ارسالها: 531
#391
Posted: 8 Jan 2013 01:24
mereng: بنظرت این که عشقی در قلبت باشه و با کس دیگه زندگی کنی،خیانت به کسی که باهاش زندگی میکنی نیست؟
من در مورد شخص خودم میگم در مورد بقیه نمی دونم.
من مطمئنا به اون فردی که در زندگیم خواهد بود میگم اینکه در قلبم کسی بوده و هست.اون با همون احساسم منو یا می پذیره یا نه.حتی اگر تا اخر عمر تنها باشم مطمئنم در اینمورد هیچوقت پنهانکاری نمی کنم.همونجور که تا الان همینجور رفتار کردم.
اون شخص اگر فکر میکنه و اینو منم احساس کنم که قدرت اینو داره که وارد قلبی بشه که یه زمانی برای کس دیگه تپیده و خاطراتش هنوز با اون هست و میتونه جایگاه خودشو به دست بیاره پس بهش اجازه میدم بهم نزدیک بشه.وگرنه ترجیح میدم تو همین تنهایی ها خوشبختی رو در مسیر دیگه ای پیدا کنم.همه ی شاد بودنها که زندگی دو نفره و ازدواج و این چیزا نیست.میشه جور دیگه ای هم شاد بود و خوشبخت.
mereng: باور کن منم دوست دارم زندگی کنم.اما میترسم.
می ترسی چون به قدرت خودت و به قدرت طرف مقابلت هنوز اعتماد نداری
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
ارسالها: 531
#393
Posted: 8 Jan 2013 01:44
mereng: خب این عالیه.اما چطور با خودت کنار میای که با کس دیگه باشی؟
با خود کنار اومدن بیشتر به این بستگی داره تا چه حد بتونی روی احساساتت کنترل داشته باشی و همچنین مقداری خودخواه و بی رحم باشی هم با خودت هم با عشقت هم با نفر سوم زندگیت.
برای اینکه منطق زندگی میگه که همیشه نمیشه چیزی رو که دوست داری داشته باشی.و نداشتنش پایان زندگی نیست.زندگی ادامه داره همیشه در هر حالتی.تو جریان زندگی ما ممکنه عزیزترین کسانمون رو از دست بدیم.ممکنه شکست های عاطفی و مالی و اجتماعی زیادی بخوریم ولی در ادامه ی همه ی اینها زندگی همچنان ادامه داره.ادمهای دیگه ای هستند که میتونند بهمون عشق بدن و از محبت ما بهره ببرند.
این به معنای این نیست که عشق ما از یادمون رفته بلکه به معنای ادامه ی بودن هست.
اون عشق های افسانه ای توی کتاب ها زیبا هستند که مثلا دیگه بعد از نرسیدن تنها زندگی کنند و یا خودشونو بکشن ولی واقعیت اینه ما یکبار زندگی میکنیم و فرصتی برای تکرار بودن نیست.یه حسرت بزرگ در زندگی ما هست.
حتی ممکنه وقتی توی اغوش اون ادم دیگه هستیم عشقمون به یادمون بیاد.ممکنه تو رویامون اونو جستجو کنیم.ممکنه خیلی وقتا وقتی عصبانی هستیم با خودمون فکر کنیم اگر اون بود اینجوری نمشد.همه ی اینها شاید هم بی رحمانه باشه برای شریک زندگی ما ولی خب همینه.زندگی همیشه نمیتونه عادلانه باشه.
شاید نوعی خودخواهی باشه و من این نوع خودخواهی چیزی نیست که اذیتم کنه و اون طرفم هم شاید خیلی وقت ها بهش نگم.و توی درون خودم نگه دارم احساساتم رو.سخت هست ولی باز هم کاریش نیمشه کرد.همینی که هست.واقعا زندگی همیشه نمیشه عادلانه باشه.
mereng: اگر بهش اجازه ی نزدیک شدن بخودتو دادی و خودت نتونستی بهش نزدیک شی چی؟
پس رنج میکشی.و کم کم می بُری و خب مدام شکنست تو رابطه های دیگه رو تجربه میکنی.
mereng: میترسم یک نفر دیگه نابود شه.
پس تا وقتی احساس نکردی که نمی تونی مدیریت کنی احساست رو اینکارو نکن.
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
ارسالها: 531
#395
Posted: 8 Jan 2013 02:05
mereng: بنظرت اگه طرف سوم از شرایط تو ناراحت باشه یا بهتر بگم حس حسادت داشته باشه،نباید باهاش باشی؟
اگر این حس حسادتش ازاردهنده باشه هم برای خودش و هم من جوری که نشه تحمل کرد اره بهتره نباشیم با هم.ولی همونجور که گفتم نیازی نیست ما همه ی دلتنگیها و احساسات شدید عاشقانمون رو بهش بگیم و بهش احساس های بد بدیم.
mereng: پس یا باید دنبال خوشبختی دوباره نباشی یا عشقت رو در قلبت پنهان کنی.
فکر کنم خیلی وقتا همینجوره.
mereng: از کجا بفهم به اون قدرت رسیدم که احساسمو کنترل کنم؟
به نظرم ما اونقدر به خودمون شناخت دارمی اینو متوجه بشیم.چندان سخت نیست وقتی هنگاام حرف زدن یا ابراز احساست اون حس های شدید عذاب وجدان و احساس خیانت و غلیان عواطف نسبت به عشقمون و فرد جدید رو نداشته باشیم و بتونیم هماهنگ کنیم افکارمون رو میتونیم بفهمیم.هر کسی خودشو بهتر مبشناسه.
mereng: آتنا جان من برم بخوابم.اما فردا این تاپیک رو میارم بالا و تو هم چون آجی گل منی باید بیایهزارتا سوال دیگه دارم که باید کمکم کنیشبت پرستاره
به سلامت
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
ارسالها: 24568
#398
Posted: 17 Apr 2013 19:15
من اگه جوابی داشته باشم جواب میدم عزیزم . بپرس
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#400
Posted: 17 Apr 2013 19:28
چرا؟ بخاطر چی میخواد انتقام بگیره . همینجوری که نمیشه . بی دلیل . حتما" کاری کرده؟
شایدم خیانت کرده . ولی کار درستی نیست آدم بخاطر انتقام بخوادخودشم قربونی کنه.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند