ارسالها: 321
#91
Posted: 10 Jan 2014 16:04
نميدانم چه شده است تنها نوت هاي غمگين مينشينن بر دستانم در نواختن تارهاي زندگانيم .
نميدانم چه كرده ام در اين زندگي كه مرا غم در آغوش ميفشارد و تنهايي بوسه بر من ميزند .
تو دقیقه زندگی کن با اونی باش که فردا غم نبودش نخوری
به فکر فردات باش تا هم امروز هم فردارو داشته باشی
ارسالها: 3502
#95
Posted: 12 Jan 2014 23:16
ما همه مان تنهاییم، نباید گول خورد، زندگی یک زندان است، زندانهای گوناگون.
ولی بعضیها بدیوار زندان صورت می کشند و با آن خودشان را سرگرم می کنند.
بعضیها می خواهند فرار بکنند، دستشان را بیهوده زخم می کنند،
و بعضیها هم ماتم می گیرند، ولی اصل کار این است که باید خودمان را گول بزنیم،
همیشه باید خودمان را گول بزنیم،
ولی وقتی می آید که آدم از گول زدن خودش هم خسته می شود ...
#جاوید_شاه👑
مرگ بر ۳ فاسد : ملا چپی مجاهد(+پسمانده های ۵۷؛نایاک؛مصومه قمی؛حامد مجاهدیون؛مهتدی کهنه تروریست تجزیه طلب و شرکا)
ارسالها: 321
#96
Posted: 13 Jan 2014 13:43
تنهايي يعني نتوني بهش بگي منو توي آغوشت بگير چون ميدوني اگه بگي حتي ديگه كنارت هم ﻧﻤﻴﺸﻴﻨﻪ.
تو دقیقه زندگی کن با اونی باش که فردا غم نبودش نخوری
به فکر فردات باش تا هم امروز هم فردارو داشته باشی
ویرایش شده توسط: darkstorm
ارسالها: 57
#97
Posted: 13 Jan 2014 17:43
اما فاصله ازمردم که ماتنهايی تلقی ميکنيم درحقيقت سرآغاز تنهانبودن است،خلوتيست برای انديشيدن برای ارتباط زدن باخودوخدا،برای يافتن راههاى بهتر برای آشنا شدن با مردمان ديگر،ازخلوتت خوب بهره بگير،توتنها نيستی
" دنیا این قدر بزرگه که هر کسی واسه خودش یه جایی داره
پس سعی کنید به جای اینکه جای کسی رو بگیرید
جای خودتون رو پیدا کنید
ارسالها: 321
#98
Posted: 13 Jan 2014 17:48
تنهايي يعني خيلي هارو بهم برسوني ولي وقتي نوبت خودت كه ميشه بفهمي ديگه كسي نموده كه بخواد با تو بمونه.
تو دقیقه زندگی کن با اونی باش که فردا غم نبودش نخوری
به فکر فردات باش تا هم امروز هم فردارو داشته باشی
ویرایش شده توسط: darkstorm
ارسالها: 24568
#99
Posted: 13 Jan 2014 22:15
در این هوای ابری
هیچ چیز مرا به اندازه ی تنهایی خوشبخت نمی کند
پس این در نیمه باز را
به روی تو خواهم بست
پس با دلتنگی هام
دو گوشواره ی آبی می سازم
به گوش می آویزم
کاش بگویی
این همه که من نگاهت می کردم
کجای دنیا
مجسمه ی کوچکی میان کتاب ها
با کفش های سرخابی اش
به پنجره ای زل می زند؟
کاش بگویی
جز من
موهای روشن چه کسی
کشیده می شود روی شب های تاریک ات؟
من غمگینم
این در را حالا می بندم
تنهایی
میان دیوارها قشنگ تر است.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند