صفحه 33 از 42: « پیشین 1 ... 32 33 34 ... 41 42 پسین »

The Bitter Defeat | شکست تلخ

mereng

کاربر

ارسالها: 7797

#321 Posted: 30 Sep 2012 17:05

shenia: شاید خیانتی که به من شد کمی متفاوت باشه قبل از اینکه وارد دانشگاه بشم با پسری دوست بودم که واقعا دوستش داشتم مدام با هم تلفنی صحبت می کردیم چندین بار هم بیرون رفتیم آخه چند سال پیش بیرون رفتن به راحتی الان نبود وقتی وارد دانشگاه شدم بادو نفر از دختران دانشگاه دوست شدم واین دوستی بسیار زود به حدی صمیمانه شد که همه جا با هم بودیم به طوری که در دانشگاه به سه تفنگدار معروف شدیم چند ترمی گذشت ودوستانم از دوستی من با آن پسر و علاقه من به او خبر داشتند تا اینکه یکی از همان دو دوستم گفت بیا دوست پسرت را امتحان کنیم ببینیم چقدر تو را دوست دارد و آیا به تو خیانت می کند من که به او اطمینان داشتم قبولکردم وقتی از دانشگاه که بیرون از شهر بود رسیدیم شهر به او تلفن کردم تا دوستم با او صحیت کند و او را امتحان کند اما دوست پسرم جواب نداد خلاصه بعد از چند بار قرار شد شماره را به او بدهم واو از منزل به او زنگ بزند وجواب را صادقانه بهمن بدهد بعد از چند روزی از او پرسیدم چی شد زنگ زدی با تو صحبت کرد گفت آره تماس گرفتم اما صحبت نکرد خیالت راحت بعد از چندین ماه متوجه شدم که دوستم با هزار کلک ودروغ که به دوست پسرم در مورد منگفته بود که من او را اصلا دوست ندارم وبا افراد دیگر ارتباط دارم وبرای اثبات حرفش این مدت با برنامهریزی هر دفعه که از دانشگاه به شهرمی رسیدیم با پسر های هم کلاسی که داخل سرویس آنها را بسیار تحویل میگرفت خداحافظی بسیار سردی میکرد وسرش را پایین می انداخت و زود چند قدمی از ما فاصله می گرفت تا من و دیگر دوستم به او برسیم چون با دوستپسرم قرار گذاشته بود که به او ثابتشود که من با این پسرها رابطه داشتم وهزار راه پیدا کرد تا با او دوست شد وبعد از چندین ماه اورا به یک کافی شاپ برده بود و به او گفته بود که من اورا خیلی دوست داشتمودوستم به بقیه دوستانم اعتراف کرده بود که با دوست پسرم رابطه نزدیک دارد ومن نباید بابت این قضیه از او دلگیر باشم چون این یک شرط بندی بوده ودر این شرط بندی او برده و من باختم بعد از این ماجرا افسرده و خراب بودم تا اینکه پسری سر راهم قرار گرفت که می تونم بگم بینظیر ترین ادم روی زمین بود خیلی طول کشید تا بتونم گذشته رو فراموش کنم وبا اون دوست بشم اما بالاخره ما با هم دوست شدیم و الان چندین ساله که اون پسر پاک ومهربون همسرمنه و با هم بسیار خوشبختیم احساس میکنم از خدا ممنونم بابت این همه خوشبختی شاید شما هم بعد از تمام شکستهای عشقیتون پیروزیهایی باشه وهنوز از اون خبر ندارید
(این خاطره یه نفره که تو یه سایتی گذاشته)‏
بنظر میاد ساختگی باشه.آخه عشق پس از شکست خیلی سخته.و رفتار دوستش خودش از هزاران شکست بدتره.

هله

shenia

کاربر

ارسالها: 297

#322 Posted: 30 Sep 2012 17:07

[quote=mereng]بنظر میاد ساختگی باشه.آخه عشق پس از شکست خیلی سخته.و رفتار دوستش خودش از هزاران شکست بدتره.

من خیلی از اینا دیدم

دیگر هیچ مزه ای دلچسب نخواهد بود...
من تمام حس چشاییم را...
روی لبانت...
جا گذاشته ام

ویرایش شده توسط: shenia

mereng

کاربر

ارسالها: 7797

#323 Posted: 30 Sep 2012 17:45

shenia: من خیلی از اینا دیدم
وجود داره ولی جبرانش به این سادگی نیست.

هله

shenia

کاربر

ارسالها: 297

#324 Posted: 30 Sep 2012 17:53

mereng
میشه بعضی چیزا رو به عنوان تجربه قبول کرد کسایی که زندگیشون رو بعد از این داستانا تباه میکنن واقعا باختن

دیگر هیچ مزه ای دلچسب نخواهد بود...
من تمام حس چشاییم را...
روی لبانت...
جا گذاشته ام

mereng

کاربر

ارسالها: 7797

#325 Posted: 1 Oct 2012 17:40

shenia: میشه بعضی چیزا رو به عنوان تجربه قبول کرد کسایی که زندگیشون رو بعد از این داستانا تباه میکنن واقعا باختن
خب مشخصأ دید همه به یک رابطه یکسان نیست بعضی هر رابطه ی کوچک رو عشق میبینن و بخاطر ضعف احساسیشون میشکنن.راه کار چیه؟

هله

rezassi7

کاربر

ارسالها: 2557

#326 Posted: 4 Oct 2012 07:49

داداش مرنگ راهكارش فقط ى چيزه
ب هيچ كس وابسته نشيم
چرا عاقل كند كارى
ك باز آرد پشيمانى
ب نظرم اين عشقاى خيابونى و شكستاش
حتى ارزش دلسوزى رو هم نداره

روزگار غریبی ست نازنین ...

mereng

کاربر

ارسالها: 7797

#327 Posted: 11 Oct 2012 15:07

رضا جان یعنی واقعأ میشه به قلب دستور داد که عاشق شه یا نشه؟فکر کنم احساس آدمی کنترلی باشه‎

‎

هله

shenia

کاربر

ارسالها: 297

#328 Posted: 11 Oct 2012 15:09

rezassi7
بعضی وقتا بعضی وابسته شدنا زندگی رو خیلی قشنگتر میکنه به نظرم بهتره به جای اینکه احساس رو سرکوب کنیم بهتره یاد بگیریم چطوری یه رابطه موفق داشته باشیم

دیگر هیچ مزه ای دلچسب نخواهد بود...
من تمام حس چشاییم را...
روی لبانت...
جا گذاشته ام

mereng

کاربر

ارسالها: 7797

#329 Posted: 11 Oct 2012 15:12

شنیا جان یاد گرفتن من تنها کافی نیست.طرف مقابلم هم هست.

هله

mrbex

کاربر

ارسالها: 52

#330 Posted: 11 Oct 2012 15:27

زندگی پایان تلخیست که همه بهش میرسند اما عزیز من با پایان تلخش پایان تلخی برای عشقمون رقم زد

&خداحافظ &

صفحه 33 از 42: « پیشین 1 ... 32 33 34 ... 41 42 پسین »

گفتگوی آزاد /

The Bitter Defeat | شکست تلخ

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

↑ بالا