلیل قوای جسمانی، کاهش توانایی ها، کاهش طول عمر و ... خواهد شد. برای کاهش مشکلا ت ذکر شده، این سیکل معیوب باید در جایی شکسته شود.
●اما کجا و چگونه؟
▪ این سیکل معیوب را می توان با توجه به موارد زیر، اصلا ح کرد:
ـ قابل دسترس ساختن مکانهای ورزشی، - آموزش و تربیت مربیان ورزشی آگاه به مسائل معلولا ن،
- نقش خانواده در تشویق و کشاندن معلولا ن به عرصه های ورزشی،
- خدمات بیمه ورزشی خاص معلولا ن،
- اختراع ورزش های خاص معلولا ن،
- تغییر دادن ورزش های عمومی و مناسب ساختن آنها با وضعیت معلولا ن توسط متخصصان علوم ورزشی و توانبخشی،
- برگزاری سمینارها و کنفرانس های ورزشی و طب ورزشی خاص معلولین،
- استفاده از تکنولوژی توانبخشی و مهندسی توانبخشی در تسهیل رشته های مختلف ورزشی برای معلولین،
- تشویق و مطرح کردن ورزشکاران معلول موفق،
- و بسط فرهنگی ورزشی در بین معلولین با ایجاد پوشش در میان انجمن های خودیار معلولین.
● سرگرمی
هیچ شخصیتی نیست که علا قه ای به تفریح نداشته باشد، مگر آنکه در اثر عدم توانایی در استفاده از امکانات تفریحی انگیزه ای برای آن نداشته باشد.
مناسب سازی سالن های تئاتر و سینما، پارک ها و سایر اماکن تفریحی عمومی، متناسب کردن امکانات تفریحی با شرایط خاص معلولین مختلف، ساخت و همه گیر کردن وسایل تفریحی الکترونیکی، تغییر نگرش مردم برای استقبال از معلولین در اماکن تفریحی عمومی، بهبود سیستم حمل و نقل، دخیل ساختن خود معلولا ن در اجرای طرح های تفریحی و سرگرمی و ایجاد استقبال مناسب در این جهت، قائل شدن امکانات مادی برای برخورداری معلولا ن از تمام جنبه های تفریحی ، و آگاه سازی معلولا ن از بسیاری از امکاناتی که در جامعه وجود دارد و با شرایط جدید قابل دستیابی برای آنهاست، از جمله گام های موثر برای پرکردن اوقات فراغت و در پی آن افزایش نشاط روحی معلولین است. بسط استفاده از امکانات تفریحی جامعه معلولین می تواند یکی از موفق ترین آیتم هایی باشد که به آنها بیشترین احساس برابری فرصت ها را می بخشد.
● راهکارها
برای معلولین باید این مساله امکان پذیر باشد که از کلیه امکانات رفاهی و ورزشی همانند افراد سالم استفاده کنند. در این راستا ضرورت دارد شرایطی را فراهم کرد که معلول قادر باشد بدون کمک گرفتن از شخص همراه در جامعه زندگی کند، تردد کند و از امکانات و مکان های ورزشی بهره مند شود.
کشورهای اروپایی بعد از جنگ جهانی دوم و افزایش تعداد معلولین، اقدامات گسترده ای را در جهت رفاه معلولین و تسهیل آنان از وسایل تفریحی و ساختمان ها و ... در جامعه انجام داده اند اما متاسفانه با آنکه در حال حاضر معلولین در جامعه ما تعداد قابل توجهی هستند هشت سال جنگ تحمیلی و شور عمومی برای شرکت در دفاع از میهن و عشق به جانبازی جمعیت کثیری را به عدد معلولین عادی کشور افزوده است، با این همه کمترین امکانات و تسهیلا ت برای زندگی، رفت و آمد و تفریح و ورزش که فاکتور حیاتی و موردنیاز این قشر محسوب می شود فراهم نگردیده است.
برای جانبازان و معلولین زندگی در مسکن راحت کافی نیست. آنها باید بتوانند بدون کمک دیگران به محل کار خود بروند، به مدرسه یا باشگاه ورزشی مراجعه کنند یا حداقل به تماشای مسابقات ورزشی بروند و در فضای باز گردش و تفریح کنند و به انجام حرکات ورزشی بپردازند.
مکان ها و ساختمان های ورزشی و تفریحی قابل استفاده برای معلولین بایستی چنان ساخته شوند که معلولین و جانبازان روی صندلی چرخدار و نیز دیگر معلولین بتوانند از آنها بدون مشکل استفاده کنند.
شکی نیست که این حق مسلم افراد معلول است که به خاطر استفاده آنها تغییراتی را در ساخت اماکن ورزشی و وسایل آنها بدهیم هر چند این کار هزینه زیادی را متحمل می شود ولی این وظیفه هر جامعه ای است که این خواسته را به هر قیمتی پاسخ گوید و معلولین را به اجتماع و به شرکت در فعالیت های ورزشی و تیم های باشگاهی ترغیب و جذب نماید.
فرد معلولی که قصدحرکت به سوی یک مکان ورزشی را دارد در وهله اول نیاز دارد تا به راحتی به کمترین مشکل خود را به آنجا برساند. بنابراین وسایل نقلیه ای که استفاده می کنند حتی المقدور از لحاظ صندلی و فرمان و دنده برای معلولین طراحی شود.
اخیرا شهرداری و سازمان تربیت بدنی اقدام مناسبی را در جهت ورزش همگانی انجام داده اند و در پارک ها و فضاهای سبز داخل شهری ایستگاه های تندرستی تعبیه کرده اند که مورد استفاده بسیاری از مردم است.
در این مورد چه خوبست که وسایلی که در این ایستگاه ها تعبیه شده را از لحاظ ارتفاع یا موارد دیگر برای افراد معلول هم طراحی کنند. مثلا ارتفاع میزهای تنیس روی میز کم یا میزهای شطرنج نیز همین طور باشد. جهت تسهیل استفاده معلولین از این امکانات تفریحی - ورزشی بایستی معلولین به راحتی بتوانند وارد این فضاها بشوند.
بنابراین محل ورودی ها از خیابان به پارک نبایستی دارای اختلاف سطح باشد یا سطح شیب دار باشد (شیب ملایم) و در داخل پارک مسیرهایی را از محل ورود به پارک تا مکان ایستگاه تندرستی در نظر بگیرند که سطوح این مسیرها یک دست و بدون اختلاف باشد و پوشش کف این مسیرها بهتر است از مصالح سخت و غیرلغزنده انتخاب شده باشد. عرض این مسیرها حداقل ۱/۲۰ مترباشد زیرا یک فردی که با ویلچر یا وسایل کمکی دیگر بخواهد از این مسیرها عبور کند فضای بیشتری را نسبت به یک فرد عادی نیاز دارد.
مکان های ورزشی دیگری که می تواند مورداستفاده این افراد قرار بگیرند، سالن ها، استخرها و استادیوم ها می باشد.
چه خوب است که این محیط ها و مکان های ورزشی در مناطق مرکزی و پرجمعیت هر شهر قرار گیرد و حتی المقدور مخصوص افراد معلول باشد. ولی با توجه به اینکه این کار ممکن است متحمل هزینه شود بایستی این مکان ها را هم برای افراد عادی و هم برای افراد معلول طراحی کنند. مثلا در ورودی ها رامپ تعبیه کنند. سطح این رامپ ها لغزنده نباشد و شیبش طوری باشد که یک فرد ویلچر ران بتواند به تنهایی از آن عبور کند.
در استخرها آب کمی گرم تر برای معلولین باشد و دوش اختصاصی برای آنها تعبیه شود.
● و کلام آخر اینکه
هنوز بحث برابری فرصت ها، مشارکت و قادرسازی در ابتدای راه خود است.
فعالیت های انجام شده، نهضت های برخاسته و فریادهای کشیده شده آغازگر راهی هستند که نهایتا هدفی به بزرگی از بین رفتن معلولیت طبق تعریف H.D.I.C.I (نقص و ناتوانی که منجر به ایجاد محرومیت در مشارکت اجتماعی شود) دارد.

منبع:ویستا
     
  
زن

 
سکوت

در بررسی مشكلات قشر معلولان می توان مثلثی در نظر گرفت كه سه رأس آن معلولان، جامعه و مسئولین هستند و سهم هر یك از این سه رأس را در به وجود آمدن مشكلات بیان كرد.
برای بررسی این مقوله لازم نیست كوشش بسیار كنیم و مصادیق دور از دسترس را بیابیم، فقط كافی است به بخشی از مشكلات زندگی یك معلول توجه كنیم و علل به وجود آمدن این مشكلات را مورد ارزیابی قرار دهیم تا ببینیم خود او تا چه میزان در به وجود آمدن این مشكلات سهم دارد؟ جامعه چه مشكلاتی را برایش به وجود آورده؟ و سهم مسئولین در این زمینه چقدر است؟ ...

سکوت

می خواهم با طرح یك داستان ساده به واكاوی موضوع مورد بحث بپردازم.
داستان از این قرار است كه به عنوان یك عضو كوچك جامعه مطبوعاتی كه در زمینه معلولین فعال هستم از دوستان مأموریت گرفتم تا درباره قانون جامع حمایت از حقوق معلولین گفتگویی با یكی از صاحب نظران داشته باشم.
به دلیل حقوقی بودن بحث ذهنم متوجه كارشناسانی شد كه در این زمینه سرآمدند. با كمك یكی از دوستان موفق شدم از حقوقدانی وقت ملاقات بگیرم.
سؤالاتی را كه در ذهنم بود نوشتم و روز چهارشنبه ۱۱/۵/۸۵ طبق قرار قبلی راهی كانون شدم. خوشحال از این كه قرار است با یكی از چهره های حقوقی جامعه ام درباره قانونی گفتگو كنم كه بیش از دو سال از تصویب آن می گذرد، ولی از اجرای آن خبری نیست. تنها نگرانی ام این بود كه با معلولیتی كه دارم چگونه از او بپرسم و چگونه پاسخ هایش را یادداشت كنم؟ اما اتفاقی افتاد كه این نگرانی برطرف شد و به جای آن نگرانی عمیق تری وجودم را فرا گرفت.
مقابل این حقوقدان نشستم و سؤالاتم را به دستش دادم و او با یك سؤال كوتاه تمام سؤالاتم را پاسخ داد. او پرسید آیا چنین قانونی در ایران تصویب شده است؟ به بیست و هفت ماهی فكر كردم كه از تصویب این قانون می گذرد و این كه یك مقام حقوقی بلندپایه از تصویب آن بی اطلاع است.
به برگه سؤالات نگاه كردم و با خود اندیشیدم كه سؤالاتی كه اكنون در ذهن دارم چقدر مهمتر و اساسی تر از آنهاست؛ سؤالاتی كه هر كدام می تواند پایه و اساس یك نقد جدی باشد اما این بار بحث از نقد یك فرد، یك مقام و یا حتی یك قشر نیست، اینجا نقد یك جامعه از هر لحاظ مطرح می شود، چون بی اطلاعی مقام حقوقی از تصویب چنین قانونی مسئله ای نیست كه تنها متوجه خود او باشد.
برای ورود به این نقد نگاه به چند گزینه ضروری است كه این گزینه ها در زیرمجموعه سه رأس كه قبلا به آن اشاره شد تعریف می شود - معلولین، جامعه، مسئولین- به عبارتی واضح تر می خواهیم سهم هر یك از این سه رأس را در اتفاق نه چندان خوشایندی كه شرح آن از نظر گذشت بیابیم.
بیست و هفت ماه پیش در كشور ما قانون جامع حمایت از حقوق معلولین به تصویب قوه مقننه رسیده و اكنون یك مقام عالی حقوقی از وجود چنین قانونی اظهار بی اطلاعی می كند.
بدیهی است كه عامل آگاهی از وجود یك قانون رجوع و استفاده مكرر از آن است و این امر توسط قشری باید صورت گیرد كه از آن قانون بهره می گیرند و فقدان این روند زاییده دو عامل است؛ نخست بی اطلاعی اهالی قانون از آن و دوم نبود مجال خواست از سوی آنان؛ یعنی معلولان جامعه ما یا از وجود در چنین قانونی بی اطلاعند یا با محدودیت هایی مواجهند كه نمی توانند خواستار اجرای آن شوند كه این ضایعه ضمن آن كه متوجه خود آنهاست پای دو رأس دیگر مثلث را هم به داستان باز می كند، یعنی جامعه و مسئولین.
قبول این واقعیت بسیار تلخ است اما باید پذیرفت كه در نظام اداری بیمار ما انسانهایی كه از سلامت كامل جسمانی برخوردارند در گرفتن حقوق خود دچار مشكل جدی هستند، چه برسد به افرادی كه دچار نقص فیزیكی هستند. از طرفی معلولان برای احقاق حق خود و درگیر شدن با نظام اداری نیازمند پذیرش اجتماعی هستند كه این پذیرش در جامعه ما بسیار پایین است.
لازم به توضیح است كه ذكر تنگناهای اداری و اجتماعی سرپوشی بر بعضی سهل انگاری ها و كارشكنی های معلول نیست. معلولان نیز به رغم همه این تنگناها باید وارد عرصه شوند و در استیفای حق خود بكوشند. مسئله اساسی این است كه ما منصف باشیم و سهل انگاری ها و كم كاری ها را بگوییم ولو این سهل انگاری ها و كم كاری ها از سوی خود ما معلولان باشد

منبع:ویستا
     
  
زن

 
معلولان نگاه متبسم دل پر درد

اگر شما روزی در انبار بزرگی پر از «کاه» یک «سوزن» را گم کنید، چه کار خواهید کرد؟ پاسخ به این پرسش البته به چیزهای گوناگونی وابسته است، لیکن در شرایط عادی و وقتی همه چیز سر جای خودش قرار داشته باشد یا به عبارت دیگر وقتی روند امور در حالت منطقی و طبیعی و مطابق ضوابط پیش برود، اکثریت جواب ها این خواهد بود که: چون یافتن گمگشته در چنین وضعیتی در همه ابعاد از حیز انتفاع خارج است، بنابراین جستجو و پیگیری «بی حاصل» و اتلاف وقت خواهد بود و باید از خیر آن گذشت! حالا در نظر بگیرید...

معلولان نگاه متبسم دل پر درد

که از قضای روزگار - انشا»الله همیشه تندرست باشید - شما در شمار کسانی قرار بگیرید که به دلیل نقص عضو مادرزادی یا بیماری یا حادثه یا... مجبورند شرایطی خارج از روال معمول برای زندگی خود داشته باشند، بعد هم آن سوزن را "مطالبات اجتماعی و انسانی خود و آن انبار بزرگ را مملو از حقوق مدنی برآورده نشده ی افراد دیگری که از وضعیت عادی برخوردارند بدانید، آیا باز هم می توان همان پاسخ را داد و از آن سوزن چشم پوشی کرد؟ بدانید که "جامعه معلولین" در کشور ما همواره با این دغدغه ی ذهنی درگیر هستند که چگونه می شود از جامعه ای که در پرداخت مطالبات شهروندان سلامت خود درمانده است، احقاق حقوقی را انتظار داشت که همه با دید «دلسوزی» و «صدقه» به آن می نگرند؟ چگونه یک معلول می تواند متوقع دریافت خدمات و تسهیلات ویژه ای که برای زندگی عادی خود نیاز دارد باشد، وقتی انبوهی را می بیند با هیکل های ورزیده و اندامی برافراشته که در تامین مایحتاج سطح پایین و معیشت ساده درمانده هستند؟
نوع نگاه و رویکرد مسوولین در قبال معلولین همیشه دو جنبه داشته، از نقطه نظر رسمی معلولین افرادی هستند توانا و مستعد که با اندکی حمایت و داشتن فرصت های برابر می توانند عملکردی به مراتب باکیفیت تر نسبت به افراد سالم داشته باشند، و از دیدگاه غیررسمی معلولین افرادی هستند بیچاره و نیازمند ترحم که یاری کردنشان «ثواب» دارد و اگر از ته مانده برنامه های دیگر چیزی باقی بود بهتر است به آنها برسد. البته شاید شما بلافاصله بنده را متهم به ارزیابی غیرکارشناسی و بی انصافی بکنید که در ابتدای امر جای تعجب ندارد، اما اگر کارنامه ی اصلی ترین سازمان متولی رسیدگی به امور معلولین در کشور یعنی «سازمان بهزیستی» را مختصری مرور کنید و در یکی از مراکز همین سازمان چند دقیقه ای وقت بگذارید و پای حرف های تعدادی از معلولین و خانواده ی آنان بنشینید، صد در صد نظرتان همانی می شود که چند خط بالاتر عرض شد.
این سازمان دولتی که فلسفه وجودی آن کمک به اقشار فرودست و ناتوان جامعه و ارتقا» شاخص های کیفی زندگی آنها می باشد، چه موقعی که مستقل بود و چه حالا که هر چند وقت یکبار متولی جدیدی پیدا می کند، هیچ وقت نتوانسته پاسخی قابل و شایسته به نیازهای درمانی و معیشتی معلولان و خانواده های آنان ارائه کند، اندک مساعدت های آن که اغلب به صورت مقطعی و لرزان عرضه می شوند نیز خود گره ای هستند بر کلاف پیچ درپیچ زندگی معلولان. خدمات سازمان بهزیستی چون بیش از همه افرادی را هدف دارد که برای انجام امورات خود با معذورات خاصی روبرو هستند، طبعا باید شرایطی را فراهم کرد که این افراد خود بتوانند امکان برخورداری از امکانات را داشته باشند، در حالی که دریافت خدمات مراکز مختلف این سازمان، از مستمری های ناچیز تا خدمات ناقص درمانی مستلزم نامه نگاری ها و رفت و آمدهای مکرری است که افراد معلول ناگزیر هستند که برای محروم نماندن از همین اندک همواره به کسان دیگری متوسل باشند.
قرار است که معلولین بتوانند مستقل باشند و هویت و شخصیت خود را به دیگران اثبات کنند، ولی با کدام امکانات؟ با کدام حمایت ویژه؟ با کدام برنامه؟ وقتی می توان چنین انتظاراتی را از آنان داشت که پیش نیازهای چنین توقعاتی را نیز برآورده کرد.
وقتی که شخصی نتواند نیازهای اولیه اش در حوزه های شغل و درآمد، تشکیل خانواده، داشتن مسکن و کسب احترام و کرامت را برآورد، چگونه می تواند نقشی مثبت در جامعه خود داشته باشد؟ وقتی که هنوز هم مبلمان شهری و ساختمان های نوساز دولتی فاقد امکانات مخصوص معلولین هستند چگونه می توان انتظار داشت که آنها پا به پای دیگران تحصیل کرده، امکان انجام اموراتشان را داشته باشند و شغل پیدا کنند؟
متاسفانه قوانین جامعی که باید محرک جامعه برای رسیدن به چنین اهدافی باشند تصویب نمی شوند یا بعد از تصویب به انحای مختلف از اجرای آنها خودداری می شود.
با همه انتظاراتی که از نظام جمهوری اسلامی در جهت ارزش گرایی و دستگیری از محرومان و اقشار آسیب پذیر می رود، دلیل عدم تصویب «کنوانسیون حمایت از حقوق افراد دارای معلولیت» که یک پیمان جهانی می باشد از سوی مجلس شورای اسلامی مشخص نیست، سیاست های ناپایدار تشویقی و قوانین مصوب داخلی نیز مسکوت مانده اند و بدون ضمانت اجرایی هیچ تعهدی را برنمی انگیزند و این مساله به تنهایی مبین عدم واقع بینی و دلخوش بودن به شعارهای زیبایی است که در این زمینه می دهیم.
بخش خصوصی که جای خود دارد، می توان آرشیو حجیمی از آگهی های استخدام سازمان های دولتی در چند سال اخیر تهیه کرد که در آنها هیچ اشاره ای به امکان دعوت به استخدام معلولین حتی برای کارهای سبک و سطح پایین نشده است، در حالی که قانون صراحت دارد که مراکز دولتی در استخدام های خود موظفند که ۳ درصد از مشاغل خود را به معلولین اختصاص دهند، البته پس از بهینه سازی شغل و محل کار و همچنین پس از آزمایشات پزشکی و محرز شدن اینکه فرد معلول از عهده ی انجام آن کار برمی آید.
همین معضلات مالی و دریغ داشتن از امکانات و امدادهایی که تامین آنها توسط حکومت نه یک برنامه جانبی، که یک وظیفه بااولویت است به علاوه صدها چالش روحی و روانی دیگر، باعث شده خانواده هایی که دارای فرزندان معلول هستند با کاری سخت و طاقت فرسا مواجه باشند و در بسیاری از موارد از پس هزینه های مادی و معنوی سرپرستی و نگهداری فرزند معلول خود برنیامده و با نادیده گرفتن عواطف و احساسات، تصمیمی خارج از میل و اراده خود بگیرند.
کسانی هم که علی رغم تنگ بودن عرصه و سرزنش های اطرافیان به نگهداری و تیمار فرزند معلول خود مشغولند باید هم تنش های روحی و هم گرفتاری های اقتصادی را در کنار هم تحمل نمایند و متاسفانه هیچ نهادی عهده دار بخشی از این رنج و محنت نیست.
یکی از عمده مشکلات منحصر به فرد معلولین در کشور ما قرار داشتن نام آنها در اکثر عرصه ها در کنار نام «جانبازان» عزیز و همیشه سرفراز میهن است. البته قصد جسارتی در کار نیست، منتهای مراتب به این دلیل که تعداد این عزیزان کمتر است و از طرف سازمانی مستقل و پرامکانات پشتیبانی می شوند و نیز اینکه علت جانبازی این بزرگواران یک ایثارگری باارزش و ستایش شده است، بسیاری از نارسایی های امکاناتی و صدمات روحی و فکری معلولان متوجه ایشان نیست.
با وجود شرایط تقریبا یکسان حتی نوع برخورد جامعه نیز با جانبازان به کلی متفاوت است، مثلا خانمی که حاضر می شود ناملایمات را نادیده بگیرد و با عزیز جانبازی ازدواج کند، یکی از مسائل عمده ای که در نظر می گیرد اجر اخروی این عمل است، ولی با آن که درباره کرامت معلولان نیز دستورات دینی مشخصی وجود دارد در مورد آنها این مساله صدق نمی کند.
افرادی که دارای معلولیت هستند طیف وسیعی از عقب افتادگان ذهنی تا نابینایان را با اقسام گوناگونی از مشکلات جسمی و حرکتی شامل می شوند، هر یک نیز دارای توانایی ها و محدودیت های خاص خودشان هستند، خودشان هم بهتر از هر کس دیگری می دانند که قابلیت و ظرفیتشان تا کجاست و نیازی به گریز از واقعیات و کتمان این حقیقت که سرنوشت، زندگی متفاوتی را برایشان تدارک دیده ندارند.
این عزیزان باید بدانند مادامی که خود همت نکرده و حرکتی نکنند، کسی متوجه آنان نمی شود و جایگاهی نمی یابند و در شرایط فعلی نباید توقع جز این را هم داشته باشند.
با این وجود نیازهایی از قبیل آموزش های علمی و فنی متناسب، تهیه وسایل بهداشتی و کمکی، تلاش برای بازپس گیری بخشی از توانایی ها، مشاوره های روانشناسی و تقویت اعتماد به نفس، دسترسی به دارو و درمان و امکانات پزشکی، مناسب سازی ساختمان ها و معابر، مهیا نمودن مکان ها و وسایل ورزشی، بالا بردن سطح آگاهی ها در رابطه با نحوه ی برخورد با افراد معلول و فرهنگ سازی توسط رسانه ها در مورد شان و منزلت این افراد و بسیاری دیگر، عمدتا از عهده و اختیار معلولان خارج است و باید اراده ی مافوقی برای اعاده نمودن آنها سراغ گرفت.
ضمن آنکه باید برنامه هایی فراگیر وجود داشته باشند برای خارج نمودن معلولین از انزوا و احساس بیهودگی و نزدیک کردن خود و خانواده هایشان به یکدیگر بوسیله ی ابزارهایی مانند تشکیل سازمان های مردم نهاد یا از طریق فناوری های نوین ارتباطی تا بلکه خود این افراد پیگیر حقوق پایمال شده خود باشند و از راه همدلی و همدردی با یکدیگر بخشی از آلام ایشان نیز تسکین یابد.
این جا دیگر نه باید و نه می توان از کاوش و حیات بخشیدن به خواسته ها صرف نظر کرد و دو مبارزه اجتناب ناپذیر است، یکی ستیز برای غلبه بر کاستی های فردی و عوارض روانی ناشی از آنها و دیگری نبردی نابرابر با جباری روزگار و در این مسیر عنایات ویژه حق تعالی همواره دستگیر و مددرسان معلولان خواهد بود که «هر که در این بزم مقرب تر است / جام بلا بیشترش می دهند».

منبع:ویستا
     
  
زن

 
درد را به خوبی می شناسم

آدم بودن به این نیست كه من دو پا ندارم و تو دو پا داری. گفتیم: آدم بودن یعنی چشم های من، چشم های تو. دست های تو، دست های من. گفتیم: اینجا ایران است و آرمان زندگی در شهر بدون پله. گفتیم: پله ها را باید برداشت، حتی اگرچه در ذهن آدمها باشند. خندیدیم؛ به موانع، به مشكلات، به همه نه نمی توانیدها... صندلی های چرخدارمان، عصاهایمان را برداشتیم و همراه آن دوست هایی كه هم دو دست داشتند، هم دو پا، و هم روح هایی بلند رفتیم. رفتیم میان آدمها و گفتیم: زندگی به همین آسانی ست. زندگی، معلول و غیرمعلول ندارد. زندگی نه یك اتفاق، كه هنر است!
یكی از مسائلی كه افراد با معلولیت جسمانی اغلب با آن درگیرند ناتوانی در نادیده گرفتن نقص عضو در روابط اجتماعی است...

درد را به خوبی می شناسم

از یك طرف تصویری كه فرد معلول از بدن خود دارد و از طرفی نگاه دیگران بر جسم او باعث می شود آنها نتوانند روابط «عادی» با دیگران برقرار كنند و این مسئله بر گوشه گیری او می افزاید.
در مواردی كه نقص جسمانی فرد نمود خارجی دارد، مشكل به طور حادتری بروز می كند. در حقیقت افراد دچار معلولیت، اضطراب های نهفته ای را در افراد عادی بیدار می كنند. افراد معلول به آنها یادآوری می كنند كه انسان موجودی شكننده است و این «همانندسازی» باعث می شود دیگران خود را در مقابل حوادث و بیماری ها در امان نبینند.
● اولین نگاه
«اولین نگاه» آنچنان كه روانشناسان می گویند، در روابط انسانی از اهمیت خاصی برخوردار است. اولین حسی كه انسان ها از یك شخص می گیرند، در نوع رابطه ای كه با آن فرد برقرار می كنند، اهمیت بسزایی دارد.
تحقیقات نشان داده كه جنبه های زیبایی جسمی نقش مهمی در این موضوع بازی می كنند و جزو اولین عوامل جذب و یا دفع یك فرد به شمار می روند. خصوصاً در قرن حاضر كه «ظاهر و بدن بی عیب و نقص و زیبا» اهمیت بسیار زیادی پیدا كرده است.
اولین تصویری كه انسان از مخاطب خود پیدا می كند، خواهی نخواهی اطلاعاتی از جایگاه اجتماعی و گروهی كه فرد به آن تعلق دارد را در اختیارش می گذارد. این اطلاعات اولیه باعث می شود وی بتواند مخاطبش را طبقه بندی كند.
این كه مخاطب انسان كارمند، وزیر، زن، مرد، نظامی، ورزشكار، پیر یا جوان باشد در چگونگی رفتار آنها تأثیر می گذارد. مردم وقتی با معلولیت جسمانی مشهود آشنا می شوند، پیش از هر نوع طبقه بندی، او را در گروه «معلولین» قرار می دهند.
به این ترتیب در اولین برخورد، جنبه نقص عضو مخاطب، برای آنها به هویت او بدل می شود و اصلی ترین تعریف ذهنی آنها از فرد، بر پایه وضعیت جسمانی او استوار می گردد.
این مسئله به عنوان مانعی بر شناخت شخصیت واقعی مخاطب درمی آید و در بسیاری موارد از پیشرفت رابطه جلوگیری می كند.
معلولیت قدرت غریبی دارد و می تواند بر تمام تعاریفی كه خود شخص و دیگران از او دارند تأثیر بگذارد و گاهی تسلطش چنان است كه از تمام نقش های اجتماعی، تعلقات قومی و شغلی نیز فراتر می رود.
معلولیت حتی می تواند هویت جنسی را نیز در سایه خود محو كند. معلول ها نه توالت زنانه می روند نه توالت مردانه، بلكه توالت مخصوص خود را دارند: شما یا زنید یا مرد یا معلول.
انسان ها بطور ناخودآگاه از تفاوت می گریزند و در جستجوی مخاطبی هستند كه هرچه بیشتر به آنها شبیه باشد. آنها در روابط خود به دنبال انعكاسی از تصاویر مثبتی هستند كه می خواهند از خود داشته باشند و با كسانی كه این تصویر مثبت را به آنها باز می گرداند سریع تر ارتباط برقرار می كنند. برعكس، چنان كه تحقیقات نشان داده، مردم در برخورد با افراد معلول یا افرادی كه از نرم های زیبایی فاصله زیادی دارند احساس عذاب می كنند.
هنگامی كه این «دیگری متفاوت»، از موجودی انتزاعی به موجودی واقعی كه روبروی آنهاست تبدیل می شود، عكس العمل مردم، هرچقدر هم كه مترقی باشند، می تواند با افكارشان در تضاد قرار گیرد.
در این مواقع، اضطرابی آنی درون انسان ها را فرا می گیرد و انعكاس این اضطراب در رفتارشان، شخص مقابل را نیز معذب می كند. افراد دارای معلولیت در مواجهه با چنین شرایطی، به خاطر می آورند كه نه تنها مثل دیگران نیستند بلكه این تفاوت آدم ها را نیز به وحشت می اندازد.
«اولین بار كه دیدمش واقعاً شوكه شدم. خشكم زده بود. نمی توانستم طبیعی باشم و طبیعی رفتار كنم.» این جمله عكس العمل شخصی است كه با یك معلول مواجه شده است.
این حالت شوك، بلافاصله جای خود را به احساس گناه و عذاب می دهد و تركیب این احساس ها باعث می شود كه رفتار افراد از حالت عادی و طبیعی خارج شده و نگاهشان به نگاهی بیگانه و منجمد تبدیل شود.
● اهمیت نگرش دیگران
«نگاه» دریچه ای است كه در آن احساس، به مخاطب انعكاس می یابد. انسان ها در نگاه های یكدیگر، امنیت را جستجو می كنند. شخصی كه بعد از تصادف شدید و منجر به معلولیت جسمانی، از بیمارستان خارج می شود، به دنبال بازیابی خود گم شده اش است، چراكه بدنش دیگر آن بدنی نیست كه قبلاً می شناخته است.
اعضای بدن این فرد با او بیگانه شده اند. وی دیگر باور ندارد كه این دست ها یا پاها به او تعلق دارند، چراكه از او فرمان نمی برند. به همین دلیل است كه نگاه اطمینان بخش دیگران برای او حیاتی است و به او یاری می دهد كه دریابد با وجود تغییراتی كه در بدنش صورت گرفته، هنوز «همان شخص» است.
بیشتر افراد با معلولیت جسمانی كه این تجربه را از سر گذرانده اند، این اعتماد گم شده را در نگاه دیگران نمی یابند. اغلب این نگاه ها برای آن ها یادآور معلولیتشان است.
شخصی را می شناسم كه معلولیتش تنها به متفاوت بودن حالات عضلات چهره و طرز حرف زدنش محدود می شود. او برایم تعریف می كرد كه روزی در خیابان از خانمی ساعت پرسیده بود. زن با فریادی چند قدم به عقب برمی دارد و به سرعت از او دور می شود. می توان تصور كرد كه این عكس العمل چه تجربه دردناكی برای فرد معلول بوده است. تجربه ای كه شاید او را در افسردگی مزمنی غوطه ور كند.
این مسئله مشخصا در افرادی كه معلولیت حركتی- مغزی دارند، بصورت شدیدتری وجود دارد. آن ها كنترل ارادی بخشی از عضلاتشان را از دست داده اند و در نتیجه حركات و در خیلی موارد بیانشان با افراد عادی متفاوت است. بطوری كه برای افرادی كه آن ها را نمی شناسند، نه تنها درك كلامشان بلكه درك احساسی كه زیر این كلام نهفته است نیز بسیار مشكل می شود.
«سخن گفتن با دیگران برای من مثل این است كه خودم را لخت در معرض دید آن ها قرار داده ام. چقدر دلم می خواست هنگام صحبت، با همراه كردن حركات دستانم، خود را به آدم ها بفهمانم. كلامم برهنه است و بدنم كمكی به آن نمی كند.» این تجربه تلخ فردی است كه از فلج كامل بدن (تتراپلژیك) رنج می برد.
در بعضی موارد، معلولیت در كلام فرد نمایان می شود. كلمات بدون اینكه بتواند مانع شود، بالا و پایین می روند، كش پیدا می كنند، یا كوتاه می شوند. اما واقعیت درست عكس این را نشان می دهد. ارتباط برقرار كردن با زبان ایما و اشاره، با شخصی كه به زبان دیگری سخن می گوید، برای مردم راحت تر از شكستن سدهایی است كه معلولیت های بیانی در فرد ایجاد می كنند، چرا كه این مسئله بطور ناخودآگاه به منزله تهدیدی برای وحدانیت جسمی و روانی انسان ها تلقی می شود.
● تعلق به گروه
تعلق داشتن به گروه، برای انسان احساس امنیت به همراه می آورد. شخصی كه به علت های مختلف سلامت جسمی اش را از دست می دهد و دچار معلولیت بدنی و یا روانی می شود، در خیلی از موارد با بستری شدن در مراكز درمانی، از جامعه و گروه هایی كه به آن تعلق دارد به گونه ای طرد می شود.
طرد شدن فرد از این گروه ها، باعث می شود كه او اضافه بر «هویت جسمی اش» هویت گروهی اش را نیز از دست دهد. بدین ترتیب او به نوعی دیگر نیز احساس ناقص بودن را تجربه می كند.
این جدا شدن و به نوعی طرد شدن از گروه، در بسیاری از موارد برای فرد از لحاظ روانی گران تمام می شود.
با این حال در بیشتر موارد گروه جدیدی جایگزین گروه های قبلی می شوند. در حقیقت اغلب فرد معلول در مراكز خاصی بستری می شود. اقامت در مراكزی كه اشخاص با مشكلات مشابه در آن گردآوری شده اند، جنبه های مثبت و منفی خود را دارد.
احساس تعلق به گروه می تواند حس امنیت گم شده فرد را به او بازگرداند. طبق نظر روانشناسان، ارتباط داشتن با افرادی كه مشكلاتی مشابه با او دارند می تواند برای بازسازی جسمی و روحی فرد بسیار مفید و حتی لازم باشد.
چنین شخصی نیاز دارد با اشخاصی كه با آنها احساس اتحاد و نزدیكی و همدردی می كند ارتباط برقرار كند، چرا كه خود را در آدم های بدون معلولیت جسمانی باز نمی شناسد.
با این حال تعلق فرد به گروهی كه از لحاظ اجتماعی به عنوان «ناتوان» شناخته شده است به آسانی قابل پذیرش نیست.
فردی كه بعد از معلولیتش در یك مركز درمانی اقامت گزیده می گوید:«اولش سخت است كه آدم خودش را به یك گروه نابینا یا ناشنوا متعلق بداند. ولی وقتی سدها شكست، می توان در این روابط پناهگاهی بدست آورد. پناهی كه ما را از روابط پرفشار با ، دیگران سالم در امان نگاه می دارد.»
● روابط با نزدیكان
معلولیت در روابط فرد با نزدیكانش خصوصا همسر، فرزندان و پدر و مادر، نیز تاثیر زیادی می گذارد.
نیاز آنها به كمك اطرافیانشان برای انجام كارهای روزمره، گاهی به صورت بار سنگینی در می آید و این مسئله بر روابط برابر انسان هایی كه همدیگر را دوست دارند، تاثیر منفی برجای می گذارد.
فرد معلول بدلیل نداشتن اعتماد به خود و تصویر مثبت از خود، گاهی تمام خشمی كه از خود دارد را به نزدیكانش فرافكنی می كند و باعث می شود با برخوردهای عصبی، دیگران را از خود براند و یا به عكس در خود فرو رود و در رابطه ای شدیدا وابسته غرق شود.
به رغم همه مشكلات، در بسیاری موارد نقص عضو و تمامی تبعات آن، به عنوان موتوری قدرتمند عمل می كند و باعث كشف جنبه های خلاق وجود فرد می شود. گاه فرد برای جبران ناتوانی های جسمی یا روحی اش با اراده ای خستگی ناپذیر به رشد سایر توانایی هایش دست می زند.

منبع:ویستا
     
  
صفحه  صفحه 4 از 9:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  پسین » 
گفتگوی آزاد

دنیای معلولان

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA