ارسالها: 468
#11
Posted: 25 May 2012 08:26
شهوت نميتونه عشق رو بوجود بياره، مگه اينکه شهوت رو از خودت دور کني تا عاشق شي
من ميگم فقط عشق، در سايه ي يه عشق سالم آدم به همه چيز دست پيدا ميکنه.
بعضي وقت ها تو زندگي
مجبوري جايي وايسي
که ســـخت ترين جا واسه وايسادنه .... !
ارسالها: 1095
#12
Posted: 13 Jun 2012 11:47
مراحل عشق از دید دانشمندان(جالب و آموزنده)
دانشمندان و محققان عاشق شدن رو به سه مرحله تقسیم کردن . اول کشش جنسی که قاعدتأ دوره کوتاهی است. دوم، حس جسمی - عاطفی که آدم در این دوران در عالم هپروت غوطه ور می شه و در اصل یواش یواش احساس عشق از دید علم روانشناسی امروزی شکل می گیره.
مرحله سوم عاشق شدن، تعهد طولانی مدته. در این رابطه یعنی مرحله سوم دکتر پرتوی تبار دکتر روانشناس در لندن می گن که فرق نمی کنه مال کدوم کشور باشی یا تابع کدوم فرهنگ این سه مرحله بر همه وارده . . .
وقتی که حس عشق نسبت به کسی در ما شکل می گیره کاملتر و کاملتر میشه و با کاملتر شدنش، از داغ بودنش کمتر میشه ولی عشق عمیقتر میشه .
عجیبه که در جایگاه اصلی حس عشق و عاطفه که در مغز ما هست هم این تکامل عملا انجام میشه. اوایل رابطه ، سطح مغز درعواطف ما نقش داره و بعد با عمیقتر شدن احساس ما جالبه که قسمتهای داخلی و عمیق مغز درگیرعاطفه میشن، یعنی منطقه سنترال لوب که داخل مغز در مرکزشه و شکل نعل اسبه .
نتیجه چند آزمایش که نشون میده در ملاقات اول چه چیزهائی باعث میشه که بگیم بیقرار یا الفرار . . .
اصولا بین ۹۰ ثانیه تا ۴ دقیقه بیشتر طول نمی کشه که قلبا حس کنیم که از یکی خوشمون می یاد یا نه ؟
در این مدت زمان کوتاه نتیجه این است که:
۵۵ درصد حرکات یکنفر باعث جذب یا فرار ما میشه.
۳۸ درصد، تن صدا و سرعت حرف زدن.
و۷ درصد محتوای صحبت ها می تونه تأثیر مثبت یا منفی بگذاره.
تأثیر کارساز نگاه
روانشناس نیویورکی پروفسور آرتور آرون که در مورد ” عاشق شدن” تحقیق میکنه، به این نتیحه رسیده که نگاه تأثیر کارسازی در عاشق شدن داره .
این پروفسور از دوغریبه خواست که تما م رازهای زندگیشون رو برای همدیگه تعریف کنن. این مرحله از آزمایش چهارساعت و نیم طول کشید .
بعد پروفسور ازشون خواست که به مدت ۴ دقیقه به چشمهای هم زل بزنن. بعد از چند بار تکرار این آزمایش با افراد متفاوت خیلی از زوجها اعتراف کردن که شدیدا به طرف مقابلشون جذب شده بودن. حتی دو تا از اون غریبه ها بعدا با هم عروسی کردن.
اصولا وقتی که ما از لحاظ جنسی ذوق زده میشیم چشمهامون بزرگتر میشه.
هورمون هایی که در مراحل عاشق شدن دست دارن
مرحله اول: کشش جنسی یا شهوت
هوس و خواستن که عاملشون هورمونهای مردانه تستوسترون و هورمون زنانه استروژن هستند.
این هورمونها هستند که باعث میشن آدم دنبال جنس مخالف بره ..
مرحله دوم: دل باختن
از این مرحله است که واقعأ عشق پا می گیره . د راین مرحله است که آدم نمی تونه به چیز دیگه ای جز معشوقش فکر کنه. از علامات این مرحله از دست رفتن اشتها و بی خوابی هستش چون بیشتر سعی فرد اینه که ساعات روز رو به طرف مقابل فکر کنه . در مرحله جذ ب، گروهی از سلولهای عصبی ما یعنی نیورو ترنزمیترها که اسمشون ” مونو آمینوز” هستش نقش مهمی رو بازی میکنن .
دوپامین نوعی ماده شیمیایی که از مغز تولید میشه. نوره پاین فرین Norepinephrine یا همین آدرنالین که باعث میشه عرق کنیم و قلبمون سریع بزنه .
سروتونین : یکی از مهمترین مواد شیمیائی عشقه و اون چیزیه که ممکنه موقتا ما رو دیوونه کنه .
مرحله سوم: دل بستن
این سومین مرحله عشق و درازمدت ترینش. البته اگر یک رابطه بخواد ادامه پیدا کنه وارد این مرحله خواهد شد .این مرحله از عشق که ماندنیه مراحل قبلی کوتاه مدتن. علتش هم اینه که دو مرحله اول عشق هوس و جذب آدم رو از کار و زندگی میندازه برای همین قرار نیست که دائمی باشه چونکه از دید طبیعت باعث نابودی شخص میشه .
این احساسه که زوجها رو به هم متعهد می کنه و باعث میشه با هم بمونن. هورمونهایی که در این مرحله بوسیله سیستم عصبی آزاد میشه. هورمونهایی که باعث میشه دو نفر بهم وفادار بمونن .
اوکسیتوسین: این هورمون ماده شیمیایی هستش که غده هیپوتالاموس ترشحش میکنه. این هورمون کمک میکنه که رابطه پایدار بشه. این هورمون زمان بارداری هم در خانمها تولید میشه که به ساخته شدن شیر کمک میکنه و حس تعلق مادر و فرزند رو قوت میبخشه . در عین حال این هورمونی که در زمان آمیزش در مغز ترشح میشه و حس تعلق رو در دو نفر تشدید میکنه .
واسوپرسین: هورمونی که در رابطه دراز مدت در دو نفر تولید میشه این هورمون فعالیتهای کلیه رو کنترل میکنه و حس ایثار رو درفرد مقابل ایجاد میکنه .
چرا اصلا انسان احتیاج به یک همدم از جنس مخالف داره ؟
آیا یک الگوی همگانی برای زن ایده ال و مرده ایده ال هست ؟
تو انتخاب طرف مقابلمون چه چیزهایی نقش دارن ؟
زمانی که یک نفر رو به عنوان زوجمون انتخاب می کنیم، گویا اول ناخودآگاهانه کسی رو انتخاب می کنیم که از نظر ژنتیکی شبیه به خودمون باشه.
عجیبه که گویی ظاهر یک شخص تا حدی میتونه گویای ساختمان ژنتیکی اون فرد باشه. مثلا چهره هایی که طرف چپ و راست صورتشون قرینه نیستند، بیشتر احتمال داره که دارای مشکلات ژنتیکی و مادرزادی باشند.
دراین زمینه مطالعاتی که شده نشون میده مردها، بخصوص دنبال زنهایی می گردن که دو طرف صورتشون با هم قرینه است .
باز به نظر میاد که مردهاغیر از قرینگی صورت، به شکل اندام جنس مخالف هم ناخوداگانه توجه میکنن. مطالعات نشون داده که مردها بیشتر جذب خانمهایی میشن که تناسب قطر کمر به پهنای باسنشون ۰/۷ هستش. این رو می تونین با تقسیم اندازه کمر به اندازه باسنتون حساب کنین .
شاید علت این نوع سلیقه مشترک در جنس مرد، از اونجایی ریشه گرفته که وقتی زنها وارد سنین بالاتر میشن دور کمرشون چربی جمع میشه و کمرشون پهنتر میشه. بنابراین تناسب ”هفت دهم” به هم میخوره و ناخوداگاه این تصور رو در ذهن مردها ایجاد میکنه که این زن دیگه بارور نیست .
برای اینکه از نگرانی در بیان این رو هم بدونین که ” تناسب هفت دهم در زن چاق یا لاغر فرق نمی کنه و یکسانه.
ولی مسئله انتخاب زوج زنها با مردها خیلی فرق میکنه برای زنها قرینگی صورت مرد زیاد مهم نیست. ولی چیزی که مهم بنظر میاد توانایی مرد در فراهم کردن غذا و نگهداری از بچه های آیندشون نقش مهمتری رو بازی میکنه تا که ظاهرشون .
مردهای پولدار یا قدرتمند، چه از نظر جسمی و چه از نظر موقعیت مالی واجتماعی، همونقدر بین خانمها طرفدار دارن که لئوناردو دوکاپریو در فیلم تایتانیک!؟
تحقیقات نشون داده که ما کسی رو ترجیح میدیم که به خودمون شباهت داشته باشه و یک نسبتی هم بین این اجزای بدن در زوجها هست. بین اندازه ریه ها، بلندی انگشت وسط دست، درازای لاله گوش .و اندازه کلی گوش ها. قطر گردن و مچ دست و میزان سوخت و ساز بد
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1495
#13
Posted: 10 Oct 2012 09:21
یک سوال برام پیش اومده
عشق واسه چیه؟
عاشق نهایت عشقش چیه ؟
مجنون و فرهاد هم که خیلی عاشق بودن این همه زحمت کشیدن واسه چی ؟
جواب همه اینها وصال است ویا ازدواج دیگه خب ازدواج میکنه که چیکار کنه بشینه عشقشو نگاه کنه
این حرفا برا من عجیبه که فک میکنم با عشقم ازدواج کردم ولی با شهوت زیاد دوستش دارم
دوریشو نمیتونم تحمل کنم وقتی دوریم واسه هم گریه میکنیم ولی وقتی به هم میرسیم اولین کارمون ده دق بغل کردنه و بعد پریدن رو تختخواب
اطلا نمیشه عشقو شهوت رو یک لحطه از هم جدا دونست البته یک فرق داره عاشق شهوت رو برای ارامشو زیاد کردنه عشقش به معشوق میخواد و بعد سکس هم عاشقنه عشقشو تو اغوش میگیره و رفتارش با قبل سکس فرق نداره
اما اونکه فقظ شهوت داره بعد سکس رفتارش فرق میکنه و این محسوسه
مگه بگی عشق عرفانی که من قبولش ندارم یه ادم مثلا عاشقه خدا بشه
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
ارسالها: 549
#14
Posted: 30 Oct 2012 00:10
متن سخنرانی هلن فیشر در مورد کارکرد مغز و عشق :
من و همکارانم آرت آرون و لوثی براون و دیگران، 37 نفر رو کهدیوانهوار عاشق همدیگه بودن رو داخل اسکنر ام.آر.آی عملیاتی مغز گذاشتیم. 17 نفر از اونها از عشق خودشون راضی بودند، و 15 نفر دیگه دچار شکست عشقی شده بودند، و ما داریم آزمایش سوم خودمون رو شروع کنیم: مطالعه افرادی که بعد از گذشت 10 تا 25 سال از ازدواجشون ادعا میکنن که هنوز عاشق همدیگههستن. بنابراین، این داستانکوتاه اون تحقیقه.
در جنگل های گواتمالا، در تیکال، معبدی وجود داره. این معبد توسط بزرگترین پادشاه خورشید، از بزرگترین شهر، از بزرگترین تمدن آمریکا، مایاها ساخته شده. اسمش جاسا چان کاویل بوده. او قامتی بلندتر از 6 فوت داشته. و تا 80 سالگی زندگی کرده، و زیر این مقبره در سال 720 بعد از میلاد مسیح به خاک سپرده شده. و کتیبه نویسان مایایی ادعا کردند کهکه او شدیدا عاشق همسرش بوده. بنابراین، به احترام همسرش معبدی روبروی معبد خودش ساخت. و هر سال در بهار و پاییز، دقیقا در زمان اعتدالین، خورشید از پشت معبدش طلوع می کنه، و معبدهمسرش رو کاملا با سایه معبد خودش میپوشونه. و هنگامی که خورشید در بعد از ظهر از پشت معبد همسرش غروب میکنه، معبد خودش کاملا توسط سایه معبد همسرش پوشیده می شه. بعد از 1300 سال، این دو عاشق هنوز از آرامگاهشان همدیگر رو لمس می کنند و می بوسند.
دور تا دور دنیا مردم عاشق میشوند. برای عشق آواز می خوانند، برای عشق می رقصند،در مورد عشق شعر می سرایند وداستان می نویسند. در مورد عشق افسانه و اسطوره تعریف میکنند. برای عشق غصه می خورند، برای عشق زندگی می کنند، برای عشق می کشند، و برای عشق کشته میشوند. همان طور کهوالت ویتمن یک بار گفت، «اوه، من همه چیز را به خاطر تو به خطر می اندازم.» انسان شناسان شواهد عشق رو در 170 جامعه پیدا کردهاند. آنها هرگز نتوانسته اند جامعهای رو پیدا کنند که در اون عشق وجود نداشته باشه.
ولی عشق همیشه یک تجربه شاد نیست. در یک مطالعه در بین دانشجویان کالج، از آنها سوالات بسیاری در مورد عشق پرسیده شد، ولی دو تا از سوالها که بیشتر به چشمم آمد، این دوتا بودند، «آیا تا به حال شده کسی که خیلی دوستش داشتید شما رو رد کنه؟» و سوال دوم این بود، «آیا تا به حال شده کسی رو که خیلی شما رو دوست داشته رد کرده باشید؟» و تقریبا 95 درصد از آقایان و خانم ها جواب "بله" به هر دو سوال داده بودن. تقریبا هیچ کس جون سالم ازعشق به در نمیبره.
خوب قبل از این که موضوع راجع به مغز رو شروع کنم، می خواهم چیزی رو براتون بخونم که به نظرم قدرتمندترین شعرعاشقانه روی زمینه. شعرهای عاشقانه دیگری هم وجود دارند، که البته به همین اندازه خوبن، ولی فکر نکنم که از این یکی بهتر باشن. اینو سال 1986 یه کاتاکوتل سرخپوست ناشناس از آلاسکای جنوبی بهیه تبلیغ کننده مذهبی گفته، من قبلا هیچوقت فرصت خوندنش رو نداشتم."آتش با درد عشق تو از تن من می گذرد، درد با آتشهای عشق من به تو از وجودم می گذرد. درد عشق من برای تو، مثل جوششی در آستانه فوراناست، که از آتش عشق من نسبت به تو استفاده می کند، چیزی را که به من گفتی به یاد دارم. به عشق تو نسبت به من فکر می کنم، با عشق تو نسبت به من از هم پاشیدم. درد و باز هم درد، با عشق من به کجا می روی؟ به من گفته بودند کهتو از اینجا خواهی رفت. به منگفته بودند که تو مرا اینجا رها خواهی کرد. بدنم با اندوه بی حس است. چیزی را که گفتم یادت بماند، عشق من. خداحافظ، عشق من، خداحافظ." امیلی دیکنسون نوشته، «جدایی، همهی چیزیهکه کافیه از جهنم بدونیم.» چند نفر در طول میلیونها سال تکامل انسانها از این موضوع رنج بردهاند؟ چند نفر در سرتاسر دنیا هم اکنون در حال رقص و شادی و خوشحالی هستند؟ عشق یکی از قویترین احساسات روی زمینه.
در نتیجه سالیان پیش تصمیم گرفتم که نگاهی به مغز بیندازم و این حس جنون آمیز رو مطالعه کنم. اولین بررسی ما راجع به آدمهایی که عاشق همدیگه بودند در سطح وسیعی در رسانهها مورد پوشش قرار گرفت، بنابراین خیلی کوتاه راجع بهش صحبت میکنم. ما در یک قسمت کوچک، نزدیک ریشه مغز که بهش ventral tegmental میگیم، فعالیتهایی پیدا کردیم. ما در بعضی از سلولها که بهشون سلولهای A 10 میگیم فعالیتهایی پیدا کردیم. سلولهایی که در واقع سازنده دوپامین که یه تحریک کننده طبیعیه هستند، و اون رو به خیلی از قسمت های مغز ترشح میکنن.در واقع این قسمت، VTA، قسمتی از سیستم پاداش دهی مغزه. اون در سطح خیلی پایینتری از پروسههای شناختی مغز عمل میکنه. و در سطحی پایینتر از احساسات. اون مربوط به قسمتیه که ما بهش هسته خزندگانی مغز میگیم، که مربوطه به نیاز و خواهش و تمنا، و انگیزه، به تمرکز و به میل داشتن. در واقع، دقیقا همون قسمت از مغز که مااون فعالیت رو پیدا کردیم جاییه که وقتی کسی تحت هجوم کوکایین قرار میگیره، به فعالیت درمیاد.
ولی عشق خیلی بیشتر از نشئه کوکائینه -- حداقلش اینه که نشئه کوکائین از بین میره. عشق یه وسواس فکریه. عشق شما رو تسخیر خودش میکنه. و حس خود بودن رو از آدم میگیره. فرد عاشق نمیتونه جلوی خودش رو بگیره که راجع به یه نفر دیگه فکر نکنه. یه نفر توی مغزش جا خوش کرده. مثل یک شعر قرن هشتم ژاپنی که گفته، "آرزو و اشتیاق من زمانی برای توقف نداشت." عشق مهار نشدنیه. و وسواس فکری میتونه بدتر بشه وقتی کسی، از طرف عشقش رد بشه.
خب، حالا، لوثی براون و من، متخصصین مغز شناسی پروژه مون، داریم اطلاعات آدمایی رو بعد از رد شدن از طرفشون و جدایی، داخل ماشیناسکن گذاشتیم بررسی می کنیم. واقعا کار سختی هم بود، قراردادن این افراد داخل ماشین، بخاطر اینکه در وضعیت و حالت خیلی بدی قرار داشتن. (خنده حاضرین)
بهرحال، ما یه سری فعالیت در سه قسمت مغز پیدا کردیم. ما فعالیتهایی رو در قسمتی از مغز، دقیقا همون قسمتی از مغز که به عشق شدید مربوط میشه پیدا کردیم. چه معاملهی بدی. میدونید، وقتی که جدایی بین دونفر پیش میاد، چیزیکه فرد عاشق خیلی دوست داره انجام بده اینه که بتونهاون فرد موردنظر رو فراموش کنه، و بتونه به زندگیش ادامه بده، ولی نه، اتفاقا خیلی سختتر و بیشتر عاشقش خواهد شد. همونطور که ترنس شاعر، شاعر رومی گفته، گفته که، «هرچقدر که امیدم کمتر است، عشقم داغتر است.» و در واقع، ما الانمیدونیم که چرا اینطوره. 2000سال بعد از این شعر، ما میتونیم این رو توی مغز توضیح بدیم. که بخش پاداش دهی مغز برای خواهش و انگیزه و تمنا، برای تمرکز، فعالتر میشه وقتی که طرف نمیتونه چیزی رو که میخواد بدست بیاره. و در مورد مورد بحث ما، بزرگترینجایزه زندگی: که یک همسر و شریک مناسبه.
ما در قسمتهای دیگری از مغزهم فعالیتهایی پیدا کردیم-- در قسمتی از مغز که مربوطه به محاسبه کردن سود و ضرره. میدونید، طرف اونجا دراز کشیده، داره به عکسش نگاه میکنه، و داخل ماشین اسکنه، و داره با خودش سبک سنگین میکنه، که چهاشتباهی ازش سر زد که خراب شد. چطور و چه چیزی رو از دستداده؟ در واقع، لوثی و من یه جک راجع به این موضوع داریم. از نمایشنامه دیوید مامت، و توی این نمایشنامه دوتا کلاهبردار هست، و زنی که دارهسر اون مرد کلاهبردار رو کلاه میزاره، و مرده به زن نگاه میکنه و میگه، "اوه، تو اسب بدی هستی، من روی تو شرط نمیبندم." و حقیقتا، همین قسمت از مغزه، مرکز هسته accumbens، که وقتی که طرفداره بردهها و باختههاش رو اندازه میگیره فعال میشه. همچنین این قسمت از مغز وقتی فعال میشه که کسی برای سود و زیانهای بزرگ میخواد ریسک بزرگی کنه.
و در نهایت، ما فعالیتهایی رو در قسمتی از مغز پیدا کردیم که به وابستگی شدید به فرد دیگری مربوطند. عجیب نیست که مردم در سرتاسر جهان ازش رنج میبرند و جنایتهای بر پایه احساسات خیلی زیاد اتفاق میافته. وقتی که کسی در عشق شکست میخوره، نه تنها در در عشق غرق میشه، بلکه حس وابستگی شدیدی نسبت به اون فرد پیدا میکنه. علاوه بر این، بخش پاداش دهیمغز هم داره کار خودش رو میکنه، و طرف انرژی و تمرکزخیلی شدیدی رو درون خودش حس میکنه، انگیزه خیلی شدید و میل به ریسک کردن همه چیز برای بدست آوردن بزرگترین جایزه زندگی.
خب، من از این آزمایش چه چیزی یاد گرفتم که دوست دارم بههمه دنیا بگم؟ در درجه اول، من به این نتیجه رسیدم که عشق یک محرکه، یک محرک اولیه و ابتدایی برای جفت یابی. یه محرک جنسی نیست-- محرک جنسی طرف رو به سمت طیف مختلفی از شریکهای جنسی میکشونه. عشق باعث میشه طرف انرژی جفت یابیاش رو فقط روی یک نفر متمرکز کنه، حفظ کردن جفتیابی، و شروع به جفتگیری با این فرد مختص و منحصر بفرد. فکر میکنم از همه شعرهایی که راجع به عشق خوندم، اونی که همهشون رو خلاصه میکنه رو افلاطون بیشتر از 2200 سال پیش گفته. گفته، "خدای عشق در حالت نیاز زندگی میکنه. یک نیازه، یک انگیزه است. یک بی تعادلیپایدار است. مثل گرسنگی و تشنگی، و از بین بردنش تقریبا غیر ممکن." همچنین من به این نتیجه رسیدم که عشق یه نوعی از اعتیاده: یه اعتیاد کاملا عجیب و شگفتانگیز تا وقتی کهاوضاع خوب پیش میره، و یه اعتیاد کاملا سهمگین و ناگوار وقتی که اوضاع خرابه و خوب پیش نمیره.
و حقیقتا، همه شاخصهای اعتیاد رو داره. کاملا روی طرفش تمرکز میکنه، بی وقفه بهش فکر میکنه، تمنا و خواهش نسبت بهش پیش میاد، و واقعیت تحریفمیشه، و برای بدست آوردنش طرف حاضر میشه ریسکهای بزرگی کنه. و سه شاخصه اصلی اعتیاد رو داره. تاب و تحمل-- لازمه که بیشتر طرف رو ببینه، بیشتر و بیشتر-- و عقب نشینی، و دوباره در آخر عود کردن نیاز. دوستی دارم که به تازگی در حال فراموش کردن یه رابطه عشقی خیلی وحشتناکه، تقریبا هشت ماهه که از جداییشون گذشته، و داره کم کم حس بهتری پیدا میکنه. یه روز که داشته توی ماشینش رانندگی میکرده، یکدفعه از رادیوی ماشینش آهنگی رو میشنوه که اونو یاد عشقش میندازه. و نه تنها خواستن و تمنا یکدفعه به سراغش اومده، بلکه مجبور شده ماشین رو به کنار جاده بکشونه و گریه کنه. بنابراین، دوست دارم جامعه پزشکی حقوقی و حتی آکادمیک، سعی کنند متوجه بشن، که حقیقتا، عشق یکی از اعتیادآورترین موجودات روی زمینه.
______________
ادامه دارد ...
میخندم...ساده میگیرم...ساده میگذرم...بلند می خندم و با هر سازی میرقصم...نه اینکه دل خوشم! نه اینکه شادم و از هفت دولت آزاد!
مدتی طولانی شکســــتم،زمین خوردم،سخــــتی دیدم،گــــریه کردم و حالا...
برای 'زنده ماندن' خودم را به 'کوچه ی علی چپ' زده ام
ارسالها: 549
#15
Posted: 30 Oct 2012 00:10
ادامه:
_____________
همچنین دوست دارم به جهان بگم که حیوانات هم عاشق میشوند. هیچ حیوانی روی این سیاره وجود نداره که با هرکسی که پیش بیاد رابطهجنسی برقرار کنه. خیلی پیر، خیلی جوان، خیلی کثیف، خیلی احمق هم که باشند، این کار رو نمیکنن. مگر اینکه داخل یه قفس توی یه لابراتوار باشن -- و میدونید، اگر کسی همه عمرش رو توی یه جعبه کوچیک بگذرونه، روی این موضوع که با کی رابطه جنسی برقرار کنه زیاد سخت گیر نمیشه--ولی من در میان صدها موجود بررسی کردم، و در همه جای دنیای وحش، حیوانها بر میگزینند. در واقع رفتارشناسان جانوران این قضیه رو میدونن. اونها در موردرفتار برگزینددگی حیوانات بیشتر از هشت کلمه رو نام بردند: جماع انتخابی، انتخاب جفت، انتخاب همسر، انتخاب جنسی. و در واقع، سه مقاله آکادمیک هست که در اونها به این علاقهو جاذبه پرداختهاند، که ممکنه فقط برای یک ثانیه طول بکشه، ولی یک علاقه و کشش صریح و قطعیه، و همچنین دقیقا همون قسمت از مغز، قسمت سیستم پاداش دهی، یا مواد شیمیاییای که از طریق بخش پاداش دهی درگیر هستند. در واقع، من فکر میکنم جذب و علاقه حیوانات میتونه آنی و لحظهای باشه-- شما میتونید ببینید که یک فیل بصورت آنی و لحظهای میره بطرف یک فیل دیگه. و فکر میکنم که این در واقعبنیان و اساس چیزیه که بهش "عشق در نگاه اول" میگیم.
مردم معمولا از من میپرسند آیاچیزایی که راجع به عشق میدونم اون رو واسم بی مزه کرده؟ و من هم به سادگی جوابمیدم، به سختی. یکی ممکنه تک تک مواد تشکیلدهنده یه کیک شکلاتی رو بدونه، و وقتی که نشسته و داره اون رو میخوره، همچنان میتونه ازش لذت ببره. و دقیقا من هم همون اشتباهاتی رو انجام میدم که دیگران هم میکنن، ولی اطلاعات من، درک و همدردی من رو برای زندگی انسانی خیلی عمیقتر کرده. در واقع، وقتی دارم توینیویورک به کالسکههای بچهها نگاه میکنم، یک مقدار براشون متاسف میشم، و در واقع بعضی وقتا یک مقدار برای مرغی که توی ظرف شاممه متاسف میشم، وقتی که به پیچیدگی سیستم مغز فکر میکنم. جدیدترین تحقیق ما توسط همکارم، آرت آرون، بوجود اومده، که آدمهایی رو که میگن هنوزعاشق همدیگه هستند، و در یک رابطه طولانی مدت بودندرو داخل ام.آر.آی عملیاتی بزاریم. ما تا حالا پنج نفر روداخل ماشین قرار دادیم، و حقیقتا، ما هم به همون نتیجه رسیدیم. اونها دروغ نمیگن. ناحیههای مغزیای که به عشق شدید مربوطاند، هنوز بعد از 25 سال فعال می شوند.
هنوز سوالات زیادی راجع به عشق میشه پرسید و پاسخ داد. سوالی که الان دارم روش کار میکنم، و فقط فقط میخوام خیلی کلی مطرحش کنم، اینه که چرا یه نفر عاشق شخص بخصوصی میشه،و عاشق یکی دیگه نمیشه؟ من هیچوقت این فکر به مغزمنمیرسید، ولی سایت match.com ، که یک سایت قرارملاقات گذاشتن اینترنتیه،سه سال فبل پیش من اومد و این سوال رو از من پرسید. و منبهشون گفتم، من نمیدونم. میدونم چه اتفاقی داخل مغز میافته، وقتی که کسی عاشق میشه، ولی نمیدونم چرا کسی عاشق یک نفر میشه، بجای اینکه عاشق دیگری بشه. بنابراین، من سه سال گذشته رو روی این موضوع گذروندم. و دلایل زیادی وجود داره که روانشناسها میتونن بگن، که چرا یکی عاشق یه نفر میشه، بجای اینکه عاشقیکی دیگه بشه. و ما گرایش داریم، عاشق کسی بشیم از نظر اجتماعی باهاش همسطح هستیم، و از نظر هوش همسطح هستیم، و از نظر زیبایی ظاهری و قیافه همسطح، و از نظر ازرشهای مذهبی همسطح. مطمئنا دوران کودکی نقش بازی میکنه ولی هیچکس نمیدونه چطوری. و تقریبا همه چیزایی که روانشناسها میدونن همینه. نه، اونها هیچوقت راه جور شدن دو نفر رو که با هم رابطه خوبی میسازند رو پیدا نکردند.
بنابراین، داره کم کم این بهنظرم میاد که احتمالا پارامترهای بیولوژیکی آدما به سمت بعضی، بیشتر از بقیه میکشوندشون. و من یک پرسشنامه آماده کردم که ببینم تا چه حدی شخص پرسش شونده تستوسترون،دوپامین، استروژن و سرتنین انتشار میده. فکر میکنم ما انسانها چهار نوع تیپ و شخصیت رو از طریق تکامل بوجود آوردیم با توجه به نسبت مادههای شیمیایی بالا، در مغز . و روی سایت قرار ملاقاتی که ساختهام، که اسمش chemistry.com هست. یه سری سوالات رو پرسیدم که ببینم طرف تا چه حدی این مادههای شیمیایی رو از خودش بروز میده، و میبینم چه کسی، چه کسی رو برای عاشق شدن انتخاب میکنه. و 3.7 میلیون نفر در آمریکا این پرسشنامه رو پر کردند، و حدود 600,000 نفر از 33 کشور دیگه. من دارم اطلاعات رو کنار هم قرار میدم، و یه جورایی -- عشق ورزیدن همیشه جادویی و سحرانگیزه، ولی فکر میکنم که به فهم این مسالهنزدیکتر خواهم شد که چرا وقتی کسی وارد یه اتاق میشه و همه آدمای اون اتاق هم درجه و هم زمینه همدیگه هستند، و از نظر هوش و زیبایی ظاهری با طرفی که وارد اتاق شده هم رده هستند، اون طرف به سمت همه اونها کشش نداره. من فکر میکنم بیولوژی درش موثره. فکر میکنم در چند سال آینده کارمون به جایی برسه که همهمکانیزمهای مغزی که باعث کشیده شدن ما نسبت به یکنفر بجای یک نفر دیگهمیشه رو بفهمیم.
بنابراین، با این صحبتم روتموم میکنم. اینها آدمهای مسنتر من هستند. فالکنریکبار گفته، "گذشته نمرده است، حتی نگذشته است." حقیقتا، ما همراه خودمونکوله بار زیادی از گذشته رو توی مغزمون حمل میکنیم. و یه چیزی هست من رو به سمت تعقیب کردن برای فهمیدن ذات انسانی میکشونه، و اینمن رو یاد اون میندازه. دو زن رو در نظر بگیرید. زنها تعریف جداگانهای از صمیمیت نسبت به مردها دارن. زنها با هم از طریق صحبت کردن چهره به چهره خودمونی و صمیمی میشن. ما به سمت همدیگه میچرخیم، کاری رو میکنیم که ما بهش"خیره شدن محکم" میگیم و بعدش شروع به صحبت میکنیم. این راه صمیمی شدنتوی زنهاست. فکر میکنم که این، در طول میلیونها سال در نگه داشتن بچه روبروی صورتش، گول زدنش، تنبیه و سرزنش کردنش، آموختن لغت و گفتار بهش بوجود اومده. مردها صمیمیت رو از طریق صحبت کردن از پهلو به پهلو با همدیگه بدست میارن، (خنده حاضرین) همینکهیکیشون سرش رو بالا میاره، اون یکی سرش رو برمیگردونه. (خنده حاضرین) فکر میکنم این در طول میلیونها سال ایستادن -- نشستن پشت بوتهها، و نگاه کردن جلوشون بصورت مستقیم، در حالیکه سعی میکنن که با سنگ بزنن توی سر بوفالو بوجود اومده. (خنده حاضرین) فکر میکنم در طول میلیونها سال مردها با دشمنانشون روبرو شدند، و با دوستانشون بصورت پهلو به پهلو نشستند. بنابراین جمله آخر من اینه که: عشق درون ماست. شدیدا توی مغزمون جاسازی شده. کار سخت ما اینه که همدیگه رو بفهمیم و درک کنیم.متشکرم. (تشویق حاضرین)
میخندم...ساده میگیرم...ساده میگذرم...بلند می خندم و با هر سازی میرقصم...نه اینکه دل خوشم! نه اینکه شادم و از هفت دولت آزاد!
مدتی طولانی شکســــتم،زمین خوردم،سخــــتی دیدم،گــــریه کردم و حالا...
برای 'زنده ماندن' خودم را به 'کوچه ی علی چپ' زده ام
ارسالها: 24568
#17
Posted: 10 Dec 2012 22:14
عشق یه احساس لطیفه . شهوت یک نیازه یه تب و تاب تنده که باید سریع رفع بشه . عشق روحانیه و شهوت جسمانی . عشق صبر و حوصله و مدارا می طلبد . اما شهوت کوبنده است و جنون آمیز . عشق جیات و نیرو و زندگی می بخشد . اما شهوت عشق را می کشد. متاسفانه در دنیای ماشینی و خشن امروزاز اون عشقهای لطیف و ماندگار اثرچندانی نیست . شهوت بالنده است و عشق میرنده.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand