ارسالها: 2890
#121
Posted: 31 Aug 2015 15:24
بعد از دعوای زناشویی این کارها را نکنید
دعوای زن و شوهری یک اتفاق طبیعی است؛ چرا که زنان و مردان با هم تفاوت هایی دارند که موجب بروز ناسازگاری میان آن ها می شود؛ اما چیزی که مهم است، دانستن این مطلب است که وقتی در اوج عصبانیت هستید، چه بگویید تا بعدها در رابطه تان تاثیر مخرب نداشته باشد. در این مطلب به تعدادی از رفتارهای غلط اشاره خواهیم کرد که همسران معمولا بعد از دعوا مرتکب می شوند.
سکوت نکنید
اگر بعد از دعوا به زمان نیاز دارید تا دوباره روحیه خود را به دست بیاورید، اشکالی ندارد؛ اما حتما این را به همسرتان بگویید.
راشل سوسمان، روانپزشک و متخصص روابط، معتقد است اگر بعد از دعوا همسرتان را از خود برانید، او احساس می کند می خواهید او را تنبیه کنید و به همین دلیل شاید نتواند به سمت شما بیاید و احساساتش را بازگو کند.
به جای این کار به او بگویید: «احساسات من به سرعت احساسات تو به حالت قبلی برنمی گردند. به من فرصت بده. وقتی حالم خوب شد، در این مورد بیشتر صحبت می کنیم.»
حرف هایی را که همسرتان گفته است، در حافظه تان نگه ندارید
بگذارید هر چه همسرتان حین دعوا گفته است، همان جا باقی بماند. با این حال به گفته دکتر «میشل گولاند» روان شناس، یکی از اشتباهات زوج ها این است که به همسر خود نمی گویند کدام یک از کلماتی که او در جر و بحث به زبان می آورد، آن ها را آزار می دهد. پس حتما در مورد کلماتی که برای شما آزاردهنده اند، با همسرتان صحبت کنید.
اگر حتی تا روز بعد هم با یادآوری آن کلمات گفته شده عصبانی می شوید، به جای این که این کلمات را در ذهن خود نگه دارید، دوباره قدری به خودتان فرصت بدهید و نفسی تازه کنید؛ چون معمولا جر و بحث به یک چرخه معیوب از دعواهای بی حاصل منجر می شود؛ نه راه حل.
تنها بر زبان آوردن «ببخشید» کافی نیست
لوریا پون متخصص ارتباط درمانی می گوید: «وقتی همسرتان از شما می خواهد تنهایش بگذارید یا این که خسته شده است و دوست دارد کار دیگری انجام دهد، فقط گفتن «معذرت می خواهم» برای التیام احساسات او کافی نیست و باید بگویید که من به خاطر فلان چیز یا فلان حرف، از تو معذرت می خواهم و در آینده سعی می کنم که...
برای برخورد تندتان، بهانه تراشی نکنید
شما می توانید برای این دعوا میلیون ها بهانه بیاورید؛ مثلا بگویید: «روز کاری بدی داشته ام، سردرد دارم یا شب قبل بد خوابیده ام»؛ اما این جملات، مشکل را حل نمی کنند. به گفته دکتر گولان: «اگر شما عصبانی یا خسته اید و یا از نظر روحی آسیب دیده اید، باید این را به طرف مقابلتان بگویید. اگر یک روز در محل کار یا هر جای دیگری شرایط بدی را گذرانده اید که موجب عصبانیت شما شده است، قبل از رسیدن به خانه همسرتان را از این موضوع مطلع کنید تا او بداند شما بیشتر از شرایط عادی حساس و شکننده اید.»
از دعوا فرار نکنید !
به همسرتان بگویید هر حرف یا سوالی دارد، می تواند از شما بپرسد و در مورد چیزهایی که بعد از دعوا هنوز او را آزار می دهد، صحبت کند. هرگز به دلیل ترس از دعوای مجدد از این مرحله فرار نکنید. اگر با هم صحبت نکنید، مشکل تان حل نشده باقی می ماند و ناراحتی ها از بین نمی روند. نسبت به حرف های همسرتان عکس العمل نشان بدهید؛ مثلا به او بگویید: «بنابراین منظور تو این است که ... درست است؟» و از او تایید بگیرید تا مطمئن شوید منظورش را فهمیده اید.
آزار کلامی ممنوع
چه کار می کنید؟ دعوا؟! یادتان باشد در زمان دعوا حق داد زدن و برچسب زدن به همسرتان را ندارید؛ چون تاثیر آن به سادگی از بین نمی رود. به جای این کار، در زمان خونسردی درباره ناراحتی تان صحبت کنید.
روی دلیل دعوا تمرکز نکنید
تفاوت دعوای بد و دعوای خوب، در این است که در دعوای خوب شما برای مسئله ای که بر سر آن جر و بحث کرده اید، راه حل پیدا می کنید؛ پس بهتر است روی عواملی که دعوا را به وجود آورده اند، متمرکز نشوید و انرژی تان را صرف پیدا کردن راه حل کنید. مثلا شوهرتان به شما گفته است از خانه پول بیاورید، اما شما فراموش کرده اید. بعد از یک جر و بحث بی اهمیت به دستگاه خودپرداز مراجعه می کنید و مشکل حل می شود. به جای این که تمام روز دعوایتان را به یاد بیاورید و به دنبال مقصر بگردید، سعی کنید از با هم بودنتان لذت ببرید.
نگویید: «منظورم این نبود!»
گفتن این جمله مثل این است که می خواهید صورت مسئله را پاک کنید این کار اوضاع را وخیم تر می کند؛ زیرا جوابی که همسرتان به شما می دهد، این است که «چرا منظورت همین بود!» بازگشت به گذشته و تاکید بر گفته های خود و طرف مقابلتان باعث می شود به جای راه حل، بر آن چه گذشته است، تمرکز کنید. اگر همسرتان بعد از دعوا می گوید: «منظورم این نبود». جواب بدهید: «درست است که چنین منظوری نداشتی، اما طوری رفتار کردی که من این طور احساس کنم. پس، از این به بعد این کار را انجام نده.»
بعد از دعوا خود را سرزنش نکنید
همه ما دوست داریم همسری داشته باشیم که برای رابطه مان زمان بگذارد و دعوا کردن نشان دهنده این است که هر دو طرف روی رابطه کار می کنند و این رابطه برایشان مهم است؛ بنابراین اگر با همسرتان جر و بحث می کنید، باید از این بابت خوشحال باشید که زندگی تان را به حال خودش رها نکرده اید و هنوز این زندگی برایتان مهم است. به قول قدیمی ها، دعوا نمک زندگی است، فقط در مصرف این نمک زیاده روی نکنید.
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود
ارسالها: 2890
#122
Posted: 31 Aug 2015 15:29
بیا جدا شیم، حوصله ندارم !
در پیشگاه خداوند همانطور که ازدواج محبوبترین نهاد است متلاشی شدن کانون خانواده هم از مغبوض ترین اعمال است و خانه ای که در آن طلاق واقع شده به خرابه ای تشبیه شده است .
در چند دهه گذشته طلاق آهنگی رو به رشد داشته است و با نگاهی اجمالی به آمار منتشر شده از سوی سازمان ثبت احوال کشور متوجه خواهیم شد که رشد طلاق در مقابل ازدواج در سالهای اخیر افزایش بیشتری داشته است .
با توجه به آماری که از سوی مسیولین منتشر شده است 80 درصد تقاضای طلاق در شهر تهران از سوی زنان بوده و به نوعی با طلاق توافقی زنان مهریه خود را بخشیده و طلاق گرفته اند. فرایند طلاق اغلب با اختلافات کوچک آغاز می شود و بعد در مسیر کشمکش ها قرار گرفته و در آخر با طلاق تکمیل می شود. از این رو شایسته است به برخی محورهای مهم که می تواند به کم کردن زمینه های اختلاف کمک کند بپردازیم :
*اصلاح نگرش نسبت به همسر آرمانی : چون انتخاب همسر یکی از مهمترین مقاطع زندگی یک فرد است تصور می شود باید ایده آل ترین فرد ممکن ازدواج کرد و یک تصویر آرمانی نسبت به همسر خود دارند اما واقعیت چیز دیگری است و در اغلب ازدواج ها این افراد عادی هستند که با یکدیگر ازدواج میکنند . و اگر با تصور زندگی با یک فرد آرمانی وارد زندگی مشترک شد با اولین چالش به وجود آمده فرد دچار یاس و سر خوردگی می شود . پس بهتر است واقعیت را بپذیریم و قبول کنیم که همسر ما هم یک فرد عادی است و ما باید انتظارات خود را تعدیل کنیم.
*شناخت : آشنایی زوجین از همدیگر از اهمیت زیادی برخوردار است و خانوادها باید بکوشند زمینه آشنایی زوجین را قبل از این که آنها زیر یک سقف بروند فراهم کنند تا اگر سازش و تفاهم در میان آنها وجود ندارد از همان ابتدا از هم جدا شوند و کار به ازدواج نکشد.
*اختلاف سلیقه : این نکته مهم است که زن و شوهر باید هم سلیقه باشند اما واقعیت این است که اختلاف سلیقه حتی در میان خواهر و برادری که دارای یک پدر و مادر هستند و تحت تربیت واحد بزرگ شده اند وجود دارد چه برسد به زن و شوهری با تربیت و خواست های متفاوت پس بهتر است در مواردی که با یکدیگر اختلاف سلیقه دارید با اتخاذ روش هماهنگ کننده سعی کنید با حفظ اختلاف سلیقه یتان به نتایج مطلوب رسیده و به این تفاوت سلیقه و نظر احترام بگذارید.
*عدم مداخله دیگران : در هر زندگی این فقط زوجین هستند که صلاحیت تصمیم گیری را در زندگی خود دارند . البته استفاده از راهنمایی و ارشاد بزرگترها منافاتی با این استقلال در تصمیم گیری ندارد ولی اجازه ندهید دیگران به جای شما در مورد زندگیتان تصمیم بگیرند.
*کم کردن انتظارات: کم کردن انتظارات می تواند باعث افزایش قدرت مواجهه با مشکلات شود اگر نگرش های اقتصادی خود را تعدیل کنیم می توانیم آستانه رضایت مندی از زندگی را هم پایین بیاوریم و با داشتن امکانات کمتر نیز احساس خوشبختی کنیم .
*تربیت صحیح خانواده : نظام تربیتی در خانواده ها باید سعی کند مفاهیمی چون شفقت ،رحمت، انصاف و گذشت ،تواضع و غیرت و قناعت ...... را در اذهان فرزندان خود نهادینه سازد تا باعث انعطاف پذیری بیشتر جوانان در مقابل مشکلات به وجود آمده شود.
*حفظ هویت جنسیتی : زن و مرد در خانواده باید بر هویت جنسیتی خود واقف باشند یعنی زن زنانگی کند و مرد مردانگی تا زمانی که زن و مرد خود رابه عنوان هویت مستقل بازشناسی نکرده و جایگاه خود را نشناسند نمی توان امید به داشتم خانواده ای توانمند و موفق داشت . این تفاوت های جنسیتی میان زن و مرد است که باعث جذابیت آنها برای یکدیگر می گردد.
*احترام به آزادی های فردی: زمانی که دو فرد با یکدیگر زندگی مشترکشان را شروع میکنند نباید این به منزله پایان هرگونه آزادی فردی طرفین باشد زن و مرد با ازدواج نباید زنجیری بر پای طرف مقابل باشند بلکه ازدواج یک تعامل و همراهی است پس سعی کنید همراه خوبی باشید نه مانع و مشکل پیش رو.
در آخر نباید از نقش جامعه و مراکز دولتی غافل شد اینکه فرد قبل از ورود به خانواده جدید تحت آموزش های لازم قرار بگیرد این آموزش ها باید توسط مدارس و دانشگاهها آغاز و توسط رسانه های همگانی تکمیل گردد و مهارتهای رفتاری و اخلاقی به جوانان ارایه گردد مهارتهایی مانند انتقاد پذیری ،تسامح ،چگونگی برقراری رابطه محبت آمیز ،کنترل خشم و ......... اگر این ارزشها ی اخلاقی در میان جوانان نهادینه شود در زمان بروز اختلاف خانوادگی می توانند مسیر حل اختلافات را هموار تر نمایند.
و همچنین دولت ها موظفند با کاهش آلاینده های صوتی و تنفسی ،کنترل و کاهش تورم ،ایجاد زمینه های اشتغال و مسکن و پرداختن به مسئله ورزش همگانی و ایجاد مراکز مشاوره از میزان فشار عصبی وارد بر زوجین کاسته و زمینه استحکام بیشتر خانواده ها را فراهم نمایند.
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود
ارسالها: 2890
#123
Posted: 31 Aug 2015 15:32
ورود ممنوع حتی زیر یک سقف !
چیزهایی که گاهی ناخواسته و در برخی مواقع کاملا عمدی آنها را رعایت نمیکنید و به آرامش و احساس خوشبختی در خانهتان صدمه میزنید.
یکی از تابلوهای آشنا که در سطح شهر زیاد میبینیم و همه ما معنی آن را میدانیم، هر چند گاهی اوقات آن را رعایت نمیکنیم، تابلوی ورود ممنوع است. تابلوی قرمزرنگ که روی آن یک خط بزرگ سفید قرار دارد.
دیدن این تابلو در برخی مکانها بخصوص وقتی عجله داشته باشیم و بهخاطر حضورش مجبور باشیم مسیرمان را عوض کنیم، میتواند باعث عصبانیت و غر زدنهای زیر لبمان شود، گاهی اوقات هم اگر آقای پلیس یا دوربین راهنمایی و رانندگی وجود نداشته باشد، وارد آن کوچه و یا خیابان میشویم. این تابلو علاوه بر سطح شهر، در خانه ما هم وجود دارد. خانهای که در آن پلیسی نیست که جریمهمان کند، اما اثرات ورود به پسکوچههای ورود ممنوع در رابطه با همسرمان میتواند بسیار مخرب و آسیبزننده باشد.
نمیدانم برای شما پیش آمده است که وارد خیابانی بشوید که یکطرفه است ودر کمال تعجب ببینید ماشینی از روبهرو میآید، با دیدن شما کنار نمیرود بلکه نوربالا میزند که شما از سر راه او کنار بروید؟ آنچنان حق به جانب پیش میآید که شما برای یک لحظه شک میکنید، نکند خیابان دو طرفه است یا کسی که ورود ممنوع آمده شما هستید نه او! مشابه این اتفاق در زندگی مشترک هم رخ میدهد. زمانی که یکی از طرفین قانون را میشکند اما همچنان فکر میکند حق با اوست و دیگری اشتباه کرده است. کمی به زندگی مشترکتان دقت کنید.
اما ورود ممنوعهای زندگی مشترک چیست؟ چیزهایی که گاهی ناخواسته و در برخی مواقع کاملا عمدی آنها را رعایت نمیکنید و به آرامش و احساس خوشبختی در خانهتان صدمه میزنید. ما در این مطلب به چند ورود ممنوع معروف اشاره میکنیم، اما در شهر زندگی، خیابانها و کوچههای زیادی ورود ممنوع هستند که باید آنها را پیدا کنید و سعی داشته باشید تحت هیچ شرایطی بیقانونی نکرده و وارد آنها نشوید. البته انتخاب با خودتان است. میتوانید وارد شوید و جریمه آن را بپردازید. جریمهای به تلخی برهم خوردن روابطتان در خانه !
اینجا حریم شخصی من است
مهمترین ورود ممنوع در زندگی مشترک، ورود به حریم شخصی یکدیگر است. ازدواج به دلیل نزدیکی زیادی که بین دو نفر بوجود میآورد، میتواند این شبهه را ایجاد کند که طرف مقابل حق ندارد زندگی شخصی و دنیای جداگانهای داشته باشد. برای مثال پست الکترونیک، تلفن همراه و چیزهایی از این قبیل باید تحت نظر همسر هم باشد. به عبارت بهتر، برخی همسران فکر میکنند میتوانند یکدیگر را مانیتورینگ کرده و از کوچکترین ارتباطات هم باخبر باشند. هر چند حریم شخصی تعریف متفاوتی در رابطه همسران دارد و دو نفر در بسیاری از مواقع دارای یک حریم هستند اما این به معنی از بین رفتن تمام فایلهای خصوصی در ذهن و واقعیت زندگی آنها نیست. زمانی که هر کدام از همسران وارد حریم شخصی دیگری بشوند، احساس ناامنی و بیاعتمادی در زندگی شان ایجاد میشود که به این سادگیها قابل برگشت نیست.
مراقب باش، او عزیز من است
ورود ممنوع دوم، خانواده طرف مقابل است. این مورد از آن دسته ورود ممنوعهایی است که در اکثر مواقع کاملا هوشیارانه و با توجه به نتایج منفی و دلگیر شدن همسر، به آن وارد میشوند.
همسر شما، قبل از آنکه همسر شما باشد پسر یا دختر این خانواده بوده است. آنها مادر، پدر، خواهر و برادر او هستند. سالها پیوند عاطفی که بینشان بوده استنمیتواند بهخاطر اشتباهی که در مقابل شما انجام دادهاند، نادیده بگیرد. در ایدهآلترین شکل ممکن بهتر است هر گونه انتقاد از خانواده همسرتان را فاکتور بگیرید و خودتان مشکلتان را حل کنید اما اگر هم مجبور به گفتن مشکلی هستید، مراقب باشید که در کمال احترام آن را بیان کنید. انتقاد بیادبانه از مادر همسرتان مثل ورود ممنوع در یک اتوبان پرتردد است که نتیجهای جز یک تصادف سخت با تلفات جانی نخواهد داشت.
غرورت را بشکن
سومین ورود ممنوعی که بسیاری از زوجها ناخواسته رعایت نمیکنند، غرور در مقابل شریک زندگیشان است. غرور یک صفت ناپسند در تمام ارتباطات انسانی است اما در مقابل همسر که نوع رابطه در نامش مشخص است، میتواند بسیار مخرب باشد. وقتی دو نفر «همسر» یکدیگر هستند یعنی نباید هیچکدام نسبت به دیگری خودش را برتر بداند. آسیب جدی که غرور به زندگی مشترک میزند، دور شدن همسران از یکدیگر است. برای «همراه» بودن و «همدل» شدن، باید به معنی واقعی کلمه «همسر» بود. غرور میتواند مثل یک موریانه در طول زمان پایههای همراهی شما و همسرتان را بخورد و آسیب جدی به رابطهتان بزند.
جر و بحثهایی که عادت میشود
چهارمین ورود ممنوع زندگی مشترک که برخی به اشتباه آن را نمک زندگی نیز میدانند، دعواهایی تکراری و جرو بحثهایی است که بسیاری از آن بیهوده و غیر ضروری است. هر چند باید بر سر اختلاف نظرهای جدی، صحبت کرد و مشکلات و دلخوریها را روی هم تلنبار نکرد اما نباید به بهانه حل تعارضها، هر مشکل و اختلاف نظر کوچکی را به یک بحث جدی تبدیل کنید. بسیاری از دعواهای مرسوم در خانواده شاهد عینی ضربالمثل: دعوا سر کره مربا، هستند.
بحثها و اختلافاتی که خیلی راحت میتوان از آنها گذشت و بهجای اثبات درستی ادعای خود، آن را ندیده گرفت. گاهی زن و شوهر بر سر موضوعی مانند ادامه تحصیل یکی از طرفین، تغییر شغل یا موضوعاتی اینچنین دچار اختلاف میشوند که باید صحبت کنند و به نتیجه مورد قبول هر دو برسند اما گاهی جر و بحث طولانی و خستهکنندهای بر سر موضوعی همچون مقصد سفر در تعطیلات عید یا موضوعاتی مشابه، باعث میشود تا بحث کردن در خانه یک امر عادی باشد. بزرگترین آسیب چنین عادتی جای خالی حرفهای محبتآمیز و عاشقانه است که خیلی زود باعث سرد شدن فضای خانه میشود. دعوا نمک زندگی است اما نمک خیلی چاشنی خوبی برای غذا نیست. آسیبهایش بیشتر از فوایدش است. برای داشتن زندگی خانوادگی گرم، بهتر است از چاشنیهای دیگر استفاده کنید.
بهتر است ورود ممنوعهای زندگی خود را پیدا کنید و مراقب باشید تا به آنها وارد نشوید تا زندگی خانوادگی شما مانند یک شهر منظم و منضبط باشد نه یک شهر ناامن و پر هرج و مرج.
بی توجهی آفت یک رابطه
وقتی کسی برای ما مهم است، از لباس پوشیدن تا نحوه ی حرف زدنمان را اهمیت ویژه ای می دهیم. دوست داریم مورد تاییداو باشیم و از معاشرت با ما احساس خوبی داشته باشد اما گاهی به بهانه ی صمیمیت ، فراموش می کنیم که مقبولیت تا پایان راه باهم بودن مهم است. در این شرایط هر طور که بخواهیم لباس می پوشیم، هر طور که راحت باشیم حرف می زنیم و رفتار می کنیم .دیگر احساسی که در طرف مقابل ایجاد می کنیم برای مان مهم نیست و این آفت بزرگی برای زندگی مشترک است.
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود
ارسالها: 2890
#124
Posted: 31 Aug 2015 17:13
فرقی نمیکنه ازدواج کرده اید یا نه ! این مطلب را حتما بخوانید !
وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده میکرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب میدیدم.
یکدفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم. اما باید به او میگفتم که در ذهنم چه میگذرد. من طلاق میخواستم. به آرامی موضوع را مطرح کردم. به نظر نمیرسید که از حرفهایم ناراحت شده باشد، فقط به نرمی پرسید، چرا؟
از جواب دادن به سوالش سر باز زدم. این باعث شد عصبانی شود. ظرف غذایش را به کناری پرت کرد و سرم داد کشید، تو مرد نیستی! آن شب، دیگر اصلاً با هم حرف نزدیم. او گریه میکرد. میدانم دوست داشت بداند که چه بر سر زندگیاش آمده است. اما واقعاً نمیتوانستم جواب قانعکنندهای به او بدهم. من دیگر دوستش نداشتم، فقط دلم برایش میسوخت.
با یک احساس گناه و عذاب وجدان عمیق، برگه طلاق را آماده کردم که در آن قید شده بود میتواند خانه، ماشین، و ۳۰% از سهم کارخانهام را بردارد. نگاهی به برگهها انداخت و آن را ریز ریز پاره کرد. زنی که ۱۰ سال زندگیش را با من گذرانده بود برایم به غریبهای تبدیل شده بود.
از اینکه وقت و انرژیش را برای من به هدر داده بود متاسف بودم اما واقعاً نمیتوانستم به آن زندگی برگردم چون عاشق یک نفر دیگر شده بودم. آخر بلند بلند جلوی من گریه سر داد و این دقیقاً همان چیزی بود که انتظار داشتم ببینم. برای من گریه او نوعی رهایی بود. فکر طلاق که هفتهها بود ذهن من را به خود مشغول کرده بود، الان محکمتر و واضحتر شده بود.
روز بعد خیلی دیر به خانه برگشتم و دیدم که پشت میز نشسته و چیزی مینویسد. شام نخورده بودم اما مستقیم رفتم بخوابم و خیلی زود خوابم برد چون واقعاً بعد از گذراندن یک روز لذت بخش با معشوقه جدیدم خسته بودم. وقتی بیدار شدم، هنوز پشت میز مشغول نوشتن بود. توجهی نکردم و دوباره به خواب رفتم.
صبح روز بعد او شرایط طلاق خود را نوشته بود: هیچ چیزی از من نمیخواست و فقط یک ماه فرصت قبل از طلاق خواسته بود. او درخواست کرده بود که در آن یک ماه هر دوی ما تلاش کنیم یک زندگی نرمال داشته باشیم. دلایل او ساده بود:
وقت امتحانات پسرمان بود و او نمیخواست که فکر او بخاطر مشکلات ما مغشوش شود.
برای من قابل قبول بود. اما یک چیز دیگر هم خواسته بود. او از من خواسته بود زمانی که او را در روز عروسی وارد اتاقمان کردم به یاد آورم. از من خواسته بود که در آن یک ماه هر روز او را بغل کرده و از اتاقمان به سمت در ورودی ببرم. فکر میکردم که دیوانه شده است. اما برای اینکه روزهای آخر با هم بودنمان قابلتحملتر باشد، درخواست عجیبش را قبول کردم.
درمورد شرایط طلاق همسرم با معشوقهام حرف زدم. بلند بلند خندید و گفت که خیلی عجیب است. و بعد با خنده و استهزا گفت که هر حقهای هم که سوار کند باید بالاخره این طلاق را بپذیرد.
از زمانیکه طلاق را به طور علنی عنوان کرده بودم من و همسرم هیچ تماس جسمی با هم نداشتیم. وقتی روز اول او را بغل کردم تا از اتاق بیرون بیاورم هر دوی ما احساس خامی و تازهکاری داشتیم. پسرم به پشتم زد و گفت اوه بابا رو ببین مامان رو بغل کرده.
اول او را از اتاق به نشیمن آورده و بعد از آنجا به سمت در ورودی بردم. حدود ۱۰ متر او را در آغوشم داشتم. کمی ناراحت بودم. او را بیرون در خانه گذاشتم و او رفت که منتظر اتوبوس شود که به سر کار برود. من هم به تنهایی سوار ماشین شده و به سمت شرکت حرکت کردم.
در روز دوم هر دوی ما برخورد راحتتری داشتیم. به سینه من تکیه داد. میتوانستم بوی عطری که به پیراهنش زده بود را حس کنم. فهمیدم که خیلی وقت است خوب به همسرم نگاه نکردهام. فهمیدم که دیگر مثل قبل جوان نیست. چروکهای ریزی روی صورتش افتاده بود و موهایش کمی سفید شده بود. یک دقیقه با خودم فکر کردم که من برای این زن چه کار کردهام.
در روز چهارم وقتی او را بغل کرده و بلند کردم، احساس کردم حس صمیمیت بینمان برگشته است. این آن زنی بود که ۱۰ سال زندگی خود را صرف من کرده بود. در روز پنجم و ششم فهمیدم که حس صمیمیت بینمان در حال رشد است.
چیزی از این موضوع به معشوقهام نگفتم. هر چه روزها جلوتر میرفتند، بغل کردن او برایم راحتتر میشد. این تمرین روزانه قویترم کرده بود!
یک روز داشت انتخاب میکرد چه لباسی تن کند. چند پیراهن را امتحان کرد اما لباس مناسبی پیدا نکرد. آه کشید و گفت که همه لباسهایم گشاد شدهاند. یکدفعه فهمیدم که چقدر لاغر شده است، به همین خاطر بود که میتوانستم اینقدر راحتتر بلندش کنم.
یکدفعه ضربه به من وارد شد. بخاطر همه این درد و غصههاست که اینطور شده است. ناخودآگاه به سمتش رفته و سرش را لمس کردم.
همان لحظه پسرم وارد اتاق شد و گفت که بابا وقتش است که مامان را بغل کنی و بیرون بیاوری. برای او دیدن اینکه پدرش مادرش را بغل کرده و بیرون ببرد بخش مهمی از زندگیش شده بود. همسرم به پسرمان اشاره کرد که نزدیکتر شود و او را محکم در آغوش گرفت.
صورتم را برگرداندم تا نگاه نکنم چون میترسیدم در این لحظه آخر نظرم را تغییر دهم. بعد او را در آغوش گرفته و بلند کردم و از اتاق خواب بیرون آورده و به سمت در بردم. دستانش را خیلی طبیعی و نرم دور گردنم انداخته بود. من هم او را محکم در آغوش داشتم. درست مثل روز عروسیمان.
اما وزن سبکتر او باعث ناراحتیم شد. در روز آخر، وقتی او را در آغوشم گرفتم به سختی میتوانستم یک قدم بردارم. پسرم به مدرسه رفته بود. محکم بغلش کردن و گفتم، واقعاً نفهمیده بودم که زندگیمان صمیمیت کم دارد. سریع سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم.
وقتی رسیدم حتی در ماشین را هم قفل نکردم. میترسیدم هر تاخیری نظرم را تغییر دهد. از پلهها بالا رفتم. معشوقهام که منشیام هم بود در را به رویم باز کرد و به او گفتم که متاسفم، دیگر نمیخواهم طلاق بگیرم.
او نگاهی به من انداخت، تعجب کرده بود، دستش را روی پیشانیام گذاشت و گفت تب داری؟ دستش را از روی صورتم کشیدم. گفتم متاسفم. من نمیخواهم طلاق بگیرم. زندگی زناشویی من احتمالاً به این دلیل خستهکننده شده بود که من و زنم به جزئیات زندگیمان توجهی نداشتیم نه به این دلیل که من دیگر دوستش نداشتم.
حالا میفهمم دیگر باید تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روز او را در آغوش گرفته و از اتاق خوابمان بیرون بیاورم. معشوقهام احساس میکرد که تازه از خواب بیدار شده است. یک سیلی محکم به گوشم زد و بعد در را کوبید و زیر گریه زد.
از پلهها پایین رفتم و سوار ماشین شدم. سر راه جلوی یک مغازه گلفروشی ایستادم و یک سبد گل برای همسرم سفارش دادم. فروشنده پرسید که دوست دارم روی کارت چه بنویسم. لبخند زدم و نوشتم، تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روز صبح بغلت میکنم و از اتاق بیروم میآورمت.
شب که به خانه رسیدم، با گلها دستهایم و لبخندی روی لبهایم پلهها را تند تند بالا رفتم و وقتی به خانه رسیدم دیدم همسرم روی تخت افتاده و مرده است! او ماهها بود که با سرطان میجنگید و من اینقدر مشغول معشوقهام بودم که این را نفهمیده بودم. او میدانست که خیلی زود خواهد مرد و میخواست من را از واکنشهای منفی پسرمان بخاطر طلاق حفظ کند. حالا حداقل در نظر پسرمان من شوهری مهربان بودم.
جزئیات ریز زندگی مهمترین چیزها در روابط ما هستند. خانه، ماشین، داراییها و سرمایه مهم نیست. اینها فقط محیطی برای خوشبختی فراهم میآورد اما خودشان خوشبختی نمیآورند.
سعی کنید دوست همسرتان باشید و هر کاری از دستتان برمیآید برای تقویت صمیمیت بین خود انجام دهید.
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود
ارسالها: 2890
#125
Posted: 31 Aug 2015 17:16
روح کبود عشق زیر شلاق همسر !
کسی که قراربوده تکیه گاهم باشد ، حال با رفتارش آزارم می دهد. چیزی که بعد از آزارهای شوهرم بیشتر از جسم من آسیب می بند ، علاقه ایست که البته دیگر نیست !
شنیدن واژه خشونت، غم بزرگی بر چهره هایمان می نشاند. برخی با این واژه آنقدر آشنا هستند و آن قدر از آن خاطره و حاشیه دارند که می توانند یک هفته کامل راجع به این خصیصه منفی صحبت کنند. این افراد خشونت را با تمام وجودشان درک کرده اند. چرا که یکی از قربانیان آن هستند. متأسفانه خشونت و انواع مختلف آن در کشور ما هم زیاد دیده می شود، اما به دلایل مختلف هنوز آمار دقیقی از میزان شیوع آن در دسترس نیست. آنچه مسلم است این که خشونت از هر قسمی که می خواهد باشد، بر روح و روان ما ضربه می زند.
ضربه ای که بلندی صدای آن را هیچ کس بیشتر از خود فرد مضروب و در سطحی وسیع تر فرزندان آن خانواده نمی شنود. برخی زنان که مورد خشونت همسرانشان قرار می گیرند از فاش کردن میزان اذیت و آزار دیده شدن شان به دیگران و مراجع قضایی خودداری می کنند. برخی از آن ها معتقدند زندگی کردن با شوهرانی خشمگین و آزار رسان بهتر از بیوه شدن و نبودن حمایت کننده مالی است. بنابراین در سکوتی سخت حاضر به تحمل رنج ها و دردهایی هستند که از سوی شوهرانشان به جسم و روان آن ها وارد می شود.
از خشونت های جسمی تا روحی - کلامی
در ابتدا این نکته را بایستی متذکر شویم که خشونت انواع مختلف دارد و یکی از آن ها خشونت های جسمی و فیزیکی است که از جمله می توان به هل دادن، کشیدن مو، سیلی زدن، سوزاندن و اذیت های جسمانی اشاره کرد. نوع دیگر خشونت، خشونت های روحی و کلامی است که از جمله می توان به رفتارهای قلدرانه برای تحقیر کردن، تهدید به کشتن، دشنام دادن، زندانی کردن در خانه و ممنوع کردن زن از ملاقات با دوستان و خانواده اش اشاره کرد. نوع دیگر خشونت، اقتصادی است. از جمله ندادن خرجی یا سو استفاده مالی از زن و صدمه زدن به وسایل مورد علاقه او و در نهایت خشونت جنسی که بسیار رایج است و می توان به اجبار در روابط زناشویی غیر متعارف، عدم اجبار به استفاده از وسایل پیشگیری از بارداری های ناخواسته و توجه نداشتن به نیازهای طبیعی – جنسی زن اشاره کرد. خشونت وابسته به فرهنگ، قوم، سن و تحصیلات خاصی نیست. در تمام فرهنگ ها دیده می شود. آنچه که در خشونت مهم است، آن است که شخص آسیب رسان دارای چه ویژگی شخصیتی است و قدرت تحلیل مشکلات و مسائل روزمره او چگونه است.
رشد ناهنجار روانی و گرایش به اعتیاد
یکی از آسیب های بزرگ دامنگیر شدن خشونت در فضای خانواده آن است که فرزندان در نتیجه روبرو شدن و تجربه کردن حضور در خانواده های نابهنجار از رشد روانی خوبی برخوردار نخواهد شد. فرزندان ما که قرار است آینده ساز و به وجود آورنده نسل های آتی کشورمان باشند، از بطن خانواده هایی بیرون می آیند که والدین از لحاظ ارتباط بین فردی با یکدیگر دچار تزلزل شدیدی هستند. این فرزندان متأسفانه از رشد روانی بهنجاری برخوردار نمی شوند و برخی از آن ها در دوران نوجوانی و جوانی به سمت اعتیاد و مصرف مواد مخدر و دوستی با افراد بزهکار کشیده می شوند.
افت تحصیلی و اضطراب فرزندان، میوه سمی والدین خشن
فرزندان والدین خشمگین در یک اضطراب و استیصال مداوم به سر می برند. این خانواده ها پس از یک دوره کشمکش و تنش به یک آرامش موقتی دست پیدا می کنند، اما این آرامش به قول معروف، آرامش قبل از توفان است و پس از مدت زمانی دوباره ضرب و شتم و خشونت و تنش آغاز می شود. بنابراین فرزندان ما حتی به این آرامش کوتاه مدت هم اعتمادی ندارند. آن ها می دانند این آرامش طعم شیرینی ندارد. برای آن ها این دوره نیز با اضطراب و ترس همراه است.
این فرزندان همواره احساس خجالت و شرم را با خود حمل می کنند. آن ها از این که بخواهند در مدرسه یا حتی محیط بیرون از خانه درباره خانواده خود و روابط والدین شان با یکدیگر صحبت کنند، خجالت می کشند و این غم بزرگ و سنگین را مدام در ذهن خود نگه می دارند. به دنبال چنین مسئله ای کم تر می شود که بتوان به این کودکان کمک های روان درمانی کرد. وقتی فرزند ما نتواند درد دلش را با کسی در میان بگذارد به مرور به این نتیجه می رسد که از دستورات و خواسته های والدین معلمان و بزرگتران خود سرپیچی کند و در نهایت بر روی درس و تعلیم و تربیت فرزندان ما نیز اثر گذار خواهد بود و ما افت تحصیلی آن ها را شاهد هستیم.
نسخه های غلط بزرگسالان از کودکی می آید
کودکانی که از بطن خانواده متزلزل و خشمگین بیرون می آیند، به نوعی با یک نوع الگو برداری غلط روبرو می شوند. آن ها یاد می گیرند اگر بخواهند حرفی بزنند یا خواسته خود را مطرح کنند باید با زور و کتک آن را طلب کنند. چنین می شود کودک ما وقتی وارد جامعه نیز می شود برای احقاق حق خود متوسل به انواع خشونت می شود. او در دوران بزرگسالی همچنین رفتار مشابهی را با همسر و فرزند خود اتخاذ می کند و این باور در ذهن او شکل می گیرد که رفتار زورگویانه، بهترین رفتار برای بیان خواسته است. کودکی که در خانه محبت برایش کاملا بی رنگ است و مفهوم آن را با تمام وجود درک نکرده، چگونه می تواند به همنوع خود ابراز محبت کند؟ چگونه می تواند عواطف خود را به فرد دیگری ابراز کند؟ او جز خشونت و داد و فریاد چیز دیگری یاد نگرفته است. دور از انتظار نیست چنین کودکانی به دست آوردن آرامش را در کشیدن سیگار و مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی جستجو کنند.
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود
ارسالها: 2890
#126
Posted: 31 Aug 2015 17:18
من دیگر برایش جذابیت ندارم ؟!
ذهن ما شبيه يك كامپيوتر است. كامپيوترها چه ميكنند؟ اطلاعاتي را بهعنوان «ورودي» دريافت، آن را «پردازش» و اطلاعات جديدي را بهعنوان «خروجي» توليد ميكنند. ما معمولا به اين فرآيند توجهي نداريم. يادمان ميرود ذهن ما مثل يك كامپيوتر عمل ميكند و گاهي به همان عوارضي گرفتار ميشود كه كامپيوتر روي ميزمان، مثلا ممكن است ويروسي شود.
در روان درماني شناختي، دانشي كه ما را دعوت ميكند به همان «پردازش»هاي ذهنمان توجه كنيم، «خطاهاي فكري» اينگونه توصيف ميشوند: روندهاي فكري كه باعث ميشوند، نتوانيم از اتفاقات دوروبرمان ارزيابي درستي داشته باشيم. رايجترين اين خطاها در كتابهاي روان درماني شناختي توصيف شدهاند. من اما در اين مطلب اين خطاها را در روابط جنسي شرح خواهم داد. خواهيد ديد كه خيلي از ما، در خصوصيترين بخش افكارمان، گرفتار اين خطاها بودهايم و احتمالا تاثيرات منفياش را هم در زندگي زناشوييمان حس كردهايم.
خطاي شماره يك: شخصيسازي - Personalization
اگه جادهها باريكن و كوچهها تاريكن. . . تقصير من بود!
آيا مسئول همه اتفاقاتي كه برايمان ميافتد، ما هستيم؟ بعضي از ما اينطور فكر ميكنيم. به دنبال هر اتفاق ناخوشايندی، خودمان را سرزنش ميكنيم انگار كه در مركز كائناتيم و همه چيز به ما ربط پيدا ميكند.
نقطه مقابل اين خطا، خطاي ذهني ديگري است كه ميتوانيم آن را خطاي «به من چه» بناميم. بعضي از ما هيچ وقت نميخواهيم بپذيريم كه دستكم در يك سري از اتفاقات ناخوشايند زندگيمان، خودمان مقصريم. هردوي اين ذهنيتها، خطا هستند اما خطاهاي نوع اول، مشكلات احساسي و عاطفي جديتري براي ما ايجاد ميكنند.
مثال: امشب از آن شبهايي است كه ياسمن هم از نظر جسمي و هم از نظر روحي دلش ميخواهد با شوهرش، كاوه باشد. كاوه ساعت 8 شب از سر كار ميرسد خانه. ياسمن حسابي به خودش رسيده و لباسهايي كه فكر ميكند كاوه دوست دارد پوشيده و همه هنرش را براي جلبتوجه كاوه به كار ميبرد، اما كاوه اصلا توجه نميكند. حتي از شبهاي ديگر هم خستهتر به نظر ميرسد. ياسمن دلش ميخواهد آنها حداقل با هم به تختخواب بروند اما كاوه ساعت 30/9 شب روي كاناپه خوابش ميبرد.
ياسمن افسرده و عصبي ميشود. روبهروي كاوه مينشيند و به اين فكر ميكند كه خيلي زود زندگي مشتركشان دارد سرد ميشود. فكر ميكند بعد از گذشت يك سال از ازدواجشان، او ديگر براي كاوه جذاب نيست.
تحليل موقعيت: ذهن ياسمن دچار خطاي «شخصيسازي» شده. او فراموش كرده كه خستگي كاوه ميتواند دلايل زيادي داشته باشد كه اصلا ربطي به او ندارد. اگر در اولين فرصت مناسب از كاوه سؤال كند، كاوه به او توضيح خواهد داد كه آن روز، روز كاري فوقالعاده شلوغ و پراسترسي را گذرانده؛ استرس هم كه قاتل تمايلات جنسي است.
ياسمن يا هر كدام از ما، وقتي داريم خودمان را براي اتفاق ناخوشايندي كه برايمان افتاده سرزنش ميكنيم، بايد دو نكته را به ياد بياوريم:
1- احتمالات ديگر را فهرست كنيم: به اين فكر كنيم كه غير از اينكه ما ممكن است منشا آن اتفاق ناخوشايند باشيم، چه علتهاي ديگري ممكن است وجود داشته باشد. كاوه ممكن بود با رئيساش دعوا كرده باشد؛ ممكن بود تصادف كرده باشد؛ حتي ممكن بود بيحالياش بهخاطر شروع يك آنفلوآنزا باشد.
2- تحقيق كنيم: ميتوانيم كمي صبور باشيم و در اولين فرصت درباره آن اتفاق ناخوشايند تحقيق كنيم. وقتي از كسي دلخوريم، ميتوانيم با او صحبت كنيم؛ البته در وقت و موقعيت مناسب. ياسمن ميتوانست به خودش بگويد: «من امشب دوست داشتم اتفاق ديگري بيفتد، اما خب، نشد. خيلي چيزها هست كه آدم دوست دارد و نميشود. بهتر است امشب خودم را جور ديگري سرگرم كنم. فردا از كاوه ميپرسم چي باعث شده بود اينقدر ذهنش مشغول باشد.»
خطاي شماره دو: نابردباري در ناملايمات - Low frustration tolernace
چهجوري بتونم؟ تحمل ندارم!
يك خطاي رايج در ذهن خيلي از ما اين است: شرايط دشوار را با شرايط غيرممكن يكي ميبينيم. فكر ميكنيم وقتي تحمل بعضي چيزها سخت است، آن چيزها تحملناكردني هستند. به خودمان ميگوييم: «من نميتوانم قبولش كنم.» درحاليكه منظورمان دقيقا اين است كه «قبول كردنش برايم سخت است.»
مثال: زهره تا قبل از عقد، در صحبتهاي درگوشي و جستهگريخته شنيده بود كه شب اول عروسي، تجربه دردناك و ناخوشايندي است. او هميشه از اين شب وحشت داشت و هميشه به خودش ميگفت كه نميتواند آن درد را تحمل كند و كارش به بيمارستان خواهد كشيد. حالا چند ماه است كه زهره عقد كرده و قرار است او و همسرش، يكي، دو سالي عقد بمانند تا شرايط همسرش براي شروع زندگي مشترك مساعد شود.
خانوادهها هم مشكلي براي اينكه زهره و همسرش با هم رابطه كامل داشته باشند ندارند، اما رابطه زهره و همسرش هرگز نتوانسته از حد معاشقه جلوتر برود. اوايل، زهره نميتوانست قبول كند و هربار به اولين رابطه فكر ميكرد، دچار اضطراب ميشد. بعد هم كه راضي شد، اصلا رابطه امكانپذير نبود. زهره و همسرش حالا نگران شدهاند كه نكند هيچوقت نتوانند با هم رابطه داشته باشند. آنها دارند ميل جنسيشان را به هم از دست ميدهند و حتي روابط عاطفيشان هم تحتالشعاع قرار گرفته است.
تحليل موقعيت: اگرچه مشكلي كه زهره در حال حاضر گرفتار آن است، «واژينيسموس» نام دارد و بايد حتما دوره رفتاردرماني را طي كند تا مشكل برطرف شود، اما حداقل يكي از دلايل ايجاد اين مشكل، ميتواند همان خطاي فكري زهره باشد كه در طول چند سال ادامه پيدا كرده. اطلاعات غيرعلمي و نادرستي كه در دوره نوجواني و جواني از اطرافيان درباره روابط جنسي ميشنويم، گاهي همراه پردازشهاي نادرست ذهن ما ميشوند و نتيجه فاجعهبار ميشود.
وقتي زهره سالها به خودش ميگويد «من تحملش را ندارم» دو اتفاق ميافتد: اول اينكه به مرور آزار يا رنج آن اتفاق را بيشتر از آنچه واقعا هست تصور ميكند و ثانيا، تحمل خود را كمتر از آنچه هست درنظر ميگيرد. به اين ترتيب در مواجهه با اين موقعيت، آوار اضطراب است كه بر سر زهره خراب ميشود.
زهره يا هر كدام از ما ميتوانيم براي از بين بردن اين خطاي فكري، اينطور عمل كنيم:
1- با افرادي كه آن مرحله را با موفقيت گذراندهاند گفتوگو كنيم: وقتي فكر ميكنيم مواجهه با يك پديده براي ما دشوار است، ميتوانيم با شنيدن تجربههاي موفق ديگران ذهنمان را آماده كنيم. حتما اينطور نيست كه همه آدمها از آن موقعيت خاطره بدي داشته باشند. خيليها هستند كه مثل ما همان ترس را داشتهاند اما توانستهاند تجربه شيريني از آن مواجهه بسازند. زهره هم اگر با چند نفر از دوستان متاهل خود در اينباره صحبت ميكرد، ميتوانست ذهنش را آماده كند.
2- به خودتان فشار بياوريد و انجام دهيد: توصيه مشهوري هست كه ميگويد از آنچه ميترسي، خود را در آن بيفكن. حتي يكي از تكنيكهاي رفتاردرماني در وسواسها، مواجههدرماني است. براي غلبه بر اين خطاي ذهني هم بايد خودمان را مجبور كنيم آن اتفاقي كه فكر ميكنيم تحملش را نداريم، بيفتد.
خطاي شماره سه: منفيبيني - Disqualifying the posostive
تو كه ميگي همه دنيا سياهه!
گاهي پردازشگر ذهن ما دچار اين اشكال ميشود: حتي با دادههاي مثبت، خروجي منفي است. مثلا كسي از شما تعريف ميكند، اما شما به خودتان ميگوييد حتما ميخواهد به شما نزديك شود تا بعد ضربهاي به شما بزند. يا همه چيز در زندگيتان آرام است اما شما با فرض اينكه اين آرامش قبل از توفان است، مدام دلشوره داريد.
رنگ غالب در اين دنيا خاكستري است. هيچ چيز مطلقا سفيد يا مطلقا سياهي در اين دنيا وجود ندارد. پس همانقدر كه دليل ندارد به همه چيز خوشبين باشيم، دليلي براي بدبيني به همه چيز هم وجود ندارد.
مثال: بهرام و مريم چهار سال است كه ازدواج كردهاند و يك پسر دو ساله دارند. زندگي خوبي دارند و همهچيز مرتب است اما بهرام مدتهاست در ذهنش مسئلهاي دارد كه كمكم بزرگ شده و روي روابط زناشوييشان تاثير گذاشته است.
بهرام احساس ميكند مريم بيش از حد چاق شده است. مريم با قدي حدود 170 سانتيمتر، وقتي با بهرام ازدواج كرد، وزني حدود 65 كيلوگرم داشت كه بعد از بارداري به حدود 75 رسيد. او طي دو سال گذشته وزنش را حدود 70 نگه داشته اما بهرام همچنان فكر ميكند مريم تناسب اندامش را از دست داده است. از نظر بهرام، مريم مثل گذشتهها جذاب نيست و همين مسئله حتي روي تمايل بهرام به روابط زناشويي هم تاثير منفي گذاشته است.
تحليل موقعيت: بهرام دچار خطاي فكري «منفيبيني» شده. او با اين عينك به همسرش نگاه ميكند و نهتنها زيباييهاي روح همسرش كه مادر فرزندش هم هست را نميبيند كه جذابيتهاي ظاهر او را هم ناديده ميگيرد. نتيجه اينجور نگاه كردن البته فقط يك چيز است: نارضايتي و دلسردي بهرام از زندگي مشترك.
بهرام يا هركدام از ما براي پيشگيري يا درمان اين خطاي ذهني، ميتوانيم از اين راهها به خودمان كمك كنيم:
1- به بازخوردهاي مثبت ديگران توجه كنيم: چه وقتي احساس منفي درباره خودمان داريم، چه در مورد چيزي يا كسي در اطرافمان، بايد ذهنمان را معطوف كنيم به واكنشهاي ديگران كه از زاويههاي ديگري به سوژه نگاه ميكنند.
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود
ارسالها: 2890
#127
Posted: 31 Aug 2015 17:19
لیلی و مجنون با اختلافات فرهنگی
اختلافات فرهنگی ریشه بسیاری از مشکلات زوجین است. بنابراین قبل از اینکه زن و شوهربا چنین تفاوتی با یکدیگر ازدواج کنند بهتر است در مورد آنها خوب بیندیشند.
در روابط زن و شوهر گاهی مسائل و مشکلاتی وجود دارد. اما عقل و درایت انسان به او کمک می کند تا راه حل خوبی برای حل مشکلات خود بیابد. گاهی اختلافات زن و شوهر برگرفته از تفاوتهای فرهنگی آنهاست. تفاوتهای فرهنگی آنها شامل تفاوتهای در دین و مذهب، آداب و رسوم، لباس پوشیدن و آراستن ظاهر، اعتقادات و باورها و ... است.
البته بهتر است زن و شوهر در مورد وجود چنین تفاوتهای قبل از ازدواج آگاهانه با آن برخورد کنند تا در زندگی مشترک دچارمشکلات کمتری شوند. اما زمانیکه در زندگی مشترک خود نیز دارای چنین مشکلاتی هستند، بهتر است با هم اندیشی و پیدا کردن راهی مشترک و متعادل ، در کاهش مشکلات خود گام موثر بردارند تا رضایتمندی خود را فراهم آورند.
گاهی اختلاف زن و شوهر بر سر مسائل مذهبی و دینی خود است و معمولا با افزایش سن بیشتر می شود و این اختلافات شامل نحوه تربیت فرزندان، انجام فرایض مذهبی و حتی در گردشهای آنها نیز مشاهده می شود.
وجود چنین اختلافاتی و آگاهی یافتن زن وشوهر از اینکه هر کدام دیدگاه و نظر متفاوتی درباره مسائل و موضوعات دارند و هر کدام با توجه به شرایط خانوادگی خود می تواند درست باشد ، به زن و شوهر کمک می کند تا با پذیرش مشکلات و اختلاف سلیقه ی که بین آنها وجود دارد به یک راه حل منطقی تری برسند.
بسیاری از دخترها و پسرها در هنگام آشنایی خواهان این هستند که اعتقادات خود را به نفع دیگری تغییر دهند، اما بدلیل اینکه بسیاری از اعتقادات از زمان کودکی در فرد شکل می گیرد و در او به شکل باور در می آید، تغییر آن به ندرت اتفاق می افتد. بنابراین در طول زمان می تواند زن و شوهر را دچار مشکل کند. بنابراین زمانیکه فردی با پذیرفتن این مسئله خواستار ازدواج است و ازدواج صورت گرفته است، باید تلاش و همت بیشتری را به کار ببرد تا رنجش و آرزدگی ها را در ارتباط زناشویی خود گاهش دهد.
یکی دیگر از موارد اختلاف زن و شوهر در نحوه لباس پوشیدن است. ظاهر افراد برگرفته از شخصیت آنها و باورهایشان است و براساس آن پوشش خود را انتخاب می کنند. توجه به منشاء مشکلات، می تواند زن وشوهر را به سوی حل مسئله پیش ببرد.
بسیاری از این مشکلات، از آنجا که با باورها و اعتقادات افراد سرو کار دارد، می تواند مشکلات زیاد دیگری را نیز با خود به همراه بیاورد و عواقب ناراحت کننده ای برای فرد به همراه داشته باشد. در چنین شرایطی بهتر است زن و شوهر بجای تمرکز بر مشکلات که زندگی مشترک آنها را در معرض خطر قرار می دهد به نقاط مشترک و راه حل مشترک زندگی خود بیاندیشند تا بتواند آرامش روحی و روانی را در محیط خانه حاکم سازند.
لذا در بیشتر مواقع هماهنگی و تعادل بین نظرات زن و شوهر می تواند راه گشای خوبی برای آنها باشد. یعنی اگر زن و شوهر بعد از ازدواج بخاطر تداوم زندگی خود ، راه کارهایی را اتخاذ کنند که به سمت میانه روی و تعادل پیش بروند، می تواند به آنها در حل مشکل کمک کند. استفاده کردن از نظرات افراد متخصص و مشورت گرفتن با افراد صاحب نظر می تواند به آنها کمک کند.
تعصب و استفاده نکردن از راه حل مناسب می تواند ریشه زندگی آنها را از بین ببرد. سخت گیری ها و تعصب های نامناسب و نادرست ، تشدید مسئله را به همراه دارد. بنابراین لازم است، داشتن رعایت تعادل در زندگی را در مقابل اختلافات شدید با هم دیگر مقایسه کنند و تصمیم بگیرند که کدام مورد می تواند راه حل بهتری باشد. و همان راه حل را استفاده کرد.
اعتقادات و باورهای غیر علمی مانند " اینکه در فلان ساعت باید به مسافرت رفت چون وقت و ساعت آن نیست. با کسب آگاهی ها و بینش بیشتر می تواند موجب اعتدال رفتار فرد شود.
گاهی اعتقادات، خرافات و سنت های غلط موجب اختلافات و مشکلات زن و شوهر است . بدست آوردن آگاهی و دانایی بیشتر و همچنین توجیهات علمی و دینی می تواند در جهت اصلاح دیدگاه و نظر زن و شوهر باشد. و نقاط مشترک بیشتری بدست آورند.
لذا زن و شوهر با اعتدال و میانه روی در زندگی خود می توانند ارتباط مطلوبتری را با یکدیگر برقرار کنند و راهی را انتخاب کنند که براساس دین و شریعت آنها بنا شده است. تحقیق و بررسی، بدست آوردن دیدگاه علمی و دینی به آنها در ایجاد مسیر درست کمک می کند. دانستن این نکته که پیوند زن و شوهر یعنی پیوند دو سنت و تبدیل آن به یک سنت جدید است و تصمیم گیری در این مورد کار آسانی نیست و نیازمند تامل، تفکر و آرامش هر دو طرف است، تاثیر بسزایی در حل مشکلات آنها دارد.
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود
ارسالها: 2890
#128
Posted: 31 Aug 2015 17:21
رابطه در دست تعمیر !
وقتی پی ببریم که عشق ما همیشه همچون یک گل رز باقی نمی ماند دلسرد و مایوس می شویم اما خانه های زیبا را بعد از چند سال بازسازی میکنند ...
برخی از ما می خواهیم که با رویای یک زندگی آسان و بی دغدغه زندگی کنیم؛ بدون کشمکش، بدون چالش، بدون اختلاف نظر و .. بنابراین وقتی پی ببریم که زندگی سفری بی پایان نیست و عشق ما همیشه همچون یک گل رز باقی نمی ماند دلسرد و مایوس می شویم.
چالشها و مشکلات رابطه زناشویی می تواند از حیطه و قلمرو رابطه ای آگاهانه دور شوند. نزدیکی و صمیمیت رابطه زناشویی و آزمودن خود که به همراه می آورد، ما را ملزم می کند که اعماق روح مان را جستجو کنیم و به کنه وجودمان برسیم.
به این ترتیب چیزهایی در مورد خودمان یاد میگیریم که پیش تر هیچ گاه ناچار نشده بودیم با آنها مواجه و رودر رو شویم. پس این موقعیت و فرصت چه موهبت و نعمت بزرگی است.از طریق مواجه شدن با چالش ها و مشکلات زندگی است که شادی ها و لذتهایی را که کشف می کنیم به طور حتم با بودن در فرحبخش ترین تفریحات هم آنها را در می یابیم.
لذا مشکلات و چالشهای زناشویی را به معنای پایان رابطه عاطفی با همسرتان ندانید بلکه آن را فرصتی برای اصلاح مشکلات ارتباطی خود بدانید.
یک تعامل طولانی مدت نظیر ازدواج مبتنی بر پیوند عاطفی – احساسی قوی است. وقتی دو نفر از لحاظ عاطفی در یک سطح قرار داشته باشند، صرف نظر از اینکه چه اتفاقی خواهد افتاد، هیچگاه در زمینه عشق و علاقه نسبت به هم فروگذار نخواهند کرد. زمانی که یکی از زوجین از نظر عاطفی برای دیگری در دسترس نباشد رابطه آنها دچار مشکل می شود.
بر خلاف تمایلات جسمانی، تشخیص فقدان پیوند عاطفی به راحتی امکان پذیر نیست. اگر رابطه تان به نقطه ای رسیده که احساس گسست عاطفی می کنید شاید لازم باشد که از صحت این موضوع اطمینان کسب کنید.
در ادامه یک سری علایمی که می تواند مشخص کند که از نظر عاطفی پیوندتان پابرجاست یا نه ارایه می شود:
1- وقتی به همسرتان نیاز دارید کنارتان نیست. اوقاتی هست که بیش از هر زمان دیگر نیازمند حضور و وجود همسرتان هستید ولی او همیشه انبوهی از بهانه ها را قطار میکند. دقت کنید و ببینید ایا او همیشه بر روی یک موضوع خاص بهانه می آورد یا به طور کلی هر وقت به او نیاز دارید این کار را انجام می دهد؟ اگر غالبا حالت دوم اتفاق می افتد شاید لازم باشد در خصوص خلا عاطفی جدی که میان تان ایجاد شده است بیشتر بررسی کنید.
2- هیچ چیز برای به اشتراک گذاشتن ندارید. قطعا همسر شما می داند که برخی از موضوعات شما را آزار می دهد یا شما می دانید که یک سری مسایل دایما درذهن همسرتان است و برای او مهم است. اما در صورتی که شما سر صحبت را باز کنید ، همسرتان حاضر نیست خودش را به زحمت انداخته و با شما وارد صحبت شود. او ترجیح می دهد که افکارش را برای خودش نگه دارد؛ چه این موضوع درباره احساس شما نسبت به او باشد یا احساس او نسبت به شما. این امر می تواند یک نشانه از عدم علاقه او به موضوع و در سایر موارد مربوط به مشکل ارتباطی است که میان زوجین ایجاد شده است.
3- جویای احوال شما نیست. ممکن است همسرتان مرد پرمشغله ای باشد و قادر نباشد تماسهای شما را به موقع پاسخ دهد. اما هر همسر مسئولی زمانی که فرصت پیدا کند تماس خواهد گرفت. اگر فهمیدید که او تحت هیچ شرایطی تماس نمی گیرد و شما باید مرتبا با او در تماس باشید لازم است که به فکر علایم گسست عاطفی میان خودتان باشید.
4- خود محور بودن. شما منتظر آخر هفته هستید تا زمان بیشتری را در کنار هم سپری کنید. اما ناامید می شوید زیرا او با دوستانش برنامه ریزی دیگری کرده و تفریحات مورد علاقه خود را دنبال کرده و از تفریحات مجردی بیشتر لذت می برد. آیا این رفتاری است که مرتبا با شما می کند؟ یک چنین خودپسندی اغلب یک علامت واقعی از گسست عاطفی است. اگر او ارتباط عاطفی با شما داشته باشد قطعا باید کار خود را طوری برنامه ریزی کند که بتواند مدتی را نیز با شما سپری کند در غیر این صورت دنبال درمان خلا ارتباطی تان باشید.
5- مضطرب و نگران. آیا همیشه وقتی با شما هست به نظر مضطرب و پریشان است؟ مثلا وقتی که سر قرار هستید با تلفن همراهش مشغول است یا وقتی که با هم تلویزیون نگاه می کنید او مشغول ای میل های خودش است؟ درست است که گاه مردها علاقه ای به شنیدن برخی مسایل و موضوعات زنانه نیستند اما بی توجهی به چیزهایی که مرتبط با شماست می تواند نشانه ای از وجود یک مشکل جدی میان شما باشد.
6- او مثل یک غریبه است. علامت نهایی که بیانگر عدم پیوند عاطفی او با شماست، احساس خودتان است. آیا همسرتان گاهی شبیه به یک غریبه به نظر می رسد؟ آیا او کسی است که شما او را نمی شناسید و نمی توانید با او ارتباط برقرار کنید؟ گاهی اوقات قلب تان درست می گوید. اگر قلب تان می گوید که یک دیوار نامریی بین شماست اطمینان داشته باشید که وقت آن رسیده که فکری به حال زندگی زناشویی تان بکنید.
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود
ارسالها: 2890
#129
Posted: 31 Aug 2015 17:34
نقطه حساس در زندگی مشترک
بیماری با دارو خوب شود، لباس به وسیله شستشو تمیز می شود، نگذارید که مشکلتان آنقدر کهنه شود که با سخت ترین دارو ها هم مداوا نشود .
*گام به گام در جهت حل مسئله و مشکلات زندگی مشترک
من از یک فرهنگ هستم، اما تو از یک شهر دیگر، من از یک محله ام ، اما تو از جایی دیگری هستی، من از ونوسم و تو از مریخ.
همیشه وقتی با خواهرم که هم خون و هم فرهنگ من بود و هر دو از یک پدر و مادر بودیم، دعوایمان می شد، مادرم می گفت: "شماها چجوری می خواین با همسر آیندتون که به اندازه یه دنیا با شما ها فرق داره بسازین؟!"
تفاوت فرهنگ و آداب و رسوم دو نفر که باهم ازدواج می کنند، آنقدر زیاد است که اگر نتوانند باهم به یک تفاهم و زبان مشترک برسند، شاید زنجیر های عشقشان به زودی به طناب نفرت تبدیل شود و کلبه ی زیبای آمال و آرزوهایشان به دخمه ی تاریک تنهایی منجر شود.
هنوز چند صباحی از زندگی مشترک زوجین نمی گذرد که اولین تفاوت سلیقه ها آغاز شده و شاید اولین دعواها و در آنجاست که احساس نیاز به آموزش در انسان شکل می گیرد، احساس نیاز به آموزش رفتار با همسر.
آگاهی و دانش مقابله با مسائل اجتماعی زوجین، سبب می شود که آنها در مواجهه با چالش های زندگی، از اقتدار و اعتماد بیشتری برخوردار باشند. آگاهی و تسلط به مهارت هایی همچون حل مساله و تصمیم گیری، شناخت ارتباطات بین فردی در روابط اجتماعی، مهارت گوش دادن، همدلی، تفکر انتقادی و خلاق ، برخورداری از مهارت های ابراز وجود، گفتگوی موثر و... نه تنها برای زندگی خانوادگی ضروری است، بلکه برای تمام افراد در کلیه مراحل زندگی، کاربرد دارد.
مسلح شدن زوجین به مهارت های فوق الذکر، خصوصاً مهارت ارتباط بین فردی و گفتگو و حل مساله، به نحو چشم گیری، روابط خانوادگی را بهبود می بخشد، بنابراین افزایش آگاهی از دانش فوق، به عنوان روش اساسی برای پیشگیری از کاهش اختلافات زناشویی و اجتماعی، کاربرد دارد.
مهارت های حل مساله
یکی از مهمترین مهارت های زندگی مهارت پذیرفتن مشکل، رویارویی با مشکل و سپس تلاش در جهت رفع آن است.
تمام زندگی ها با اختلاف نظر و سلیقه همراه است، پس در مواجه با مشکلات همیشه این شعر را زیر لب بخوانید :
در این دنیا دل بی غم نباشد اگر باشد بنی آدم نباشد.
زندگی را می توان روند پیاپی مواجه شدن با مسائل و تلاش برای حل آن ها دانست، حل موفقیت آمیز مسائل زندگی به اعتماد به نفس بیشتر و آرامش فرد منجر می شود در حالی که حل ناقص و برخورد غیر اصولی با مسائل و مشکلات زندگی، بهداشت روانی شخص و همسرش و دیگر اعضای خانواده و حتی همکاران را به طور جدی تهدید خواهد کرد.
حل مسأله فرد را قادر می سازد به طور سازنده با مشکلات زندگی خود مواجه شود. مواجه سازنده با مشکلات، مهارت فوق العاده ارزشمندی است که آموزش آن برای خانواده ها کاملاً ضرورت دارد.
اولین مرحله در مساله گشایی موفقیت آمیز، آن است که شخص این ادراک را در خود پرورش دهد که «تو می توانی مشکلات را حل کنی» همچنین برای ایجاد جهت گیری حل مساله در خودتان، باید بدانید که بخشی از زندگی، مواجه شدن با مشکلات است و آرام و خونسرد برای انتخاب بهترین راه حل ممکن، به توانایی خود اتکا کنید.
این را بدانید که حل شدن مشکلات به بهتر شدن زندگیتان کمک می کند و آینده ای زیباتر برایتان رقم می زند،بیماری با دارو خوب می شود، لباس به وسیله شستشو تمیز می شود، نگذارید که مشکلتان آنقدر کهنه شود که با سخت ترین دارو ها هم مداوا نشود، مشکل باید حل شود و شما می توانید.
مراحل حل مساله
- اتخاذ یک تصمیم کلی در مواجهه با مشکل (شناخت مسأله) :
اولین قدم در مواجهه با مشکل، شناخت دقیق مسأله می باشد، یعنی باید بتوان مسأله و ابعاد آن را بررسی کرد و آن را به عنوان یک پدیده طبیعی قابل حل پذیرفت.
آیا مادر همسرتان در زندگیتان دخالت می کند؟
آیا همسرتان کارش را بیشتر از شما دوست دارد؟
آیا از برخی از رفتارهای همسرتان ناراحت هستید؟
مشکلتان را بشناسید.
همچنین دانستن این نکته که مسأله و مشکل، همه جا و برای همه کس وجود دارد و باید آن را همان طوری که وجود دارد مورد پذیرش قرار داد.آن را برای خودتان لاینحل نکنید و از آن برای خودتان غول بی شاخ و دم نسازید.
در این مرحله داشتن اعتماد به نفس و اراده محکم و قوی، انسان را در حل مسأله، کمک می کند.
شناسایی کامل مشکل
در این مرحله باید در مورد مشکل به تفکر پرداخت و دریافت که چه عواملی باعث ایجاد مشکل شده است. این مشکل از کی شروع شده و دلیل آن چه بوده است؟ باید ابتدا اطلاعات مربوط به مشکل را جمع آوری کرد و سپس مشکل را به طور دقیق تعریف کرد و مشخص کرد که مشکل کیست یا چیست؟، ساده است یا مرکب؟ چه ویژگی هایی دارد و ...
مثلا اگر همسرتان دیر به منزل می آید و شما از این مسئله ناراحت هستید، ببینید از کی این اتفاق افتاده؟ آیا از روز اول ازدواجتان؟ از روزی که خواسته های شما بیشتر شده و مخارج بالا رفته؟ از روزی که خودش بیشتر از دخلش ، خرج می کند؟ از روزی که ...
آیا خودش از این که دیر می آید ناراحت است؟ پاسخ شما را چه می دهد؟ هر شب دیر می آید و یا فقط چند شب در هفته؟
مشکل را برای خودتان آنالیز کنید و همه را مرقوم کنید، نوشتن به انسجام فکرتان کمک می کند.
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود
ارسالها: 2890
#130
Posted: 31 Aug 2015 17:37
جوری حرف بزن که دعوا نشه
یکی از عوامل شکل گیری مشکلات خانواده، کمی گفتگو یا به تعبیر بهتر، عدم وجود گفتگوی سالم است، چرا که با مهارت های کلامی و غیر کلامی آشنا نیستیم و در ابتدای صحبت با همسرمان ناگهان چیزی می گوییم که یا خودمان و یا طرف مقابل منفجر شده و بحث با جنگ و دعوا پایان می یابد. عدم وجود گفت و شنود مزمن، درک افراد را برای یکدیگر مشکل ساخته و ادامه زندگی را غیر ممکن می سازد.آموزش مهارت های ارتباطی در این رابطه عامل خوبی برای افزایش گفتگو است.
گفتگو موثرترین ابزار برای رفع سوء تفاهمات و ناملایمات بوده و حتی بزرگ ترین اختلاف ها و دشمنی ها و جنگ ها نیز، بالاخره با گفتگو و میز مذاکره مرتفع می گردند. عدم استفاده از گفتگو، باعث می شود که سیکلی معیوب طی شده و در نهایت و با تأخیر، گفتگو به عنوان آخرین راه امتحان شود، در صورتی که گفتگو اولین اقدام برای تبادل اطلاعات و رسیدن به شناخت، قضاوت و رفع سوء تفاهمات می باشد.
سکوت، یک پیام نیرومند
عملکرد موثر یک خانواده یعنی موفقیت ها، آرامش، رشد و تعالی ،و عشق و همبستگی که نتیجه آن پرورش فرزندان سالم است، بستگی به فراهم کردن روش ها و نگهداری مراوده روشن دارد، مراوده یعنی دوستی، آمد و شد.
ارتباط سالم مستلزم داشتن کانون توجه و تمرکز مشترک و رسیدن به معنی و مقصود مشترک بین دو یا چند نفر است.
در تمام خانواده ها، گفتگو موثرترین وسیله اطلاعات واقعی است، ولی تعامل عاطفی زیادی از طریق پیام های غیرکلامی، ایما و اشاره، لحن صدا، حالات چهره، حتی مقدار فاصله فیزیکی بین اعضاء منتقل می شود. گاهی اوقات، سکوت یک پیام نیرومند است، مثلاً هنگام رنجیدگی و خشم سکوت کرده و فکر کنیم، اما در خانواده های دچار اختلال ، به جای سکوت و یا مکالمه و گفتگو، برای همدیگر، سخنرانی می کنند و یکدیگر را محکوم کرده و یا به هم پشت کرده و یا هنگام صحبت از برقراری تماس چشمی اجتناب می ورزند.
مراوده سالم
همان مراوده ای است که در آن وجود توجه مشترک، تمرکز لازم، ابراز صریح و احترام آمیز عقاید و احساسات رعایت می شود و بیان عواطف توأم با آشنایی با تکنیک و مهارت ارتباطی و علایم غیرکلامی انجام می گیرد که در آن گفتگو و مکالمه برقراری تماس چشمی، لحن و تن صدای مناسب و ... برقرار می شود.
«دیو رانتن» نویسنده کتاب پرفروش «زنان و مردان در گفت و شنود»، معتقد است که در روش ابراز عقیده بین زن و مرد، تفاوت های بنیادینی وجود دارد که این تفاوت ها مانند دو زبان مختلف از دو فرهنگ متفاوت است. بر این اساس، ارتباط کلامی بین زن و مرد به دشواری عبور از پله های شکننده بین دو فرهنگ است.
هر چند تفاوت بین زنان و مردان در روش های ابراز عقیده و احساسات وجود دارد و زنان بیش از مردان به آشکار کردن شخصیت خود علاقه دارند و مردان نیز از سخنوری برای به دست آوردن کنترل و استقلال و ارتقاء خود استفاده می کنند، اما حقیقت آن است که تفاوت های موجود در روش های کلامی بین زن و مرد اندک است و افراد هر دو گروه با یادگیری و آموزش مختصر و با استفاده از متدهای صحیح می توانند از کلام واضح و روشن استفاده کرده و گفتگوی سازنده داشته باشند.
این گونه صحبت نکنید
یکی از روش های مهارت های کلامی، استفاده نکردن از جملاتی است که شخصیت طرف مقابل را خرد کرده و یا به گونه ای خشم او را بر می انگیزد که ادامه گفتگو، غیر ممکن می شود. یکی از عوامل ایجاد مشکلات خانوادگی می تواند پیام های منفی باشد که در ارتباطات کلامی استفاده می شود.
براساس نتایج بررسی ها چهار روش عمده کنش و واکنش گفتاری به شرح ذیل قابل بررسی است :
1- انتقاد: به معنای حمله به شخصیت و منش یک فرد مانند «خیلی خودخواهی، به جز خودت به هیچ کس دیگری فکر نمی کنی» و ... می باشد.
2- تحقیر: به معنای توهین از روی عمد یا سوء استفاده و خشونت زبانی است، مانند: «نمی دانم چرا گیر مرد نادانی چون تو افتادم؟» ، یا «از یه آدم دهاتی و پشت کوهی مثل تو دیگه چه انتظاری می شه داشت؟»
3- دفاع از اشتباه خود: به معنای انکار مسئولیت، بهانه آوردن و شکایت کردن است.« به من چه، کی گفته من باید فلان کار رو انجام بدم؟» ، یا « تو همیشه دیر میای، حالا یکدفعه من دیر اومدم ، مگه چیه؟»
4- انصراف و عقب نشینی: به معنای جواب شکایت را با سکوت بی جا دادن و سپس قهر و بی محلی به همسر. هر کدام از این موقعیت ها می توانند به آتشفشانی از قهر، خشم، نفرت بینجامند که معمولاً می شود با یک گفتگوی ساده از بروز آن جلوگیری کرد.
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود