ارسالها: 7673
#221
Posted: 14 Sep 2012 13:29
البته اول بگم بحث من روی عشقی یه یک طرفش دختره یک طرفش پسره که این عشق دوطرفه نه یک طرفه. چون خود عشق خیلی گسترده تر از این چیزاست.
.
مرنگ تو چنن چیزی رو گفتی
[quite=mirlang]
دوست عزیز..'''.عشق زیر مجموعه ای از دوست داشتنه''''."عشق بدون علاقه معنا نداره" درحالیکه عکسش بسیار دیده میشه.عشق از دوست داشتن ناشی میشه و دوست داشتن از مغز.تا زمانیکه عشق در مرحله ی ابتدایی قرار داره میشه امتحانش کرد.چه تحت نظر مغز هست.اما اگه وارد قلب بشه هرگز...پس چه بهتر تا زمانیکه در مرحله ی دوست داشتن هستیم آینده نگر باشیم تا بعدأ پشیمان نشیم.
[/quite]
من با نظرت کمی مخالفم.
چون عشق و دوست داشتن خیلی متفاوت از هم هستن.
ببین دوست داشتن دست خودته اما عاشق شدن نه.
مثلا من خیلی هارو دوست دارم که می تونم دوستشون نداشته باشم یعنی حسم بهشون تغییر پیدا کنه. مثلا حسی به موهان دارم. درسته خیلی زیاد دوسش دارم ولی همین حس می تونه تغییر کنه. یعنی میزان و شدتش دست خودمه و بر اساس منطقمه و احساس هم سوی هم.
ولی عشق اینطور نیست. فقط دو حالت کلی داره. هست و نیست . البته همین عشق هم می تونه به تنفر منجر بشه. حالا فعلا کاری با این قسمتش ندارم.
.
حالا کمی جلوتر باز این موضوع رو میشکافم.
از این سخن گفتی که همشون از مغز ما نشات می گیرن و این کاملا درست است.
اما هر کدوم از کدوم قسمت مغز ما نشات میگیرن. اصل ماجراست.
عشق از قسمت کاملا احساسی مغز ما شارژ میشه یعنی منطق و اینا توش زیاد معنی نداره. کمتر عشقی پیدا میشه که با شناخت باشه. همش یه اتفاق و یک حس زودگذره. اتفاقی شخصی رو می بینی. حسی نصبت بش پیدا می کنی که البته بیشتر این حسم ابتداش واسه مسائل جنسیه. البته از ظاهر حس چیزی معلوم نیست توی باطن حس که این موضوع نهفته ی. و اون حس با بودن کنار هم رشد پیدا می کنه و عشق متولد میشه.
یه نوع دیگه هم هست که مثلا به یه تیکه گاه. یه همدم یا هرچی شبیه این نیاز داری. گاهی اینا هم به عشق منجر میشن و گاهی نمیشن و دوستی صمیمی می مونن.
می خوام اینو بگم.
عشق چیزی نیست که بشه واسش برنامه ریزی کرد در موردش با منطق تصمیم گرفت. وقتی میاد میاد. مثل حس ارگاسم میمونه که نمیتونی جلوشو بگیری وقتی قراره بیاد میاد.
تا ایجاد نشه و کمی توی اون حس و احوال پیش هم نباشید نمیشه در موردش تصمیم گرفت.
وقتی عشق ایجاد شد. اون حس رشد کرد و بین نفر مشترک شد. تازه کم کم منطق میاد و وارد میشه.
وقتی که مغز اجازه میده که منطق هم بیاد و توی این حس سهیم بشه و کمی در مورد این حس دو دوتا چهار تا بشه. کم کم ماهیت این حس روشن میشه.
حالا اینجا مشخص میشه که این حس شکست میخوره یا موفق میشه. که بازم بیشتر مواقع شکست می خوره.
ولی بازم وقتی یکی دیگرو پیدا میکنی بازم همون حس هارو پیدا میکنی. ولی اینبار کمی بیشتر مغزت(بخش منطق) توی این کار دخیله یعنی زودتر دو دوتا چهار تا میکنه.
اگه طرف مقابلم تجربه ای شبیه تو داشته باشه خیلی زودتر این حس پیروز میشه. نداشته باشه بازم شکست.
ولی نمیشه جلوی این شکست هارو گرفت. چون پیش میاد. البته همین شکست ها هستند که باعث موفقیت میشن آخرش.
.
ولی میشه یه کاری کرد در مورد. بجای اینکه بیام بگیرم کاری کنیم که عشق رو برنامه ریزی کنیم.
بیام وقتی شکست خوردیمو برنامه ریزی کنیم.
یعنی وقتی شکست خوردی چیکار کنی کمتر آسیب ببینی.
چون عاشق شدن دست خودت نیست. بخوای نخوای میشی.
ولی تداوم اون عشق و رابطه دست تو هست.
که البته تصمیم تو میتونه به کسی دیگه هم آسیب بزنه.
ولی زیبایی عشق و این حس در همیناشه. چون همین شکست ها باعث میشن بالاخره بتونی شخص مورد علاقه خودتو پیدا کنی و به مغزت یاد بدی که باید بیشتر روی منطق کار کنه تا احساس.
.
حتما میگی چرا قبل از این اتفاق یاد مغز ندیم که با منطق در مورد عشق تصمیم بگیره.
که البته جوابش هم اینه. خیلی چیزارو میشه یاد مغز داد. ولی چیزایی هستن که نمیشه. یکیشم همین عشقه که باید خود شخص تجربه کنه.
.
یه جمع بندی کلی میکنم.
عشق و دوست داشتن خیلی فرق دارن و دو مقوله جدا هستند.
عاشق شدن دست خودت نیست و بیشتر مواقع توی به برخورد بزرش ریخته میشه و خیلی زود آتشین میشه.
وقتی عاشق شدی کم کم منطق میاد و ماهیت طرفتو مشخص میکنه.
اینحاست که یا رابطه میمونه یا می پره.
وقتی رابطه شکست خورد و عاشق شدن هم دست خودت نیست. پس بهتره روی این کار کنیم که اگه شکست خوردیم بتونیم زود خودمونو پیدا کنیم. و ...
[quite=mirlang]
عشق بدون علاقه که عشق نیست.
[/quite]
روی اینم کمی بات بحث بدارم که وقت شد بات گفت و گو میکنم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 297
#222
Posted: 14 Sep 2012 13:33
roohiiii
من با شکست مخالف نیسم شکست درد داره اما جبران میشه اما اینکه از خودم مایه بذارم و بعد شکست بخورم داغون میشم
دیگر هیچ مزه ای دلچسب نخواهد بود...
من تمام حس چشاییم را...
روی لبانت...
جا گذاشته ام
ارسالها: 297
#223
Posted: 14 Sep 2012 13:36
King05: مثلا من خیلی هارو دوست دارم که می تونم دوستشون نداشته باشم یعنی حسم بهشون تغییر پیدا کنه. مثلا حسی به موهان دارم. درسته خیلی زیاد دوسش دارم ولی همین حس می تونه تغییر کنه. یعنی میزان و شدتش دست خودمه و بر اساس منطقمه و احساس هم سوی هم.
ولی عشق اینطور نیست. فقط دو حالت کلی داره. هست و نیست . البته همین عشق هم می تونه به تنفر منجر بشه. حالا فعلا کاری با این قسمتش ندارم.
ینی میتونیم بگیم که دوس داشتن با دلیل به وجود میاد و اگه اون دلیل از بین بره دوس داشتن هو کمرنگ میشه یکی رو دوس داریم چون مهربونه اگه دیگه مهربون نباشه دوسش نداریم و خیلی موارد دیگه
دیگر هیچ مزه ای دلچسب نخواهد بود...
من تمام حس چشاییم را...
روی لبانت...
جا گذاشته ام
ارسالها: 7673
#224
Posted: 14 Sep 2012 13:42
shenia
اگه کسی رو دوست داشته باشه به دلیل مهربونیش بعد بات بد بشه. آره شدت علاقه تو به اون کم میشه.
ولی وقتی عاشق اون شخص باشی خیر کم نمیشه حتی اگه مثل قبل مهربون هم نباشه
تجربه شخصی خودم بوده
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 297
#225
Posted: 14 Sep 2012 13:43
King05: وقتی عاشق شدی کم کم منطق میاد و ماهیت طرفتو مشخص میکنه.
اما منطقی میاد رو ی کار که ارزشی نداره ینی بعد یه مدت میبینی که طرف یه ایرادی داره ولی باز باهاش کنار میای میبینی که اون چیزی که تو میخواستی نبوده اما باز رهاش نمیکنی و در نهایت آدم عاشق رابطه رو تموم نمیکنه معمولا بلکه کنار گذاشته میشه به نظرم بعد از این کنار گذاشته شدن معمولا اون حس از بین نمیره ته دلت میمونه اما میخوای تلافی کنی
دیگر هیچ مزه ای دلچسب نخواهد بود...
من تمام حس چشاییم را...
روی لبانت...
جا گذاشته ام
ارسالها: 297
#226
Posted: 14 Sep 2012 13:44
King05
درسته منم در مورد دوس داشتن اون حرف رو زدم
دیگر هیچ مزه ای دلچسب نخواهد بود...
من تمام حس چشاییم را...
روی لبانت...
جا گذاشته ام
ارسالها: 297
#227
Posted: 14 Sep 2012 13:47
حالا ازدواج با عشق خوبه؟من بعضی وقتا فک میکنم که با خوبه چون هرطوریم باشه قبولش دارم اما بعد که فک میکنم میبینم نه اونجوری که داغون میشم و ازدواج با منطقم یه زندگی سرد رو دوس ندارم چون به علاقه بعد از ازدواج اعتقاد ندارم حالا چکار کنیم که احساس و نطق در کنار هم قرار بگیره؟
دیگر هیچ مزه ای دلچسب نخواهد بود...
من تمام حس چشاییم را...
روی لبانت...
جا گذاشته ام
ارسالها: 7673
#228
Posted: 14 Sep 2012 13:52
shenia: اما منطقی میاد رو ی کار که ارزشی نداره ینی بعد یه مدت میبینی که طرف یه ایرادی داره ولی باز باهاش کنار میای میبینی که اون چیزی کهتو میخواستی نبوده اما باز رهاش نمیکنی و در نهایت آدم عاشق رابطهرو تموم نمیکنه معمولا بلکه کنار گذاشته میشه به نظرم بعد از این کنار گذاشته شدن معمولا اون حس از بین نمیره ته دلت میمونه اما میخوای تلافی کنی
توی یک رابطه همین جاست که عکس و العمل نر و ماده متفاوت میشه.
جنس ماده بخاطر نوع هورمون های تولید شده توسط بدنش بخش احساسی مغزش قوی تره تا بخش منطقیش.
یعنی با اینکه واقعیات معشوق خودشو می بینی دیرتر اونارو قبول میکنه.
اما جنس نر واسه خاطر هورمون های مردانش بخش منطقش قویتره تا بخش احساسش.
واسه همینم هست که توی اکثر ارتباط ها این جنس نره که رابطرو تمام میکنه.
چون زودتر واقعیات در مورد طرف مقاباشو می پذیره.
یعنی زودتر از جنس ماده بخش منطق مغزو وارد بازی میکنه.
.
متاسفانه جنس ماده توی این رابطه ها بظاهر بیشتر لتمه می بینن.
ولی در اصل این جنس نره که بیشتر ضربه می بینه.
دلیلشم مشخصه. چون جنس ماده راحتتر می تونه خودشو تخلیه احساسی کنه ولی توی مردا این نیست شبنا خانوم.
بر خلاف تصور عموم. بیشتر زنا پس از پایان یه رابطه در چند هفته اول خیلی زجر می بینن. ولی بعد اون کم کم به خودشون میان.
ولی این واسه مردا غالبا همیشگی ولی در باطنه.
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#229
Posted: 14 Sep 2012 14:01
شینا
ازدواج.
.
به نظر من توی بخش ازدواج کمی از رفتار غربی هارو می پسندم در این مورد که. دختر و پسر توی ایجاد دوستی با هم آزاد هستند. وقتی که دوست دختر پسر شدن تقریبا یه زوج حساب میشن. و می تونن همو بهتر بشناسن. توی این مرحله زوجی هستند که در حالی که به هم تعهد دارن تعهدی هم به هم ندارن.
.
این دوست دختر و پسر بودن به این سبک می تونه هم یه تمرینی واسه زندگی آینده باشه و خوبی و بدی طرف مقابلمونو می بینیم و بهتر میشناسیمش.
.
این سبک ایده ال من واسه پیدا کردن همسر آیندمه.
.
البته توی ایران چنین چیزی فعلا ممکن نیست
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 297
#230
Posted: 14 Sep 2012 14:03
King05
نمیدونم من جنبه همچین شروعی رو ندارم اگه با دوس پسرم زندگی کنم و بعد بره خیلی عذاب میکشم
دیگر هیچ مزه ای دلچسب نخواهد بود...
من تمام حس چشاییم را...
روی لبانت...
جا گذاشته ام