انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
گفتگوی آزاد
  
صفحه  صفحه 3 از 14:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  11  12  13  14  پسین »

ندای انسان | من یک فاحشه ام | پست اول خوانده شود


مرد

 
بغما بر ایم و بغما خر ایم و یغما گر ایم
تن را از تن بیرون می بریم
تا در بندی که در بنده گی خویش بر گردن اش نهادیم
آزادوار بر تن نازنین اش بتازیم
من که ام؟
مرد عشق سخت، در تن های آزاد
من که ام؟
التماس آزاد دست نا یافتنی، در تن های مالامال از غم
من که ام؟
آدمآه و دم
من که ام؟
وسوسه ی تنهایی، در عقده ی شهوت چسبان دو گانه ای که نمی شود.
آدم...
نه...
آه و دم...
من رونده ی دالان های پر پیچ و خم پنهانی ام
من پاهای دونده ی گریزام
آدم
آه و دم
فقط من، جریان آرمانی آرامش ام در سنگلاخ های طبیعی کشمکش
من نیز چون تو ام
در اندیشه ی حفظ بکر تنهایی ام
تنهایی ای که مقدس می شود
پس چون عاشقان در مسلخ عشق، معشوق را قربانی مقدس خویش می کنیم.
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
آن دم که باز تو را
در بی کران پیرامون ات تنها دیدم
بینایی ام در اعوجاج چشمه ی جوشان شوری کدر افتاد
بی اختیار گریستم
بی اختیار شیون سر دادم
تا در نا بینایی دیده گان ام
وجود غم گرفته ات را...
از پژواک خسته ی شیون ام در یابم
بی هدف به سوی ات دویدم
دستی نامرئیهمچون آواری سنگین
مرا به نا متناهی التماس پرتاب کرد
و تو
با نگاهی بی تفاوت
دیدی که چگونه گرداب توهم مرا بلعید...
و در این خاموشی هر بار که به یاد تو می افتم
تن لرزان ام مدفون غلظت سیال شوری می شود
هر لحظه موج های سنگین انتظار ام را
صخره های سر سخت فراموشی می شکند
و ذهن ام صحنه ی کشمکش امواج و صخره ها است
زیبای من!
کلمات ام را در برابر ات می رقصانم
که دریای مواج من هیچ گاه آرام نشد
فقط می بایست شنای در این اقیانوس طوفانی را می آموختم
آری! زیبای من!
آموختم
خویش را در این اقیانوس عمیق
غرق کردم.
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
نمی خواهم عاشق نباشم
و نمی خواهم که عشق مرا به ویرانی بکشاند
و نمی خواهم که عشق گذر گاه تکامل و عظمت من باشد
عشقی را می خواهم که برای اش دلیلی ندارم
عشقی را می خواهم که برای اش انگیزه ای ندارم
عشقی را می خواهم که مرا به زنده گی امید ندهد و مرا از مرگ نهراساند
عشقی که شهوت اش انگشتان ات را خشک کند
عشقی که همواره با یک نمی دانم توام باشد
عشقی را که (در عین با هم بودن) سراسر غربت، اما نه نیاز باشد
و اینک عشقی دارم به وسعت آفرینش عشقی به وسعت پوچی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
تقدیم به یکی از عزیزانم.
.
در کنار اش هستم
دوش به دوش من می آید
دستان لطیف اش را در دستان ام می گذارد
آن گونه که در شهوتی بی نطیر می خواهم با او بروم
( لیک ) او نمی رود
او خود رفتن است
نفرینی ابدی دچار من شده
که گویی نباید کسی را به جبر بخوانم
و با کسی به جبر بمانم
لبان اش وسوسه آمیز مرا می خواندلیک آن دم که می خواهم لبان اش را ببوسم
از من روی بر می گرداند
سر ام را بین دو پستان اش می فشارم
سینه اش را می مکم
رقص آرام پیراهن فیروزه ای اش در امواج زمان دل ام را می لرزاند
به سوی اش می روم تا سخت در آغوش ام بفشارم اش
اما
تن گریزان اش را در پیراهم رقصان فیروزه ای اش
پنهان می کند
و چشمان شیطنت وار درشت اش را به چشمان ام می دوزد
و مو های مشکی اش را بالای سر اش بسته
عاشقانه به سوی اش دویدم
تا همه چیز ام را ( و حتی من را )
از من بگیرد
( تا جز هبیت با شکوه انسان حتی من هم نمانم )
تا لباس ها و نقاب های فریبنده ی ساخته گی
در شتابی طاقت فرسا از من فرو ریزد
تا چهره ی عاشق ام را و تن عریان آماده ام را به او بنمایم
هیچ گاه حتی در بی خبری ام
وحتی در نادانی ام
چشم از من برنداشت
اما دریغ که تنها یک لحظه کیهان نگذاشت تا تن عریان ام را ببیند
تا اطمینان یابد که من و او از یک جنس ایم
بانوی فیروزه ای پوش
عاشقانه در ذهن ام شهوت تو را می پرورانم
مرا میازار
دست ام را بگیر
من نیز چون تو رفتن ام
بگذار تا لبان ات را ببوسم
بگذار تا در تو بپیچم
بگذار تا با تو بپوچم
بگذار که بی یکدیگر محو نمی شویم
وگرنه باید تا ابد درد آزرنده ی بودن را
در جسم لطیف مان تحمل کنیم
بانوی فیروزه ای پوش
مرا دریاب ....
بگذار تا به آن ها بگویم که "بودن" دزدی زبر است
بگذار تا با هم پوچی را به آن ها بیاموزیم
بگذار تا تجربه ی شیرین با چون تو بودن را
در پس لذت های دروغین اشان نشان دهیم
بگذار تا بیهوده گی زنده گی را به آن ها نشان دهیم
بگذار تا بگویم لباس های چرکین گند گرفته شان را از تن برون کنند
بگذار تا عریانی درخشنده ( ی تاریک ) شان را در یابند
بگذار تا بفهمند ه ما جز تو نیستیم
بانوی فیروزه ای پوش من
مرا دریاب
می دانم که تو نیز چون من سخت مشتاقی
تا یکدیگر را در آغوش بکشیم
آری
اینک
من آمده ام
تا بروم
آری لبان ات را بر لبان ام بگذار
که سخت عطش تو را دارم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
گپ گپ تاپ تاپ
هی خون! تا کی دیوار های قلب ام را می کوبی؟
بی شرف پشت این دیوار که چیزی نیست
خس خس هوف هوف
هی نفس ! تا کی به آه ریه های ام را می دری؟
بی بته پشت این لباس پوسیده چیزی نیست
در اوج آدم بودن ام
در اوج شیرینی و شوری بلعیدن ام
آلت ام لباس سفید ام را بی اجازه ی من زرد کرد
آلتی که در پس اش نسلی نبود ...چه آسوده تاریکی بودن ام را
به زردی یاس اش آلود
و آن لحطه ی شوم، تنها یک لحظه مثل ابری در طوفان پیچید و محو شد
و شکر باز دسیسه ی فراموشی یاس ام را چید
و توان بودن ام را در گریه ی بی خوابی
سه بار شیون گون
برون دادم
چه فایده که مرگ هم دروغ می گوید
در دست ام را به طاق پنجره ی قدیمی آشپزخانه تکیه دادم
تا بار سنگین جسم ام را استوار نگاه دارد
و باز این قانون طبیعی اینرسی
نکبت گون
اصطکاک وار
پاهای گریزنده ی رفتن ام را فلج کرد
تا مبادا سر بخورم
و مغز ام در هم بستری با زمین متلاشی شود
های ....
خوشا دیوانه ی آزاد
آن دم که تنهایی نیز از عاقل رنجور می گریزد
نوشتن ام نیز دسیسه ی پنهان شکر بود...
اشک ام و آب بینی ام در هم خلط می شود
تا معجون تنهایی ام با شتاب به زمین سخت بچکد
ای کاش تا ریه های ام نیز با دود سیگار پر شود
ای کاش تا طبیعت نیز راه انطباق دود و ریه را نیابد
ای کاش...
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
خودکار بیک
خودکار بیک
خودکار بیک
دیر زمانی است که خودکار بیک در دست نگرفته ام
با آن جوهری که از فرانسه وارد می شد
سر زمین سرد آرزو های محو شده ی من
سرزمینی که سر انجام یه ؟آرزوی گم شدن ات می رسی
سر زمینی که در آن در می یابی زنده گی تنها فاصله ی دو مرگ است
زمان به وجود آمده ای است برای درک این که نباید باشی
جایی است برای مردنجایی است برای نبودن
جایی برای پوچیدن
ازیلو رایژا شوکانته
این بار دود بهانه ی گریستن ام شد
ای بابا ...
این آقا تنها است
ااااه
فرانتس لاوی روکووی ایو ویو
ابلو بلو رانی تز تس ک آن
بایمادول
ترامادول 100
ایوان ز آرا تا نا شی وی چی
اپرا ونجلیز و خط خطی
حالی برای چیدن نیست
حالی برای انتخاب نیست
لیسا لیم
آرا کانتو از پل ناری لوقامه
افسانه های کهن
باز غرق شدم
نونو افیو شه چه
امن سانسور شد
خودکار را به زور در دست نگاه می دارم
بیک نیست
شیک هم نیست
امروز جای خودکار بیک را روان نویس های براق فشاری گرفته
وللش بابا
بی خیال همه چی
دیگه گند اش بالا اومده
صدای فالش رو بی خیال
هق هق بیداری رو بی خیال
انت رایس کاپانچی
رایزُ گابانشی
همه چیز مثل اسهال روان شد
گور پدر نظم
نقطه ی پایان رو بی خیال
فرصت بودن رو بی خیال
این بود که ه ه ه بی خیال
خودکار بیک ...
مانت رادی فالیو
ابی آن تو رفت ژاق
به یاد غلطک ها خشک خودکار بیک
که نوشتن را برای ام خاطره انگیز ساخت
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
در آن سکوت سنگین که سقوط قطره آبی به درون آب
(بدون صدا)
و تموج آب جیوه ای،
آخرین چکش وتصویر زندگی توست
که بند بند وجود نازکت را لز هم می درد!
و در خفقانی منقبض، که با دهان دوخته ات
در ذهن
اندیشه ی فریادی لرزا را می پرورانی!
ای میراث خوار جهان کهن
ای دندانه دندانه شدهمیراث ÷وسیده ی کهن را یه آتش می کشی،
و جهانی نوین
عرضه می داری
جهانی بدون ارزش
جهانی بدون باید
جهانی بدون تولد
جهانی بدون مرگ
بدون درد
بدون بند
بدون شکنجه...
آآآآآآآآآه
و تو در آن هنگام در می یابی که از خویش
تنهاتری
و این تنها ارزشی است که پی به آن می بری.
دوستت دارم...
ای جوشش تنهایی من...
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
ابر انسان عزیزم!
ابرانسان عزیز!
دارم نابود می شم...
چیزی که همیشه آرزوش رو داشتم...
یک روز عهدی با خودم بستم که هنوز برام ارزش داره...
رو به کیهان ایستادم و فریاد زدم که یا تو و این نظم دروغین مزخرفت رو از پا در میارم و یا تو با تمام قدرتی که داری من رو از پا در میاری و این وسط هیچ حالت دیگه ای رخ نمی ده و هیچ انعطاف و سازشی نخواهد بود.
الان این کیهان و تمام نظم دروغی مزخرفش داره با قدرت من رو حذف می کنه و من هم کماکان باهاش سازش نکردم و نخواهم کرد.
کیهان داره من رو نابود می کنه.این یک بازی ای بود که از اولش هم آخرش مشخص بود.کیهان در هر صورت بازنده بود.
بهت تبریک می گم.
تو یک ابر انسان هستی.
و من ندای تو هستم.
ندای خودت رو فراموش نکن که ندای تو هیچ وقت تو را فراموش نمی کنه.
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
انسان چیزی کمتر از ابر انسان نیست
چند روز پیش با یه خانم روسپی س.. داشتم
خیلی لذت بخش بود برام و حسابی حالمو جا آورد
تصمیم دارم هر هفته این کارو تکرار کنم
تا زمانی که فرد مناسبی رو که دنبالشم بتونم پیدا کنم
خاطره خیلی جالبی بود
خیلی راحت بود باهام
عادی و سریع لباساشو در آورد
البته همشو جز سینه بندشو
گفت بچه کوچیک داره و از سینش شیر میادبرا همین دوست نداره سینه هاشو بخورم
پاهاشو باز کرد و ازم خواست شروع کنم
اما کور خونده بود
تا زنا به اونجایی که می خوام نرسونم کارمو شروع نمی کنم
کارمو زمانی شروع می کنم که زن کاملا آماده باشه
نشونش اینه که چشاش بازو گرد میشه
پوستش یه رنگ گل گلی پیدا می کنه
نفس نفس میزنه
درست نمی تونه حرف بزنه
دقیقا همون کارو باهاش کردم و با این که از زیر پنج شیش نفر دیگه قبل از من رد شده بود و خیلی خسته بود کارم با موفقیت بود
البته یه خورده از سر و صدا ها و آخ و اوخاش بازی بیود
برای مشتری گرم کردن این کارو می کرد اینو می فهمیدم
اما خوشش اومده بود ازم
من خیلی دیر انزالم و دیدم بیچاره داره خیلی اذیت میشه
گفتم اگه می خواد ادامه ندم دیگه
خیلی تعجب کرد
فکر نمی کرد این کارو بکنم
ازم پرسید پولشم بهش میدم یا نه گفتم آره
خیلی تشکر کرد و ازم خواست شمارمو بهش بدم تا بعدا از خجالتم در بیاد سر فرصت
می دونستم داره دروغ میگه و قرار نیست دیگه پیداش بشه
وقتی رفت بیرون
منم لباسامو پوشیدم اومدم بیرون و پولو دادم دوستم که بهش بده
فرداش فهمیدم موبایل یکی از بچه ها رو برداشته جیم شده رفته
امروز با خودم فکر می کردم نکنه کارم اشتباه بود
یه مادر که به خاطر بچش خودشو میفروشه
چطور حاظر شدم همچین کاری بکنم؟
باید به این چیزا زیاد فکر نکنم
فقط و فقط به هدف و آرمانم فکر کنم
دیگه دوست ندارم برگردم بخش اعصاب
از قیافه هرچی روانپزشکه حالم به هم می خوره
از سیگار از لیتیوم از آلانزاپین از دپاکین
عوارض دارو های اعصاب خیلی بدجوره
آدم انگار داره دندوناش خورد میشه
هر روز منتظری که یه عارضه جدید ببینی
انگار تنها داروی من س.. بود
از اون روز تا حالا حالم خیلی بهتره
دیگه از هیچ چیز نمی ترسم
تنها به هدفم فکر می کنم
قرار نیست هیچ اتفاقی بیفته
باید زنده بمونم
باید بجنگم
باید قوی شاد و خلاق باشم
من فوق العاده ام
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
حرف های من با دوست فاحشه ام!
زنگ زد گفت کجایی گفتم دارم از دانشگاه بر میگردم خونه تو کجایی؟
جواب داد پشت در خونتون منتظرت میمونم.
با ترس گفتم اونجا که خیلی ضایس یکی ببیندت آبروم میره.
گفت نه ظهره همه خوابیدن پشت تیر برق وایسادم دارم اس ام اس بازی یکنم.
زنگ زدم به دوستم همونی که ساقی بود گفتم یدونه قوطی میخوام رفتم ازش گرفتم و برگشتم خونه.
کنار درمون وایساده بود کسی تو کوچه نبود درو باز کردم رفتیم تو.
قوطیو باز کردم با موزو آب پرتقال خوردیم…
چند باز ازدواج کرده بود که منجر به طلاق شده همسر اولشو دوس داشت و اگه از اون جدا نمیشد شاید هیچوقت به این راه کشیده نمیشد.
همسر اولش چون فهمیده بوده دختر نیست طلاقش داده…
حدود 0/5 ساعتی حرف زدیم میگفت با مامان بابام دعوام شده چند روز خونه نرفتم پرسیدم شبا کجا میمونی جواب داد هرشب خونه ی یکیم.
گفت رفتم خونه بابام بهم میگه دیشب کجا بودی؟ میگه واگذارت میکنم به قرآن سزاتو بده….
در گیر شدن اونم زده بیرون فعلا چند روزیه که بیرونه.
گفتم اینایی که پیششون میری بهت پولم میدن جواب داد آره 10 تومن 20 تومن کمکم میکنم البته از اونایی که شب پیششون میمونم زیاد نمیگیرم ولی بقیه چرا.
میگفت تا با مادرم از سکس حرف میزنم میگه پاشو پاشو برو گمشو! بهش میگم احتیاج دارم ولی اون درک نمیکنه.
میگفت به بابام میگم یه 2 میلیون بهم بدن برم واسه خودم مستقل زندگی کنم قبول نمیکنه. دیگه خسته شدم.
موبایلش همش مشغول بود یا بهش اس ام اس میدادن یا زنگ میزدن.
بعضی اس ام اس های محبت آمیز که میمود برام میخوند میگفت اگه همین دوستام نبودن که از غصه دق میکردم.
پک آخرو با هم خوردیم و سکس رو شروع کردیم.
سکس خوبی بود راستش اون از من حرفه ای تر بود بهم میگفت دقیقا باید چیکار کنم که بهتر باشه.
کارمون که تموم شد هر 2 مون سرمون سنگین شده بود.
به دوستش زنگ زد گفت بیاد دنبالش میگفت نمیخوام زیاد مزاحم تو بشم گفتم این حرفا چیه..
موقع بیرون رفتن چنتا از همسایه ها خاله زنکی دور هم جمع شده بودن همه با یک نگاه خاص مشکوک نگاه میکردن. انگار میخواستن بگن . تو هم از این کارارو میکردی اینجا ما خبرنداشتیم!
برام مهم نبود سریع درو بستم.
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
صفحه  صفحه 3 از 14:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  11  12  13  14  پسین » 
گفتگوی آزاد

ندای انسان | من یک فاحشه ام | پست اول خوانده شود

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA