ارسالها: 69
#491
Posted: 5 Sep 2014 17:23
من شیرین ترین خاطرم مربوط به آشناییم با همسر مهربانم می شه. موقع دفاع از پایان نامم خیلی استرس داشتم. با اینکه همه فامیل و آشنا پ دوست رو دعوت کرده بودم. وسط دفاع یه لحظه خواستم بپرم بیرون اما یه نگاهی به من خیلی آرامش می داد. هی با تکون دادن سرش و تایید خرفام بمن اعتماد به نفس می داد بعد از دفاع فهمیدم از دانشجویان یه دانشگاه دیگه بود که چون موضوع پایان نامش شبیه من بود اومده بود که اطلاعات کسب کنه. خلاصه شروع آشناییمون اینجوری شد. تا اینکه به بهانه کمک کردنش رابطمون صمیمی تر شد. الآنشم من بهترین همسر دنیا رو دارم که همه نوع آزادی به من می ده. البته منم اینجوریم
ویرایش شده توسط: marjan_6969
ارسالها: 3080
#493
Posted: 7 Sep 2014 23:06
marjan_6969: من شیرین ترین خاطرم مربوط به آشناییم با همسر مهربانم می شه. موقع دفاع از پایان نامم خیلی استرس داشتم. با اینکه همه فامیل و آشنا پ دوست رو دعوت کرده بودم. وسط دفاع یه لحظه خواستم بپرم بیرون اما یه نگاهی به من خیلی آرامش می داد. هی با تکون دادن سرش و تایید خرفام بمن اعتماد به نفس می داد بعد از دفاع فهمیدم از دانشجویان یه دانشگاه دیگه بود که چون موضوع پایان نامش شبیه من بود اومده بود که اطلاعات کسب کنه. خلاصه شروع آشناییمون اینجوری شد. تا اینکه به بهانه کمک کردنش رابطمون صمیمی تر شد. الآنشم من بهترین همسر دنیا رو دارم که همه نوع آزادی به من می ده. البته منم اینجوریم
خوشحالم براتون امیدوارم زندگیتون پر از این خاطرات شیرین باشه
Parnia: سلام
گفتم این خاطرات مال سالهای ۸۴، ۸۵ یا پایین تر از این خانم فامیل دورمون بوده. تو ایران هم دانشجو بودن. جالبیش اینجاست دانشجوی تربیت دبیر هم بودن! اسم دانشگاه رو متاسفانه نمی تونم بگم. الان یه دانشگاه روزانه هست.
اینطور که ایشون گفتن ما هم تعجب کردیم! ولی میگن اون موقع دوره ریاست جمهوری خاتمی بوده و آزادی تو همه چی بیشتر از الان بوده!! انجمن های دانشجویی مثل انجمن اسلامی و جامعه دانشجویان و .... خیلی فعال بودن والا منم هم اطلاع کافی ندارم این خاطره ها رو شنیدم ازشون، جالب بودن گفتن شما هم بخونین.
سلام،چه جالب ما که از شانسا نداشتیمُ نداریم!در ضمن ممنون
Parnia: خودم هم خاطره زیاد دارم ولی هم دانشکده ای ها و هم دانشگاهی های زیادی اینجا هستن!! جرات گفتنشونو ندارم!!
حالا از کجا میدونین دوستاتون اینجا هستن Parnia: پایدار باشید
همینطور شما
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#496
Posted: 11 Sep 2014 14:20
hassen: امروز رفتم دانشگاه برای مشکل تو انتخاب واحدم..
پیش مسئول آی تی بودم که یه دختر خانومی با عجله وارد شد و به مسئول آی تی گفت آقای ...... چرا من نمیتونم انتخاب واحد کنم؟
درسیو که میخوام نمیاد تو کادر انتخابم!
مسئول آی تی مون گفت چطور این کارو انجام میدید که نمیشه؟
اونوقت دختره با اعتماد به نفس وارد پنلش شده..
درسُ بعد انتخابش میکشه با موس که بندازه تو جدول دروس انتخاب شده!!
بعد میگه نگاه کنید اینـــــــــــا، نمیشه!
من که رفتم بیرون از اتاق ، ولی فکر کنم سیستمای تو اتاقم داشتن میخندیدن از این همه استعداد
دختره اومد بیرون دیگه سرشو بلند نکرد، فقط دوید و رفت
مسئول آی تی مون هم مرد خوبی بود، خدا رحمتش کنه
این مسئولای آی تی الان اصلا بدرد نمیخورن فرقم نمیکنه چه دانشگاهی باشه همشون سرپایه کرباسن
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 2801
#497
Posted: 12 Sep 2014 01:22
shah2000: این مسئولای آی تی الان اصلا بدرد نمیخورن فرقم نمیکنه چه دانشگاهی باشه همشون سرپایه کرباسن
این مسئول ما که پسر گُلیه، با منم که جــوره
بینیشم تازه عمل کرده کُلی سوژس
هر بیلیاقتی رُ تو قلبتــــون جا ندید!!
جای آفتـــابه تو بــوفه نیست . . .
ارسالها: 3080
#498
Posted: 15 Sep 2014 11:37
hassen: این مسئول ما که پسر گُلیه، با منم که جــوره
خوب چون خودتم یه پا مسئول آی تی هستی
hassen: بینیشم تازه عمل کرده کُلی سوژس
به دِماغ نخند چون ممکنه دَماغه خودت ۲۰ماغ بشه
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!