ارسالها: 24568
#101
Posted: 21 Jan 2014 20:52
اصل 90/10
اصل 90/10 را کشف کنید
این اصل، زندگی شما را دگرگون خواهد کرد
(یا حداقل، روش شما در عکسالعمل به مسائل را متحول خواهد کرد)
این اصل چیست؟
10% از زندگی، آن چیزی است که برای ما اتفاق میافتد.
و 90% از زندگی را خود شما با واکنشهایتان به امور تعیین میکنید.
این یعنی چه؟
یعنی
ما واقعا بر 10% از اتفاقاتی که برایمان میافتد هیچ کنترلی نداریم.
ما نمیتوانیم ماشین در حال سقوطی را از سقوط کردن بازداریم.
هواپیما ممکن است دیر برسد و تمام زمانبندیهای ما را به هم بریزد.
یک راننده دیگر ممکن است ما را در ترافیک اسیر کند.
ما بر این 10% هیچ کنترلی نداریم.
اما، 90% دیگر، فرق دارند.
90% بقیه را "شما" تعیین میکنید.
چگونه؟
با عکسالعملهایتان.
چراغ خطر را شما کنترل نمیکنید.
اما، شما میتوانید واکنش خود را به آن کنترل کنید.
اجازه ندهید مردم شما را احمق فرض کنند.
"شما" میتوانید واکنشهای خود را کنترل نمایید.
اجازه بدهید مثالی بزنم :
شما با خانوادهتان در حال صرف صبحانه هستید.
دست دخترتان به فنجان قهوه میخورد و فنجان روی لباس کار شما میریزد.
شما روی این اتفاق، هیچ کنترلی ندارید.
بعد چه اتفاقی میافتد؟
این، با واکنش شما تعیین میشود.
شما فریاد میزنید.
دخترتان را به خاطر ریختن قهوه، با خشونت سرزنش میکنید.
او شروع به گریه میکند.
بعد از سرزنش دختر، رو به همسرتان کرده و
او را به خاطر گذاشتن فنجان نزدیک لبه میز
مواخذه میکنید.
و یک درگیری لفظی پیش میآید.
با عصبانیت، به طبقه بالا رفته و لباستان را عوض میکنید.
به طبقه پایین برگشته، و دخترتان را میبینید که در حالیکه گریه میکند،
مشغول تمام کردن صبحانهاش است تا برای رفتن به مدرسه حاضر شود. او از سرویس مدرسه هم جا میماند.
همسرتان رفته، چون باید زودتر سر کارش میرسید.
شما به سوی ماشین میدوید تا سریعتر دخترتان را به مدرسه برسانید.
چون دیر شده، با سرعت 70 کیلومتر در ساعت، در جایی که حداکثر سرعت مجاز، 50 کیلومتر بر ساعت است میرانید
با 15 دقیقه تاخیر و پرداخت 60 دلار جریمه،
به مدرسه میرسید.
دختر شما، بدون خداحافظی، پیاده شده و به طرف ساختمان مدرسه میرود.
پس از رسیدن به محل کار، و با 20 دقیقه تاخیر،
متوجه میشوید که کیفتان را جا گذاشتهاید.
امروز بسیار بد شروع شد. اینطور که پیش میرود، به نظر میرسد بدتر و بدتر شود.
به هرحال منتظر میمانید تا به خانه برسید.
و به خانه که میرسید، متوجه اشکالی در رابطه همسر و
دخترتان با خود میشوید.
چرا؟
به خاطر رفتاری که صبح انجام دادید.
الف) آیا قهوه باعث شد؟
ب) آیا دختر کوچک باعث شد؟
ج) آیا پلیس باعث شد؟
د) آیا "شما" باعث شدید؟
جواب، گزینه " د" است.
شما هیچ کنترلی بر اتفاقی که برای فنجان قهوه افتاد نداشتید.
اما چگونگی واکنش شما در آن 5 ثانیه
باعث پدید آمدن آن روز بد شد.
این چیزی است که آن روز، میتوانست و میباید اتفاق میافتاد:
قهوه روی لباس شما میریزد.
دخترتان بغض میکند.
شما به ملایمت میگویید:
"اشکالی نداره عزیزم، فقط از این به بعد بیشتر دقت کن"
سریع، یک حوله برمیدارید و به اتاق بالا میروید، لباستان را عوض میکنید.
کیفتان را برمیدارید، میروید طبقه پایین. از پشت پنجره، دخترتان را میبینید که سوار سرویس مدرسهاش میشود.
او برمیگردد و برای شما دست تکان میدهد.
شما 5 دقیقه زودتر، با سلامی شادمانه به همکاران، از راه میرسید.
تفاوت را احساس میکنید؟
دو سناریوی متفاوت
هر دو با یک شروع
و هر کدام، با پایانی متفاوت
چرا؟
به خاطر نوع واکنش شما.
شما، واقعا بیش از 10% بر چیزی که
در زندگیتان اتفاق افتاد، کنترل نداشتید.
90% بقیه، با واکنش شما مشخص شده است.
در اینجا چند روش برای به کار بستن اصل 90/10 را میآوریم:
اگر کسی، علیه شما چیزی گفت،
مانع نشوید.
اجازه بدهید آتش حملاتش خاموش شود.
شما نباید اجازه بدهید که نظرات منفی
روی شما تاثیر بگذارد.
و بهترین عکسالعمل را انجام دهید تا روزتان خراب نشود.
یک عکسالعمل اشتباه، ممکن است منجر به از دست دادن یک دوست،
اخراج شدن، یا به شدت عصبیشدن شود.
اگر کسی در ترافیک راه شما را ببندد، عکسالعمل شما چیست؟
آیا تعادلتان را از دست میدهید؟
یا به فرمان میکوبید؟ (یکی از دوستان خود من، فرمانش به همین خاطر کج شده بود)
آیا ناسزا میگویید؟ یا آمپر میچسبانید؟
چه کسی نگران است اگر شما 10 ثانیه دیرتر به سر کار برسید؟
چرا اجازه میدهید ماشینهای دیگر باعث شوند رانندگی شما خراب شود؟
اصل 90/10 را به خاطر بیاورید،
و اصلا نگران نباشید.
به شما گفتهاند که شغلتان را از دست خواهید داد.
چرا آزرده و بیخواب شدهاید؟
این مشکل حل خواهد شد.
این انرژی و وقتی که صرف نگرانی میکنید را
صرف یافتن یک کار جدید کنید.
هواپیما تاخیر دارد. و این باعث میشود که زمانبندی امروز شما فشردهتر شود.
چرا ناراحتی خود را سرِ خدمه پرواز خالی میکنید؟
او بر آنچه پیش میآید، کنترلی ندارد.
از زمانتان برای مطالعه، یا شناختن بقیه مسافران استفاده کنید. چرا عصبانیت؟
این کار، وضع را خرابتر خواهد کرد.
اکنون شما اصل 90/10 را میدانید.
آن را به کار بگیرید تا از نتایج آن شگفتزده شوید.
امتحان آن ضرری ندارد.
اصل 90/10 فوقالعاده است.
افراد اندکی این اصل را میدانند و آن را به کار میگیرند.
نتیجه؟
خودتان آن را به چشم خواهید دید!
میلیونها انسان از مهار نکردن استرس،
بلایا، مسائل و سردرد
رنج میبرند.
همه ما باید اصل 90/10 را درک کرده،
و آن را به کار ببریم.
آن اصل میتواند زندگی شما را تغییر دهد!
فقط نیروی اراده لازم است تا خود را مجاب کنیم
و تمرین بیشتری داشته باشیم.
به طور قطع، هر کاری که ما انجام میدهیم، بخشیدن، صحبت کردن، یا حتی فکر کردن، مانند بومرنگ هستند
چون آنها به سوی ما بازمیگردند ...
اگر میخواهیم چیزی دریافت کنیم، میبایست اول یاد بگیریم که ببخشیم ...
ممکن است با دستان خالی از دنیا برویم،
اما قلب ما از عشق لبریز خواهد بود ...
و کسانی که عاشق زندگی هستند نیز،
این احساس در قلبشان حک شده است.
با بکار گیری این اصل از زندگی لذت ببرید
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#103
Posted: 3 Feb 2014 18:22
فقر احساسی چیست و چگونه می توان بر آن غلبه کرد؟
بسیاری از افرادی که دچار فقر احساسی هستند، تربیت خانوادگی بسیار قوی دارند اما خود درگیر چرخه های شخصی ناکارآمد احساسی هستند. این چرخه ها باید تشخیص داده شده و سپس با کمک گرفتن بر آنها غلبه شود.
تعریف
فقر عاطفی یا احساسی وضعیتی است که وقتی فرد بدون بحران قادر به کنار آمدن با برخی موقعیت ها در زندگی خود نباشد، ایجاد می شود. همه آدمها با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم می کنند اما برخی نمی توانند از نظر احساسی با بعضی موقعیت ها کنار بیایند و به دنبال راههای فراری مثل مواد مخدر و خوش گذرانی رفته یا به کل منزوی می شوند. وقتی فردی خود را در شرایطی سخت می بیند اما نه قادر به غصه خوردن است و نه ادامه زندگی، با فقر احساسی سر و کار خواهد داشت.
واکنش هایی که در زمان سختی ها باید از آنها دوری کنید
1. آزاد کردن احساسات
آنچه احساس می کنید با شرایط شما تعیین می شود.
2. حمله کردن به دیگران
این نشان می دهد که شما اعتقاد دارید دیگران لذتهای شما را کنترل می کنند. سعی کنید ببخشید و بگذرید.
3. منزوی شدن
این راحت ترین راه ممکن است. ما باید با واقعیت روبه رو شویم، با آن کنار آمده و با آن رشد کنیم.
4. شکایت کردن
این هیچ مشکلی را حل نمی کند.
5. امیدتان را از دست بدهید
تصور کنید تا پایان عمر مشکلات با شما خواهند بود.
منابع فقر احساسی
بااینکه عوامل بسیاری ممکن است منجر به فقر احساسی شود، در زیر به برخی از آنها اشاره می کنیم.
1. چرخه های خانوادگی حل نشده
وقتی خانواده ای به طریقی ناکارآمد با سختی ها برخورد می کند، این عادات را به فرزندان خود نیز منتقل می کند. وقتی این بچه ها بزرگ می شوند، آنها هم باید با این دست از مشکلات روبه رو شده و یاد می گیرند که یا به طریقی عاقلانه با این مشکلات کنار بیایند و یا همان عادت های نسل قبلی خود را تکرار کنند. شکستن چرخه های بد خانوادگی امکان پذیر است اما باید مایل باشید کمک لازم برای تشخیص و غلبه بر آنها را دریافت کنید.
2. چرخه های شخصی حل نشده
بسیاری از افرادی که دچار فقر احساسی هستند، تربیت خانوادگی بسیار قوی دارند اما خود درگیر چرخه های شخصی ناکارآمد احساسی هستند. این چرخه ها باید تشخیص داده شده و سپس با کمک گرفتن بر آنها غلبه شود.
3. ناآگاهی
به دلایل مختلف ممکن است فردی اطلاعات و آگاهی لازم درمورد نحوه برخورد موثر با موقعیت های سخت را نداشته باشد. ازاینرو ممکن است بنا بر همان احساسی که آن لحظه دارند یا آنچه برایشان آسان تر است رفتار کنند. این افراد باید آموزش ببینند که چطور با شرایط سخت برخورد احساسی مناسبی داشته باشند.
غلبه بر فقر احساسی
درست مثل فقر مالی که با کمک مناسب می توان بر آن غلبه کرد، فقر احساسی نیز همینطور است. اگر تصور می کنید که از نظر احساسی ضعیف هستید، مطمئن باشید که می توانید به نقطه ای برسید که از نظر احساسی متعادل و قوی باشید. در زیر به چند راهکار اشاره می کنیم:
1. ببینید از نظر احساسی کجا هستید.
تازمانیکه از وضعیت احساسی خود آگاه نشوید، نمی توانید کمک مناسب را دریافت کنید. از کسانیکه به آنها اعتماد دارید بخواهید نظرشان را درمورد وضعیت احساسی شما عنوان کنند. از اینکه شفاف باشید نترسید. با خودتان صادق باشید. وقتی بتوانید تعادل احساسی خود را به دست آورید، زندگی مفهوم تازه ای برایتان پیدا خواهد کرد.
2. دور و برتان را با آدمهایی که از نظر احساسی قوی هستند پر کنید.
رسیدن به تعادل احساسی فراتر از تئوری است. باید با آن روبه رو شوید. داشتن قدرت احساسی به این معنی نیست که در مواجه با مشکلات شکست ناپذیر خواهید بود. به این معنی است که می توانید غصه بخورید و باز دوباره به زندگیتان ادامه دهید. وقتی اطرافتان را با کسانی پر کنید که بتوانند احساساتشان را در مواقع سخت نشان دهند، می توانید ببینید که تعادل احساسی واقعی چه شکلی است.
3. ذهنیت قربانی شدن را دور بیندازید.
یکی از قطعی ترین رفتارهایی که شما را از ثروت احساسی دور می کند، ذهنتیت قربانی شدن است. تازمانیکه قربانی باشید، نمی توانید در موقعیت های سخت کنترل امور را به دست بگیرید. به جای اینکه خود را قربانی ببینید، سعی کنید از این موقعیت ها درس گرفته و سختی ها را در آغوش بکشید. اجازه ندهید این سختی ها بر شما حکمرانی کرده یا از شما سوءاستفاده کنند
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 14491
#104
Posted: 10 Feb 2014 20:14
زندگیتان لذتبخش است یا ناامیدکننده؟
گراف مدیا: انسانها برای تغییر تجربه زندگیشان از ناامیدی به معنادار بودن و رضایتمندی چه کارهایی میتوانند انجام دهند؟ در این مقاله به بررسی ابعاد مختلف این موضوع میپردازدیم.
هیچگاه فکر کردهاید که شاید یک عنصر اصلی زندگیتان را گم کردهاید؟ پیش آمده است وقتی به حرفهای دیگران گوش میدهید که درباره عمیقترین احساساتشان سخن میگویند به زندگی خود نگاه کنید و از خود بپرسید چرا شما تجربه متفاوتی دارید؟
آیا وقتی دیگران درباره رضایت کاملشان از کار، ازدواج یا فعالیتهای روزانه صحبت میکنند فکر میکنید فریبکاری میکنند؟ آیا هیچگاه فکر کردهاید عمیقترین خواستههایتان چه چیزهایی هستند؟ یا چرا تجربه شما از زندگی کاملاً رضایتبخش یا معنادار نیست؟
آیا واقعاً کمیت زندگی من لنگ میزند؟
بخش قابلتوجهی از جمعیت جهان همین سؤال را دربارهی یک یا چند زمینه زندگی خود مطرح میکنند. هنگامیکه ما متوجه میشویم طعم زندگی دیگران غنیتر و معنادارتر از زندگی ما است، طبعاً دوست داریم تجربهای مشابه داشته باشیم.
در اعماق وجودمان، همه میدانیم که زندگی میتواند و باید، سرشار از معنا و رضایتمندی باشد؛ اما به راستی چرا تنها تعداد کمی از انسانها واقعاً به اینگونه زندگی دست مییابند؟ چرا برخی غنای زندگی را گم کردهاند و برخی دیگر کاملاً از آن لذت میبرند؟
آیا شرایط مطلوب، یک زندگی پرمعنا را رقم میزنند؟
آیا علت آن است که عدهای آنقدر خوششانس بودهاند که در شرایطی متولد شوند که داشتن یک زندگی پربار آسان است؟ شاید آنها توسط والدینی استثنائی و فوقالعاده عاشق و فهیم تربیتشدهاند؟ شاید آموزگار یا مرشدی خردمند داشتهاند که به آنها در کشف معنای عمیق زندگی در سنین پایین کمک کردهاند.
البته، هر روایتی از این قبیل امتیازاتی به فرد میدهد. همچنین، واضح است که این امتیازات بین تمام انسانها مشترک نیستند؛ اما وقتی با انسانهایی که زندگی پربار و پراحساسی تجربه میکنند صحبت کنیم، چه خواهیم شنید؟
عده بسیار کمی دارای شرایط مطلوب بودهاند.
در حقیقت، در بیشتر موارد آنها در شرایطی رشد کردهاند که به هیچ عنوان امتیاز محسوب نمیشدهاند! اگر نگوییم شرایط رشد آنها کاملاً در نقطه مقابل مطلوب قرار داشته است. داستان زندگی بسیاری از انسانهای موفق نشانگر وجود شرایط فوقالعاده نامطلوب در قسمتی از زندگی آنهاست.
با وجود اینکه سرزنش کردن شرایط برای داشتن تجربهای نامطلوب در زندگی کاری آسوده است، باید گفت منطق آن توخالی است. اگر فرصتی دست داد در زمینه رشد شخصیت و نحوه درک شرایط توسط انسانها توضیح خواهم داد که انسانها شرایط را در قالب جهانبینی خودشان میریزند؛ یعنی در شرایط یکسان انسانها واکنشهای مختلفی از خود بروز میدهند و تصمیماتی گاه کاملاً متناقض اتخاذ میکنند. خوب، اگر شرایط، تجربه رضایتبخشی از زندگی رقم نمیزنند، پس...
شاید وراثت عامل مورد نظر است!
حتی در مورد کودکان به وضوح قابل مشاهده است که برخی از دیگران کنجکاوتر یا مصممتر هستند. آیا ممکن است اینگونه خصایص منجر به داشتن زندگی پرمعنایی در آینده شوند؟
آنچه ما با بررسی ژنهای افراد موفق به آن دستیافتهایم طیف وسیعی از ویژگیهای شخصیتی است. برخی درونگرا و دیگران برونگرا هستند. هیچ طرح مشخصی برای داشتن یک زندگی معنادار وجود ندارد. در واقع، مصمم بودن یا کنجکاوی بیش از حد میتواند به طور یکسان به معنادار بودن یا ناامیدی زندگی بی انجامد.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#105
Posted: 10 Feb 2014 20:19
خانمها! جذابیت واقعی خود را به مردها نشان دهید
برترین ها: گاهی برخی از زن ها به جایی می رسند که به مردها اعتماد ندارند و در مقابل آنها احساس ناامنی می کنند. این زنان همیشه در مقابل مردها، مراقب رفتار و حرف های خود هستند و این باعث می شود تا عصبی شوند.این حس آسیبپذیریِ آنها را مردها درک می کنند و همین باعث رنجش بیشتر زنان می شود.
زنانی که به مردها حس بدبینی دارند همچون عروسکی منتظر واکنش های صاحب خود هستند. آنها برای عدم اعتمادبه نفسی که دارند، بسیار مطیع مردان می شوند و دایم در حال ستایش آنها هستند. اما زمان تغییر فرار رسیده است. باید طرز فکر خود را تغییر دهید. باید به عنوان یک زن همه مهارت ها، توانایی ها و موفقیت های خود را درک کنید. باید آنها را پرورش دهید. بسیاری از زنان – نه فقط در جامعه ما که در همه دنیا – به اشتباه تصور می کنند باید نیازهای مرد را در اولویت و بالاتر از نیازهای خود قرار دهند. به خیال خود به این ترتیب می توانند عشق بیشتری از مرد زندگیشان دریافت کنند. اما این اشتباه محض است. وقتی انسان نتواند خودش را بشناسد، نیازهای خودش را کشف کند چطور می تواند فرد دیگری رابشناسد و نیازهایش را برآورده کند؟ هر انسانی - فرقی ندارد زن یا مرد - باید ابتدا برای خود و خواسته های خود ارزش قایل شود و دیگران را در درجه دوم اهمیت ها قرار دهد.
چرا مهم تر دانستن مردها نتیجه درستی به دنبال ندارد؟
تجربه ثابت کرده است، مردان از زنانی که بیشتر از خود به آنها توجه می کنند، دوری می کنند و به تدریج علاقه خود را از دست می دهند. این دقیقا برعکس چیزی است که بیشتر زنان تصور می کنند. اما واقعیت این است که مردان از زنانی که زیاد به آنها توجه می کنند فراری هستند. وقتی همه فکر و ذکر و زندگی خود را وقف مرد زندگیتان کنید، او را خسته می کنید. به او احساس محدود بودن می دهید. باعث می شوید تا حس کند همچون مادر با او رفتار می کنید. همه این مسایل برای یک مرد آزار دهنده هستند. به همین دلیل هر چه بیشتر به او توجه کنید، او بیشتر از شما دور می شود.
یک مرد زمانی عاشق یک زن می شود که بتواند برای خوشحال کردنش کاری انجام دهد. که بتواند برای بهبود رابطه و عشق خود فعالیتی انجام دهد. اگر قرار باشد همه کارها را شما بکنید او هرگز عاشق شما نخواهد شد.
شما به عنوان یک زن نباید خود را به یک گزینه محدود کنید. دیگران را نیز ببینید. اعتماد به نفس خود را افزایش دهید تا بتوانید با دید مثبت تری به مردها نگاه کنید.
چگونه اعتمادبه نفسی که مردان دوست دارند را به دست بیاوریم؟
مسایلی که مطرح کردیم به این مفهوم نیست که به مردان بی اعتنایی کنید و بی خیال خواسته های آنها شوید. برعکس، مردها نیاز دارند بدانند شما از آنها خوشتان آمده است اما به همان اندازه دوست دارند شما اعتمادبه نفس داشته باشید و قدر خود و زندگی خود را نیز بدانید.
یکی از بهترین روش های افزایش اعتمادبه نفس، گسترش روابط اجتماعی است. هرچه بیشتر با آدم های مختلف در هر دو جنس زن و مرد در ارتباط باشید، بیشتر می توانید اعتمادبه نفس را در خود افزایش دهید. این کار مزیت دیگری نیز دارد، اینکه مردها می خواهند خود را به شما برسانند و این رقابت، هیجان رابطه را بیشتر می کند.
وقتی دوستان زیادی داشته باشید، مردها سعی می کنند برای جلب توجه شما و نزدیک تر کردن شما به خود همه تلاش خود را انجام دهند. به این ترتیب، علاوه بر اینکه خود را بهتر می شناسید و اعتمادبه نفس خود را افزایش می دهید، می توانید مرد موردعلاقه خود را نیز به خود جلب کنید.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#106
Posted: 11 Feb 2014 15:39
من و وابشتگی؟!
شما هم معتادید و خودتان خبر ندارید!
تصویر اعتیاد و فرد معتاد برای نوجوانان یکی دو دهه قبل کسی نبود جز «آقا تقی». او تابلوی کامل یک فرد معتاد بود چون به قول معروف از لباس پوشیدن تا حرف زدنش کاملا تابلو بود؛ معتادی کلاسیک با تمام مختصات یک فرد معتاد! سال ها بعد این تابلو تغییر کرد. همان نوجوانان که حالا به سن جوانی رسیده بودند، شکل جدیدی از اعتیاد را در مجموعه های تلویزیونی مانند«خط قرمز» دیدند؛ مصرف و اعتیاد به قرصه های روانگردان یا اکتسازی. اینها همگی نمونه های تابلوی اعتیاد هستند. اما اگر بدانید جویدن یخ هم نوعی اعتیاد است، چه حسی خواهید داشت؟ به این ترتیب ممکن است همه ما به شکلی جزو دار و دسته آقا تقی و دوستان بوده و از آن بی خبریم.
اگر بخواهید اعتیار را در یک جمله تعریف کنید، چه می گویید؟ فردی آویزان، بی حال، بی اعصاب و بددهنی که دیگر به آخ رخط رسیده و دیگر نمی تواند از پس خودش هم بربیاید؟ اعتیاد تعریف علمی دارد. از نظر علمی به فردی معتاد می گویندکه کنترلی روی کاری که انجام می دهد، حرفی که می زند یا چیزی که مصرف کرده یا می خورد، ندارد.
اعتیاد این شخص به هر کار یا چیزی که باشد، پس از مدتی غیرقابل کنترل شده، به مرحله حاد رسیده و سلامت جسمی یا روانی یا هر دوی آنها را در معرض خطر قرار می دهد. ریشه دو کلمه اعتیادت و عادت یکی است اما مرز باریکی بین عادت و اعتیاد وجود دارد. بنابراین شما ممکن است به کاری، رفتاری یا حتی خوردن خوراکی خاص عادت داشته باشید اما به آن معتاد نباشید.
* عادت: کار یا رفتاری که فرد خودش انجام آن را انتخاب کرده و پس از انجام آن، به اختیار خودش آن را به راحتی کنار می گذارد و هیچ نیاز جسمی یا روانی او را مجبور به انجام دوباره آن نمی کند.
* اعتیاد: یک عامل روانی یا جسمی فرد را مجبور به انجام کار یا رفتاری می کند. بنابراین فرد معتاد اختیاری برای آغاز یا اتمام یک کار ندارد. به این دلیل که از نظر جسمی یا روانی درگیر ماجرا شده و به آن وابسته است.
1- اعتیاد به بازی های رایانه ای
یادتان هست وقتی آثاری به عنوان اولین تکنولوژی روز وارد دنیای بازی های کودکانه شد؛ هر روز چند ساعت پای آن می نشستید؟ یادتان هست چندتا دسته کنترل آتاری را شکستید؟ حواستان بود با هر بار بازی «هواپیما» چند بار بالا و پایین می پریدید؟ علاقه به بازی با بازی های جدید رایانه ای به دلیل نو بودن آنها اعتیاد محسوب نمی شود اما بعضی از شور به درش می کنندو بیش از 70 درصد ساعت های یک شبانه روز را سرگرم بازی با بازی های رایانه ای هستند. در این شرایط فرد به این رفتار معتاد سات.
آسیب ها: آسیب به بینایی، افزایش وزن و جدا شدن از دنیای واقعی و پیوستن به زندگی مجازی. در صورتی که افراد با بازی های خشن رایانه ای بازی کنند، خطر تکرار آن رفتارها دور از انتظار نیست. این افراد ممکن است به خود یا همسالانشان آسیب بزنند.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#107
Posted: 11 Feb 2014 15:43
2- اعتیاد به خوردن خاک
شاید شنیده باشید بعضی از زنان باردار ویار خوردن مُهر دارند. این مشکل ممکن است به شکل اعتیاد به خوردن خاک رس در حالت عادی و افرادی که باردار نیستند هم بروز کند. این افراد معتاد به خوردن خاک هستند. بعضی افراد هم معتاد به خوردن شن، گِل و لجن، زغال و بتن هستند. به همین دلیل نام دیگر این نوع اعتیاد، اعتیاد کثیف یا آلوده است.
آسیب ها: این نوع اعتیاد اول از همه نشانگر کمبود آهن در بدن است. این افراد دچار کم خونی شدید هستند. بیشتر آنها اگر زود درمان نشوند، به دلیل خوردن این خوراکی های نامناسب می میرند زیرا این مواد غیرقابل هضم هستند.
3- اعتیاد به جراحی های زیبایی
تقریبا جایی از بدنشان نمانده تا بخواهند جراحی کنند. این افراد دچار اعتیاد به جراحی زیبایی و تزئین کردن سر و صورتشان هستند.
آسیب ها: هیچ وقت از ظاهرشان راضی نیستند؛ حتی وقتی دوران نقاهت عمل قبلی را می گذرانند به فکر جراحی بعدی هستند. آنها هزینه های گزافی را به خود تحمیل می کنند و وقتی از نظر مالی فقیر شدند برای جراحی های بعدی سراغ پزشکان نه چندان ماهر رفته و اثرات جبران ناپذیری روی بدنشان به جا می گذارند.
4- اعتیاد به جویدن یخ
اگر روزی در جایی صدایی شبیه به جویدن ته دیگ به گوشتان خورد، احتمالا کسی آن اطراف در حال جویدن یخ است! این دوستان مثل آب خوردن یخ می جوند چون به آن اعتیاد دارند. جویدن یخ یکی دیگر از اعتیادهای نادر است. این اعتیاد زمانی برای این افراد دردسرساز می شود که بخواهند در جمع، به ویژه جمع های رسمی حاضر شوند.
آسیب ها: دندان ها اولین بخش هایی هستند که در اثر این اعتیاد آسیب می بینند. ابتلا به مشکلات گوارشی از معده درد تا ریفلاکس مری به معده از دیگر مشکلات این افراد است. افراد مبتلا به این نوع اعتیاد معمولا در روابط زناشویی شان دچار مشکل بوده و بیشتر اوقات دچار کم خونی هستند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#108
Posted: 11 Feb 2014 15:45
5- اعتیاد به تلویزیون
چشمان این افراد را به تلویزیون کوک زده اند! اصلا با صدای تلویزیون از خواب بیدار می شوند و حتی وقتی برفک تلویزیون را می بینند باز هم دست بردار نیستند و سراغ کانال گردی می روند! این افراد معتاد به تلویزیون دو دسته اند؛ بعضی از آنها از مستند پیوند شست پای موش تا اخبار ساعت 12 تلویزیون را به دقت تماشا می کنند ولی گروه دوم اصلا برنامه ها را تماشا نمی کنند و همین که تلویزیون روشن است، دلشان خوش است!
آسیب ها: خواب این افراد مختل می شود و بیشتر اوقات از این موضوع شکایت دارند. ضعف بینایی، اضافه وزن، استرس به دلیل دیدن بعضی برنامه ها از آسیب های اعتیاد به تلویزیون است. همچنین احساسی از خلإ پس از اتمام مجموعه های تلویزیونی طولانی در این افراد دیده می شود.
6- اعتیاد به دروغ گفتن
اینها همان هایی هستندکه یک روده راست توی شکمشان دارند! همین که دهان شان را باز می کنند، مطمئن هستید که از صددرصد حرف هایشان، 99.5 درصدش دروغ است. این افراد معتاد به دروغ گفتن هستند. نکته مهم اینکه این افراد از دروغ هیچ هدفی را دنبال نکرده و قصد رسیدن به مقام، پول و ... ندارند. دروغ می گویند چون به آن معتادند. از نظر علم روانپزشکی، دروغگوها به سه گروه تقسیم می شوند؛ دروغگویی مزمن یا غلو شده، دروغگویی بیمارگونه و دروغگویی وسواسی - اجباری.
جیم کری دو بار نقش کسی را ایفا کرده که اعتیاد دارد. یک بار در فیلم «دروغگو، دروغگو» که به دروغ گفتن معتاد بود و یک بار هم در «مرد بله گو» که چون نمی توانست نه بگوید به خرید کردن معتاد شد.
آسیب ها: طبیعی است که این افراد بعد از مدتی احساس سرخوردگی می کنند چون اطرافیان با آگاهی از مشکل آنها دیگر به حرف آنها گوش نداده یا بعد از مدتی مشت آنها را باز می کنند. معمولا اگر خیلی حرفه ای دروغ نگویند. خودشان سوتی می دهندو مشت شان را بازی می کنند. اینجاست که خیس عرق شده و صحنه را با خجالت ترک می کنند.
7- اعتیاد به گوش کردن موسیقی
گوش بعضی ها انگار به هدفون میخ شده است یا احتمالا دست شان روی سوزن هدفونگیر کرده که بی وقفه رادیو با موسیقی گوش می کنند. این افراد به هر حالی که باشند، هدفون از توی گوش شان بیرون نمی آید. لازم به توضیح نیست که آنها معتاد به گوش کردن هستند. بیشتر این افراد عادت دارند با صدای بلند بشوند.
آسیب ها: کاهش حساسیت شنوایی، کاهش تدریجی قدرت شنوایی و ناشنوایی زودتر از سن طبیعی از نخستین مشکلات این افراد است. بعضی از این افراد به دلیل همذات پنداری که با بعضی موسیقی ها می کنند، دچار شکلی از قطع ارتباط با واقعیت و دنیای بیرونی می شوند.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#109
Posted: 11 Feb 2014 15:55
8- اعتیاد به کتاب خواندن
کرم کتاب! در اینکه کتاب خواندن رفتار با فرهنگی است، شک نداریم اما بعضی برای کتاب خواندن وقت و مکان نمی شناسند. این افراد معتاد به مطالعه هستند. این افراد چیزی بیش از نیمی از روز را به مطالعه اختصاص می دهند. منظور از این مطالعه، خواندن انواع کتاب ها، مجلات و روزنامه هاست.
آسیب ها: آسیب به بینایی و کم خوابی. اضطراب برای تمام کردن کتاب. مجله یا روزنامه ای که در حال مطالعه آن بوده و شروع کردن کتاب دیگر از دیگر آسیب های وارد شده به این افراد است. آسیب به روند عادی و عدم رسیدگی به امور شغلی.
9- اعتیاد به پرندگان و حیوانات خانگی
درست مثل افرادی که گونی گونی برنج انبار می کنند، بعضی ها محتکر پرندگان و حیوانات خانگی هستند. این افراد اعتیاد به نگهداری از حیوانات دارند. آنها پرندگان و حیوانات خانگی را در خانه خودشان نگهداری می کنند. بنابراین وقتی وارد خانه شان می شوید، دست کمی از مغازه پرنده فروشی ندارند. گاهی جمعیت این پرندگان آنقدر زیاد است که بهتر است اهل خانه وارد قفس شوند و پرندگان در فضای خانه پر بزنند!
آسیب ها: انتقال بیماری های مشترک بین حیوانات و انسان مهمترین آسیبی است که معمولا معتادان به پرندگان و حیوانات خانگی را تهدید می کند. [بیشتر اوقات شرایط نگهداری پرندگان مناسب نیست و همین باعث مرگ آنها می شود.
10- اعتیاد به اینترنت
اصلا لپ تاپ را خاموش نمی کنند. اگر هم در طول 24 ساعت بخواهند از جایشان بلند شوند تا زخم بیشتر نگیرند، لپ تاپ در حالت آماده باش می ماند تا مبادا یک لحظه از اینترنت دور باشند. این افراد به اینترنت معتادند. آنها برای خرید یک عدد نان باگت ناقابل تا خرید مبلمان یا احوالپرسی از دوست و آشنا، به لپ تاپ وصل شده اند. اگر روزی اینترنت را از آنها بگیرند، فاتحه شان درجا خوانده است.
آسیب ها: حضور در دنیای مجازی، زندگی فردی، اجتماعی و تحصیلی تا خواب این افراد را هم تحت تاثیر قرار می دهد. آنها با مشکلات فیزیکی مانند اضافه وززن، بیماری قلبی، تحلیل ماهیچه ها و استرس دوره ای درگیر هستند و در طول روز بی هدف در اینترنت می چرخند!
11- اعتیاد به خرید کردن
اصلا مهم نیست حقوق گرفته اند یا نه؟ اصلا مهم نیست شپش در جیب شان معلق می زند یا اینکه پول خرد جیب شان تراول است؛ فقط مهم خرید و خریدن و خریدن است. اصلا هم فرقی نمی کند چه می خرند؛ کفش، کیف یا یک قاب خالی از دست فروشی که نزدیک محل کارشان بساط کرده است. این افراد معتاد به خرید هستند و با این کار خودشان را آرام می کنند.
آسیب ها: معمولا این افراد هشت شان گرو نه شان است و کمدشان پر از خریدهایی است که اصلا نیازی به آنها ندارند یا به دردبخور نیستند.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#110
Posted: 12 Feb 2014 18:50
چگونه زنان، مردان را ناامید می کنند؟!
برترین ها: می دانید با آمار مرد خود را گرفتن چه لطمه ای به خود می زنید؟ شما با این کار می خواهید همه موانع را از بین ببرید و رابطه خود را صمیمی تر کنید. اما در واقع به طور ناخواسته و غیر مستقیم او را از خود دورتر می کنید. شما با همیشه کنار او بودن و دایما در جریان همه چیز قرار گرفتن حتی به او فرصت نمی دهید در مورد احساس واقعیاش به شما فکر کند.
از همه بدتر زمانی است که در نتیجه این همه تعقیب و گریز، در انتها مجبور می شوید در گوشه ای بنشینید و شاهد رفتن مرد خود باشید. همه زن ها دوست دارند تا مورد توجه و مورد علاقه مردهای خود باشند. همه دوست دارند مرد موردعلاقه شان آنها را به شام یا ناهار دعوت کند، با هم بیرون بروند و از زیبایی کنار هم بودن لذت ببرند.
اما مردها قلق های خاص خود را دارند. یکی از مواردی که در میان همه مردها مشترک است این است که دوست ندارند مورد کنکاش و تعقیب زنان قرار بگیرند. این مساله آنها را نا امید می دکند و حس محدودیت به آنها می دهد. وقتی مدام آمار مرد خود را می گیرید و پیگیر این هستید که کجا رفت؟ با چه کسی رفت؟ چه کار کرد؟ او که بود؟ در فکرش چه می گذرد؟ و ... در واقع در حال تخریب آجر به آجر خانه رویاهای خود هستید.
بیشتر زن ها بدون اینکه خود متوجه باشند این کار را انجام می دهند.
زنان تصور می کنند اگر به طور پیوسته و هرازگاهی این تعقیب و گریز را انجام دهند، مرد متوجه آن نمی شود. زنان فکر می کنند نشان دادن علاقه خود به مردی که از او خوششان آمده کاری دوستانه و جالب است. اما واقعیت این است که با دنبال کردن یک مرد، گرفتن آمار او یا خودنمایی در برابر او برای جلب توجهش، دقیقا در جهت معکوس حرکت می کنید. شما با این کارها باعث می شوید تا آن مرد کاملا از شما دوری کند و تمایلی به برقراری رابطه با شما از خود نشان ندهد.
برخی از رفتارهایی که زنان تصور می کنند خیلی دوستانه و جالب است اما در واقع مردها را ناامید می کند به شرح زیر هستند:
· قبل از اینکه او با شما تماس بگیرد، شما به او زنگ می زنید: این تماس می تواند برای صحبت در مورد مطلب جالبی باشد که در مجله خوانده اید، یا دعوت او به یک کنسرت یا رستوران باشد. حتی می تواند برای این باشد که از او بپرسید چرا به شما زنگ نزده است.
· تماس آغازکننده: ارسال ایمیل، برقراری تماس، اضافه کردن او به دوستان فیسبوکی، ارسال کارت پستال و ....
· ارایه پیشنهاد یا برنامه ریزی: دعوت از او برای پیوستن به شما و شرکت در برنامه هایی که شما ترتیب داده اید.
· پرسیدن در مورد احساس او نسبت به خود: خیلی از زن ها دوست دارند از مرد موردعلاقه شان بپرسند چه احساسی به او یا رابطه بین خودشان دارد.
بسیاری از زنان تقریبا همه این کارها را بدون اینکه به آن فکر کنند انجام می دهند. همه این موارد برای زن ها بسیار معمولی و نرمال به نظر می رسند و حتی شاید فکر کنند با این کارها و حرف ها صمیمیت خود را به طرف مقابل نشان می دهند. همه این موارد را نیز برای این انجام می دهند که می ترسند مبادا مرد مورد علاقه شان را از دست بدهند.
اما باید بدانید این مسایل شما را از واقعیت دور می کند و برچسبی به عنوان «محتاج» را به پیشانی شما می زند. این کارها از همان ابتدا بوی جدایی می دهند و در آخر موجب می شوند تا دیگر از نگاه آن مرد جذاب یا دوست داشتنی نباشید.
شاید برخی از مردها با این ترفندها به سمت شما بیایند، اما یا برای این است که در آن زمانی کسی را در اطراف خود ندارند، یا با شما همچون چند زن دیگری که در زندگیشان است رفتار می کنند. او هرگز خودش هم نمی داند چه حسی به شما دارد. شما هم هرگز نخواهید فهمید آیا او شما را دوست دارد یا خیر. بنابراین، بهترین کار جدا شدن از چنین رابطه هایی است.
برای اینکه مرد موردعلاقه خود را به دست بیاورید و او را برای خود نگه دارید، کارهایی انجام ندهید که تصور کند شما دنبالش رفته اید. نباید مرد احساس کند شما مدام آمار او را می گرفته اید و این چیزی است که شما انتخاب کرده اید. در عوض، سعی کنید با همه زن های اطراف خود فرق داشته باشید. کارهایی را انجام دهید که مرد شما دوست دارد. برای علایق و احساسات او ارزش قایل باشید. هیچ چیز به اندازه احترام و اعتماد، به مرد بها نمی دهد.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟