ارسالها: 9253
#61
Posted: 17 Sep 2013 22:57
یه خانومی واسه تولد شوهرش پیشنهاد داد که برن یه رستوران خیلی شیک ...
وقتی رسیدن به رستوران , دربون رستوران گفت: سلام بهروز جان ... حالت چطوره ؟؟؟
زنه یه کم غافلگیر شد و به شوهره گفت : بهروز , تو قبلا اینجا بودی ؟؟
شوهر: نه بابا این یارو رو توی باشگاه دیده بودم ...
وقتی نشستن , گارسون اومد و گفت : همون همیشگی رو بیارم ؟؟؟
زنه یه مقدار ناراحت شد و گفت : این از کجا میدونه تو چی میخوری ؟؟؟
شوهر : اینم توی همون باشگاه بود یه بار وقت خوردن غذا منو دید ...
خواننده رستوران از پشت بلندگو گفت : سلام بهروز جان ... آهنگ مورد علاقتو میخونم برات ....
زنه دیگه عصبانی شد و کیفشو برداشت از رستوران اومد بیرون.
شوهره دوید دنبالش . زنه سوار تاکسی شد ....
بهروز جلو بسته شدن در تاکسی رو گرفت و خواست توضیح بده که حتما اشتباهی پیش اومده و منو با یکی دیگه اشتباهی گرفتن ....
زنه سرش داد زد و انواع فحشا رو بهش داد ...
یهو راننده تاکسی برگشت گفت : بهروز...! اینی که امشب مخشو زدی خیلی بی ادبه ها ....!!
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#62
Posted: 17 Sep 2013 23:42
تدابیر امنیتی وقتی صدای پا میشنوید که میاد سمت اتاق :
۱ – مینیمایز کردن تمام صفحات نت !
۲ – سایلنت کردن گوشی و قرار دادنش به صورت پشت و رو !
۳ – sign out مسنجر !
۴ – گذاشتن یک کتاب ۸۷۶۹۸۲۷۳۴۵۶ صفحه ای جلوی چشم !
۵ – باز کردن new tab و جست و جو در مورد اون موضوعی که استاد گفته !
۶ – ورق زدن کتاب جوری که صداش بره بیرون اتاق !
۷ – بهم ریختن موهام ، کشیدن یک آه عمییییییییق (یعنی چقد این درس سخته) و اخم کردن و نگاه ملتمسانه به کتاب !
۸ – گرفتن یه مداد تو دست و خط کشیدن زیر سطرای کتاب !
و سرانجام بعد این همه کار آخرشم صدای پا از جلوی اتاق رد میشه و این همه تلاش شما بی نتیجه میمونه
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#63
Posted: 19 Sep 2013 15:17
ﺯﻥ ﻣﻼﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﭘﺮ ﮐﻨﺪﻥ ﭼﻨﺪ ﻣﺮﻍ ﺑﻮﺩ.
ﮔﺮﺑﻪ ﺍﯼ ﺁﻣﺪ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﻍ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻗﺎﭘﯿﺪ ﻭ ﻓﺮﺍﺭ
ﮐﺮﺩ. ﺯﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ : ﻣﻼ، ﮔﺮﺑﻪ ﻣﺮﻍ ﺭﺍ ﺑﺮﺩ ...
ﻣﻼ ﺍﺯ ﺩﺍﺧﻞ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺗﺎﻕ ﻫﺎ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺖ:
ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭ ...
ﮔﺮﺑﻪ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺷﻨﯿﺪ ﻣﺮﻍ ﺭﺍ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ.
ﮔﺮﺑﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﻭﺭﺵ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻓﺴﻮﺱ
ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺭﺍﻩ ﻣﺮﻍ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﯼ ﭼﺮﺍ ﺁﻥ ﺭﺍ
ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﯽ؟
ﮔﺮﺑﻪ ﮔﻔﺖ: ﻣﮕﺮ ﻧﺸﻨﯿﺪﯾﺪ ﮔﻔﺖ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭ؟
ﮔﺮﺑﻪ ﻫﺎ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﻗﺮﺁﻥ ﮐﺘﺎﺏ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﺁﻥ ﻫﺎﺳﺖ ...
ﺑﻪ ﻣﺎ ﮔﺮﺑﻪ ﻫﺎ ﭼﻪ ﺭﺑﻄﯽ ﺩﺍﺭﺩ؟ !!
ﮔﺮﺑﻪ ﮔﻔﺖ: ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺷﻤﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎﺳﺖ، ﻣﻼ ﻣﯽ
ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺁﯾﻪ ﺍﯼ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ
ﮔﻮﺷﺖ ﮔﺮﺑﻪ ﺣﻼﻝ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﺴﻞ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ
ﺯﻣﯿﻦ ﺑﺮﺩﺍﺭﺩ!
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#64
Posted: 19 Sep 2013 16:27
یکی میگفت:
ﺳﺮ ﻣﻴﺰ ﺷﺎﻡ ﺑﻮﺩﯾﻢ واسم اس.ام.اس اﻭﻣﺪ!
ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮔﻔﺖ :
ﺑﺒﻴﻦ ﺑﭽﻪ ﻣﻦ ﻓﻌﻼ ﻭﺍﺳﺖ ﺯﻥ ﻧﻤﻴﮕﻴﺮﻣﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ!
من:
ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ : ﺣﺎﻻ ﻛﻲ ﻫﺴﺖ ﺍﻳﻦ ﺑﺪﺑﺨﺘﻲ ﻛﻪ ﻣﻴﺨﻮﺍﻱ ﺑﮕﻴﺮﻳﺶ ؟
من:
ﺩﺍﺩﺍﺵ ﻛﻮﭼﻴﻜﻢ : ﺑﺎﺑﺎ ﺑﻌﺪﺵ ﻧﻮﺑﺘﻪ ﻣﻨﻪ ﻫﺎ !
همچنان من:
ﺑﺎﺑﺎﻡ رو به من : اه؛اه ... پاشو گمشو! این بچه رم هوایی کردی!
من در حال رفتن به اتاق:
ﺣﺎﻻ اس.ام.اس از کی بود؟
"ایــرانسل"
----------------------------------------------------------------------------------
شهرام شبپره جدی جدی شبا میپره؟
همسایههاش چه اعصابی دارن بابا ..
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#65
Posted: 20 Sep 2013 15:56
قبل از ازدواج:
پسر: بالاخره موقعش شد. خیلی انتظار کشیدم.
دختر: میخوای از پیشت برم؟
پسر: حتی فکرشم نکن!
دختر: دوسم داری؟
پسر: البته! هر روز بیشتر از دیروز!
دختر: تا حالا بهم خیانت کردی؟
پسر: نه! برای چی میپرسی؟
دختر: منو میبوسی؟
پسر: معلومه! هر موقع که بتونم.
دختر: منو میزنی؟
پسر: دیوونه شدی؟من همچین آدمیام؟!
دختر: میتونم بهت اعتماد کنم؟!
پسر: بله.
دختر: عزیزم!
بعد از ازدواج
کاری نداره! از پایین به بالا بخون تا بفهمی حقیقتو ..
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#66
Posted: 4 Oct 2013 21:40
دختر خانوما و آقا پسرای ورودی 92 دانشگاه !
.
.
.
.
.
.
.
.
هفته اول عاشق نشید!
از ما گفتن ...
شاخای دانشگاه از هفته دوم،سوم میان
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#67
Posted: 5 Oct 2013 23:31
مردي يک شب رو کرد به آسمان و به ماه گفت:
چرا همسر من يک گل رز رو که يک روز زنده ميمونه و بعد ميميره رو دوس داره!
ولي من که هرروز براش ميميرم و زنده ميشم رو دوس نداره؟؟؟
ماه جواب داد : واي خيلي قشنگ بود ببخشین شما شاعرین؟
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم