انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
گفتگوی آزاد
  
صفحه  صفحه 7 از 54:  « پیشین  1  ...  6  7  8  ...  53  54  پسین »

خاطرات و ماجراهای دانشجویی (نظرسنجی در پست دوم)


مرد

 
خاطره بیست و نهم


سر کلاس زبان بودم يه بنده خدايی وسط درس بهم ميگه جمله ی دلم هواتو كرده رو به انگليسی بگو!
میخوام به انگلیسی واسه زیدم بفرستم میخوام تریپ باکلاس جلوش وردارم!
بعد قیافه من دقیق اینجوری شدبعد حس کرم ریزیم گل کرد گفتم بهش بگو:
my heart Fucked your air
بقیشم خودت حدس بزنچی شد...!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
     
  
مرد

 
تو دانشگاه ما یه پسری هست بنده خدا یه کم شیرین عقله
سر کلاس استاد یه فیلم میذاره،اول فیلم عکس خمینی اومده بالا
یهو به زبان محلی گفته ااای یه که خمینیه همزمان شکلک هم واسش در آورده که خیلی جالب بوده حیف الان نمیشه اون شکلکُ بذارم
آقا همه کلاس بره رو هوا از خنده
استادهم ازون حزب اللهی ها با تیک پا این پسر بدبختُ انداخت بیرون،از اون موقع هم راهش نداده
     
  
زن

 
کلاس ما گاهی وقتا در جایی دور از محل دانشگاه تشکیل می شد .. یک روز من و دو سه نفر از دوستان می خواستیم بریم کلاس .. با این که هیشکدوم اهل غیبت نبودیم ولی اون روز روفرم نبودیم اصلا وارد دانشگاه یا محل تشکیل کلاسها نشدیم .دوری در شهر زدیم و .در برگشت کاری پیش اومد مجبور شدیم بریم به دفتر مرکزی دانشگاه ..رئیس دانشگاه تا ما رو دید گفت شما مگه کلاس نداشتین ؟ تعجب کردیم عجب حافظه ای داره ؟ دوستم گفت چرا اتفاقا با آقای فلانی کلاس داشتیم الان تعطیل شدیم داریم میریم خونه .. ....از نظر ما کلاس هم باید ده دقیقه پیش تعطیل می شد .. رئیس دانشگاه بر و بر ما رونگاه می کرد .. حس کردم فهمیده ما داریم دروغ میگیم . چه بد می شد .. رو من خیلی حساب می کرد .. روکرد به دوستم و گفت اتفاقا آقای فلانی همون استادی که باشما در همین ساعت درس داشته مرحوم شده ما داریم میریم مراسم سوم ایشون .....ما از خجالت آب شدیم .. و دوستم بیشتر چون اون دروغ گفته بود .. سرمونو انداختیم پایین .. رفتیم طرف مسجد تا به جای شرکت در کلاس و مستفیض شدن از استاد با خوندن فاتحه ای روح آن مرحوم را مستفیض گردانیم . خدا رحمتش کنه . دوست و برادر لیسانسیه شما : ایرانی
     
  
مرد

 
امروز مریض بودم نرفتم دانشگاه،دوستم برگشته به همه گفته:فرید تصادف کرده پاش شکسته واسه همین نمیاد.
اینکه از صبح دارن زنگ میزنن هیچی! موندم فردا چجوری برم دانشگاه!!!؟؟؟
خدایا به همه رفیق دادی به منم رفیق دادی!
     
  
زن

 
shah2000: دوست و برادر لیسانسه ایرانی جان عایا شما میدونین پیچوندن کلاس کار بدیست؟
میگن رفقای خلاف آدمو از راه به در می کنن همینه دیگه .. از اولین ترم تا ترم آخر به همه شون تقلب می دادم . یکیشون سیگاری بود بیشتر وقتا از سردرد می ترکیدم . من چه در دبیرستان چه دانشگاه بیشتر از خود کتاب استفاده می کردم کلاس پدرمو در می آورد ..بیشتروقتا صندلیهای ما تخته ای یا همون چوبی بود ..ببینم الان که موافقت نامه هسته ای امضا شد صندلیها چرمی میشه ؟..دانشجوی امروز و شاگرد امروز ..: برادر شما ایرانی ..برادری که هنوز عده ای او را با خواهر اشتباه می گیرند . ...
     
  
مرد

 
خاطره سیُم

همیشه تو امتحان سوال های ، نام ببرید رو بلدی توضیح بدی ،
و سوال های توضیح دهید رو فقط بلدی نام ببری!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
     
  
مرد

 
توجیه میکنیم در حد المپیک

     
  
مرد

 
خاطره سی و یکم


بزرگترین لذت دوران بچگی من این بود که
روزهای بارونی تو راه مدرسه با او چکمه طوسی پلاستیکی که تا زیر زانوم بود
مثل خل ها از جاهایی رد می شدم که آب جمع شده
و وقتی قابلیت چکمه هام رو می دیدم که تا عمق زیاد هم پام خیس نمیشه
کلی کیف می کردم!
حس ماشین شاسی بلند بهم دست می داد.
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
     
  
مرد

 
خاطره سی و دوم


یه روز با یکی از هم اتاقیام محمد یه کلاسُ پیچونده بودیمُ داشتیم میرفتیم دور دور!(دخترا هم سر راه به ما شماره میدادنولی ما اصلا محلشون نمیزاشتیم)
یه دستفروش دیدیم داشت عطر میفروخت منم اونروزیه خبر خوب واسم اومده بود شارژبودم گفتم یکی بردار من حساب میکنم.

یکی برداشت و راه افتادیم چن قدمی گذشته بودیم که گفتم باز کن یه زره بزنیم. تا باز کرد دیدیم خالیه.

برگشتیم یدونه پرشوبرداشتیم گذاشته بودم توخونه جلو پنجره کنار آینه موقع رفتن به دانشگاه میزدیم.

تا اینکه تموم شد ولی هنوزشیشه خالیشودارم وقتی بومیکنم یاد اون روزا می افتم دلتنگ میشم.


عطر های خوب
شیشه خالیشان هم بوی خوب میدهند

درست مثل جای خالی دوستان...
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
     
  
مرد

 
اون خونه دانشجویی که ما گرفته بودیم دو تا اتاق داشت که یکی از اتاقا واس وسایل بچه ها بود اون یکی واس خواب.بیشتر شبا بچه های دیگه هم مهمون ما بودن و شب خونه ما می خوابیدن که صبح با هم بریم دانشگاه.یکی از شبا که تعدادمون زیاد بود به بچه ها پیشنهاد دادم بریم رو پشت بوم بخوابیم.همون ساعت اول بچه ها خوابشون برد و من هر کاری می کردم خوابم نمی برد.دم دمای صبح بود فک کنم که داشتم ستاره ها رو نگاه می کردم که... دیدم یه خانوم از کنار بچه ها که خواب بودن رد شد و رفت اخر پشت بوم!!! من وسط بچه ها بودم و تا اون خانوم رو دیدم خشکم زد! اخه اون موقع اونم یه خانوم رو پشت بوم چیکار می کرد.از ترس داشتم سکته می کردم که خانومه بازم رد شد و امد رفت تو خونه همسایه! وقتی دیدم رفت تازه جرات کردم یه کم بلند شم از سر جام و پشتمو نگاه کنم ببینم چیکار داشته اون پشت که دیدم چن تیکه لباس پهن شده رو دیوار.بــــــــــــــــله دیگه خانوم همسایه اون موقع صبح امده بود لباساشو بندازه رو دیوار تا خشک شه!!!! باورتون میشه؟
     
  
صفحه  صفحه 7 از 54:  « پیشین  1  ...  6  7  8  ...  53  54  پسین » 
گفتگوی آزاد

خاطرات و ماجراهای دانشجویی (نظرسنجی در پست دوم)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA