ارسالها: 2801
#451
Posted: 26 Apr 2014 21:58
shah2000: خیلیم دلت بخواد بر دایره لغات زبانت افزوده میشه
برو بابا ، غصه زبان ندارم
زبانم خوبه
غصم از اینه مجبورم اینایی که معنی میکنم و گرامر و لغتها رُ واسه ۲۰ تا از همکلاسیام توضیح بدم
اینش درد داره لامصب
هر بیلیاقتی رُ تو قلبتــــون جا ندید!!
جای آفتـــابه تو بــوفه نیست . . .
ارسالها: 161
#452
Posted: 27 Apr 2014 19:01
سرجلسه امتحان داشتم تقلب میکردم استادفهمیدوبا اخم به گفت داری چیکارمیکنی؟؟منم خونسردگفتم همون کاری که شما دوران دانشجوییتون میکردید.تاپایان جلسه هنگ بود
خدایا...
دیگه بسمه...
بریدم رحم کن
.........
زندگی پانتومیم است حرف دلت رابه زبان اوری باخته ای
ارسالها: 2801
#454
Posted: 28 Apr 2014 22:13
امروز امتحان داشتیم، من جزوه رو صندلی کناریم باز بود داشتم تقلب مینوشتم...
بعد نوشتن سوالها که دیگه آخراش بود ، مراقب اومد گفت اِ این ورقهها چیه!!
گقتم نمیدونم، فکر کنم ماله این پسره کناریم بود که رفت، زیر دستیش بود!!!
گفت خُب ببر بهش بده، ممکنه ذهنیت ایجاد کنه که داشتی از روش تقلب میکردی ، برا خودت بد میشه!
گفت آره ، خوب شد گفتید..
بدید دیگه منم این سوال آخرو بنویسم میبرم میدم بهش، جزوه رُ داد دستم منم سوال رُ نوشتم بردم دادم برگمو
یعنی کاملا راضیم ازش، به شدت
هر بیلیاقتی رُ تو قلبتــــون جا ندید!!
جای آفتـــابه تو بــوفه نیست . . .
ارسالها: 3525
#455
Posted: 1 May 2014 10:52
از طرف دانشجوهای خوابگاه دخترانه کوثر دانشگاه رازی
greenshot
ویرایش شده توسط: nisha2552
ارسالها: 161
#457
Posted: 8 May 2014 23:38
استادمون سرکلاس بایدیه طرح درمیاورد خیلی کنده به اصطلاح خودش بادقته بچه ها غرمیزدن استادخسته شدیم اومدیه چیزی بگه جو اروم بشه گفت بچه ها تا من درمیارم شما بحوابید اماده بشید
خدایا...
دیگه بسمه...
بریدم رحم کن
.........
زندگی پانتومیم است حرف دلت رابه زبان اوری باخته ای
ارسالها: 2801
#458
Posted: 9 May 2014 00:56
دیروز تو کلاسمون دانشجوه با استاده بحثش شد، اول اون از کلاس رفت.. بعدم استاده
اصن بی اعصاب بودن جفتشون !
یکیتونم صحنه رو ترک میکرد کافی بودااااا
هر بیلیاقتی رُ تو قلبتــــون جا ندید!!
جای آفتـــابه تو بــوفه نیست . . .
ارسالها: 24568
#459
Posted: 22 May 2014 20:30
یکی از دوستهام تعریف می کرد چند وقت پیش سر کلاسم یه اتفاقی افتاد که خیلی جالب بود .
می گفت مشغول تدریس بودم که یه دفعه ای در باز شد و دو سه تا پسر یکی از پسرهای کلاس رو صدا زدن . من گفتم که منتظر اتمام کلاس بشن ولی اصلا" توجهی به حرف من نکردند و یکی از اونها رفت سراغ دانشجوی کلاس من . من اعتراض کردم اما هنوز حمله اعتراضم رو تمام نکرده بودم که با هم گلاویز شدن . اون دو نفر دیگه هم اومدن و شروع کردن پسر رو کتک زدن . ما همه جیغ کشیدیم و پسرها سعی کردن اونها رو از هم جدا کنند اما بیفایده بود . به صدای داد و فریادها از بیرون بچه ها و حراست سر رسیدند اما پسره تا حراست رو دید یه کاتر درآورد و از رو پیرهنش چند تا ضربه به شکم خودش زد . هر کسی هم که طرفش می رفت کاتر رو به طرفش میاورد . همه هجوم آورده بودن تو کلاس خلاصه بعد از کلی جیغ و داد همون دو تا دوستهای خودش کاتر رو از دستش بیرون آوردن . و حراست بیرون بردش . رئیس دانشکده هم با رئیس حراست دعواشون شده بود که چرا کارت دانشجوئی رو کنترل نمی کنه که هر کسی بیاد تو محیط. من که داشتم سکته می کردم . از بچه ها پرسیدم جریان چی بود معلوم شد خواهر اون آقا با شاگرد من رابطه ای پیدا کردن و داداشه که خودشم دانشجوی مهندسی سازه هست و ظاهرا" روشنفکر غیرتی شده و این بلوا رو راه انداخته . امبولانس اومد و پسره رو برد . دوستاشم که می خواستن کاتر رو از دستش دربیارن دست و بالشون زخمی شده بود و می گفت جالبترین موضوعی که هر وقت یادم میفته منو میخندونه این بود که تنها کسی که این وسط ی خراشم برنداشت همون شاگردش بود که دعوا بخاطرش راه افتاده بود.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand