انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
خانه و خانواده
  
صفحه  صفحه 15 از 16:  « پیشین  1  ...  13  14  15  16  پسین »

بهتر زندگی كنیم


مرد

 
كسى كه تفكرش با تو متفاوت
است،دشمنت نيست؛
انسان ديگرى ست با ديدگاه ديگر،
فقط هميـن....

اگر فقط همين يك اصل را مى پذيرفتيم،
روابط مان بهتر مى شد،آرامشى توأم با احـترام،به هميـن سادگى!
مشكل ما افكار بسته ى خودمان است..
     
  
مرد

 
تفاوت كشورهای ثروتمند و فقير، تفاوت قدمت آنها نيست. براي مثال كشور مصر بيش از ۳۰۰۰ سال تاريخ مكتوب دارد و فقير است.
اما كشورهای جديدی مانند كانادا، نيوزيلند، استراليا كه ۱۵۰ سال پيش وضعيت قابل توجهی نداشتند، اكنون كشورهایی توسعه‌يافته و ثروتمند هستند.
تفاوت كشورهای فقير و ثروتمند در ميزان منابع طبيعی قابل استحصال آنها هم نيست.

ژاپن كشوری است كه سرزمين بسيار محدودی دارد كه ۸۰ درصد آن كوه‌هایی است كه مناسب كشاورزی و دامداری نيست. اما دومين اقتصاد قدرتمند جهان پس از آمريكا را دارد.
اين كشور مانند يك كارخانه پهناور و شناوری می ‌باشد كه مواد خام را از همه جهان وارد كرده و به صورت محصولات پيشرفته صادر می‌كند.

مثال بعدی کشور سوئيس است.
كشوری كه اصلاً كاكائو در آن به عمل نمی‌آيد اما بهترين شكلات‌های جهان را توليد و صادر مي‌كند.
در سرزمين كوچك و سرد سوئيس كه تنها در چهار ماه سال مي‌توان كشاورزی و دامداري انجام داد، بهترين لبنيات (پنير) دنيا توليد می‌شود.
سوئيس كشوری است كه به امنيت، نظم و سختكوشی مشهور است و به همين خاطر به گاوصندوق دنيا مشهور شده‌است (بانك‌های سوئيس).
افراد تحصيل ‌کرده‌ای كه از كشورهای ثروتمند با همتايان خود در كشورهای فقير برخورد دارند برای ما مشخص می‌كنند كه سطح هوش و فهم نيز تفاوت قابل توجهی در اين ميان ندارد.
نژاد و رنگ پوست نيز مهم نيستند.
زيرا مهاجرانی كه در كشور خود برچسب تنبلی می گيرند، در كشورهای اروپایی به نيروهای مولد و فعال تبديل می‌شوند.

پس تفاوت در چيست؟

تفاوت در رفتارهاییست كه در طول سال‌ها فرهنگ و دانش نام گرفته است.
وقتی كه رفتارهای مردم كشورهای پيشرفته و ثروتمند را تحليل می‌كنيم، متوجه می‌شويم كه اكثريت غالب آنها از اصول زير در زندگی خود پيروی می‌كنند:

اخلاق به عنوان اصل پايه
وحدت
مسئوليت پذيری
احترام به قانون و مقررات
احترام به حقوق شهروندان ديگر
عشق به كار
تحمل سختی‌ها به منظور سرمايه‌گذاری روي آينده
ميل به ارائه كارهای برتر و فوق‌العاده
نظم ‌پذيری
دروغ کثیف‌ترین فعل غیر انسانی دنیا است

اما در كشورهای فقير تنها عده قليلی از مردم از اين اصول پيروی می‌كنند.

در کشور ما کسی که زیاد کار کند تراکتور نامیده می شود. کسی که به قوانین احترام بگذارد بچه مثبت است. کسی که اخلاقیات را رعایت کند برچسب پاستوریزه خواهد گرفت. کسی که از وطنش حرف میزند توسط عده ایی مخالف مذهب شناخته میشود. کسانی که حقوق دیگران را زیر پا می گذارند و افراد قالتاق، آدمهای زرنگ خوانده می شوند. انسانهای منظم و منطقی افراد خشک وحوصله سر بر هستند.انسانهای با ادب و مبادی آداب متملق به حساب می آیند. جوانان بسیار ساعی و کوشا، خرخوان نامیده میشوند.


باید از خودمان شروع کنیم و از همین لحظه
ما ايرانيان فقير هستيم نه به اين خاطر كه منابع طبيعی نداريم يا اينكه طبيعت نسبت به ما بيرحم بوده‌است.
ما فقير هستيم برای اينكه رفتارمان چنين سبب شده‌
ما براي آموختن و رعايت اصول فوق كه (توسط كشورهای پيشرفته شناسایی شده است) فاقد اهتمام لازم هستيم.

به امید روزی که فرزندانمان صاحب و مالک ملیتی باشند که حاصلش در دنیا سرافکندگی و عقب ماندگی فرهنگی نباشد و با غرور سرشان را بالا ببرند و بگویند: "من ایرانی هستم."
     
  
مرد

 
ﯾﻪ ﭘﺴﺮ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ،
ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﺗﯿﻠﻪ ﻭﺩﺧﺘﺮﭼﻨﺪﺗﺎﯾﯽ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺩﺍﺷﺖ،
پسر ﮔﻔﺖ:
ﻣﻦ ﻫﻤﻪ ﺗﯿﻠﻪ ﻫﺎﻣﻮ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﺪﻡ وﺗﻮ هم ﻫﻤﻪ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ‌ﻫﺎﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻩ،
ﺩﺧﺘﺮ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩ ...
ﭘﺴﺮ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻭ زیباترین ﺗﯿﻠﻪ ﺭﻭ یواشکی برداشت و ﺑﻘﯿﻪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﺩﺍﺩ،
.
ﺍﻣﺎ: ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ
ﻫﻤﻮﻥ ﺟﻮﺭﮐﻪ ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ‌ﻫﺎ روﺑﻪ ﭘﺴﺮﮎ ﺩﺍﺩ.
.
اوﻥ ﺷﺐ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺧﻮابید
و تمام شب خواب بازی با تیله های رنگارنگ رو دید...
.
اما: پسرﮐﻮﭼﻮﻟﻮ تمام شب نتوﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑﻪ، ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ حتما ﺩﺧﺘﺮک ﻫﻢ ﯾﻪﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﺯ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ‌ﻫﺎﺷﻮ ﻗﺎﯾﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﻭ ﺑﻬﺶ ﻧﺪﺍﺩﻩ ...

لذت زندگی برای کسانی است که با وجدان صادق زندگی میکنند ..!
     
  
مرد

 
در شهری توریستی در گوشه ای از دنیا درست هنگامی که همه در یک بدهکاری بسر می برند و هر کدام برمبنای اعتبارشان زندگی را گذران می کنند و پولی در بساط هیچکس نیست،
ناگهان، یک مرد بسیار ثروتمندی وارد شهر می شود. او وارد تنها هتلی که در این شهر ساحلی است می شود، اسکناس 100 یوروئی را روی پیشخوان هتل می گذارد و برای بازدید اتاق هتل و انتخاب آن به طبقه بالا می رود.
صاحب هتل اسکناس 100 یوروئی را برمی دارد و در این فاصله می رود و بدهی خودش را به قصاب می پردازد. قصاب اسکناس 100 یوروئی را برمی دارد و با عجله سراغ دامداری می رود و بدهی خود را به او می پردازد.
دامدار، اسکناس 100 یوروئی را با شتاب برای پرداخت بدهی اش به تامین کننده خوراک دام که از او برای گوسفندانش یونجه و جو خرید کرده می دهد.
یونجه فروش برای پرداخت بدهی خود، اسکناس 100 یوروئی را با شتاب به شهرداری می برد و بابت عوارض ساخت و سازی که انجام داده به شهرداری می پردازد.
حسابدار شهرداری اسکناس را با شتاب به هتل می آورد. زیرا شهرداری به صاحب هتل بدهکار بود و هنگامی که چند کارمند و بازرس از پایتخت به شهرداری این شهر آمده بودند یک شب در این هتل اقامت کرده بودند.
حالا دوباره هتل دار اسکناس را روی پیشخوان خود دارد. در این هنگام توریست ثروتمند پس از بازدید اتاق های هتل برمی گردد و اسکناس 100 یوروئی خود را برمی دارد و می گوید از اتاق ها خوشش نیامد و شهر را ترک می کند.
در این پروسه هیچکس صاحب پول نشده است. ولی به هر حال همه شهروندان در این هنگام به هم بدهی ندارند همه بدهی هایشان را پرداخته و تسویه حساب کرده اند و ... این است تعریف ساده اقتصاد.

به همین دلیل است که می گویند انباشتن ثروت مجاز نیست آن را باید به کار بگیری تا همه چرخ های اقتصاد به گردش درآید و همه اجتماع از گردش پول بهره ببرند.

رابرت سانچز
     
  
مرد

 
من نمیدانم مردمی که هنوز روی خط کشی کف خیابان نمی توانند حریم و حرمت همدیگر را نگاه دارند، دموکراسی را برای چه می خواهند؟!
رعایت خط کشی که دیگر مربوط به حکومت نیست،مربوط به استکبار جهانی نیست.الفبای ساده دموکراسی در همین خطوط را بی جا قطع نکردن،پشت چراغ ایستادن،به عابر پیاده ی نگون بخت راه دادن و سبقت بی جا نگرفتن است.
     
  
مرد

 
وقتی تصمیم می گیری یک احساس را به سرانجامی به نام "ازدواج" برسانی،
اولین حرکت مفید این است که از خودت بپرسی،
آیا واقعاً باور داری که تا سنین پیری از سخن گفتن با این زن، لذت خواهی برد ؟

سخن گفتن و نه "همخوابگی" !
تمامی مسائل دیگر در ازدواج موقت و گذرا است ...
تا زمانی که دو نفر حرفی برای گفتن و گوشی برای شنیدن دارند،
می شود به عمر ارتباطشان امید داشت ...

فریدریش نیچه
انسانی، زیاده انسانی
     
  
مرد

 
مردی ثروتمند وارد رستورانی شد. نگاهی به این طرف و آن طرف انداخت و دید زنی آفریقایی (سیاه‌پوست)، در گوشه‌ای نشسته است. به سوی پیشخوان رفت و کیف پولش را در آورد و خطاب به گارسون فریاد زد، برای همه کسانی که اینجا هستند غذا می‌خرم، غیر از آن زن سیاهی که آنجا نشسته است!
گارسون پول را گرفته و به همه کسانی که در آنجا بودند غذای رایگان داد، جز زن آفریقایی.
زن سیاه‌پوست به جای آن که مکدر شود و چین بر جبین آشکار نماید، سرش را بالا گرفت و نگاهی به مرد کرده با لبخندی گفت، تشکّر می‌کنم.
مرد ثروتمند خشمگین شد. دیگربار نزد گارسون رفت و کیف پولش را در آورد و به صدای بلند گفت، این دفعه یک پرس غذا به اضافۀ غذای مجّانی برای همه کسانی که اینجا هستند غیر از آن آفریقایی که در آن گوشه نشسته است.
دوباره گارسون پول را گرفت و شروع به دادن غذا و پرس اضافی به افراد حاضر در رستوران کرد و آن زن آفریقایی را مستثنی نمود. وقتی کارش تمام شد و غذا به همه داده شد، زن آفریقایی لبخندی دیگر زد و آرام به مرد گفت، سپاسگزارم.
مرد از شدت خشم دیوانه شد. به سوی گارسون خم شد و از او پرسید،این زن سیاه‌پوست دیوانه است؟ من برای همه غذا و نوشیدنی خریدم غیر از او و او به جای آن که عصبانی شود از من تشکر می‌کند و لبخند می‌زند و از جای خود تکان نمی‌خورد.
گارسون لبخندی به مرد ثروتمند زد و گفت، خیر قربان. او دیوانه نیست. او صاحب این رستوران است.
شاید کارهایی که دشمنان ما در حق ما می‌کنند نادانسته به نفع ما باشد.
     
  
مرد

 
از دیوید راکفلر پرسیدند: چگونه به این ثروت و شوکت رسیدی؟

گفت: از خدا خواستم و خودم بدست آوردم.
گفتند چگونه؟
گفت: من بیکار بودم. گفتم خدایا کاری برایم پیدا کن تا در آمد کافی برای پرداخت اجاره ی یک منزل نقلی را داشته باشم.
چون از طرف خدا اقدامی انجام نشد، خودم دست به کار شدم و به خدا گفتم: خدایا تو به این نیازهای کوچک رسیدگی نکن. من خودم کار پیدا میکنم. تو فقط حقوقم را افزایش بده.
کاری در راه آهن پیدا کردم. کارگری. در کوره ی لوکوموتیو ذغال سنگ می ریختم. اما حقوقش اندک بود.

به خدا گفتم تو سرت شلوغ است و کارهای مهم تری داری. تو خانه ی نقلی مناسبی برایم پیدا کن و من تلاش ام را بیشتر میکنم و بیشتر کار میکنم تا درآمد بیشتری کسب کنم.
پس از پیاده شدن از قطار، به ذغال فروشی پرداختم. اندکی درآمدم اضافه شد ولی از خانه نقلی خبری نشد.
گفتم خدایا میدانم خانه ی نقلی پیدا کردن در مقام و شأن تو نیست. من خودم آن را پیدا میکنم. در عوض تو شریک زندگی مرا پیدا کن.
اگر میخواستم منتظر خدا بشوم هنوز هم مجرد بودم. پس دختر مناسبی پیدا کردم و با او دوست، و سپس نامزد شدیم و ازدواج کردیم.
هرچه را از خدا خواستم، به نوعی به من گفت، خودت میتوانی، پس زحمت آن را به دوش من نیانداز و روی پای خودت بایست.

رابطه ی من و خدا هنوز به همین صورت پیش می رود و او هنوز به من اعتماد کافی دارد که میتوانم قدم بعدی را هم خودم بردارم.
همین اعتماد او به من قوت قلب میدهد و من با پای خویش جلو میروم.

خدایا متشکرم که به جای گدا، مرا همچون خودت کردی تا متکی به کسی یا چیزی نشوم...
     
  
مرد

 
از دیوید راکفلر پرسیدند: چگونه به این ثروت و شوکت رسیدی؟

گفت: از خدا خواستم و خودم بدست آوردم.
گفتند چگونه؟
گفت: من بیکار بودم. گفتم خدایا کاری برایم پیدا کن تا در آمد کافی برای پرداخت اجاره ی یک منزل نقلی را داشته باشم.
چون از طرف خدا اقدامی انجام نشد، خودم دست به کار شدم و به خدا گفتم: خدایا تو به این نیازهای کوچک رسیدگی نکن. من خودم کار پیدا میکنم. تو فقط حقوقم را افزایش بده.
کاری در راه آهن پیدا کردم. کارگری. در کوره ی لوکوموتیو ذغال سنگ می ریختم. اما حقوقش اندک بود.

به خدا گفتم تو سرت شلوغ است و کارهای مهم تری داری. تو خانه ی نقلی مناسبی برایم پیدا کن و من تلاش ام را بیشتر میکنم و بیشتر کار میکنم تا درآمد بیشتری کسب کنم.
پس از پیاده شدن از قطار، به ذغال فروشی پرداختم. اندکی درآمدم اضافه شد ولی از خانه نقلی خبری نشد.
گفتم خدایا میدانم خانه ی نقلی پیدا کردن در مقام و شأن تو نیست. من خودم آن را پیدا میکنم. در عوض تو شریک زندگی مرا پیدا کن.
اگر میخواستم منتظر خدا بشوم هنوز هم مجرد بودم. پس دختر مناسبی پیدا کردم و با او دوست، و سپس نامزد شدیم و ازدواج کردیم.
هرچه را از خدا خواستم، به نوعی به من گفت، خودت میتوانی، پس زحمت آن را به دوش من نیانداز و روی پای خودت بایست.

رابطه ی من و خدا هنوز به همین صورت پیش می رود و او هنوز به من اعتماد کافی دارد که میتوانم قدم بعدی را هم خودم بردارم.
همین اعتماد او به من قوت قلب میدهد و من با پای خویش جلو میروم.

خدایا متشکرم که به جای گدا، مرا همچون خودت کردی تا متکی به کسی یا چیزی نشوم...
     
  
مرد

 
​اگر فردا صبح از خواب بیدار شوید و ببینید که بیست کیلو چاق شده‌اید نگران نمی‌شوید؟

البته که می‌شوید! سراسیمه به بیمارستان زنگ می‌زنید و درخواست کمک می‌کنید!
اما اگر همین اتفاق به تدریج رخ دهد، یک کیلو این ماه، یک کیلو ماه آینده و... آیا باز هم همین عکس‌العمل را نشان می‌دهید؟ نه! با بی‌خیالی از کنارش می‌گذرید...
برای کسانی که ورشکسته می‌شوند، اضافه‌وزن می‌آورند، طلاق می‌گیرند یا آخر ترم مشروط می‌شوند این حوادث به یکباره اتفاق نمی‌افتد. یک ذره امروز، یک ذره فردا و سرانجام یک روز هم انفجار و سپس می‌پرسیم: چرا این اتفاق افتاد؟!
زندگی ماهیت انبارشوندگی دارد. هر اتفاقی به اتفاق دیگر افزوده می‌شود، مثل قطره‌های آب که صخره‌های سنگی را می‌فرسایند.
مراقب شرایطی که به آن عادت می‌کنید باشید!
ما باید هر روز این پرسش را برای خود مطرح کنیم:
به کجا می‌روم؟ آیا من سالم‌تر، مناسب‌تر، شادتر و ثروتمندتر از سال گذشته‌ام هستم؟ و اگر پاسخ منفی است... بی‌درنگ باید در کارهای خود تجدید نظر کنیم!
     
  
صفحه  صفحه 15 از 16:  « پیشین  1  ...  13  14  15  16  پسین » 
خانه و خانواده

بهتر زندگی كنیم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA