انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
خانه و خانواده
  
صفحه  صفحه 2 از 44:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  41  42  43  44  پسین »

Knowledge about Marriage | دانستنیهای زندگی زناشویی


مرد

 
چگونه ارتباط احساسی برقرار کنیم؟
ارتباط احساسی چیست؟ گوش کنید، آیا نشانه هایی می بینید که بگویند می توانید با کسی رابطه برقرار کنید یا نه؟ چرا دست یافتن به سطح بالایی از امنیت احساسی با جنس مخالف اینقدر دشوار است؟ با مسائل و مشکلات مربوط به برقرار ارتباط احساسی آشنا شوید و ببینید چرا برقراری پیوند احساسی برای ساختن یک رابطه الزامی است.

تعریف ارتباط احساسی :

هر فرد تعریف شخصی خود را از یک ارتباط احساسی دارد اما یک تعریف اصلی وجود دارد که برای همه مردم صدق می کند. ارتباط احساسی مجموعه ای از احساسات فردی است که کنار هم جمع می شود تا بین دو نفر پیوند برقرار کند. کلمه احساسی به معنی برانگیختن احساسات بسیار است. این احساسات می تواند عصبانیت، غم، لذت، عشق یا یکی از هزاران حسی باشد که انسانها تجربه می کنند. ارتباط یک پیوند است با فرد یا چیزی دیگر.

روابط بدون ارتباط احساسی :

برای اینکه یک رابطه ساخته شده و قوی تر گردد، باید ارتباط احساسی حاصل شود. ممکن است شما با کسی که احساس قوی نسبت به او دارید یا عاشقش هستید در یک رابطه باشید. او، از طرف دیگر، با شما احساس دوری می کند و به ندرت درمورد احساساتش با شما صحبت می کند. این نوع روابط، روابط دوستانه یا زندگی کردن کنار یکدیگر یا برآورده کردن نیازهای جنسی است. بدون ارتباط احساسی قوی، چنین روابطی خیلی زود از هم پاشیده می شوند.

پیوندهای محکم :

زوج هایی که سعی می کنند در حد توان درمورد همدیگر بیشتر بدانند رابطه ای احساسی بینشان ایجاد می شود. از طریق مکالمه از روی فکر و محبت، به پیچیدگی های درون همدیگر پی می برید. می فهمید که چه چیز موجب شادی طرفتان می شود، چه چیز او را عصبانی می کند، و چه چیز او را به اوج لذت می رساند. او هم می فهمد که چه چیز اشک شما را در می آورد، چه چیزی باعث می شود لبخند بزنید، و چه چیز خسته تان میکند. هر کدام به ذات همدیگر پی می برید و نسبت به هم محبت و همدلی پیدا می کنید.

برای اینکه یک زوج بتوانند از لذت یک رابطه احساسی لذت ببرند، باید بتوانند اجازه دهند که کسی به آنها نزدیک شود. اینکه اجازه دهید کسی به رازها، دردها و لذت های درونی شما پی ببرد، کمی مخاطره آمیز است. ریسک کردن برای چنین چیزی نیازمند اطمینان و اعتماد است. وقتی به اعتماد حیانت شود، التیام یافتن از آن خیلی طول می کشد.

بدون داشتن یک رابطه احساسی قوی، راه به سمت عشق بسته است. وقتی آن ارتباط و وابستگی از بین می رود یا نادیده انگاشته می شود، عشق هم از میان می رود.

نشانه های ارتباط احساسی :

بااینکه احساسات هر شخص متفاوت است، اما یک نشانه عمومی وجود دارد که نشان می دهد ارتباط احساسی بین دو نفر ایجاد شده است. نشانه حقیقی این است که هر دو نفر دیگری را به درون خود راه بدهند.

داستان های خنده دار از اتفاق هایی که سر کار افتاده برای هم تعریف می کنید و درمورد روزهایی که همه چیز برایتان بد بوده هم باز با طرفتان دردودل می کنید. هر دو شما دوست دارید که درمورد رویاهای کودکی و آرزوهای بزرگسالی خود با هم صحبت کنید. مکالمه بین شما خیلی راحت و سیال پیش می رود. زوجی که پیوند احساسی قوی با هم داشته باشند، حتی در سکوت هم احساس راحتی می کنند. می توانید بدون هیچ ترسی هر مسئله ای را با طرفتا در میان بگذارید.

اما یادتان باشد که جاذیه فیزیکی و ارتباط احساسی با هم تفاوت دارند. بااینکه ممکن است یکی به دیگری منجر شود اما جاذیه فیزیکی، احساسی سطحی است که می تواند راهی به سمت ارتباط احساسی و عشق باشد.

ازدواج و ارتباطات احساسی :

اگر قرار است ازدواجی پایدار بماند، وجود ارتباط احساسی بین دو طرف الزامی است. وقتی دو طرف احساسات خود را با هم در میان نگذارند، ازدواج سخت و طاقت فرسا خواهد بود. آن زمان است که عصبانیت، خشم و اختلافات پدید می آید و فقدان اعتماد، زندگی زناشویی را دچار آشفتگی خواهد کرد.

اگر فکر می کنید ارتباط احساسی بین شما و همسرتان از بین رفته است، باید به دنبال دلیل آن باشید.

آیا گناه نابخشودنی هست که چنین فاصله ای را میان شما انداخته؟ شاید در عصبانیت چیزی گفته شده یا کاری انجام شده که منجر به درد جسمی و احساسی شده است. همین زمانهاست که انکار هم پیش می آید و همه چیز را برای ساختن دوباره آن پیوند احساسی سخت تر می کند.

چطور پیوند احساسی برقرار کنیم ؟

اگر سالمترین رابطه ممکن را می خواهید، باید بدانید که چطور یک پیوند احساسی عمیق و قوی بین خود و طرفتان ایجاد کنید. وقتی پیوند احساسی بین شما وجود داشته باشد، همه چیز دیگر آسانتر خواهد شد. در زیر به 7 نکته اشاره می کنیم که به شما کمک میکند پیوندی ناگسستنی بسازید.

1. بررسی طرف مورد نظر: باید بفهمید طرفتان به چه چیز نیاز دارد و از زندگی و از شما چه می خواهد. این یعنی وقتی حرف می زند به دقت به او گوش کنید. وقتی رازهایش را با شما قسمت می کند خوب توجه کرده و بعداً به عمق حرفهایش فکر کنید.

2. اعتماد: باید بین خودتان حس اعتماد ایجاد کنید. این ستون اساسی پیوند احساسی یک شبه ایجاد نمی شود. زمان می برد. باید اجازه دهید این اعتماد به طور طبیعی ایجاد شود.

3. حضور احساسی: هر دو شما باید از نظر احساسی در دسترس همدیگر باشید. اگر عقب بکشید و حرفهایتان را با طرفتان در میان نگذارید چنین پیوندی ایجاد نخواهد شد.

4. ابراز محبت: نباید برای نشان دادن مهر و محبت مشکلی داشته باشید اما زوج های ازدواج کرده که رابطه شان سرد شده باید تلاش کنند با هم مهربان باشند. صبحها که از خواب بیدار می شوید و شب ها که می خواهید بخوابید همدیگر را ببوسید. دست ها هم را بگیرید؛ همدیگر را در آغوش بگیرید و شعله های عشقتان را دوباره روشن کنید.

5. جنگ ملایم: در وسط دعوا و مشاجره، کلمات به راحتی از دهانتان بیرون می آیند. باید یاد بگیرید که ملایم دعوا کنید. اگر نمی دانید چطور می توانید از مشاور کمک بخواهید. یادتان باشد موقع دعوا کردن هیچوقت گذشته را پیش نکشید. در لحظه زندگی کنید و برای احساساتتان دلیل محکم بیاورید.

6. دنیا را در چشمان او ببینید: سعی کنید دنیا را آنطور که او می بیند ببینید تا بفهمید که واقعاً کیست. برای اینکار باید گاهاً به عقب بروید تا ببینید چرا او به آن طریق خاص عمل کرده است. ببینید نسبت به موقعیت های مختلف چطور واکنش می دهد و سعی کنید خودتان را جای او بگذارید. از او هم همین انتظار را داشته باشید.

7. غلبه بر موانع: زوج هایی که در ازدواج خود دچار مشکل شده اند باید قبل از ایجاد دوباره پیوند احساسی، مشکلات خود را حل کنند. به همراه هم هر مشکل را بررسی کنید و سعی کنید راه حل هایی برای آن پیدا کنید. وقتی بزرگترین موانع و مشکلات را پشت سر گذاشتید، آنوقت می توانید پیوند احساسی فراموش شده تان را از نو بسازید.

پیوندهای احساسی پیچیده و بسیار فردی هستند اما رابطه را دگرگون می کنند. بدون ایجد ارتباط احساسی قوی، رابطه از یک دوستی ساده پیشروی نخواهد کرد. ماندن در رابطه ای که پیوند احساسی در آن وجود ندارد باعث می شود طرفین احساس کنند که چیزی گم کرده اند: زنجیر محکمی که دو نفر را به هم وصل می کند و عشقی ماندگار.

آیا از نظر احساسی در دسترس نیستید ؟

آیا شما هم جزء آندسته از زن های نادر ایرانی هستید که از نظر احساسی در دسترس نیستید و هر بار که مردی به شما نزدیک می شود و می خواهد رابطه ای آغاز کند، دچار مشکل می شوید؟ برخلاف نظر عموم، همه ما گهگاه دچار این مشکل می شویم اما باید ببینیم این مشکل تا چه حد در ما قوی است.
خوشبختی توپی است که وقتی میغلتد به دنبالش میدویم
و وقتی می ایستد به آن ضربه میزنیم!!!
     
  
مرد

 
خانمها: برقراری روابط عاشقانه با مردان متاهل
مشکلات واقعی دوست شدن با یک مرد متاهل چه می تواند باشد؟ این سوالی است که اگر فکر دوست شدن با یک مرد زن دار هم در سرتان است باید در قدم اول از خود بپرسید.

شاید تا به حال مقالات و کتاب های زیادی درمورد این موضوع خوانده باشید که توسط زن های مجرد و تجربیات شخصی خودشان نوشته شده اند که خیلی از آنها نوشته هایی عالی اند و خیلی هایشان متوسط اند و خیلی ها فقط انکار مطلق اند. خیلی از این مقالات هم ممکن است توسط زن های متاهلی نوشته شده باشد که دوست ندارند ببینند مردی به زنش خیانت می کند چون ممکن است آن مرد همسر خودشان باشد. اما از خانم ها که بگذریم ممکن است خود مردان متاهل هم حرفی برای گفتن داشته باشند که بد نیست از حرف دل آنها هم باخبر شویم.

اگر به فکر این هستید که دوست دختر یک مرد زن دار شوید، شاید بهتر باشد که مفهوم دوست شدن مرد و زن را دوباره برای خود تعریف کنید چون اگر بخواهیم صادقانه بگوییم، فقط در شرایطی آن مرد واقعاً در رابطه با شماست که بتواند خود را متعهد کند یک دروغ عمدی بگوید که خودش هم کم کم باور کند. آنوقت تلاشی که باید برای بر هم نخوردن و تداخل پیدا نکردن برنامه های زندگیش بکند دوچندان می شود. شاید اول کار مشکلی نباشد اما کم کم متوجه می شوید که آن آزادی که بقیه افراد در دوستی های خود دارند شما ندارید، نمی توانید شب ها با هم بیرون بروید یا هروقت دوست داشتید به او تلفن کنید. از همان ابتدای کار هم این دوستی ارزش هدر کردن وقتتان را ندارد.

شاید اول کار این رابطه به نظرتان جالب بیاید. این واقعیت که او برنامه های خاصی برای زندگی خود دارد، زمان فراغت بسیار طولانی را در اختیارتان قرار می دهد که می توانید هر طور که دوست داشتید آنرا بگذرانید بدون اینکه شکایتی به شما کند. خیلی وقت ها ممکن است واقعاً با وضعیت موجود مشکلی نداشته باشد و کاملاً راحت باشد اگر بخواهید دوستان پسر دیگری را هم در زندگیتان راه بدهید. البته چاره دیگری هم ندارد. واقعاً نمی تواند شکایتی بکند چون خودش رابطه بسیار جدی دیگری پشت صحنه دارد، رابطه ای که بین شما و او قرار گرفته است. زمان خیلی کمی می برد که متوجه بشوید یک جای کار در همه آن عشقبازی ها و محبت ها می لنگد و اگر خودتان موضوع را کشف نمی کردید شاید اصلاً او به روی خودش هم نمی آورد.

یک حالت این دوستی ها اینطور است که از همان اول کار نمی خواستید که به طور جدی دوست دخترش شوید، مخصوصاً در مواردی که این رابطه از دوستی خیلی ساده و زیبایی که بین شما دو نفر بوده شکل گرفته باشد. وقتی کنار او هستید همه چیز خوب است اما این فقط در شرایطی است که فقط خودتان و خودش باشید، بدون اینکه کس دیگری از آن خبر داشته باشد. مکالماتی که قبلاً موقع ناهار یا در ایمیل ها داشتید دیگر آن مکالماتی نیست که در ماشین یا خانه تان دارید. کم کم حرفهایتان جنبه های شخصی تر و حتی جنسی تر به خود می گیرند. یا شما یا او سوال می پرسید و هر دو شما درگیر این هستید و نمی دانید که چرا دارید دزدکی این همه با هم وقت می گذرانید. حالت دیگر دوستی می تواند این باشد که او از همان ابتدای کار دل شما را برده است و دوستی از همان ابتدا جنبه جنسی هم داشته است ولی مشکل این است که او همیشه مجبور است زود برود، مدام در حال چک کردن تلفن همراهش است و شما نمی توانید هر کاری که می خواهید را در وقتی که می خواهید بکنید. احساساتتان سرکوب می شوند و کم کم متوجه می شوید که نمی توانید به همان سادگی که وارد این رابطه شدید، از آن خارج شوید. احساس گمگشتگی می کنید، گمگشتگی از این جهت که بین او و مشکلاتی که با همسرش دارد گیر افتاده اید.

اما چرا او نمی تواند با همسرش هم به همان اندازه که با شما راحت است راحت باشد؟ شما زنش را دیده اید، زشت نیست و خیلی راحت می شود با او کنار آمد. حتی ممکن است خودتان هم با او رابطه داشته باشید و خیلی وقت ها دوست دارید که به او بگویید که چه بین شما و شوهرش می گذرد اما نمی توانید چون او زن خوبی است و حقش نیست که زندگی زناشوییش اینطوری خراب شود. اگر هم قرار باشد کسی اینکار را بکند خود آن مرد است. ممکن است مرد در ابتدای رابطه دیوی از زنش برای شما ساخته باشد اما وقتی خودتان با آن آشنا می شوید می فهمید که اینطور نیست.

هیچکس نمی تواند به شما بگوید که با یک مرد زن دار رابطه داشته باشید یا نه. متنفر شدن از آن یکی زن کار ساده ای است اما برای خیانت همیشه دو نفر لازم است. خیلی جاها ممکن است فکر کنید که کسی هست که دوستتان دارد اما واقعیت این است که این مرد نمی تواند عشق و احترامی که شایسته شما باشد را در اختیارتان بگذارد. حتی ممکن است یک مرد زن باره باشد و هر چند وقت یکبار یکی مثل شما را بازیچه نفس خود کند. زمان و انرژی که با او هدر کرده اید را می توانستید خیلی جاهای دیگر استفاده کنید، حداقل با مردی که واقعاً لایق شما باشد.

سوال خیلی ساده ای که می خواهم بپرسم این است که آیا برای خودتان ارزش و احترام قائل هستید و آیا واقعاً می دانید خیلی مردهای مجرد خوبی هم هستند که بتوانید با آنها ارتباط برقرار کنیدف پس چرا باید وقتتان را با دوست شدن با یک مرد زن دارد تلف کنید.

آدم ها همیشه از اشتباهاتشان درس می گیرند و می توانند این درس ها را به همدیگر هم منتقل کنند. اما به خاطر یک رابطه کوتاه مدت عاشقانه، بااینکار همه زندگیتان را به خطر می اندازید. پس عاقل باشید و از این رابطه بیرون بیایید و دیگر هیچوقت هم پشت سرتان را نگاه نکنید.

اگر می خواهید معنا و مفهوم عشق و زندگی را به خودتان یادآور شوید، فقط کافی است بدانید که در همچنین رابطه ای آن را پیدا نخواهید کرد.
خوشبختی توپی است که وقتی میغلتد به دنبالش میدویم
و وقتی می ایستد به آن ضربه میزنیم!!!
     
  
مرد

 
تصميم گيری برای ازدواج
تصميم گرفتن براي ازدواج يکي از مهمترين تصميماتي است که زوج ها در کنار هم اتخاذ مي کنند. اگر يکي يا هر دو شما مي خواهيد رابطه را گسترش بدهيد، شايد خودتان را تحت فشار ببينيد که قبل از اينکه اتفاقي بيفتد و از هم جدا شويد، زودتر ازدواج کنيد. اما عجله کردن براي ازدواج به هيچ وجه ايده خوبي نيست. اگر رابطه شما قوي باشد، مطمئن باشيد که از هر مشکلي عبور مي کند. اگر رابطه تان از ريشه سالم و رضايت بخش نباشد، مطمئن باشيد که ازدواج کردن بهترش نمي کند؛ فقط همه چيز را پيچيده تر از قبل مي کند. پس قبل ازاينکه براي ازدواج تصميم بگيريد، بهتر است نگاهي صادقانه به خودتان به تنهايي و بعنوان يک زوج بيندازيد و درمورد آينده خودتان با هم صحبت کنيد. شايد بد نباشد که براي صحبت کردن درمورد افکار، ايده ها و برنامه هايتان با يک مشاور هم مشورت کنيد.

دليل هايي براي تصميم شما براي ازدواج :


دليل هاي زيادي وجود دارد که مي تواند باعث شود يک زوج تصميم به ازدواج بگيرند. اما نکته مهم اين است که ببينيد کداميک از آن دلايل واقعاً صحيح هستند و کدامها براي ايجاد يک تعهد دائم العمر کافي نيستند.

در شرايط زير ازدواج براي شما صحيح است :

  • مي توانيد تا آينده دور خودتان را در کنار هم تصور کنيد.
  • ارزشهاي اوليه مشترکي داريد.
  • درمورد بچه دار شدن و بزرگ کردن بچه ها توافق نظر داريد.
  • تصور مي کنيد که طرف مقابلتان بهترين مورد براي شماست و نظر طرف مقابلتان هم درمورد شما همين است.(این تصمیم گیری باید بر اسا منطق باشد ؛نه احساسات)
  • به او احترام مي گذاريد و خوب درکش مي کنيد.
  • خيلي خوب با هم ارتباط برقرار مي کنيد.

در شرايط زير بايد بيشتر به ازدواج با هم فکر کنيد :


  • مي ترسيد که رابطه تان با مشکلات مختلف از هم پاشيده شود. اگر اينطور فکر مي کنيد شايد رابطه تان به اندازه کافي قوي نيست که تا آخر عمر دوام داشته باشد.
  • براي دستيابي به فوايد و مزاياي متاهل بودن مثل وام ازدواج، مزاياي بيمه و امثال اين مي خواهيد دست به ازدواج بزنيد. بااينکه ممکن است مزاياي آن وسوسه انگيز باشد اما درست نيست به اين دليل شخصي را قانوناً وارد زندگيتان کنيد.
  • فکر مي کنيد ازدواج شما و طرفتان را عوض مي کند. شايد فکر مي کنيد با ازدواج طرفتان خيلي از رفتارها و عادت هاي خود را تغيير مي دهد اما بايد بدانيد که ازدواج هيچ چيز را تغيير نمي دهد. درواقع، حتي ممکن است همه چيز را بدتر هم بکند.

ويژگی های يک ازدواج قوی :


سالمترين ازدواج ها آنهايي هستند که راه ارتباط در آنها باز است. طرفين مدام درمورد مسائل مختلف خود با هم حرف مي زنند و به هم احترام مي گذارند. در زير به بعضي از ويژگي هاي يک ازدواج قوي اشاره مي کنيم:

  • زوج درمورد احساسات، اميدها و آرزوهاي خود با هم حرف مي زنند.
  • وقتي مشکل و تضادي پيش مي آيد، دو طرف با احترام متقابل براي احساسات و نظرات هم از پس موضوع برمي آيند.
  • طي کشمکش ها و مشاجرات، دو طرف مي دانند که چه موقع بايد دست از بحث و جدل بردارند و فکرهايشان را روي هم بريزند.
  • هر دو طرف مايلند که بعد از مشاجره باز آشتي کنند.
  • دو طرف مي دانند که تفاوت هايي دارند و ياد مي گيرند که چطور با آنها کنار بيايند.
  • دو طرف از هم انتظار ندارند که هميشه و در همه حال يکجور بمانند. از تغييرات به وجود آمده در علايق، نظرات و حتي ظاهر هم استقبال مي کنند.

سوالهايي که قبل از ازدواج بايد از خود بپرسيد :


ازدواج کنار هم آمدن دو فرد از لحاظ جسمي، احساسي و روحي است. در هرکدام از اين حيطه ها مسائ خاصي وجود دارد که براي هر ازدواج موفقي لازم است. براي اينکه ببينيد شما و طرف مقابلتان در هر کدام از اين حيطه ها با هم دمساز هستيد يا نه مي توانيد سوالات زير را از خود بپرسيد:

نحوه ارتباط :

  • آيا از نحوه تصميم گيري ها در رابطه تان رضايت داريد؟
  • آيا درمورد برنامه هاي دراز مدت خود با هم بحث و مشورت کرده ايد؟
  • وقتي ناراحت و افسرده هستيد، آيا طرفتان مي تواند مشوق و سنگ صبور شما باشد؟
  • آيا مي توانيد به راحتي آنچه مي خواهيد را از طرفتان طلب کنيد؟
  • آيا از نحوه ارتباطتان با هم رضايت داريد؟

برخورد با مشکلات :

  • آيا وقتي از چيزي ناراحت هستيد با هم درميان مي گذاريد؟ هيچيک از شما نبايد از بين ناراحتي خود براي ديگري بترسد، هر دو شما بايد براي حل مشکل و ناراحتي با هم تلاش کنيد.
  • آيا شما يا طرفتان زود از کوره در مي رويد؟ آيا سر مسائل پيش پا افتاده با هم بحث و جدل مي کنيد؟
  • آيا در معرض عموم از هم انتقاد مي کنيد؟ انتقاد کردن از طرفتان در مقابل ديگران نشانه بي احترامي به اوست و مي تواند چراغ هشداري از يک رابطه ناسالم باشد.
  • آيا شما يا طرفتان مداوماً مسائل و اشتباهات گذشته را يادآور مي شويد؟ يک راه خوب براي کنار آمدن با هم اين است که گذشته را به حال خود رها کنيد و درعوض روي حال و آينده تان تمرکز کنيد.

مسائل مالی :

  • آيا مي دانيد درآمد طرفتان چقدر است؟ آيا طرفتان از درآمد شما بااطلاع است؟
  • آيا درمورد پولتان به طرف مقابلتان اعتماد داريد؟ آيا اينقدر به او اعتماد داريد که يک حساب مشترک با او باز کنيد؟
  • آيا اهداف ماليتان با هم يکسان است؟ آيا درمورد پس اندازها و سرمايه گذاريهايتان با هم صحبت کرده ايد؟
  • آيا مي توانيد با يک درآمد مشخص با هم کنار بياييد؟
  • آيا موافقيد که هر دو شما کار کنيد؟ بعد از اينکه صاحب فرزند شديد چه؟
  • اگر يکي از شما ناتوان شود چه؟ آيا ديگري حاضر است که از خانواده حمايت کرده و آن را بچرخاند؟

صميميت جسمی :

  • آيا از طريقه ابراز محبت طرفتان رضايت داريد؟
  • آيا راحت درمورد سکس با طرفتان صحبت مي کنيد؟
  • آيا شک داريد که طرفتان به شما وفادار باشد؟ آيا طرفتان حسادت مي کند؟ حسادت مي تواند نشانه عدم اطمينان باشد. در يک رابطه موفق جايي براي بي اعتمادي نيست.

فرزندان :

  • آيا درمورد اينکه کي بچه دار شويد با هم مشورت کرده ايد؟ آيا در تعداد فرزنداني که مي خواهيد بياوريد با هم موافق هستيد؟
  • آيا در نحوه بزرگ کردن بچه ها اتفاق نظر داريد؟
  • آيا درمورد نقش مذهب در زندگي خودتان و بچه هايتان موافق هستيد؟

خانواده، دوستان و عادت های شخصی :

  • نظر خانواده و دوستانتان درمورد طرف مورد نظرتان چيست؟ اگر آنها هم از رابطه تان حمايت کنند همه چيز خيلي بهتر و راحت تر خواهد بود.
  • درمورد خانواده و دوستان طرفتان چه احساسي داريد؟ بعد از ازدواج آنها هم بخشي از زندگي شما خواهند شد، پس بايد با آنها کنار بياييد.
  • آيا درمورد نحوه گذراندن تعطيلات و اوقات فراغت خود اتفاق نظر داريد؟ نيازي نيست که همه زمان بيکاري خود را کنار هم بگذرانيد اما بايد درمورد اينکه چطور آنرا بگذرانيد—در کنار هم يا به تنهايي-- با هم موافق باشيد.
  • آيا رفتار و نحوه معاشرت طرفتان در اجتماع برايتان خوشايند است؟
  • آيا درمورد مسائل خانه داري مثلاً تميزي خانه و امثال آن موافق هستيد؟ درمورد داشتن حيوانات خانگي چطور؟

ازدواج تعهدي است که نبايد در آن عجله به خرج دهيد. هميشه بايد آنقدر صبر کنيد که هر دو شما آمادگي شروع آن را داشته باشيد. بعد بايد نگاهي عميق و صادقانه به خودتان، رابطه تان، طرف مقابلتان و انتظارات هر کدام از شما از ازدواج بيندازيد. بد نيست که در اين زمينه با يک مشاور مشورت کنيد. حتي مي توانيد در کلاس هاي پيش از ازدواج شرکت کنيد. اگر بتوانيد آگاهانه و عاقلانه براي ازدواج وارد عمل شويد، شک نکنيد که رابطه اي فوق العاده قوي و بادوام خواهيد داشت.
خوشبختی توپی است که وقتی میغلتد به دنبالش میدویم
و وقتی می ایستد به آن ضربه میزنیم!!!
     
  
مرد

 
پيشگيری از مشاجرات خانمان سوز
مدتي است که در حال بررسي مسائل مربوط به مشکلات موجود در حوزه ي روابط هستم. در طول مراحل متعدد تحقيق فوق الذکر نکته اي که بيش از همه نظر مرا به خود جلب کرد اين امر بود که بيش از نيمي از زوج ها دائما درگير اين مشغوليت فکري هستند: "بايد ادامه دهم يا ارتباطم را تمام کنم". در تقابل احساسي، گاه مي شود که هر دو طرف در بيان يک مفهوم در قالب واژه ها به مشکل برخورد مي کنند. اين وضعي است که تعداد عديده اي از مشکلات ميان زوجين را سبب مي شود و اساساً به دليل عدم توانايي کافي در برقراري ارتباط و انتقال مفاهيم به وقوع مي پيوندد نه به دليل عدم همساني کلي دو نفر. قوت احساسي يک ارتباط، وابسته به قوت ابزارهاي ارتباطي ميان طرفين است و اين مهم حاصل نمي شود مگر به يمن وجود برقراري ارتباط کلامي متناسب با مختصاتي که در ذيل به آن اشاره خواهيم کرد. در اين مقاله مهارتهايي را به شما آموزش مي دهيم که به طور کلي نگاه و طرز برخوردتان به کشمکش ها و تعارض هاي موجود در روابط را دگرگون مي سازد. اين تکنيکها، نهايي ترين و خاص ترين تحولات را در سير انديشه هاي اجتماعي شما ايجاد خواهند کرد.

اکثر مشاجرات از آنجايي شروع مي شوند که ما تصميم مي گيريم تا طرف مقابل را تغيير بدهيم و شبيه خودمان کنيم. نکته ي جالب قضيه اين است که حتي تغيير دادن خودمان کار دشواري است، چه برسد به اينکه بخواهيم شخص ديگري را مطابق ميل خودمان تغيير دهيم. به عقيده ي من همه ما بايد سعي کنيم که از چنين کاري دست برداريم و براي رسيدگي به مقوله هاي احساسي فرديمان مسئوليت بيشتري را به عهده بگيريم. شکي نيست که اگر از متقاعد کردن ديگران براي عمل کردن مطابق با ميل خودتان دست برداريد، مشاهده مي کنيد که آنها خودشان خيلي مشتاقانه تر از نظرات شما استقبال مي کنند. اجازه دهيد با يک مثال واضح تر توضيح بدهم که چگونه مي توانيد اين کار را انجام دهيد:

سواد احساسي يکي از مهارت هاي کليدي در زندگي بشر محسوب مي شود. اکثر اطرافيانتان را مي بينيد که در حال تقلا و کشمکش براي تشخيص شخصيت فرديتان هستند: "براساس رفتارهايمان" چه جور آدمي هستيم، "براساس واکنش هايمان" چه جور آدمي هستيم؟، "براساس نحوه عشق ورزيدنمان" چه جور آدمي هستيم؟. از جمله مهمترين مسائلي که اکثر مراجعين من همواره با آن درگير هستند اين است که چگونه مي توانند سخنان ملال آور را بدون ايجاد کدورت و دلخوري مطرح کرده و طرف مقابل را مجاب به گوش کردن نمايند.

طي ساليان دراز يکي از مهمترين عباراتي را که من به مراجعينم براي بيان حس دلخوري آموزش مي دادم، به اين قرار بود: " وقتي که تو کار X را انجام دادي واکنش Y را از من ديدي". يکي از مراجعينم خشايار بود که با همسرش سيما به خاطر اينکه فراموش کرده بود اتومبيلشان را براي سرويس سالانه به نمايندگي ببرد کارشان به بحث و دعوا کشيده شده بود. اين مسئله براي سيما خيلي گران تمام شده بود و به هيچ وجه نمي توانست بي توجهي همسرش را تحمل کند. من خيلي ساده عبارت فوق را براي او به طور اخص تعميم دادم: "خشايار، وقتي قرار است که ماشين را براي سرويس ببري و چنين کاري را انجام نمي دهي، من واقعاً ناراحت و عصباني مي شوم." با بيان اين جمله بسياري از درگيري ها و منازعه هاي موجود ميان اين دو نفر سر و سامان پيدا کرد. در اين قسمت با اتکا به دستاوردهاي شخصي مي خواهم عبارت فوق را براي هرچه کارآمدتر شدن به اين شکل بسط دهم: "وقتي که تو کار X را انجام دادي برداشت من Y بوده و در نتيجه حس Z به من دست داد"

البته در تاثير گذاري عبارت اول ترديدي وجود ندارد و در بسياري از کتاب هاي روانشناسي هم مي توانيد مطالبي در زمينه اثر بخشي آن پيدا کنيد، ولي با بکارگيري عبارت دوم به صورت مولد و پوياتر تاثيرگذار واقع مي شويد.

با استفاده از اين الگو، مشکل سيما و خشايار را مي توانيم اينگونه حل کنيم: " خشايار زمانيکه تو ماشين را براي سرويس به تعميرگاه نمي بري، من تصور مي کنم برايت اهميت ندارد و توجه نمي کني که ممکن است ماشين دچار مشکل شود و مجبور شويم چند روز را بدون ماشين سپري کنيم. در نتيجه اين مسئله مرا ناراحت مي کند."

بکارگيري اين الگو مشخصاً باعث فعال سازي "وجهه ي مهربان" در افراد مي شود. مي توانيد به راحتي پيرامون ترس و احساس ناامني که در مورد مسئله اي خاص به شما دست مي دهد با همسرتان صحبت کنيد. مردم معمولاً براي اطمينان دادن و ايمن کردن صادقانه طرف مقابل از خود عشق و مهرباني بروز مي دهند و چتر حمايتشان را بر سر آنها مي گسترانند. از ديگر مزاياي الگوي جديد اين است که حالت سرزنش و تدافعي ندارد. درست همان مسئله اي که بسياري از مشاجرات در آن غرق مي شوند. همچنين از شکل يک درخواست التزامي که به واسطه آن طرف مقابل مجاب به پذيرفتن بي چون و چراي احساسات شما مي شود، در مي آيد.

مي توان گفت که در هر مشاجره اي يک نردبان احساسي وجود دارد که از خشم به ناراحتي مي رسد و از ناراحتي به ترس. اغلب افراد از خشم استفاده مي کنند تا احساس واقعي خود را در زير آن مخفي نگه دارند؛ احساسي که ممکن است از بيان آن عاجز بوده و يا شرمسار باشند؛ اين يک حقيقت غير قابل انکار در مورد انسان هاست. انسان ها از بزرگ نمايي به عنوان شيوه اي براي دفاع و تثبيت خود استفاده مي کنند تا مجبور نشوند از قسمت هاي آسيب پذير خود سخني به ميان بياورند. زمانيکه بالاجبار احساسات واقعي خود را بروز نمي دهيد، طبعاً از احساسات اصلي خود دور مي شويد. اين مطلب را در جريان کار خشايار و سيما به وضوح مشاهده نموديد و ديديد که چگونه از مرحله ي خشم به ناراحتي کشيده شدند.

چند هفته بعد وقتي سيما از سفر بازمي گشت، خشايار با او تماس گرفت تا وي را از فرودگاه به خانه بياورد. خشايار از برگشت همسرش واقعاً خوشحال بود و در ذهن خود تخيلات زيبايي از تجديد ديدارشان را به تصوير مي کشيد. اما سيما به او اطلاع داد که تاکسي رزرو کرده و خودش به خانه مي آيد و در زماني ديگر با هم قرار ملاقاتي را فيکس خواهند کرد. با استفاده از شيوه ي ارتباطي جديدي که ياد گرفته بودند، خشايار به او گفت: "سيما رزرو کردن تاکسي باعث مي شود که من تصور کنم تو اهميتي براي ديدن من قائل نيستي و به آن اندازه که من به تو توجه مي کنم و دوستت مي دارم تو به من اهميت نمي دهي. به همين دليل قدري احساس کمبود محبت از جانب تو مي کنم و در نتيجه دلخور و آزرده خاطر مي شوم." اين اولين باري بود که سيما يک چنين حرف هايي را از خشايار مي شنيد و اين باعث خوشحالي بود. سيما با خودش فکر کرده بود که پس از يک پرواز 14 ساعته واقعاً خسته مي شود، و سر و وضع بهم ريخته اي دارد و بهتر است زماني خشايار را ببيند که از هر نظر مرتب و زيبا به نظر برسد. در اين لحظه کمي فکر کرد به اين نتيجه رسيد که خودش هم به اندازه ي خشايار دلتنگ است؛ ازاينرو نظرش را عوض کرد و به خودش گفت اشکالي ندارد که به بهترين شکل و قيافه نباشد؛ و بعد هم تصميم گرفت که دندانهايش را در در سرويس بهداشتي فرودگاه مسواک بزند و کمي آرايش کند.

به نظر ساده مي آيد، اما مطمئن باشيد تاثيري که اين روش بر روي طرف مقابل مي گذارد واقعاً عميق است. استنتاج هاي آماري حاکي از اين امر هستند که وقتي شفاف سازي صورت مي پذيرد و زوجين به درستي مفهوم کلام يکديگر را درک مي کنند، شالوده و کيفيت ارتباط آنها تغيير چشمگير و بي سابقه اي پيدا مي کند.

نکاتي برای متوقف نمودن مشاجرات :

مثبت انديشی خود را افزايش دهيد :

با اندکي ريز بيني مشهود است که در طول روز از کارهاي ديگران برداشت هايي مي کنيد که واقعاً به ضررتان مي باشد. سعي کنيد هميشه با ديد مثبت به اطراف خود نگاه کنيد. به عنوان مثال فرض کنيد نسبت به فردي که با سرعت در حال رانندگي است عصباني مي شويد و اوقات خودتان را تلخ مي کنيد، اما زمانيکه متوجه مي شويد که همسرش در بيمارستان بستري است و در حال زايمان مي باشد، قدري نرم تر با او برخورد خواهيد کرد. حتي اگر هم چنين مطلبي صحت نداشته باشد، ساختن نگرش مثبت در مورد رفتارهاي نابهنجار سايرين زندگي را به کامتان شيرين تر و راحت تر مي کند. اين امر به ويژه در مورد برخورد شما با غريبه ها کارساز خواهد بود!

از هر فرصتی ولو کوچک، خوب استفاده کنيد :

شايد در نگاه اول الگوي X,Y,Z که در بالا برايتان مطرح نموديم، ساده به نظر آيد؛ اما به کارگيري آن در زندگي روزمره نياز به قدري تمرين دارد. شما مي توانيد اين تکنيک را در مورد هر کسي که با وي ارتباط داريد، امتحان کنيد. زندگي بر اساس حقايق موجود در زندگي خيلي ساده تر از آن است که بخواهيد زندگي خود را بر روي حدس و گمان هاي آزار دهنده بنا کنيد. حدس و گمان مادر بسياري از بد بختي هايي است که فرد با آنها روبرو مي شود.

نرمي و ملايمت خود را تون آپ کنيد :

وقتي احساس کرديد در حال عصباني شدن هستيد، به خودتان زمان بدهيد تا به دقت اتفاقي که در درونتان در حال وقوع است را بررسي نماييد. خشم يک احساس کاملاً طبيعي است، البته به شرطي که متوجه اين احساس باشيم و آنرا به شيوه ي صحيح بروز دهيم. بيشتر خشمي که به ما دست مي دهد به اين دليل است که مي خواهيم کسي را تغيير بدهيم و اين درست نيست. دفعه ي آينده که انگشت خود را به نشانه ي خشم به سمت کسي نشانه رفتيد، يک لحظه درنگ کنيد و به دستتان نگاه کنيد، مي بينيد که سه انگشت ديگر به سوي خودتان نشانه ذفته اند؛ اين درست همان چيزي است که يک فرد هوشمند آنرا به عنوان يک سرنخ براي ترقي تلقي خواهد نمود.
خوشبختی توپی است که وقتی میغلتد به دنبالش میدویم
و وقتی می ایستد به آن ضربه میزنیم!!!
     
  
مرد

 
پیدا کردن عشق در مکان مناسب
آیا آماده هستید که تجربه خود از عشق واقعی را گسترش دهید ؟

تعریف "عشق حقیقی" : عشق مطلق به خویشتن که بی اختیار و به صورت خودجوش در فضای خارجی منتشر شده و به سوی افراد دیگر جاری می شود و مجدداً به سمت خودتان باز می گردد.

عشق واقعی چگونه ابراز می شود ؟

عشق واقعی تنها به واسطه ی عشقی می تواند منتشر شود که هیچ گونه فیلتری در آن وجود نداشته باشد و در ازای خود چیزی را از دیگران طلب نکند. اگر عشق همراه با ترس، حسد، کمبود و یا سایر نیازها باشد، ماهیت اصلی عشق حقیقی در آن گنجانده نشده است و تنها سایه ای محو از آنچه که باید باشد را به تصویر کشیده. عشق حقیقی را تنها می توان از راه یک کانال روشن انتقال داد.

چگونه مسیری روشن برای ابراز عشق باشم ؟

آن زمان را به خاطر می آورید که تلویزیون ها آنتن های مناسب نداشتند و تصاویر را به صورت برفکی نشان می دادند. افراد بعد از یک مدت خسته می شدند و حتی اگر برنامه مورد علاقه شان هم در حال پخش بود باز هم تلویزیون را خاموش می کردند. هر چیزی جز عشق حقیقی هم یک چنین احساسی را در وجود افراد ایجاد می کند. اگر عشق خالص نباشد مثل این است که می خواهد پیام خود را از طریق یک شبکه برفکی به طرف مقابل انتقال دهد. زمانی می توانید عشق حقیقی را بروز دهید که از یک دریچه ی ارتباطی شفاف استفاده کنید. زمانیکه با ایجاد فیلترهای مختلف بخواهید عشق خود را فیلتر کنید عشق خود به خود از بین می رود و تکه های آن از هم پاشیده می شوند. عشق حقیقی از همه نظر کامل است. اگر تکه تکه شده باشد و در ابراز آن مضایقه وجود داشته باشد، دیگر عشق حقیقی نخواهد بود و تنها ظاهر عشق را به خود می گیرد.

زمانیکه در مقابل عشقی که به دیگران می دهیم از آنها انتظار داریم که کاری در قبال ما انجام دهند در حقیقت با این عمل خود عشق را محدود و تکه تکه می کنیم. مثلاً انتظار داریم که چون کسی را دوست داریم و به او عشق می ورزیم او هم در مقابل ما را دوست بدارد. که آنوقت با این توقع خود عشق را خدشه دارد می کنیم. این هم یکی دیگر از دلایلی است که چرا برخی روابط شروع گرمی دارند اما پس از مدتی شعله های عشق افراد فروکش می کند. در ابتدا هر دو نفر عشق زیادی را نثار هم می کنند، اما به محض اینکه از دیگری این توقع را پیدا می کنند که در قبال این عشقی که به طرف مقابل می دهند او هم خواسته های آنها را برآورده سازد آنوقت است که عشق شرطی می شود و دیگر قدرت آن را از دست می دهد که بال و پر بگیرد. هنگامیکه یکی از طرفین به دیگری اینطور نکاه می کند که او موظف است نیازهایش را برآورده سازد، یک قرار داد غیر کلامی بین آنها بسته می شود. به عبارت دیگر:

من تو را دوست دارم به شرطی که تو از من حمایت کنی و نیازهای مرا برآورده سازی و اگر این کار را نکنی معلوم می شود که تو واقعاً مرا دوست نداری. اگر من بدانم که تو واقعاً من را دوست نداری آنوقت مجبور می شوم که عشقم را نسبت به تو دریغ کنم تا به این وسیله از خودم محافظت نمایم. در حقیقت اگر تو آنطور که من می خواهم عمل نکنی، می فهمم که دوستم نداری بنابراین چرا من باید به دوست داشتن تو ادامه دهم؟

به راحتی می توان مشاهده نمود که وقتی کسی متوجه می شود که طرف مقابل برایش اهمیت قائل نیست و نیازهایش را برآورده نمی کند، او هم عشق خود نسبت به طرف مقابل را مسدود می کند و هر کس با خودش و طرف مقابل می جنگد؛ و این به هیچ وجه شمایل عشق خالص را ندارد.

اگر احساس می کنید که عشق میان شما رشد نمی کند، مطمئن باشید که خودتان مانعی را بر سر راه آن ایجاد کرده اید و همین موانع هستند که به عناوین مختلف سد راه عشق شما می شوند. یکی از اصلیترین این موانع می تواند خود شما باشد،تنها در صورت فراموش کردن و بخشیدن است که عشق رشد می کند.

چگونه می توانم به طرف مقابل عشق بدهم ؟

شما عشق را به کسی نمی دهید. این خود یکی از تصورات غلط است که از رشد و پرورش عشق جلوگیری بعمل می آورد. حقیقت اینجاست که باید ابتدا خودتان را بدون هیچ گونه قید و شرطی دوست بدارید. اگر خودتان را از هر لحاظ و بدون هیچ تعلل، بهانه، و وقفه ای دوست بدارید آنوقت حتی ترس های وجودیتان هم تبدیل به عشق می شوند؛ در یک چنین حالتی است که ماهیت اصلیتان عشق می شود و آنوقت به راحتی می توانید به دیگران عشق هدیه دهید.

خودتان تبدیل به همان معشوقه ای می شوید که مدت ها به دنبال او می گشتید. زمانیکه ماهیت وجودی شما تبدیل به عشق می شود آنوقت هر کجا که می روید و هر کاری که انجام می دهید ناخودآگاه و به صورت طبیعی عشق را در فضا منتشر می کند. وقتی عشق بدون هیچ تلاشی و بدون مضایقه از جانب شما در فضا متساعد گردد دیگران هم می توانند بدون هیچ گونه تلاشی آنرا دریافت کرده، و عمیقاً درک و احساس نمایند و حتی اگر دیگران بخواهند حالت بسته ای نسبت به عشق شما بگیرند باز هم عشقتان به صورت ناخودآگاه وارد جسم و روحشان می شود و آنها را از خواب بیدار می کند. می توان اظهار داشت که در سطوح عمیق تر کسانیکه به این عشق خالصانه دسترسی پیدا می کنند قادر می شوند تا خود حقیقی شان را کشف کنند. زمانیکه این ماهیت درونی بیدار شود، نیرویی عظیم آنها را به سمت مسیری سوق می دهد که بتوانند عشق را کاملتر تجربه کنند و با این تجربه موفق به شناسایی هر چه بهتر خودشان می شوند. شما تنها به واسطه عشق است که می توانید خودتان را به طور کامل بشناسید. بدون وجود عشق واقعی به خودتان تنها گیج و گنگ می شوید و هیچ مسیر درستی را نمی توانید تشخیص دهید.

زمانی که خودتان را بدون وجود هیچ گونه قید و شرطی دوست بدارید و به قدرت خود با اتکا به شناختی که از خودتان پیدا می کنید، برسید عشق حقیقی احساس می شود. زمانیکه شما خودتان را نپذیرید (حتی اگر یک قسمت کوک باشد) آنوقت خودتان را به طور کامل نپذیرفته اید و اگر هم عشقی را احساس کنید این تنها نمای خارجی عشق است که می بینید. هر چقدر بیشتر خودتان را انکار کنید همان قدر عشق را حاشا کرده اید. هر چقدر بیشتر خودتان را دوست بدارید و خودتان را به خاطر شخص حقیقی که هستید و همانگونه که هستید در آغوش بگیرید، عشق بیشتری احساس می شود و تجربه شده و ابراز می گردد.

زمانیکه عشق حقیقی بی قید و شرطی نسبت به خودتان پیدا می کنید، هر موجودی در جهان می تواند آنرا احساس کند و عشق را در سطوح عمیق تر از شما دریافت نماید. زمانیکه به طور اخص به کسی عشق می دهید عشق شما به طرز باور نکردنی زیاد می شود و زمانیکه که گیرنده آن عشق شما را با قلبی باز و بدون هیچ گونه فیلتری می پذیرد چه بسا همان عشق چند برابر شده و به سوی شما باز می گردد و عشق وجودی خودتان هم بزرگ می شود و همیشه در همه راهی می توانید آنرا بیش از پیش احساس کنید.

و این هم نمونه هایی از مشخصات عشق مطلق :

  • عشق حقیقی محبت خود را نثار هر کس و هر چیز می کند و در همه حال قدردان و سپاسگزار است.
  • عشق حقیقی به راحتی قادر به دیدن و لمس احساسات حقیقی و عمیق دیگران است و میداند که همه ما بخشی از یک بدنه بزرگتر هستیم.
  • عشق حقیقی می داند که تنها یک کل وجود دارد و هر گونه کثرتی هم نهایتاً به وحدت ختم خواهد شد.
  • عشق حقیقی شک و تردید و پرسش و یا تعللی در دوست داشتن به خود راه نمی دهد.
  • عشق حقیقی رو راست است و هیچ چیزی برای پنهان کردن ندارد و خودش هم از چیزی پنهان نمی شود.
  • عشق حقیقی شفاف است
  • عشق حقیقی می داند که تنها چشم هایی که شما می توانید به آن نگاه کنید چشم های خودتان است.
  • عشق حقیقی تا بی نهایت افزایش می یابد هیچ پایانی برای آن نیست.

چگونه می توان عشق حقیقی را تشخیص داد ؟

اگر عشقی را مشاهده کردید که در مسیر خود متوقف شد باید بدانید که این واقعاً عشقی نبوده که بتوانید با آن به جایی برسید و یا اینکه چیزی را شروع کنید. بلکه فقط ترسی بوده که خود را در نقاب عشق نمایش داده، زمانیکه مهمانی تمام شود و نقاب ها از چهره ها برداشته شود عشق دروغین نیز از بین می رود. عشق مطلق تا بیکران ها ادامه دارد، هیچ گونه تردید و دودلی در خود جای نمی دهد ندارد، توقف و دودلی هم در آن معنایی ندارد، همان چیزی است که می بینید و از طریق شما بدون هیچ واپس زنی و سرکوب شدنی منتشر می شود.

آیا دهندگی نشانگر آن است که دارای عشق حقیقی هستیم ؟

آیا این بخشش ها رابه نیت چشم داشت انجام می دهید؟ و پس از آن ناامید می شوید. اگر پاسخ شما به این پرسش مثبت باشد باید بگوییم که شما عشق حقیقی را تجربه نکرده اید. شاید بزرگترین قلب دنیا را داشته باشید و فرد بخشنده ای باشید، اما اگر از عشق فردی لبریز نباشید نمی توان گفت که عشق شما حقیقی است. بسیاری از افراد دیگران تنها به این دلیل به خود ارجعیت می دهند که در درون وجود خود احساس خلاً می کنند و می خواهند با این کار خلا درونی خود را پر کنند.

عشق مطلق خودخواهی نیست – تکامل است :

زمانیکه خودتان به تکامل رسیده باشید آنوقت است که می توانید در قبال دیگران بخشنده باشید، در غیر اینصورت توقعات و انتظاراتی نسبت به سایرین پیدا می کنید که شاید به زبان نیاورید اما در ذهن خود آنها را می پرورانید، و از طرف مقابل توقع دارید که نیازهای شما را برآورده سازد. به خاطر داشته باشید زمانیکه شما چیزی را از کسی طلب می کنید به عنوان مثال حتی اگر به او عشق می دهید تا در مقابل بتوانید از او عشق دریافت کنید، باز هم اسم این امر را نمی توان عشق گذاشت. عشق خالص آن است که شما هیچ انتظاری از طرف مقابل نداشته باشید. ابتدا باید قادر شوید که خودتان را بدون وجود هیچ گونه قید و شرطی بپذیرید و بدون در نظر گرفتن هیچ گونه محدودیتی دوست بدارید.

فقط تنها زمانیکه خودتان را بی قید و شرط دوست بدارید دیگران هم می توانند شما را دوست بدارند. در غیر اینصورت آنها به طور ناخودآگاه متوجه نیازمندی و تهی بودن شما می شوند و این بخشش شما را به عنوان قرارداد غیر کلامی برای برآورده کردن نیازهایتان تلقی می کنند. به عبارت دیگر آنها تصور می کنند که اگر عشق شما را بپذیرند شما از آنها توقع پیدا می کنید. به همین دلیل است که دیگران گاهی اوقات درها را به روی برخی افراد بخشنده می بندند. آنها با این کار تنها می خواهند خودشان را در مقابل خفاش های احساسی و کسانیکه نقاب بالماسکه به چهره زده اند در امان بدارند. سنگدلی است؟ شاید، اما حقیقت دارد.

زمانیکه سراسر وجودتان مملو از عشق شود شما خود به خود عشق زیادی را نیز از دیگران دریافت خواهید کرد،زمانیکه کمبود عشق دارید شاید به آن خاطر باشد که به دلیل نیازها فردی دیگران را مجبور می کنید که عشق فیلتر شده به شما بدهند. زمانیکه از عشق برای پر کردن نیازهای خود بهره می گیرید، هیچ گاه قادر به تجربه عشق حقیقی نخواهید شد. تنها زمانی می توانید عشق را به طور کامل جذب کنید که کلیه خلاهای درونیتان را پر کرده باشید؛ چراکه عشق تنها از طریق عشق جذب شود. زمانیکه عشق به بیهودگی و خلا برخورد کند خودش هم خالی می شود. زمانیکه عشق به عشق برخورد می کند آنوقت است که عشق بیشتری بوجود می آید.

چگونه می توانم خودم را بدون هیچ گونه قید و شرطی دوست بدارم ؟

عشق حقیقی فی نفسه می داند که به هر کجا که ما می نگریم فقط خودمان را می بینیم و اگر نتوانیم آنچه را که می بینیم دوست بداریم به این دلیل است که شاید واقعاً خودمان را دوست نداریم. تا زمانیکه خودتان را به طور کامل دوست نداشته باشید، نمی توانید دیگران را خالصانه دوست بدارید. اگر هر گونه شرطی برای دوست داشتن فردی خود بگذارید، آنوقت عشق توانایی رشد و گسترش خود را از دست می دهد. تا زمانیکه با خود بگویید تا وقتی او مرا نبخشد، وزنم کم نشود، پول بیشتری کسب نکنم و یا صحبت های از این قبیل مطمئن باشید که عشق فردی شما شرطی است. و این عشق شرطی هیچ وجه تشابهی به عشق خالص ندارد. عشق مطلق یعنی هیچ چیز (و دقیقاً هیچ چیز) نمی تواند مانع عشق ورزیدن شما به خودتان شود. شما الان بدون توجه به شرایطی که در آن قرار دارید، قابل دوست داشتن هستید، فرد جذاب و محبوبی هستید. گاهی اوقات که برخی خواسته هایتان نمی رسید ممکن است خودتان را کمتر دوست بدارید و برای خودتان شرایط سخت تری را قائل شوید اما کار درستی نمی کنید. سعی کنید خودتان را همانگونه که هستید بپذیرید؛ با تمام حسن ها و با تمام نقص ها.

این مسائل شما را از مسیر اصلی منحرف می کنند و نشات گرفته از سیستم عقیدتی هستند که بر اساس ترس های فردی بنا نهاده شده اند. فکر می کنید با دوست داشتن خودتان دچار چه دردسری می شوید؟ از این می ترسید که بیش از اندازه در نظر خود و دیگران قدرتمند جلوه کنید؟! خوب شاید درست باشد چرا که با این عشق محدودی که در حال حاضر نسبت به خودتان دارید قادر نخواهید بود قدرت بی دریغی که از عشق واقعی عایدتان می شود را هضم و کنترل نمایید. به محض اینکه عشق حقیقی به خویشتن را روز به روز و ساعت به ساعت برای خودتان انتخاب کنید، آنوقت تبدیل به فردی می شوید که قابلیت کنترل و ابراز نیروهای غریزی خود را دارد و این تنها راز خلق یک زندگی غنی، مطبوع، مهیج، و کامل است. این زندگی انتظار شما را می کشد، بنابراین به آن پاسخ مثبت دهید.

عشق خالص نسبت به دیگران نیازمند سوختی است که هر لحظه آنها را تغذیه کند. منبع تامین این سوخت از اینجا حاصل می شود که شما خودتان را به خوبی بشناسید. این قدرت بدون وجود عشق هیچ است و عشق بدون وجود این قدرت هیچ می شود. تنها زمانیکه عشق و قدرت با یکدلی و اتحاد در کنار یکدیگر به شکوفایی برسند عشق می تواند به طور چشمگیری رشد پیدا کند و شما هدیه ی شگرف آن را تجربه نمایید.

آرزوی من برای شما توانای پذیرش این هدیه با آغوشی باز است،برایتان آرزویی جز عشق و آرامش ندارم.
خوشبختی توپی است که وقتی میغلتد به دنبالش میدویم
و وقتی می ایستد به آن ضربه میزنیم!!!
     
  
مرد

 
برخي از معيارهاي ازدواج که کم تر به آن ها توجه مي شوند


آیا تا به حال از خود یا فرزندانتان سوال کرده اید که معیارهای واقعی ازدواج برای برخورداری از یک زندگی واقعی چیست؟ یا زندگی ایده آل و لذت بخش چگونه شکل می گیرد؟

اغلب پدر و مادرهای ایرانی علاقه بسیار وافری به فرزندان خود و آینده آن ها دارند و به همین جهت تمامی تلاش خود را از همان دوران کودکی برای رشد و تربیت فرزندان به کار می گیرند. آن ها فرزندان خود را تحت شرایط مطلوب اقتصادی و اجتماعی رشد می دهند و از مدارس پیشرفته و توانمند برای تحصیلات بدون نقص آنها بهره می برند. بهترین کلاس های آموزش هنر، تکنولوژی، زبان و ورزش را برای آمادگی همه جانبه عزیزانشان محیا می کنند و همه این ها مستلزم زحمات و مشکلات متعددی است که والدین برای تربیت بی نظیر فرزندانشان با آغوش باز متحمل می شوند.

اما برخی از این پدر و مادرها علیرغم این که حساسیت فوق العاده ای به تربیت صحیح فرزندان خود دارند، بازهم مهم ترین قسمت زندگی آن ها را نادیده می گیرند یا دست کم آن طور که باید مورد توجه قرار نمی دهند. آن ها فراموش می کنند که ازدواج و شروع زندگی مشترک فرزندانشان بیش از هر موضوع دیگری اهمیت دارد و نیازمند آموزش و انتقال تجربه است.

ازدواج و شروع یک زندگی مشترک از مواردی هست که به علت استمرار و پیوستگی ممتد در زندگی افراد موجب می شود تا زن و شوهر به صورت مشترک هر موضوعی را با هم تجربه کنند. انواع مشکلات، موفقیت ها،شادی، غم و قصه ها، حوادث و اتفاقات خوشایند یا تاسف بار و اختلافات و تفاهم ها. این تغییر وضعیت در طول یک زندگی مشترک مستلزم قابلیت ها و تفکرات مشترکی بین زن و مرد است تا از برخورد موج شدید این نا همواریها با پایه های زندگی، اساس آن دچار لرزش و شکاف نگردد.

اهمیت دوران پیش از ازدواج(نامزدی) :

زندگی زناشویی متشکل از تجاربی است که با آزمون و خطا صورت می گیرد اما این آزمون و خطا تاریخ و مهلت مشخصی دارند که اگر از زمان آن ها بگذرد تبدیل به نفاق و درگیری و درنهایت جدایی خواهد شد.

زمان به موقع این آزمون و خطاها قبل از شروع زندگی مشترک و در دوره آشنایی یا نامزدی است که هر دوطرف با در نظر گرفتن عقاید و آداب مرسوم خانوادگی ارتباط کنترل شده ای را بایکدیگر آغاز می کنند.

در اصل این رابطه تنها برای شناخت خصوصیات و رفتارهای دو طرف نسبت به یکدیگر است و هرگز نباید این باور را به وجود بیاورد که این دوره مرحله مقدماتی ازدواج است و خواسته و ناخواسته باید ادامه راه به همین منوال صورت پذیرد. باید پذیرفت که این دوره فقط برای آشنایی، شناخت و محک یکدیگر است نه بیشتر. به زبانی ساده تر، یعنی هر جا که دو طرف احساس کردند که واقعا شکاف و اختلافات اساسی بین آن ها وجود دارد بهتر است که از ادامه راه خودداری کنند و بر عقاید و باورهای غلط خود و خانواده که مبنی بر بی آبرویی یا نگون بختی دختر و ضربه روحی هر دوطرف است یا مایه ننگ و حقارت خانواده است دست بردارند. زیرا این بهانه ها تنها یک باور غلط است که وجود منطقی و خارجی ندارد و از اساس اشتباه است. ضمن اینکه تحمل چند وقت ناراحتی و روحی و شکست عشقی خیلی راحت تر، معقولانه تر و واقع بینانه تر از یک عمر زندگی اشتباه و نابه جا با انواع مشکلات کوچک و بزرگ است.

اشتباه بزرگ :

پدر و مادری که یک عمر زندگی خود را وقف تربیت صحیح و آموزش موفق فرزند خود کرده اند نباید به خاطر باورهای غلط و عقاید اشتباه خود هرچه رشته اند را پنبه کنند. بله دوران نامزدی هزینه دارد، جشن و میهمانی دارد، دلبستگی دارد و خیلی موضوعات دیگر. اما این ها به هیچ عنوان دلیل خوبی برای ادامه راهی نیست که عاقبت خوشی ندارد. درست است باید به فرزندان آموخت که سنگ صبور مشکلات باشند و با هر اتفاقی که به نظرشان ناخوشایند نمی آید، شانه خالی نکنند اما اختلافات عمیق، عقاید متضاد، عدم علاقه قلبی به یکدیگر و مواردی از این قبیل مشکلات کوچکی نیستند که با گذشت زمان مرتفع شوند یا در زندگی های امروز نادیده گرفته شوند. باید این واقعیت را پذیرفت که فرزندان ما در شرایط و روزگازی غیر از ما زندگی می کنند و بین دوران عشقی ما و دوران عشقی آن ها دست کم چندین دهه فاصله است.

معیارهای ناگفته ازدواج :

در ابتدا باید به فرزندان آموخت که معیارهای مهم و اساسی زندگی مشترک خود را دریابند. البته به این علت که فرزندان قبلا تجربه این چنینی نداشته و اطلاعات و آگاهی کافی در این زمینه ندارد، نمی توانند وجوه مختلف یک زندگی ایده آل را بشناسند و اهمیت یک به یک آن ها را درک کند. به همین خاطر لازم است تا والدین هرکدام در جای خود نکات مهم و اساسی یک زندگی مشترک را صادقانه،‌صریح و بدون کاستی برای آن ها متذکر شوند و مزایا و معایب هرکدام را به روشنی یادآور گردند تا فرزندشان با آگاهی نسبی بتواند معیارهای خود را تقویت و هدایت نماید.

برخی از نکاتی که در زندگی زناشویی زمینه ساز یک زندگی ایده آل و لذت بخش است و بایدمورد توجه قرار بگیرد و بهتر است که جوانان به آن نظری داشته باشند، از این قرار است :

  • عدم اختلاف در عقاید مذهبی، فرهنگی و اجتماعی.
  • تراز تحصیلی و شغلی(بستگی به سلایق زن و شوهر دارد ولی باید مورد توجه قرار بگیرد) البته در این مورد دختران بهتر است از نظر همسرشان در رابطه با فعالیت های اجتماعی و شغلی خود در زندگی مشترک آگاه شوند و در آن زمینه به توافق قطعی برسند.

  • تناسب اندام و همچنین اهمیت به چاقی یا لاغری یکدیگر
  • تمایل داشتن به علاقه مندی های یکدیگر و پذیرفتن آنها
  • شخصیت و فرهنگ خانوادگی و نحوه تفکر و نگرش والدین همسر
  • انطباق برنامه های آینده و توافق در اجرای اهداف طرفین و تحمل عواقب آن. مثلا شاید دختری بعد از ازدواج قصد ادامه تحصیل دارد و همسر او در دوران نامزدی با این موضوع موافقت می کند اما با شروع زندگی مشترک، شروط و محدودیت هایی را برای تحقق این موضوع قایل می شود. مانند این که از تحصیل او در شهرهای دیگر یا دانشکده های خاص جلوگیری می کند و یا از پرداخت هزینه آن خودداری می کند.

  • توافق در موعد فرزند داری
  • توقعات و خواسته های شخصی از یکدیگر
  • نوع تمایلات و توقعات جنسی
  • محدودیت ها و آزادیهایی که برای یکدیگر قایل می شوند.
  • چگونگی کنترل بحران و وضعیت های دشوار توسط طرف مقابل(که نیاز به بررسی و دقت، بدون اطلاع همسر دارد.)
  • میزان عصبانیت و چگونگی کنترل آن و اینکه عصبانیت وی منجر به چه اتفاقاتی خواهد شد.
  • عدالت و انصاف در رفتار و اعمال
  • اهمیت به حرام و حلال
  • رعایت قوانین و حقوق دیگران
  • میزان رعایت نکات اجتماعی و فرهنگی
  • میزان انعطاف پذیری از خود گذشتگی
  • میزان ظرفیت انتقاد پذیری و تغییر پذیری
  • میزان توجه و حرف شنوی از پیشنهاد و خواسته های طرف مقابل
  • پرستیژ و شخصیت رفتاری گفتاری
  • میزان منطق و درک قضایا
  • اهمیت به نظافت و پاکیزگی شخصی و عمومی
  • میزان اهمیت به وضعیت و پوشش ظاهری و نوع راه رفتن، نشستن و غذا خوردن
  • میزان صبر و تحمل و بردباری
  • نوع تصور و چگونگی رفتار در رابطه با خانواده همسر
  • میزان توجه به سلامت و رفاه همسر و خانواده
  • میزان تفاهم در مسایل اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی
  • اهمیت به نحوه زندگی پدر و مادر وی. به این علت که فرزندان در زندگی زناشویی اغلب پدر و مادر و نزدیکان خود را الگو قرار می دهند توجه به زندگی نزدیکان وی خالی از لطف نیست .
  • تعداد جمعیت خانواده همسر و تفات آن با جمعیت خانواده خود
  • عقاید، تعصبات و آداب رسوم قومی
  • نژاد و قومیت خانواده همسر و وضعیت اجتماعی که در آن رشد و تربیت یافته است
  • اختلاف های تربیتی و تادیبی که ناشی از نگرش متفاوت والدین است

چگونگی برخور با مشکلات، میزان سازگاری و تصور در مورد طلاق و یا ادامه زندگی و دیدگاه آن ها در مورد طرف مقابل نکاتی است که ذهنیت فرد را تحت تاثیر خود قرار می دهد و لازم است که از آن ها شناخت کافی به دست آورد :

  • میزان و چگونگی ارتباط با جنس مخالف که این هم می تواند تحت تاثیر رفتار خانوادگی قرار بگیرد.
  • میزان شرم و حیا و احترام به دیگران
  • میزان حسادت ، خساست و تفکر اقتصادی و مدیریت بحران و آینده نگری هم از نکات مهم و قابل توجهی هستند که باید مورد بررسی قرار بگیرند.

خوشبختی توپی است که وقتی میغلتد به دنبالش میدویم
و وقتی می ایستد به آن ضربه میزنیم!!!
     
  
مرد

 
دلایل فرار آقایان از ازدواج
چرا برخی از آقایون ترجیح می دهند که ازدواج نکنند و مجرد باقی بمانند؟

تحقیقات حاکی از این مطلب هستند که ۳۵% از مردانی که در سن ازدواج قرار دارند تمایلی به ازدواج ندارند. گفته می شود که این افراد بین ۲۵-۳۰ ساله هیچ گونه علاقه ای حتی به صحبت کردن در مورد مبحث ازدواج هم ندارند. یکی از دلایل عمده این مسئله آن است برخی از این افراد در خانواده های کم توان مالی به دنیا آمده اند و در محدودیت و به دور از مهر و عطوفت رشد کرده اند و لذا اساساً نسبت به همسر، فرزند، و زندگی مشترک دلسرد هستند و حس خوبی ندارند. این افراد به دلیل سختی ها و مرارت هایی که در کودکی خود متحمل شده اند، دارای اعتماد به نفس پایینی هستند، بر این باورند که توانایی خوشبخت کردن نفر دومی را ندارند، و نمی خواهند زیر بار مسئولیت زندگی بروند. باید توجه داشت زمانیکه زن و مرد یکدیگر را دوست داشته باشند و برای هم ارزش قائل باشند، ازدواج خود را به منزله یک اشتراک قابل تحسین جلوه می دهد و زوجین را از مزایای بیشماری بهرمند می نماید.

از سوی دیگر برخی از آقایون هم هستند که تصور می کنند فقط زمانی آمادگی ازدواج را دارند که سایر جنبه های زندگی آنها به حد کمال رسیده باشد: از دانشگاه فارغ التحصیل شده باشند، شغل خوبی داشته باشند، سفرهای متعددی به اقصی نقاط جهان رفته باشند، با دوستان خود تجربه های زیادی را کسب کرده باشند و ...برای برخی از افراد ازدواج یکی از مهمترین وقایع موجود در زندگی است. اغلب مردها نامزد خود را به چشم یک زن و نه همسر نگاه می کنند و در همان مقاطع ابتدایی ارتباط او را می سنجند تا دریابند که آیا علایق و سلیقه های مشترکی در زندگی دارند یا خیر.

بر اساس تحقیقات تیم آکادمیک دانشگاه راجرز نیوجرسی تحت عنوان "پژوهش بین المللی ازدواج" و با همکاری محققانی از سراسر جهان این گروه به دلایل عمده عدم تمایل آقایون به ازدواج دست پیدا کردند که در ذیل شرح مختصری پیرامون آنها خواهیم داشت.

ترس از تعهد :

برخی از آقایون دچار نوعی درگیری ذهنی با عنوان "ترس از تعهد و سر سپردگی" هستند. این بدان معناست که تمایلی ندارند که مابقی عمر خود را تنها با یک خانم سپری کنند. آنها تصور می کنند که خیلی راحت می توانند زنهای مختلفی را برای زمانهای کوتاهی راضی کنند، اما راضی نگه داشتن یک خانم برای ۴۰ سال و یا بیشتر کار دشواری است. البته نباید فراموش کرد که در این قسمت گروه دیگری از آقایون هم وجود دارند که اصلاً چیزی در مورد روابط بلند مدت نمی دانند و چون از ابتدا کلیه روابط عاطفی آنها دوام زیادی نداشته به این نوع عشق ورزی عادت کرده اند و به همین دلیل کوچکترین تمایلی به ازدواج از خود نشان نمی دهند.

برداشت غلط از ازدواج :

برخی از آقایون تصور می کنند که ازدواج یعنی "پایان زندگی". آنها فکر می کنند که اگر ازدواج کنند دیگر قادر نیستند از زندگی لذت ببرند. دائماً افکار منفی در مورد زندگی مشترک در ذهن آنها رخنه می کند و بیشتر از این مسئله می ترسند که با انتخاب یک شریک برای همیشه زندگی جنسی آنها به بن بست می رسد. به هر حال هیچ یک از این تصورات صحت ندارند. متاسفانه برخی از آقایون به بی بند و باری عادت کرده اند و ازدواج برای آنها به منزله زنجیری است که به دور گردنشان می افتد و زمام امور را از دستشان می گیرد و به همین دلیل از ازدواج فراری هستند. شاید به خاطر تصورات غلطی است که این افراد از ازدواج دارند. لازم به ذکر است که آمار و ارقام موسسه ملی روانشناختی گویای این مطلب است که افراد متاهلی که از زندگی مشترک خود راضی هستند خیلی بیشتر از افراد مجرد از زندگی خود لذت می برند و به طور کلی انسانهای خوشحالتر، با نشاط تر و سرزنده تری هستند.

مسائل مالی :

برخی از آقایون به این دلیل از ازدواج کردن سرباز می زنند که تمایلی به تقسیم اموال خود با کس دیگری ندارند. آنها می دانند که به محض اینکه زیر یک سقف بروند مجبور می شوند درآمد و کلیه دارایی هایشان را با همسر خود تقسیم کنند و این کاری است که هیچ تمایلی نسبت به انجام دادن آن ندارند. برخی از مردها آنقدر خودخواه هستند که به هیچ وجه دوست ندارند با افرادی ارتباط برقرار کنند که چیزی از آنها طلب کنند.

دلبستگی های فردی :

برخی از مردهای جوان تعلق خاطر بسیار زیادی به مادر و پدر خود دارند که اصطلاحاً به این جور افراد "پسرهای مامانی" گفته می شود. بعضی از آقایون تصور می کنند که اگر ازدواج کنند با این کار خود به مادرشان بی توجهی کرده اند. همچنین این امکان هم وجود دارد که همسر جدید مانند مادر تحویلشان نگیرد و مجبور می شوند از لاک کودکی خود بیرون بیایند و بزرگ شوند؛ و چون از بزرگ شدن می ترسند نمی توانند زیر بار مسئولیت بروند به همین دلیل از ازدواج دوری می کنند.

تجربیات تلخ گذشته :

همانطور که می دانید هر تجربه ای که در زندگی بدست می آوریم تاثیری زیادی بر روی تصمیمات آتی ما می گذارد. اگر مردی در رابطه قبلی خود شکست خورده باشد، در انتخاب شریک زندگی بیش از اندازه وسواسی می شود. زمانیکه قلب اینگونه افراد برای اولین بار زخم خورد مرهم گذاشتن بر روی آن کار ساده ای نیست و جبران آسیب های روانی گذشته دشوار می نماید. این قبیل افراد بیش از اندازه محتاط می شوند و تنها یک خاطره بد، کلیه ابعاد زندگی آنها را تحت الشعاع قرار داده، نسبت به همه بدبین می شوند و به طور کلی تغییر کرده و تا ابد خیال ازدواج ا از ذهن خود پاک می کنند.

برخورداری از سرگرمی های مختلف :

برخی از آقایون هستند که خارج از حیطه شغلی برای خود سرگرمی های بیشماری درست می کنند و دیگر آنقدر وقت ندارند که بخواهند به زن و تشکیل زندگی فکر کنند. به عنوان مثال این روزها بسیار مشاهده می شود که مردهایی در سنین ۲۵- تا ۳۰ از محل کار که به خانه باز می گردند مشغول بازی های کامپیوتری می شوند و یا وارد اینترنت شده و عضو کلوپ های ارتباطی می شوند. در واقع شغل دومشان بازی با کامپیوتر است. این افراد عضو کانون های آنلاین بازی یا دوستی می شوند و وقت ارزشمند خود را برای ساعت های متمادی در این دنیای مجازی و فضای خیالی هدر می دهند.

عدم مسئولیت پذیری :

با شروع زندگی مشترک وظایف زوجین سنگینتر می شود و باید بیش از گذشته تلاش کنند. از همان ابتدا باید به فکر مسائل زیادی نظیر ورود بچه به زندگی هم بود. وظیفه حمایت و پشتیبانی از کودک در وهله اول بر عهده پدر می باشد. برخی از آقایون تمایلی ندارند که زیر بار مسئولیت های بیشتر بروند و تصور می کنند که تنها با فرار از ازدواج می توانند از بار سنگین مسئولیت های روزمره شانه خالی کنند، غافل از اینکه زندگی سرشار از مقوله های چالش برانگیزی که همه روزه بر آنها تحمیل می شود و اگر همراه با شریک زندگی خود با آن مشکلات روبرو شوند خیلی راحتتر از پس آنها بر می آیند.

ارضای نیازهای جنسی :

این روزها آقایون خیلی راحت تر از گذشته می توانند نیاز های جنسی خود را برآورده سازند به همین دلیل نیازی نمی بینند که تنها یک شریک مادام العمر برای خود انتخاب کنند. شاید این افراد متوجه نیستند که از نظر روانشناسی مردی که تنها با یک زن برای مدت زمان طولانی ارتباط جنسی برقرار می کند به لذات فیزیکی و روانی بیشتری دست پیدا می کند.

ترس از طلاق :

مردها تصور می کنند که با ازدواج نکردن می توانند از طلاق و ریسک های مالی که به همراه دارد جلوگیری بعمل می آورند. آنها به دایی، عمو و نزدیکان خود نگاه می کنند و چون می بینند که آنها از زندگی خود راضی نیستند به فکر فرو می روند که ممکن است اتفاقی مشابه برای آنها هم پیش بیاید، به همین دلیل از خود تمایلی برای ازدواج نشان نمی دهند.

ترس از تغییر و تحول :

آقایون تصور می کنند که با ازدواج باید تغییرات شگرفی را در زندگی خود متحمل شوند و بر سر مسائل زیادی با طرف مقابل مصالحه و سازش داشته باشند. از آنجایی که به روال عادی زندگی روزمره خود عادت کرده اند، تمایلی به ایجاد تغییر و تحول در زندگی ندارند.

فشار اجتماعی :

از طرف جامعه و اطرافیان خود هیچ گونه فشاری را برای تشکیل خانواده احساس نمی کنند. در خانواده های اصیل و با فرهنگ مرسوم است که وقتی پسر خانواده از نظر شخصیتی به رشد کامل می رسد، والدین او را به ازدواج و تشکیل زندگی مشترک تشویق می کنند اما در برخی از خانواده ها این نوع تشویق ها و دلگرمی دادن ها وجود ندارد و از اینرو جوان حمایت و پشتیبانی کافی برای قدم برداشتن در راه ازدواج را حس نمی کند.

لذت بردن از تجرد :

دوست دارند تا جایی که ممکن است از زندگی مجردی خود لذت ببرند. متاسفانه بعضی از جوانان با الگو برداری های غلط از اطرافیان فکر می کنند که اگر ازدواج کنند درب کلیه ی لذت های زندگی بر روی آنها بسته خواهد شد. این در حالی است که اگر انتخاب آنها صحیح باشد می توانند با همسر خود خوشی هایی را تجربه کنند که در زمان مجردی رویای آنرا هم نمی توانند در سر بپرورانند.
خوشبختی توپی است که وقتی میغلتد به دنبالش میدویم
و وقتی می ایستد به آن ضربه میزنیم!!!
     
  
مرد

 
آیا همه انسانها باید ازدواج کنند؟
ازدواج برای خیلی از ما بخشی عادی از زندگی است. ما بزرگ می شویم، دیپلممان را می گیریم، یا کار پیدا میکنیم یا وارد دانشگاه می شویم و بعد یک روز آن کسی که می خواهیم را برای زندگیمان پیدا می کنیم. اما این روزها افراد خیلی دیرتر ازدواج می کنند و قبل ازاینکه "بله" را سر سفره عقد بگویند مکث طولانی تری دارند. در جوامع غربی تحقیقات گزارش می کند که از سال 2001، تعداد کسانی که ازدواج می کنند هر ساله رو به کاهش است. در سال 1970، 72 درصد از جمعیت متاهل بودند ولی این رقم امروز به 50 درصد رسیده است. همچنین، درصد افرادی که طلاق گرفته اند شدیداً رو به افزایش است. مشخص است که همه این اطلاعات باعث می شود افراد قبل از ازدواج بیشتر و عمیقتر به این اقدام خود فکر کنند. سوال این است که در این روزگاری که هیچ چیز دائمی و بادوام به نظر نمی رسد، آیا باید ازدواج کرد یا خیر؟

بدون شک عامل دیگر در کاهش آمار ازدواج تاثیر طلاق بر ذهن نوجوانان و جوانان است. خیلی از آنهایی که به ازدواج فکر می کنند خود فزندان طلاق هستند. این مسئله آنها را در برابر رفتن زیر بار تعهدات ازدواج مقاومتر می کند. از 82 درصد از زوج های متاهلی که تا پنجمین سالگرد ازدواجشان زندگی مشترکشان ادامه پیدا میکند، فقط نیمی آن را به 10 سال می رسانند. با گذشت زمان، احتمال با دوام ماندن ازدواج ها کمتر و کمتر می شود. تعداد بالای شکست های ازدواج باعث می شود مردم بیشتر به مسئله ازدواج کردن یا نکردن فکر کنند.

اکثر مردم می فهمند که اول آشنایی همیشه سرشار از عشق و محبت است. اول همه رابطه ها همه چیز خوب است. سکس خوب است، همراهی و همدلی دو نفر با هم خوب است، و مقدار کمتر تعهدات مشترک زندگی را برایشان ساده تر می کند. زندگی کردن در خانه های جدا به هر دو طرف آزادی بیشتری داده و نگرانی ها معمولاً کمتر است. چیز زیادی برای نگرانی وجود ندارد. وقتی رابطه برهم می خورد، چیزهایی مثل بچه، مشکلات مالی و قضاوت های جامعه وجود ندارد که دو طرف را نگران کند و بیشتر افراد می توانند راحت از این مشکلات بگذرند. قبل از اینکه رابطه دو طرف قانونی شود، بر هم زدن رابطه کار سختی به نظر نمی رسد. سالیان سال است که به مردها و زن ها درمورد ازدواج و تعهدات آن هشدار می دهند. سکس بین دو طرف محو می شود، زن خانه مدام غرغر می کند، مرد به فردی تنبل تبدیل می شود که جز دستور دادن و خوردن کار دیگری در خانه نمی کند و خیلی چیزهای دیگر. اینجاست که می گویند، سری که درد نمی کند را دستمال نمی بندند.

بعد از گذشت یک زمان مشخص می فهمید که قدم بعدی در رابطه تان این است که ازدواج کنید. معمولاً فقط یکی از دو طرف میل به ازدواج دارد و طرف دیگر به همان وضعیت راضی است. اما به خاطر ترس از دست دادن رابطه، دو نفر با هم ازدواج می کنند. اما مدت زمان کمی بعد از ازدواج است که همه چیز خسته کننده و تکراری می شود. تعداد کمی از افراد از قبل پیشبینی می کردند که به چنین نقطه ای برسند. بعد از اینکه آنچه که باید گفته شود، گفته می شود و آنچه باید انجام داده شود، انجام داده می شود، زن و شوهر هر شب از سر عادت در اتاق نشیمن می نشینند و تلویزیون تماشا می کنند، هر روز همان کارهای مشابه و تکراری را انجام می دهند و زندگیشان کاملاً یکنواخت می شود. این مسئله باعث می شود متوجه شوید که خیلی چیزها درمورد همسرتان هست که دوست ندارید و آزارتان می دهد. متاسفانه، دیگر خیلی دیر شده است. دیگر ازدواج کرده اید و باید با آن کنار بیایید.

یک روی سکه می گوید چون نمی توانید اوضاع را تغییر دهید به این معنی نیست که اوضاع بد است. در زندگی دوره های تغییر مختلفی وجود دارد و وقتی ازدواج می کنیم، همراه با همسرمان این تغییر را تجربه میکنیم. گاهی اوقات یکی از دو طرف جلوتر از آن یکی است و گاهی اوقات این رشد با هم صورت می گیرد. اگر بتوانید هر مرحله رشد را با هم طی کنید، به دستاورد بسیار بزرگی در زندگیتان نائل شده اید. حتی اگر 10 سال هم با یک نفر رابطه دوستی داشته باشید، به ندرت درمورد موقعیت های واقعی زندگی که ممکن است موجب ازدواج یا برهم خوردن آن شود بحث می کنید. و ناگهان می بینید که با او ازدواج کرده اید و همه تعهدات و انتظارات دنیا از شما خیلی دشوار به نظر می رسد. خیلی وقت ها به زندگی مجردیتان فکر میکنید که هیچ کس نبود که بهش جواب پس بدهید، کسی نبود که نگرانش شوید، کسی نبود که مجبور باشید از او مراقبت کنید و هیچ کس هم نبود که به شما بگوید چه باید بکنید و چه نباید بکنید. اما قبل از اینکه در دریای پشیمانی گم شوید، به این فکر کنید که در زمان مجردی وقتتان را چطور می گذراندید؟ آیا آن تنهایی هر از گاه اذیتتان می کرد؟ آیا احساس کمال می کردید؟ آیا اوقات فراغتتان را به دنبال یک شریک زندگی بودید؟ آیا به آنهایی که ازدواج کرده بودند حسادت نمی کردید؟ آیا فکر نمی کردید که ازدواج یک مسئله خیلی مهم است و باید آنرا جدی بگیرید؟ آیا اصلاً باید ازدواج کرد؟

"عشق در نگاه اول فهمش راحت است، یعنی وقتی دو نفر برای یک عمر به هم نگاه می کردند و این به یک معجره تبدیل می شود..." – امی بلوم

ازدواج چه فوایدی دارد؟ ازدواج این امکان را برای افراد فراهم می کند که کمی آرامتر شوند و برای شناختن درونی و بیرونی طرف خود متعهد شوند. این نزدیکی و صمیمیت و اینکه بدانید یک نفر در این دنیا دوستتان دارد و به رابطه با شما متعهد است خیلی زیباست. همچنین ازدواج یکی از معدود راه های تشکیل خانواده بدون حرف مردم است. ارتباط و تشکیل خانواده بدون ازدواج قانونی همانطور که میدانید چندان در جامعه ما مورد پسند نیست. همچنین وقتی ازدواج کرده اید، می توانید خیلی راحت خودتان باشید و با راحتی بیشتری کارهایتان را انجام دهید. ازدواج معمولاً فواید مالی هم در بر دارد و حتی بانک ها افراد متاهل را بیشتر از افراد مجرد جدی می گیرند. ازدواج گذرگاهی برای شروع دوباره زندگی شماست. آنجاست که می توانید برای آینده تان و هر چه که برایتان مهم است برنامه ریزی کنید. البته این کارها را می توانید بعنوان یک فرد مجرد هم انجام دهید اما همیشه یک باری روی دوشتان است که یک روز بالاخره باید ازدواج کنید.

با وجود این فواید، ازدواج معایبی هم به همراه دارد. هرچقدر هم که دو طرف سعی کنند استقلال خود را در ازدواج حفظ کنند اما باز هم بخش اعظمی از استقلالتان با ازدواج از بین می رود. برخی رفتارهای و اعمال خاص که قبلاً برایتان قابل قبول بود، الان دیگر نیست و می تواند باعث عدم وفاداری احساسی یا جسمی شود. خیلی وقت ها ازدواج کردن مثل این می ماند که دوباره بچه شده باشید. بعد از ازدواج می بینید که دوباه با احساسات یک نفر دیگر محدود شده اید. البته ازدواج مثل زندان نیست اما آن آزادی که قبل از ازدواج داشتید دیگر وجود ندارد. خستگی جنسی هم بعد از ازدواج ایجاد می شود. صادقانه بگوییم، چند بار می توانید با یک نفر خاص قبل از اینکه پیر شوید رابطه داشته باشید؟ خیلی از زوج ها عشق و نوازش های حین رابطه جنسی را زیاد جدی نمی گیرند و همه شور و احساس در سکسشان از بین می رود. اگر با خود فکر می کنید که این اتفاق برای شما نخواهد افتاد مطمئن باشید که کاملاً در اشتباهید چون بالاخره این اتفاق می افتد.

بچه ها را هم وارد قضیه کنید و آنوقت است که داستان ازدواج سخت تر هم می شود. دو نفر الان باید درمورد نحوه بزرگ کردن و تربیت کردن فرزندانشان هم با هم توافق کنند. بچه ها در خیلی چیزها دخالت می کنند. بله درست است که بچه نعمت است و عشق بیشتری به زندگی زناشویی می بخشند اما کنار آمدن و تربیت کردن آنها کاری بسیار دشوار و استرس زا است و مسئولیت ها و انتظارات را ده برابر بیشتر می کند. بچه ها همچنین آن چیزهایی که درمورد همسرمان دوست نداریم را بیشتر به چشممان می آورند. به خاطر همه این مشکلات هم که شده باید قانونی تصویب کنند که زوج ها باید 5 سال تا بچه دار شدن صبر کنند تا بهتر بتوانند در این رابطه تصمیم گیری کنند.

"عشق یک دیوانگی موقت است، که با ازدواج درمان می شود." –آمبروز بیرث

آیا باید ازدواج کنیم؟ این سوال کاملاً شخصی است. ازدواج این روزها جذابیت خود را از دست داده است و رسانه ها هم خیلی به این موضوع کمک کرده اند. پاسخ به این سوال خیلی ساده است...اگر فکر می کنید برای شما مناسب است باید ازدواج کنید. اما اگر فکر می کنید که آن روش زندگی برای شما مناسب نیست پس نباید ازدواج کنید. هر فرد متاهلی که به شما می گوید، ازدواج چیزی را تغییر نمی دهد، کاملاً اشتباه می گوید. ازدواج خیلی چیزها را عوض میکند. البته خوشبختانه تعادلی که ازدواج ایجاد می کند به همان اندازه تاثیرات منفی، تاثیرات مثبت به همراه دارد.

داستان های پریان که در زمان کودکی برایمان می گویند فقط داستان اند. داستان واقعی جذابیت خیلی کمتری دارد و تلاش بیشتری هم می برد. برای ازدواج باید بخش خیلی بزرگی از خودمان را فراموش کنیم و خیلی آرزوها و خواسته های شخصیمان را مدتی متوقف کنیم. خیلی ها بعد از مدتی می فهمند آنچه که اول کار می خواستند خیلی با آن چیزی که آخر کار می خواهند فرق می کند. آیا همه اینها ارزشش را دارد؟ خیلی وقت ها زن و شوهر های خوشبخت می گویند که بله ارزشش را دارد اما یادتان باشد زن و شوهرهای خوشبخت هم یک شبه به آن وضعیت نرسیده اند. برای اینکه یک ازدواج دوام پیدا کند باید واقعاً به تعهدات پابرجا بمانید و مشکلات عاطفی، احساسی، ذهنی و فیزیکی خیلی زیادی را پشت سر بگذارید. ده سال اول را واقعاً به کشف رابطه می پردازیم. خیلی وقت ها تا زمانیکه مجبور می شویم با یک نفر زیر یک سقف زندگی کنیم، خودمان و همه پیجیدگی های خودمان را نمی شناسیم.

اگر چند وقت است که سردرگمید که باید ازدواج یکنید یا نه، توصیه می کنیم که کمی صبر کنید. این مسئله نشان می دهد که شما هنوز در این مورد تردید دارید و مطمئن به این کار نیستید. مطمئن باشید که وقتی زمان واقعی ازدواجتان رسیده باشد، آنوقت است که دیگر این تردید را ندارید و کاملاً از تصمیم خود مطمئنید.
خوشبختی توپی است که وقتی میغلتد به دنبالش میدویم
و وقتی می ایستد به آن ضربه میزنیم!!!
     
  
مرد

 
آیا ما در انتخاب پدر و مادرمان مختار هستیم؟
یک اعتقاد امریکایی می گوید، قبل از اینکه متولد شویم می توانیم پدر و مادرمان را انتخاب کنیم. این باور تقریباً مشابه اندیشه تناسخ است که می گوید، قبل از هر زندگی برخی از موقعیت های خاص را از قبل ترتیب می دهیم تا درس های مختلفی از آن بگیریم. در هر دو اندیشه، والدینمان خیلی بیشتر از آنچه که تصمیمش را دارند، به ما آموزش می دهند. آنها با انتخاب ها، اشتباهات، استعدادها و توانایی های خود در نشان دادن عشق و حمایتشان نسبت به ما، شخصیتمان را قالب گیری می کنند.

موهبت های آنها خیلی بیشتر از موهبت های بیولوژیکی است. بله، اصولی هست که تعیین می کند زیبا به دنیا بیایید یا زشت یا کاملاً معمولی. فکر نمی کنم لازم باشد بگویم که ظاهر فیزیکی شما، توانایی ورزشی و سلامت عمومیتان روی زندگی شما تاثیر می گذارد. این والدین ما هستند که تصمیم می گیرند بچه هایی که به دنیا می آورند، معتاد الکلی باشند یا نباشند؛ عقب مانده ذهنی باشند یا نباشند، در آینده با مشکلاتی مثل سرطان سینه یا بیماریهای قلبی دست و پنجه نرم بکنند یا نکنند. جز مراقبت از جسم ما با استراحت و تغذیه مناسب در زمان رشد، کار دیگری نمی توانند برای اکثر ویژگی های فیزیکی که به ما منتقل کرده اند بکنند.

اکثر ما آدمهای متوسطی هستیم. متوسط بودن معنایش همین است. پس اکثر ما جسم متوسطی با ویژگی ها، استعدادها و سلامت متوسط ارث برده ایم. پس چه فرقی می کند که چه کسانی را بعنوان پدر ومادر خود انتخاب کنیم؟ برای اثبات این قضیه نگاهی به آنهایی بیندازید که با ناپدری و نامادری یا پدرومادرخوانده بزرگ شده اند.

والدین ما—چه والدین حقیقی ما باشند، چه پدر یا مادر خوانده و چه ناپدری و نامادری—محیط رشد ما را تعیین می کنند. آنها هستند که سلامت مالی، سلامت تحصیلی، سلامت اجتماعی، و سلامت روانی ما را انتخاب می کنند. این آنها هستند که آگاهانه تصمیم می گیرند و براساس آن تصمیمات رفتار می کنند و احتمالاً به نتیجه ای که به دست می آید هم چندان توجه نمی کنند. خیلی از والدین خودشان بیسواد یا ناسالم هستند و نمی دانند که واقعاً چه انتخابهایی درست است و چیزی که انتخاب می کنند واقعاً عمدی نیست. در هر دو حالت، این انتخابهای آنها بوده که زندگی ما را ساخته است.

اگر این ایده حقیقت داشت که ما قبل از تولد والدینمان را انتخاب می کنیم؛ آنوقت می توانستیم خیلی راحت از انتخابمان به خود ببالیم و خوشحال باشیم که کسانی را انتخاب کرده ایم که ما را در همه شرایط دوست داشته و هیچگاه دست از حمایت از ما برنداشته اند.

اما اگر یکی از آن بچه هایی بودیم که کودکی وحشتناکی دارند چطور؟ آیا پدرتان یک معتاد الکلی است؟ مادرتان یک مجنون روانی است؟ آیا پدر و مادرتان افرادی بیسواد و نادان هستند که در هیچ زمینه ای توانایی راهنمایی کردن شما را ندارند؟ آیا آدمهایی هستند که هیچ توجهی به فرزندانشان ندارند و فقط مطابق خواست خود تصمیمگیری می کنند؟ در چنین شرایطی ممکن است والدینتان را دوست داشته باشید یا نداشته باشید اما می دانید که اگر قرار بود دوباره به دنیا بیایید و اینبار والدینتان را خودتان انتخاب کنید، هیچوقت اینها را انتخاب نمی کردید.

به خودتان نگاه کنید و به من بگویید که به چه چیز خودتان بیشتر می بالید؟ سرسختی و اعتماد به نفستان؟ توانایی بالایتان در درک دیگران و کمک به آنها؟ استعداد هنریتان در آهنگسازی؟ اخلاق کاریتان؟ برای لحظه ای هم که شده بنشینید و به توانایی ها و خصوصیات عالی خود فکر کنید که بدون دخالت پدرومادرتان برای خود ساخته اید.

اگر قرار بود من هم آن پرنسس لوسی باشم که می خواستم، هیچوقت نمی توانستم چنین مقاله ای را امروز برای شما بنویسم. علت اینکه امروز چنین توانایی دارم این است که از یک خانواده نابسامان بوده ام و میدانم که داشتن یک رابطه دوستانه و عاشقانه در خانواده چقدر ارزشمند است. به خاطر این است که کسی در زمان کودکی نبوده که به من محبت و توجه کند و امروز یاد گرفته ام که چطور قوی باشم و روی پای خودم بایستم. به زندگی خودتان نگاه کنید. ببینید اگر شما هم با والدین ایدآل بزرگ می شدید، همینی می شدید که امروز هستید؟

برای اصلاح خود، اولین قدم این است که ببینید خصوصیت منفی شما در نتیجه چه به وجود آمده است. تقصیر چه کسی است که شما امروز چنین خصوصیاتی پیدا کرده اید؟ قدم بعدی این است که مقصرین این جریان را ببخشید و در مرحله آخر این را یک موهبت الهی بدانید که مجبور شدید در آن فرایند اصلاح قدم بگذارید و توانستید از این طریق درسهای تازه ای بگیرید و زندگی خود را تغییر دهید. آنوقت از انتخاب والدین خود قدردان خواهید بود.
خوشبختی توپی است که وقتی میغلتد به دنبالش میدویم
و وقتی می ایستد به آن ضربه میزنیم!!!
     
  
مرد

 
آیا زمان طلاق فرا رسیده است؟
زمانهایی در زندگی زناشویی اتفاق می افتد که آنقدر غصه دارتان می کند که به طلاق فکر می کنید. اگر طلاق بگیرید زندگیتان بهتر می شود یا بدتر؟ بچه ها چطور با این موضوع برخورد می کنند؟ بهترین زمان برای اینکه به همسرتان بگویید که طلاق می خواهید چه موقع است؟

وقتی مشکلی در زندگی زناشوییتان پیش می آید این افکار و سوال ها به ذهنتان هجوم می آورند. گاهی اوقات وقتی آن مشکل حل می شود، فکر طلاق ناخودآگاه از بین می رود. اما اگر این افکار ناپدید نشدند و مداوم فکرتان را مشغول کردند چه ؟

وقتی مداوم به طلاق و نتایج آن فکر میکنید، باید زندگی و رابطه تان با همسرتان را به خوبی ارزیابی کنید. یک قدم عقب بروید و ببینید چرا چنین احساسی پیدا کرده اید و چه مدت است که این افکار و احساسات شما را مشغول کرده است؟ آیا چیز خاصی در زندگیتان باعث شده فکر کنید که طلاق تنها راه نجات و تنها تصمیم درست برای شماست؟

طلاق مسئله ای ناگوار است و تصمیم گرفتن برای طلاق را نباید آسان گرفت. اگر هنوز همسرتان را دوست دارید و می خواهید که زندگیتان درست شود، شاید بد نباشد که با مشاور خانواده در این مورد صحبت کنید و ببینید چرا چنین افکاری پیدا کرده اید و راهی برای رضایت بخش تر کردن زندگیتان پیدا کنید.

خیلی وقت ها پیش می آید که فکر می کنید طلاق چاره کار شماست و بعد روز بعدی که از خواب بیدار می شوید همه چیز به نظرتان خوب می آید. پستی بلندی هایی مثل این باید شما را به این فکر بیندازد که چه چیز برایتان اهمیت دارد و زندگیتان چطور می تواند بهتر یا بدتر شود. اگر فکر نمی کنید که همسرتان با شما نزد مشاور خانواده نمی آید، خودتان به تنهایی بروید و از آنها بخواهید که در تصمیم گیریتان کمکتان کنند.

این روزها آمار طلاق به شدت بالا رفته است اما باید فکر کنید که بعد از طلاق چه احساسی خواهید داشت. به این فکر کنید که چه بلایی سر بچه هایتان، خانه تان، و وضعیت مالیتان خواهد آمد.

همه چیز در زندگی شما در زندگی بعد از طلاقتان نقشی خواهد داشت.

اگر تصمیم به ادامه زندگی می گیرید، باید به زندگی که دارید فکر کنید و اینکه جقدر از این زندگی رضایت دارید و احساس خوشبختی می کنید. خیلی از زوج ها به نظر خوشبخت می آیند و وقتی تقاضای طلاق می کنند همه را از تصمیمشان متعجب می کنند. این افراد ظاهر خوبی به زندگی خود می دهند اما پشت درهای بسته همیشه در حال جنگ و جدال با هم هستند.

متاهل بودن می تواند بسیار لذت بخش و در عین حال غیر قابل تحمل باشد.

علائمی که نشان می دهد برای طلاق آمادگی دارید این است که همیشه عصبانی باشید، همیشه با همسرتان جنگ و دعوا داشته باشید، همدیگر را مقصر بدانید، دیگر خانواده خوشبختی نباشید، سر مسائل کوچک و پیش پا افتاده هم بحث و جدل کنید و از این قبیل. راه های زیادی برای تشخیص وخامت زندگیتان هست اما احتیاطات زیادی را هم باید طی این مدت در زندگیتان در نظر داشته باشید.

طلاق فقط به دو طرف ازدواج یعنی مرد و زن تاثیر نمی گذارد. اگر بچه داشته باشید، زندگی برای آنها هم خیلی سخت خواهد شد، البته ممکن است در ابتدا زیاد به ظاهر نیاورند. بعضی از بچه ها ممکن است خودشان را برای آن جدایی مقصر بدانند. اما با این حال باز هم درست نیست که دو نفر فقط به خاطر بچه هایشان با هم بمانند و به زندگی خود ادامه دهند. این همه چیز را بدتر هم خواهد کرد. بچه ها هم درست مثل خودتان یاد می گیرند که با طلاق شما کنار بیایند.

تصمیم نهایی برای طلاق فقط توسط خودتان گرفته می شود و این شما هستید که باید ببینید میلتان به کدام طرف است.

چطور بفهمیم که وقت طلاق رسیده است :

همه ما انسانیم، رشد می کنیم، نیازهایمان تغییر می کنند و گاهی اوقات روزگار زوج هایی که زمانی عاشق و معشوق بودند را از هم جدا می کند. فهمیدن اینکه کی وقت طلاق رسیده است کار سختی است. راه های زیر به شما برای گرفتن این تصمیم بزرگ کمک می کند.

دستورالعمل ها :

قدم 1: بدانید که وقت رفتن رسیده است و اگر احساس می کنید که در زندگی زناشویی به شما ظلم می شود—چه فیزیکی و چه فکری—یا سلامت عمومی شما به خاطر رفتار همسرتان به خطر افتاده است از دیگران کمک بگیرید. اعتیاد به موادمخدر و الکل، کتک زدن، فحاشی، اعتیاد به قمار و مشکلات زیاد بخش دیگر با گذشت زمان روز به روز بدتر می شوند. اگر احساس می کنید که همسرتان می تواند روزی بهبود پیدا کرده و به وضعیت عادی برسد، با همه وجود از او حمایت کنید اما نه با جنگ و دعوا. درغیر اینصورت باید به این نتیجه برسید که طلاق سالمترین راه ممکن برای شماست.

قدم 2: اگر دلیل شما برای جدایی هیچگونه از موارد سوءاستفاده که در بالا عنوان شد نیست، نزد مشاور خانواده بروید. بسیاری از متخصصین می گویند اگر یک زوج با صداقت سعی کنند با مشاوره خانواده زندگیشان را حفظ کنند اما هنوز هم بعد از یک سال برای جدایی شک و شبهه در ذهنشان باشد، ممکن است در آن زمان به این نتیجه برسند که طلاق بهترین راه برای هر دو آنهاست.

قدم 3: از خودتان بپرسید که آیا به خاطر فرزندانتان به زندگی زناشوییتان ادامه می دهید یا خیر. بااینکه بسیاری از زوج های مشکل دار به خاطر فرزندانشان به زندگی با هم ادامه می دهند اما انرژی منفی، جنگ و دعواهای پدر و مادر و ناخوشنودی کلی والدین به بچه ها هم سرایت خواهد کرد. بااینکه خیلی ها با این نظر موافق نیستند اما اگر بچه هایتان تنها دلیل با هم بودن شما هستند بهتر است بدانید که پدر و مادر خوشبخت اما جدا از هم بسیار سالمتر از پدر و مادر ناخوشنود زیر یک سقف است.

قدم 4: نگاهی دقیق به خودتان بیندازید و رفتارهای خودتان را در مشکل بسنجید. از همسرتان هم بخواهید که همین کار را بکند و فکر کنید که چه چیزهایی باید تغییر کند و صادقانه بپذیرید که آن تغییر ممکن است یا نه. اگرهر دو شما بتوانید اشتباهات خودتان را تشخیص داده اید اما برای التیام بخشیدن به رابطه تان میلی به قدم برداشتن ندارید، بهترین راه برایتان جدایی است.

قدم 5: زخم هایی را پیدا کنید که قابل التیام نیستند. ببینید چطور این آسیب ها پدید آمده اند و چرا قابل درمان نیستند. گاهی اوقات خیانت، دروغگویی، بی اعتنایی، سوءاستفاده، اعتیاد و از این قبیل را می تواند کلامی بخشید اما قلبتان برای همیشه شکسته می ماند و دیگر نمی تواند اعتماد کند. احساس گناه، عصبانیت، خشم و بی اعتمادی هیچوقت از بین نمی روند و سرپوش گذاشتن بر آنها برای حفظ زندگی فقط هر دو شما را بیچاره تر خواهد کرد.

قدم 6: اجازه بدهید که آسیب ببینید، بترسید، احساس افسردگی کنید و حتی تنها شوید. اما اجازه ندهید ترس از این احساسات تنها دلیل شما برای ادامه زندگی با همسرتان باشد. گاهی ماندن در رابطه های ناسالم فقط به این دلیل که به آن عادت کرده اید راحت به نظر می رسد اما هرچه مدت بیشتری در یک زندگی ناکام بمانید خودتان را عمیق تر در آن چال می کنید. خودتان را رها کنید و بدانید که بعد از فرونشستن طوفان هم شما و هم همسرتان خواهید توانست دوباره از زندگی لذت ببرید، حتی اگر اینبار جدا از هم باشد.
خوشبختی توپی است که وقتی میغلتد به دنبالش میدویم
و وقتی می ایستد به آن ضربه میزنیم!!!
     
  
صفحه  صفحه 2 از 44:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  41  42  43  44  پسین » 
خانه و خانواده

Knowledge about Marriage | دانستنیهای زندگی زناشویی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA