ارسالها: 2801
#72
Posted: 4 Dec 2013 04:49
ما یه استاد داشتیم که با همه بچهها جور بود و ما هم باهاش خیلی مَچ بودیم..
یه روزی من سرما خورده بودم اما کلاس ایشونُ رفتم، وسط کلاس باس میرفتم سرویس بهداشتی، بچهها تو کلاس این اُستاد چون باحال بود یه ببخشید میگفتن و از در کلاس میرفتن بیرون اگه کاری داشتن (با باقی استادا کسی چیزی نمیگفت اصولا وقتی میخواس بره بیرون، اُستادُ آدم حساب نمیکردن)
خُلاصه من گفتم؛ ببخشید اُستاد.. و خواستم برم بیرون که خیلی بیسابقه پرسید کجا آقای ..... ؟!؟
گفتم؛ با اجازتون سرویس بهداشتی!
یهو برگشت گفت؛ واجبه حالا؟؟!
منم دست خودم نبود، یکم حاضر جوابم.. گفتم؛ نه استاد مستحبه! اگه برم ثوابش بیشتره!
یهو کُل کلاس رفت رو هوا
به منم گفت ۵ نمره ازت کم میکنم و میان ترمُ هم بت نمیدم حتی اگه همه رُ بنویسی
تا دیگه جلسات آخر با ۵۰ تا شنا سوئدی که بهم داد رضایت داد و نمره کاملُ بهم داد
هر بیلیاقتی رُ تو قلبتــــون جا ندید!!
جای آفتـــابه تو بــوفه نیست . . .
ارسالها: 3080
#74
Posted: 5 Dec 2013 18:56
خاطره سی و سوم
ترم اول رفتم خوابگاه.یه یخچال داشتیم واسه هفت نفر.
یه شب نصفه شب خیلی گشنم شد هیچیم نداشتم.
رفتم در یخچال دیدم یه بشقاب زرشک پلو با مرغ یکی از بچه ها اماده کرده بود واسه ناهار فرداش.
یواشکی گرم کردم غذا رو مثل یه شیر همرو خوردم بعد یه یادداشت گذاشتم داخل بشقابه که خیلی گشنم بود مجبور بودم حلال کن.
فرداش دیده بود بشقابش خالی خودشم گشنش بود داد میزد تو خوابگاه.
منم جرات نداشتم بگم من خوردمش.بعد که با هم رفیق شدیم گفتم بهش.
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#77
Posted: 5 Dec 2013 19:22
nisha2552: به مدیرا بگو به اسم تاپیکت اضافه کنن (همراه با نظرسنجی)
تو فکرش بودم ولی الان حسش نیست برم تا تالار مسایل انجمنُ بعد درخواست بدم
Alijigartala: ادمه ترم اول بود رفته بودم دانشگاه
خب البته هیچکسو نمیشناختم به جز یکی دوتا از همکلاسی دوران راهنمایی
یه بچه تهران بود تو دانشگامون بود که عشق پرسپولیس داشت . هروقت پرسپولیس تو بازیش گل میزد اون فرداش به همه سور میداد هر وقتم گل میخورد یا باخت میداد فرداش نمیومد دانشگاه
حالا نکته جالبش این بود که ما تو کلاس مینشستیم یکی از بچه ها بهش میگفت : پرسپولیس . اونم بلند داد میزد : سرور استقلاله
یا میگفتن : استقلال . اونم بلند میگفت : سوراخه
اوایل نمیدونستم که چرا این اخلاقش اینطوریه ولی بعد یکی دو هفته فهمیدم که بیچاره شیرین عقله
ترم اولو واسش زهر مار کردن . همیشه تو نمازخونه دانشگاه باهاش کشتی میگرفتن یا سربه سرش میذاشتن
بیچاره ترم دوم باباش اینو گرفت برد نذاشت ادامه بده
همین که تو اونجا قبول شدی معلومه پس چه جاییه
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 6561
#79
Posted: 5 Dec 2013 19:25
shah2000: همین که تو اونجا قبول شدی معلومه پس چه جاییه
با اینکه هیچی نمیخونم و تنبلیم میرسه بازم از بچه خرخونای دانشگاه سرترم
nisha2552: علی ماهم یکی داریم،یه خاطره هم ازش گفتم بیچاره خیلی اذیتش میکنن
حالا اینا همه به کنار موندیم این چجوری دانشگاه دولتی قبول شده.
بعضیا هستن تعادل مغزی ندارن احتمالا اون از اوناشه
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ویرایش شده توسط: Alijigartala
ارسالها: 3080
#80
Posted: 5 Dec 2013 19:27
nisha2552: علی ماهم یکی داریم،یه خاطره هم ازش گفتم بیچاره خیلی اذیتش میکنن
حالا اینا همه به کنار موندیم این چجوری دانشگاه دولتی قبول شده.
بعضی از دانشجوها که اینجوری هستن عقلشون از منو تو هم بیشتره فقط به خاطر که بسیار خجالتی و کمرو و... هستن نمیتونن به خوبی ارتباط برقرار کنن با افراد
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!