ارسالها: 14491
#61
Posted: 13 Nov 2013 19:49
روانشناسي ستاره شدن = شهرت طلبي
چرا عدهای چنین با حرص و ولع به دنبال ستاره شدن هستند؟
را عدهای از جوانان و سایرین چنین با حرص و ولع به دنبال ستاره شدن هستند و دوست دارند مورد توجه بزرگ و کوچک قرار گیرند؟
منظور از ستاره شدن میل افراد جامعه (به ویژه جوانان) برای شهرت است. شکی نیست که این عطش سیریناپذیر در سالهای اخیر در جامعه زیاد و از حد متعارف خود افزونتر شده است. دلایل این فزونی چیست؟ علل و عوامل متعددی در این زمینه دخیلند و نمیتوان دلایل ستاره شدن را به یک واحد نسبت داد. عمدهترین دلایل را میتوان به شکل زیر دستهبندی کرد.
چرا عدهای از جوانان و سایرین چنین با حرص و ولع به دنبال ستاره شدن هستند و دوست دارند مورد توجه بزرگ و کوچک قرار گیرند؟ منظور از ستاره شدن میل افراد جامعه (به ویژه جوانان) برای شهرت است. شکی نیست که این عطش سیریناپذیر در سالهای اخیر در جامعه زیاد و از حد متعارف خود افزونتر شده است. دلایل این فزونی چیست؟ علل و عوامل متعددی در این زمینه دخیلند و نمیتوان دلایل ستاره شدن را به یک واحد نسبت داد. عمدهترین دلایل را میتوان به شکل زیر دستهبندی کرد.
1- توجهطلبی نیازی طبیعی است
میل به ستاره شدن را میتوان نوعی نیاز به توجه طلبی در نظر گرفت. رفتار توجهطلبانه خصیصه مرحلهای از رشد دوران کودکی است. منشأ این نیاز کسب مراقبت والدین به خصوص مادر و اطمینان یافتن از این مراقبتهاست. این نیاز بعدها به سمت جلب توجه دیگران از طریق روابط با دیگران پیش میرود و بنابراین، در بعضی از جوانان و بزرگسالان نمودهای این توجهطلبی به شکل ستاره شدن بروز پیدا میکند.
2- ستارهشدن نشانهای از خودشیفتگی است
خودشیفتگی یک ویژگی دوره کودکی است که در فرد سالم به دگردوستداری میانجامد. در حقیقت، روانشناسان میگویند تا خودشیفتگی نباشد، دگردوستی در میان نخواهد بود. ویژگیهای اصلی خودشیفتگی عبارتند از: میل به در کانون توجه دیگران بودن، برای خود ارج و ارزشی خاص قائل شدن، و میل به رفتار کردن و معامله با وی به شکلی متمایز از دیگران.
اما خودشیفتگی علاوه بر دوران کودکی، در برههای از نوجوانی هم در افراد ایجاد میشود، زیاد ایستادن جلو آیینه و به سر و وضع خود رسیدن که معمولا در دوران نوجوانی دیده میشود، از مظاهر این خودشیفتگی است. این خودشیفتگی به تدریج در فرد سالم، یعنی کسی که مراحل رشد را به شکل سالم و طبیعی طی کرده، حل میشود و او از خود به دیگری رو میکند. اما احتمال دارد که به دلایل گوناگون خودشیفتگی فرایند و مسیر طبیعی خود را طی نکند و به شکل یک ویژگی بارز درآید. در این صورت، وی شخصی خواهد شد با ویژگیهای شخصیتی خودشیفته یا در حالتهای بیماریگونه، فردی مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته. در این صورت، فرد دارای ویژگیهای شخصیتی خودشیفته علاوه بر دیگر ویژگیهای خودشیفتگی، همواره میل به مطرح شدن هم دارد، یعنی ستاره شدن در بعضی افراد ناشی از خودشیفتگی و حالتهای وابسته به آن است.
3- ستارهشدن تلاشی است برای جبران خودکمبینیها و احساس ناایمنی
روانشناسان معتقد به این دیدگاه میگویند هر تلاشی برای ستاره شدن در حقیقت کوششی است برای جبران؛ جبران حقارتها، احساس ضعفها و کمبودها و خودکمبینیها. در این نگاه، ستاره شدن در کمبود عزت نفس و تحقیر خویشتن ریشه دارد و بنابراین، برای رفع آن باید به افزایش عزت نفس و رفع حقارتها پرداخت. گفته میشود که فرد چه احساس خودکمبینی داشته باشد و چه احساس ناایمنی اجتماعی و خانوادگی، اعتماد به نفس او به شدت آسیبپذیر میشود و وی برای رفع این آسیبپذیری و کسب اعتماد به نفس به کارهای گوناگونی دست میزند که یکی از آنها ستاره شدن است، چون ستاره شدن نوعی احساس اعتماد به نفس کاذب به فرد میبخشد و احساس ناامنی وی را جبران میکند.
4- ستارهشدن نشانهای از میل به کسب اقتدار است
این دیدگاه جنبهای خاص و تغییر یافته از دیدگاه سوم است، چرا که در این نگاه نیز شکلی از احساس خودکمبینی در فرد وجود دارد و او برای جبران آن یک شکل خاص یعنی مقتدر شدن را برمیگزیند و بر مبنای حکمت عامیانه «برو قوی شو که در نظام طبیعت ضعیف پایمال است» عمل میکند، و چون ستاره شدن ماسکی است بر احساس ضعف و کسب اقتدار، به آن رو میکند. در حقیقت، افرادی که ستاره شدن را برای جبران کم قدرتی خویش برمیگزینند دو پیام به دیگران میدهند: من ضعیف نیستم، قدرت دارم؛ چون ستارهام و قدرتمند، ورود به حریم من با تبعاتی همراه است.
5- ستارهشدن ناشی از اندک بودن گزینههای کسب وجهه اجتماعی است
از دید روانشناسی اجتماعی، ابراز خویشتن و کسب وجهه اجتماعی و یا آن طور که پیشتر بیان شد، توجهطلبی نیازهایی طبیعی و بخشی از الزامات زندگی اجتماعی آدمی هستند و تنها عارفان و بیمارانند که از این مقوله پرهیز دارند. کسب وجهه اجتماعی نوعی تایید خویشتن است، چرا که افراد اگر دریابند که دیگرانی هستند که آرا و رفتار آنها را تایید میکنند یا الگو قرار میدهند، به شکلی حس تایید خودشان تقویت میشود. اما برای کسب وجهه اجتماعی جامعه باید شیوهها و راههای گوناگونی را پیش پای افراد بگذارند. هنگامی که به دلایل متعدد راههای چندانی در جامعه برای کسب وجهه اجتماعی وجود ندارد و به عبارت دیگر، گزینهها محدودند. گریزی جز توسل به همان چند روش موجود وجود ندارد. در واقع، چنین مینماید که در این دیدگاه ستاره شدن را میتوان با مفهومی در روانشناسی اجتماعی با عنوان روانشناسی چارهناپذیری تبیین کرد. در افواه بسیار شنیده میشود که در توجیه پارهای از رفتارهای نوجوانان و جوانان و از جمله ستاره شدن یا میل به ثروت و موفقیت تحصیلی میگویند «این یک راه را میتوانند بروند و اگر این کار را نکنند، چاره دیگری ندارند.» این استدلال از همان روانشناسی چارهناپذیری مایه میگیرد، گویی افراد برای ابراز اجتماعی خویشتن و دگرپذیری چارهای جز ستاره شدن ندارند.
6- ستارهشدن یک تب اجتماعی است
این نگاه معتقد به سرایت اجتماعی است و میگوید ستاره شدن هم مثل سایر پدیدههای اجتماعی که شکل مد به خود میگیرند، نوعی تب اجتماعی است، با این تفاوت که چون ستاره شدن با منافع و امتیازات درازمدتتری همراه است، طبعاً ماندگاری بیشتری دارد. با این همه، دیر یا زود ستاره شدن هم از نفس میافتد و یا حداقل تغییر حالت خواهد داد، همانگونه که در وجوه دیگرش (مثل جراحی بینی) چنین شده است.
7- ستارهشدن شکل دیگری از تلاش جوانان کم تحملی است که میخواهند یک شبه ره صدساله را بپیمایند
در اینکه جوانان جامعه را آموزش تحمل سختیها برای نیل به اهداف و دود چراغ خوردن برای موفقیتهای پایدار ندادهایم تردید نیست. در اینکه جوانان خواهان موفقیتهای یک شبهاند هم شک نیست. آنان چگونه میتوانند بدون زحمت و در کمترین زمان ممکن، به این موفقیتها نائل شوند؟ به نظر میرسد شرایط اجتماعی و عوامل محیطی در این زمینه نقش مهمی دارند. جوانان بسته به تواناییها و صلاحیتهای شخصی و اجتماعیشان هر یک راهی را برمیگزینند. عدهای که از شرایط بهتری برخوردارند و البته جذابیتی هم دارند تکانه موفقیت ناگهانی و سریع را از راه ستاره شدن ارضا میکنند.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#62
Posted: 13 Nov 2013 19:52
مرز مثبت اندیشی و بیخیالی کجاست؟
امروزه کلماتی وجود دارد که این کلمات بعضی از اوقات ظاهراً شبیه هم هستند اما معنای آنها متفاوت است و در جامعه متاسفانه مترادف به هم به کار برده میشود مثبت اندیشی، منفی بافی و بیخیالی نمونهای از این کلمات است.
منفیبافها:
افرادی که منفیبافی میکنند، معمولا خصوصیات اخلاقی شبیه افراد وسواسی دارند، این افراد طوری هستند که همیشه سعی میکنند نیمه خالی لیوان را دیده و برای هرکاری بیش از اندازه انرژی بگذارند و کلماتی از قبیل «نمی شود» و «نمی توانم» به کار میبرند.
این افراد با وجود اینکه وقت میگذارند و دورههای مشاورهایی طولانی را سپری میکنند و همیشه سعی دارند کمال گرا و بهترین باشند در نهایت از سرانجام کارشان رضایت ندارند.
بیخیالها:
گروه دیگر از شخصیت ها که نقطه مقابل منفیبافها هستند، این افراد برنامهریزی خاصی ندارند.
بیخیالها موضوعات را خیلی سریع و با تکیه بر هیجانات و احساساتشان انجام میدهند و خیلی راحت و کمال آرامش ممکن است یک موضوع خیلی مهم را پشت گوش بیندازند و یا به فردا موکول کنند. این امر باعث میشود کارهایشان را طبق برنامهریزی و هدفمندی انجام ندهند و یا از مشاوره استفاده نکنند.
این دسته از افراد به خود هیچ آسیبی نمیرسانند و بیشتر با ناهماهنگیهایشان و یا بیبرنامهریزی دیگران را به مشکل و زحمت میاندازند.
در صورتیکه افراد منفیباف با دقت زیاد مراقب هستند که دیگران از رفتار آنها متضرر نشود و از خودشان بیشتر انرژی مصرف میکنند و در نتیجه لذت و رضایت از زندگی ندارند؛ ولی افرادی که بیخیال هستند به خاطر همین خصوصیاتشان بیشتر مشکلات را برای اطرافیان به وجود میآورند و خودشان ضربه نمیخورند.
مثبتاندیشها:
در بعضی از مواقع افراد جامعه مثبتاندیشی را معادل بیخیالی میدانند خیلیها اگر زیاد از حد مثبتگرا شوند، شاید به بیخیالی برسند و این خود مرز و حدی دارد.
حد تعادل بین مثبت اندیشی تا بیخیالی واقعهگرایی است. اگر بخواهیم بدانیم که به دلیل چه چیزی این نگرشها در فرد به وجود میآید؛ عواملی مانند آموزش اطرافیان در فرد و یا مسایل و مشکلات و همچنین تجربیات در جامعه می تواند تاثیر گذار باشد و یک نکته مهم دیگر خصوصیات شخصیتی فرد است. افراد مختلف براساس خصوصیات شخصیتی شان واکنش نشان میدهند.
افراد مثبت اندیش معمولاً نیمه پر لیوان را میبینند که در نهایت یک انسان مثبت اندیش نباید مانع واقعگرایی آنها شود و اگر از مرز واقعگرایی بگذرد به حد بیخیالی میرسد.
یک فرد مثبت اندیش باید واقعیت را بپذیرد و ببیند. برای اتفاق واقعی که میبیند برنامهریزی، از مشاوره دیگران استفاده و سعی کند در آن شرایط بهترین کار را با دید مثبت انجام دهد و با خود بگوید:«من این تلاشم را انجام میدهم و امیدوارم به نتیجه میرسد.»
این مثبت اندیشی باعث میشود با مشکلات راحتتر بجنگد و تصمیم عاقلانه بگیرد و از مشاوره و دیگران بهتر استفاده کند و با انرژی بیشتر به سمت هدف خودش جلو برود.
اگر آن واقعگرایی در فرد از بین برود؛ یعنی فرد شرایط و مشکلات را نبیند و برایش مشکلی به وجود آید و نتواند برای آن برنامهریزی داشته باشد و بدون مشاوره و بدون استفاده از برنامهریزی و روشهای علمی بخواهد کارش را پیش ببرد تبدیل به یک فرد بیخیال میشود .
ما باید خط باریک و میانهروی را بین مثبت اندیشی و بیخیالی بوجود آوریم و مشکلات را ببینیم و برای آن برنامه ریزی کنیم و با توجه به شرایطمان آن برنامه را پیاده کنیم.
یک فرد منفیباف و یا کمالگرا ممکن است مشکلات را بیش از اندازه آن بزرگ کنند و نکات مثبت را نبینند؛ اما یک فرد واقعهگرای مثبت اندیش مشکلات و همین طور نکات مثبت را هم می یند و برنامه ریزی میکند.
در این زمینه میتوان به مثالی اشاره کرد:« روزی حواریون همراه حضرت عیسی در حال رفتن به مکانی بودند و در میان راه با لاشه سگی برخرود کردند، حواریون گفتند چه بوی تعفن و بدی میدهد، اما حضرت عیسی گفت چه دندان های سفید و قشنگی دارد.»
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#63
Posted: 13 Nov 2013 19:54
تیپ شخصیتی مدیرتان را بشناسید
درک تیپ شخصیت خود و مدیرتان باعث می شود رابطه کاری مثبت و موثری با او برقرار کنید...
خیلی از ما، حداقل در مقطعی از زندگی، کارمند کس دیگری هستیم بنابراین لازم است خوب بدانیم چه چیزی او را ناراحت می کند و از کوره در می برد یا چطور می توانید روی او تاثیر خوبی بگذارید.
تا به حال چقدر به شخصیت مدیرتان توجه کرده اید؟ چطور عمل می کند؟ به نظرتان چه کارهایی او را جوشی می کند یا به مذاقش خوش می آید؟ اگر مدیرتان آدم سخت گیری است شما هم خیلی راحت عصبانی می شوید اگر هم مدیر خوبی باشد دلتان می خواهد شما را تایید کند.
تشخیص عواملی که باعث موفقیت و قوی شدن روابط کاری می شود مهارتی است که باید در محل کار حتماً به کار گرفته شود. یکی از راه های موفقیت در این کار شناسایی تیپ شخصیتی مدیر است. به این مثال ها دقت کنید. مدیر آقای الف آدم اجتماعی و برون گرایی است،
پر انرژی و پر از ایده های رنگارنگ است. پشت هم پیشنهادهای جدید می دهد و کمتر به کارهای خوب کارمندانش توجه می کند. این مدیر فکر می کند کارمندانش می دانند که او از آنها سپاسگزار است و برای آنها ارزش قائل می شود. مدیر آقای ب سخت کوش است و سازماندهی شده عمل می کند و کار کارمندانش را جزءبه جزء مدیریت می کند. آقای ب نگران است که مدیرش به او اعتماد نداشته باشد و به او ترفیع ندهد. این دو مدیر دو تیپ شخصیتی متفاوت دارند. ولی این تفاوت چه تاثیری بر کارمندان دارد؟
متخصصان روابط شغلی آدم ها را در محیط کار به چهار تیپ شخصیتی متفاوت تقسیم می کنند؛ رهبر، مردمی، آزادمنش و کاری. عموماً بیشتر مردم ترکیبی از دو تیپ هستند. هرچه تصویر آشکارتری درباره تیپ شخصیتی مدیرتان و نیز خودتان داشته باشید راحت تر می توانید بفهمید او در هر مقطعی چه عملکردی دارد، نقاط قوت و ضعفش چیست و چگونه می توانید با همدیگر به بهترین نتیجه برسید.
● رهبرها
رهبرها به نتیجه معطوف هستند. آنها تصویر بزرگ را می بینند و کاری می کنند که محقق شود. آنها خود را قاطع و صادق می دانند، با مشکلات مستقیم روبه رو می شوند و می توانند در شرایط سخت تصمیم گیری کنند. علاوه بر این، می پذیرند که گاهی وقت ها با دیگران ناشکیبایی می کنند و معمولاً اهمیت تعریف کردن و آگاهی دادن به دیگران را فراموش می کنند.
● مردمی ها
مردمی ها به روابط بیشتر توجه دارند. آنها از کار کردن با دیگران لذت می برند. رابط و شنونده های بسیار خوبی هستند و از کمک به دیگران لذت می برند. این افراد اجتماعی، دلسوز و به دنبال تایید هستند و از درگیری دوری می جویند. این ویژگی باعث می شود مردمی ها هنگام اخذ تصمیم های مهم که بعضی ها دوست ندارند دچار مشکل شوند.
● آزادمنش ها
آزادمنش ها به دنبال ماجراجویی و هیجان هستند. این افراد خطر می کنند و با استفاده از قوه تخیل قوی شان مسائل را به روش های نوین و غیرمعمول حل و فصل می کنند. آزادمنش ها در حل مشکلات بسیار موفق هستند، بسیار خلاقند و در شرایط بحرانی خوب عمل می کنند اما در جزئیات مشکل دارند و نمی توانند کارها را تا آخر دنبال کنند و آنها را تمام و کمال انجام بدهند. مقررات سخت را برنمی تابند و معمولاً حواسشان آسان پرت می شود و از کارهای روزمره زود خسته می شوند.
● کاری ها
آخرین گروه شخصیتی کاری ها هستند. اینها عاشق کار کردن هستند و خودشان و دیگران را با برنامه ها و سیستم های از پیش تعیین شده برای هر موقعیتی وفق می دهند. آدم های دقیقی هستند و در موقعیت های پیش بینی پذیر خوب خودشان را نشان می دهند. نقطه ضعف اینها این است که ممکن است کمال گرا بشوند و نمی توانند خودشان را با تغییرات هماهنگ کنند.
ممکن است با مرور این تیپ های شخصیتی متوجه بشوید یکی از اینها کاملاً با خلق و خوی شما مطابق است. به خاطر داشته باشید بیشتر آدم ها معمولاً ویژگی های دو گروه را با هم دارند. حالا به مدیرتان فکر کنید تا متوجه بشوید کدام شخصیت با او هماهنگ است. آیا شبیه شماست یا با شما فرق دارد؟
حالا دوباره مثال هایمان را به یاد بیاورید. مدیر آقای الف رهبر و آزادمنش است در حالی که آقای الف مردمی و کاری است. آنها دقیقاً برعکس هم هستند اما همزمان نقاط قوت همدیگر را کامل می کنند و ضعف های هم را می پوشانند. هرچه آقای الف بیشتر با روحیات مدیرش آشنا بشود کمتر از روش کار کردن او ناراحت می شود. او از مدیرش یاد می گیرد و از آن پس می تواند راحت تر پیشنهادهایی مطرح کند که به نفع مدیر باشد مثل اینکه چطور مدیر می تواند با کارمندانش مستقیم رابطه برقرار کند. رئیس آقای ب کاری و رهبر است و آقای ب مردمی و کاری. هر دو آنها کاری هستند و دوست دارند همه جزئیات مشخص باشد و وقتی همه چیز تحت کنترل باشد احساس راحتی بیشتری دارند. هنگامی که آقای ب متوجه بشود مدیرش مثل اوست می فهمد که به او اعتماد دارد فقط مانند خودش زیادی درگیر جزئیات است. او می تواند با به کارگیری مهارت های شخصیت مردمی اش رابطه همکاری با مدیرش را بهبود ببخشد.
درک تیپ شخصیت خود و مدیرتان باعث می شود رابطه کاری مثبت و موثری با او برقرار کنید. اگر بخواهید با هم رابطه کاری خوبی داشته باشید، حتی اگر تفاوت هایی بین شما وجود داشته باشد، شرایط برنده برنده به وجود می آید.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#64
Posted: 13 Nov 2013 19:57
شخصيت شما چه بويي دارد؟
اين پژوهش كه براي اولين بار به آزمايش ارتباط ويژگيهاي شخصيتي افراد با بوي بدن آنها پرداخته، در مجله اروپايي «پرسوناليتي» منتشر خواهد شد.
شناخت افراد معمولا از طريق گفتوگو با آنها حاصل ميشود؛ اما محققان اخيرا دريافتهاند كه شخصيت انسانها را از بوي آنها نيز ميتوان دريافت.
به گزارش ايسنا در پژوهشي كه توسط محققان دانشگاه «وروكلاو» لهستان انجام شده، شركتكنندگان توانستند ميزان دقيقي از شخصيت معاشرتي، مضطرب و يا مسلط افراد را با بو كردن لباسهاي آنها تشخيص دهند.
اين پژوهش كه براي اولين بار به آزمايش ارتباط ويژگيهاي شخصيتي افراد با بوي بدن آنها پرداخته، در مجله اروپايي «پرسوناليتي» منتشر خواهد شد.
در حالي كه مطابقت بين پاسخهاي داوران و افراد آن چنان كامل نبوده، اما محققان بر اين باورند كه در اولين برداشت، بوي افراد و همچنين تصوير و صداي آنها به ويژگيهاي شخصيتي اشاره دارند.
محققان در پژوهش خود از افراد خواستند كه پيراهنهاي سفيد نخي پوشيده و از استعمال هرگونه عطر و خوشبوكننده، مصرف سيگار و غذاهاي معطر خودداري كنند. در اين حالت از آنها آزمايش شخصيتشناسي نيز به عمل آمد.
اين پيراهنها سپس در پلاستيكهاي غيرشفاف به گروه ديگري داده شد تا از بوي آنها پنج ويژگي شخصيتي فرد پوشنده لباس را ابراز كنند.
داوري اين گروه در سه ويژگي منطبق بود: برون گرايي (تمايل به معاشرت و اجتماعي بودن)، روانآزردگي گرايي (تمايل به اضطراب و ترشرويي) و تسلط (تمايل به رهبري).
ويژگيهاي شخصيتي، تا حدي به لحاظ فيزيولوژيكي از جمله احساسات فرد ظاهر ميشوند. به عنوان مثال افراد متمايل به «روان آزردگي گرايي» در زمان تنش از تعرق بيشتر برخوردار بوده كه بوي خاصي به آنها ميبخشد. همچنين ممكن است اين ويژگيها با ميزان هورمون بدن افراد نيز مرتبط باشد كه از آن جمله ميتوان به ميزان بيشتر تستوسترون در بدن افراد متمايل به رهبري اشاره كرد.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#65
Posted: 13 Nov 2013 20:07
شخصیت شناسی از روی ادامس...
آدامس نعناییی:آدامس های نعنایی خنک کننده است شما با خوردن این آدامس احساس میکنید سرشار از انرژی شده و میتوانید کار خود را در مدت زمان کمتری انجام دهید بالاترین هدفتان در زندگی جلو راندن خانواده با انجام به موقع کارها و روحیه بخشیدن به آنها در مواقع ضروری است شما احساس برتری و اعتماد به نفس عجیبی دارید.
آدامس های موزی:شخصیت افرادی که آدامس های موزی را ترجیح میدهند معمولا با نوآوری و خلاقیت همراه است بنابراین همواره سرشار از ایده های خلاق و مثبت و سازنده اند.آنها به دنبال شکار مجوزهای جدید برای ارائه ی برنامه های جدید در حوزه های مختلف کاری و زندگی خود هستند.
آدامس های دارچینی:افرادی که عاشق آدامس های دارچینی و یا حتی خمیردندان های با طعم دارچین هستند افرادی احساساتی و رمانتیک بوده و همیشه احساس نزدیکی بیشتری با افراد به ویژه همسرشان دارند آنها شادی و نشاط و دوست داشتن را به دیگران منتقل کرده.
آدامس های سفید کننده ی دندان:جویدن آدامس های با طعم تند که در واقع خاصیت سفید کننندگی دندانها را نیز دارد به انسان آرامش عجیبی میبخشند و در حقیقت نوعی آرامبخش قوی هستند اگر شما عاشق چنین طعمهایی هستید مطمئنا عاشق یک استراحت کوتاه مدت در زندگی سراسر جنب و جوش خود هستید اعلام تنفس در طول روز شما را شاد و سرحال میسازد.
آدامس های توت فرنگی:افرادی سختکوش هستند که همیشه آماده کشف چیزهای جدیدند امتحان کردن چیزهای جدید میتواند روحیه ی شما را شادتر کند و انرژی بیشتری برای ادامه کارتان به شما بدهد.
آدامس های پرتقالی:افرادی به شدت اجتماعی و عاشق طبیعت هستند شخصیت شاد و اجتماعی آنها باعث میشود مردم فکر کنند سالهاست آنها را میشناسند در خانه ی شما همیشه به روی دیگران باز است و دوستان روی سخنان و کمکهای فکری شما حساب میکنند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#66
Posted: 13 Nov 2013 20:09
شخصیت شناسی به وسیله انگشتر
انگشتر خود را در کدام انگشت به دست می کنید؟
* انگشت شست
* انگشت اشاره
* انگشت وسط
* انگشت انگشتری
* انگشت کوچک
* انگشتر به دست نمی کنم .
جواب تست
انگشت شست : شما مجذوب کالاهای مدرن و روز هستید از مورد توجه قرار گرفتن لذت می برید شما تفریح را دوست دارید و از زندگی لذت می برید و همشه آماده هستید تا با چیزهای جدید رو به رو شوید.
انگشت اشاره : شما دارای اعتماد به نفس و مسئولیت پذیر هستید. رهبری و هدایت ر ا دوست دارید و می توانید در ظاهر بسیار جدی و خشن باشید اما در باطن ملایم و حساس هستید.
انگشت وسط: بیشتر افرادی که در این گروه قرار دارند از رشد و بالندگی سر باز می زنند و بیشتر خودمحور هستند با و جود این همشه بی ریا هستند به خصوص نسبت به خانواده و دوستان شان.
انگشت انگشتری : شما فردی حساس و رومانتیک هستید عمیقًا امید دارید تا عشقی بیابید که گرما بخش دل و ابدی باشد.
انگشت کوچک : شما فردی مهربان و متواضع هستید به جزئیات توجه می کنید و دوست ندارید در کارهای تان کوچکترین اشتباهی از شما سر بزند شما بیش از حد خود را به کار مشغول می کنید.
در چند انگشت : آن عده از افراد که در دو انگشت یا بیشتر انگشتر دارند اعتماد به نفس ندارند و همیشه مراقب هستند تا عشق واقعی شان را بیابند عاشق تجملات هستند اما آن را جایگزین ناقابلی برای دوستان و عاشق خود می دانند.
انگشتر به دست نمی کنید : شما خواستار زندگی ساده و بدون تجملات هستید فردی بی ریا، قابل اطمینان، آرام، باهوش و سختکوش هستید و همیشه دوستدار آموختن چیزهای تازه اید. به دلیل احساس خجالتی که دارید از جمع دوری کرده و تا جایی که بتوانید از مشاجره پرهیز می کنید.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#67
Posted: 19 Feb 2014 21:16
گونه شناسی آدم های خوش سر و زبان
آدم های خوش معاشرت گرچه بطور عمومی در ویژگی هایی مشترکند و مجموعه ای از صفات، کم و بیش در هر کدامشان دیده می شود، با اینحال انواع و اقسام مختلفی دارند. بعضی ها مونولوگ های طولانی دارند و بعضی ها بیشتر بدون توپ و در فضاهای خالی کار می کنند. عده ای به بازی زیر پوستی علاقه دارند و گروهی نقش آفرینی «اُوِر اَکت» را ترجیح می دهند. اینجا ما سعی کرده ایم براساس نمونه های عینی دور و برمان، «شصمع های محافل» دوستانه یا خانوادگی را به چند گونه کلی و اصلی تقسیم کنیم. بدیهی است که دسته بندی این افراد به طور علمی و دقیق به این راحتی میسر نیست و ممکن است افراد مختلف، ویژگی هایی از هر گروه را با دُزهای گوناگون در خود داشته باشند.
پرشورها
ژانری استثنایی که گرچه با نُت سفید [سکوت] مطلقا آشنایی ندارند و لبشان لحظه ای از جنبیدن نمی ایستد، باز چهره جذاب هر جمعی محسوب می شوند. حرف زدنشان به متن Wordای می ماند که بدون Space تایپ شده باشد. مخاطب را طوری به رگبار کلمات می بندند که سرعت ادای واژگانشان از سرعت پروسس ذهنی او برای درک مفهوم آنها بیشتر است؛ به این ترتیب همیشه باید خوشه چین صحبت هایشان باشید اما به فهم هر قسمتش که برسید، باز هم بُرد کرده اید.
موقع خوردن چای و میوه سراغ حنجره زااسشان می روند. ذهنشان مدام مشغولیات دارد و هر نفَسی، از این سوی عالم به آن سویش می رود. اگر یک واژه خاص را ده بار بهشان بگویید، هر دفعه بسته خاص و متفاوتی از قبلی را به یاد می آورند. از «شلغم» به «شُغلم» می رسند و از «آرسنال» به «بارسلون». اگر فرصت کنید و لابلای نفس کشیدن هایشان حرفی از «پاستیل» به میان آورید، اول سراغ زندان «باستیل» می روند و بعد سری به «پاستا»ی مرغ می زنند. از پاستا به «روی کاستا» پر می کشند، بعد به «کاستاریکا»، بعد پنیر کاستارد! ... همه اینها در کسری از ثانیه در ذهنشان می گذرد و نتیجه اش می شود اینکه وقتی زبان باز می کنند، می بینی در جواب حرف تو از پاستیل، دارند درباره هیکل آشنایی حرف می زنند که به نظرشان «شبیه گونی برنج صادقاتی است؛ شیک و با کلاس اما استوانه ای» از ما می شنوید، هیچ وقت ریسک طعنه زدن و متلکانداختن به پرشورها را به جان نخرید. از شوخی کسی ناراحت نمی شوند اما استاد بدل کردن تهدید به فرصت در حداقل زمان ممکن اندو تا بفهمید از کجا خورده اید، می بینید خودتان سوژه خنده جمع شده اید.
فرمالیست ها
نمونه بارز غلبه «فرم بر محتوا». اگر شوخی ها و خاطره هایشان را عین به عین به خاطر بسپارید و سعی کنید جایی دوباره آن را از زبان خودتان برای جمعی تعریف کنید، قبل از واکنش اعتراضی ملت، شخصا به پوچی کارتان پی خواهید برد. بعد ممکن است از خود بپرسید: «پس چرا وقتی فلانی داشت تعریف می کرد، از خنده اشک جمع شد توی چشمامون؟»
پاسخش به همان عبارت نخست برمی گردد. فرمالیست ها انبانی از شوخی های لوس و بی مزه و حتی تکراری و جوک های اداری کپک زده تاریخ مصرف گذشته اند که با نفس جادویی شان، به آنها جان تازه ای می بخشند. توان خود در غنی سازی خاطره را باور کرده اند، به نتیجه کارشان ایمان دارند و لذا با آرامش و اعتماد به نفس ماجرایشان را تعریف می کنند.
گاهی لبخند مخفی و ملیحی هم به عنوان چاشنی به صحبت هایشان می افزایند. چندان اهل ادا درآوردن و تقلید صدا نیستند، هر چند بعضی کنش ها را به صورت محدود بازسازی می کنند. فرمالیست ها هیچ وقت به ماجرایی که تعریف می کنند نمی خندند و در پایان کار وقتی ملت کف زمین دراز شده اند، پیروزمندانه و خونسرد به حاصل دستنرج خویش می نگرند و قوایشان را برای حمله بعدی تجدید می کنند.
خاموشان هنرنمای
همان اول های «یک بوس کوچولو»ی فرمان آرا، سعدی (کیانیان) به شبلی (مشایخی) می گوید: «سراغ جوونا برا کمیت میرن، پیش ما برا کیفیت میان». شما هم اگر طالب کیفیت اید، این ژانر را از نظر دور ندارید. ظاهرا در هر مجلس و محفلی، زبان بریده به کنجی نشسته صم بکم اند اما در واقع مثل جغد دارند به همه چیز و همه کس توجه می کنند و از جزء جزء فضا در ذهنشان اسکن می گیرند. منتظر پاس گلی هستند تا با یک شوخی کوتاه، چگال و هوشمندانه، توپ را زیر تاق بچسبانند و جمع را از خنده بترکانند.
هر جمله و نکته این دسته از افراد، در واقع کوه یخی است که شما فقط 10 درصد بالای آبش را می بینید، حال آنکه حجم اصلی آن پایین ها قایم شده است. به قول شاعر، «صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی» به خاطر MP3 بودن شوخی های این ژانر، معمولا بعد از گفته شدنشان همهمه «چی گفت؟ چی شد؟ منظورش چی بود؟» را زیاد توی جمع می شنویدو کمی بعد عده ای را می بینید که برای آنهایی که هنوز شیرفهم نشده اند، مساله را توضیح می دهند. خاموشان هنرنمای اغلب به خاطر کُندی ذاتی و اسلوموشن بودن، آدم های حاضر جوابی نیستند و بلافاصله از پس شوخی دیگران برنمی آیند اما اگر بهشان فرصت کافی داده شود، شاید بعد از نیم ساعت چیزی در جوابتان بگویند که کُت تان را بردارید و مجلس را وسط قهقه های جمع ترک کنید.
روشنفکرها
آدم های این ژانر مبتلا به عارضه «بیش فعالی وودی آلنِ درون» هستند، یا لااقل سعی شان را می کنند که دچار این عارضه به نظر برسند. به خاطر تیریپ انتلکتی که در وجودشان جاری است، شاید خیلی ها با فضایشان ارتباط نگیرند و حتی از آنها خوششان نیاید اما به هر حال بین مخاطبان خاص خود محبوب القلوب اند (اصولا خودشان هم با این «مخاطب خاص» بیشتر حال می کنند). همیشه شمرده، با کلاس، و تا حدی نیناش حرف می زنند؛ جوری که شاید فکر کنید دارند مقابل دوربین تلویزیون برنامه اجرا می کنند.
در شوخی ها و روایت هایشان، ارجاعات فرامتنی به فیلم ها و داستان ها و شخصیت های هنری و تاریخی زیاد دیده می شودو به همین خاطر فهمیدنشان نیاز به گذراندن پیش نیازهایی دارد. با اینحال اگر پایش بیفتد، از اینکه سراغ فرهنگ کوچه بروند هم ابایی ندارند و در برابر طعنه و متلک دیگران، به «بی ادبِ بی نزاکت» و «یه یه یه» و «آینه فولادی جلوت» بسنده نمی کنند. در واقع هر لحظه برای تغییر فاز آماده اند. فرم کانسپچوآل کارکترشان باعث می شود در محافلی که قهوهس رو می کنند و موخیتوی مجاز می خورند و بوی پیپ و توتون سیگار پیچستون در آنها طنین انداز است، بیشتر به چشم بیایند.
تقلیدگرها
بازیگران خوش قریحه ای هستند که استعداد خاصی در توصیف جزئیات فضا و پردازش خاطره ندارند. آنچه آنها را برای جمع جذاب می کند، مهارتشان در تقلید لهجه های مختلف یا در آوردن ادای اشخاص معروف عام و خاص است. تقلیدگردها بداهه پردازانی بدون متناند و به همین خاطر، همیشه این تهدید را بیخ گوششان احساس می کنند که ستاره بختشان غروب کند و از جایی دیگر جذابیتی برای حاضران نداشته باشند. همین باعث می شود که به هر دستاویزی چنگ بزنند و گاه حتی برای گرم نگه داشتن بازارشان، به بی اخلاقی یا شوخی های بی پروا و رکیک اما لوس و بی مزه هم روی بیاورند. فرق آنها با فرمالیست ها در این است که گروه دوم سراغ محتواهای تکراری می روند و با رنگ کردنشان، کلاغ را جای قناری به شما قالب می کنند اما شوخی های تقلیدی ها اساسا فاقد محتوا هستند. اگر هم بخواهید سر به سرشان بگذارید یا بهز بان شوخی و طعنه، اعتراضی بهشان بکنید، شاید به سرعت لحن و حالت حرف زدنتان را تقلید کنند و جماعت را به خنده بیندازند.
لذت بردن از این ژانر، خیلی بستگی به اعتماد به نفس مجریانش دارد. برای تقلیدی هایی که به طور حاد دچار این عارضه اندو از اعتماد به نفس رنج می برند، ثواب این است که در اسرع وقت به بهانه ای جمع را ترک کنید و پی کار خودتان بروید.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#68
Posted: 19 Feb 2014 21:26
ویژگی های عمومی «بگو بخندیم» ها چیست؟
اعتماد به نفس
اولین و مهمترین ویژگی آنهاست. از نان شب هم برایشان واجب تر است. البته به میزان کافی و متعادل داشتن اعتماد به نفس به اندازه، شما را به عرش می برد و لبریز بودن از اعتماد به نفس کاتذب شما را به شدت بر فرش می کوبد.
طنازها نسبت به بامزه بودن خودشان اشراف کامل و آن را از ته قلب باور دارند. همین موضوع باعث جذابیت بیشتر در نظر مخاطب می شود. اول باید خودتان را باور کنید تا دیگران هم شما را باور کنند. آنها بدون خجالت و خوباختگی هدایت جمع را در دست می گیرند و آن را هوشمندانه مدیریت می کنند؛ بدون ترس و واهمه از عکس العمل دیگران و قضاوت آنها در مورد میزان نمک و شکر موجود در گفتار و رفتارشان. گرفتن یکی دو بازخورد ناامیدکننده و خنده های کم رنگ به هیچ عنوان یک سخن ور طناز را از میدان به در نمی کند. آنها مرد میدان های سخت و بحرانی هستند.
ذهن پویا
سرچشمه حاضرجوابی است و زیر شاخه هوش. آنها باهوشند، حضور ذهن دارند، به شدتس ریع الانتقال هستند و می توانند هر تکی را با یک پاتک سنگین پاسخ بدهند. از هر موضوعی که در لحظه نازل شود، سوژه ای جذاب می سازند و به شکل بداهه آن را روانه قلوب مخاطبین می کنند. مثلا کافی است یک فرد جدید به جمع حضار بپیوندد؛ قهرمان داستان ما بلافاصله این فرصت طلایی را مغتنم می شمارد و با رعایت انصاف، لحظه ورودِ با تاخیر این تازه وارد را – که می توانست به پاره کردن رشته کلام منجر شود – به نقطه عطفی تازه مبدل می سازد. تعلل و تاخیر در پاسخ دادن و باز کردن بابی جدید در عالم مسخرگی جایز نیست و می تواندب لایی بر سر سخن ور بیاورد که علی دایی بر سر پرویز مظلومی نیاورده بود.
به روز بودن
این یکی از آن فوت های کوزه گری اساسی است. آنها کاملا آپ دیت هستند. نه تنها در جریان جدیدترین شوخی ها و حکایت ها و اس ام اس های بامزه روز قرار دارند که به مسائل جدی روی داده در اطراف و اکناف نیز اشراف دارند و هیچ سوژه مادر مرده ای از زیر دستشان سالم در نمی رود. مثلا می توانند با اندوه درباب درگذشت غم انگیز نلسون ماندلا حرفی بزنند و در چرخشی هوشمندانه، سقلمه ای هم روانه ملکه انگلستان و کمپین حذف سه صفر از سن نامبرده نمایند. اطلاع از شوخی های جدید و پست مدرنی مثل «هیچ وقت گول ظاهر کسی را نخورید؛ یک نفر گول ظاهر مرا خورد و من الان گول ظاهر ندارم» خیلی بهتر از نمونه های یخ و از مد افتاده ای مانند «یک روز دوتا چینی به هم خوردند و شکستند» جواب می دهد.
اجرای درست
داشتن حس طنز و پر بودن از شوخی ها و ایده های ناب شرط لازم است ولی کافی نیست. مطابق گفته های استاد مسعود فراستی، محتوای بدون فرم به درد لای جرز هم نمی خورد. شوخی خوب 50 درصد قضیه است و اجرای مناسب آن در یک قالب درست، بیش از 50 درصد قضیه! یک سخن ور طناز علاوه بر شوخ بودن، شومن خوبی هم هست، می داند چه نوع شوخی را باید در چه قالبی و چگونه به خورد دیگران بدهدکه سوژه تلف نشود.
ادب
در باب لزوم وجودی ا فقدان ادب آدم ها در سال های اخیر به اندازه کافی شنیده ایم و آن را با گوشت و پوست خود لمس کرده ایم. دیگر حتی «فرانچی» و وردست های دوقلویش در مدرسه «والت» هم فهمیده اند که طنازی با لودگی و بی ادبی توفیر دارد. یک طناز متبحر مانند یک بندباز ماهر باید جوری تعادل خودش را روی این لبه باریک و خطیر حفظ کند که یک وقت به صورت «لنگ افلاک» وارد وادی بی ادبی نشود.
می توان تند و تیز حرف زد و همه را از لحاط سوژه کردن مورد عنایت قرار داد اما با رعایت انصاف و ادب. طنازان زبده گوله های نمک خود را به همه سمت پرتاب می کنند ولی مواظبند نمک ها داخل چشم و چال (!) دیگران نرود و روی زخم هایشان نپاشد.
ظرفیت
داشتن آن، همرده داشتن اعتماد به نفس ضروری است. نمی توان به زمین و زمان بند کرد و در عین حال بی ظرفیت بود. فقدان ظرفیت در وجود یک آدم طناز، از فقدان بهرام شفیع در «ورزش و مردم» هم بدتر است. به طور کلی، این دو ویژگی یک روح اند در دو بدن. ویژگی مهم در وجود آدم های بامزه، داشتن آمادگی برای مواجه شدن با هر نوع برخورد و ری اکشن است و ویژگی مهمتر، نحوه مدیریت کردن این برخوردها. در یک کلام آنها می توانند تهدیدها را به فرصت بدل کنند و از خطرات، خاطرات بسازند.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#69
Posted: 19 Feb 2014 21:36
شخصیتتان را از روی پنیرتان بشناسید
پنیر نرم مثل پنیر خامهای:
تحقیقات نشان میدهد، اگر شما طالب تجمل و تجملپرستی هستید، بهمراتب از خوردن پنیرهای نرم همانند پنیرهای خامهای بیشتر لذت میبرید و همیشه بهدنبال لوازم لوكس و تجملی هستید؛ از پوشیدن لباس ابریشمی بهعنوان لباس راحتی گرفته تا پوشیدن دمپاییهای بسیار آراسته و گرانقیمت روفرشی. همچنین شما میدانید كه چگونه و چطور باید با خود و زندگیتان كنار بیایید.
پنیر نیمه نرم مثل پنیر فتا:
پنیرهای نیمه نرم مثل پنیر فتا (پنیرهای پاستوریزه ) شما را به دوران بچگیتان میبرند، بنابراین آنها همگی مربوط به خانه، خانواده و كانون گرم خانوادگی میشوند.
اگر هنوز به این پنیرها علاقهمندید، متخصصان معتقدند، عمیقا دوست دارید یكبار دیگر شرایط گذشته را برای خود بازسازی كنید و این همان دنیای امنی است كه همیشه بهدنبال آن بودهاید. خانه شما همیشه گرم و پر از مهمان است و از دیدار دوستان شاد میشوید و سعی میكنید حداقل یكشب در هفته را با خانواده به خوشی بگذرانید.
پنیر سفت مثل پنیر تبریزی:
این پنیرها با طعم لذیذ، موجب میشوند به شما احساس سرمستی و لذت دست دهد و همان احساسی كه به انسان در جنگلی زیبا و پر از شقایقهای وحشی دست میدهد. اصلا خجالتی نیستید. شما عاشق رفتن به موقعیتهای جدید هستید و از اینكه منبع خیر باشید، لذت میبرید. دوستانتان عاشق شما هستند زیرا همیشه بهترین لحظاتشان را با شما میگذرانند. لذت گذراندن وقت با شما، آنقدر زیاد است كه هیچ مهمانی ای بدون حضورتان برگزار نمیشود
پنیر فانتزی مثل پنیر چدار:
هر تكه از این پنیر كه معمولا در بستهبندیهای كوچك و گاه با تركیبات سبزیها و... تهیه میشود، گوشهای از زندگیتان را به تصویر میكشد و این نشان میدهد كه شما در انجام كارهایتان چقدر مصمم و با اراده هستید و شما همانند پنیر چدار از خارج سخت و از درون نرم و انعطاف پذیرید. در هر كاری همانند بزرگسالان فكر میكنید و اجازه نمیدهید كسی در روابط شما با دیگران به ویژه دوستان دخالت كند. آنچه شما را از دیگران متمایز میسازد، همان روح سخت ولی در واقع لطیف شما در برخورد با دیگران است.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟