ارسالها: 8724
#11
Posted: 13 Aug 2012 10:26
خسته از «انقلاب» و «آزادی»، فندکی درمیاوری... شاید
هجده « تیر» بی سرانجامی، توی سیگار «بهمنت» باشد
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 7673
#12
Posted: 13 Aug 2012 19:15
شاید بتونم یه روزی تو و خاطراتتو دود کنم
اسمت را نوشتم روی سیگار تا بسوزه
که وقتی سیگار تموم شد فراموشت کنم .
ولی نمی دونستم که هر پک که به سیگار میزنم
اسمت میره تو نفسم ...
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 2517
#13
Posted: 14 Aug 2012 05:21
شراب.....
گیلاس هایی نیمه پر
.
سیگار های متوالی
پُک هایی عمیق
و
درد هایِ عمیق تر.....
افکاری مشوش .....
سکوتی پر صدا
.
..
...
میز گردی عجیب....
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 593
#14
Posted: 21 Aug 2012 18:20
ای ول
این تاپیک کجا بود که من ندیده بودمش
خدا را چه ديدي ؟؟
شايد دوام آوردم.....هر تمام شدني كه مرگ نيست
گاهي مي توان كنارِ يك پنجره.......سيگار به دست و منتظر
« پوسيد »...!
You know what don't be killed? an Original VAMPIRE
" به وسعتت جهانمو ، «شکنجه زار» میکنم "
ارسالها: 53
#15
Posted: 22 Aug 2012 23:25
من عمیقاً..
یک چیزیم هست..
وقتی سیگار می کشم..
می شود از چشم هایم فهمید..
و از آن نگاه بی رمقی که وقتی پُک می زنم..
نیمه بسته..
همه چیز را نظاره می کند..
تنها چیزی که از خدا میخوام اینه که وقتی داره تو رو نگاه می کنه یاد منم باشه که چقدر دلتنگم برای دیدنت..
برای بی وقفه دیدنت
..گاهی اوقات فکر کردن به بعضیها ،
ناخوداگاه لبخندی روی لبانت می نشاند...
دوست دارم این لبخندهای بیگاه و این بعضی ها را
♥ ♥
ارسالها: 1329
#17
Posted: 23 Sep 2012 21:25
کافه چی روزی چقدر درد از زير سيگاری ها پاک ميکنی؟!
تو هم جوان بودی اينگونه پريشان بودی؟!
می دانم آن وقت ها با سرخوشی پيک مشروبت را سر می کشيدی . . .
و حال ما درد هايمان را در زير سيگاریمی تکانيم!
ببين با نسل ما چه کرديد . . .
پشيمانی نه؟!
آری، همه پشيمانيد . . .
کافه چی گريه می کنی؟!؟!
کار هر روز من شوری اشک است و تلخی سيگار . . .
گريه را چه سود؟!
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...
ارسالها: 468
#18
Posted: 29 Sep 2012 12:46
مرد باشي
تنها باشي
دلتنگ باشي
آواره ي کوچه و خيابان باشي
وقتي به اولين "زني" که شبيه اوست ميرسي
نزديک ميشوي
سيگارت را روشن ميکني
بعد پشت دستت را خوب داغ ميکني
داااااااااغ
بعضي وقت ها تو زندگي
مجبوري جايي وايسي
که ســـخت ترين جا واسه وايسادنه .... !
ارسالها: 455
#19
Posted: 30 Sep 2012 22:42
لعنت به این ســیگار !
از باوفاییش خسته شدم
چرا مثل همه ترکم نمیکند ؟
من سالها عاشق شدم بی او ...
ی حس بی تفسیرِ وحشتناک . . .
ارسالها: 2557
#20
Posted: 8 Oct 2012 08:03
میدان پُر از مردان کار است
و زحمتکشان تُرک ناخن هاشان حجابی از حنا دارد
انگار خورشید را بر سرانگشتان خود نشانده اند
جامه هاشان به رنگ سیمان است
و گونه هاشان سایه روشنی از انار دارد
آنها زندگی شان هم ویژه است
مثل سیگارشان
روزگار غریبی ست نازنین ...