ارسالها: 7673
#71
Posted: 8 Oct 2012 12:00
زن ام کردند
وقتی سینه هایم ، هنوز بالغ شدن را در زمان ندید
چشمانم برای یک بار ،هوس را غنچه نکرد
وقتی دستهایم عروسک رویا را در آغوش نگرفت
انداختند
چادر سفیدی با مردی که
فقــــــــــــط
هم خوابی و بچه
مادرم کردند
بدون آن که بدانم زن چیست سجده نشستم خدا راتا فرزندم ، زن بعدی نباشد!
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#72
Posted: 8 Oct 2012 12:12
یک روز، که تاریخش اصلا مهم نیست
در یک چهارراه، که آدرسش اهمیتی ندارد
یک دختر، که اسمش را کاری نداریم
به چراغ قرمز عابر پیاده رسید
و ایستاد
و منتظر ماند...
و نرفت
مردانی، که به سطح تحصیلاتشان کاری نداریم
از کنار دختر، که لباسش در قصه ما نقشی ندارد
به خیابانی، که تعداد ماشین هایش را بیخیال می شویموارد می شدند
و چراغ قرمز بود
و ترافیک بود
و کسی نمی ایستاد
یک انگشت توهین آمیز
چند آرنج خشن
چند صد کلمهی تحقیر کننده
با پیکر دختر برخورد کرد
از میهنی، که اسمش را نمی بریم
از مردمی، که نامهایشان را فراموش می کنیم
از دینی، که نقشش را در این حادثه انکار می کنیم
دخترک بیزار بود...
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 2557
#73
Posted: 8 Oct 2012 13:46
من خون بکارتم را از دستانت پاک میکنم
تو سیگارت را دود کن روی تنم
من به جای تو فکر میکنم
به فاحشه گیم......به هرزه گیمان......به ازدحام شهوت در چشمهای ننگ بارمان
چشمانم را میبندم....
من یک فاحشه ام!
فاحشه گی از چشمانت میبارد روی تنم
مثل بچه های حرامیمان که در تلاطم شهوت یکی یکی پخش صورتم شدند
من یک فاحشه ام
وقتی نفس نفس زدنم صدای عقلم را کور میکند
وقتی گرمای تنت و زمزمه های هوس بارت یخ بکارتم را میشکافت
وقتی بند بند انگشتت سینه ام را می درد
و لبانم گر میگیرند از هوس بوسه
.
.
.
فاحشه گیم را باور کن
من یک فاحشه ام
هم آغوش مردی که ازآن من نیست
فاحشه ام
وقتی ناموس دزد ناموس دیگرانم
من آغوش بازکرده ام بر مردی غیر
تو سیگارت را دود کن
من هم دقایقی قبل بکارتم را به خورده کامی دود کردم
روزگار غریبی ست نازنین ...
ارسالها: 7673
#74
Posted: 8 Oct 2012 13:47
کنــارت هستند.
تا کـــی؟
تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند.
از پیشــت میروند یک روز. ..
کدام روز؟
وقتی کســی جایت آمد.
دوستــت دارند.
تا چه موقع؟
تا موقعی که
کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند.
میگویــند عاشــقت هســتند برای همیشه.
نه.
فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام بشود.
و این است بازی باهــم بودن
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 2557
#75
Posted: 8 Oct 2012 14:30
وقتش رسیده اعتراف کنم « من یک فاحشه ام » (۱) ؛ از خط قرمزها عبور کردم و با پاک کنِ زیر پلکام ، محدوده ها رو برداشتم و کشورِ بدون مرزِ خودم رو ساختم. البته لاقید نشدما !! فقط چهارچوب هام رو اونجور که وجدان و انسانیتم بهم حکم میکنه چیدم ؛ نه اجازه میدم کسی به حریمم تجاوز کنه ، نه به تعهداتم پشت پا میزنم ... نمیدونم شاید خودم رو یه اُمانیستِ ( Humanist ) خداگرا ( Deist ) بتونم معرفی کنم که هنوز خداباوره و مذهب گریز با رویکرد انسانی. نه به جهت عقده هایی که جامعه بهش تحمیل کرده و نه به خاطر عدم شناخت ! بلکه با کنکاش درون متنی از خود آیات « کتاب » ومطالعه به این دیدگاه رسیدم. ...
اینه که از همه نزدیکان و دوستانی که به من لطف دارند و از روی دلسوزی یا عشق یا اطمینانی که به آگاهی خودشون و انحراف من دارند ، استدعا دارم منو « کافر » خطاب نکنند همون « فاحشه »! خوبه. به آرامش خودتون فکر کنید و با یک « فحش » دلتون رو حض بدید. فکر میکنم اینجوری احترامم رو هم بیشتر حفظ می کنید. به قول ریتا در نمایشنامه « تعلیم ریتا » ؛ ( فحش آدمای عادی رو ناراحت میکنه در حالی که تحصیل کرده ها به راحتی اونو به کار می برند و اونها رو فقط چند تا کلمه تلقی می کنند.) (۲)
نمیدونم چرا اینا رو دارم براتون میگم ؛ شاید واسه دلتنگی هاى ١٨ سالمه ! یا شاید واسه اینه که دلم می خواد ببارم و همیشه با یه ترس چشمام رو از همه ـ حتی عزیزانمـ پنهون میکنم ، تا اونا دلتنگ تنهایی هام نشند ! تنهایی هایی در دلِ با هم بودنها ...
از این درد بگذریم که خالی از اعتماد و احترام به محدوده شخصی همدیگه ، همیشه راه هم رو سد میکنیم و گاهی حتی شدیدتر ! به هم تجاوز می کنیم ، بدون در نظر گرفتن اینکه « آب راه خودش رو پیدا میکند » و حتی در بیراهه ترین وضعیت هم می تونه به دریا برسه ، دعوتتون می کنم به خوانش ترانه ای تازه که خودم خیلی دوسش دارم ؛
اگه ماه روسری مشکی ببنده
ستاره ، شعله ای دلگیر می شه
خروس خون ، سرخ میشه راه شیری
تنِ شب پرسه ها ، زنجیر می شه
باید از پشت کوه بازم بخنده
اگه تاول زده ، پایی که گیره
ولی می ترسه خورشید از طلوع و
میره پشت حجاب ابر تیره
*
عمو زنجیر بافِ پشت کوهی
نمی گیره دیگه دست سحر رو
می ترسه از نخودچی های بابا
می گفتش یک نفس ، درس خطر رو ؛
توی هر خیمه شب بازی کسی هست
که پشت صحنه می خنده ... خدامون
نشستیم انتظارُ دوره کردیم ؛
یه روزی پاره میشه بندهامون ...!؟
***
صدای بلبلُ از یاد بردیم
همه زنجیرهامون دستبنده
صدای گربه ای می پیچه هر شب
توی سیاره ای که دردمنده
عمو زندانبانِ خسته ای که
همیشه خیره به بغض زمینه
دیگه پیوند دستا رو نمی خواد
تا وقتی کهکشان ، چادر نشینه
*
عروسِ شرقی منظومه هامون
به دستای صلیبش ، میخ بسته
تموم پستچی ها خسته اند از
غباری که تنِ مریخ بسته
توی هر خیمه شب بازی کسی هست
که پشت صحنه می خنده ... خدامون
نشستیم انتظارُ دوره کردیم ؛
یه روزی پاره میشه بندهامون ...!؟
روزگار غریبی ست نازنین ...
ارسالها: 2557
#76
Posted: 8 Oct 2012 14:41
هميشه اين سوال ذهن مرا در بر ميگيره:
که چـــــــــرا !!!
اعتماد نگاه ديگران به تن زن ختم می شه !؟
مگر زن خلاصه شده در همين يک بدن ؟!
دوست دارم تنش را بپوشونه از گل و لای , از منفورتريــن چيزها !
آنگاه دريابم که بـــاز اعتماد نگاه تو به آن ختم می شه ؟؟!!!
کاش او را برای مهربانی قلبش میخواستـی
نـــه آنکه فقط شب را با تو به سر کنـــد !!
تو تمام قلب اين زن را تسخيــر کردی
ولی فقط پيچ و تاب تنش زيباست؟؟؟
چـرا لبخنـدش را نمی بينی که از سردی نگاهت بر روی لباش يـخ زده !!!
روزگار غریبی ست نازنین ...
ویرایش شده توسط: rezassi7
ارسالها: 2557
#77
Posted: 8 Oct 2012 14:55
س...س استمرار عشق را میآفريند ، با هر بار کشتن و زنده گردانيدنش آنرا پويا
ميکند و از روزمرگی میرهاند.
ما با هر س...س به پيوند کامل با ديگری و از اين طريق به پيوند کامل با خود
میرسيم ، تا تقابل دو مفهوم خود و ديگری بار ديگر اهميت خود را به نمايش بگزارد.
آنگاه که آدمی طغيان میکند ، شهوتش برانگيخته میشود و در حرکتی پر معنا ،
دريچه خلقت موجودی میشود ، سراسر خشم و شهوت .
خشمی برای زندگی , برای عشق و برای نفرت . و شهوتی برای آفريدن ، برای
آرامش خشونت مستتر .
مايه وجودش را به جايگاه تولدش بر میگرداند تا از وصالی ديگر لذت ببرد ،
از خاطره تولد ، از تعلق معلقش به بندی که حياتش به آن بسته بود .
تا « آن » هستی را درک کند . درک لحظهای قبل از پيدايش مفهوم رنج ، قبل از اولين گريه .
ناخودآگاه آدمی او را به عميق ترين خاطرات قبل از تولدش میبرد ، ، شايد به
نقطههايی که تنها با ارگاسم معنی مييابند
س...س امکانی ديگر است برای گفتگويی ديگر ؛ گفتگوی جسمها ، گفتگو با
تاريکترين قسمتهای ذهن . تخليه خشونت آدمی است و با اين کارکرد عشق گونه
است که صلح میآفريند
س...س فقط تخليه پروتئين مرد در رحم زن نيست !!!!
روزگار غریبی ست نازنین ...
ارسالها: 7673
#78
Posted: 8 Oct 2012 17:40
ففط پست دادم تا بگم این ۹۹۹۹ پستمه
این پستمم واسه هرچی فاحشه ی
جورابِ نجابتم را پایین کشید
سینه بندِ هرزگیم را باز کرد
و در بستری که گناه برایم بی تفاوت شد
بر پیکرم لغزید
و تو، نمی دانی
که لحظه لحظۀ عصیان شهوتش را
تنها با یک تصور تاب آوردم..
جورابِ نجابتم را بالا کشیدم
سینه بندِ هرزگیم را بستم
و چه خوب است کهغذایِ گرم می خورد امشب کودکِ بیمارم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 2557
#79
Posted: 8 Oct 2012 19:50
اي شيطان !!!
اگر تو نبودی
هيچ ديری
هيچ معبدی و هيچ مسجدی
ساخته نمی شد
هيچ کشيش
و هيچ روحانی نبود
تا تو را از ما براند
دينداري که از شر تو به معابد پناه می برد
با بد کاره ای که تو را به بسترش می طلبد
هر دو فقط تو را می خوانند
درد سختيست شيطان می دانم
بازيچهء دست انسان و خدا شدی
می دانم
همه انسانها گناهانشان را به پای تو می نويسند
و تو امروزه از همه بي گناه تری...
روزگار غریبی ست نازنین ...
ارسالها: 7673
#80
Posted: 9 Oct 2012 07:54
خواهرم من بابت مردان سرزمينم ازتو عذرميخواهم
مرداني که غيرت را کنارگذاشته اندتعصب بردوش گرفته اند
مرداني که برتو چشم ميدرانند
مرداني که با چشمان هيزشان تو را ميپايند
مرداني که به اسم مواظبت از تو، تو را زنداني ميکنند
مرداني که درخيابان آزادي را ازتو ميگيرند
مرداني که تو را وسيله اي براي فرونشاندن هوس خويش ميدانند
خواهرم تو مواظب خودت باش،من چشمم از مردان سرزمينم خون ميگريد
تو مواظب خودت باش
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن