ارسالها: 489
#12
Posted: 18 Dec 2012 13:41
معصومه 21 ساله با اهدای اعضای خود در قطعه نام آوران نام آور شد :
معصومه پور حضرت 21 ساله روز جمعه (17 آذر ماه ) بر اثر تشنج به بیمارستان سجاد شهریار منتقل شد وپس از انجام معاینات؛ مرگ مغزی وی تائید شد و خانواده وی با اهدای عضو ایشان موافقت کردند .همسر خانم پور حضرت بر بالین همسر جوان خود می گرید و به بزرگ کردن کودک 4 ساله خود بدون حضور مادر می اندیشید و چه غمی در دل دارد این پدرجوان. روز یکشنبه (19 آذر ماه ) بدن وی برای انجام مراحل اهدای عضو به مرکز پیوند اعضای دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی واقع در بیمارستان دکتر مسیح دانشوری منتقل گردید و در روزدوشنبه (20 آذرماه) عمل برداشت اعضا وی صورت گرفت که با اهدا کبد وکلیه ها به 3 بیمار نیازمند در قطعه نام آوران آرام گرفت.
نسترن مهماندوست
خبرنگار واحد خبری مرکز اهدای عضو دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
بیمارستان دکتر مسیح دانشوری
همه از آدمای عوضی بیزارن غافل ازاینکه خودشون آدم عوضی قصه زندگی یکی دیگه ن.
ارسالها: 489
#13
Posted: 19 Dec 2012 12:43
هدیه پدر 54 ساله برای تولدی دوباره :
آقای محمود نیکنام نژاد 54 ساله در روز پنجشنبه (23 آذر ماه ) به علت تصادف به بیمارستان شهدای هفتم تیرمنتقل شد که در روز پنجشنبه(25 آذر ماه ) پس از انجام معاینات مرگ مغزی وی تائید شد. خانواده آقای نیکنام نژاد با اهدای عضو ایشان موافقت کردند .با برادر آقای نیکنام نژاد هم کلام می شویم وی با چشمانی اشک بار بیان می کند که برادرش فردی مومن؛ خیر و مهربان بود و نسبت به موضوع اهدا عضو رضایت قلبی داشت. در روز پنجشنبه (25آذر ماه) بدن وی برای انجام مراحل اهدای عضو به مرکز پیوند اعضای دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی واقع در بیمارستان دکتر مسیح دانشوری منتقل گردید؛ و درهمان روز عمل برداشت اعضای وی صورت گرفت که کلیه ها و کبد به 3 نفر جانی دوباره بخشید.
نسترن مهماندوست
خبرنگار واحد خبری مرکز اهدای عضو دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
بیمارستان دکتر مسیح دانشوری
همه از آدمای عوضی بیزارن غافل ازاینکه خودشون آدم عوضی قصه زندگی یکی دیگه ن.
ارسالها: 489
#14
Posted: 20 Dec 2012 11:07
صحبتهای شنیدنی و احساسی گیرنده ریه.........
(( حسین اعظمی گیرنده ریه ))
به نام آنکه اسم او شفادهنده و یا د او دوای دردها ست. سخنم را با توکل به خداوند منان و کلام زیبای شاعر شیرین سخن سعدی آغاز میکنم که میفرماید:
منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قر بتست و شکراندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرو میرود ممد حیاتست و چون برمیآید مفرح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود و بر هر نعمتی شکری واجب.
میخواهم در خصوص بیماریام و مشکلات ناشی از آن که با آن دست و پنجه نرم کردم را برایتان بازگو کنم.
در تاریخ 30/5/1369 در یکی از شهرهای استان مازندران (بابل) به دنیا آمدم. دومین فرزند خانواده میباشم. در زمان کودکی مشکلی نداشتم بیماری من بعد از دوران کودکی بروز کرد.با شروع سن دوازده سالگی آرام، آرام علائم این بیماری به سراغم آمد. هرچند از بدو تولد با من زاده شده بود اما هیچگونه علائمی نداشت.هر چند بازگویی بیماری CFکه در نهایت به پیوند کامل دو ریه ختم میشود، خیلی سخت و دردناک، اما دوست دارم برای آخرین بار بازگو کنم تا جایی که در توانم هست هم راهنمایی کرده باشم و هم شرح وظایفی از عواقب بیماری بدهم تا بیمارانی که امثال من هستند بتوانند با بیماری کنار بیایند. نوع بیما ری: CFمخفف(سیستیک فیبروزیست)که در واقع یک نوع بیماری مادرزادی که شاید یکی از دلایل آن نسبت فامیلی والدین باشد.
زمان بیماری:
زمانی این بیماری به سراغم آمد که دوران زیبای جوانیم آغاز شده بود. آنقدر ضربه این بیماری شدید بود که نمیدانم از کجا باید آغاز کنم. این بیماری زندگیام را درگیر خودش کرد. یک شب استراحت و خوابیدن راحت برایم آرزو شده بود که در دوران بیماریام ندیده بودم.
زمان تشخیص بیماری:
در سال 1380 به همراه خانواده در یک روز گرم تابستانی به دریا رفتیم. من شنا کردن را دوست داشتم اما به دلیل جثهی ضعیفی که داشتم همیشه مادرم با این کار مخالفت میکرد. اما علیرغم مخالفت مادرم شنا کردم و بعد از آن با سرماخوردگی شدید دچار شدم و مجبور شدم یک هفته در بیمارستان کودکان بستری شوم.بعد از آن پدرم مرا به تهران آورد نزد جناب آقای دکتر سید داوود منصوری. ایشان با معاینات زیادی پیشنهاد یک تست عرق در بیمارستان مفید تهران را داد. بعد از انجام آزمایش بیماریام مشخص شد، CFبیماری مهلک که مخفف سیستیک فیبروزیست میباشد ولی آقای دکتر باور نمیکرد و دوباره آزمایش را در بیمارستان تکرار کرد که این بار شکش به یقین تبدیل شد. سال اول راهنمایی که بودم بر اثر سرماخوردگی های مداوم سینهام خس خس میکرد. مثل آدمهایی شدم که تنگی نفس داشتند همیشه و در اکثر مواقع از اسپری استفاده میکردم دیگر نمیتوانستم مثل همه راحت راه برم و کارهای شخصیام را انجام دهم. ورزشهای سنگین هم نمیتوانستم انجام بدهم. بعد از مدتی مربیان مدرسه وقتی دیدند که وضعیتم به این شکل است و در اکثر مواقع در حال اذیت شدن هستم پدرم را خواستند تا با او صحبت کنند. پدرم وضعیت جسمانیام را برای آنها شرح داد بعد از آن رفتارشان با من عوض شد و بر من سخت نمیگرفتند. واقعاً جای تقدیر و تشکر دارند .خلاصه آن سالها با تمام سختیها و مشکلاتش گذشت. در دوران بیماریام وقتی در میان جمع یا اقوامم بودم ظاهرم را طوری نشان میدادم تا کسی از بیماریام باخبر نشود وقتی به مدرسه میرفتم ، سرکلاس سرفههای مکرر اذیتم میکرد و از خجالت ن نمیتوانستم سر کلاس حاضر باشم به خاطر سؤالات مکرر معلم و دوستانم دیگر طاقت سؤالها و نگاههای ترهمآمیز یا شاید دلسوزانه اطرافیانم را نداشتم. باز هم جز پیوند نمیشد به چیز دیگری فکر کرد. اوایل وقتی از پیوند صحبت میشد میترسیدم وقتی وضعیتم به اینجا رسید که مدت زیادی نمیتوانستم بدون اکسیژن سر کنم ترسم کم میشد و با خود کلنجار میرفتم و کمی آرام میشدم تا بتوانم با این عمل کنار بیایم.این سال هم با همه سختیهایش گذشت سال1384 بود که وقتی تنگی نفسم زیاد شد نزد دکتر رفتیم دکتر با آزمایشاتی که انجام دادند متوجه شدند که خلطم چسبندگی زیادی دارد . برایم قرص جوشان تجویز کردند و دستگاهی به نام نبولایزر (دستگاه بخار) تجویز کردند تا خلطم راحتتر تخلیه شود.اینها هم مانند قرصهای دیگر فقط برای مدت کوتاهی استفاده شدند و دیگر اثرشان را از دست دادند. باید از اکسیژن استفاده میکردم آن هم روزی 6 ساعت. وقتی هوا سرد میشد . باد سرد اذیتم میکرد و باعث سردردهای شدید و سرماخوردگی میشد. در دوران سرماخوردگی سینهام خلط داشته و از صدای آن اطرافیانم اذیت میشدند. حتی بعضی اوقات از کلاس بیرون میرفتم چون متوجه میشدم که اطرافیانم اذیت میشدند. خیلی دوست داشتم مانند بچههای دیگر فوتبال بازی کنم کارهای خودم را انجام دهم دیگر حتی از کارهای روزانه و شخصی خودم هم مانده بودم و نمیتوانستم انجام بدهم. ماهی یک بار هم به درمانگاه میرفتم مقداری دارو تجویز میکردند و بعضی اوقات سرم وصل میکردم آن هم در شرایطی بود که سرماخوردگی همراه با تب شدید و تنگی نفس بود. دیگر عفونتهای داخلیام شدید شده بود و بدنم در مقابل داروها و آنتیبیوتیکها هیچگونه واکنشی نشان نمیداد و عفونت بدنم را کاملاً تحت تأثیر قرار میداد و هر دارو فقط چند روزی تبم را قطع میکرد. بعد از این همه آنتیبیوتیک نوبت رسید به تزریقات تو رگی آنقدر زیاد شده بود که گاهی اوقات برای پیدا کردن رگم به مشکل میخوردند. خواب شبم هم گرفته شده بود. سرفههای مکرر باعث میشد از خواب بیدار شوم. دیگر دغدغه فکری پدر و مادرم شده بودم نمیدانستم با چه زبانی از زحماتشان تشکر کنم. فقط از خدا میخواستم که روزی برسد که در سلامت باشم و زحماتشان را جبران کنم هر چند نمیتوان کامل جبران کرد. با بیداریهای شبانه هم بیدار بودند میسوختند و میساختند. در یکی از همین روزها حال درونیام خیلی بد شد مرا سریعاً نزد دکتر سید داوود منصوری بردند، ایشان مرا به بیمارستان مسیح دانشوری معرفی کرد. اینجا بود که برای اولین بار به این بیمارستان رفته بودم. بعد از رسیدن مرا به بخش اطفال ایزوله بردند و بستری کردند. در حدود یک هفته بستری بودم. سرکار خانم دکتر خلیلزاده پزشک معالجم بود برایم در بیمارستان پرونده پزشکی تشکیل دادند و معالجهام را آغاز کردند. برایم یک سری آزمایشات نوشتند و بعد از انجام دادن وضعیتم رو به بهبودی رفت و بهتر شده بودم. آزمایشاتی نظیر بازتوانی برای فیز یوتراپی ـ دم و بازدم و فیزیوتراپیهایی که تا به حال انجام نداده بودم. از خانم دکتر سؤالات مکرری میکردم. از ایشان سؤال کردم آیا این حرکات را در منزل هم میشود انجام داد و به بهبودی کاملم کمک میکنند؟در جواب فرمودند که این سری حرکات فقط برای این است که وضعیت شما از این که هست بدتر نشود در واقع جلوی پیشروی بیماری را هم میگرفتند. بعد از آن دکتر تغذیه آمدند و برایم دستور غذایی چرب و پرکالری نوشتند به خاطر اینکه دستگاه گوارشم مشکل داشت. روز مرخص شدن بود که بیمارستان یک دستگاه اکسیژنساز هدیه کرده بود و تعهد دادیم وقتی خوب شدم و سلامتیام را بدست آوردم برگردانم. بعد از آن هر 2 یا 3 ماه در میان در همان بخش بستری میشدم. بخش اطفال هم تا یک سنی را قبول میکنند .وقتی از دستگاه بخار استفاده میکردم فقط تا چند ساعت بعد از آن میتوانستم راحت نفس بکشم و بعد وضعیتم به حالت بد قبلی بازمیگشت و اکسیژ ن هم که باید روزی 6 ساعت میگرفتم به 18 ساعت تغییر کرد. دیگر متوجه شدم که وضعیتم زیاد خوب نیست. خانم دکتر خلیلزاده به من فرمودند که امکان دارد اکسیژن کم به قلبت هم آسیب برساند. بعد از این همه قضایا خانم دکتر خلیلزاده به پدرم فرموده بودند که با این شرایط حسین باید به بخش پیوند معرفی شود. پدرم با جناب آقای دکتر منصوری در میان گذاشت دکتر هم نظرشان همین بود. 4 سال به طور مداوم به بیمارستان میرفتم و در بخش پیوند معالجه میشدم تا تیم پیوند بتوانند آزمایشاتی از من بگیرند و مرا برای پیوند آماده کنند. دیپلم را به هر شکلی بود گرفتم و توانستم در آزمون دانشگاه هم شرکت کنم. قبل از آزمون به درمانگاه رفته بودم تا سرفهها سر جلسه اذیتم نکند. اما باز هم تب به سراغم آمد و حال خوشی نداشتم همیشه به این فکر میکردم که پیوند چقدر میتونه مؤثر باشه و منو به زندگی برگردونه؟ ناامیدی آمده بود به سراغم، دیگر باید به پیوند فکر جدی میکردم از پدرم خواسته بودم مرا به بیمارستان ببرد تا کارهایی که قبل از پیوند باید انجام دهم را بدانم تا بهشان عمل کنم. آزمایشاتی مانند سیتی اسکن ـ پیادهروی .ـ دندانپزشکی و ... رو انجام دادم. فقط عکس هستهای مانده بود که آن را هم گرفتم. بعد از چند روز ریهام خونریزی کرد وقتی آزمایش دادم پزشکان گفتند کمبود نوعی از ویتامین یکی از دلایل خونریزی مصرف بیش از حد بروفن بود که برای درد آن را مصرف میکردم. اگر یک روز مصرف نمیکردم درد مفاصل و بیاشتهایی به سراغم میآمد و اذیتم میکرد. پزشکان برای این مشکلم هم چارهای اندیشیده و برایم داروهای متعددی تجویز کردند تا مصرف کنم. خلاصه بعد از مدتی در تاریخ 18/5/90 بود که سرکار خانم دکتر شفقی گفتند باید به بیمارستان بیایم و در جلسه شرکت کنم تا پزشکان معالج مرا مورد معاینه قرار دهند و از بیماری من اطلاعاتی کسب کرده و برای عمل آمادهام کنند. در همان زمان بود که با فردی به نام علیرضا آشنا شدم که همدرد خودم بود اما وضعیتش بدتر از من بود. سرکار خانم دکتر نجفیزاده فرمودند که اگر عفونت داشته باشید عمل امکانپذیر نیست و باید منتظر بمانی تا عفونتت برطرف شود تا بتوانیم عمل را انجام دهیم.مدت 5 روزی بود که از دستگاه وایپپ استفاده میکردم.خلاصه دردوازدهمین روز ماه مبارک رمضان مورخ 21/5/90 ساعت 21:15 شب بهترین خبر زندگیام را سرکار خانم دکتر شفقی به من دادندنمیدانستم باید خوشحال باشم یا گریه کنم. خلاصه ساعت 4:00 صبح به سمت تهران حرکت کردیم مدام ترس داشتم که آیا عفونت از بدنم خارج شده یا خیر چون باعث میشد که این شانس را از دست بدهم. استرس تمام وجودم را گرفته بود. ساعت 8 صبح به بیمارستان رسیدیم. 1 شب در آنجا بستری شدم تا فردا روز عمل آماده باشم یک سری سرم و داروهایی به من تزریق کردند تا آماده باشم از استرس زیاد به من آرامبخش تزریق کردند تا راحت بخوابم به هیچ چیز جز پیوند نمیتوانستم فکر کنم.بالاخره صبح شد آقایی وارد اتاق شد در دستانش لباس سبزی بود که به من گفتند باید این را بپوشم. من هم لباس را پوشیدم روی ویلچر نشستم به سمت اتاق عمل رفتم. دم درب اتاق عمل خانوادهام مرا از زیر قرآن رد کردند. وقتی درب اتاق عمل باز شد دیدم آقایی که د ردستانش قرآن بود ایستاده تا مرا از زیر قرآن رد کند و در تمام این سالها و در تمام مراحل عمل این قرآن بود که مرا یاری کرد. بعد دکتر جراحم آمد اولین کاری که کرد با دستانش بر روی قفسه سینهام جای شکافتن را مشخص کرد. بالاخره ساعت 8:50 ماسکی روی صورتم گذاشتند و بعد از پرسیدن اسم و فامیل از هوش رفتم.زمانی هم که چشمامو باز کردم اولین کسی را که دیدم سرکار خانم دکتر نجفیزاده بودند.به مدت 1روز دربخشICU بودم.و بعد از آن تقریبا 25روز در CCUبه سر بردم این مدت 3 بار برانکوسکوپی شدم. چسیوپهایی که به بدنم وصل بود برای تخلیه ترشحات بعد از پیوند بود. خلاصه این 25 روز با تمام سختیها و مشکلاتش به خیر گذشت. هنوز باورم نمیشد که یک شب بتوانم بدون اکسیژ ن بخوابم. بعد از مرخص شدن باید 2 ماه در تهران میماندیم و یک روز در میان به بیمارستان میرفتیم. این 3 ماه هم رفته رفته تمام شد. خلاصه در تاریخ 23/8/90 بعد از تنظیم شدن داروهاتوسط پزشکان به سمت شمال حرکت کردیم هنوزم باورم نمیشد بتوانم کارامو خودم انجام بدهم. حال دیگر از اکسیژن استفاده نمیکنم. کارامو خودم انجام میدهم. از پله راحت بالامیروم.
تردمیل میزنم راحتی این روزهایم را مدیون ازخودگذشتگی خانوادهای هستم که اعضای بدن فرزندشان را اهداء کردند. تا تعدادی از انسانهای دیگر بتوانند به زندگی برگردند. این کار بزرگ واقعاً قابل وصف نیست. از پزشکان محترم واحد پیوند سرکار خانم دکتر نجفیزاده، سرکار خانم دکتر شفقی، سرکار خانم دکتر قربانی، جناب آقای دکتر مکی و پرسنل محترم واحد پیوند تقدیر تشکر دارم.
همه از آدمای عوضی بیزارن غافل ازاینکه خودشون آدم عوضی قصه زندگی یکی دیگه ن.
ارسالها: 489
#15
Posted: 20 Dec 2012 11:08
مرگ مغزي، کما نيست
يک جراح مغز و اعصاب با بيان اينکه مردم اطلاعات و شناخت کافي درباره تفاوت حالت مرگ مغزي و کما ندارند، گفت: مرگ مغزي، کما نيست و انتظار بازگشت در بيماران مرگ مغزي کاملا مردود است.
دکتر بابک محبوبي در گفت وگو با خبرنگار بهداشت و درمان خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا) منطقه زنجان با اشاره به اين که در مواقع بروز مرگ مغزي در يک فرد، هيچگونه عملکردي از جانب مغز صادر نميشود، افزود: در اين حالت فرد به طور، صد در صد هوشياري خود را از دست ميدهد.
وي عدم تنفس را معمولترين نشانهي مرگ مغزي در فرد دانست و تصريح کرد: در اين حالت رفلکسي از ناحيه مردمکها، ناي و ساير اندامهايي که در معاينات و آزمايشات متعدد درگير هستند، مشاهده نميشود.
محبوبي خاطرنشان كرد: تشخيص صد درصد مرگ مغزي را بعد از گذراندن 6 تا 12 ساعت مراقبتهاي ويژه و سپس انجام آزمايشات متعددي مانند آنژيوگرافي براي اثبات مرگ مغزي، نوار مغزي، سونوگرافي داپلر، تست آپنه براي اثبات عدم تنفس و تست آتروپين ميسر دانست.
وي در ادامه از وجود رفلکس ساقه مغز در بروز حالت کما در فرد خبر داد و افزود: در صورت بروز حالت کما، فرد برخلاف حالت مرگ مغزي با داشتن کاهش سطح هوشياري، داراي رفلکسهاي چشم، مردمک، ادراک، تحريکات تنفسي و غيره خواهد بود.
محبوبي اظهار داشت: عدم تنفس در بيماران مرگ مغزي به هيچ وجه قابل بازگشت نيست ولي در کما با تحريکات تنفسي باز مي گردد.
اين پزشک متخصص با اشاره به اين که در حالت کما بخشي از بافت مغزي به علل متفاوت از بين ميرود، ابراز کرد: در افراد بزرگسال ترميم بخشي از بافت مغز که منتج به حالت کما شده، غيرقابل بازگشت است و فرد تا پايان عمر از فعاليت آن قسمت از مغز بيبهره خواهد ماند ولي ميتواند به حيات خود ادامه دهد.
وي ادامه داد: چنانچه اين تخريب بافت مغزي در کودکان زير 7 سال اتفاق افتد، بخشهاي ديگر مغز انجام وظيفه آن قسمت را بر عهده ميگيرند و تا حدي اين نقيصه جبران ميشود.
محبوبي زمان خروج فرد از حالت کما را بين چند روز تا چند سال اعلام کرد و افزود: مراقبتهاي ويژه براي بيماراني که دچار حالت کما شدهاند، نقش حياتي دارد و به عينه مشاهده شده است که بيماران دچار اين حالت با داشتن مراقبتهاي مطلوب، ساليان سال زنده ماندهاند.
همه از آدمای عوضی بیزارن غافل ازاینکه خودشون آدم عوضی قصه زندگی یکی دیگه ن.
ارسالها: 489
#16
Posted: 20 Dec 2012 11:09
مرگ مغزی چیست ؟
یکی از جنجالی ترین موضوعات علم پزشکی که در دهه های اخیر مطرح شده و بحث های زیادی را به دنبال داشته است، مسئله مرگ مغزی است.شاید در نگاه نخست این مسئله به صورت یک موضوع پزشکی خودنمایی کند، اما با تأملی بیشتر، پرداختن به ابعاد اخلاقی، مذهبی، سیاسی و حقوقی این مبحث،اجتناب ناپذیر است. طبقات مختلف دانشمندان اعم از علمای دینی، پزشکان، حقوقدانان وسیاستمداران در قبال این موضوع اظهارنظر کرده اند و هر کدام براساس نحوة نگرش خویش به این موضوع پرداخته اند.هر مبحث متناسب با مزایا و مخاطراتی که در پیش دارد، حساسیت هایی را هم در پی خواهد داشت و موضوع مرگ مغزی و پیوند اعضا نیز از این امر مستثنی نیست.
● مرگ مغزی
در صورتی که بیماری دچار «آسیب غیرقابل برگشت به مغز و همزمان ساقه مغز شود» در اصطلاح پزشکی گفته می شود که بیمار دچار مرگ مغزی شده است.
این بیمار در واقع شخصی است که به علت آسیب گسترده به مغز، هرگز قادر به ایجاد ارتباط با محیط پیرامونش نیست. هرگز نمی تواند صحبت کند، حس کند،حرکتی انجام دهد، ببیند، چشم هایش را باز کند یا حرکت دهد و در نهایت نفس بکشد.
این بیمار علیرغم آنکه ضربان قلب دارد، وقتی امواج مغزی وی راثبت می کنیم، هیچ موج قابل ثبتی به دست نمی آید. در سال های اخیر، با توجه به پیشرفت های حاصله، به طور موقت به وسیلة دستگاه تنفس مصنوعی، می توان برای وی تنفس ایجاد کرد، ولی به محض قطع از دستگاه، تنفس بیمار نیز قطع شده و قلب وی نیز از کارمی افتد.
از این رو در علم پزشکی به بیمار «مرگ مغزی»، «مرده» اطلاق میشود. توجه کنید که وقتی اثبات شود بیماری دچار مرگ مغزی شده است، به معنی این است که بیمار هرگز زنده نخواهد شد.
● اهمیت تشخیص «مرگ مغزی»
از سال ۱۹۵۰ میلادی، وقتی که پزشکان مغز و اعصاب (نرولوژیست) متوجه غیرقابل برگشت بودن بیماران مبتلا به مرگ مغزی شدند، مباحث مهمی در عرصةاخلاق پزشکی به وجود آمد. مهمترین جایگاه این مباحث، وجود بیمارانی بود که علیرغم آسیب منتشر به مغز و علی رغم برگشت ناپذیر بودن وضعیت مغزی آن ها، ارگان های بدن آنها (به استثنای مغز) کاملاً قابل استفاده بود. یعنی پزشکان با بیمارانی روبرو شدندکه مغز نداشتند ولی در عین حال قلب، کلیه، کبد، پوست، استخوان و... داشتند. از طرفی در طی همین سال ها، اعمال جراحی تحت عنوان «پیوند اعضاء» رفته رفته جای خودش را در عرصة پزشکی به خوبی باز کرد. لهذا پزشکان به اهمیت تشخیص مرگ مغزی و استفاده حیاتی از ارگان های حیاتی بیمار مبتلا به مرگ مغزی پی بردند و متوجه شدند که می توان ازاعضاء مختلف بیمار مبتلا به مرگ مغزی پی بردند و متوجه شدند که می توان از اعضاءمختلف بیمار مبتلا به مرگ مغزی جهت زنده ماندن افراد دیگر به خوبی استفاده کرد، به طوری که با استفاده از اعضاء یک بیمار مبتلا به مرگ مغزی می شود حیات را به چندبیمار دیگر اهداء نمود.
از این رو در سال ۱۹۷۰ میلادی در آمریکا قانون استفاده از اعضاءبدن بیمار مرگ مغزی تصویب شد و به طور عملی و با اتخاذ تدابیر حقوقی ـ اخلاقی وپزشکی ویژه ای این اقدامات آغاز گردید. در این خصوص کمیته های تشخیص دقیق مرگ مغزی تشکیل شد و در جهت آموزش همگانی در زمینة مرگ مغزی و ترغیب آن ها به عضو شدن وگرفتن کارت اهداء عضو در صورت مبتلا شدن به مرگ مغزی اقدامات زیادی انجام گرفت به طوری که هر سال آمار استفاده از اعضاء بیماران مرگ مغزی در کشورهای توسعه یافته یادر حال توسعه در حال افزایش است.
● دیدگاه اسلام
دین مبین اسلام، اهمیت فوق العاده ای برای نجات انسان ها قائل است تا آنجا که به فرموده قرآن کریم، هرگاه کسی باعث بقای نفسی شود، مانند آن است که باعث نجات جان تمام انسان ها شده است و ثواب چنین کاری برای اوست. مستفاد آیه شریفه آن است که حمایت از نفوس از بزرگترین عبادات است مرحوم علامه طباطبایی در ذیل آیة فوق می فرمایند «هرکه یکی را زنده نگه دارد، چنان است که همة مردم را زنده داشته است و این موضوع دریچه ای را به روی مسئله پیوند اعضای انسان می گشاید».
در صورتی که بین حفظ حرمت جسد مسلمان و حفظ جان مسلمانان امردائر شود، مسلم حفظ جان مسلمانان مهم تر خواهد بود و باید مقدم داشته شود. به عبارت دیگری، در صورت تعارض بین واجب، باید واجب اهم را گرفت و مصلحت فرد زنده را برمصلحت مردم مقدم داشت.
امروزه جداسازی اعضای جسد و پیوند به نیازمندان به هیچ وجه توهین به مرده به حساب نمی آید، بلکه ایثار و حرکتی انسانی است.بنا به ضرورت های اجتماعی در تاریخ ۵ مهرماه ۱۳۷۲، لایحة استفاده از اعضای جسد و افراد مرگ مغزی به مجلس شورای اسلامی تقدیم که توسط
نمایندگان رد شد.بعد از رحلت امام، عده ای ازمتخصصان موافقت مقام معظم رهبری حضرت آیت ا... خامنه ای را نیز دریافت داشتند.
موافقان این لایحه معتقد بودندکه با فتوای امام(ره) و حضرت آیت ا... خامنه ای و نظرات بزرگانی مثل آیت ا... حائری، حضرت آیت ا... نوری همدانی، آیت ا... فاضل، آیت ا... هاشمی رفسنجانی اشکالی در این عمل نیست و لذا با توجه به ضرورت اجتماعی و نیاز فزاینده عدة زیادی از
بیماران به این گونه پیوندها، امید است مجلس شورای اسلامی به آن رأی موافق دهد و باتدوین آیین نامه های اجرایی آن، از سوءاستفاده های اجتماعی جلوگیری به عمل آورد.
موافقان تصریح کردند که مجلس شورای اسلامی می تواند هیأتی ازمتخصصان رشته های مختلف پزشکی را پیشنهاد کند.
در صورتی که این هیأت به اتفاق آرا تشخیص داد که یک بیمار به مرگ مسلم مغزی دچار شده است، با اجازة خانواده اش به عمل جراحی اعضای بدن فوت شده اقدام نمایند.
● پیشنهادات
همان طور که گفته شد، بیمارانی که دچار مرگ مغزی می شوند، به جهت غیرقابل برگشت بودن ضایعه مغزی آن ها، در واقع مرده اند و با نگهداری تنفس و قلب بیمار با دستگاه های مختلف، صرفاً سیستم درمانی کشور متحمل هزینه های اضافی میشود و از طرف دیگر خانواده بیمار گرفتار مشکلات عدیده و از جمله مسائل روحی می شود. بعید است که اگر بیمار قادر به تکلم بود، به ما اجازه نمی داد که چنین وضعیت طاقت فرسایی را برای او ایجاد کنیم
1) سیستم های درمانی کشور را در جهت تشخیص و ثبت بیماران مبتلابه مرگ مغزی ترغیب سازیم و در این زمینه، مجموعه ای کارآمد ومتکی به اطلاعات روز رابه وجود آوریم.
2) اطلاعات مردم را درخصوص مرگ مغزی و چگونگی استفاده از اعضاءبیماران مبتلا به مرگ مغزی بالا ببریم
3) کارت های اهداء عضو را بین مردم توزیع نـماییـم و آن ها رااز اهمیت این عمل مطلع سازیم
4) در نهایت، انگیزه لازم را در افراد جهت اهداء اعضایشان ایجادکنیم.
همه از آدمای عوضی بیزارن غافل ازاینکه خودشون آدم عوضی قصه زندگی یکی دیگه ن.
ارسالها: 489
#17
Posted: 21 Dec 2012 12:41
اهداي اعضاي بدن 2 جانباز
زندگي دوباره براي 9 بيمار
جام جم آنلاين: در پي مرگ مغزي دو جانباز جنگ تحميلي در شهريار و تهران و آسماني شدن آنها، اعضاي بدنشان به بيماراني پيوند زده شد كه مدتها بود با مرگ دست و پنجه نرم ميكردند.
به گزارش جامجم، قاسم راجيان يكي از جانبازان جنگ تحميلي بود و سالها با تركشي كه از آن دوران در سرش باقي مانده بود كنار مادر سالخورده و دو برادرزادهاش زندگي ميكرد. پس از مرگ مادر، آنها سه نفري با هم و كنار يكديگر بهزندگيشان ادامه دادند.
قاسم هيچگاه شكايتي از زندگي نميكرد و هميشه از خدا ميخواست بتواند از امانتهاي برادرش كه به او سپرده شده بود، بخوبي مراقبتكند.
اميدي بيبازگشت
روزهاي پاياني آبان امسال وقتي برادرزادههاي اين جانباز سرافراز به خانه بازگشتند و چند بار صدايش زدند، پاسخي نشنيدند. آنها سراسيمه به اتاق عمو رفتند و مشاهده كردند او تشنج كرده و بيهوش شده است.
آنها با اورژانس تماس گرفتند و عموي 45 سالهشان را ابتدا به بيمارستان شهدا و سپس به بيمارستان خاتمالانبياي تهران منتقل كردند. پس از سه روز بستري بودن قاسم در اين بيمارستان، پزشكان نظر دادند وي مرگ مغزي شده و ديگر اميدي به بازگشت او نيست.
اهداي سه عضو مرد جانباز به بيماران
دو برادر وقتي از موضوع باخبر شدند، به ياد حرفهاي عمو قاسم افتادند كه هميشه ميخواست اعضاي بدنش را اهدا كند تا مرگ او طلوع زندگي ديگر باشد.
آنها تصميم خود را گرفتند و با مراجعه به واحد پيوند عضو بيمارستان مسيح دانشوري تهران رضايت خود را اعلام كردند و خواستند طبق وصيت عمويشان اعضاي بدن وي را اهدا كنند و به اين ترتيب كبد و دو كليه قاسم، اين جانباز جنگ تحميلي به سه بيمار نيازمند اهدا شد و قاسم نيز به جمع دوستان شهيد خود كه سالها از آنها دور مانده بود پيوست و آسماني شد.
وصيت آسماني عمو
در همين رابطه برادرزاده قاسم روز گذشته به خبرنگار ما گفت: عمويم سالها در جبهههاي جنگ حق عليه باطل جنگيده بود و بعد از مرگش هم با ايثاري كه كرد، درس زندگي و پايمردي به ما آموخت.
وي افزود: عمو هميشه دلش ميخواست اگر برايش اتفاقي افتاد، اعضاي بدنش به بيماران نيازمند اهدا شود تا شايد دردمندي التيام يابد. من و برادرم از اينكه توانستيم به وصيت او عمل كنيم خوشحاليم و به وجود چنين فرد ايثارگري ميباليم.
ايثاري ديگر از يك جانباز
مرد ميانسال ديگري هم به نام عباس اكسيري، پاسدار بازنشسته سالها با سه تركش به جا مانده از جنگ تحميلي روزگار ميگذراند، بيآنكه كسي جز همسر فداكارش از جانباز بودن وي مطلع باشد.
عباس اكسيري روزهاي پاياني آبان امسال دچار مرگ مغزي شد و خانوادهاش وقتي از موضوع باخبر شدند، تصميم گرفتند اعضاي بدن وي را به بيماراني هديه كنند كه سالهاست با مرگ دست و پنجه نرم ميكنند بنابراين پيكر اين جانباز سرافراز هم به واحد پيوند اعضاي بيمارستان مسيح دانشوري تهران منتقل شد و كليهها، كبد، دريچه قلب و بافتهاي بدن وي به بيماران پيوند زده شد و او با آرامش به خانه ابدي رفت.
پدر با اشتياق به ديدار خدا رفت در همين رابطه علي پسر 22 ساله اين جانباز به خبرنگار ما گفت:پدرم با سه تركش در بدنش زندگي ميكرد و مادرم از اين موضوع باخبر بود و در اين اواخر من و برادرم نيز متوجه اين موضوع شده بوديم.
پدرمان هيچ وقت براي دريافت كارت جانبازي اقدام نكرد و عقيدهاش اين بود كه براي رضاي پروردگار در جبهههاي حق عليه باطل جنگيده است و اجر آن را با هيچ چيزي نميتواند عوض كند.
وي اضافه كرد: پدرم از چند سال پيش به من و ديگر اعضاي خانواده گفته بود در صورتي كه اتفاقي برايش افتاد، اعضاي بدنش را به بيماران اهدا كنيم. اين تنها خواسته پدرم و وصيت او بود بنابراين من، برادر و مادرم تنها خواستهاش را عملي كرديم و به او افتخار ميكنيم كه يك رزمنده بيادعا بود. او هر چند در ميان ما نيست اما ياد و ايثاري كه بعد از مرگش كرد، او را براي هميشه جاودانه كرد.
وي يادآور شد: پدرم به روزهاي محرم علاقه بسياري داشت و هميشه دوست داشت روزي كه به ديدار خدا ميرود در ماه محرم باشد كه سرانجام هم به خواستهاش رسيد و آسماني شد.
همه از آدمای عوضی بیزارن غافل ازاینکه خودشون آدم عوضی قصه زندگی یکی دیگه ن.
ارسالها: 489
#18
Posted: 22 Dec 2012 12:30
ترویج اهدای عضو، آبی بر آتش بازار دلالی کلیه
عضو کمیسیون بهداشت ودرمان مجلس، یکی از علل رونق بازار سیاه فروش کلیه را مشکلات اقتصادی مردم خواند وگفت: دولت و مجلس باید با ترویج فرهنگ اهدای عضو، زمینه را برای ساماندهی بازار خرید و فروش کلیه فراهم کنند.
محمدحسین قربانی در گفت وگو با خبرنگار اجتماعی خبرگزاری خانه ملت، با تأکید بر پیشرفت علم پیوند اعضا در کشور٬ تصریح کرد: افزایش تکنولوژی درباره پیوند اعضا موجب شده مشکلات بیماران تا حدودی کاهش یافته و زمینه سلامت آنان فراهم شود.
نماینده مردم آستانهاشرفیه در مجلس شورای اسلامی، درباره منابع عضوهای استفاده شده در عمل پیوند اعضا، گفت: اهدا، فروش اعضا و مرگ مغزی از مهمترین منابع تأمین اعضای بدن است.
وی نسبت به وضعیت و حواشی بیمارستانهای پیوند عضو در کشور بهویژه در تهران هشدار داد وگفت: متأسفانه موضوع خرید و فروش اعضا در کشور بهویژه کلانشهرها بسیار رونق گرفته که این موضوع موجب افزایش فعالیت دلالان در این حوزه شده است.
این نماینده مردم در مجلس نهم، با بیان اینکه یکی از علل رونق بازار سیاه فروش اعضا، مشکلات اقتصادی مردم است، افزود: بهطور حتم سازمانهای حمایتی باید اینگونه افراد را شناسایی و حمایت مالی کنند تا این افراد برای حل مشکلات معیشتی شان اقدام به فروش اعضای بدن خود مثل کلیه نکنند.
قربانی نظارت وزارت بهداشت، درمان وآموزشپزشکی را بر خرید وفروش اعضا بدن ضعیف خواند وگفت: عملکرد ضعیف این وزارتخانه موجب جولان دلالان در این حوزه و افزایش فشار بر بیماران برای خرید اعضای بدن با قیمتهای بسیار بالا شده است.
وی با بیان اینکه وزارت بهداشت، درمان وآموزشپزشکی باید با برنامهریزی نظارت خود را بر چگونگی انتقال و خرید و فروش اعضا بدن به ویژه کلیه افزایش دهد، یادآور شد: هماکنون بیماران اگر خواستار دریافت کلیه باشند، باید چند ماه در صف طولانی قرار گیرند، که این موضوع بیماران را وادار میکند تا از راههای دیگر و بازار سیاه مشکلات خود را حل کنند.
عضو کمیسیون بهداشت ودرمان مجلس، بر لزوم تصویب قوانین مناسب برای ساماندهی بازار خرید وفروش اعضای بدن تأکید کرد وگفت: بهطور حتم دولت و مجلس باید برای ترویج اهدای عضو برنامهریزی کنند، از این رو تشویق و گرامیداشت خانواده افراد اهدا کننده عضو از سوی دولت بهترین راه برای ترویج این کار است.
همه از آدمای عوضی بیزارن غافل ازاینکه خودشون آدم عوضی قصه زندگی یکی دیگه ن.
ارسالها: 489
#19
Posted: 22 Dec 2012 12:30
پیوند اعضای بیمار مرگ مغزی در شیراز جان 3 بیمار نیازمند را نجات داد .
مدیر انجمن خیریه حمایت از بیماران کلیوی استان فارس گفت : با پیوند اعضای جوان 24 ساله شیرازی که بر اثر تصادف دچار مرگ مغزی شده بود 3 بیمار در انتظار پیوند حیاتی دوباره یافتند.
معینی افزود : سه جوان 30 ساله ،22 ساله و 20 ساله با پیوند کلیه ها و کبد این جوان مرگ مغزی از مرگ حتمی نجات یافتند . این عمل های پیوند امروز در بیمارستان نمازی شیراز صورت گرفت.
همه از آدمای عوضی بیزارن غافل ازاینکه خودشون آدم عوضی قصه زندگی یکی دیگه ن.
ارسالها: 489
#20
Posted: 23 Dec 2012 09:45
اهداي عضو به 4 بيمار نيازمند در شيراز
اهدای اعضای بدن یک بیمار مرگ مغزی در شیراز جان 4 بیمار نیازمند را نجات داد.
مدیر انجمن خیریه حمایت از بیماران کلیوی استان فارس اعلام کرد: اهدای اعضای بیمار52 ساله شیرازی که بر اثر تصادف دچار مرگ مغزی شده بود چهار بیمار نیازمند به عضو زندگی دوباره یافتند.
معینی گفت :کلیه های این بیمارمرگ مغزی به بیماران کلیوی 29ساله و36 ساله پیوند زده شد.
همچنین کبد این بیمار مرگ مغزی نیز به 2 بیمار 17 ساله و 28 ساله اهدا و دربیمارستان نمازی شیراز پیوند زده شد.
همه از آدمای عوضی بیزارن غافل ازاینکه خودشون آدم عوضی قصه زندگی یکی دیگه ن.