ارسالها: 3080
#61
Posted: 1 Dec 2013 20:13
خاطره بیست و نهم
سر کلاس زبان بودم يه بنده خدايی وسط درس بهم ميگه جمله ی دلم هواتو كرده رو به انگليسی بگو!
میخوام به انگلیسی واسه زیدم بفرستم میخوام تریپ باکلاس جلوش وردارم!
بعد قیافه من دقیق اینجوری شدبعد حس کرم ریزیم گل کرد گفتم بهش بگو:
my heart Fucked your air
بقیشم خودت حدس بزنچی شد...!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#66
Posted: 2 Dec 2013 19:52
خاطره سیُم
همیشه تو امتحان سوال های ، نام ببرید رو بلدی توضیح بدی ،
و سوال های توضیح دهید رو فقط بلدی نام ببری!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#68
Posted: 2 Dec 2013 21:48
خاطره سی و یکم
بزرگترین لذت دوران بچگی من این بود که
روزهای بارونی تو راه مدرسه با او چکمه طوسی پلاستیکی که تا زیر زانوم بود
مثل خل ها از جاهایی رد می شدم که آب جمع شده
و وقتی قابلیت چکمه هام رو می دیدم که تا عمق زیاد هم پام خیس نمیشه
کلی کیف می کردم!
حس ماشین شاسی بلند بهم دست می داد.
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#69
Posted: 2 Dec 2013 22:18
خاطره سی و دوم
یه روز با یکی از هم اتاقیام محمد یه کلاسُ پیچونده بودیمُ داشتیم میرفتیم دور دور!(دخترا هم سر راه به ما شماره میدادنولی ما اصلا محلشون نمیزاشتیم)
یه دستفروش دیدیم داشت عطر میفروخت منم اونروزیه خبر خوب واسم اومده بود شارژبودم گفتم یکی بردار من حساب میکنم.
یکی برداشت و راه افتادیم چن قدمی گذشته بودیم که گفتم باز کن یه زره بزنیم. تا باز کرد دیدیم خالیه.
برگشتیم یدونه پرشوبرداشتیم گذاشته بودم توخونه جلو پنجره کنار آینه موقع رفتن به دانشگاه میزدیم.
تا اینکه تموم شد ولی هنوزشیشه خالیشودارم وقتی بومیکنم یاد اون روزا می افتم دلتنگ میشم.
عطر های خوب
شیشه خالیشان هم بوی خوب میدهند
درست مثل جای خالی دوستان...♥
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!