ارسالها: 297
#311
Posted: 30 Sep 2012 15:57
mereng
اما تا اونجایی که من دیدم به خاطر فراموش کردن قبلیم که شده سریع با یکی دیگه دوس میشن غیر از یه سریا که صب میکنن تا یکیو که قابل اعتماده وارد زندگیشون کنن
دیگر هیچ مزه ای دلچسب نخواهد بود...
من تمام حس چشاییم را...
روی لبانت...
جا گذاشته ام
ارسالها: 297
#313
Posted: 30 Sep 2012 16:03
شما میتونسین اعتمادش رو جلب کنین اونوقت شاید شما رو به چشم بهترین فرد زندگیش میدید
دیگر هیچ مزه ای دلچسب نخواهد بود...
من تمام حس چشاییم را...
روی لبانت...
جا گذاشته ام
ارسالها: 297
#315
Posted: 30 Sep 2012 16:11
شاید خیانتی که به من شد کمی متفاوت باشه قبل از اینکه وارد دانشگاه بشم با پسری دوست بودم که واقعا دوستش داشتم مدام با هم تلفنی صحبت می کردیم چندین بار هم بیرون رفتیم آخه چند سال پیش بیرون رفتن به راحتی الان نبود وقتی وارد دانشگاه شدم با دو نفر از دختران دانشگاه دوست شدم واین دوستی بسیار زود به حدی صمیمانه شد که همه جا با هم بودیم به طوری که در دانشگاه به سه تفنگدار معروف شدیم چند ترمی گذشت ودوستانم از دوستی من با آن پسر و علاقه من به او خبر داشتند تا اینکه یکی از همان دو دوستم گفت بیا دوست پسرت را امتحان کنیم ببینیم چقدر تو را دوست دارد و آیا به تو خیانت می کند من که به او اطمینان داشتم قبول کردم وقتی از دانشگاه که بیرون از شهر بود رسیدیم شهر به او تلفن کردم تا دوستم با او صحیت کند و او را امتحان کند اما دوست پسرم جواب نداد خلاصه بعد از چند بار قرار شد شماره را به او بدهم واو از منزل به او زنگ بزند وجواب را صادقانه به من بدهد بعد از چند روزی از او پرسیدم چی شد زنگ زدی با تو صحبت کرد گفت آره تماس گرفتم اما صحبت نکرد خیالت راحت بعد از چندین ماه متوجه شدم که دوستم با هزار کلک ودروغ که به دوست پسرم در مورد من گفته بود که من او را اصلا دوست ندارم وبا افراد دیگر ارتباط دارم وبرای اثبات حرفش این مدت با برنامه ریزی هر دفعه که از دانشگاه به شهر می رسیدیم با پسر های هم کلاسی که داخل سرویس آنها را بسیار تحویل می گرفت خداحافظی بسیار سردی میکرد وسرش را پایین می انداخت و زود چند قدمی از ما فاصله می گرفت تا من و دیگر دوستم به او برسیم چون با دوست پسرم قرار گذاشته بود که به او ثابت شود که من با این پسرها رابطه داشتم وهزار راه پیدا کرد تا با او دوست شد وبعد از چندین ماه اورا به یک کافی شاپ برده بود و به او گفته بود که من اورا خیلی دوست داشتم ودوستم به بقیه دوستانم اعتراف کرده بود که با دوست پسرم رابطه نزدیک دارد ومن نباید بابت این قضیه از او دلگیر باشم چون این یک شرط بندی بوده ودر این شرط بندی او برده و من باختم بعد از این ماجرا افسرده و خراب بودم تا اینکه پسری سر راهم قرار گرفت که می تونم بگم بی نظیر ترین ادم روی زمین بود خیلی طول کشید تا بتونم گذشته رو فراموش کنم وبا اون دوست بشم اما بالاخره ما با هم دوست شدیم و الان چندین ساله که اون پسر پاک ومهربون همسر منه و با هم بسیار خوشبختیم احساس می کنم از خدا ممنونم بابت این همه خوشبختی شاید شما هم بعد از تمام شکستهای عشقیتون پیروزیهایی باشه وهنوز از اون خبر ندارید
(این خاطره یه نفره که تو یه سایتی گذاشته)
دیگر هیچ مزه ای دلچسب نخواهد بود...
من تمام حس چشاییم را...
روی لبانت...
جا گذاشته ام
ارسالها: 1329
#316
Posted: 30 Sep 2012 16:24
shenia: (این خاطره یه نفره که تو یه سایتی گذاشته)
يه اعترافي كنم اين اولين متن طولاني بود كه توو لوتي خوندم
بنظرم عاشق شدن با دوست داشتن خيلي فرق داره ادم يه بار عاشق ميشه...
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...
ارسالها: 1329
#318
Posted: 30 Sep 2012 16:26
mostata: javascript:paste_strinL('',%202,%20'',%20'',%20'',%20'shenia',%20'142021776')
اينا روده هاي شنيا هستن
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...
ارسالها: 297
#319
Posted: 30 Sep 2012 16:30
slash00
درسته عاشق شدن با دوس داشتن فرق داره اما ما که نمیخوایم عشق و دوس داشتن رو مقایسه کنیم البته ۲۰ صفحه اول این تاپیک فقط در همین مورد بحث شده
دیگر هیچ مزه ای دلچسب نخواهد بود...
من تمام حس چشاییم را...
روی لبانت...
جا گذاشته ام
ارسالها: 297
#320
Posted: 30 Sep 2012 16:31
mostata: javascript:paste_strinL('',%202,%20'',%20'',%20'',%20'shenia',%20'142021776'
رمزی حرف میزنین؟
دیگر هیچ مزه ای دلچسب نخواهد بود...
من تمام حس چشاییم را...
روی لبانت...
جا گذاشته ام