ارسالها: 24568
#231
Posted: 3 Aug 2014 21:27
خسته ام
تکیه زده ام بر دیواری از سکوت ؛
گاه گاهی هق هق تنهایی هایم سکوتم را میخراشد و نقشی از یادگاری میزند
یادگاری هایی که کسی سواد خواندنش را ندارد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 62
#232
Posted: 3 Aug 2014 22:38
تنهایی عجب دردی داره من قدرت بیانشو ندارم ولی هر چی که هست دوا داره که الن به مغز من نمیاد
تنهایی...............تنهایی.............تنهایی....................
نمیدونم چه رنگی براش انتخاب کنم چون همه رنگها درکش نمیکنن بازم تنهاست مثل رنگ سفید
اسب نفس بریده را طاقت تازیانه ندارد
ارسالها: 2910
#236
Posted: 7 Aug 2014 13:07
ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﭘﯿﭽﯿﺪﻩ ﻧﯿﺴﺖ!
ﭼﺎﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺍﺳﺖ
ﺧﻨﺪﯾﺪﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﺮﯾﺴﺘﻦ ﺍﺳﺖ
ﺑﻪ ﺟَﺒﺮ ِ ﻫﺠﺮﺍﻥ!
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
ارسالها: 24568
#237
Posted: 9 Aug 2014 20:17
نه دیگر « خویش» می بینم ، دراین وادی تنهایی
نه تنهایی، مرا داند ، ز خود در سوزِ رسوایی
منم عاشق ، دراین دنیا ، « نه دیگر من » ، نه دیگر « تو »
« منم» ، «ما » شد ، زمانی که ، شدم ، «درگیر شیدایی »!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#238
Posted: 12 Sep 2014 14:13
تنهایی
یعنی من بدون تو
با وجود همه بودنهای این حوالی
تنهایی
یعنی کسانی در کنارت باشند که تو طالب دیدارشان نیستی
و در آرزوی کسی باشی که در طلبش روز و شب نشناسی
تنهایی
یعنی در هوایی که تو نفس میشی ، عطر نفس هایش به مشام نخورد
تنهایی
یعنی من بدون تو
در گذر تلخ زمان
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#239
Posted: 4 Oct 2014 18:19
تنهایی ...
دیوار ... قهوه های سر رفته از حوصله ام
اتاقی که چهار تاق باز ، روی من خوابیده
چشم هایی که از ساعت ، کار افتاده ترند
و شانه های تو ، که زیر بار ِ باران نمی روند
باید گریه ام را روی بی کسی هایم تنظیم کنم
و این یعنی تنهایی..
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand