انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
گفتگوی آزاد
  
صفحه  صفحه 1 از 2:  1  2  پسین »

اندیشه


مرد

 
میشه یه تاپیک داشته باشم با عنوان « اندیشه » تا بجث‌های ماتریالیستی رو انعکاس بدم و نگرش‌های معنویون رو نقد کنم و مباحث منطقی و مهندسی ذهن رو بنویسم و در ادامه‌ش هم مطالب روانشناختی و اجتماعی و سیاسی ؟

به نظرم فروم « گفتگوی آزاد » برای این تاپیک مناسب‌تر از فروم‌های دیگه باشه .....

جون هر تاپیکی که دیدم فقط مختص یک مسئله یا منظور خاصیه و توش فلسفه رو ( اصطلاحاً ) بیان نمی‌کنه و برای بحث‌های فلسفی نیست ..... منم نمی‌خوام ده‌ها تا تاپیک بزنم برای هر بحث و مسئله‌ای ...... تا حالا هم هیچ تاپیکی نداشتم ، اگر بشه همین یه دو نه رو می‌خواستم .......

پ.ن : البته قبلاً یک بار برای عکس‌های سکسی هنری و اروتیک درخواست دادم که موافقت نشد
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا ---- آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند
     
  
مرد

 
عملکرد ذهن

همه ما جانوران دارای اندام‌های حسگر هستیم که از بافت‌هایی که حساسه ( یا سنسور ) هستن تشکیل میشن . حساسه‌هایی که به یک یا چند پارامتر ( متغیر ) حساسیت دارن و در ازای تغییرات شروع می‌کنن به فرستادن پیام یا سیگنال به اندام مرکزی دستگاه عصبی ( مغز ) - البته در جانوارنی که مغز دارن / برخی از جانوارن دستگاه عصبیشون اندام مزکری نداره - و این پیام‌ها الکتریکی هستن و به صورت دیجیتالی ( قطع و وصلی ) ارسال میشن . از ابتدای شکل گرفتن دستگاه عصبی در ما این پروسه شروع میشه و تا پایان زندگیمون ادامه داره .......

اندام‌های حسگری مثل چشم ، گوش ، بینی ، زبان ، پوست ، نورون‌های داخلی ( inner neurons ) و .... که در کنار نورون‌های دیگه ، هر کدوم به بخش مشخصی از مغز (( nucleus ها در lobe ها ) ) سیگنال می‌فرستن و در اونجا مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌گیرن ؛ اما قبل از اینکه بپردازیم که چه طور بوها و مزه‌ها و درد و لذت رو حس می‌کنیم ، باید از ذهن خودمون شروع کنیم و خودآگاهی کسب کنیم تا بتونیم بفهمیم که چه طور حس می‌کنیم ( چون نحوه حس کردن ما در حیطه خودآگاه ما نیست و ما فقط حس می‌کنیم و قبل از اینکه بفهمیم چه طور حس می‌کنیم ، باید بفهمیم که چه طور « می‌فهمیم و باید فکر کنیم » و مجموعه‌ای از علوم و توانایی‌های ذهنی رو باید کسب کنیم )

سیگنال‌های دریافتی در حافظه ما ثبت میشن و مرتب با فراخوانی از حافظه ، سیگنال‌های ذخیره شده بازخونده میشن و با سیگنال‌های جدیدتر و بعدها با قدیمی‌ترها مورد مقایسه قرار می‌گیرن ....... طی این مقایسه ، سیگنال‌ها یا با هم یکسان هستن یا یکسان نیستن ....... اگر بخشی یکسان باشن و بخشی یکسان نباشن ، بر اساس یکسان بودن‌های موجود در اطلاعات ، وجه‌اشتراکی بین پیام‌ها یافت میشن ........
در واقع تشخیص یکسان بودن و یکسان نبودن ؛ ریشه‌ای‌ترین ادراک ما رو میسازن .......

وقتی بین اطلاعاتی ( که به صورت سیگنال اونها رو دریافت کردیم ) وجه‌اشتراکی وجود داره ؛ یک محدوده تشکیل میشه و هر محدوده که دارای یک وجه‌اشتراک هست می‌تونه محدوده‌های عضو داشته باشه که همه اعضا اون وجه‌اشتراک رو دارن و هر کدومشون وجه‌اشتراکی توی محدوده خودشون دارن که توی محدوده‌های عضو دیگه ( اعضای دیگه ) موجود نیست ........

از سوی دیگه هر میزانی از یکسان بودن‌ها به معنی شباهت بین اون اطلاعات یا محدوده‌هاست و هر میزانی از یکسان نبودن به معنی تفاوت ........ مثلاً قرمز شبیه صورتی تشخیص داده میشه و قرمز و آبی با هم متفاوت تشخیص داده میشن ........ و ما شباهت‌ها و تفاوت‌ها رو ، تو در تو محاسبه می‌کنیم و با این عملکرد ، شروع به طبقه بندی محدوده‌های اطلاعاتی ، که از محیطِ ( پیرامون ) دستگاه عصبی دریافت شده می‌کنیم .........
۱ − شباهت بین شباهت‌ها : یعنی شباهتی که بین دو محدوده اولی هست با شباهتی که بین دو محدوده دومی هست ، شبیه همن ؛ مثلاً شباهتی که بین قرمز و صورتی هست ، بین سرمه‌ای و آبی هم هست ۲ − شباهت بین تفاوت‌ها : یعنی تفاوتی که بین جسم A و B هست بین C و D هم هست و از یک نوع یا یک جنس هستن یا تفاوتی که بین A و B هست بین A و C هم هست ؛ مثلاً تفاوتی که سبز با سرمه‌ای داره ، همون تفاوت رو سبز با زرشکی هم داره ۳ − تفاوت بین شباهت‌ها : به معنی اینکه شباهتی که بین محدوده A و B هست ؛ با شباهتی که بین C و D هست ، با هم فرق دارن ۴ − تفاوت بین تفاوت‌ها : یعنی تفاوتی که محدوده A با B داره با تفاوتی که C با D داره با هم فرق می‌کنن یا تفاوتی که A با B داره با تفاوتی که A با C داره با هم فرق می‌کنن ؛ مثلاً تفاوتی که صورتی با زرشکی داره ( خیلی کم‌رنگ و خیلی پررنگ ) با تفاوتی که سبز فسفری و سبز یشمی با هم دارن ( نزدیک به هم هستن ) ، فرق می‌کنه و تفاوت داره ........

ما با شباهتی که بین محدوده‌های اطلاعاتی پیدا می‌کنیم ؛ اطلاعات رو در کنار هم قرار میدیم و یک خانواده رو در ذهن خودمون می‌سازیم که محدوده‌های اعضا ، همگی شباهت و وجه اشتراک یکسانی رو دارن و هر کدوم از اعضا هم می‌تونن اعضای دیگه‌ای داشته باشن که در مورد اونا هم به همین شکله که همشون ، عضوهاشون وجه اشتراک یکسانی رو دارن و با تفاوتی که بین محدوده‌های اطلاعاتی پیدا می‌کنیم ؛ محدوده‌ها رو از هم جدا می‌کنیم ..........

به عنوان مثال : سرخس و انسان هر دو جاندار هستن ؛ چون از سلول ، تشکیل شدن و این خاصیت تمام جاندارانه ( که ساختارشون از سلوله ) ولی سرخس‌ها از فرمانروی گیاهان هستن و انسان‌ها از فرمانروی جانوران که تفاوت‌های زیادی بین گیاهان و جانوران وجود داره ولی با این حال تمام خصلت‌هایی که بین جانداران مشترک هستن بین سرخس و انسان هم مشترکن ........
یا مثلاً کوسه‌ماهی و انسان هر دو از زیر شاخه مهره‌داران هستن ، اما کوسه‌ماهی از رده ماهیان غضروفیه اما انسان از رده پستانداران ؛ هر دو مهره‌دار هستن و دارای ستون فقرات ، اما تفاوت‌های بین ماهی‌ها و پستانداران هم بین اونها وجود داره ( نظیر اینکه ماهی‌ها با آبشش تنفس می‌کنن اما پستانداران با شش ) ........
یا مثلاً هلیکوباکترپیلوری و لاکتوز هر دو مادّه هستن ؛ ولی باکتری پیلوری یک ماده با رفتارهای افزونه و به اصطلاح زنده است اما لاکتوز یک ماده غیر زنده‌ست ......... هر ماده درست مثل هر ضد ماده دارای مکان هست که فضایی رو اشغال می‌کنه و میشه با مختصات ریاضی جاش رو نشون داد و با خصصیه‌های تو در توی ریاضی-فیزیکی میشه تمام رفتارهاش رو پیش‌بینی کرد ، اما با این حال لاکتوز تولید مثل نمی‌کنه ! در حالی که هر باکتری به خاطر اینکه موجود زنده‌ایه ، در شرایط مساعد تولید مثل می‌کنه و تفاوت‌های بین موجودات زنده و غیر زنده ، بین هلیکوباکترپیلوری و لاکتوز هم وجود دارن ..........

نمی‌خوایم از بحث خارج بشیم ؛ فقط برای درک بهتر این دو تا مثال رو نوشتیم و باز هم در ادامه مثال‌هایی می‌زنیم تا بهتر مطالب رو درک کنید ....... چون اصل ادراک صحیح و درست ، مبتنی بر ادراک یکپارچه و خطی هست که با رعایت سلسله مراتب ، یکپارچه و در یک خط جلو میریم ..........

ادامه دارد ......
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا ---- آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند
     
  ویرایش شده توسط: TheWalkingDead   
مرد

 
طی مقایسه ؛ به تشخیص تفاوتی که در یک محدوده ، نسبت به قبل ( که در حافظمون ثبت شده بوده ) داده میشه ؛ تغییر گفته میشه و اگر یکسان باشه ثابت باقی مونده ....
با پیدا کردن تفاوت بین اعضای یک مجموعه یا تغییرات یک مجموعه ، اگر تفاوت یا تغییر(ات) مشترکی بین اعضا وجود داشته باشه ؛ میگیم اون مجموعه دارای روند هست .... در واقع به عبارت ساده‌تر ، اون تفاوت(ها) یا تغییر(ات) ، تکرار شده(شدن) ....
برای پیدا کردن روند یا روندهای مجموعه‌ها ، باید ریشه‌یابی کنیم .... یعنی تمام تفاوت‌هایی که بین اعضا وجود داره یا ایجاد شده رو یک به یک پیدا می‌کنیم و ممکنه بین تفاوت‌های ایجاد شده هم تفاوتی ایجاد شده باشه .... به این کار ریشه‌یابی می‌گیم که تا جایی ادامه میدیم که امکان پیدا کردن تفاوت باقی نمونه ؛ یعنی به ۰ (صفر) یا یکسان بودن کامل برسیم .....

علاوه بر اینکه ممکنه مجموعه چند پارچه باشه و در واقع یک مجموعه نیست ( و چند مجموعه‌ست ) اما در هر مجموعه ممکنه چند روند وجود داشته باشه ..... ما از روند برای پیش‌بینی کردن ادامه اون و پیدا کردن جواب استفاده می‌کنیم ...... گاهی جواب یکیه که میگیم روند ، گسسته‌ست ..... یعنی فقط یک روند حاکمه و فقط یک خروجی صحیحه ...... اما گاهی خروجی صد در صد معین نیست یا اینکه دو یا چند جواب ، همگی صحیح و درست هستن و میگیم روند ، پیوسته‌ست ...... یعنی یا روند تغییراتش به انتها نمی‌رسه یا چند روند در مجموعه حاکمن که در نتیجه یک خروجی که نمیشه دقیق گفت چنده و حول و حوشش مشخصه و هر چه دقیق‌تر بشیم جواب صحیح‌تری پیدا می‌کنیم و به دست میاد یا چند جواب درست هستن که ممکنه هم یکی یا چند تاشون مثل گونه اول نسبتی یا همون نسبی باشن ...... گونه اول ( نسبی ) به این معنیه که ما نسبت به دقیق‌ترین محاسبمون می‌سنجیم که هر جوابی که داده شد چقدر صحیحه و گونه دوم به این معنیه که دو یا چند جواب وجود داره که همشون صحیحن ....... مثلاً A و B هر دو صحیح هستن ؛ اینکه در دنیای حقیقی ، کدوم یکی از خروجی‌ها روی میده یا مثلاً یک بار A رخ میده و یک بار B یا نیمی A رخ میده و نیمی B بحث‌های ریاضی-فیزیکی‌ای هستن که بعداً بهشون می‌پردازیم .......

از این منطق در محاسبه‌های ریاضی-فیزیکی خیلی زیاد استفاده میشه .......
گونه اول در حد استفاده میشه .....

نمونش عدد پی هست
یک دایره رو میشه یک بی‌نهایت ضلعی منتظم دونست که هر زاویه‌ش به ۱۸۰ درجه نزدیک میشه و اگر با الگویی بخوایم مساحت دایره رو نسبت به مربع ( که واحد سنجش مساحت هست ) سنجیم که باید به سمت بی‌نهایت میل کنیم و مساحت به دست اومده رو تقسیم بر شعاع دایره کنیم تا رابطه مساحت دایره رو به دست بیاریم که وابسته به عدد پی هست و هر چه جلوتر بریم ، عدد دقیق‌تری به دست میاریم و حد معینی نداره ..... ( یک مربع داخل دایره فیت نمیشه و فضای خالی زیادی باقی می‌مونه ؛ یک هشت ضلعی منتظم هر زاویه‌ش ۱۳۵ درجه‌ست و مساحت خوبی رو پوشش میده اما بازم فضای خالی باقی می‌مونه ؛ یک شانزده ضلعی منتظم هر زاویه‌ش ۱۵۷٫۵ درجه میشه و فضای بیشتری رو داخل دایره اشغال می‌کنه ؛ هرچه بیشتر جلو بریم فضای باقی مونده کم‌تر میشه اما به ۰ نمی‌رسیم ؛ علتش هم این هست که اشکالی که پاره‌خط‌های راست ، اضلاعشون رو تشکیل میدن همگی با مساحت مربع قابل سنجش هستن چون خود مربع هم اضلاعش پاره‌خط‌های راست هستن اما در مورد دایره یا بیضی یا هر شکلی که از خطوط خمیده تشکیل شده باشه سنجش مساحت با مربع باعث میشه تا نتونیم با دقت صد در صد مساحت اون شکل رو با مربع‌هایی پر کنیم و فیت بشه ؛ در مورد حجم هم که بخوایم با مکعب بسنجیم همین طوره )

اما گاهی هم حد معین وجود داره ......

پ.ن : گاهی هم با اینکه حد و مرز معینی وجود داره ، اما امکان انجام رفتار ما بر اساس اون حد و مرز وجود نداره ....... مثلاً یک کیک رو هر چه دقیق‌تر نصف کنیم ، بازم عیناً نصف نشده و ممکنه حداقل چند میلی‌گرم کم و زیاد شده باشه ...... که این بحث عملی و مربوط به رفتارهای ما جانوران هست که فعلاً بهش نمی‌پردازیم .......


به مجموعه زیر دقت کنید :

? ٫ ۱ ٫ ۱ ٫ ۱ ٫ ۱ ٫ ۱

فاصله بین هر عدد ۰ هست و ۱ رو که با ۰ جمع کنیم میشه ۱ و پاسخ مجهول ما ۱ هست

یا مثلاً توی مجموعه زیر :

? ٫ ۱۰ ٫ ۸ ٫ ۶ ٫ ۴ ٫ ۲ ٫ ۰

روندی که روی مجموعه حاکمه جمع هر عدد با عدد ۲ هست و پاسخ مجهول ما میشه ۱۲ ( ۱۰ با ۲ میشه ۱۲ )

اما به مجموعه زیر دقت کنید :

? ٫ ۴ ٫ ۲ ٫ ۱

از طرفی روند اول حاکمه : ۱ با ۱ جمع شده و میشه ۲ ؛ ۲ با ۲ جمع میشه که ۴ به دست میاد ؛ بنابراین ۴ رو باید با ۳ جمع کرد که میشه ۷
از طرفی روند دوم هم حاکمه : ۱ در ۲ ضرب میشه و ۲ به دست میاد ؛ بعد ۲ ضرب در ۲ میشه که ۴ به دست میاد ؛ پس ۴ هم باید ضرب در ۲ بشه که میشه ۸

هر دو عدد ۷ و ۸ صحیح هستن

در دوران ابتدایی ریاضی ما محاسباتی رو یاد می‌گیریم و انجام میدیم که از تغییرات غیر متغیر تشکیل شدن . مثلاً ۳ × ۳ میشه :

۳ + ۳ + ۳

یا ۲ به توان ۴ میشه ۲×۲×۲×۲ که میشه :

((۲+۲)+(۲+۲))+((۲+۲)+(۲+۲))

اما

[imgs=http://uupload.ir/files/m3wk_screenshot-4.png][/imgs]


برابر میشه با ۱ تقسیم بر ۲ به توان ۰ ( که میشه ۱ ) و ۱ تقسیم بر ۱ میشه ۱ ؛ و جمع میشه با ۱ تقسیم بر ۲ به توان ۱ ( که میشه ۲ ) و ۱ تقسیم بر ۲ میشه ۰٫۵ و همین طور تا آخر که میشه :

٫٫٫ + ۰٫۰۰۳۹۰۶۲۰ + ۰٫۰۰۷۸۱۲۵ + ۰٫۰۱۵۶۲۵ + ۰٫۰۳۱۲۵ + ۰٫۰۶۲۵ + ۰٫۱۲۵ + ۰٫۲۵ + ۰٫۵ + ۱

که تمایل پیدا می‌کنه به سمت عدد ۲ و حدش ۲ هست .....

و ما شاهد این هستیم که در هر مرحله تغییری که از مرحله قبل اعمال شده ؛ تغییر می‌کنه !
و ما تغییراتی که داخل تغییر ایجاد شدن و تغییراتی که داخل تغییراتی که داخل تغییر ایجاد شدن رو هم بررسی می‌کنیم و تا آخر ادامه میدیم و روند رو پیدا می‌کنیم .......
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا ---- آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند
     
  ویرایش شده توسط: TheWalkingDead   
مرد

 
ما هیچ
ما فقط نگاه
من میگفتم شب عشق، نداره ترسی برام وقتی تو ماهی
تو میگفتی اره من ماهم ولی تو اومدی آسمونت رو اشتباهی
     
  
مرد

 
milad061



-----------------

به روندی که بین تفاوتی که بین دو محدوده وجود داره یا ایجاد شده ، نسبت گفته میشه ..... برای تعیین روند بین تفاوت دو محدوده از یک واحد ثابت برای مقایسه استفاده می‌کنیم ...... مثلاً نسبت ۲۷ به ۳ رو در نظر بگیرید که نسبت ۹ برابری هست و به این شکل به دست میاد :

۲۷−۳−۳−۳−۳−۳−۳−۳−۳−۳

بر اساس واحد روند ، روندیابی رو تا جایی ادامه میدیم که تفاوتی باقی نمونه ..... اگر ۲۷ رو ۹ بار ازش ۳ رو کم کنیم به ۰ می‌رسیم .......

برخی نسبت‌ها پیوسته هستن که در این نسبت‌ها پاسخ‌ها متفاوتن مثل همین نسبت ۲۷ به ۳ یا مثلاً نسبت ۵ به ۲ یا ۳ به ۷ و برخی نسبت‌ها گسسته هستن و فقط یکی از دو حالت ممکنه ، مثل نسبت تضاد که یا تضاد دارن یا ندارن ......

اگر تغییراتی در ازای هم تکرار بشن ، ممکنه با هم رابطه داشته باشن ..... مثلاً هر وقت A هست B هم هست و هر وقت A نیست B هم نیست و این حالتیه که در رابطه ، A و B نسبت گسسته داشته باشن .... گاهی هر وقت A نیم باشه B دو هست و هر وقت A دو باشه B هشته و نسبتشون پیوسته‌ست ...... در رابطه همیشه تغییر یا تغییراتی به عنوان عامل ، تغییر یا تغییراتی رو به عنوان پدیده ایجاد می‌کنن ....... به متغیرهای یک رابطه پارامتر میگیم ......

اینکه دو متغیر به هم ربط داشته باشن مستلزم اینه که ما بر اساس تکراری‌ترین تغییرات که همیشه موجود هستن به دست بیاریم که دو تغییر به هم ربط دارن یا نه ...... و به عبارت دیگه تغییر A به تغییر B ربط داره یا نه و اینکه این دو متغیر با چه نسبتی با هم رابطه دارن ....... برای سنجش ارتباط متغیرها باید در شرایط ثابت و برابر ، متغیرها رو یک به یک اضافه و کم کنیم و تغییرات ایجاد شده رو بسنجیم ( البته هنوز به مسائل اختیاری نرسیدیم ؛ اینکه در دنیای انسانی و حتی تا حدودی جانوری دو متغیر به هم ربط داده میشن که ربطی به هم ندارن یا قرار دادهایی رو بین هم می‌پذیرن یا تحمیل می‌کنن که متغیرهای رابطه رو نادیده می‌گیرن یا دو متغیر بی‌ربط به هم رو ربط میدن یا نسبت‌هاشون رو به هم می‌زنن و خیلی چیزای دیگه رو بعداً بررسی می‌کنیم )
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا ---- آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند
     
  ویرایش شده توسط: TheWalkingDead   
مرد

 
یکی از ارکان دیگه ادراک شناختی ما هم قابلیت شمارش هست ... بخشی از اون به صورت ناخودآگاهه که داخل بخشی از نورون‌های ما صورت می‌گیره تا نورن‌ها بعد از دریافت سیگنال اون رو ( با کمک شمارش ) پردازش کنن و به بخش مربوطه ، سگینال‌هایی رو بفرستن و بخشیش در حیطه آگاهی ما هست که می‌تونیم نسبت بهش خود‌اگاهی کسب کنیم ..... از شمارش برای اندازه گرفتن فاصله هم استفاده می‌کنیم ، یک جسم ثابت رو مبنا قرار میدیم و اون رو توی ذهمنون تکرار می‌کنیم تا حول و حوش فاصله دو جسم رو یا اندازه یک جسم دیگه رو بسنجیم ......
به صورت علمی ؛ دیگه توی ذهمنون حول و حوشی حساب نمی‌کنیم و یک جسم رو انتخاب می‌کنیم تا باهاش فاصله‌ها رو اندازه بگیریم ......

در محدوده‌بندی ذهنمون هم به صورت ناخوآگاه با همین شمارش هست که قرمز پررنگ رو از قرمز کم‌رنگ تشخیص میدیم ..... ما محدوده‌ها رو بر اساس وجه اشتراکی که دارن شناسایی می‌کنیم ..... که ممکنه با هم فاصله هم داشته باشن ولی چون بین فواصلشون ، تکراری وجود داره ؛ اونها رو شناسایی می‌کنیم ...... ( در واقع بحث شباهت بین شباهت‌ها و تفاوت‌ها یا تفاوت بین شباهت‌ها و تفاوت‌ها به صورت مقداری هست که کدوم شبیه‌تره و کدوم متفاوت‌تر و بر اساس شمارش ، قابل اندازه‌گیرین )

جبر و اختیار

بحث رو کامل باز نمی‌کنیم ولی جهان جبر جاییه که رفتارها و تغییرات وابسته به این نیستن که موجودات بفهمن یا نفهمن تا رفتاری رو بروز بدن یا ندن !! در جهان جبر تغییری خلق نمیشه .... هر تغییری یا تغییراتی از تغییر یا تغییرات دیگه به وجود میان و تغییر یا تغییرات دیگه‌ای رو ایجاد می‌کنن ..... گاهی تغییری ، تغییری رو ایجاد می‌کنه ، گاهی تغییری ، تغییراتی رو ایجاد می‌کنه ؛ گاهی تغییراتی ، تغییری رو ایجاد می‌کنن و گاهی تغییراتی ، تغییراتی رو ایجاد می‌کنن ..... ولی این تغییرات قانونمند هستن : هر شکل و اندازه‌ای از تغییر(ات) نمی‌تونه هر شکل و اندازه‌ای از تغییر(ات) رو ایجاد کنه .......

دانشمندان زیادی نظریه وحدت وجود رو مطرح و به کامل شدنش کمک کردن ..... جهان جبر ، جای یکپارچه و واحدیه ، مرتب ، قابل پیش‌بینی و قابل شناخته ... هر تغییری که درش ایجاد میشه ، تغییر دیگه‌ای برای حفظ یکپارچگی و واحد بودن ، برای موازنه ایجاد میشه ....

برای مثال زمانی که یک موج الکترومغناطیسی به یک الکترون برخورد می‌کنه ، انرژی موج به الکترون انتقال پیدا می‌کنه و الکترون به حالت گسیخته در میاد و به مدار بالاتری میره . بعد از مرحله گسیختگی به مدار قبلی خودش بر میگرده و انرژی جذب شده رو با گسیل یک موج الکترومعناطیسی آزاد می‌کنه .....

قانون اینه : انرژی و مادّه یک چیزن و نه به وجود میان و نه از بین میرن ؛ فقط از شکل و صورتی به شکل و صورت دیگه‌ای تبدیل میشن تا جهان هستی مثل یک دومینوی کامل تکرار بشه ..... این نظریه مدت‌ها قبل داده شد که انفجار بزرگ یا big bang فقط یک بار رخ نداده ..... بلکه هر چندین میلیارد سال یک بار تکرار میشه ...... جهان ما در حال حاضر در حال انبساطه و تمام ستاره‌ها ، کهکشان‌ها و اجرام آسمانی از همدیگه ، نسبت به یک نقطه ، فاصله می‌گیرن و تا چند میلیارد سال دیگه این حالت عوض میشه و به حالت انقباض در میاد و همشون به سمت همدیگه حرکت می‌کنن تا جایی که با سرعت زیادی به همدیگه می‌خورن و انفجار بزرگ بعدی رخ میده و جهان جدیدی شکل می‌گیره .......

در این بین فقط یک جانور که همیشه هم انسان‌ها بودن ، اگر تصور کنه و به این باور برسه که جهان ، جای از هم پاشیده و از هم گسیحته و غیر قابل شناختیه و باور کنه که مادّه-انرژی ناگهانی پدید اومدن یا موجودی یا موجوداتی باعث خلق شدنش شدن و هر چه کم‌تر اصرار بورزه روی شناخت هستی و اصرار بیشتری بورزه بر اینکه در دنیا تغییرات به بی‌نهایت شکل هستن که می‌تونن بی‌اندازه تغییر کنن و وجه اشتراکی در تمامیت هستی وجود نداره ؛ قابلیت ذهنی خودش رو به شدت پائین میاره و ذهنش ضعیف‌تر و ضعیف‌تر میشه و تبدیل میشه به یک موجود تعریف نشده .....

هنوز به مسائل انسانی نرسیدم ولی در پست‌های مرتبط ، مفصلاً توضیح میدم ..... اما به صورت خلاصه همه ما از داشتن اختیار هیجان زده میشیم و به عنوان بخشی از جهان هستی و طبیعت نیاز داریم تا احساس برتری و تسلط داشته باشیم ..... ما باید روندیابی درستی انجام بدیم ؛ طبقه‌بندی درستی انجام بدیم ؛ رابطه‌ها رو درست شناسایی کنیم و ... تا بتونیم تغییر مؤثر و مثبتی ایجاد کنیم ...... زمانی که فرد نمی‌تونه نسبت به جهان غیرجانوری که ثابته و قوانین تغییرناپذیری داره نشاخت کسب کنه و وقتی نفهمه که اختیار ما هرگز بر جبر هستی غلبه نمی‌کنه و میزان بی‌نظمی همیشه کمتر از نظمه و بی‌نظمی مغلوب نظمه ؛ فرد ، نه دیگران رو ؛ حتی خودش رو نمی‌تونه پیش‌بینی کنه و تغییر بده ..... بنابراین تسلطی به خودش نداره ..... صحبت بر سر کسانی که عقب‌مونده ذهنی هستن نیست ...... صحبت بر سر کسانیه که هیچ مشکل ژنتیکی یا جسمانی ندارن که بتونه مغزشون رو فلج کنه ...... بلکه صرفاً به خاطر دیدگاه‌ها و باورهای غلطشون ذهنشون معیوب و ضعیف شده‌ست ...... چون این مفاهیم رو نمی‌فهمن دنیا رو ، غیر قابل پیش‌بینی ، غیر قابل شناخت و ناهنجار می‌دونن و به همین خاطر همه چیز رو ناهنجار می‌بینن و می‌شنون و ادراک می‌کنن ...... نمی‌تونن زیبایی رو ببینن ...... نمی‌تونن عشق بورزن ....... بنابراین از ایجاد نظم و هارمونی و مرتب کردن لذت نمی‌برن و اگر خطا یا شوخی‌ای انجام بدن مسئولیتش رو نمی‌پذیرن و لذتی از تنوع نمی‌برن ....... بلکه همیشه از ایجاد نفهمی و درد و حقارت لذت می‌برن ....... اونها قربانی کسی نشدن ........ اونها قربانی خودشون هستن و دیگران رو هم قربانی می‌کنن و اگر جلوی این افراد گرفته نشه دیگران رو هم آلوده می‌کنن ........

نبرد خیر و شیر در واقع نبرد بین دو باور هست که آیا فهمیدن پیروزه یا نفهمی ........

در طول تاریخ همیشه اشرار حاکم بودن .........

اگر باور دارید که فهمیدن بر نفهمی پیروزه ؛ از همین الان متحد بشید و جلوی روان‌گسیخته‌ها و روان‌پریش‌ها رو بگیرید ........
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا ---- آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند
     
  
مرد

 
خودآگاهی

ما در ذهن خودمون ، مسیر خاصی رو می‌تونیم طی کنیم که اگر بدونیم و درست طی کنیم ، خودآگاهی کسب کردیم و توان ذهنیمون بیشتر و بیشتر میشه ولی اگر چارچوب و نحوه کارکرد ذهن رو ندونیم و آگاهی نداشته باشیم و هستی رو نتونیم حداقل‌ها و کلیت‌هاش رو شناسایی کنیم و طبقه‌بندی کنیم و روندیابی کنیم و ... ( که ادراکات ما هستن ) ، ذهنمون ضعیف‌تر و ضعیف‌تر میشه .....

ما در این تاپیک به دنبال راحت کردن و واضح کردن مسیر طی شده در ذهن هستیم تا بتونید خودآگاهی کسب کنید .... این پست در راستای سه پست اول و برای تکمیل مباحث ابتدایی هست .....

شباهت و تفاوت ، در حقیقت بر اساس شمارش ، تشخیص داده میشن که چند تا سیگنال با هم یکسان هستن و چند تا نیستن ؛ هر چه یکسان بودن‌ها بیشتر باشه ، اطلاعات به هم شبیه‌ترن و هر چه کم‌تر باشه از هم متفاوت‌ترن ؛ بنابراین میشه گفت تفاوت ، کم بودن شباهته .....

مثلاً چشم ما سنسورها ( حساسه‌ها ) یی به رنگ‌های آبی ، قرمز و سبز داره و ما اونها رو مجزا تشخیص میدیم ولی این سه رنگ در حقیقت ، فرکانس‌های مختلفی از نور مرئی هستن . آبی : فرکانس بین ۶۲۰ تا ۶۸۰ تراهرتز / سبز : ۵۳۰ تا ۶۰۰ تراهرتز / قرمز : ۴۰۵ تا ۴۸۰ تراهرتز ....
سیکنال‌هایی هم که سنسورهای چشم به مغز می‌فرستن بر اساس شمارش ، تشخیص داده میشن ....

اما نمیشه گفت که اینها یکی هستن ! ۱ مساوی ۲ نیست !

به مجموعه زیر دقت کنید :

۱۲۵ ٫ ۱۰۰ ٫ ۷۵ ٫ ۵۰ ٫ ۲۵ ٫ ۱۰ ٫ ۸ ٫ ۶ ٫ ۴ ٫ ۲

از عدد ۲ تا عدد ۱۰ ، روند به این شکله که هر عدد با عدد ۲ جمع میشه و ادامه پیدا می‌کنه که میرسه تا ۱۰ ولی بعد از عدد ۱۰ ، به یک باره جهش پیدا می کنه روی ۲۵ و هر عدد با عدد ۲۵ جمع میشه ... بنابراین این مجموعه خودش از دو زیر مجموعه تشکیل شده ....

اگر توی سه تا گزینه زیر بگن کدوم متفاوت‌تره :

الف ) ۸ ٫ ۶ ٫ ۴ ٫ ۲
ب ) ۷ ٫ ۵ ٫ ۳ ٫ ۱
ج ) ۱۶ ٫ ۱۱ ٫ ۵ ٫ ۲

باید گزینه (ج) رو انتخاب کنیم . گزینه (الف) و (ب) با هم متفاوتن ولی هر دو روند یکسانی دارن که ۲ تا ۲ تا اعداد افزایش پیدا می‌کنن و فقط (الف) از ۲ شروع شده و (ب) از ۱ ولی گزینه (ج) روند متفاوتی نسبت به (الف) و (ب) داره .... در واقع (الف) و (ب) شباهت‌هایی دارن که شبیه همن و تفاوت‌هاشون هم شبیه همه ولی (ج) تفاوتی داره که با تفاوت‌های (الف) و (ب) متفاوته ....

حالا به سه تا گزینه زیر نگاه کنید :

الف ) مرغ ، سگ ، خروس
ب ) خرس ، سماور ، بانک
ج ) گاو ، فیل ، الاغ

در گزینه الف) مرغ ، سگ و خروس با هم متفاوتن ولی همگی حیوان هستن . در گزینه ج) هم ، گاو و فیل و الاغ با هم متفاوتن ولی باز هم هر سه حیوانن که گزینه ج) با گزینه الف) شباهتی داره که با گزینه ب) متفاوته ؛ چرا که گزینه ب) مجموعه‌ایه که شباهت‌هاش کم‌تر از شباهت بین مجموعه‌های الف) و ج) هست و تفاوت ب) با تفاوت الف) و ج) متفاوته .... بنابراین گزینه متفاوت ، گزینه ج) هست ....

باز نگاهی بندازیم به سه مجموعه دیگه :

الف ) خرس ، گاو ، خروس
ب ) صندلی ، آئینه ، میز
ج ) پنجره ، قاضی ، نارنگی

مجموعه الف) مجموعه‌ای از حیواناته ، مجموعه ب) مجموعه یک میز توالت یا همون میز آرایشه ، اما موارد ج) شباهت کمی به هم دارن و متفاوت‌تر از گزینه الف) و ب) هست .....

برگردیم به سراغ اعداد .... به مجموعه زیر دقت کنید :

۵۶ ٫ ۴۸ ٫ ۴۰ ٫ ۳۲ ٫ ۲۴ ٫ ۲۰ ٫ ۱۶ ٫ ۱۲ ٫ ۸ ٫ ۶ ٫ ۴ ٫ ۲

کل این مجموعه ، یک روند داره که از عدد ۲ شروع شده که ۲ واحد به عدد قبلی اضافه میشه و هر ۴ عدد این ۲ واحد افزایش ، ۲ برابر میشه .... یعنی از عدد ۸ ، ۴ واحد اضافه میشه و بعد از ۲۴ ، ۸ واحد اضافه میشه .... بین ۲ تا ۸ فاصله‌های ۲ تایی وجود داره و بین ۱۲ تا ۲۴ فاصله‌های ۴ تایی و بین ۳۲ تا ۵۶ فاصله‌های ۸ تایی .... بین فاصله ۲ تایی و ۴ تایی و ۸ تایی فاصله بعدی ۲ تایی و ۴ تایی وجود داره و بین این دو هم فاصله ۲ تایی ...... در نهایت فاصله‌های تو در توی همگی ۲ تایی هست که ۲ رو از ۲ کم کنیم ، میشه ۰ و فاصله‌ای باقی نمی‌مونه ...... یعنی روند ثابت و مشخصی روی مجموعه حاکمه ......

روندی که حاکمه فقط برای پیش‌بینی و حدس آینده و ادامه نیست ، بلکه گذشته یا گذشته‌های دور و یا قبل‌ترها رو هم نشون میده و ما می‌تونیم مجهولات خودمون رو در گذشته هم با پیدا کردن روند ، معلوم کنیم .... و روندیابی ، بخشی از ادراک ماست ..... بنابراین فرایند ادراک همیشه پیدا کردن مجهولات بر اساس معلوماته ......

به این مجموعه نگاه کنید :

۲۱ ٫ ۱۹ ٫ ۱۸ ٫ ۱۷ ٫ ۱۶ ٫ ۱۵ ٫ ۱۴ ٫ ۱۲ ٫ ۱۱ ٫ ۱۰ ٫ ۹ ٫ ۸ ٫ ۷ ٫ ۵ ٫ ۴ ٫ ۳ ٫ ۲ ٫ ۱

هر ۵ تا عدد فاصله‌شون فقط یکیه ولی از پنجمین عدد فاصله‌شون ۲ تا میشه و دوباره به فاصله یکی بر می‌گرده و دوباره بعد از ۵ عدد بعدی در ششمین عدد ۲ واحد افزایش رخ میده .....

یا مثلاً :

۵ ٫ ۳ ٫ ۲ ٫ ۱ ٫ ۵ ٫ ۳ ٫ ۲ ٫ ۱ ٫ ۵ ٫ ۳ ٫ ۲ ٫ ۱

اینجا یک مجموعه تکرار میشه که ۵ ٫ ۳ ٫ ۲ ٫ ۱ هست ....

یا مثلاً :

۵ ٫ ۲۶ ٫ ۲۴ ٫ ۲۲ ٫ ۵ ٫ ۱۸ ٫ ۱۶ ٫ ۱۴ ٫ ۱۲ ٫ ۵ ٫ ۸ ٫ ۶ ٫ ۴ ٫ ۲

بعد از هر ۴ عدد به جای عدد بعدی که ۲ واحد بهش اضافه بشه ، عدد ۵ اومده و با همین الگو تکرار شده و از طرفی عدد ۵ جای عددی که به جاش اومده رو پرکرده .... از این ترفند میشه برای پیدا کردن نویز در تصاویر استفاده کرد ...... که گاهی ممکنه بین هر ۵ تا و ۴ و ۶ تا ( مثلاً پیکسل ) متغیر باشه ولی خود نویز داخل محدوده مشخصی وجود داره ( در اینجا عدد ۵ یا توی مثال ۲ تا بالاتر به جای ۱ واحد ۲ واحد افزایش پیدا می‌کنه )

بنابراین ما توی مجموعه‌ها به دنبال الگوی تکرار یا بهتر بگیم تحوه تکرار شدن محدوده‌ها ، زیر مجموعه‌ها و تفاوت‌ها یا تغییرات می‌گردیم که همیشه بر مبنای شمارش و تغییری که با کم یا زیاد شدنه هست ......

حالا به مجموعه زیر دقت کنید :

۶ ٫ ۱۱ ٫ ۵ ٫ ۹ ٫ ۴ ٫ ۷ ٫ ۳ ٫ ۵ ٫ ۲

دفعه اول ۳ واحد اضافه شده بعد ۲ واحد کم شده بعد ۴ واحد اضافه شده بعد دوباره ۳ واحد کم شده بعد دوباره ۵ واخد اضافه شده و ....
در واقع یک بار اضافه میشه و یک بار کم میشه .... باری که اضافه میشه از ۳ واحد شروع شده و به این ۳ واحد در دقعات بعد ۱ واحد ۱ واحد افزوده شده و باری که کم میشه از ۲ واحد شروع شده و این کاهش ۱ واحد ۱ واحد بیشتر شده ......

ما حتی اگر نتونیم ، دقیق مقدار افزایش و کاهش رو تشخیص بدیم باز هم می‌تونیم حول و حوش افزایش و کاهش و روند افزایش و کاهش رو تشخیص بدیم ......

پیرامون طبقه‌بندی

دقت کنید که زمانی که در شناخت ، یک محدوده رو می‌خوایم تعیین و تعریف کنیم باید شباهت یکتای اطلاعات موجود رو مد نظر قرار بدیم که با شباهت‌های دیگه متفاوته و ما در شناسایی هستی و طبقه‌بندی موجودات ، شباهت و ریشه بین تمام هستی رو مد نظر قرار میدیم و شروع می‌کنیم بر اساس شباهت‌ها و تفاوت‌هایی که در مقایسه با اون شباهت و ریشه وجود دارن ، موجودات رو تقسیم بندی و طبقه‌بندی می‌کنیم .....

پیرامون ارتباط

اما در عالم جبر و خارج از ما جانوران ، همون طور که اشاره شد هر تغییری یا تغییراتی از تغییر یا تغییرات دیگه به وجود میان و تغییر یا تغییرات دیگه‌ای رو ایجاد می‌کنن که این رابطه‌ها همیشه ثابت هستن و نسبت‌های ثابتی هم دارن ( مثل رابطه نیرو که از ضرب شتاب در جرم به دست میاد ) اما در پارامترها و متغیرهای یک رابطه ممکنه گسستگی‌ها و پیوستگی‌هایی هم وجود داشته باشن ..... مثلاً ممکنه یک متغیر نتونه کم‌تر از ۰ باشه یا فقط اعداد صحیح رو پذیرا باشه و نتونه مقادیر خرد و اعشاری رو داشته باشه یا مثلاً امکان اینکه از یک عددی بزرگ‌تر باشه وجود نداشته باشه .... یا نسبت‌های خاصی داشته باشه که می‌تونه علاوه بر مستقیم نبودن ، پارامتر، خودش دارای یک رابطه باشه ......

برای مثال c = a/(b+1) ( سی مساوی ای تقسیم بر( بی به علاوه یک ) ) .......

و ما تغییرات رو علاوه بر تقسیم بندی و طبقه‌بندی انواعشون ، روند هر کدومشون رو هم در متغیرهای رابطه‌ها پیدا می‌کنیم تا بدونیم چه گسستگی‌ها و پیوستگی‌هایی دارن ......

در پست بعدی با مثال‌هایی از عملکرد ذهن ( مثل زبان ) به سراغ ادامه مطالب میریم ......
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا ---- آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند
     
  ویرایش شده توسط: TheWalkingDead   
مرد

 
گفتیم یک مثال ، برای روشن‌تر شدن نحوه عملکرد ذهن ما جانوران دارای مغز ، به کار می‌بریم که « زبان » ما هست .... زبان ، در ما انسان‌ها ، بیشتر نمود داره تا جانوران دیگه .... زبان ، الزاماً صحبت کردن با همدیگه نیست که از طریق صحبت‌کردن ( به کمک تارهای صوتی حنجره ) یا نوشتاری باشه که صرقاً هم استفاده از واژه‌ها باشه ، بلکه زبان صورت و زبان بدن رو هم شامل میشه ....

درست مطابق با پست‌های پیشین که نوشته شدن ، زبان ما هم در همون چارچوب می‌تونه شکل بگیره ؛ ما با تکرار اصوات ، رفتارهای فیزیکی صورت و بدن و یا کشیدن خطوط و اشکال در ازای هر چیز ( احساس ، جسم ، جاندار ، مکان و ... ) ، زبان در ذهنمون شکل می‌گیره .... مثلاً وقتی سرمون رو با سرعت و شتاب به طرف بالا می‌بریم و بعد از اندکی مکث ، آروم به پائین میاریم ، معنی نفی رو به مخاطبمون میده و برعکسش وقتی سرمون رو با سرعت و شتاب به سمت پائین میاریم و بعد از اندکی مکث ، آروم برش می‌گردونیم به بالا معنی تأیید رو به مخاطبمون میده و این با بارها و بارها تکرار در طول زندگی ما انسان‌ها شکل گرفته و متعلق به حال حاضر هم نیست .... وقتی به واژه « خفن » فکر کنید مطمئناً می‌دونید که مثلاً قبل از ۲۰ سال پیش اصلاً این واژه وجود نداشته و در فرهنگ‌نامه‌ها و واژه‌نامه‌های قدیمی موجود نیست ..... ولی به قدری در جامعه ، در ازای یک جسم ، رفتار و یا هر موجودی که دارای عظمت هست که باعت بهت و حیرت ما میشه به کار برده شده و میشه که حالا یکی از واژه‌های زبان پارسیه و شکل گرفته و به اصطلاح ، معنی پیدا کرده .... یک مثال دیگه که می‌تونه به شما نحوه ایجاد زبان رو نشون بده استفاده از واژه « اشتباه » به جای غلط و خطا هست ؛ اشتباه ، یک کلمه عربی به معنی به شبهه افتادن و یا مشتبه شدن هست ، ولی انقدر غلط برای بیان غلط و خطا استفاده شده که بیانگر همون واژه‌های غلط و خطا شده ! یا مثلاً واژه « سنگین » که در گذر زمان انقدر غلط استفاده شده و تکرار شده که حالا معنی دیگه‌ای پیدا کرده و واژه « سنگین » که از « سنگ » و « گین » مشتق شده که به اشیائی گفته می‌شده که « از جنس سنگ هستن » و چون خیلی از تخته سنگ‌ها و پاره‌سنگ‌ها و اجسامی که از سنگ ساخته می‌شدن ، جرم زیادی داشتن ، حالا ما برای بیان اینکه یک جسم ، جرم زیادی داره و یا مثلاً ما نمی‌تونیم بلندش کنیم و یا تکونش بدیم میگیم سنگینه !

یک مثال متفاوت دیگه هم میزنم تا نکته مهمی رو بهتون یادآور بشم . واژه « شیر » رو در نظر بگیرید که می‌تونه اشاره کنه به یک گربه‌سان یا مایع مترشحه از پستان پستانداران یا وسیله‌ای برای استفاده از مایعات و گازهاست که می‌تونه جریان اونها رو کنترل هم بکنه . زمانی که شما در موقعیت معین قرار دارید یا متنی رو می‌خونید که مرتبط با هر کدام از اونا باشه می‌دونید که منظور از « شیر » کدوم‌یکی از اونهاست اما فرض کنید یک تکه کاغذ دارید که روش نوشته « شیر آمد » و هیچ‌گونه رطوبتی از آب یا خون یا شیر خوردنی روش نیست ... پس شما نمی‌دونید که منظور کدوم شیره .... این موارد نمونه‌هایی از زبان پارسی هستن ، زبان‌های دیگر هم همین طورن .... ما بر اثر تکرار اونها را فراگرفتیم ، اما در واقع تک به تک ، اونا رو حفظ کردیم ! این زبانها علمی نیستن و بسیاری از واژه‌ها ، گنگ و مبهم و موهوم هستن و یا بیهوده که به خاطر حماقت جانوران دوپا شکل گرفتن .... درست همون طور که علم و بهتر بگم Science ( چون علم در عربی مثل دانش در پارسی می‌مونه و اونچه که ما می‌دونیم الزاماً درست نیست و اصلاً غلطه یا اصلاً بیهوده‌ست و ... ) درست در هنگام اوج‌گیری با شتاب منفی بسیار بزرگی رو به رو شد و اکنون سالهاست که به لجن کشیده شده ... ( به جز اینکه نظریه‌های من در سال ۸۵ تا ۸۶ و ۸۷ رو دزدیدن که علوم پایه رو کامل کرد و محاسبه و پردازش رو متحول کرد که می‌شد باهاش هوش مصنوعی رو ساخت و خیلی از محاسبات رو انجام داد و نظریه‌های زیست‌شناسی که همراه با راهنمایی‌هایی بود که نیاز به آزمایش و تحقیق داشت تا کامل بشه و مسائل جانوری-انسانی-اجتماعی که همگی رو از شما مخفی نگه داشتن و بخش‌هاییش رو به اسم خودشون به کمپانی‌های بزرگ متعددی فروختن و باهاش آسیب‌های خیلی زیادی رو به انواع و اقسام به جسم من و زندگی من زدن و می‌زنن و البته حتی هنوز هم عرضه ندارن تا محاسبه کنن و یک تیم رو استخدام می‌کنن تا با دزدیدن نظریه‌های من در همین چند ساله ، با هزینه‌های هنگفت برای آزمایش ، مواد سمی بسازن و به خوردم بدن یا بهم تزریق کنن تا جایی که مخصوصاً مغزم رو تقریباً به صورت کامل غیرفعال کردن و آسیب‌های متعدد و شدیدی رو بارها و بارها بهش وارد کردن و می‌کنن ، در کنار دستگاه‌های دیگه بدنم که الان دیگه حتی علائم حیاتی نرمالی هم ندارم و البته کلی هم برای خودشون استفاده‌های مختلفی کردن که بخشیش هم فریب دادن شما و نظارت کامل تمام رندگی من و شما بوده و هست و البته سوق دادن شما به سمت چیزایی که اونا میخوان ، نظیر معجزه یا ماوراء‌الطبیعه و تله‌پاتی و توهمات دیگه ... و چند بار هم که مطالبم رو به کسانی دادم ، دست خودشون و شرکاشون نگه داشتن و بخش‌هاییش رو با دستکاری به اسم خودشون منتشر کردن و مطالبی هم که در سایت‌ها می‌نوشتم ، تمام اون سایت‌ها رو حذف کردن به علاوه دزدیدن تکنولوژی‌هایی که ابداع من بودن و استفاده کردن از اونها با عنوان ابداع خودشون ! ) ما نمی‌خوایم یک به یک حفظ کنیم که مواد ، چه نامی دارن ، هر عنصر چه خواصی داره ، بدتر از اون ، اینکه مثلاً کره ماه که در گذشته بسیار دور ، مورد اصابت شهاب‌سنگ‌ها قرار گرفته و حفره‌ها یا به اصطلاح دهانه‌هایی در اون شکل گرفتن ( که اکثراً هم به خاطر برخورد همون شهاب‌سنگ‌ها هستن ) هر فرورفتگی اون چه اسمی روش گذاشته شده ، در هر قسمت چقدر عمق داره ، شعاعش چقدره و ... شیمی‌دان‌ها(!) هنوز نمی‌دونن که پیوند کووالانسی بدین شکل صورت می‌گیره که الکترون‌های دو یا چند عنصر یا مولکول ( که با هم ، پیوند دارن ) مثلاً ۴۰۰ بار به دور یک هسته اتم می‌چرخن و ۶۰۰ بار دور هسته اتم دیگه که باهاش پیوند دارن یا مثلاً ۹۰۰ بار دور یک هسته اتم و ۹۰۰ بار دور هسته اتم دیگه‌ای که باهاش پیوند دارن ..... الکترون یک نقطه نیست ، درسته و بدیهی ، اما وقتی اراجیف فیزیکدانان(!) رو می‌خونیم از این حجم از حماقت ، سرسام می‌گیریم .... درسته که نقطه‌ای نیست ولی بدین معنا نیست که مرکزش داخل مداره و انتهاش نامعلوم !!! چنانکه خیلی از این روان‌پریشان ، بیان می‌کنن مکان الکترون به هیچ جا تعلق نداره !! یا مثلاً از اون بدتر ، اگر تغییری در الکترون رخ بده می‌تونه در آن واحد باعث تغییری در یک ذره دیگه در صد سال نوری اون ورتر بشه !!! نمی‌خوام از بحث خارج شم و خطی جلو میریم اما الکترون درست در مرکز خودش ، به عبارت ساده ، ولی غیرعلمی ، صد در صد الکترونه و بار الکتریکی داره و وقتی به میزان مثلاً چند زپتومتر از مرکزش دور بشیم ، چند درصد از الکترون بودنش کاهش پیدا می‌کنه و کمتر الکترونه ! و اگر ادامه بدیم ، در یک جا به « صفر » می‌رسیم .... یعنی دیگه « از الکترون خارج شدیم » و دیگه نمی‌تونیم بگیم : اینجا در حال حاضر ، بازم الکترون وجود داره یا دست‌کم « ممکنه وجود داشته باشه » !!! تمام هستی ، طبق قوانین خودش موجوده و ما هم همه چیزمون باید در همون راستا و بر مبنای اونها قابل محاسبه و قابل پیش‌بینی باشه و کمترین اطلاعات رو حفظ کنیم که بین خودمون قرار داد می‌کنیم و بعد بقیه‌ش ، قابل محاسبه‌ست که شامل زبان ما و شهرسازی و تمام نقل و انتقالات و تکنولوژی‌ها و ... ما هم میشه و درست مثل واژه‌هایی که مثال زدم ، قرار نیست با زور معده و آلت ایجادشون کنیم و یک به یک ، حفظشون کنیم ..... به غیر از تفریحاتمون که بحث دیگری هست که در ادامه همین پست ، اشاره مختصری بهش می‌کنم و بعدها مفصلاً بهش می‌پردازم ...... فقط به عنوان مثال ، اگر شهری مثل تهران ، در مرکزش یه میدان با شماره یک داشته باشه که یه خیابون به طرف شمال داره به شماره خیابون یک و یه خیابون به سمت شرق به شماره خیابون دو و یه خیابون به سمت جنوب به شماره خیابون سه و یه خیابون به سمت غرب به شماره چهار و خیابون یک منتهی میشه به میدون شماره دو و خیابون دو منتهی میشه به میدون شماره سه و خیابون سه منتهی میشه به میدون شماره چهار و خیابون چهار منتهی میشه به میدون شماره پنج که همون میدون‌ها هم سه خیابون دارن که در همین راستا ، شماره گذاری شدن و همین طور ادامه پیدا می‌کنه ؛ اون وقت هیچ کس ، حتی یک بچه شش ساله که گم شده نیازی به نقشه و پرسیدن از دیگران نداره تا مسیر خونه‌شون رو یا جای دیگه‌ای که میخواد بره رو پیدا کنه ، چون به راحتی نقشه کل شهر رو می‌دونه و اگر به این فکر کنیم که چه طور در طول تاریخ و در حال حاضر ، شهرها ، استان‌ها ، ایالت‌ها ، کشورها و ... مرز بندی شدن و هر کدوم به شکل فعلی ساخته شدن و شیوه‌های حاکمیتشون و ... فقط به ذهن از هم پاشیده و از هم گسیخته موجودات تعریف‌نشده می‌رسیم که در ادامه پست می‌نویسم ......

می‌خوایم به سراغ یک مفهوم بسیار اساسی در ادامه ادراکاتمون بریم که اگر به یاد داشته باشید در ابتدای تاپیک ، اشاره کردم که می‌پردازیم به اینکه چه طور لذت می‌بریم یا درد می‌کشیم .... و این دقیقاً نیازمند دونستن و ادراک مفهومی به نام « هنجار » و در ادامه‌ش به هنجار بودن و « ناهنجاری » هست .....

هنجار و ناهنجار

به مجموعه زیر نگاه کنید :

۱۴ ٫ ۱۲ ٫ ۱۰ ٫ ۸ ٫ ۶ ٫ ۴ ٫ ۲

انتظار میره عدد بعدی ۱۶ باشه ، اما اگر شد ۳۷ ، غیر قابل پیش بینی بر اساس روند بوده ..... ما به این میگیم « ناهنجاری » و « به‌هنجار » همون ۱۶ هست ..... ولی این در ذهن ماست و حتی مغز ما ( تمام جانوران دارای مغز ) .... در تعریف علمی ، جهان خارج از ما جانورانِ دارای مغز ، همه چیز ، قابل پیش‌بینی بر اساس قوانین هستی و خود اجسام هست .... ولی ما جانوران دارای مغز که دارای قابلیت غیرقابل‌پیش‌بینی بودن هستیم که بهش میگیم اختیار ، می‌تونیم ناهنجاری ایجاد کنیم ؛ یعنی رفتارهایی بروز بدیم که بر اساس ساختار و محیط ما ، غیر قابل پیش‌بینی هستن .....

حالا با این مفهوم ؛ ما « درد » و « لذت » در « احساساتمون » رو و نه در « هیجانات و عواطمون » ، مثل بوی خوش یا بوی بد یا خوش‌مزگی یا بدمزگی یک خوراکی رو بر اساس قابل پیش‌بینی بودن یا نبودن سیگنال‌های دریافتی از نورون‌های حسگر ( سنسورها ) و مقایسه اونها با بارهای الکتریکی ذخیره‌شده در نورن‌های مغز که ژنتیکی و موروثی هستن ، ادراک می‌کنیم یعنی اگر به هنجار بود یعنی تطبیق کرد ، لذت می‌بریم و اگر ناهنجار بود و تطبیق نکرد ، درد می‌کشیم ..... گاهی هم کم یا زیاد ، اکتسابی هستن ..... یعنی بر اساس اونچه که بهش عادت کردیم ، در صورت حس کردن وضعیتی جز اون وضعیت به هنجار ( که عادت کردیم ) حس بد یا خوبی داریم ..... مثلاً زمانی که شما هفته پیش ، با عصب‌کشی و بی‌حس شدن لثه و دندونهاتون توسط دندانپزشک ، یک دندونتون کشیده شده باشه ، شما حتی تا ماه‌ها بعد از کشیده شدن دندونتون هم حس بدی دارید ، چون دهانتون از وضعیتی که بهش عادت کرده بودید خارج شده و شما جای خالی دندونتون رو حس می‌کنید ..... حتی مثلاً زمانی که با اسپری کردن « لیدوکائین » روی ناحیه‌ای از بدنتون ، اون ناحیه رو بی‌حس می‌کنید ، باز هم حس بدی رو در اون ناحیه ، احساس می‌کنید ؛ چون حسش رو از دست داده و به عبارت دیگه سیگنالی نمی‌فرسته تا وضعیت به هنجار رو به نورون‌های مرتبط به خودش در مغز ، بفرسته و به عبارتی ، گزارش کنه .....

این مبحث ، خیلی مفصله و خارج از حیطه خودآگاه ما هست و وابسته به جریان الکتریکی در دستگاه عصبی و پردازش داده‌ها در نورن‌ها هست که به صورت مقدماتی و خیلی خلاصه بیانش کردیم ولی میزان به هنجار یا ناهنجار تشخیص دادن سیگنال‌ها و البته شدت جریان الکتریکی سیگنال‌ها ، باعث ادراک درد یا لذت شدیدتر در ما میشن ..... که البته این به‌هنجاری و ناهنجاری هم گسستگی و پیوستگی دارن و دقیقاً نورون‌ها با پردازش بر اساس همون مباحث بیان شده ، میزان به هنجار بودن یا ناهنجار بودن سیگنال‌های دریافتی رو لذت بیشتر یا درد بیشتر ادراک می‌کنن .....

اما درد و لذت در هیجانات و عواطف ما ، علیرغم اینکه وابسته به درد و لذت در احساسات ما هستن ، اما با هم یکی نیستن و حتی بعضاً با هم در تضادن ..... و این بخش ، دقیقاً بر مبنای تعریف علمی هنجار و ناهنجاری هست که ادراک کاملش ، نیازمند ادراک مباحث دیگری هست که در پست‌های آتی اونها رو می‌نویسم ؛ که در نتیجه ما هیجانات و عواطف مثبت رو لذت ادراک می‌کنیم و هیجانات و عواطف منفی رو به زبان عامیانه درد و عذاب ..... اما به صورت خلاصه ، ما جانوران دارای مغز ، نمی‌تونیم بر اساس ساختار و محیط حتی غیرجانوری حودمون ، ۱۰۰٪ قابل پیش‌بینی باشیم . به عنوان مثال شما نمی‌تونید بگید که یک ساعت یا حتی ۱۰ دقیقه دیگه به یاد چه چیزی میافتید ... همچنین ما نمی‌تونیم ۱۰۰٪ غیر قابل پیش‌بینی باشیم ، چون باید یه لحظه ارومیه باشیم و لحظه بعد سیاتل و لحظه بعد توی ستاره ذنب ! یه لحظه انسان باشیم ، لحظه بعد اسب باشیم و لحظه بعد سمندر ! و همین طور الی آخر که همچین چیزی غیرممکنه ....

ما حتی نمی‌تونیم بیشتر از اینکه قابل پیش‌بینی باشیم ، غیرقابل پیش‌بینی باشیم .... این مبحث بعداً براتون قابل فهم میشه ولی شما برای اینکه غیرقابل پیش‌بینی باشید ، مجبورید تکرار ، ثبات ، روند و ...‌ای داشته باشید که هی عوضشون کنید ولی هر چقدر تلاش کنید نمی‌تونید کاری کنید که محدوده‌ای نداشته باشه که بشه پیش‌بینی‌تون کرد و این کار شما فقط تا یه حدی امکان‌پذیره .....

بنابراین ما در هر صورت رفتارهایی غیرقابل پیش‌بینی بر اساس ساختار و محیطمون بروز میدیم که « ناهنجاری » نام دارن ..... ناهنجاری‌ها باعث ایجاد هیجانات و عواطف در ما میشن ..... به قابلیت ایجاد ناهنجاری « اختیار » میگیم و به طور کلی زمانی که ادراک می‌کنیم که ریشه اختیارات ما مثبت هست که یعنی اختیار داریم یا زیاده یا داره زیاد میشه یا کم شدنش داره متوقف میشه و ... و عاملی ، جسمی ، جانداری و انسانی عاملش شدن ؛ هیجانات و عواطف مثبتی در ما و در ازای اون عامل ، جسم ، جاندار و انسان در ما ایجاد میشن که لذت می‌بریم که هر چه ریشه ، مقدار مثبت بیشتر و بزرگ‌تری داشته باشه لذت بیشتری می‌بریم .... و در خلاف جهتش ؛ زمانی که ادراک می‌کنیم که ریشه اختیارات ما منفیه که اختیار نداریم یا کمه یا داره کم میشه یا زیاد شدنش داره متوقف میشه و عاملی ، جسمی ، جانداری و انسانی عاملش شدن ، هیجانات و عواطف منفی در ما و در ازای اون عامل ، جسم ، جاندار و انسان در ما ایجاد میشن که به زبان عامیانه ، درد ، عذاب و زجر می‌کشیم و هر چه ریشه ، مقدار منفی بیشتر و بزرگ‌تری داشته باشه ، به زبان عامیانه ، درد ، عذاب و زجر بیشتری می‌کشیم .... بنابراین ما « حق انتخاب » داریم و حتی « حق خطا » و بروز ناهنجاری ؛ اما مطمئناً نمی‌تونیم هر جا ، هر وقت ، هر اندازه و هر جور که خواستیم خطا کنیم و ناهنجاری بروز بدیم ....

فرض کنید میخواید یک کیسه نایلونی رو در باد شدیدی که در حال وزیدن هست بگیرید ..... اگر بتونید حرکات کیسه نایلونی رو که مرتبط با باد در حال وزش هست ، روندیابی ، طبقه‌بندی و ... کنید می‌تونید بدونید لحظه بعد کجا خواهد بود ، پس به راحتی می‌گیریدش .....

بنابراین ما اگر ادراک صحیح داشته باشیم ؛ بدین معنی که خطی ، خودآگاهی کسب کنیم و شناخت داشته باشیم ( چنانکه در پست‌های پیشین و فعلی نوشتم و اگر عمری باقی بذارن ، خواهم نوشت ) به خودمون مسلط میشیم و خطاهای ناخواسته و ناآگاهانه خودمون رو کم‌تر و کم‌تر می‌کنیم و به حداقل ممکن می‌رسونیم که در صورت بروز خطایی ندانسته از ما ، باز هم مسئولیتش رو می‌پذیریم و این خودش ، آرامش و هیجان و عاطفه‌ای شبیه به نشاط رو در ما به وجود میاره و فقط آگاهانه ، ناهنجاری ایجاد می‌کنیم که فوق‌العاده برامون لذت بخشه .... چون که رقابتی هست و این رقابت سالم و دوستانه‌ست و اینکه اگر ممکنه آسیبی بزنه ، مسئولیتش رو می‌پذیریم و به حالت اول برمی‌گردونیم یا اگر نمیشه ، تمام تلاشمون رو می‌کنیم تا جبران کنیم و هر چه اصرار بیشتر و بیشتری برای ایجاد ناهنجاری بروز داده باشیم و یا مصرانه‌تر اون ناهنجاری رو ایجاد کرده باشیم ، مسئولیت بیشتری به گردن مائه که ممکنه بعضاً دیگه جبرانش ، امکان‌پذیر نباشه که در اون صورت ، خودمون رو فدا می‌کنیم ( یا در جهت جیران کردن ؛ مثل فروختن تمام دارایی‌هامون و حتی تمام اعضای بدنمون برای فرد آسیب دیده یا مثل بردگی ، تمام عمرمون و توانایی‌هامون رو وقفش می‌کنیم تا بتونیم حداقل ، بخشی از آسیب رو جبران کنیم یا نابود کردن خودمون برای رضایت شخصی که آسیبی بهش وارد کردیم که جبران ناپذیره ) ..... و اگر همه ما سالم باشیم ، اون وقت می‌تونیم ، دست به دست هم به مرور زمان ، جهان رو به یک آرمان‌شهر تبدیل کنیم که یک جامعه سالمه که یک نظام اجتماعی علمی و در راستای علم و قابل محاسبه و قابل پیش‌بنی داره و همه چیزش هم قابل محاسبه و قابل پیش‌بینیه که در ادامه ، طبیعت و حیات رو اصلاح می‌کنیم تا کاملاً همگی با هم ، هم‌زیستی مسالمت‌آمیز داشته باشیم و تمام بیماری‌ها رو ریشه‌کن می‌کنیم و یا به راحتی درمانشون می‌کنیم و طی عمر بسیار طولانی‌ای که داریم ، همیشه در اوج رفاه و امکانات کامل هستیم و مطمئناً در همین راستا افراد ، دارای « حق انتخاب » هستن که برای همین ، حریم خصوصی و شخصی رو براشون ایجاد می‌کنیم که یک محدوده‌ست که هیچ‌کس حق تعرض بهش رو نداره و البته « حق خطا » که در این راستا هم هر منطقه پر از تفریحگاه‌هایی بی‌نظیر ، طراحی شده و قانونمند برای شوخی و مسخره‌بازی ، سکس ، موسیقی و رقص ، ورزش ، بازی و سرگرمی و ... هست ..... که به عنوان مثال برای سکس ، دیگه فاحشه‌خونه نداریم ، به جاش باشگاه‌هایی داریم که افراد ، با توانایی‌های ذهنی و بدنی مختلفی که دارن یعنی تکنیک‌ها ، تاکتیک‌ها و استراتژی‌هاشون ، در کنار مهارت‌های دیگه و تخصص و هوش و قدرت بدنیشون و ظاهر جذابی که دارن ؛ می‌تونن توشون ثبت نام کنن و مردها یا فاعل‌ها باید بابت عضویت ، پول پرداخت کنن که بخشیش به باشگاه می‌رسه و بقیه‌ش به زن‌ها یا مفعول‌های عضو باشگاه که طبق طراحی‌های محاسبه شده ، با هم در مسابقات ، رقابت می‌کنن تا مثلاً به طور میانگین از هر ۱۰ بار رقابت ، یک بارش رو مرد یا فاعل موفق میشه زن یا مفعول رو شکست بده و باهاش سکس داشته باشه که در واقع طبیعت سکس هست و برخلاف وضعیت موجود از گذشته تا به حال ، به جای اعتیاد جنسی و داشتن سکس به عنوان یک عادت که بعداً لذتش رو براتون از دست میده و مجبور میشید روی بیارید به داروها و هارد سکس ، درتی سکس و سکس خشن و ... یا اینکه به صورت خصمانه و با نفرت یا با بی‌میلی و بیزاری با همدیگه سکس داشته باشید ؛ به صورت سالم ، سکس دارید که کلی هیجان‌زده میشید و لذت می‌برید ..... در کنار اینکه حق انتخاب بهتری هم دارید که مثلاً به عنوان یک مرد ، یک خانم محترم رو ازش درخواست می‌کنید تا مثلاً نهار رو مهمان شما باشه و در ادامه با هم دیت می‌کنید و بعد از آشنایی و صمیمیت که اعتمادش رو جلب کردید و کلی ازش حمایت کردید و می‌کنید و کلی هم کمکش کردید و می‌کنید تا بتونید با رضایت خودش باهاش سکس داشته باشید ؛ در عین حال که هر دوی شما دارای حریم خصوصی هستید و اتاق خواب‌های جداگانه دارید و یک اتاق خواب برای معاشقه و سکس و شما به عنوان مرد ، مسئول هستید تا تمام نیاز‌هاش رو تأمین کنید و در ازاش اون هم اجازه میده که شما باهاش سکس و معاشقه داشته باشید ؛ در عین حال که به عنوان یکی از حقوق خودش ، می‌تونه کار کنه که درآمدش برای خودش هست .... و در یک جامعه سالم ، حتی ناهنجاری‌های کوچک هم هیجان زیادی رو در افراد ، ایجاد می‌کنن و افراد نیازی به ناهنجاری‌های بزرگ ندارن .... و این یک بحث مفصله که بعدها بهش می‌پردازیم ولی در یک نظام اجتماعی سالم ، هر کس هر چقدر کار کرد و سود رسوند به جامعه به همون اندازه سهم می‌بره و اگر توانایی کار کردن نداره ، ما حداقل‌های یک زندگی استاندارد رو براش تأمین می‌کنیم و اگر کسی نقصی داره یا حادثه‌ای باعث آسیبش شده که نمی‌تونه راحت کار کنه بهش کمک می‌کنیم ولی دیگه شارلاتان‌های مفت‌خور نداریم که پول‌ها رو بگیرن و شروع کنن به سرمایه‌گذاری یا ارزون‌بخر-گرون‌بفروش و برای ما قلدری کنن ..... یا کار می‌کنن که ساختن و طراحی و نظافت و آموزش و ... هست یا باید کاسه گدایی بگیرن دستشون .....

اما زمانی که بیش از ۹۹٫۹۹٪ جانوران دوپا در تمام طول تاریخ و ماقبل تاریخ ، موجودات تعریف‌نشده بودن و هستن و فاقد خودآگاهی و شناختی نداشتن و ندارن مگر با تکرار مکرر برخی اصطلاحات و روش‌ها ؛ نتیجه‌اش وضعیت حاکم فعلی در دنیا و تمام طول تاریخ و پیش از تاریخ میشه ..... اونها دنیای به‌هنجار که دنیای خارج از ما جانوران دارای مغز هست رو هم نمی‌شناسن و ناهنجار می‌دونن ، چه برسه به اینکه ناهنجاری‌های خودشون رو طبقه‌بندی و شناسایی کنن و نظام اجتماعی سالم و علمی بسازن ..... چنانکه برخی هیجانات و عواطف منفی ، اسم دارن ؛ مثل ترس ، خشم ، حزن و اندوه ، نفرت و یا احیاناً چند تای دیگه ولی هیجانات و عواطف مثبت ، اسم مشخصی ندارن ؛ واژه‌هایی مثل خوشحالی ، شادی یا نشاط ، هیچ کدوم ، مشخص نمی‌کنن چه هیجان و عاطفه‌ای در فرد وجود داره که علتش پر بودن دنیای ما از موجودات تعریف نشده‌ست .... و در همین راستا واژه‌های گنگ ، موهوم و مبهم ( مثل خدا ، جادو ، اجنه ، معجزه ، قضا و قدر ، دست روزگار ، جبر روزگار ، دست‌های نامرئی ، غریزه و ... ) می‌سازن و با بازی با واژه‌ها مرتب سفسطه و مغالطه می‌کنن و و البته سندسازی ، ازبین بردن اسناد و شواهد ، دروغگویی ، حاشا کردن ، تهمت زدن و ... که مداوم ، شدید و شدیدتر ، گسترده و گسترده‌تر و تو در تو انجامش می‌دن و زمانی هم که ناهنجاری‌هایی بروز میدن نظیر ربط دادن دو متغیر بی‌ربط ، نادیده گرفتن یک رابطه ، تفکیک کردن و جدا کردن واحدها ، خلط کردن و یکی کردن مجزاها و جداگانه‌ها ، ایجاد نسبت‌های غیر حقیقی و غیر واقعی ، تلاش برای ایجاد توهم ، طبقه‌بندی‌های غیر حقیقی و یا غیر واقعی ، مشابه بیان کردن دو محدوده با تفاوت بسیار زیاد ، متفاوت بیان کردن دو محدوده کاملاً مشابه و ... انقدر تکرار می‌کنن که برای اونا عادی هست و چون احمق هستن ، هر چیزی رو که عادی کردن ، به هنجار می‌دونن تا جایی که فردی که عامدانه و کاملاً با قصد و غرض و با اصرار بیشتر و بیشتر ، تجاوز جنسی می‌کنه ؛ به هیچ عنوان شرم و حیایی نداره و حتی استرس هم نمی‌گیره و کارش رو می‌کنه و حتی ارضا هم نمیشه و بعد هم چون احمقه ، براش عادی بوده ، پس به‌هنجاره ، پس تقصیری نداره و مسئولیتی هم برای تجاوزی که کرده نداره .... و این وضعیت در تمام طول وجود موجودات تعریف‌نشده بر روی زمین به انواع و اقسام ، وجود داشته و داره و برهه به برهه ، بدتر و بدتر هم شده .... و این وضعیت انقدر اوج گرفته که افرادی به عنوان متخصص (!) و مسئول سلامت روان جامعه (!) ایجاد شدن به اسم روانی‌های شناس ، روانی‌پزشک و روانی‌گاو که البته خود اونها هم موجودات تعریف‌نشده و فاسدی هستن که در راستای تعریف‌نشدگی و احمق بودنشون ، استرس یا اضطراب رو وضعیتی ناشناخته و نشانه روان‌پریشی و یا در شرف روان‌پریش شدن می‌دونستن و یا می‌دونن و همون طور که قبلاً در سایت‌هایی مثل گیزمیز نوشتم و خیلی جاها گفتم ؛ استرس یا اضطراب ، حالت شک و تردیدی هست که ما بین ترس و یک یا چند هیجان دیگه داریم .... مثل هر زمانی که می‌دونید اتفاقی داره میافته که نهایتاً یک خروجی داره ولی برای خروجی دو گزینه محتمل موجود هست که شما نمی‌تونید اطمینان کسب کنید که کدوم یک خواهد شد ، یک گزینه برای شما ترسناکه و یک گزینه دیگه خوشحال‌کننده ؛ درست مثل عمل جراحی قلب مادرتون که مثلاً یک عمل bypass هست که یا عمل ، موفقیت‌آمیز هست و نجات پیدا می‌کنه و شما خوشحال میشید یا عمل ، ناموفق خواهد بود که یا مادرتون می‌میره یا بعد از مدت کوتاهی ، با زندگی پر از درد و رنج و عذاب می‌میره ، که این شما رو می‌ترسونه ... و قبل از عمل و در حین عمل و یا حتی بعد از عمل اگر نتونید اطمینان کسب کنید ، مرتب شک دارید که این میشه یا اون ... و یکی ترسناکه و دیگری خوشحال کننده ..... و یا ممکنه شما بین ترس و خوشحالی و خشم شک داشته باشید .... و یا حتی خیلی از ما ، لحظاتی ، بین خشم و خوشحالی ، شک و تردید داشتیم و همچین هیجان و عاطفه‌ای هیچ اسمی روش گذاشته نشده درست مثل خیلی از هیجانات و عواطف دیگه که به دلیل زبان غیر علمی و ذهن مشمئز کننده موجودات تعریف نشده ، اسمی ندارن .... و در ادامه مطلبی که نوشتم روانی‌پزشک‌ها مبالغ بالایی رو برای ویزیت شما در مطبشون یا در بیمارستان‌ها و کلینیک‌ها می‌گیرن تا درمانتون کنن !!! که عمدتاً با دارو هست و در حالی که هیچ چیز از علوم پایه نمی‌دونن و کم‌ترین اطلاعات مبانی الکتریسیته ، التروشیمی ، الکترونیک ، پردازش داده‌ها ، بیوشیمی و ... رو نداشتن و ندارن ؛ داروهایی تجویز کردن و می‌کنن که هیچ اطلاعی راجع بهشون نداشتن و حتی هنوز هم ندارن که این داروها عمدتاً با ایجاد اختلال در عملکرد مغز و دستگاه عصبی که با جریان الکتریکی صورت می‌پذیره و تحت استانداردهای خودشه ، افراد مراجع یا بستری شده رو دچار هزاران اختلال و بیماری در دستگاه‌های مختلف بدنشون کردن و می‌کنن که بعضاً جبران ناپذیرن و البته که اونها هم مثل شما هیچ مسئولیتی نمی‌پذیرن ..... که البته حتی روان‌شناسی هم بلد نیستن و هیچ چیز از عملکرد مغز ، ذهن و محاسبات نمی‌دونستن و حتی هنوز هم نمی‌دونن ..... و اگر کم‌ترین میزان فهم و شعور رو داشته باشید می‌دونید که چنین وضعیتی توسط هزار نفر یا یک میلیون نفر یا حتی یک میلیارد نفر ایجاد نمیشد و نمیشه ...... این محصول تعریف‌نشدگی ده‌ها میلیارد جانور دوپا بر روی زمین بوده و هست .......

و در جوامع تعریف‌نشده‌ها ، هرج و مرج حاکمه و هیچ چیز به هیچ عنوان ، تضمین شده نیست ؛ چنانکه از سال ۸۷ به بعد ، به غیر از سران قدرت ، من و شما در تمام دنیا ، هیچ جا و در هیچ شرایطی ، هیچ حریم خصوصی‌ای نداشتیم و نداریم و شما چون تعریف‌نشده هستید که حماقت از خصیصه‌های عمده اون هست نمی‌دونید و به هیچ عنوان نمی‌تونید بپذیرید ؛ چون توی عالم هپروت هستید و این جنایت علیه بشریت رو موهوماتی مثل تله‌پاتی یا استجابت دعا و ماوراء‌الطبیعه و ... می‌دونید ..... شما حتی اگر طبق روال این جوامع ، یک روان‌نابود Psychopath و به اصطلاح خودمونی ، لجن به تمام معنا باشید ( که شامل سران قدرت و شبکه‌های پولی و مافیایی و در مرحله بعد ،تقریباً همه سلبریتی‌ها که مزدورانشون هستن ، مثل سیاستمداران ، خواننده‌ها ، نویسنده‌ها ، شاعران و ترانه‌سراها ، بازیگران ، افرادی با عنوان دانشمند و یا اندیشمند ، کارگردانان ، سخنرانان ، ژورنالیست‌ها و ... میشه ) باز هم امنیت جانی خودتون و خانوادتون و یا حریم خصوصیتون و نه هیچ چیز دیگه‌تون تضمین شده نیست و هر آن ، ممکنه بر اثر کوچک‌ترین اختلافی که بین شما و یک لجن دیگه پیش بیاد ، سرتونو بکنن زیر آب و یا هر بلای دیگه‌ای سرتون بیارن و نهایتاً فقط گفته یا نوشته میشه که فلان شخص ، بر اثر ایست قلبی یا سکته قلبی فوت کرد یا خودکشی کرد ... یا مثلاً اگر با کتک مفصل ، درب و داغانتون کنن ، می‌نویسن و میگن که مثلاً از ارتفاع سقوط کرده و شما هم جرأت ندارید واقعیت رو بگید ..... مثل پوپک گلدره که با سکس با یک لجن ، حامله شده بود و حاضر به سقط جنین نشد و کشتنش ، سعید امامی که واقعیت‌های هولوکاست رو افشا می‌کرد و مخصوصاً پیاپی شخص شاه کلید رو رسوا می‌کرد که کشتنش ، لیندبرگ که یکی از فرماندهان نیروی هوایی ارتش ایالات متحده بود و زنش مورد تجاوز یکی از لجن‌ها قرار گرفته بود و حامله شده بود و حاضر به سقط جنین نبود که بارها تلاش کردن تا بچه رو بندازن و موفق نشدن ، در نهایت بعد از تولد بچه ، بچه نوزاد رو دزدیدن و تکه تکه‌ش کردن و جوری تکه‌های جسد نوزاد رو بهشون آسیب زدن که قابل شناسایی نباشه ، روح‌الله مصطفوی خمینی که نامه‌ای نوشت که سران یهود و شخص شاه کلید بهش دیکته می‌کردن که چی بگه و چی نگه و چی کار بکنه و چی کار نکنه که مسمومش کردن و بعد کشتنش و وصیت‌نامه‌ای رو به اسمش جعل کردن که توش نوشته بودن به نظر خمینی ، خامنه‌ای گزینه‌ای مناسب برای رهبری جمهوری اسلامیه ، اکبر هاشمی رفسنجانی که رهبر صهیونیست‌های جهان بود ، چون سیاست‌هاش دیگه در راستای سیاست‌های صهیونیست‌ها نبود ، کشتنش ، امی رسوم ، بازیگر و خواننده آمریکایی که یک بار شاه‌رگ دستشو عمیقاً بریده بود تا خودکشی کنه ، هیچ جا گزارش نشد و بعد هم با لیزر تراپی اثر پارگی و جراحت رو ترمیم کردن یا استخون رونش که شکسته شده بود و با جراحی ، پلاتین به جاش گذاشته بودن و جای جراحی و بخیه‌های روی رونش در عکس‌هاش معلوم بود ، هیچ رسانه‌ای گزارش نکرد و بعد دوباره با لیزر تراپی اثر جراحت رو ترمیم کردن ، پخش کردن فیلم چند ساعته سکس شخصی جنیفر لوپز که با غلط کردم و شکر خوردم فراوان ، حاضر شدن از روی وب حذفش کنن و یه داستانی رو به عنوان خبر برای قضیه تعریف کردن ، پخش کردن عکس‌ها و ویدئوهای سکس یا سکسی اما واتسون ، رز مک‌گاون ، آماندا سایفرید ، جنیفر لورنس و خیلی‌های دیگه که به اسم هک شدن ، گزارشش کردن ، یهودی‌های میلیاردری که مخالف پروژه جنگ جهانی اول بودن و با طراحی ، همشون رو سوار کشتی آرام‌اس تایتانیک کردن و کشتی رو غرق کردن تا همشون کشته بشن ، آبراهام لینکلن که بر سر کثافت‌کاری‌های مکرر یکی از لجن‌ها عصبانی بود و چند بار تهدیدش کرده بود ، نهایتاً بر سر یک میز ، جسم سختی مثل جا سیگاری یا قنددون رو محکم به سر آبراهام لینکلن کوبیدن و کشته شد و بعد با طراحی به یه مراسم بردنش و با تیراندازی قضیه رو یک ترور اعلام کردن که کسی رو هم که می‌خواستن به عنوان ترور کننده معرفی کنن ، چند روز قبل کشته بودن ، جان تراولتا که قصد صحبت کردن ، راجع به سیاست‌های کثیف لجن‌ها رو داشت ، پسر بچه بی‌گناهش رو کشتن ، بریتنی مورفی که قصد افشای آزار و اذیت‌های جنسی مداوم لجن‌ها نسبت به خودش رو داشت کشتنش یا حتی آل کاپون که خودش لجن به تمام معنا و از سران مافیا بود بر سر اختلافی که با بقیه سران مافیا و قدرت داشت ، خودش و تمام دار و دسته‌ش رو دودمانشون رو به باد دادن ، فرماندهان سپاهی که می‌دونستن نقشه احمدی‌نژاد چیه و باهاش مخالفت می‌کردن که با دستکاری در هواپیمایی که سوارش بودن ، همشون رو کشتن ، خبرنگارهایی که در اوایل دور نخست احمدی‌نژاد در حال تحقیق در مورد واقعیت‌های هولوکاست بودن و در صدد نگارششون ، دوباره سوار یک هواپیمای دستکاری شده کردن و همشون رو کشتن و میلیون‌ها مورد دیگه که فقط در چند دهه اخیر رخ دادن ...... و وای به حالتون اگر در این جوامع ، یعنی جامعه موجودات تعریف نشده ، قدرت نداشته باشید و یا مخصوصاً که جزء افراد معدود و استثنائی سالم باشید ....... و البته چون هرج و مرج ، منجر به شورش میشه که مطلوب سران قدرت نیست ؛ مرتب و مداوم به انواع و اقسام شما رو فریب میدن تا متقاعدتون کنن که عدالت ، حریم خصوصی ، فرصت‌های برابر برای همه ، اطلاع‌رسانی درست ، امنیت و ... وجود دارن !!! چنانکه در تمام ادوار در همه جا این کارو کردن و می‌کنن ....

این کلیتی بود بر ناهنجاری‌ها که هیجانات و عواطف رو در ما ایجاد می‌کنن که در بخشی از پست‌های بعدی ( اگر عمری باقی بذارن ) ، مفصلاً و مرحله به مرحله به تبیین و تشریح اونها می‌پردازم و البته با مثال‌هایی برای هیجانات و عواطف و مسائل جانوری-انسانی-اجتماعی به همراه توضیح مثال‌ها ......

اما در ادامه مطالب ، مفهوم دیگه‌ای که ما با اون بخشی دیگه از ادراکات خودمون رو می‌تونیم انجام بدیم « احتمال » هست که مقداریه که معمولاً به صورت درصدی بیان میشه که چگونگی رخداد پدیده/پدیده‌ها رو توسط عامل/عوامل خود در گزینه‌های ممکن برای ما معین می‌کنه ... علاوه بر این در محاسبات ما ، در یک مجموعه که دارای روند یا روندهاییه ، چگونگی نتیجه یا نتیجه‌های ممکن رو و رخدادشون رو بیان می‌کنه ....

ما می‌تونیم از احتمالات برای کشف پارامترهای یک رابطه و نحوه رخداد پدیده/پدیده‌ها توسط عامل/عواملشون و بعد از کشف اونها برای محاسبات خودمون استفاده کنیم ( چه برای زمان گذشته ، چه حال و چه آینده )
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا ---- آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند
     
  
مرد

 
قانون احتمال اینه : اگر عامل/عوامل ، پدیده/پدیده‌ها رو ایجاد کردن ، گزینه‌های ممکن برای رخداد پدیده/پدیده‌ها دقیقاً باید به تعدادی یا مقداری که داشتن ، یکسان سهم ببرن ، بنابراین عدد « ۱۰۰ » رو تقسیم بر اون تعداد و مقدار گزینه‌های ممکن می‌کنیم و هر کدوم از اونها در هنگام رخداد پدیده/پدیده‌ها باید به همون مقدار درصدی سهم ببرن ؛ در غیر این صورت ، تفاوتی در عامل/عوامل وجود داشته ... دقت کنید برای به دست آوردن اینکه تفاوتی در عامل/عوامل وجود داشته و یا مثلاً عاملی باعث تغییر در نتیجه شده ، باید حتماً اون رخدادها ، تکرار بشن تا مطمئن بشیم که آیا پدیده/پدیده‌ها در گزینه‌های ممکن ، یکسان رخ میدن یا تفاوتی وجود داره ... از طرفی ، زمانی که در رابطه ، تغییر یا تغییراتی ، عامل ایجاد تغییر یا تغییرات پدیده میشن که مثلاً یک بار پدیده در یک گزینه بروز پیدا می‌کنه و سه بار دیگه در گزینه دیگه و به همین شکل تکرار میشه و ادامه پیدا می‌کنه ، می‌فهمیم که اون پدیده‌/پدیده‌ها امکان واحد نبودن رو ندارن و نمیشه به اصطلاح عامیانه چند قسمت و تکه و پارچه بشه یا بشن و همیشه هم همین طوره ؛ مثل همون پیوند کووالانسی که نوشتم و الکترون نمی‌تونه مثلاً دو یا سه تکه بشه و هر تکه‌ش دور یک هسته بگرده بنابراین همون طور که نوشتم الکترون‌ها چند بار در این گزینه و چند بار در اون گزینه رخ میدن ؛ در حالی که در مورد برخی دیگه از پدیده‌ها این طور نیست و امکان چند قسمت شدن و تکه تکه شدن رو دارن ؛ مثل فروپاشی اتم که هسته هر اتم به مقدار معینی می‌تونه در خودش نوترون داشته باشه و باقی بمونه و اگر تعداد نوترون‌هاش از تعدادی بیشتر بشه اتم فرو می‌پاشه به مثلاً دو اتم سبک‌تر که نمونه مشهور اون واکنش زنجیره‌ای اورانیوم هست که توسط نوترون حرارتی و یا آرام ( بسته به عدد جرمی اورانیوم و واکنشی که مد نظر ماست ) فرو می‌پاشه و تبدیل به باریوم و کریپتون میشه ؛ و برخی دیگه امکان واحد نبودن رو ندارن ولی امکان اینکه قسمتی از اونها به یک نحو رخ بدن و قسمت یا قسمت‌های دیگشون به نحو دیگه وجود داره ؛ درست مثل شکل گیری نوکلئون‌ها که شامل پروتون‌ها و نوترون‌ها میشه که پروتون از دو کوارک u یا up با بار الکتریکی دو سوم مثبت و یک کوارک d یا down با بار الکتریکی یک سوم منفی شکل می‌گیره و نوترون از دو کوارک d و یک کوارک u و دقیقاً بعد از کسب خود‌آگاهی و شناخت ، حقیقت ( و نه توهمات و هذیان‌ها و ... موجودات تعریف نشده ) که تغییر ناپذیره رو با کمک تمام این کشفیات ، در نهایت ، به صورت قانون بودن و وحدت وجود و خود ذرات بنیادین و اجسام و پهنه گیتی رو هم یکپارچه و طبقه‌بندی شده به صورت رابطه‌ها ، نسبت‌ها ، روندها ، احتمالات و ... درک کنیم ......

اما به عنوان یک مثال همیشگی که در مدارس نیز مطرح میشه : اگر یک سکّه داشته باشیم که فقط از یک عنصر یا ترکیب ساخته شده باشه و چگالی اون در تمام نقاط سکه یکسان باشه ، سطوحش صاف و صیقلی باشن ، با ارتفاعی معمولی مثل سکّه‌های دیگه و اون رو در یک محوطه بسته که هوا درش در جریان نباشه ، با نیروی یکسان و در جهتی یکسان در تمامی پرتاب‌ها ؛ به سمت بالا پرتاب کنیم تا سکه به روی زمین هموار ، صاف و صیقلی بیافته ، احتمال اومدن هر روی سکه ، تقریباً و بسیار نزدیک به کاملاً ۵۰٪ هست . مطمئناً اگر ۵ بار ، سکه پرتاب بشه مثلاً ۳ بار به یه روی سکه و ۲ بار ، روی دیگه اون به زمین میافته و اگر تعداد دفعات پرتاب رو زیاد کنیم به همون احتمال ۵۰٪ نزدیک میشیم و اگر تعداد دفعات پرتاب رو خیلی زیاد کنیم یه بار هم بر روی لبه سکه میافته و مابقی دفعات ، کاملاً مساوی بین دو روی سکه تقسیم می‌شه و احتمال اومدن هر طرف سکه با اومدن طرف دیگه سکه برابره ... و اگر آزمایش رو دوباره تکرار کنیم همون نتیجه رو می‌گیریم .... و اگه نتیجه فرق داشت می‌دونیم تفاوتی در شرایط و به عبارت بهتر متغیرها وجود داشته و عاملی ، باعث تغییر نتیجه شده ، مثلاً اگه سکه ، نیمه بالایی اون چگالی بیشتری نسبت به نیمه پائینی اون داشته باشه ، نتیجه عوض میشه و سکه ، بیشتر به روی طرف بالا که چگالی بیشتری داره میافته روی زمین ... چه در این مثال و آزمایش و چه در هر آزمایش دیگری ، شرایط و به عبارت بهتر متغیرها ، باید کاملاً همگی و همیشه ، ثابت و برابر باشن تا نتیجه احتمال به درستی به دست بیاد .... در همون مثال سکه ، اگر آزمایش رو در فضای باز انجام بدیم ؛ با پرتاب سکه ، ممکنه باد بیاد و نیرویی افزون بر نیرویی که ما وارد کردیم و در جهت دیگه‌ای بهش وارد بشه و در پرتاب بعدی بادی نیاد و نیروی دیگه‌ای بهش وارد نشه و در پرتاب بعدی باد شدیدی بیاد که در نهایت ، نتیجه رو تغییر میده ..... ما می‌تونیم از همین مفهوم ، یعنی احتمال ، در کنار مفاهیم دیگه‌ای که بیان شد ، عامل یا عوامل پدیده یا پدیده‌ها رو و رابطه پارامترها رو تعیین کنیم و در محاسباتمون به کار ببریم .....

به طور مثال ، اون طور که در تاریخ ثبت شده و چون خطی ، جلو میریم و نمیخوایم وارد مباحث دیگه بشیم ، ایزاک نیوتن ، به کمک همین مفهوم ، نیروی جاذبه رو کشف کرد و اصلاً نیازی نیست تا شما اونو حفظ کنید ... همه چیز در دنیایی که ما می‌بینیم بر روی زمین قرار داره ، اگر جسمی از ارتفاعی رها بشه فوراً روی زمین میافته و حتی اگر به بالای یک درّه برید و قلوه سنگی رو افقی پرتاب کنید ، می‌بینید که با انحنا به سمت پائین میره و بعداً کاملاً عمودی به روی زمین میافته و باز هم روی زمین می‌مونه .... پس باید عاملی داشته باشه ، چرا میوه‌ای که از درخت کنده میشه به سمت راست نمیره ؟ یا سمت چپ ؟ یا سمت بالا ؟ یا رو به رو ؟ و می‌تونه به طرف‌های مختلف حرکت کنه ، اما همیشه به طرف زمین سقوط می‌کنه ..... همین منجر شد تانیوتن ، نیروی جاذبه رو کشف کنه و رابطه‌ای رو برای اون بیان کرد که هر دو جسم که دارای جرم هستن به همدیگه نیروی جاذبه وارد می‌کنن و البته باید گفته بشه که وقتی جسمی ، جرمی داره ، جرم کم و یا حتی جرم خیلی زیاد ، نیروی جاذبه اون شعاعی داره و از یک جا به بعد ، نیروی جاذبه اون به صفر می‌رسه ......

در ادامه ، اگه به یاد داشته باشید در مبحث روندها گفتیم که حروجی و یا ادامه روند تحت قوانین ریاضی-فیزیکی هستن ... احتمالات در تعیین ادامه و خروجی روند به کار میره ... اگر در مجموعه‌ای تنها یک روند موجود باشه ، یعنی تنها یک تفاوت یا تغییر ، تکرار شده باشه ، روند ، همون یکیه و خروجی ۱۰۰٪ همون میشه که شامل مجموعه‌هایی که عضو یا عضوهای خارج از روند داشتن که تکرار نشدن هم میشه و مطابق با همون قوانین روندیابیه که اینها گسسته هستن ... اما گاهی چند روند ، در مجموعه موجوده و یا روند معینی قابل شناسایی نیست که اینها پیوسته هستن ؛ وقتی که چند روند ، موجوده برای محاسبه ادامه و یا خروجی ، احتمال بروز هر روند رو با تقسیم عدد ۱۰۰ به مجموع سهم‌های هر روند موجود که هر کدوم ، سهمش به اندازه‌ تقسیم عدد یک به تعداد مراحلیه که مطابق با روندیابی به « ۰ » و ثبات رسیده باشه به دست میاریم ؛ اما اینکه تنها روندی که احتمال بیشتری داشته باشه رخ میده یا هر کدوم به اندازه احتمالشون رخ میدن که قسمتی متعلق به یک روند و قسمت یا قسمت‌های دیگه متعلق به روند یا روندهای دیگه هستن یا یک یا چند بار یک روند رخ میده و یک یا چند بار روند یا روندهای دیگه ، بسته به اینکه متعلق به دنیای خارج از جانوران دارای مغزه یا متعلق به دنیای جانوران دارای مغز ، مخصوصاً جانوران دوپا که همگی به غیر از استثناء‌ها تعریف‌نشده بودن و هستن ، یا باید به حقیقت رجوع کنید و یا واقعیت‌ها ... زمانی که شما مشغول محاسبه و پردازش داده‌ها و اطلاعات در یک فایل هستید تا داده‌ها یا اطلاعات از دست رفته رو ترمیم و یا تغییر یافته رو اصلاح کنید باید نظیر داده‌ها و اطلاعات موجود رو مبنا قرار بدید و البته فایل‌هایی که با داده‌هایی نظیر فایل شما که کامل هستن و قسمت از دست رفته یا تغییر یافته ندارن ، تا با مقایسه و روندیابی ، طبقه‌بندی و ... بتونید داده‌ها و اطلاعات از دست‌رفته رو ترمیم و یا تغییر یافته رو اصلاح کنید ..... اما برای درک حقیقت که قوانین یکپارچه و طبقه‌بندی شده‌ست با بررسی جهان هستی و مخصوصاً ذرات بنیادین و با محاسبه احتمالات در رفتارهای اونها و اینکه اگر فقط یک خروجی داشت و تنها همون روند محتمل‌تر ، رخ داد یا بخشی به بک نحو و بخش یا بخش‌های دیگه به نحو یا نحوهای دیگه که مطابق با احتمالاتشون هست و یا با احتمالاتی که داشتن یک یا چند بار به یک نحو و یک یا چند بار به نحو یا نحوهای دیگه ، با بررسی عدم وجود امکانشون و یا وجود امکانشون دقیقاً و فقط به اون نحو و چراییشون ، می‌تونیم به قوانین یکپارچه هستی برسیم .....

اما گاهی مجموعه‌ای رو می‌بینیم که هیچ روند معینی نداره مثل :

۶۳ ٫ ۲− ٫ ۱۸۹۵ ٫ ۹۶− ٫ ۸۴ ٫ ۳ ٫ ۴۸۹ ٫ ۱۲− ٫ ۵۶

که روند کلی‌ای که توش قابل شناسایی هست رو پیدا می‌کنیم و یک محدوده یا بازه از کم‌ترین مقدار ممکن تا بیشترین مقدار ممکن رو تعیین می‌کنیم و چنین چیزی در دنیای حقیقت و خارج از جانوران دارای مغز که میشه گفت تنها موجودات تعریف‌نشده ، وجود نداشته ، نداره و نخواهد داشت و امکان ناپذیره و فقط در ذهن جانوران دو پا که تعریف نشده هستن ، ساخته میشه و بعد می‌پذیرنش و بهش یقین پیدا می‌کنن که بعد هم تلاش می‌کنن تا واقعیش کنن .... و به همین شکل زمانی که مجبوریم در مورد جانوران دارای مغز که تقریباً تنها انسان‌ها و یا جانورانی که تحت سلطه انسان‌ها بودن رو مشمول میشه ؛ روندیابی کنیم و احتمالات برای رخدادها رو بسنجیم و ادامه روند رو به دست بیاریم ، مجبوریم به واقعیت‌ها رجوع کنیم که چون جانوران دوپا ، همشون به غیر از استثناء‌ها ، با چسبیدن به موهومات و مزخرفات و اباطیل ( نظیر جادو ، طلسم ، معجزه ، خدا ، قضا و قدر ، ماوراءالطبیعه ، دست روزگار ، جبر روزگار ، دست‌های نامرئی و ... ) خودآگاهی نداشتن و در نتیجه شناخت هم نداشتن و در ادامه ناهنجاری‌های بزرگ و شدید و تو در تویی رو بروز دادن تا دقیقاً خودشون و دیگران رو تعریف‌نشده نگه دارن و البته به هیچ وجه حاضر به کسب خودآگاهی و شناخت نیستن تا در ادامه ، به عنوان انسان تعریف بشن و مبارزه کنن با تعریف‌نشده‌ها و کمک کنن دیگران هم خودآگاهی و شناخت کسب کنن تا به عنوان انسان ، تعریف بشن که نمونه‌هاییشون دروغگویی ، سانسور ، سندسازی ، از بین بردن اسناد و شواهد ، پنهان‌کاری جنایت‌هاشون ، تهمت زدن ، حاشا کردن و ... هستن که کمترین‌هاشونن ؛ حالا شما اگر فقط بخواید به اخبار ، گزارش‌ها ، نوشته‌ها ، گفته‌ها و ... استناد کنید و اونها رو همون طور که بودن و هستن بپذیرید ، با درصد خطای بسیار بالا براتون امکان‌پذیر میشه .....

و این وضعیت ، محصول نمیشد و نمیشه مگر اینکه ده‌ها میلیارد موجود تعریف‌نشده در طول وجودشون بر روی زمین مداوم گسترده و شدید و تو در تو فساد کرده و بکنن که در عین حال که بی‌شرف هستن ولی واژه‌هایی مثل بی‌شرف یا اصلاً کثافت که هیچ ، حتی بی‌پدر و پدرسگ هم برای توصیف اونها کفاف نمیدن ..... انسان سالم از این موجودات تعریف‌نشده ، خشمگین ، متنفر و منزجر میشه ..... اونها به قدری فاسد هستن که سال ۸۷ با استفاده از نظریه‌های من که در راه ساخت آرمان‌شهرمون نوشتم ، گندی بالا آوردن که هیچ گزینه مطلوبی باقی نذاشتن ...... درست مثل همین حالا که دارم نظریه‌هام رو قسمت قسمت در پست‌ها می‌نویسم ، هیچ‌کس نمی‌خونه تا ادراک کنه و آدم بشه ..... فقط عده‌ای میخوان ازشون استفاده کنن تا فساد رو باقی نگه دارن و گسترش بدن ..... اگر ذره‌ای فهم و شعور دارید و مطلب رو با دقت نخوندید ، چند بار از اول تا آخر بخونید تا بدونید چرا به این جماعت میگم تعریف‌نشده .........
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا ---- آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند
     
  
مرد

 
من کل هاردمو فرمت کردم و با 0 پرش کردم بنابراین نمی‌تونم از اکانت قبلیم استفاده کنم .......

قبل از ادامه بحث در روش محاسبه احتمال در روندها یک اصلاح رو باید انجام بدم : در روندیابی چند روندی‌ها اوّلین ریشه‌یابی منتهی به « ۰ » مقدار ۱ رو می‌گیره و بعد روند بعدی که به « ۰ » رسیده ( در تعداد مراحل بیشتر ریشه‌یابی ) با توجه به اینکه چند مرحله بیشتر در ازای ریشه‌یابی اول به « ۰ » رسیده مقدار می‌گیره ؛ تعداد مراحل ریشه‌یابی رو که داریم ، معکوس می‌کنیم و بعد کوچکترین مضرب مشترک مخرج اونها رو ( ک . م . م ) پیدا می‌کنیم و کسرهای خودمون رو ( اعدادی که معکوسشون کردیم ) به کوچکترین مضرب مشترک می‌نویسیم و بعد با توجه به اینکه نسبت بین هر کدوم از این کسرها چند برابری هست ، چند معادله - چند مجهول می‌نویسیم و حلش می‌کنیم ..... مثلاً یک روند ، ریشه‌یابی‌های اولین مرحله و دو مرحله بعد و سه مرحله بعد رو داشته که میشه ۱/۱ و ۳/۱ و ۴/۱ که معکوسشون می‌کنیم که میشه ۱/۱ و ۱/۳ و ۱/۴ و ک.م.م مخرج اونها ۱۲ هست که میشه ۱۲/۱۲ و ۴/۱۲ و ۳/۱۲ حالا با نسبتشون یک سه معادله - سه مجهول می‌نویسیم :

x + y + z = 12
3x = z
4y = z

1/3z + 1/4z + z = 12

حالا با ک.م.م کسرها رو جمع می‌کنیم :

19/12 = 3/12 + 4/12 + 12/12

پس 19/12z مساویه با 12

و z میشه 12/19 که میشه 0.631 و x هم میشه 0.21 و y میشه 0.157 که احتمال رخداد هر کدوم از گزینه‌های ممکنه .......

حالا برگردیم به بحث خودمون ، اما چون خودآگاهی باید خطی و در یک راستا باشه از دنیای جبر و ساینس ، اون هم به صورت چالشی شروع می‌کنم ......

خیلی از تعریف‌نشده‌ها باورمندن که زمان یک مفهوم انتزاعی هست و وجود نداره و اوناییشون هم که باور دارن زمان وجود داره ، تعریف غلطی از زمان در ذهن خودشون دارن ...... ما برای سنجش « زمان » از ساعت استفاده می‌کنیم ؛ از ساعتهای عقربه‌ای گرفته تا دیجیتالی و اتمی که با سرعت ثابتی ، زمان رو می‌سنجن اما تعریف سرعت ، میزان حرکت یک جسم در بازه زمانی معینی هست !! یعنی زمان رو با سرعت می‌سنجن و سرعت رو با زمان !!!

اما مفهوم « زمان » نسبت ثابتیه که بین تغییرات دستگاه مکانی-مختصاتی وجود داره ....... فرض کنیم سه تا جسم به نام‌های A و B و C داریم ....... جسم A در جای خودش قرار داره و حرکت نمی‌کنه و جسم B از جسم A دو متر فاصله می‌گیره و این در حالیه که جسم C چهار متر فاصله می‌گیره و اگر جسم B چهار متر فاصله بگیره جسم C هشت متر فاصله خواهد گرفت ....... تغییر نمی‌تونه بی‌انتها باشه و تغییر مغلوب ثبات هست ....... این قانون هستیه ....... بنابراین امکان نداره اجسام بتونن طوری تغییر مکان-مختصات بدن که مفهوم زمان وجود نداشته باشه یا تغییر کنه ......... ولی گذر زمان وابسته به تغییرات مکانی-مختصاتیه و با تغییرات کوچک ، گذر زمان هم ناچیز تغییر می‌کنه ( مثل دویدن یک دونده که در حد ۰ هست ) ولی در هر صورت با پارامترهایی که تغییرات ، تغییر کنن گذر زمان کند میشه ..... مثل جاذبه خیلی قوی یا سرعت بسیار بالا ....... که در واقع در نظریه‌های تناسب خاص و عام توسط آینشتاین ( طوری که در تاریخ ثبت شده و همگان باورش کردن ) همین مسئله بیان میشه ....... با نزدیک شدن به سرعت نور ( که بالاترین سرعت ممکن در هستیه ) و جاذبه‌های بسیار زیاد اجرام با چگالی حیرت‌انگیز مثل کوتوله‌های سفید یا سیاهچاله‌ها گذر زمان نسبت به محیط پیرامون کندتر اتفاق میافته ........

اما دستگاه مکانی-مختصاتی چیه ؟ این رو هم بسیاری از تعریف‌نشده‌ها بیان می‌کنن که قطعی نیست و نمیشه دستگاه مکانی-مختصاتی قطعی رو پیدا کنیم که مکان و مختصات اجسام و ذرات رو معین کنه !! ........ دستگاه مکانی-مختصاتی نسبت ثابتیه که بین فاصله‌ها وجود داره و چون تغییر فاصله‌ها تحت قانون هستیه که تغییر مغلوب ثباته امکان نداره اجسام یا ذرات طوری و به مقداری تغییر فاصله بدن که نشه مکان و مختصات اونها رو ثبت کرد و برای دستگاهی که جهانی باشه و کل پهنه گیتی رو پوشش بده باید نقطه مرکز پهنه گیتی رو مختصات ۰ و ۰ و ۰ به صورت سه بعدی در نظر بگیریم ........ این مطلب رو قبلاً نوشتم که هیاهو و جنجال بسیاری به پا کرد که در پهنه گیتی تمام کهکشان‌ها و اجرام آسمانی در حال دور شدن و چرخش حلقوی نسبت به یک نقطه هستن که ازش فاصله می‌گیرن و بعد از مدّتی ( حدوداً بیست میلیارد سال دیگه ) این فاصله گرفتن متوقف میشه و همشون با سرعت و شتاب بالایی جذب نقطه مرکزی میشن که بیگ بنگ بعدی رخ میده و پهنه گیتی جدیدی شکل می‌گیره ( بنابراین پهنه گیتی از بین نمیره که همون قانون پایستگی انرژی-مادّه رو تآیید می‌کنه ) ...........

تعریف‌نشده‌ها انرژی و مادّه رو هم جدای از هم می‌دونن و تعریف دقیقی برای مادّه و انرژی ندارن و انرژی رو به شکلی مضحک تقسیم بندی می‌کنن ........ مثلاً میگن انرژی ۷ تا صورت داره : مکانیکی ، گرمایی ، نور ، صوتی ، الکتریکی ، شیمیایی و اتمی ........ انرژی مکانیکی و حرکت ، در اجسام رخ میده که باید مادّه وجود داشته باشه و همین طور گرما ؛ گرما جنبش‌های الکترون‌ها در مدار خودشون هست و نور هم دارای فوتون هست و صوت ارتعاش مادّه ست و انرژی الکتریکی با وجود الکترون‌ها مفهوم پیدا می‌کنه و خود همون الکترون‌ها هستن که انرژی رو منتقل می‌کنن و انرژی شیمیایی هم در موادّ وجود داره و انرژی اتمی یا هسته‌ای هم در فروپاشی ( فیسیونی ) اتم یا تبدیل اتم به اتم دیگه سنگین‌تر ( فوزیونی ) مفهوم داره ....... پس انرژی برای وجود و انتقال خودش همیشه با مادّه همراه هست و مادّه هم شکلی از انرژیه ........

این چالش‌ها رو مطرح کردم تا در پست بعدی به شناخت جبر و هستی برسیم ........
     
  
صفحه  صفحه 1 از 2:  1  2  پسین » 
گفتگوی آزاد

اندیشه

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA