ارسالها: 321
#101
Posted: 15 Jan 2014 11:35
ميخوام اين جامه تنهايي رو در بيارم بدم دست باد تا ببره ولي مثله اينكه يادم رفته كه تنهايي لباس نيست يه سايه است.
تو دقیقه زندگی کن با اونی باش که فردا غم نبودش نخوری
به فکر فردات باش تا هم امروز هم فردارو داشته باشی
ارسالها: 130
#102
Posted: 16 Jan 2014 13:50
تنهایی یعنی
یه پر ازتو بالشت دربیاری،ولی هیشکی نباشه بکنی تو دماغش
دل آدما،
شیشه نیست که روی آن ” هــــــا ” کنیم
بعد با انگـــشت قــــلب بکشیم و
وایسیم آب شـــدنش رو تماشــــا کنیم و کیـــــف کنیم !!!
رو شیشه نـــازک دل آدمـــا اگـــه قلبـــــــــی کشیدی
باید تا تهش پـــــــاش وایســــتی …
ارسالها: 24568
#103
Posted: 17 Jan 2014 10:53
آموخته ام هرگاه کسی یادم نکرد؛ من یادش کنم
شاید او تنهاتر از من باشد . . .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 321
#104
Posted: 17 Jan 2014 17:59
تنها چيزي كه نميخواد مثل اينكه منو تنهام بذاره همين تنهايي لعنتي.
خدا چي بگم مثل اينكه توم منو با تنهاييتنها گذاشتي.
تو دقیقه زندگی کن با اونی باش که فردا غم نبودش نخوری
به فکر فردات باش تا هم امروز هم فردارو داشته باشی
ویرایش شده توسط: darkstorm
ارسالها: 24568
#105
Posted: 18 Jan 2014 23:48
خورشید روسری روشنی ست روی گیسوی خانه
تو نشسته ای آن سمت آرزوهای مان
من روی تنهایی ات پارچه ای سفید می کشم
و تنهایی ام را می کوبم به دیوار
دوری...
آنقدر که پرنده های غریبه به جای انگشت های تو
می لغزند روی موهایم
من زخمی عمیق ام روی پیشانی این روزهای خوب
من گودالی فراموش شده در این کوچه ی اندوهگینم
خالی شده از نور...
تو را می بوسم
لبهایت روی لبهایم جهان را به هم می ریزد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 321
#107
Posted: 20 Jan 2014 02:55
از تنهايي ميگيره اشكم نه فقط چون تو نيستي چون حتي مثل اينكه خدا هم منو تنها گذاشته چون ازش خواستم ، من تنها باشم ولي تو نه اما مثل اينكه يادش رفته.
تو دقیقه زندگی کن با اونی باش که فردا غم نبودش نخوری
به فکر فردات باش تا هم امروز هم فردارو داشته باشی
ارسالها: 321
#108
Posted: 22 Jan 2014 18:08
تنها ازشادي هايت مگو....
تنها از هم دمت مگو......
تنها از عشقت مگو......
ميدانم نميخواهي غمت رابدانم تنهاييت را دل شكستنت را اما بدان تو به حرف هاي خوب و بدم گوش ميدهي پس من چرا نبايد گوش فرا بدهم مگر دوستت نيستم ، دوستم.
تو دقیقه زندگی کن با اونی باش که فردا غم نبودش نخوری
به فکر فردات باش تا هم امروز هم فردارو داشته باشی
ارسالها: 24568
#109
Posted: 22 Jan 2014 18:47
دلم که می گرفت
به خلوت تنهایی سرک می کشیدم
در کنج تنهایی باد
رها می شدم
و دستانم
بر دیوارهای سرد
خاطراتش را حک می کرد
با صدای هق هق تنهایی
طوفانی به راه می انداختم
و پس آن
آرام و بی صدا
به طلوع می نشستم آه
مدتی است که دلتنگم
آه
مدتهاست که باد نمی آید.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand