ارسالها: 268
#22
Posted: 9 Dec 2014 22:31
از مشاهدات خودم از رفتار طبیبی می گویم که آخرین بار او را در سال 92 ملاقات کردم
..............................
اول برای دوستانی که خدا را شکر کمتر به پزشکان مراجعه کرده اند مطلبی را توضیح بدهم تا بیشتر به فضای ذهن من وارد شوند. تا جایی که من دیده ام غالبا وقتی پزشکان محترم سرشان شلوغ می شود و نوبت به بعضی از بیماران نمی رسد ترجیح می دهند پول ویزیت را بالا ببرند تا از بین بیماران پولدارترها جدا شوند و به درد آنها طبق سوگندشان رسیدگی کنند. من ویزیت یک میلیون تومانی هم دیده ام که بعد از تخفیف بسیار به پانصد هزار تومان رسیده است. این در شرایطی است که با ویزیت یک میلیون تومانی باز هم بیمار دارد. بعضی دیگر وقتی سرشان شلوغ می شود اخلاقشان هم بد می شود
این توضیحات بابت این بود که دوستان با ذهن من همراه شوند
............................
طبیبی می شناسم که تا جایی که من دیده ام و شنیده ام تشخیصی برتر از تشخیص ایشان در معاینه بیمار نیافته ام. تا آنجا که دیگر صف بیماران در نوبت به چند ماه می رسد و بعد از آن هم دکتر نمی تواند وقت بدهد.
پزشکی است که بعد از دکترا، تخصص طب سنتی گرفته و اینطور که شنیدم مدتی را در دانشگاه های خارج از کشور تدریس کرده و اکنون مشغول تدریس در دانشگاه های ایران است
بنظرم اگر می خواست می توانست گرانترین طبیب ایران باشد. ولی من او را نه دنبال شهرت دیدم نه دنبال ثروت.
ویزیت او بعد از افزایش در سال گذشته به بیست هزار تومان رسید و خوب است بدانید به خاطر نوع درمان، هیچ حق بیمه ای دریافت نمی کند.
مدت زمانی که برای هر بیمار قرار می دهد حدود بیست دقیقه است که چنان با رفتار شایسته و خوب با بیمار برخورد می کند که تمام خستگی از دل آدم بیرون می آید. رفتارش با بیمار، یکی از بهترین رفتارهایی است که بین تمام انسانها دیده ام
نمی دانم با در نظر گرفتن مخارج ساختمان گرانی که او در آن طبابت می کند و خرج هایی مثل منشی و غیره چقدر برایش باقی می ماند.
بنظرم حتما اگر کسی بگوید همین بیست تومان را هم ندارم از او انتظار ندارند
علم عالی، رفتار عالی، وقت برای بیمار عالی، این طبیب مرا بی دارو دوا کرد
-------------------------------------
من دکتر های زیادی دیده ام و شنیده ام که وقتی سرشان شلوغ می شود با عجله برای بیماران نسخه می پیچند و بیمار از نظر ذهنی در سردرگمی می ماند. یا آنها که هر روز پول ویزتشان گرانتر می شود. یا آنها که تا آنجا خوش اخلاقند که بیمار کم دارند. رفتار این طبیب و پولی که می گیرد و علمش و ...... مرا متحیر کرد. وفقط می توانم اخلاقش را با تحیر عجیب خودم توصیف کنم.
باور بفرمایید اینکه گفتم بنظرم اگر می خواست گرانترین دکتر ایران باشد می توانست ، مبالغه نکردم. شاید دقیقا گران ترین نشود چون من همه را ندیده ام ولی قطعا یکی از گرانترین ویزیت ها را می توانست داشته باشد
خدایا! تفاوت بین انسانها، از زمین تا آسمان است
خدا کند مهربانی رسمی شود که از قلبهای پاک میجوشد نه آنکه فریب و دروغی باشد که بر زبانها جاری می شود
------------------
ویرایش شده توسط: alirezadust
ارسالها: 268
#23
Posted: 9 Dec 2014 22:34
فرید
واقعا افتخاری است حضور شما در تاپیکی که بنده خدمتگزارم. خیلی خوش آمدی
nisha2552: دقیقا اینجور ماجرایی برای من پیش اومد البته با ی ذره تفاوت
صلاح دونستی برامون بیشتر بگو
اینم یادم رفت بگم ویرایش کردم که بگم بله اتفاقات مشابهی تو ایران عزیز هست
خدا کند مهربانی رسمی شود که از قلبهای پاک میجوشد نه آنکه فریب و دروغی باشد که بر زبانها جاری می شود
------------------
ویرایش شده توسط: alirezadust
ارسالها: 1135
#24
Posted: 9 Dec 2014 22:54
alirezadust: چارلی عزیز و لاوبوی عزیز خیلی خوش آمدید به تاپیک
چارلی
شوخی خیلی با نمک و خند داری بود در حدی که دوست دارم بماند ولی اگر بخواهیم بماند ممکن بعضی از دوستان دلخور بشوند یا بعضی دیگر بخواهند بیشتر بنویسند
علیرضا جان شرمنده ببخشید شیطونی کردم معذرت میخوام اگه ناراحت شدی
تصمیم گرفتم اخلاقمو تغییر بدم و کارهای که باعث اذیت دیگران میشه رو تغییر بدم ونکنم
خنده های زندگی را روزگار ازما گرفت
ای خوشا روزی که ماهم روزگاری داشتیم
ارسالها: 268
#25
Posted: 9 Dec 2014 23:24
charli1369: علیرضا جان شرمنده ببخشید شیطونی کردم معذرت میخوام اگه ناراحت شدی
تصمیم گرفتم اخلاقمو تغییر بدم و کارهای که باعث اذیت دیگران میشه رو تغییر بدم ونکنم
نه عزیزم چه ناراحتی؟ من به این آسونی ها از رفیق خوبی مثل تو ناراحت نمی شم. به هر حال برای نظم تاپیک مجبورم درخواست حذف بدم . وگرنه بعضی دوستان خندیدن
خیلی تصمیم خوبی گرفتی امیدوارم ازت یاد بگیرم
خدا کند مهربانی رسمی شود که از قلبهای پاک میجوشد نه آنکه فریب و دروغی باشد که بر زبانها جاری می شود
------------------
ارسالها: 268
#27
Posted: 12 Dec 2014 23:13
nisha2552: ماشینو نگه داشتم رفتم لیوان به علاوه چن تا آشغال دیگه رو آوردم
مرسی فرید جان
قشنگترین قسمتش بنظرم اونجایی بود که چند تا زباله دیگه هم آوردی. مرسی
واکنش پدرت چی بود؟. وقتی لیوانو انداخت بیرون تو چه واکنشی نشون دادی؟. اینا خیلی جالب بود که جا انداختی
خدا کند مهربانی رسمی شود که از قلبهای پاک میجوشد نه آنکه فریب و دروغی باشد که بر زبانها جاری می شود
------------------
ارسالها: 268
#28
Posted: 16 Dec 2014 22:10
از خاطرات خودم می گویم و مربوط به سال ۹۲ است
......................
شاید برای بعضی ها این خاطره خیلی خاص نباشد. مخصوصا اگر روزی بشر دست از نامهربانی برداشت شاید این خاطره کاملا معمولی بنظر برسد. ولی از جمله اهداف تاپیک، نقل شرایط اجتماعی ما ، از نظر نیکی هاست. و خاطره ی من در شرایط فعلی خاص است پس می نویسم تا ماندگار شود.
......................
در بزرگ راهی همسفر دوستم بودم و او رانندگی می کرد. یکباره دیدم دوستم سرعت خودرو را پایین آورد و به کنار بزرگ راه رفت و ایستاد. پرسیدم چه شد؟ جواب داد مسافری را کنار بزرگراه دیدم. او را سوار کنیم. با توجه به سرعت خودرو، فکر می کنم حدود دویست متر را دنده عقب برگشت تا به مسافر برسد. سربازی بود که در شبی زمستانی کنار بزرگ راه ایستاده بود تا بلکه کسی او را سوار کند. خلاصه سوار شد
سرباز: آی.ی.ی.ه.ه!.......آخ.خ.خ!..... خدا!..... آقا دستت درد نکنه! نمی دونی چقدر یقه چهارده معصوم رو گرفتم تا شما بالاخره آمدید! دلم درد می کرد. مریض بودم مرخصی گرفتم به خانه بروم. در این سرما بد تر مریض شدم.
به شهر که رسیدیم دوستم پرسید خانه تان کدام طرف است؟
سرباز: فلان طرف
شاید دوستم دید خیلی خوشحال است گفت: من تا نزدیک خانه تان می رسانمت.
در نزدیکی منزلشان گفت این تکه راه هم برسان دیگر! من این وقت شب اینجا چکار کنم؟ که دوستم بعد کمی شوخی گفت باشد و سر کوچه ی منزلشان او را پیاده کرد. وقتی می خواست پیاده شود دقیقا یادم نیست چه حرفهایی گفته شد ولی آن سرباز با لهجه ی ترکی جمله ی شیرینی گفت که من هنوز وقتی یادم می آید لبخند می زنم
سرباز به دوستم گفت: معلوم شد شیر پاچ خورده ای!
منظورش این بود که شیر مادرت پاک بوده است
---------------------------------
بارها به راننده ها گفته ام آن مسافر را هم سوار کنیم. معمولا در جواب می گویند: خطر دارد!
من نمی دانم! در روز روشن ، وسط شهر شلوغ، وقتی دو مرد بالغ و سالم در خودرو هستند، سوار کردن یک آدم خطر دارد. ولی وقتی همین آدم پای شکم و شهوتش باشد چنان خطری به جان می خرد که خودش هم در حیرت می ماند. وقتی من در چنین شرایطی زندگی می کنم و در کنار همین رفتارهای معمول، رفتار شرافتمندانه ای را می بینم احساس آرامش خاصی پیدا می کنم
خدا کند مهربانی رسمی شود که از قلبهای پاک میجوشد نه آنکه فریب و دروغی باشد که بر زبانها جاری می شود
------------------